احمدی نژاد، کاندیدای مورد حمایت خامنه ای و نتانیاهو

کورش عرفانی                                                                                       

              korosherfani@yahoo.com

در حالی که برای آحاد مردم ایران انتخابات ریاست جمهوری اسلامی به تف سربالا تعبیرشده و بی اعتنایی عظیمی از جانب ملت نسبت به آن دیده می شود در درون نظام  این موضوع به یک جبهه بندی شدید و در حال رادیکالیزه شدن تبدیل شده است. باید بدانیم که کمبود منابع  غارت، محدودیت توزیع اهرم های قدرت را به دنبال آورده است و به همین دلیل نیز این انتخابات به فرصتی برای بازتقسیم قدرت تبدیل شده است. هر جناحی که می خواهد در کشوری که اقتصاد آن ضد تولید و انگل صفت و تورم زاست جایی برای امرارمعاش شاهانه ی خود داشته باشد باید زور بزند تا در بزکشی انتخابات سهم بیشتری به خود اختصاص دهد. باید دید که در این میان چه نیرویی در درون نظام جمهوری اسلامی می تواند کاندیدای خود را به جناح دیگر تحمیل سازد.

اگر رژیم را به سه ضلع روحانیت، بازاری و پاسدار تقسیم کنیم باید ببینیم نماینده ی هرکدام دراین انتخابات کیست و شانس وی چقدر است.

 

جنگ قدرت در داخل نظام

 

محمود احمدی نژاد (با نام واقعی «صبورچیان» یهودی)  به عنوان نماینده ی سپاه و بخشی از روحانیت و بخش مهمی از بازار مطرح است. بنابراین وسیع ترین حمایت را از حیث کمیت با خود دارد. بخش ولایت فقیه وراست گرای روحانیت، بخش مهمی از بازار و نیز بخش مهمی از سپاه پاسداران با اوست. نفوذ سپاه در عرصه ی قدرت سیاسی و اقتصادی به حدی است که تصور بازگرداندن آن تنها به حوزه های نظامی و یا اقتصادی ناممکن است. از سویی چون خامنه ای فاقد مشروعیت مذهبی است به حمایت سپاه برای بقای سیاسی خود نیاز دارد. بازار نیز که می داند درگیر شدن با سپاه برایش بسیار گران تمام خواهد شد به کنار سپاه خزیده است. بازاربه سنت همیشگی خود در تاریخ که فقط براساس منافع خویش عمل کرده و در کنار قدرتمندترین نیرویی که می تواند به وی امنیت عملی بدهد قرار دارد در وحشت از شورش های گرسنگان درآینده سپردن قدرت به دست سپاهیان را بر هر سناریو دیگری ترجیح می دهد. دلیل ظاهری حمایت هیت موتلفه و نیز گرایش های همسوی چهارده گانه ی آن در حمایت از احمدی نژاد در این راستا بود. احمدی نژاد تنها کسی است که می تواند اقتصاد بسته بازاری صفت را که در طول سه دهه گذشته بر ایران حاکم بوده است در مقابل هجوم حتمی سرمایه داری جهانی حفظ کرده و امکان غارت ثروت های مردمی ایران در یک دایره ی بسته فقر برای عموم، ثروت برای خواص و سرکوب حفظ کند.

میر حسین موسوی نماینده ی بخشی از روحانیت است. اما مخالفان جدی در میان بازاریان دارد و در سپاه از حمایت مهمی برخوردار نیست. هر چند برخی از اقشار اجتماعی میانی و نیز جریان اصلاح طلب درون نظام از وی حمایت می کند اما او نمانیده هیچ یک از بخش ها به معنای خاص کلمه نیست و تنها به دلیل نبود کاندیدایی بهتر است که مورد پشتیبانی این نیروها قرار گرفته است. در نبود خاتمی که فرار را بر قرار ترجیح داد و جبهه ی اصلاح طلبان را یتیم رها ساخت میر حسین موسوی به عنوان یگانه چهره ای که می تواند رد صلاحیت نشود برای اصلاح طلبان مطرح است. به طور کلی دایره ی نیروهای درون نظام که از موسوی حمایت می کنند به مراتب کوچک تر و محدودتر از احمدی نژاد است و با توجه به این که در ایران نتیجه ی انتخابات به قدرت از بالا بستگی دارد و نه به رای از پایین، شانس احمدی نژاد در مقابل موسوی بسیار بیشتر است. میر حسین موسوی به دست کم 25 میلیون رای نیاز دارد تا انتخاب شود، امری که غیر قابل تصور است، زیرا هیچ بسیج اجتماعی خودجوشی تا این جا در جریان رقابت های انتخاباتی وجود ندارد که بخواهد این میزان رای را برای او جلب کند. این در حالی است که احمدی نژاد با استفاده از امکانات بسیج، سپاه، بازار، ولایت فقیه و دستگاه دولت می تواند بر اساس آماربازی های رژیم چیزی نزدیک به 20 میلیون رای را برای خود داشته باشد.

