آیا حماس معرف مقاومت فلسطین است؟

 

با اینهمه پوشش خبری و فیلم و عکس و مقاله و.. در سطح جهانی اش و با اینهمه نوشته و مواضع اعلام شده و بحثهای پالتاکی از جانب نیروهای چپ و دموکراتیک و نیز مدعیان کمونیست، بسختی میشود باور کرد که بخشی از رادیکالترین و حتی صادقترین نیروها و عناصر مارکسیستی به بهانه نبود یک جریان رادیکال و یا مطلوبا یک قدرت سوسیالیستی در فلسطین که بتواند در آینده مردم قتل و عام شده غزه سرنوشت ساز باشد، موضعگیری در مقابل حماس را تضعییف و یا نفی مقاومت مردم فلسطین محاسبه میکنند.

 

بحث بر سر اینکه موضع ما کمونیستها در قبال اسرائیل و مردم فلسطین چه است را نیاز به تفسیر و تحلیل مکررات نیست، مسئله این است که شکل مادی و عملی این مواضع را چگونه، کجا، در کنار چه نیروهایی و با چه دورنمای سیاسی ای تبیین میکنیم.

 

اینکه مردم فلسطین چندین دهه است که درگیر یک جنگ نابرابر ( از هر لحاظی) با یک رژیم راسیستی و جنایتکار و با حمایت مادی و سیاسی منفورترین نماینده سرمایه داری- آمریکا- در دنیا است فقط طرف معلوم و داده شده معادله است. طرف مجهولش را آلترناتیو مبارزاتی و ملزومات پیروزیش تشکیل میدهند. مردم فلسطین مدتهای مدیدی است که توسط دنیا نادیده و فراموش گشته اند. توسط دولتهای مرتجع عرب که خود را سالهای زیادی نماینده مردم فلسطین معرفی میکردند فروخته شدند و اکنون که در گتوهایی  به اسم نوار غزه که مثل همانهایی که نازیها برای خود یهودی ها در ورسای ساخت با این تفاوت که سر باز هستند، سعی میکنند زنده بمانند، سرنوشتشان را با تائید یک سازمان بغایت مرتجع  و ضد انسانی گره زدن خیانت به مبارزه این ملت است و بس.

 

حماس یک سازمان دست راستی و مذهبی است که تنها چیزی که با مردم فلسطین مشترک دارد در ضد اسرائیلی بودن آنست. اگر مردم فلسطین ضد دولتهای اشغالگر و جنایتکار اسرائیل هستند و نه مردم اسرائیل؛ حماس همچون برادرهای رنگارنگ دینی اش – رژیم ایران، حزب الله لبنان، طالبان افغانستان و صدر عراق و...- بر طبق اعتقادات دینی شان علیه یهودی ها هستند. من وقتم را با مسائلی چون: اینان توسط مردم انتخاب شده اند و تنها نیروی سازمانده موجود در بین مردم هستند و... صرف نمیکنم که واقعا اتلاف وقت است. هر کسی که متوهم است برای ایرانیان چپ دیگر جای هیچ توجیهی برای ابهام نیست که انتخاب شدن مساوی مشروعیت نمیشود. کدام مشروعیت؟ همان مشروعیت پارلمانی که خود بر علیه بورژوایی بودن آن موضع داریم؟ مگر بوش و هیتلر و جمهوری اسلامی و همان رژیم صهیونیستی اسرائیل خود بر آراء توده ها تکیه ندارند؟ میان مطالبات و خواسته های بحق توده ها و طبعا مبارزه و مقاومت مشروعشان تا سوار شدن بر موج این خواسته ها و مبارزات و مرعوب شدن و تحمیق کردن آنها توسط نیروهای مرتجع تفاوتها از زمین تا آسمان است.

