آقای عموئی چرا حزب توده و شما در جایگاه تحلیل صحیح مسائل سیاسی دیروز و امروز ایران قرار ندارید؟

Nawid_Akhga@hotmail.com

نوید اخگر

در جوامع استبدادی با تضاد های طبقاتی سهمگین و استثمار و بهره کشی های عمر بر باد ده فقیر ترین اقشار جامعه، نیروی سیاسی ئی که پای به میدان مبارزه با عنصر استبداد و بهره کشی میگذارد اگر نتواند ایدئولوژیکمان بر قله مطالبات زحمتکش ترین اقشار جامعه بایستاد و افق روشنی را که فروشندگان نیروی کار مایل بدیدنش هستند نشان بدهد قطعا در درون انواع سیاست های مماشات گرایانه انتروپیک حل شده و قبل از مرگ فیزیکی در قلب و روح مردم بگور سپرده میشود.

 

 کدام نیروی سیاسی است که بتواند به راز" ضد انتروپیک " بودن هستی سیاسی و موجودی در جهان سوم دست یابد که بند نافش را نه متافزیسین های خیال پرداز که  عنصر واقع گرای ماتریالیزم تاریخی با تک تک سلول های جهان هستی گره زده باشد.

 

در گفتگوی آقای محمد علی عموئی از اعضای حزب توده با نشریه چشم انداز به نکاتی برخوردم که خود را ملزم به پاسخگوئی از آن میبینم .

 

آقای محمد علی عموئی پس از  27 سال سرکوب رژیم خونریز جمهوری فقاهتی اسلامی میگویند:

" مخالفان جمهوری از همان ابتدای انقلاب برای نقطه ای که در آن هستیم خیز برداشته بودند."

 

اینکه آقای عموئی نقطه امروزی را که رژیم اسلامی درغرقاب آن دارد نفس های آخرش را میکشد خوب درک کرده اند جای سپاس دارد چون این درک پیشرفته اگر در گذشته به حزب توده و رهبران آن میرسید شاید جملگی از جایگاه تاریخی دیگری برخوردار میشدند.

دیگر اینکه اپوزیسیون ایران نه خصوصا که عموما با لغت "جمهوری" بمعنای اخص کلمه تقابلی نداشته، البته مفهوم است که پس از 27 سال سرکوب " اسلام فقاهتی " جناب عموئی برای دادن یک پوئن مثبت به حاکمان فعلی جای کلمه اسلام فقاهتی را با جمهوری تعویض نمایند.

 

برای شخص من بسیار درد آور است که بخواهم به ساحت انسانی که 25 سال از عمرش را در زندانهای شاه و چندین سال دیگر آنرا در زندانهای جمهوری اسلامی گذرانده به حتی جدل لفظی برخیزم.

 

بایستی بگویم در جوهر حمایت من از حقوق بشر بعنوان یک شاعر کشتن هر انسانی با هر عملکردی و با هر سابقه ای امری است مذموم و محکوم.

خاطرم هست روزی که خمینی در بستر آخرین قرار گرفته بود و انجمن قلم مرا برای شعر خوانی دعوت کرده بود یکی از نویسندگان از من پرسید نظرت در مورد وضع بیماری خمینی که اینقدر بر علیه وی نوشته و گفته ای چیست. در جواب بوی و جمع حاضر گفتم که مرگ یک انسان را هیچ وقت آرزو نکرده ام اگر چه وی بدترین دشمنان من باشد.

و امروز آقای احمدی نژاد بعنوان رئیس جمهور ایران بر وضعیت بیماری رئیس دولت اسرائیل پای میکوبد و مرگ ضمنی یهودیان را طالب است.

 

با احترامی که برای حتی قطره ای مبارزه از طرف هر فردی برای رسیدن به آزادی و دمکراسی مردم ایران قائل هستم حتی با پشتوانه های غیر مثبت سیاسی.

از آقای عموئی بایستی بپرسم که خیز اپوزیسیون ایران برای سرنگونی اسلام فقاهتی اگر برای شما پس از 27 سال هنوز روشن نشده که خیز مدرنیته و علم و دیالکتیک بر علیه اسلام سیاسی بنیادگرا و تروریزم با فلسفه هائی که احمدی نژاد بروشنی دارد روزانه آنرا ادا میکند نبوده پس بفرمائید به چقدر زمان دیگر احتیاج دارید که در مصاحبه هایتان عنوان کنید که درک شما از مارکسیزم  و دیالکتیک با ادارکات حاج آقای ربانی که ذکر خیرشان را کرده بودید چه تفاوت هائی میتواند داشته باشد؟

