4 روزی که خامنه ای را لرزاند

روایتی از قیام دانشجویی 18 تیرماه 1378

 

18 تیرماه 78 نقطه عطفی در مبارزات جنبش دانشجویی ایران بشمار می رود. سرکوب خونین دانشجویان در این روز و تظاهرات گسترده دانشجویی – مردمی در روزهای پس از آن ، چند روزی در صدر عناوین خبری رسانه های داخلی و بین المللی قرار گرفت.

شرایط ایجاد شده به گونه ای بود که نظام سیاسی حاکم بر ایران را در شوکی سیاسی و از طرفی نیروهای اپوزیسیون را نیز در موقعیتی آزمون نشده وحساس قرار داد.

صرفنظر از نتایج حاصله از این قیام ، سرنوشت آن و چگونگی عملکرد گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی در آن چند روز تاریخی ، بعنوان کسی که بسیاری از رویدادهای آن روزها را از نزدیک مشاهده کرده و در ارتباط با وقایع آن از سوی بیدادگاههای انقلاب دچار محکومیت حبس و شکنجه نیز شدم ، مشاهدات خود را برای روشنتر شدن بیشتر قضایا و ادای دین به مبارزین گمنامی که دلاورانه در برابر دژخیمان رژیم صف آرایی کردند ، بیان می کنم.

ذکر این نکته الزامی است که اسامی عنوان شده در این نوشتار ، اشخاصی حقیقی اند ، اما به دلیل شرایط حاکم و احتمال ایجاد مشکل برای دوستانی که همچنان در زندان بسر برده و یا در داخل کشور فعالیت دارند ، نامهای مستعار برایشان در نظر گرفته ام. برخی از این دوستان برای ملت ایران کاملاٌ شناخته شده هستند و امیدوارم که بزودی این نوشتار با ، اسامی حقیقی آنان مجدداٌ انتشار یابد.

 

جمعه 18 تیرماه 78 :

 

صبح آن روز با تماس تلفنی خانم آزادی ؛ یکی از فعالان دانشجویی بیدار شدم. خبر می داد که دیشب درگیری گسترده ای در کوی دانشگاه تهران روی داده و همچنان نیز ادامه دارد.

سخنانش برایم باور نکردنی بود. به سرعت آماده حرکت بسمت کوی شدم. فاصله زیادی از منزل ما در امیرآباد تا کوی نبود. وقتی که از سمت پایین خیابان امیرآباد و پس از تقاطع جلال آل احمد به نزدیکیهای کوی رسیدم ، با سد عظیمی از نیروهای پلیس و مأموران یگان ویژه مواجه شدم.

آنها اجازه حرکت به هیچ اتومبیلی را نمی دادند و از نزدیک شدن عابرین پیاده هم به کوی جلوگیری می کردند.

مردم با بهت و حیرت به سمت بالای خیابان نگاه می کردند که دانشجویان به خیابان آمده و با پرچمهایی در دست ، شعار می دادند.

تنها راه وارد شدن به کوی ، کوچه های مقابل کوی در خیابان اصلی امیرآباد و یک راه دیگر هم ضلع غربی کوی نزدیک خیابان گیشا بود.

برای اینکه سریعتر بتوانم خود را به دانشجویان برسانم ، از  یکی از کوچه های فرعی امیرآباد به سمت کوی رفتم. در بین راه یکی از فعالان جنبش دانشجویی به نام رضا را دیدم و بهمراه او راهی شدیم.

برخلاف تصور ما ، تمامی آن کوچه های فرعی مرتبط به کوی نیز توسط نیروهای انتظامی حراست می شد. اما چاره ای نبود باید از سد آنان می گذشتیم. وقتی که ازدحام جمعیت مقداری زیاد شد ، از فرصت استفاده کرده و از سد مأموران گذشتیم.

هنگام ورود به کوی دانشگاه ، صحنه هایی را دیدم ، که مرا مدتی بهت زده کرد.

ساختمانهایی ویران شده که از جنگی نابرابر خبر می داد. درب و شیشه های اکثر اتاقها شکسته شده و کلیه لوازم شخصی دانشجویان بهم ریخته بود.

عکسهای پاره شده شخصیتهایی چون دکتر مصدق ، دکتر شریعتی و خاتمی ، کتابهای از بین رفته و در چند مورد اتاقهایی کاملاٌ سوخته شده ، گوشه ای از پذیرایی خونین دیشب اقتدارگرایان از دانشجویان بود.