مهدی کروبی نیز تنها نماینده بخش کوچکی از یکی از جناح های معتدل نظام است وکشش تبدیل شدن به عنصری برای نمایندگی حوزه ای وسیعتر را ندارد، اگر می داشت بی شک موسوی نامی به صحنه ی انتخابات نمی آمد و کروبی را در این میان تنها می گذاشت. شانس کروبی برای تبدیل شدن به مهره مورد توافق سران جناح ها برای پست ریاست جمهوری صفر است. او به طور عمده برای تامین بقای سیاسی خود و نیز کشاندن برخی از اصلاح طلبان ناامید و افسرده به میدان انتخابات پا گذاشته است.

محسن رضایی نیز تنها برای طرح حرف ها و نقطه نظرات مافیای رفسنجانی به صحنه آمده است و فاقد پذیرشی در میان سایر نیروهای تعیین کننده ی نظام است. او نه از حمایتی جز به عنوان نوچه رفسنجانی برخوردارست و نه حمایتی در میان رای دهندگان دارد.

بنابراین در داخل نظام با توجه به تشتت نظرها ومنافع مافیاها، صفحه ی شطرنج انتخابات طوری چیده شده است که در آن احمدی نژاد و موسوی به دور دوم بروند و احمدی نژاد به عنوان پیروز «طبیعی» انتخابات بیرون بیاید و بار دیگر خامنه ای اعلام دارد که «این میزان از رای در انتخابات خاری در چشم دشمنان اسلام بود.»  

تمایل نظام به انتخاب مجدد احمدی نژاد به دلیل وخامت اوضاع اقتصادی و اجتماعی از یکسو و بحران در انتظار سیاسی و بین المللی از سوی دیگر است. رژیم می داند که با یک اقتصاد ورشکسته و انفجار اجتماعی ممکن در داخل فقط با قتل عام و اعدام و دستگیری و سرکوب است که می تواند برای خود زمان حیاتی و فضای حیاتی لازم را بیابد. این کار فقط از احمدی نژاد و پاسداران همدست وی ساخته است که تایید رهبری را نیز با خود دارند. هرگونه عقب نشینی یا مانوور و انعطاف پذیری از جانب نظام دیکتاتوری اسلامی در شرایط بحرانی به معنای پذیرش مرگ خود است. رژیم ترجیح می دهد بکشد تا بمیرد. در شرایط بحرانی انعطاف و نرمش برای یک نظام استبدادی به مثابه فروپاشی درونی است.

 

پارامتر خارجی:

 

در صحنه ی خارجی نیز انتخاب رژیم جز احمدی نژاد و در واقع جز سپاه نمی تواند باشد. زیرا اگر قرار باشد که تحریم و جنگ به عنوان سناریوهای غیر قابل پرهیز درآیند، هیچ نیرویی بهتراز سپاه توان به عهده گرفتن مدیریت نظامی – بشنوید حکومت نظامی – را دارا نیست. بنابراین به زعم زعمای قوم باید اجازه داد که احمدی نژاد برای دوران جنگ و بحران، هر چه سریعتر کابینه ی جنگی خود را تشکیل دهد.

اما موضوع احمدی نژاد یک بعد فراداخلی نیز دارد که باید مورد توجه همه ی دوستداران مردم و میهن قرار گیرد. در میان عوامل خارجی فراموش نکنیم که روی کارآمدن بنیامین نتانیاهو و باند جنایتکار وی در اسرائیل با هدف استراتژیک تعیین تکلیف وضعیت ایران است، در غیر این صورت، انتخابی بی معنا و دردسرساز برای کل اسرائیل می بود. قدرت باند نتانیاهو آن قدر است که می تواند ایالات متحده ی آمریکا را، علیرغم تلاش این کشور برای پرهیز از یک جنگ جدید، به نبردی همه جانبه با ایران بکشاند. به همین خاطر بهترین کاندیدا برای جنگ طلبان صهیونیست درایران احمدی نژاد است. دراین باره فراموش نکنیم که محمود احمدی نژاد (با نام شناسنامه ای یهودی الاصل «صبورچیان») به تایید عناصر درون نظام، مانند دکتر مهدی خزعلی[1]، خود یهودی زاده و یهودی مذهب است.[2] و جالب است که بدون هیچ امر قابل تعجبی احمدی نژاد در حال حاضر مورد حمایت شدید و همه جانبه ی یک یهودی اسلام آورده ی دیگر نظام، یعنی «حبیب الله عسگراولادی تازه مسلمان» می باشد.[3] همان یهودی مسلمان نمایی که به کمک یک هم کیش دیگر خود یعنی یهودی زاده ی اسلام آورده ای به نام «اسدالله لاجوردی» بیش از یکصد هزار تن از بهترین جوانان ایرانی را در دوران نخست وزیری همین میر حسین موسوی قتل عام کردند. این نفوذی های صهیونیست – آنوسی ها -  برآنند تا کاندیدایی در کشورمان به قدرت برسد که بتواند توطئه صهیونیستی سی ساله ی اسرائیل را در مورد ایران را به سرانجام برساند. احمدی نژاد این بهترین دوست تاریخ صهیونیسم در ایران با شعارهای مفت ضد اسرائیلی وعشق باطنی به میهن مادری خود اسرائیل[4]، کار را برای سلطه ی صهیونیسم در خاورمیانه به پیش خواهد برد، یعنی تلاش برای جرقه زدن جنگی که با بمباران مراکز اتمی ایران، آلوده ساختن نزدیک به 50 درصد از سرزمین ایران به  رادیواکتویته ی مخرب، تخریب تمام زیرساخت های اقتصادی، موشک باران اتمی احتمالی ایران، تخریب محیط زیست و منابع آبی ایران، قتل عام صد ها هزار نفردر وحشتناک ترین جنگ خاورمیانه و تجزیه ی ایران به چندین کشور کوچک زیر سلطه ی صهیونیسم و سرمایه داری جهانی همراه خواهد بود. در جلسه ی شورای روابط آمریکا و اسرائیل[5] که چند روز پیش در آمریکا برگزارشد یک نماینده یهودی کنگره به طور علنی خبر از وجود طرح تجزیه ی قومی ایران داد.[6] این ماموریت نهایی نفوذی های یهودی در رژیم خواهد بود: شامل جنتی ها، سعید امامی ها، مشایی ها، مصباح یزدی ها، ناصر مکارم شیرازی ها، موتلفه ای ها، عسگراولادی ها، مرتضوی ها، خاموشی ها، احمدی نژادها، رامین ها، حمید مولاناها و....

