گنجی قهرمان کدام جنبش؟

آذر مدرسی  

                                                          azar.modaresi@gmail.com

بیش از یکماه از اعتصاب غذای اکبر گنجی میگذرد و آزادی گنجی به تقابل بخشی از نیروهای سیاسی و جمهوری اسلامی تبدیل شده است. در اینکه گنجی بعنوان زندانی سیاسی باید آزاد شود تردیدی نیست اما کمپینی که برای آزادی گنجی شروع شده است کمپینی برای آزادی همه زندانیان سیاسی، و یا کمپینی در دفاع از آزادی عقیده و بیان همگان، نیست. بعلاوه و  از این بیشتر برخلاف "ظاهرش" حتی کمپینی تنها برای  آزادی گنجی هم نیست.

موضوع از این قرار است. کمپین برای آزادی گنجی از طرف بخشی از اپوزیسیون به راه افتاده است. از طرف دیگر دول اروپائی هم آزادی گنجی را به اهرم فشار علیه جهموری اسلامی تبدیل کرده اند. طیف متنوعی از جریانات سیاسی از دفتر تحکیم وحدت گرفته تا انواع جریانات جمهوریخواه و لیبرال و راست و بخشی از جریانات منسوب به چپ،  گنجی را به شخصیت سیاسی مهم و سمبل مبارزه با دیکتاتوری در ایران تبدیل کرده اند. اینها  تلاش میکنند که امرشان در مورد آزادی گنجی را به عنوان تلاشی برای آزادیهای سیاسی قلمداد کنند. تقابل گنجی با ولایت فقیه و شخص خامنه ای،  بعنوان تقابل آزادیخواهی و دیکتاتوری قلمداد میشود. گنجی بعنوان "نماد آزادیخواهی" مردم و موضوع تقابل مردم با رژیم اسلامی عنوان میشود. از منتظری تا شعرا و "ادبا" و طیف هنرمندان قانونی،  گنجی را قهرمان ملی میخوانند، برایش سجده میروند و در وصف حالش شعر میگویند. از داریوش همایون تا علامه زاده و دول اروپائی او را بعنوان مهمترین شخصیت سیاسی جامعه ایران معرفی میکنند و آزادی او را پیروزی مردم بر رژیم قلمداد میکنند. آما آیا مبارزه برای آزادی گنجی از کیس حقوق فردی خود او و منافع سیاسی گروه او، فراتر خواهد رفت؟ به اعتقاد من نه!

در تاریخ نمونه هایی که دفاع از شخصیتی، سمبل و " نماد" دفاع از حق وحقوق مردم باشد، کم نیست. دفاع از هیچ مورد و کیس فردی، به خاطر فردی بودنش، و به خاطر اینکه صدها و صدها نفر دیگر در شرایط به مراتب بی حقوق تر صدایشان به جایی نمی رسد، نمی تواند مورد نقد باشد. دفاع از حقوق فردی مردم، و دفاع از حق هر تک شهروندی، نه تنها ایرادی ندارد که میتواند سکوی دفاع از حقوق تعداد هرچه بیشتری باشد. همیشه باید از این امکان که کمپینی در دفاع از هر تک مورد پایمال شدن حقوق انسان بتواند موجب احقاق حقوق مردم شود، استقبال کرد. مواردی از اینکه جنبش هایی خود را با فردی تداعی کنند و یا جنبشی از کانال دفاع از کسی خود را بیان کند، کم نیست. جنبش علیه آپارتاید در افریقا با نلسون مندلا تداعی میشود و  دفاع از مندلا و تلاش برای آزادی او از زندان بخشی از مبارزه مردم علیه آپارتاید در افریقای جنوبی است،  چرا که مندلا بطور واقعی نماینده جنبش ضد آپارتاید در افریقای جنوبی است.  ظاهرا کمپین آزادی گنجی و خود گنجی قرار است چنین نقشی را در تاریخ و حیات سیاسی جامعه ایران بازی کنند.  آیا میتواند؟ به اعتقاد من نه!  این حرکتی عقب، درون خانوادگی است که با خواست مردم و جایگاهی که جنبش اعتراضی علیه رژیم در آن قرار دارد، فرسنگها فاصله دارد. گنجی دیر آمده است. اعتراض اش کم ملات است. از خواستهای مردم فاصله دارد. در کمپ مردم نیست.

اما چرا چنین کمپینی که یک سر آن خود گنجی است، سر دیگر آن بخش وسیعی از اپوزیسیون رژیم، و سر دیگر آن دول اروپائی، در جامعه و در میان مردم تحرکی بوجود نمی آرود؟ چرا روزشمار اعتصاب غذای گنجی و نامه های او در میان مردم جوابی نمیگیرد؟ چرا مردمی که بیش از 8 سال است برای سرنگونی رژیم اسلامی، برای خلاصی از دیکتاتوری و حاکمیت مذهب، برای آزادی بی قید وشرط سیاسی، برای آزادی زندانیان سیاسی، برای لغو حکم اعدام، علیه سنگسار و بیحقوقی و تبعیض به میدان آمده اند چنین به سرنوشت گنجی با بی مهری برخورد میکنند؟ چرا تظاهرات برای آزادی گنجی با استقبال زیادی روبرو نمی شود؟