بر دیوارهای سالن خوابگاه ، شعارهای متعددی نوشته شده بود : {جرمش آن بود که اسرار هویدا می کرد} ، {دانشجو می رزمد ، استبداد می لرزد} ، {جمعه ها خون جای بارون می چکه} و ...حتی خوابگاه دانشجویان خارجی نیز از تعرض مصون نمانده بود.

جو کوی دانشگاه بسیار ملتهب بود. شب گذشته ، تحصنی در اعتراض به بسته شدن روزنامه سلام در محوطه کوی صورت گرفته بود. این تحصن ، که به اعتراض و راهپیمایی مقابل درب اصلی کوی و سر دادن شعار انجامیده بود ، پس از مدتی با دخالت پلیس خاتمه یافت. اما ساعاتی بعد و هنگامی که دانشجویان در حال استراحت بودند ، حمله ناجوانمردانه ای با شرکت نیروهای انصار حزب الله و یگان ویژه پلیس صورت گرفت. برخی دانشجویان را از بالای ساختمانها به پایین پرتاب کرده و بسیاری را نیز با فحاشی و ضرب وشتم دستگیر کرده و با خود برده بودند.

حسین یکی از فعالان دانشجویی که پس از وقایع 18 تیرماه بازداشت شد ، در زندان اوین به من گفت که تجمع اولیه دانشجویان کار او بوده است. او پس از توقیف روزنامه سلام به خاطر انتشار نامه سعید امامی که از مجلس خواسته بود ، محدودیتهای بیشتری را برای مطبوعات در نظر بگیرند ، اعلامیه هایی را تهیه کرده و در آنها از دانشجویان کوی خواسته بود که برای اعتراض در محوطه داخلی کوی دانشگاه تجمع کنند.

حسین این اعلامیه ها را در اتاقهای دانشجویان در کوی توزیع کرده بود.

پس از تجمع عده ای از دانشجویان ، اندک اندک بر تعداد معترضین افزوده شده و تظاهرات اولیه ای در شامگاه روز پنج شنبه 17 تیرماه صورت می گیرد.

اینک و پس از سرکوب خونین شب گذشته ، دانشجویان باقی مانده در کوی که به شدت از این مسئله ناراحت بودند ، قصد مبارزه با سرکوبگران و دفاع از حقوق تضییع شده خود را داشتند. جو غالب به گونه ای بود که کسی قصد ترک محوطه کوی را نداشت. بسیاری از ساکنین کوی به همراه دانشجویان دیگری که به طریقی خود را به کوی رسانده بودند ، نقاب بر چهره زده و آماده درگیری با مزدوران رژیم بودند.

برخی هم در مسجد کوی گرد آمده و راههای گوناگون تداوم اعتراضات را بررسی می کردند.

در چنین شرایطی ، من برای تهیه گزارشی از این فاجعه و اطلاع رسانی و همینطور مشورت و رایزنی با دوستان جبهه متحد دانشجویی عازم دفتر جبهه شدم.

دفتر جبهه در میدان هفتم تیر ، خیابان مشاهیر قرار داشت و برای رسیدن به آنجا باید از حوالی میدان انقلاب که نماز جمعه در آن برقرار بود ، می گذشتم. عده ای از بسیجیان و حزب اللهی ها در حالی که شعار هایی سر می دادند ، عازم کوی بودند.

این مورد به همراه پافشاری دانشجویان بر ترک نکردن کوی و ایستادگی در برابر مأموران رژیم ، حکایت از تشدید درگیریها در ساعاتی بعد می کرد.

وارد دفتر جبهه شدم و به سرعت گزارشی را که تهیه کرده بودم برای رسانه های داخلی و خارجی فرستادم. چند تن از اعضای جبهه در دفتر بودند ، اما از اعضای شورای مرکزی کسی نبود. مهندس طبرزدی هم که از چندی پیش در بازداشت بسر می برد. با برخی از دوستان رایزنی کردیم.

همگی متفق القول بودیم که بعنوان یک گروه دانشجویی مستقل باید قاطعانه از خواسته های بحق دانشجویان حمایت کنیم.

در آن شرایط بحرانی ، علاوه بر حمایت سیاسی و رسانه ای از جنبش ، حمایت لجستیکی هم مد نظر بود.

بدین منظور در تماسهایی که با دوستان جبهه داشتیم ، این قضیه مطرح شد.

به عنوان اولین گام ، مقداری مواد خوراکی نظیر : خرما ، بیسکویت و ... تهیه شد تا به دانشجویان آسیب دیده ، رسانده شود. (هرچند هنگامی که دوباره به کوی برگشتیم ساکنین منطقه امیرآباد ، بزرگوارانه از فرزندان دانشجوی خود پذیرایی می کردند.)

