چرائی ها و چگونگی تهدیدات احمدی نژاد و عکس العمل یهودیان و جامعه جهانی.

 

Nawid_Akhgar@hotmail.com

در تاریخ سوم ماه می سال 2005 یعنی درست هفت ماه قبل در مقاله ای بنام "نقشه مسیر راه؟ یا مسیر فرار؟ در زمان ظهور  و یا حمله امام زمان" زمانی که آقای احمدی نژاد سرپرستی شهر تهران را بعهده داشت و مبالغ هنگفتی را برای عبور و مرور امام زمان اختصاص داده بود نوشتم که در سایتم در آدرس ذیل موجود است

http://www.nawidakhgar.com/maghalat/masirrahemamezaman.htm

 

قریب به 17 سال قبل از طرف نمایشگاه کتاب در شهر یوتبرگ سوئد دعوت داشتم و برای معرفی چند کتابم به آنجا رفته بودم، شرکتهای انتشاراتی زیادی در آنجا غرفه داشتند، در حین سخنرانی مردی قوی هیکل با چهره ای آفتاب سوخته و ریش پر پشت و سیاه نظرم را در آخر سالن جلب کرد که با دقت خاصی به صحبتهایم توجه نشان میداد.

 

پس از پایان جلسه آرام و با خنده ای بر لب به نزدیکم آمد و پرسید آیا مایلم از غرفه کتاب ایشان دیدن کنم؟ من پذیرفتم و به غرفه ایشان سری زدیم . بر روی دیوار ها تابلو های مخملی با گنبد های عظیم و طلا کوب و گلدسته های بلند و سر به آسمان کشیده نصب شده بود که احساس انسان بودن را تا حد یک مور در انسان تقلیل میداد و از طرفی عقده توحش خود بزرگ بینانه مذهبی را به اعلا درجه میبرد.  

 

کتابها با جلد های طلا کوب در قفسه ها چیده شده بود، مسئول غرفه که احمد نامیده میشد گفت که مایل است چون من ایرانی هستم مهمی را با من در میان بگذارد.

احمد پس از آوردن چند کتاب و گذاشتن آنها در جلو من بدون هیچ مقدمه ای گفت:

چون میدانم وقت زیادی ندارید یکسره میروم سر مطلب. احمد بزبان سوئدی و با لهجه مردم پاکستان و بنگلادش صحبت میکرد.

احمد گفت: آقا ظهور کرده اند. با چشمانی متعجب پرسیدم کدام آقا؟

گفت: آقا امام زمان.

رمان پرواز را که صحبت های آخوند ها و ارتباط آنان با مقام احدیت و بصورتی با امام زمان بود را در حدود همان سالها منتشر کرده بودم  در آن رمان آخوند ها در یک برنامه مشاعره که دور هم جمع میشدند و تریاک میکشیدند و شعر میخواندند و در امور مملکتی با ارتباط نزدیک با مقام احدیت برای حل معضلات گفتگو میکردند هنوز بصورت زنده در حافظه داشتم و اعمال و گفتار آنان آزارم میداد.

 

در آن لحظه بصورت احمد خیره شدم چند لحظه زبانم را دور دهان چرخاندم که حرف نامربوطی از دهانم خارج نشود،

 در ابتدا احساس خشمی عمیق سراپایم را در خود میفشرد، احساس میکردم در جلو معتادی دبنگ ایستاده ام که با تمام وجود از من یاری میخواهد و دارد با زبان بی زبانی بمن می گوید که ببین این افیون با من چه کرده است.

 

احساس ترحم در وجودم جایش را با احساس خشم عوض کرد، خیلی مهربانانه از او پرسیدم:

عزیزم! برای من بگو چطور شد که حضرت ظهور کرد و تو از کجا متوجه این امر شدی؟ چرا روزنامه ها و رادیو تلویزیونها چیزی در این مورد نگفته و ننوشته اند؟

اگر آقا امام زمان ظهور کرده است الان در کجا بسر میبرد؟

 

احمد چند کتاب را در جلو من قرار داد که بر روی آنها عکس ملائی با چهره ای نظیر همین محمود احمدی نژاد خودمان منتها با عمامه ای بزرگ و وزین نصب شده بود، حلاوت و زیبائی از چهره امام زمان احمدی نژاد بیننده را مجذوب خویش مینمود،چشمهای ریزی که هر کدامش بسوئی  نشانه رفته بود، انبوهی ریش اصلاح نشده و گرد گرفته که شاخصه زندگی سالیان در غار ها و دخمه های تنگ و تاریک بوده است و صورت گوشتی و پر از چربی، با عمامه درشتی که میخواست دوباره انسان را بیاد عظمت گنبد و بارگاه طلا کوب انداخته، انسان را از احساس انسان بودن در مقابل عظمت آن شکم و آن عمامه تهی کند، چشمهائی که هیچ ارتباطی نمیشد با آن برقرار کرد. هنوز داشتم به عکس امام زمان (عج) نگاه میکردم و غرق در احساسی ناشناخته تنها یک لغت در مغزم بالا و پائین میرفت. "افیون توده ها"  که احمد رشته افکارم را پاره کرد و گفت آقا امام زمان از دنیا رفتند.