 

قصد بنده نه چوب زدن به تاریخ حزب توده است نه اثبات تئوریهائی که در پروسه عمل صحت خود را به ثبوت رسانیده اند،آقای عموئی 30 خرداد 60 ومبارزات قهری مردمی را بزیر ضرب میگیرد و پرسش کننده از آقای عموئی ولی از زبان حبیب الله پیمان می پرسد: سئوال

آن زمان "شرط " چه بود و" مبنا " چه بود؟دکتر پیمان  معتقد است که به لحاظ ایدئولوژیک،استراتژیک و تشکیلاتی "مبنای" این درگیری در خود سازمان مجاهدین خلق وجود داشت و مسائلی که در مورد جریان تمامیت خواه درون حاکمیت شما توضیح می دهید در واقع " شرط " و یک کاتالیزور بود که سازمان را وادار کرد که ماهیت خودش را بروز دهد."

 

یعنی به زبان ساده غیر سیاسی ترجمه صحبت های آقای پیمان چنین نوشته میشود. دیکتاتور ها مردم بودند که در جلو رژیم سینه سپر میکردند و مظلومان و شرط رژیم بود که این خشنونت را بعنوان کاتالیزور از درون سینه و روح و روان مردم بیرون میکشید.

خوب، این که تحلیل آقای دکتر پیمان مسلمان است که 27 سال در کنارهمین رژیم زیسته و گذارش هم به چند صد کیلومتری حاکمیت و مطالبات مردم نیفتاده چه برسد به اینکه  به اذن دولتیان بر کرسی وزارت و وکالت هم تکیه زند.

حال ببینیم جواب آقای عموئی به سئوال فوق پس از 27 سال سرکوب سربازان گمنام امام زمان با معیار های ماتریالیستی چگونه است.

 

جواب آقای محمد علی عموئی:

به درستی اشاره میشود که این" مبنا  " در درون سازمان مجاهدین خلق وجود داشت، ولی بروزش و اینکه به آن صورت خود نمائی کند چگونگی برخورد حاکمیت بود. اما من معتقدم شاید اگر این فشار ها هم پیش نمی آمد، سازمان مجاهدین خلق به عنوان یک جریان سیاسی عمر زیادی نمی کرد، به این علت که در درونش حکومت طلب بود و میخواست قدرت را بدست بگیرد.در مورد تشکیل میلیشیا این پرسش جدی مطرح است که اصلا یک جریان سیاسی میلیشا تشکیل داده برای چی؟ آیا میخواهد با ضد انقلاب بجنگد یا با حکومت؟

 

 از گفته های آقایان دکتر حبیب الله پیمان و آقای محمد علی عموئی از اعضای با سابقه حزب توده ایران نتیجه میگیریم که با یک دید علمی دیالکتیکی برخاسته از مارکسیزم انقلابی (و نه از لاطائلات آخوند ربانی) در جامعه ای طبقاتی سال 1357 که   قیامی صورت پذیرفته و ارتجاع مذهبی تنوره کشان تمامی مناسب دولتی را اشغال کرده و احد الناسی را هم به اندرون راه نمی دهد ، طبقات مختلف اجتماعی غلط کرده اند که پس از سه سال تحمل ضرب و شتم و شکنجه و کشتارآنهم پس از برداشته شدن تور اختناق سلطنتی برای احقاق حقوق حقه شان دوباره قیام کنند و در درون سندیکا ها و سازمان ها و میلیشای های سیاسی نظامی سازماندهی شوند. این غلط های زیادی به مردم ایران نیامده است که بخواهند از طبقات و مبارزه طبقاتی و گرفتن حقوق اجتماعی سخن بمیان بیاورند.

جای بسی تعجب است که آقای عموئی قهر برخاسته از میان توده های سرکوب شده را که هر روز به نوعی در درون اجتماع زبانه میکشید و میکشد نمی بیند و آنرا با قدرت طلبی یک سازمان سیاسی مصادره میکند.

 

آیا واقعا جناب عموئی و حزب توده وهر آن کسی که دم از برخورد علمی به پدیده های اجتماعی میزند میتواند جای شرط و مبنا را بدین سان  برای خشنودی حکومت با هم تعویض نماید و دست به خون آلوده حکومیتان را بشوید و مردم را مقصر جلو بدهد؟

 

  در مقطع  57 تا 60 بحث مطالبات و خواست های بحق و سرکوب شده مردم در سطوح گسترده مطرح بود حال اگر مثلا سرکوب گران رژیم که با شعار  یا رو سری یا تو سری به جان نیمی از جمعیت کشور میافتادند و سازمان الف یا ب  میتوانست این خواست بحق را برای آزادی پوشش سازماندهی کند، بر اساس اصول علمی نمی بایستی در اصل قضیه یعنی "مبنای " سرکوب گری رژیم بدین خاطر که سازمان الف یا ب  وارد قضیه شده تغیری صورت بپذیرد.