پس از تهیه مواد خوراکی به همراه 2 تن از دوستان ؛ بهزاد و علی با اتومبیل راهی کوی شدیم. دیگر هیچ راه نفوذی به داخل کوی وجود نداشت. بر تعداد مأموران پلیس افزوده شده بود. بعلاوه اینکه نیروهای انصار نیز لشگرکشی عظیمی به سمت کوی دانشگاه کرده بودند.

تنها یک راه وجود داشت. ضلع غربی کوی دانشگاه ، نزدیک پمپ بنزین نزدیک اتوبان چمران.

بدین ترتیب وارد کوی شدیم و مواد خوراکی را به کمک دانشجویان پخش کردیم.

خیابان امیرآباد به دو قسمت تقسیم شده بود. قسمت بالای آن که شامل خوابگاه دانشجویی دختران و درب اصلی خوابگاه پسران می شد ، متعلق به دانشجویان بود که با آتش زدن لاستیک و سنگرچینی در برابر مأموران پلیس یگان ویژه و انصار موضع گرفته بودند.

مقابل درب پایینی کوی و پایینتر از آن محل استقرار نیروهای مزدور رژیم بود.

درگیریها ادامه داشت. من که در آن زمان دانشجوی 21 ساله دانشکده کشاورزی ورامین بودم ، ترجیح دادم بر خلاف برخی از دوستان که از شرکت مستقیم در درگیریها خودداری می کردند ، وارد این عرصه شوم.

وقتی که از زیر پیراهن های پاره شده دانشجویان شب قبل ، نقابی درست کردم ، به جمع دانشجویان درگیر پیوستم. آنها با سنگ به سمت مزدوران حمله می کردند و شعارهای تندی هم سر می دادند.

از آن طرف ، گازهای اشک آور مرتباٌ از سوی مأموران بسمت ما پرتاب می شد.

در میان دانشجویان درگیر ، برخی از دوستان مثل سامان را دیدم. برای مقابله شدیدتر با مزدوران تصمیم گرفتیم که با عده ای دیگر از دانشجویان یک گروه مقاومت تشکیل دهیم.

هدف اول ، ضربه زدن به مأمورانی بود که در مقابل درب پایینی کوی سنگر گرفته بودند. بدین منظور تصمیم گرفتیم که با کوکتل مولوتف به استقبال آنها برویم. عده ای برای فراهم کردن بنزین از درب پشتی کوی به پمپ بنزین نبش اتوبان چمران رفتند. عده ای هم کلیه شیشه های نوشابه سالن غذاخوری کوی را برای ساختن کوکتل آوردند. هنگامی که ما مشغول آماده کردن موراد فوق بودیم ، درگیری دانشجویان با مأموران رژیم شدت بیشتری گرفته بود. بطوری که عزت ابراهیم نژاد ؛ شهید جنبش دانشجویی در همان شب به شهادت رسیدو تنی چند از دانشجویان نیز به شدت زخمی شدند.

نیروهای یگان ویژه و انصار حزب الله که از ایستادگی شجاعانه دانشجویان عاصی شده بودند اقدام به شلیک گلوله کردند.

هرچند که رژیم اعلام کرد که تنها یک نفر در آن درگیریها جان باخته است اما منابع دیگر از کشته و زخمی شدن تعداد بیشتری از دانشجویان خبر می دادند.

در چنین شرایطی حمله با کوکتل مولوتف می توانست پاسخ مناسبی به آن همه جنایت و
 بی عدالتی در حق دانشجویان آزادیخواه و بیگناه ایرانی باشد.

با دوستان از داخل کوی به سمت ساختمانهای پایینی کوی که هنوز کاملاٌ ساخته نشده بودند رفتیم. دسته دسته برروی هریک از ساختمانها قرار گرفتیم و ناگهان بارانی از کوکتل مولوتف به سمت مأموران باریدن گرفت.

با اولین حمله ، مزدوران سراسیمه شده پای به فرار گذاشتند. فریاد شادی دانشجویان به آسمان برخاست.

درگیری بدین ترتیب ادامه یافت و مأموران به سمت ساختمانهایی که ما در آن قرار داشتیم آتش گشودند که خوشبختانه به کسی آسیبی نرسید.

تا ساعاتی پس از نیمه شب وضع بهمین منوال بود تا اینکه با عقب نشینی مقطعی نیروهای انتظامی جو یک مقدار آرام شد.

هرچند هنوز سنگرهای دانشجویان تخلیه نشده بود و کسی هم قصد ترک محوطه کوی را نداشت.