من که هنوز در تب و تاب ضربه اول یعنی ظهور حضرت داشتم بخود میپیچیدم سرم را با تعجبی دو چندان از روی کتاب بلند کردم و پرسیدم:

فوت کردند؟

احمد خیلی جدی کتاب توضیح المسائل فرقه مسلمان احمدیه را جلو من گذاشت و گفت در این کتاب هم ظهور و هم چگونگی فوت حضرت مکتوب است.

تعدادی از کتابها بزبان فارسی تعدادی بزبان سوئدی و انگلیسی بودند و من چون یک ایرانی بودم از پرداخت بهای آنان نیز معاف بودم، کتابها را برداشتم و از آنجا خارج شدم.

احساس میکردم دارم میترکم ، میخواستم فریاد بزنم، دیدم چشمهایم پر از اشک شده است،مردم به آرامی از کنارم میگذشتند و به غرفه های کتاب سر میزدند، میخواستم جلو تک تک آنان را بگیرم و با بلند ترین صدا بگویم ببینید چه بر سر این انسانها و احمد ها آورده اند، ببینید چگونه جامه را به افیونی معتاد کرده اند که بدرجات از افیون مصرفی روزانه معتادین خطر ناک تر و زهرش کشنده تر است.

 

وقتی شنیدم محمود احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهور یک مملکت با یک هیئت صد نفره به سازمان ملل رفته و در آنجا از ظهور قریب الوقوع امام زمان سخن گفته دیگر نمی دانستم که آیا باید به سرنوشت 70 ملیون ایرانی که در دست اینان قرار گرفته بگریم، یا خشمگین باشم؟ احساس شرم در جلو جامعه جهانی بیش از همه یقه ام را گرفته و ول نمی کرد و نمی کند.

 

داریوش اقبالی خواننده خوش قلب و مهربان ایرانی را در یکی از تلویزیونهای ایرانی دیدم که دارد با چنگ و ناخن و دندان و با اشک و آه و حسرت با معتادینی سخن میگوید که گاه شاید اصلا امیدی به درمانشان نباشد،خانمی از ایران بر روی خط آمده بود و با گریه میگفت من معتادم همسرم و فرزندانم همه معتادند ، داماد های خانواده و تمام اقواممان معتادند و داریوش میخواست با صحبت درمانی شاید تعدادی را نجات بخشد. از خود پرسیدم افیون مذهب را که این چنین در جامعه رواج داده اند که رئیس جمهورش در سازمان ملل از ظهور حضرت مهدی سخن میگوید و حتما با کمک حضرت میخواهد به جنگ اسرائیل و امریکا برود را چه باید کرد؟

 

آیا واقعا تهدیدات پاسدار احمدی نژاد که میخواهد اسرائیل را نابود کند و خطر بس جدی برای موجودیت ملیونها یهودی محسوب میگردد حول محور چند هکتار زمین و یا تضاد بین چند مسلمان با چند یهودی دور میزند؟

اگر این طور هست که خوب فلسطینیان دولت خود را دارند و بهتر از هر کسی به حقوق خویش واقفند و یهودیان دولت خویش را پس چه موضوعی باعث میشود که یک دولت خارجی کاسه از آش داغتر نظیر ایران چنین تضاد های غول آسائی را برای خود و مردم محروم کشور خود که روزانه با هزاران نابسامانی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی مواجه هستند بخرد و رسما ادعا کند که میخواهد اسرائیل و امریکا را نابود کند؟

 

 با چه میخواهد نابود کند؟ با حمله با شتر و کجاوه و یا با بمب اتم و موشکهای کروز و شهاب 3 و غیرو؟ آیا این یک تهدید جدی  امنیتی بر علیه ملیونها انسان بی گناه یهودی و امریکائی نیست؟ انسانهائی که بدلیل امریکائی بودن و یا یهودی بودن باید نابود شوند آیا این تفکر امام زمانی از اعماق تفکر فاشیزم مذهبی بر نمی خیزید که جامعه 70 ملیونی ایران را میخواهد به یک سکت مذهبی تبدیل کند که در زمان ظهور حضرت و یا وقتی ولی فقیه اراده کرد همگی دسته جمعی خودکشی کرده به دیار اعلی بشتابند؟

 

این سکت مذهبی حاکم بر کشور کهن سال ایران 26 سال است که برای رسیدن به امیال قرون وسطائی خویش تا برنامه ریزی های اتمی به پیش رفته است.

