جهانشمولى حقوق زنان و نظريه هاى پست مدرنيستى

موضوع سخنرانى من بررسى مختصر زمينه هاى عينى و ذهنى ظهور نظريه هاى پست مدرنيستى، تاکيد بر تاثيرات مخرب اين نظريه ها در انکار حقوق انسانى و آزادى زنان در خاورميانه و جوامع اسلام زده، و نشان دادن نقش آنها در توجيه يک آپارتايد اجتماعى همه جانبه در جامعه جهانى است.

تا اواسط سالهاى دهه ١٩٧٠ نظريه ها و مفاهيم مربوط به حقوق زنان به "شرقى" و "غربى" تقسيم نمى شدند بلکه مفاهيمى جهانشمول و غير مشروط به فرهنگ و مذهب تلقى شده، و سکولاريسم و جدايى مذهب از دولت پيش شرطهاى رهايى زنان محسوب مى شدند. در اواسط دهه هفتاد قرن گذشته، ايده امپرياليسم فرهنگى نظريه غالبى در بين روشنفکران و محافل فکرى و فرهنگى چه در غرب و چه در کشورهاى موسوم به جهان سوم شد. ايده امپرياليسم فرهنگى يک پوشش و ظاهر مترقى و ميليتانت داشت و بخشى از مبارزه پوپوليستى عليه امپرياليسم در جوامع تحت سلطه تلقى مى شد. در کشورهاى خاورميانه مخالفت با امپرياليسم فرهنگى عنصر مهمى در مخالفت با امپرياليسم غرب محسوب مى شد و زنان قربانيان اين مبارزه عليه امپرياليسم فرهنگى و "غربزدگى" بودند. به اين دليل که در اين ديدگاه رهايى زنان و حقوق آنها، مفاهيمى امپرياليستى و غربى به حساب مى آمدند. به اين ترتيب نيروهاى سنتى، اسلامى و ناسيوناليست زير پوشش مبارزه با امپرياليسم و غرب، به ايده آزادى و رهايى زنان تعرض مى کردند.

نطريه امپرياليسم فرهنگى سرآغاز تجديد نظر در ايده جهانشمولى حقوق زنان بود. عروج اسلام سياسى در دهه هاى ١٩٧٠ و ١٩٨٠ عقبگردهايى جدى به حقوق و آزاديهاى فردى و اجتماعى زنان تحميل کرد. اين عقبگردها زمينه ساز اين تز شدند: که حقوق زنان در کشورهاى موسوم به جهان سوم و خاورميانه مشروط و محدود به فرهنگ و مذهب هستند و بايد طبق ارزشهاى سنتى و مذهبى تعريف شوند. اين ترند ارتجاعى، مهر خود را بر حقوق زنان و ايده برابرى زن و مرد در تفکر، ايدئولوژى، فرهنگ در اين جوامع کوبيد.

طى سالهاى ١٩٩٠، نظريه هاى پست مدرنيستى بويژه تئوريهاى "سياست هويت" و "نسبيت فرهنگى" بحث غالب در کانونهاى دانشگاهى و روشنفکرى و فرهنگى در غرب و جوامع خاورميانه شدند. زير پوشش اجتناب از اورينتاليسم، راسيسم و اروپا - محورى، اين نظريه ها حملات وحشيانه اسلام و فرهنگ سنتى و مردسالار به حقوق زنان را توجيه و مشروع کردند. نظريه هاى پست - مدرنيستى در دهه ١٩٨٠ بروز کردند؛ در زمان عروج کنسرواتيسم، حملات اقتصاد بازار آزاد سرمايه دارى، در هنگامه فروپاشى بلوک شرق و اعلام پايان کمونيسم، و در زمان عروج اسلام سياسى در ايران و خاورميانه. اين تئوريها عارضه جانبى دوران بى اطمينانى، ترديد، سياهى و ارتجاع و به عقب راندن جوامع انسانى توسط بورژوازى جهانى بودند.