با برخی از دوستان دیگر تصمیم گرفتیم که به نوبت در داخل چمنهای محوطه کوی استراحت کنیم و بقیه مراقب باشند تا در صورت حمله احتمالی مأموران ، دیگران را بیدار کنند. بدین دلیل استراحت در آنجا را انتخاب کردیم که ساختمانهای سالم به ندرت وجود داشت و همچنین در آن محیط در برابر حمله احتمالی ، عکس العمل بهتری می توانستیم داشته باشیم.

در همین حین علی ربیعی ، مشاور امنیتی رئیس جمهور و مصطفی تاجزاده معاون وزیر کشور به دیدار دانشجویان آمدند که من هم به همراه تنی چند از دانشجویان به گفتگو با او پرداختیم.

آنها خواستار پایان دادن به تحصن و درگیری بودند. دانشجویان هم خواسته های منطقی و مشخصی داشتند ، از جمله : معرفی و مجازات عوامل حمله به کوی دانشگاه ، برکناری فرمانده نیروی انتظامی ، آزادی کلیه دانشجویان بازداشت شده در جریان درگیریها ، نامیدن خیابان کارگر شمالی(امیرآباد) بنام 18 تیر ، آمدن رئیس جمهور میان دانشجویان و دلجویی از آنان. البته در طول روز هم چند تن از نمایندگان مجلس و همینطور وزیر کشور برای بازدید از وضعیت کوی و دانشجویان به محل آمده بودند. اما تهاجم گسترده به کوی و نارضایی دانشجویان چنان بود که کسی قادر به آرام کردن آنها نبود.

حسن غفوری فرد از چهره های سیاسی محافظه کار نیز یکی از کسانی بود که در کوی دانشگاه حضور یافت. دانشجویان به دلیل سوابق و مواضع ضد مردمی او ، آنچنان برخوردی با وی کردند ، که ناچار شد به سرعت ، کوی را ترک گوید.

جمعه 18 تیرماه ، روزی سراسر هیجان و التهاب ، روز ایستادگی و شهامت ، روز آزادگی و مظلومیت بدین ترتیب به پایان خود رسید و در تاریخ ایران ماندگار شد. هرچند روزهای بعد از آن نیز آبستن حوادث تازه دیگری بود.

 

شنبه 19 تیرماه 78 :

روزنامه های صبح تهران ، تیتر نخست خود را به حوادث روز گذشته اختصاص داده بودند. احزاب سیاسی اپوزیسیون نیز با صدور بیانیه هایی حمله به کوی دانشگاه را محکوم نموده و تحلیلهای مختلفی در این ارتباط ارائه شده بود.

برخی از گروههای سیاسی و دانشجویی می خواستند که با اعتراضات خود پایان دهند و از راههای دیگری مطالبات خود را پی بگیرند.

برخی دیگر نیز چون برخی گروههای ملی بر تداوم اعتراضات تأکید داشتند.

کوی دانشگاه همچنان در دست دانشجویان بود و بنظر می رسید که رژیم در برابر خواسته های دانشجویان عقب نشینی خواهد کرد. تحصن گسترده ای هم در برابر سردر اصلی دانشگاه تهران تدارک دیده شده بود که مردم نیز به حمایت از دانشجویان در آن مشارکت گسترده ای داشتند.

از صبح روز 19 تیرماه ، تحصن در مقابل دانشگاه تهران آغاز شده بود و سخنرانان مختلف دیدگاههای خود را مطرح می کردند.

پلاکاردهای مختلف در دست مردم و دانشجویان دیده می شد. در میان شعارهای سرداده شده هم بعضاٌ شعارهای تندی که شخص اول رژیم را هدف قرار می داد ، شنیده می شد. همچون : {خامنه ای پینوشه ، ایران شیلی نمیشه} و {مرگ بر خامنه ای}.

پس از گذشت چند ساعت ، گروهی از متحصنین دست به راهپیمائی در سطح شهر زدند.

مسیر اصلی به سمت کوی دانشگاه بود تا به متحصنین کوی بپیوندند.

تظاهرات گسترده ای هم در طول خیابان دکتر فاطمی صورت گرفت که برخی ازتظاهرات کنندگان حتی درب اصلی وزارت کشور را از جا کندند.

من در این روز بصورت متناوب در این تظاهرات شرکت داشتم و برای هماهنگی بیشتر با دوستان جبهه و برخی از اعضای گروههای ملی در منزل سروش جلسه ای برگزار کردیم. چشم انداز آشکاری از ادامه حرکت وجود نداشت.

