مولير ، آوانگارد زمان خود ؟        

 عليشاد لربچه asolt@web.de

قديميان نگفته نگذاشتند.سابقا نقل قول ميشد كه هنر تنها داروي نجات بشريت است چون از ميمونها انتظار آموزش اخلاقي نميتوان داشت.بزرگان تاريخ و افراد كبير هم نه سلامتي تن و نه آرامش روح ميتوانند بما بدهند ، هزينه خوبيها و نيكيها را بايد با قيمت گزاف پرداخت .نه خنده نشان ساديسم شخصي و مردم آزاري است و نه گريه علامت مازوخيسم و خودآزاري.

مولير،اديب،نمايشنامه نويس و هنرپيشه فرانسوي را بزرگترين كمدي نويس تاتر اروپا بشمار مي آورند .آناتول فرانس مينويسد : مولير يك لحظه كوتاه از وجدان آگاه بشريت بود كه 350سال پيش همچون جرقه اي در جو تاريك فرهنگي اروپا درخشيد.اومنتقدتيزبين زمان خود شد كه هميشه يك پا در آستانه در زندان داشت و چون كوليهاي مهاجر دايم در سفربود.مولير در سال 1673 بطورغم انگيزي روي صحنه تاتر حين بازي در نمايش (خسيس)درسن51سالگي درگذشت.اوآخرين دم و نفس اش را هم حتا تقديم تماشاچيان هنر نمود.ازديگرآثاراودونمايشنامه دشمن انسان و مريض حال -مي باشند.موليريكباربه سبب بدهكاري و گرفتن وام براي راه اندازي تاتر خود يكسال به زندان افتاد .عشق او به ادبيات و نمايشنامه نويسي باعث شد كه هرگونه رنج و تحقيري را بپذيرد . بعدازمرگ زودرس اش،روحانيون مسيحي از خاكسپاري او در آرمگاه رسمي كليساي شهرجلوگيري نمودند و حين خاكسپاريش به صدادرآوردن ناقوس كليساها و زمزمه دعاهاي حاضرين ممنوع گرديد ، فقط صنف كارگران شغل پدري اش بودند كه جسد او را تاگورستان گمنامان بدرقه نمودند.موليرباكارهايش خشم روحانيوني رابرانگيخت كه مخالف هر گونه تاتر و نمايشي، مخصوصا كمدي بودند .آنهااورامتهم به كفروخدانشناسي كردند.صدسال بعد ازمرگش دوستداران هنراجازه يافتند براي او سنگ قبرمناسبي تهيه و نصب كنند.

مولير بين سالها1622تا1673درپاريس زندگي نمود.نام اصلي اش پوكولين بود،پدرش از كارگران بخش دكوراسيون داخلي قصرهاي لودويك 14پادشاه فرانسه بود.زندگي موليرسرشاراز كار و مبارزه ،شهرت و شكست، رضايت هاي كوتاه لحظه اي و درد و رنجهاي بزرگ مداوم بود. سرنوشت او خود يك كمدي تراژديك بدون وقفه شد.او نه تنها منتقد روحانيون مسيحي و مكتب ارتجاعي مدرسين اسكولاستيك،بلكه دشمن اقشار و طبقات اشراف،فئودال و بورژوا بود. در آثارش انسان عقلگرا و خردمند هميشه پيروز اشت.نمايشنامه هايش داراي جنبه هايي قوي از انتقاد اجتماعي ميباشند .او به انتقاد از روحانيوني پرداخت كه زير ماسك مسيحيت به حيله گري ،نفاق،دورويي و فريب مردم ساده و زحمتكش مشغول بودند.

در زمان مولير از بيست ميليون ساكنين فرانسه بيش از دو ميليون گداهاي خياباني بودند،در حاليكه شكوه و جلال،ولخرجي و ريخت و پاش دربار لودويگ 14درجهان شهره آفاق بود. پادشاهي كه با كلاه گيس زنانه و چكمه هاي رزمي و شمشيري بدست ، دامن چاكدار و ماكسي ابريشمي ، با ادا و اطوار ،شرف يابان را به حضور خودمي پذيرفت .مولير در آثارش نشان ميدهد كه قشر بورژوا قبل از اينكه طبق دلايل ماركس گرفتار مبارزه آشتي ناپذير پرولتاريا گردد،دچار اعتراض و خشم زن و فرزند و نوكر و كلفت خود شد كه به هر قيمتي براي اعاده حيثيت و حقوق انساني شان مبارزه ميكردند.

مولير ميكوشدتا تاتر سرگرم كننده درباري را به تاتر مردمي و انتقادي تبديل نمايد.اوبا درام كمدي به مسايلي مي پردازد كه از زمان اريستوفان ،در يونان باستان تا زمان يونسكو در پاريس مطرح شدند،يعني به ضعف هاي شخصيتي انسان مانند غيبت،خيانت،دسيسه چيني،توطئه،افراط، بي مايگي ، غرور،حسد،حسابگري فرصت طلبانه و مقام طلبي .او به موضوغ اختلاف و خيانت هاي زناشويي مي پردازد ،مسئله اي كه طي قرنها هميشه در ادبيات فرانسه در باره ربطه هاي سه نفره زن و شوهر مطرح بوده.شايد به اين دليل گروهي از منتقدين ادبي،مولير را فيلسوف اخلاقي و مصلح اجتمايي ميدانند .

لايبنيتس ميگويد : براي اصلاحات اجتماعي فرانسه،احتياج به كمدي هاي مولير بود نه به خشونتهاي دولتي ،هرزمان كه براي مبارزه با حماقت،احتياج به لبخند عقل و خرد باشد، مولير اسلحه قلم را تيز ميكند و به مبارزين ميدهد . انتقاد او از سفسطه هاي ارتجاعي مكتب مدرسين  قرون وسطايي موجب عمل گرايي علمي و ترقي خواهي اجتمايي گرديد .