در این شک نداشته باشیم که در نبود یک جنبش اجتماعی سازماندهی شده از یکسو و نبود جایگزینی در اپوزیسیون ازسوی دیگر، سناریو نابودی ایران با همدستی دشمنان خارجی و داخلی ایران به پیش خواهد رفت. اسرائیل از زمان انقلاب سال57با استفاده از شبکه ی آنوسی های درون رژیم  هدایت جریان های اصلی جمهوری اسلامی را در جهت منافع خود در منطقه ی خاورمیانه به عهده داشته و با همدستی روحانیت و آنوسی ها طرح های خود را سی سال است که به پیش برده است. شک نکنیم که این بار، نتانیاهو و هم کیش او احمدی نژاد و باندهای تبهکارشان کار را با نابودسازی اقتصاد، محیط زیست و تمامیت ارضی ایران و قتل عام گسترده و چه بسا اتمی مردم ایران در جنگی دهشتناک ادامه خواهند داد.

اسرائیل برآن است که با سرشاخ شدن واز میان بردن بزرگترین قدرت نظامی منطقه ی سلطه ی مطلق خود را بر خاورمیانه و بر سرکشورهای عرب پیاده کند و موضوع تشکیل کشور فلسطین را به فراموشخانه ی تاریخ بفرستد. سرنوشت کشور ما می رود که مثل سی سال گذشته قربانی طرح سلطه ی صهیونیسم بر خاورمیانه شود. در این شک نداشته باشیم که جان میلیون ها ایرانی و آینده ایران آخرین نگرانی صهیونیست های دیوانه ی حاکم بر اسرائیل است. بنابراین در این که این جماعت آدمکش صهیونیست دست به این دیوانگی بزند لحظه ای شک نکنیم. آیا وقتی برای بیدار شدن و کاری کردن برای نجات ایران باقی مانده است؟ با درک و شعور و اراده ی خود به این پرسش پاسخ دهیم.

**

www.korosherfani.com

15  Mai 2009


 

horizontal rule

[1]  در این باره به این مقاله نگاه کنید: http://www.drkhazali.com/articles-and-mails/397-1387-11-06-07-27-46.html

[2] http://www.youtube.com/watch?v=R7VNSLv-2hM&feature=related

[3] http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8802250057

[4]   نقش احمدی نژاد را در چهار سال گذشته در خدمت رسانی به اسرائیل بیاد آوریم. آخرین هدیه ی او به صهیونیسم، نجات اسرائیل از بزرگترین شکست سیاسی او در کنفرانس ضد نژاد پرستی دوربان 2 بود. با توجه به این که خدمات بی نظیر احمدی نژاد به اسرائیل باعث تعجب جهانیان شده است و برای بسیاری جای شکی به جای نگذاشته که این امر اتفاقی نیست، بلکه برعکس آگاهانه و عمدی است نگاه کنید به تلاش اسرائیلی ها برای باورندان این که احمدی نژاد عامل آنها نیست بلکه از روی حماقت چنین خدمات بی مانندی به صهیونیسم می کند: http://www.peiknet.com/1388/11ordibehesht/22/PAGE/32ESRAIL.htm

[5] AIPAC

[6] http://irannoveen.blogspot.com/2009/05/blog-post_13.html