سکوت معنی دار رژیم و عدم سرکوبی جنبش در آن روز ، این خطر را یادآور می شد که امکان دادن بهانه به دست حکومت و سرکوب غافلگیرانه وجود دارد.

اما جمع بندی نهایی این بود ، که باید از تداوم تظاهرات و اعتراضات برای تحت فشار گذاشتن رژیم و تحقق خواسته های بحق دانشجویان استفاده کرد.

از سوی دیگر ، سازمان یافته نبودن اعتراضات و عدم نظارت بر جریانات ، تشکیل کمیته ای ویژه برای کانالیزه کردن خواسته ها و ممانعت از سرکوب را ایجاد می کرد.

روز شنبه در حالی که حوادث تهران ، تمامی اخبار رسانه های بین المللی را تحت الشعاع خود قرار داده بود در حالی به پایان رسید که تظاهرات گسترده مردمی – دانشجویی بدون مقابله مأموران رسمی حاکمیت و تنها با درگیریهای پراکنده ای میان نیروهای لباس شخصی و انصار حزب الله با مردم و دانشجویان در تمام طول روز جریان داشت.

 

یکشنبه 20 تیرماه 78 :

 

روز یکشنبه ، دانشگاه تبریز هم شاهد حوادث خونین دیگری شد.

درگیری دانشجویان با مأموران و انصار ، آنچنان شدید بود که بسیاری از دانشجویان بشدت مضروب شده و تعدادی هم روانه بازداشتگاههای مخوف رژیم شدند. در تهران نیز تحصن دانشجویان در کوی دانشگاه همچنان ادامه داشت.

صبح روز 20 تیرماه با رضا یکی از دوستان گروههای ملی برای آماده کردن پلاکاردهای مختلف به میدان انقلاب رفتیم. پس از خرید مقداری پارچه و تهیه پلاکاردها به تحصن دانشجویان در کوی پیوستیم.

بر روی برخی پلاکاردها چنین نوشتیم : {دانشجو می رزمد ، استبداد می لرزد} ، {خون فروهر می جوشد ، دانشجو می خروشد} ، {تهاجم وحشیانه به کوی را محکوم می کنیم} و ...

بهمراه برخی از دانشجویان این پلاکاردها را در مقابل درب اصلی کوی نصب کردیم. گروههای مختلف مردم تهران برای حمایت و بعضاٌ مشاهده چگونگی حوادث به کوی می امدند.

ساکنین منطقه امیرآباد همچون روزهای پیش با غذا و میوه از متحصنین و دانشجویان پذیرایی می کردند.

عکسهای مختلفی بویژه عکسهای دکتر محمد مصدق و داریوش فروهر در میان جمعیت دیده می شد.

خبرنگاران رسانه های مختلف داخلی و خارجی به تهیه گزارش و خبر مشغول بودند.

آن روز مسابقه فینال جام حذفی فوتبال کشور میان دو تیم پرسپولیس و استقلال هم قرار بود که برگزار شود.

حضور گسترده تماشاچیان در این مسابقه و چگونگی کشاندن آنان به تحصن دانشجویان ، ذهن ما را به خود مشغول کرده بود.

هنوز رژیم در برابر تظاهرات روز گذشته و امروز ، برخوردی جدی نکرده بود ، اما احتمال داده می شد که در صورت پیوستگی تماشاچیان فوتبال به دانشجویان معترض ، احساس خطری جدی کند.

هرچند گزینه فوق به دلایل متعدد از جمله شاید فاصله زیاد استادیوم آزادی تا کوی دانشگاه و یا عدم برنامه ریزی مناسب ، تحقق نیافت ، اما تحصن دانشجویان باز هم به تظاهرات گسترده منجر شد.

تظاهرکنندگان از کوی دانشگاه بسمت پایین حرکت کردند و در میان راه با شعارهای {ای ملت باغیرت ، حمایت حمایت} ، {ملت چرا نشستید ، ایران شده فلسطین} ، {توپ ، تانک ، مسلسل ، دیگر اثر ندارد ، به مادرم بگویید دیگر پسر ندارد} از مردم می خواستند که به آنها بپیوندند.

این تظاهرات که به نسبت روز گذشته ، وسیعتر بود ، تا مقابل خبرگذاری جمهوری اسلامی در میدان فاطمی ادامه یافت.

در آنجا ، برخی از دانشجویان بویژه کامران که نقش بسیار گسترده ای در تعیین شعارها و جهت حرکت تظاهرکنندگان داشت ، پیشنهاد کرد که به سمت صدا و سیما حرکت کرده ، آنجا را تسخیر کنیم.