اين نظريه ها بطور فزاينده اى پروژه روشنگرى و ارزشهاى انسانى ناشى از آن را مورد سوال قرار داده و در متن وضعيت عينى مردم در کشورهاى فقير اين ارزشها را مورد ترديد قرار دادند. اين تئوريها، ايده آلهايى مانند حقيقت، عقلانيت، قطعيت و جهانشمولى را بى اعتبار اعلام کردند. نظريه هاى پست مدرنيستى يک ديدگاه جهانشمول در مورد جهان، تاريخ، جامعه و انسان را رد مى کنند و مبناى خود را بر تفاوت، انشقاق و تفرقه مى گذارند. با اتکا به وضعيت تاريک زندگى مردم در کشورهاى فقير اعلام مى کنند که که جوامع انسانى طبق يک الگوى عام و جهانشمول به سمت سکولاريسم و مدرنيسم به پيش نمى روند. اينها سيستم و يک حقيقت جهانى را بشدت مورد ترديد قرار مى دهند و مى گويند تاريخ به پايان خود رسيده، سکولاريسم و مدرنيسم در تحقق تعهدات خود شکست خوردند و همگى به کلمات و ترمهاى پوچ و توخالى تبديل شده اند.

طبق نظريه هاى پست مدرنيستى، دو قطبى ستمگر - ستمديده، رژيمهاى سرکوبگر - مردم سرکوب شونده، ارزشهاى فرهنگى و مذهبى ارتجاعى - رهايى زنان، همگى بى اعتبارند و اين دو قطبى ها اساسا وجود ندارند. به ما مى گويند که حقوق زنان، مدرنيسم و سکولاريسم همگى محصولات تکامل و تحول جوامع غربى و در نتيجه قابل انطباق با ارزشها و نورمهاى جوامع غير غربى (که در آنها فرهنگ و مذهب خودى حاکم است) نيستند. از اين رو طبق اين نظريه ها، ايده هاى سکولاريستى غالب بايد از سوى اسلام و ارزشهاى ناسيوناليستى و بومى مورد سوال و مقاومت قرار بگيرند. مى گويند در اين جوامع، اساس و چهارچوبهاى حقوق مردم بايد بر طبق اسلام و ارزشهاى سنتى اين جوامع تعيين شوند.

جان اسپوزيتو اين نظريه را چنين فرموله مى کند:"در موقعيتى که ايدئولوژى سرمايه دارى تمام جنبه هاى مقدس زندگى انسانى را بخاطر منافع مخرب خود ويران کرده است، نياز به گشودن فضاهاى ضد کاپيتاليستى بشدت احساس مى شود. پافشارى بر آلترناتيوهاى اجتماعى در مقابل کاپيتاليسم، اسلام را بعنوان نيروى مقابله و رويارويى با کاپيتاليسم دوباره به ميدان مى آورد. بويژه از اين رو که اسلام خودى ترين صداى مردم جنوب عليه ارزشها و منافع سرمايه دارى جهانى و دولتهاى غرب است و طى چند دهه گذشته بخوبى روشن شد که مدلهاى توسعه سکولاريستى بعد از استقلال جوامع خاورميانه در تامين حقوق و آزاديهاى مردم با شکست سختى رو به رو شدند"

اسپوزيتو در ادامه مى گويد:"سکولاريسم آنطور که توسط متفکرين غربى و عرب ادعا مى شود جدايى مذهب از دولت نيست و حاصل آن از بين رفتن ارزشهاى اخلاقى و شناخت شناسانه از جامعه، جهان انسانى و طبيعت است بطوريکه جامعه انسانى و طبيعت را بتوان هر طور و هر اندازه که بورژوازى غرب بخواهد، مورد تعرض و چپاول قرار داد. از اين نقطه نظر ما مى توانيم شباهتهاى ساختارى موجود بين ارزشهاى شناخت شناسانه امپرياليستى با ارزشهاى شناخت شناسانه سکولاريستى را بخوبى ببينيم. همچنين بخوبى مى توانيم ببينيم که امپرياليسم چيزى جز يک چهارچوب فکرى و فلسفى سکولار صادره از غرب نيست"