و از جهان غرب و مماشات های آنان و سیاست گفتگوی انتقادی غربیان سود برده است. وبا علم کردن سیاست های استحاله پذیری و تسلاهلی و تسامحی و گفتگوی  تمدنها برای رسیدن به نقطه امروزی سود برده است.

 

و پوزیسیون و اپوزیسیون این رژیم گاهی این قشریون مذهبی منتظرالظهور را روزی به سلاح سنگین مجهز کرده اند،روزی به جایزه صلح نوبل روزی به شعار رفرندام رفرندام این است شعار مردم و روزی به راه حل های دمکراتیک قلابی.

 

به کلامی دیگر باید گفت ظهور احمدی نژاد و تهدیدات تروریستی و رسمی امروز این رژیم و این سکت مذهبی حاکم بر ایران نتیجه بلافصل کلیه مماشات های خارجی و سیاست های غیر اصولی و ضد انقلابی اپوزیسیون و پوزیسیون این  مذهبیون منتظرالظهوراست و کسی نمی تواند با گنُده کردن تنها مماشات خارجی بعنوان پارامتر تعین کننده در رسیدن احمدی نژاد به موضع امروزی مسئولیت های خویش را در قبال حمایت از جایزه" صلح نوبل" و یا پروژه کذائی "رفرندام رفرندام این است شعار مردم" که به نفی مبارزات بحق و مشروع قهری مردمی و ارتش خلق می انجامید و پرچم سفید تسلیم و رای و رای کشی و پاسیویته و در انتها به در آمدن احمدی نژاد از صندوقها ی ولی فقیه منجر میشد را از نظر ها محو کند و با طرح "راه حل سوم دمکراتیک!" که امروز نیز چهره عوض کرده است و دمکراتیکش را حذف فرموده اند، ننگ بالا بردن پرچم تسلیم و رفرندام را از خاطره ها با سرپوش عقب افتاده " راه حل سوم دمکراتیک!" با رژیمی که برای اسرائیل و امریکا از ملیونها فرسنگ راه دور تنوره جنگ میکشد محو نماید.

 

 شاید تعدادی بتوانند زقوم و زهر "دمکراتیک" را بنوشند و آنرا حلاوت شهد جلوه دهند و آنرا بفراموشی بسپارند ولی تاریخ سیاسی ایران گواه آن پروژه های عقب افتاده و یاری رسان به رژیم بوده و خواهد بود. پروژه هائی که بخشا عناصر و نیروهای مترقی ایران را سرکوب و حتی اگر با ملاحظاتی بگوئیم غیر مستقیم،پاسیویته را حاکم کرده ، مردم را به رای و رای کشی قانع و احمدی نژاد ها را به قدرت رساندند.

 

البته جای تعجب نیست که چه آنان که رژیم را به سلاحهای سنگین مجهز کردند و چه آنان که رژیم را به جوایز صلح نوبل مجهز نمودند و گل دادند و گول خوردند و گل گرفتند و چه آنان که با زور بوق و کنسرت هر کسی را همراه آنان شعار" رفرندام رفرندام این است شعار مردم" را نمیداد به فجیع ترین  حیل قلع و قمع میکردند امروز به میدان بیایند و در صفحات تلویزیونها و در عرصه روزنامه ها و نشریات دم از مبارزه قهری مردمی بزنند و انگار نه انگار که تا دیروز برای رفرندام گلو و حنجره میدریدند ، امروزخود را سردمدار جریان آزادیخواهی مردم ایران بنامند.

 

مردم ایران نه کورند و نه کر و نه مخبط، بهای آزاده بودن را در پروسه باید پرداخت و مردودین این آزمایش تاریخی قبل از هر سخنی باید با پرداخت بدهکاریهای خویش و عذر پوزش از تاریخ و مردم ایران علل چنین تحرکات ضد انقلابی و ضد مردمی را برای مردم ایران روشن کنند.

 

در جامعه ایران گوئی حرف مفت حرف اول را میزند و هیچ کسی هم مسئول پی گیری حرفهای مفت نیست.