پیشنهاد جالبی بود ، اما کمی غیرواقع بینانه بنظر می رسید. صدا و سیما اهمیت بسیاری برای رژیم داشت و حتی نزدیک شدن به آن هم می توانست ، فاجعه ای خونین بیافریند. رژیم که برخورد مستقیمی در این دو رزو با دانشجویان نداشت و تنها مزدوران لباس شخصی خود را برای مقابله محدود ، مهیا کرده بود ، در برابر تسخیر صدا و سیما قطعاٌ واکنش شدیدی نشان می داد. مدتی با تنی از دانشجویان بویژه کامران در این ارتباط بحث کردیم.

تا اینکه با اظهارات خانم رحمتی به این نتیجه رسیدیم ، که این امر غیرعملی است.

خانم رحمتی که از چهره های شناخته شده سیاسی کشور است ، اطلاع داد که نیروهای انتظامی ، به حالت آماده باش درآمده و در قسمت بالای خیابان ولیعصر ، به انتظار حرکت احتمالی تظاهرکنندکان نشسته اند.

بدین ترتیب ، تظاهرات در خیابانهای فاطمی و امیرآباد شمالی تا پاسی از شب ادامه یافت و همچون شب گذشته ، با استقرار دانشجویان در کوی دانشگاه به اتمام رسید.

 

دوشنبه 21 تیرماه 78 :

 

روز دوشنبه باز هم اعتراضات ادامه یافت.

دانشگاه تهران مملو از دانشجویان و مردمی شده بود که به سادگی حاضر به تسلیم نبودند.

اما آن روز تفاوت عمده ای با روزهای پیش داشت.

سرکوبگران رژیم به این نتیجه رسیده بودند که در برابر مردم شدت عمل بیشتری نشان دهند.

شوی تبلیغاتی رژیم که در آن ، خامنه ای با چشمانی اشک آلود از فرزندان بسیجی اش می خواست که حتی اگر کسانی عکس او را پاره کردند هیچ عکس العملی از خود نشان ندهند ، با وارد شدن نیروهای سپاه پاسداران ، یگان ویژه نیروی انتظامی و تمامی نیروهای سرکوبگر اطلاعاتی ، امنیتی رژیم به صحنه ماهیت خود را آشکار ساخت و به سرکوب گسترده ای در شامگاه آن روز انجامید.

اما از صبح آن روز می شد حدس زد که امروز ، روز دیگری خواهد بود چرا که نقل و انتقال نیروهای نظامی و انتظامی در شهر کاملاٌ مشهود بود.

اولین درگیری گسترده روز دوشنبه در میدان ولیعصر روی داد.

من که از صبح در دانشگاه تهران حضور داشتم ، حوالی ساعت 12 ظهر بود که بهمراه تنی چند از دوستان که پیروز و محمد هم در میانشان بودند ، با دسته بزرگی از تظاهرکنندگان بسمت چهارراه ولیعصر و از آنجا بسوی میدان ولیعصر حرکت کردیم.

صبح روز دوشنبه با سخنرانی تنی چند از فعالان جنبش دانشجویی ، بخصوص اعضای دفتر تحکیم وحدت و انجمنهای اسلامی دانشجویان در مقابل سردر دانشگاه تهران آغاز شده بود و در این میان اعلامیه های گروههای سیاسی مختلف و همچنین عکسهای چهره های سیاسی چون : دکتر مصدق ، داریوش فروهر و خاتمی در میان متحصنین دیده می شد.

یک دودستگی در میان دانشجویان ایجاد شده بود. گروهی بر این اعتقاد بودند که باید در دانشگاه تهران تحصن کرد و کاملاٌ مخالف تظاهرات خیابانی بودند.

اما اکثریت دانشجویان نظر دیگری داشتند. آنها عنوان می کردند که رژیم عزم خود را برای سرکوب جنبش جزم کرده و در هر دو صورت ، تحصن یا تظاهرات خیابانی ، برخورد گسترده ای با دانشجویان خواهد نمود.

پس بهتر آن است که با کشاندن اعتراضات به خیابانها و دعوت از مردم برای پیوستن به آن ، رژیم را در تنگنای بیشتری قرار داده و مقاومت بیشتری در برابر سرکوبگران از خود نشان داد.

بر اساس همین تحلیل بود که عده کثیری از دانشجویان اقدام به تظاهرات خیابانی کردند.

هرچند باید اذعان داشت که این تحلیل ، از یک نکته مهم غافل مانده بود.

احتمال به انحراف کشاندند جنبش از طریق تخریب اموال عمومی توسط عوامل نفوذی رژیم.