طبق نظريه هاى "سياست هويت" و "نسبيت فرهنگى"، خواست زنان براى برابرى اقتصادى، سياسى و اجتماعى محدود و مشروط به اسلام و فرهنگ خودى است. با اين محدود و مشروط کردن حقوق زنان به سنت و مذهب، بيحقوقى زنان در جوامع غير غربى توجيه مى شود. در حاليکه همان سنن و قوانين مذهبى در جوامع غربى وحشيگرى و بربريت محسوب مى شوند. در تبيين خواستها و تلاش زنان براى کسب حقوق خود در جوامع موسوم به جهان سوم و خاورميانه تلاش مى کنند مفاهيم رهايى و برابرى زنان را بعنوان "غربى" و وصله ناجورى در زندگى زنان در جوامع عربى يا شرقى جا بزنند. اين نظريه پردازان همچنانکه به نقل از جان اسپوزيتو ديديم، مى گويند ايده هاى برابرى و رهايى زنان اساسا براى توجيه حمله غرب و امپرياليسم به جوامع شرقى و فرهنگ بومى آنها به کار گرفته شده و مى شوند. اين فشار تا حدى است که حتى عناصر بسيار محدود و مينيمال حقوق زنان در جوامع غير غربى را با همين توجيهات فوق زير سوال مى برند و پايمال مى کنند. در اين تلاش، روشنفکران و نظريه پردازان غربى، عربى و فمينيستهاى غربى همگى سهيم هستند.

يک نمونه بارز در اين مورد، سکوت فمينيستهاى غربى در مواجهه با لگدمال شدن وحشيانه حقوق زنان در کشورهاى اسلام زده طى سه دهه گذشته است. نمونه ديگر انکار حقوق انسانى پناهندگان زن و مرد و کودکى است که از تعدى و فشار رژيمهاى اسلامى يا جنبشهاى اسلامى از اين کشورها گريخته و به کشورهاى غربى پناهنده ميشوند. حقوق انسانى و جهانشمول اينها با اتکا به اين تئوريها که به بخشى از سياست دول غربى تبديل شده اند، مورد تجاوز قرار مى گيرد. به زنانى که از سنگسار، ازدواجهاى اجبارى، حجاب تحميلى و قوانين اسلامى فرار مى کنند، با اين توجيهات پناهندگى نمى دهند. نمونه ديگر برخود دولتهاى غربى و سيستمهاى قضايى آنهاست که حقوق پايه اى زنان و دختران خانواده هاى اسلامى ساکن اروپا را در مواجهه با قتلهاى ناموسى، تحميل حجاب به دختر بچه ها و ازدواجهاى اجبارى با همين توجيهات لگدمال مى کنند. نسبى گرايى فرهنگى بعنوان مبنايى در سيستم قضايى اين کشورها عمل مى کند.

گويى آنچه که بر سر زنان و دختران در اين جوامع و يا در خانواده هاى اسلامى مى آيد، حق آنهاست يا حتى از سرشان هم زياد است. چرا بايد مرزهاى جغرافيايى و ارزشهاى ارتجاعى فرهنگى و اسلامى حاکم حقوق انسانها را تعيين کند؟ چرا چيزى که در فرهنگ غربى ستمگرانه و بربريت است، در جامعه غير غربى بايد بعنوان ارزش پذيرفته شده و قابل اطاعت تلقى شود؟ مگر چند جور انسان و چند نوع حقوق انسانى وجود دارد؟ اين تئوريها حقوق انسانى و حقوق جهانشمول زنان را براى زنان ساکن اين جوامع لوکس و تجملى و از سر آنها زيادى تلقى مى کنند.

اين نظريه ها هر نوع انتقاد و اعتراض به فرهنگ ضد زن، اسلامى و سکسيستى حاکم بر اين جوامع را نه تنها مردود مى دانند بلکه معتقدند اين ارزشها بايد بعنوان گنجينه هاى فرهنگى و ميراث سنتى اين جوامع نسل اندر نسل حفاظت شوند. اگر ارزشهاى اسلامى و فرهنگ ارتجاعى حاکم مانع آزادى و تحول در حقوق زنان و دگرگونى اجتماعى در اين جوامع نيستند، چرا موقعيت زنان و حقوق انسانى مردم در اين جوامع از همه جاى جهان بدتر و غير انسانى تر است؟

اين نظريه ها زنان در جوامع خاورميانه را بعنوان موجوداتى منفعل، قربانى و کم شعور تلقى مى کنند و به همين دليل هم راسيستى و ضد انسانى هستند. روشنفکران و فمينستهاى غربى از اين رو قادر به ديدن جنب و جوش و تقلا و فشار زنان و جنبشهاى پيشرو اجتماعى براى تحول، برابرى و آزادى در اين جوامع نيستند.

٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭

 "سياست هويت" و "نسبيت فرهنگى" پوششهايى براى ايجاد يک آپارتايد همه جانبه اجتماعى، قانونى، فرهنگى، عاطفى، جغرافيايى و مدنى بر اساس تمايزات نژادى، قومى، مذهبى و جنسى هستند. اين آپارتايد کامل، پايه اى ترين و اوليه ترين حقوق و آزاديهاى زنان را پايمال مى کند و توحش و بربريت رژيمها و جنبشهاى اسلامى را توجيه و تئوريزه مى کند.

آزادى و برابرى زنان مفاهيمى جهانشمول هستند و نبايد با هيچ نوع تمايز يا تفاوت فرهنگى و مذهبى مشروط و محدود شوند. برابرى طلبى، سکولاريسم و مدرنيسم عناصر مهمى در ارزشهاى مردم ساکن جوامع خاورميانه هستند. تلاش و مبارزه زنان در اين جوامع از جمله در مصر براى لغو قانون اسلامى خانواده، در لبنان و مراکش براى يک قانون خانواده سکولار و خلاص شدن از شريعت اسلام، مبارزه زنان در اردن براى پايان دادن به قتلهاى ناموسى و لغو قانونى که اين قتلها را تشويق و مجاز ميکند، مبارزه زنان در سودان بر عليه قانونى که قرار بود اشتغال زنان در محيط هاى مختلط کار را ممنوع کند، فشار مستمر زنان در کويت براى گرفتن حق راى و مهمتر از همه جنبش قوى برابرى طلبى زنان در ايران، همگى نشانه هاى يک پتانسيل قوى اجتماعى براى ايجاد تحول و دگرگونيهاى پيشرو در اين جوامع هستند. رشد اين جنبشها، بدون ترديد پايه ها و بنيادهاى اين جوامع را تکان خواهد داد و مناسبات زن و مرد را متحول و انسانى خواهد کرد.

شکست کامل نظريه هاى پست مدرنيستى يکى از نتايج رشد و پيشرفت اين جنبشها است. در حاليکه زنان و جنبشهاى پيشرو عليه ارزشهاى اسلامى، ناسيوناليستى و سنتى مى جنگند، ديگر براى اين نظريه ها هيچ نوع فضا و مشروعيتى در توجيه اسلام و سنن زن ستيز زير عناوينى مانند "قبض"، "بسط"، "چرخش زبانى"، "پايان دو - قطبى ها"، "هويت" و "نسبيت فرهنگى" باقى نخواهد ماند.

حقوق زنان جهانشمول است و رهايى زنان فقط در يک سيستم حکومتى برابر، پيشرو و سکولار امکان تحقق دارد. مدرنيسم، سکولاريسم و جدايى مذهب از دولت پيش شرط هاى اصلى رهايى زنان در جوامع خاورميانه هستند. و اينها همان خواستهايى هستند که زنان و جنبشهاى پيشرو در خاورميانه براى کسب آنها مبارزه مى کنند و مى جنگند.

منابع:

براى آشنايى بيشتر با نظريه هاى پست مدرنيستى رجوع کنيد به:

S. Best & D. Kellner, Postmodern Theory. MacMillan, London, 1991.

براى اطلاع از نقطه نظرات جان اسپوزيتو رجوع کنيد به:-J. Esposito, The islamic Threat: Myth or Reality? Oxford and New York: Oxford

University Press,(1992).

ترجمه متن سخنرانى اعظم کم گويان عضو کميته مرکزى حزب کمونيست کارگرى ايران در کنفرانس سالانه "مرکز پژوهش و مطالعات زنان خاورميانه"، دسامبر 2000 در لندن- انگلستان، و با تغييراتى در ٩ و 15 مارس ٢٠٠٢ در شهرهاى ونکوور و ويکتوريا - کانادا. اين جلسات توسط مرکز مطالعات زنان در خاورميانه، و کميته هاى برگزارى روز جهانى زن، حزب کمونيست کارگرى و چند گروه زنان در کانادا برگزار گرديدند.