 

اگر این برده های آزاد شدن از زیر یوغ دیکتاتوری سلطنتی نخواهند به یاری امام ضد امپریالیست بشتابند و بخواهند در کوچه و خیابان رژه میلیشیائی راه بیندازند باید آنان را "مبنای سرکوب" و دیکتاتوری قلمداد کرد و ارتجاع مذهبی را پس از 27 سال سرکوب خونین همین مردم "شرط" آن بحساب آورد، آیا به این میگویند تحلیل مارکسیسزم انقلابی؟

 

اینجاست که میگویم اگر بینش دکتر کامبیز روستا در اساس با جوهر بینش حزب توده و محمد علی عموئی ها در مبانی تئوریک "شرط" و "مبنا " و نگرش شورائیان و دکتر منوچهرهزار خانی ها با "شرط " و "مبنا " با هم تفاوت داشت تاریخا و ایدئولوژیکمان نمی توانستند به شعار" رفرندام رفرندام این است شعار مردم"  نزدیک شوند.

آقای هزار خانی! گفتار خودتان را با شعار های شرط و مبنای آقایان  پیمان و عموئی مقایسه کنید و بگوئید که برای پیمودن راه صعب سرنگونی فرهنگیان و مردم ایران بر شانه های شما تکیه کنند یا بر شانه های کامبیز روستا یا عموئی و یا دکتر پیمان؟

آقای هزار خانی جنابعالی در تائید رفرندام از تلویزیون مجاهدین در تاریخ 2 ژانویه 2005 چنین گفتید:

" رفرندام یعنی نفی تغیر خشونت آمیز یک رژیم سیاسی" "قدرتهای بزرگ انقلاب را نمی پسندند"  مبارزه مسلحانه بنفع ما نیست ما رفرندام را آگاهانه انتخاب کردیم و بدنبال آن هم خواهیم بود" "رفرندام به نفع همه است و اول از همه به نفع ماست چون در مقایسه با دوران مبارزه مسلحانه نیروی بیشتری جذب خواهیم کرد" دکتر منوچهر هزار خانی

 

مجاهدین بیش از دو دهم بر روی تئوری" شرط " و "مبنا " به نفع مردم پای کوبید ولی در یک برهه تاریخی بدام تئوریهای حزب توده در غلطید و هنوز رسما اعلام نکرده اند که از رفرندام دست شسته اند یا نه هر چند که اعضای سازمان اینجا و آنجا به شکست این پروژه اذعان کرده اند.

 

برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی بایستی پرچم شرف مبارزات قهری را در مقابل  آلترناتیو دخالت خارجی تا عرش ستارگان شهید برافراشت و بر دستان هر آنکس که این پرچم را به اهتزازی پیروز بر میافرازد بوسه تاریخی نشاند.

بایستی مجددا و مجددا تکرار کرد که:

در جوامع استبدادی با تضاد های طبقاتی سهمگین و استثمار و بهره کشی های عمر بر باد ده فقیر ترین اقشار جامعه، نیروی سیاسی ئی که پای به میدان مبارزه با عنصر استبداد و بهره کشی میگذارد اگر نتواند ایدئولوژیکمان بر قله مطالبات زحمتکش ترین اقشار جامعه بایستاد و افق روشنی را که فروشندگان نیروی کار مایل بدیدنش هستند نشان بدهد قطعا در درون انواع سیاست های مماشات گرایانه انتروپیک حل شده و قبل از مرگ فیزیکی در قلب و روح مردم بگور سپرده میشود.

 کدام نیروی سیاسی است که بتواند به راز" ضد انتروپیک " بودن هستی سیاسی و موجودی در جهان سوم دست یابد که بند نافش را نه متافزیسین های خیال پرداز که  عنصر واقع گرای ماتریالیزم تاریخی با تک تک سلول های جهان هستی گره زده باشد.

 

گفتار آقای محمد علی عموئی را در آدرس زیر میتوانید مطالعه بفرمائید

http://www.peiknet.com/1384/03dey/171084/pag/38amouyi.htm

 

یکشنبه 8 ماه ژانویه سال  2006 میلادی   سوئد   استکهلم

آدرس سامانه اینترنتی نوید اخگر

http://www.nawidakhgar.com/