بهر تقدیر هنگامی که با تظاهرکنندگان به میدان ولیعصر رسیدیم با نیروهای یگان ویژه نیروی انتظامی روبرو شدیم.

درگیری آغاز شد. سلاح دانشجویان اغلب از جمله خود من ، که نقاب به چهره زده بودیم ، سنگ بود.

پلیس با پرتاب گاز اشک آور به مقابله برخاست. ضلع جنوبی میدان متعلق به دانشجویان و ضلع شمالی آن متعلق به نیروهای انتظامی بود.

تعداد تظاهرکنندگان بحدی بود که پس از مدتی ، مأموران وادار به عقب نشینی شدند.

در این میان یک وانت آنها بدست تظاهرکنندگان به آتش کشیده شد و تظاهرات بسمت بلوار کشاورز و حرکت دوباره بسمت دانشگاه تهران ادامه یافت.

در میان راه ، هلی کوپترهای نظامی متعددی بالای سر تظاهرکنندگان پرواز می کردند و با افزوده شدن تعداد مأموران ، بسیاری از دانشجویان معترض ، بازداشت شدند.

با این وجود من به همراه دوستانم ، توانستیم خود را به دانشگاه برسانیم. کامیونی که برای استفاده سخنرانان مقابل سردر دانشگاه در نظر گرفته شده بود ، به داخل محوطه دانشگاه و مقابل مسجد آن منتقل شده بود. دانشگاه تهران در محاصره کامل سرکوبگران قرا گرفته و هر لحظه احتمال حمله به دانشگاه وجود داشت.

در آن لحظات بحرانی ، تشکیل کمیته ای برای پیگیری خواسته های متحصنین ، پیشنهادی بود که مورد قبول اکثریت دانشجویان قرار گرفت.

قرار شد دانشجویان هریک از دانشگاههای تهران و همینطور دانشگاه آزاد اسلامی در مقابل یکی از دانشکده های دانشگاه گرد آمده و با ارائه کارت دانشجویی و برگزاری انتخاباتی ، یک نفر را به عنوان نماینده از میان خود انتخاب کنند.

دانشجویان دانشگاه آزاد در مقابل دانشکده هنر گرد آمده بودند که به سردر دانشگاه هم نزدیک بود. برخی از جمله من خود را کاندیدای عضویت در کمیته کردند. اما قبل از آغاز رأی گیری ، ناگهان بارانی از گاز اشک آور بر ما باریدن گرفت و رأی گیری ناتمام ماند.

بسیاری از دانشجویان ، بویژه دانشجویان دختر در وضعیت بسیار نامناسبی قرار گرفته بودند.

برای مقابله با گاز اشک آور ، دود بسیار مؤثر بود.

روزنامه های بسیاری را آتش زدیم و صورتهایمان را مقابل آن گرفتیم ، برخی هم با سیگار این کار را کردند. اما تعداد گازهای اشک آور پرتاب شده ، آنچنان زیاد بود که این راه حل جواب نمی داد.

بهمراه برخی از دانشجویان ، تصمیم گرفتیم که پتوهایی را که در مراسم نماز جمعه از آن استفاده می شد را برای مقابله با گاز اشک آور ، آتش بزنیم.

راه دیگری را هم که بکار بستیم ، پرتاب گازهای اشک آور با پا بسمت خود مأموران بود.

هرچند آنها از ماسکهای مخصوص استفاده می کردند ، اما نیروهای انصار حزب الله که در میان نیروهای یگان ویژه ، قرار داشتند ، بدین ترتیب آسیب می دیدند.

درگیری هر لحظه شدت بیشتری می یافت. دانشجویان نقاب زده ، با سنگ به مأموران حمله می کردند ، بطوریکه مقابل سردر دانشگاه تهران در خیابان انقلاب مملو از سنگ شده بود و سرکوبگران رژیم که در آنسوی خیابان سنگر گرفته بودند ، توانایی نزدیک شدن به سردر دانشگاه را نداشتند. برخی از دانشجویان هم با گسترده شدن درگیریها تصمیم گرفتند که از کوکتل مولوتف برای دفاع از دانشگاه استفاده کنند.

در چنین شرایطی بلندگوهای دانشگاه مرتباٌ اعلام می کرد که تحصن دانشجویان خاتمه یافته و از دانشجویان می خواست که از درب شمالی ، دانشگاه را ترک کنند.

شعارهای بسیار تندی علیه سردمداران رژیم سرداده می شد و هنوز جمعی از دانشجویان به مقاومت خود ادامه می دادند.