 

آیا این ما را به دوران جنگ ایران و عراق بر نمیگرداند؟

حمله های رژیم صدام و اشغال نواحی غربی و جنوبی ایران و بمبارانها و آواره کردنهای بسیاری از مردم ایران، مگر نه که امثال اکثریت و حزب توده را در کنار رژیم نهاد. خود مردم که نه میتوانستند دفاع مسلحانه و سازمانیافته ای کنند، نه امکانات تسلیحاتی داشتند و نه آموزش نظامی. جمهوری اسلامی هر سه را داشت پس ما با این حساب باید مقاومت توده ها را با رژیم اسلامی یکی میدانستیم و همکاری میکردیم چرا که تنها نیروی سازمانده و نظامی موجود بود؟

این دفاع کردنها از حماس و یا در بهترین شرایط در مقابل حماس موضع نگرفتن و یا مقاومت توده های فلسطینی را با آن مترادف دانستن، آیا به معنی در دورنما داشتن شعار " پاسدارها را به سلاح سنگین مسلح سازید" اکثریت نیست؟

اگر نه، در شرایط ممکن که امکان بکارگیری عملی این موضگیری وجود داشته باشد، این رفقا و نیروها آیا تحت فرماندهی حماس به مقاومت توده های فلسطینی نمی پیوندند؟ چگونه میشود همسویی اهداف و مطالبات کمونیستها را با این جریان ارتجاعی توضیح داد؟

 

اگر در مقاطعی که کمونیستها با اقشاری از خرده بورژوازی و جریانهای دمکراتیک حول یکسری مطالبات خاصی الزاما در یک جبهه قرار میگیرند، فقط با رهبری و استقلال کامل صفوف کمونیستی قابل دفاع است. دمکراتیک بودن حماس را اول باید ثابت کرد تا در کنارش قرار گرفتن قابل اعتبار باشد.

اینکه این جریان هنوز کارنامه سیاهی مثل رژیم ایران ندارد که آنرا رسوا کند و غیره، مثل توده های غیر سیاسی حرف زدن است که پدیده ای را باید ببینند تا قادر به تحلیل ابتدایی و پیش پا افتاده اش باشند. فرق کمونیستها این است که با تعریف مضمون و کیفیت و مکانیسم رفتاری هر پدیده ای میتوانند رفتارهای آینده آنرا پیش بینی کنند. اگر شرایط سیاسی فلسطین که صد در صد انرژی توده ها و بالطبع جریانهای سیاسی موجودش را معطوف به مبارزه برای کسب استقلال و مصائب اشغالگری میکند، معنی اش این نیست که در شرایط صلح نسبی و اوضاع سیاسی متعارفی حماس چیزی بهتر از رژیم ایران و یا طالبان و عربستان سعودی میشود -که هنوز دست و پا میبرند و گردن میزنند و سنگسار میکنند- . اجازه بدهید از خود حماس- جنبش مقاومت اسلامی- اینرا بشنویم.

در بخش اول منشور سیاسی شان میاید: " جنبش مقاومت اسلامی اصول سیاسی اش را از اسلام میگیرد، از تفکرش، از روایتش و دیدگاهش در باره حیات، زندگی و انسانیت"

این همان انسانیت! به روایت آن مثالهای اشاره شده است. یعنی رسمی و قانونی کردن گیوتین اسلام در جامعه.

 

جایی در ماده پنجم آن میگوید: " ... هدف نهایی اش برقراری اسلام است که پیامبرش الگو، و قرآن قانون اساسی اش باشد."

 

اینکه مسئله فلسطین را چگونه میبیند، انگیزه و اهدافش را بخوانید،

بخش اهداف: " حماس خود و هویتش را در زمانی میبیند که اسلام از واقعیتهای زندگی رو به زوال گذاشته و به همین علت است که تعادل و تطابق زندگی بهم خورده و ارزشهای زندگی عوض گشته و شیطان چیره شده است."

 

اینها کجایش به مطالبات توده های فلسطینی قرابت دارد؟

برای اینان کشته شدن انسانهای بیگناه مهم نیست تا آنجا که از امت مسلمان نباشند. کارنامه مبارزاتی اینان مگر همان بمب گذاریهای انتحاری در ملاء عام و انفجارش در بین توده های بیدفاع نبوده؟ مگر از مردم یهودی کم هستند که کمونیست و پرو مبارزه فلسطین باشند؟

تظاهرات تل آویو و یهودیان کانادا و مقاله های بسیاری از یهودیانی که بر علیه سیاست ضد بشری اسرائیل عمل کرده و افشاگری کرده اند گواه این است که چرا وقتی حماس و رژیم اسلامی و ... از اسرائیل میگویند منظورشان فقط رژیم نیست بلکه همان موضع قرآنی آن است که " بکشید جهود را کافر را ...".