آیا مسئله آنطور که همسر گنجی میگوید تبلیغات کم بوده است؟ و مگر روزنامه های رژیم برای هشت مارسها و 16 آذر ها و .... تبلیغات زیادی میکنند که جوانان و زنان خود را به خطر میاندازند و وسیعا در آن شرکت میکنند؟ نه دلیل تبلیغات نیست. گنجی یکی از معدود زندانیان رژیم اسلامی است که در زندان کنفرانس مطبوعاتی میگذارد و نامه ها و سخنرانی هایش را بی هیچ مانعی به بیرون میفرستد. اینکه همسر گنجی یا سایر طرفداران گنجی از رژیم و زندان بانان گنجی انتظار تبلیغات بیشتری برای او داشته اند و از بابت کم کاری رژیم در این مورد گله مند اند، مسئله مردم نیست. مسئله این است که مردم به حق اعتراض گنجی را اعتراض خود نمی دانند. آن را مربوط به خود و خواستهایشان نمی دانند. مردم به سادگی دیر آمدگان و اعتراض کم ملاتشان را بر صدر نمی نشانند. مکانیسم های عروج سیاسی رهبران اعتراضی مردم، طبیعی تر و زنده تر از این ها است. حافظه مردم را نمی توان طی چند ماه ادعاهای بی تناسب، کور کرد.

علیرغم کمپین وسیعی که به راه افتاده است. علیرغم تلاش همه احزاب و سازمانهای رنگارنگ و فشار دول اروپائی بر جمهوری اسلامی گنجی برای مردم نماد آزادیخواهی و تقابل آنها با رژیم نیست،  نه فقط بخاطر سابقه و گذشته او بلکه دقیقا بخاطر امروز گنجی !

باید بسیار ساده لوح بود که نفهمید گنجی و طرفدرانش با مردم و آزادیخواهی و جنبش رادیکال و چپ آنها برای سرنگونی جمهوری اسلامی بیشتر تقابل دارند تا با رژیم. گنجی هنوز تقابلش با ولایت فقیه و فلان آخوند در قدرت و سیستمی است که به او و پسرعموهای مکلایش اجازه نجات سیستم موجود را نمیدهند و یا ندادند! اعتراض گنجی به بد کاری و انحصار طلبی و خراب کردن جمهوری اسلامی است، نه خود جمهوری اسلامی! جنبشی که امروز تقابلش را با رژیم اسلامی از کانال گنجی پیش میبرد با جنبش  آزادیخواهی مردم و با مبارزه مردم  برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی و دم ودستگاه سرکوب آن، نه فقط نقطه تماسی ندارد بلکه در تقابل با آن است.

کمپین دفاع از گنجی با مبارزه برای برابری زن و مرد، مبارزه برای کوتاه کردن دست مذهب از زندگی مردم، با مبارزه برای پاک کردن اسلام سیاسی از صحنه سیاست و زندگی مردم،  نه فقط بیگانه است که در مقابل آن قرار گرفته است. کمپین آزادی گنجی و جنبش پشت آن از مردم و به میدان آمدن آنها بیشتر از بقای رژیم میترسند. از مردم مسلح بیشتر میترسند تا از اوباش حزب الله، خواست آزادی همه زندانیان سیاسی، خواست نبود زندانی سیاسی خواستی است که با آزادی بی قید و شرط سیاسی، آزادی بیان و عقیده و فعالیت احزاب سیاسی گره خورده است.

اما گنجی حتی  در حالت کما هم فراموش نمیکند که اعتبار نامه ضد چپی اش را به بهانه حمله به "استالینیسم" از جیب درآورد!  فراموش نمیکند تعلق اش به پایه گذاری جمهوری اسلامی را "مطلوب" جلوه دهد و  دشمنی خودش را با چپ، آزادیخواهی و کمونیسم و برابری طلبی را اعلام کند. تحت بیشترین فشارها در زندان، فراموش نمی کند که به اپوزیسیون راست و غرب اعلام کند که جنس سرنگونی طلبی اش از جنس سرنگونی طلبی مردم نیست. کسی که  بشدت  مراقب است در اعتراض به رژیم پایش را از خط قرمز حمله به تمامیت رژیم اسلامی  فراتر ننهد، در کنار مردم نیست. کسی که درحال کما تئوری "مردم گاهی دیکتاتوری را انتخاب میکنند" را با آب و تاب مینویسد. و لابد با این تئوری انتظار دارد که  مردم دلیل حمایت ایشان از خمینی و خدمتگذاری او در رژیم اسلامی را "درک" کنند و پایه گذازی جمهوری اسلامی را به این خاطر که "خوب انتخاب مردم بوده" تطهیر کنند. این کلاه بیش از حد از سرمردم ایران گشاد است. مردم آن را به سر نخواهند کرد.

روشن است کسی که امروز در زندان برای رادیکالیسم مردم خط و نشان میکشد در فردای به قدرت رسیدن اولین قربانیانش را از میان چه کسانی انتخاب میکند. چنین کسی و چنین کمپینی را با صد من سریش هم نمیتوان به مبارزه مردم برای آزادی زندانیان سیاسی و آزادیهای سیاسی چسباند. گنجی این قهرمان راست همانقدر نماد ضدیت اپوزیسیون با رژیم است که نماد ضدیت همین اپوزیسیون با جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه مردم. دلیل عدم استقابل مردم از کمپین آزادی گنجی را در این باید جست.

18 ژوئیه 2005