 

یکی رژیم قرون وسطائی را به سلاح سنگین مجهز میکند و در پس شعار های ضد امپریالیستی خود را انقلابی جلوه میدهد.

 

یکی رژیم را به سلاح سنگین صلح و جایزه نوبل مجهز میکنند و گل میدهد و گل میشنود و حرف مفت تحویل میدهد بدون اینکه پوزشی بخواهد و در جلو این مردمی که میخواهد از قید دیکتاتوری و حرفهای مفت آزادشان بنماید احساس احترامی بکند.

 

آن یکی دیگررسیدن رژیم به سلاح هسته ای را پروژه ملی و میهنی میداند و حتما معتقد است که حرفهای رئیس جمهور ولی فقیه آقای احمدی نژاد وقتی یهودیان و امریکائیان را تهدید به نابودی میکند یک حرف مفت است و انعکاس خارجی هم در آینده نخواهد داشت.

 

یکی شعار رفرندام رفرندام این است شعار مردم را فریاد میکشد چنان که گوئی رفرندام خدای نکرده یک حرف مفت بوده که گوشهای مردم را می آزرده است و جیرخواران و مجیز گویان کودن و عقب افتاد در وصف آن قلمفرسائی ها میکرده اند امروز با توسل به راه حل های دمکراتیک! مکش مرگ ما و  با قسم حضرت عباس سر موئی از مبارزات مسلحانه که اسمش موی بر بدنشان سیخ میکند پائین تر تشریف نمی آورند.وقتی در جامعه ای حرف مفت حرف اول را میزند چرا که آنان نزنند.

 

آن یکی دیگر میخواهند با حرکتهای"خیلی دمکراتیک!" و رای و رای کشی جامعه را به پاسیویته بکشد و پرچم ننگ و تسلیم را بالا ببرد تا رئیس جمهور از صندوق پاسیویته رفرندام و مماشات غرب خارج شده بتواند بخوبی با روشی دمکراتیک! مردم ایران را به جنگی فرسایشی با غرب و با اسرائیل و امریکا بکشد، بهر حال چون حرف مفت است که خریدار دارد و بازارش داغ است چرا که با لعاب دمکراتیک زده نشود؟

و امروز هم همه به زاری نشسته اند  که چرا رئیس جمهور از صندوق رفرندام و مماشات و حرکتهای دمکراتیک و استحاله و تساهل و تسامح در آمده دست در دست سید خندان  حرف مفت میزند و اسرائیل و امریکا را تهدید به نابودی میکند؟

 

منظور از نقد فوق این نیست که کسی را خوش بیاید و یا نیاید و چنگ و دندان نشان بدهد و یا ندهد و حرف مفت پشت این نوشته ببافد یا نبافد.غرض از منظور مقصود است. یعنی اینکه تا در جامعه ای هر فرد و یا گروه نقاط ضعف و قوت خود را نشناسد و نقاط ضعف خود را قوت جلوه دهد و مردم را کر و کور و مخبط  بپندارد حرف مفت حرف اول را خواهد زد و در قدم اول آزادی قربانی میگردد و دیکتاتوری حاکم.

 

آقای احمدی نژاد حرفهای مفت خود را در مورد امام زمان و نابودی اسرائیل و امریکا اصل میپندارد و با پشتوانه صد نفر مشاور کودن این اراجیف را در سازمان ملل به خورد ملل دیگر میدهد هر کسی هم که کوچکترین ایرادی به او بگیرد زبان از قفایش بیرون میکشند، آیا دیگرانی که خود را اپوزیسیون احمدی نژاد میدانند راههای بهتری را میشناسند که در چنبره حرفهای مفت گرفتار نیایند؟

 

آیا جامعه ایران به افیونی ورای افیون مخدرات گرفتار آمده است که رهائی از آنش آنم آرزوست؟

 

مسلما رژیم خویش را در تهدید جدی سرنگونی احساس میکند که به یکپایگی تن میدهد و  عناصر نظامی- امنیتی را در ارگانهای خویش می چیند و بر غنی سازی اورانیوم پای میفشرد و جنگ را تنها آلترناتیو حفظ بقاء خویش میداند.

جامعه جهانی میبایستی با بایکوت کامل اقتصادی- سیاسی رژیم تروریستی و اخراج اینان از جامعه جهانی و از سازمان ملل قدمهای ابتدائی را در کمک به مردم گروگان گرفته شده ایران توسط این سکت مذهبی منتظرالظهور بردارند.

 

نوید اخگر

27 اکتبر سال 2005 میلادی    سوئد استکهلم

آدرس سامانه اینترنتی نوید اخگر

http://www.nawidakhgar.com/