 

کمونیستها از مبارزه و مقاومت بحق توده های تحت اشغال فلسطینی علیه اسرائیل تجاوزکار و یار و غار و حامی جنایتهایش - امپریالیسم آمریکا - باید دفاع کنند ولی نه با مخدوش کردن مرزها و مواضعشان که در کنار رژیم کثیف اسلامی و حماس قرار گرفته باشند.

 

ساختار نئو استعماری اسرائیل میتواند به حیاتش ادامه دهد تا زمانیکه هدفش با اهداف امپریالیسم همسو باشد. و آن کنترل جامعه و ذخائر محلی, اراضی منطقه، تداوم سرکوب هر مقاومت و هر جنبشی. اگر برای دولت اسرائیل و بازیهای قبل از انتخابتش، برگ برنده اش انهدام فیزیکی حماس است بی هیچ تأملی از کشته های توده ها پشته ساخت که خود توده ها حماس را بانی و باعث این جنایت بدانند و آنرا ایزوله کنند این از ترور تک تک آنان برایش بهتر است چرا که هم بار دیگر به توده ها خاطر نشان کرده که هنوز قدرت کنترل در دست اسرائیل است و هم نطفه هر جنبش رادیکالی را از همان ابتدا خفه کرده باشد. بنابرین کل این سناریو از پیش آماده شده که: حماس شروع کرد و یا سنگ اول را آنان پرت کردند و... تماما همان ترهات توضیحی همیشگی از جانب اسرائیل است. این آشی است که با همکاری دولتهای سرمایه داری و مرتجع عرب و خود رهبران الفتح ( برای احیاء قدرت سیاسی شان در غزه) و بخصوص دولت دست نشانده  آمریکا در مصر توسط اسرائیل عملی شده است.

 

دفاع از توده های زحمتکش فلسطین بدون یک مرزبندی صریح و قاطع با حماس و حزب الله و انواع و اقسام گروههای فلانژ اسلامی که سوار بر موج نارضایتی و تنفر بحق توده ها از قتل و عامهای اسرائیل شده اند، ممکن نمی باشد.

 

اگر این فقط حرف زدن و بیعملی محسوب میشود، جا زدن حماس به مثابه مقاومت مردم نه عمل است که مخدوش کردن خط انقلابی و ضد انقلابی است. میشود به خود دلخوشکنک داد که با حمایت کردن از یک جریان ارتجاعی و ماهیتا ضد انسانی که درگیر پراتیک است، دچار بیعملی نشده و دستکم باعث تضعییف یک نیروی سازمانده نیستیم. ولی نهایتا نقش خود را بعنوان یک مارکسیست که انتخاب آگاهانه و موضع گیری هوشمندانه و هدفمندانه او را از بقیه طیفها و جریانات سوسیال دمکراتی تفکیک میکند، فراموش خواهد کرد. سوسیال دمکراتهایی که به بهانه اینکه شعارهای بزرگ دادن یعنی به جایی نرسیدن و بی عملی، به هر خس و خاشاک بورژوایی و ارتجایی که موجود است می آویزند که امتیازی حقیر و موقت و بی دوام نصیب خلق الله! کنند چرا که در این زمانه ای که جنبش سوسیالیستی افت کرده و عقب نشسته است، کمونیست بودن امریست مشکل!

 

ما بعنوان بخشی از یک جامعه کوچک کمونیستی همان وظیفه را داریم که هر کمونیست دیگری در جامعه کوچک و بزرگ دیگری؛ متعهد ماندن به انقلاب سوسیالیستی. و این در بحثها، نظرها، موضعگیریها و پراتیکمان باید منعکس شود. 

 

در آخر همانقدر که رژیم اسلامی و سرکرده هایش تجلی مبارزه و قیام توده های ایران در  سال57 بودند ، که حماس تبلور مقاومت و مبارزه خلق فلسطین میتواند باشد!!!

 

نوشین شفاهی

 

10ژانویه 2008