من که ترجیح داده بودم تا آخرین لحظه در دانشگاه باقی بمانم ، علاوه بر پرتاب سنگ و کوکتل مولوتف به سمت سرکوبگران در همان حال ، یک مصاحبه تلفنی مستقیم با یکی از رادیوهای ایرانیان مقیم خارج کشور انجام دادم.

محسن و مهرداد دو تن از دوستان گروههای ملی که در آنجا حضور داشتند ، در حال مصاحبه با رادیو بودند که بخاطر اصابت چند گاز اشک آور در کنارشان ادامه گفتگو برایشان غیرممکن شد.

در همان حال محسن که به شدت سرفه می کرد ، تلفن همراه خود را به من داد ، تا من وضعیت را برای هم میهنان شنونده شرح دهم.

پس از مدتی ، معدود دانشجویان باقی مانده در دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که از آنجا خارج شوند. امکان وارد شدن عوامل رژیم به داخل دانشگاه و دستگیری وجود داشت.

از درب شمالی(دانشکده پزشکی) توانستیم از دانشگاه خارج شویم.

بنظر می رسید که هدف اصلی رژیم ، پایان دادن به تحصن به هر روش ممکن و نه بازداشت گسترده معترضین در آن روز بوده است.

چرا که بازداشتهای گسترده ، برنامه ای بود که با ایجاد پیش زمینه هایی برای روزهای بعد در نظر گرفته شده بود.

 

پایان ماجرا :

روز بعد (سه شنبه 22 تیرماه) در حالی که تحصن دانشجویان به پایان رسیده بود ، درگیریهایی در برخی مناطق شهر تهران بویژه مناطق جنوبی و بازار روی داد. درگیریهایی که دانشجویان در آن شرکت نداشتند و در آن به بسیاری از اماکن و اموال دولتی و بعضاٌ مغازه های مردم آسیب وارد شد. عوامل نفوذی رژیم که در ایجاد و تشدید این جریان نقش گسترده ای داشتند ، پرده آخر سناریوی سرکوب را بالا بردند.

رژیم اعلام کرد که روز روز چهارشنبه 23 تیرماه راهپیمائی مردمی در اعتراض به آشوبهای اغتشاشگران و دفاع از نظام مقدس جمهوری اسلامی برگزار خواهد شد.

گروههای سیاسی داخل نظام از جمله اصلاح طلبان حکومتی اعلام کردند که در این راهپیمائی شرکت خواهند کرد.

دفتر تحکیم وحدت هم با اتخاذ موضعی نامناسب از این فراخوان استقبال کرد.

نیروهای نظامی سپاه پاسداران در تمام سطح شهر ، پخش شدند.

اینک تنها دانشجویان بیگناه و گروههای سیاسی مبارز بودند که در نوک پیکان حمله سرکوبگران قرار گرفته بودند.

اصلاح طلبان حکومتی و نشریات متعددشان با سکوت آشکار خود مهر تأییدی بر سرکوب نیروهای مردمی زده و اقتدارگرایان نیز با پیام جدید رهبرشان ، گستاخانه مبارز می طلبیدند.

خامنه ای که چند روز پیش ، پایه های حکومتی استبدادی خود را بشدت متزلزل دیده و بر خود لرزیده بود ، از فرزندان بسیجی اش می خواست که آشوبگران را مرعوب و منکوب سازند.

موج دستگیریها آغاز شد. وزارت اطلاعات دولت مدعی اصلاح طلبی هم در این میان نقش عمده ای ایفا کرد.

بسیاری از اعضای گروههایی چون : حزب ملت ایران ، جبهه ملی ایران ، پان ایرانیستها و جبهه متحد دانشجویی هم در میان بازداشت شدگان بودند.

بازداشتگاه مخوف توحید پذیرای صدها دانشجو و مبارز سیاسی شد ، که ماهها سلولهای انفرادی و شکنجه های قرون وسطایی را تحمل کردند.

از میان آمران و عاملان حمله به کوی دانشگاه در دادگاهی فرمایشی تنها یک نفر ، آنهم به جرم سرقت یک ریش تراش محکوم شد ، در حالیکه بسیاری از دانشجویان همچنان در بند ماندند.

اما قیام دانشجویان در 18 تیرماه 78 که بار دیگر تهران را به یاد روزهای پرهیجان سال 57 خود انداخت ، همچون برگ زرینی در تاریخ ایران به یادگار ماند.

برگ زرینی که در آن ناقوس مرگ برای ستمگران به صدا درآمد و مژده آزادی ایران زمین سرداده شد.

 

پنج شنبه 16 تیرماه 1384

کوروش صحتی

Kourosh18tir@yahoo.com