باطناب هیچ کشوری نباید به چاه رفت!

 

واقعیت این است که امریکا برای هژمونی سیاسی و اقتصادی در جهان و نقش تعیین کننده و یگانه در گلوبالیزاسیون معروفش، هر دو منطقه ی اسیای میانه و خاورمیانه را بعنوان مهمترین اهرم تامین انرژی کشورهای جهان،  برای راهبرد استراتژی خود نیاز دارد. و در همین راستا دو نقطه بحرانی، مانند دمل چرکینی در هر دو منطقه بدون درمان باقی مانده و نیز بنا به موقعیت و شرایط سیاسی و توازن تاکتیکها نقاط تازه ای از جمله اروپای شرقی و سپر دفاع موشکی و سرازیر کردن سلاحهای امریکایی به منطقه، به پیشروی استراتژی امریکا گره خورده است.

 

چند نکته اساسی در استراتژی امریکا وجود دارد که محور اصلی آن در اختیار داشتن یا تحت کنترل خود گرفتن منطقه کلیدی انرژی جهان، یعنی خاورمیانه و به موازات آن منطقه نفت خیز دریای خزر است.

 

علیرغم همسویی ها و وابستگیها و دنباله رویهای کشورهای عربی همچون عربستان سعودی، مصر، اردن، کویت  در خاورمیانه و نیز کشورهای تاجیکستان و گرجستان و قزاقزستان و آذربایجان در آسیای میانه، نقاط بحرانی ای را در هر دو منطقه برای تحقق هدفهای خود بوجود آورده است.

 

با حضور امریکا در آسیای میانه و تقویت آن طی سالهای اخیر و سایه انداختن بر انتقال نفت خزر به کشورهای مورد نیاز و ایفاء نقش در بخش اتصال لوله های نفتی منطقه به اروپا از خزر تا دریای سیاه، تمامی نشان از عمق استراتژی امریکا و اهمیت به انجام رساندن طرح مورد نظرش است.

 

چیچن و بحرانهای هر از گاهی کشورهایی مانند گرجستان، تاجیکستان و ترکمنستان و آذربایجان از یک سو و افغانستان و عراق و بطبع آن القاعده و نیروهای دیگر تندروی اسلامی و خود پدرخواندگی حکومت اسلامی ایران، کماکان در بازی پشت پرده امریکا با اروپا و روسیه و چین بکار گرفته می شود و به نقطه مورد نظر که بنوعی خاتمه یابد، نرسیده است.

 

تردیدی نیست که تغییر سیاست روسیه و چرخش به دوران جنگ سرد و نزدیکی تاکتیکی آن با چین به منظور بازدارندگی جاه طلبیهای امریکاست. اما چندنکته را باید در نظر گرفت:

 

- هیچ یک از کشورهای اروپا و روسیه و چین  دنبال وخیم تر شدن اوضاع و صد البته برخوردهای نظامی نیستند.

- نه روسیه، اتحاد جماهیر شوروی سابق است که توان مقابله جهانی و بازدارندگی امریکا را داشته باشد و نه بلحاظ اقتصادی و نظامی از چنان قدرتی برخوردار است. . نه چین از توانی این چنینی برخوردار است. چین از نظر داخلی و حتی مقوله تایوان و هنگ کنگ و نیز اقتصادی آسیب پذیر است و اصولا رودرویی با غرب را نمی جوید.

 

ناگفته نباید گذاشت که حاکمیت در روسیه نیزبگونه یکدستی نیست و غرب بویژه امریکا عوامل و اهرمهای به مراتب بیشتر و آزادتر و گسترده تری در روسیه دارند که می توانند اوضاع را بنفع خود تغییر دهند. نگاهی به اوکرایین و گرجستان چنین توانی را بخوبی می نمایاند.

 

- همه فشارها و اختلافات کشورهای چین و روسیه عموما برای پرهیز از قرار گرفتن در گوشه رینگ است و بودن در موضع آچمزی برای تامین منافع خود، در همین راستا نیز تا کنون هرجا که ضرورتش بود، برخورد کرده اند، نمونه های  یوگسلاوی ، عراق، اوکرایین و گرجستان از بجسته ترین شان است.

 

بنابراین آنچه که از مجموع برخوردها و سیاستها و حرکتهای کشورهای بویژه چین و روسیه، بر می آید، این است که در هیچ یک از سیاستهایشان بخاطر کشوری ثالث از نوع ایران یا سوریه خطر نخواهند کرد و با گرفتن برخی امتیاز مورد نظرشان، در کنار غرب برای تحقق تغییرات اساسی در راستای بیرون آمدن از ساختار سنتی و تاکنونی بویژه خاورمیانه، قرار خواهند گرفت.

 

در گیرو دار همه تحولات بویژه سالهای اخیر و حرکت ماشین نظامی امریکا در خاورمیانه و دست زدن به اشغال عراق و افغانستان و تقویت همواره حضور نظامی و برپا ساختن پایگاهای دایمی در منطقه، اروپا نیز بصورتی کجدار و مریز ضمن قرار گرفتن در کنار امریکا و همسویی با سیاست آن، به تقویت موضع خود و حضور بیشترش در تحولات و بحرانها پرداخته است.

 

با انتخاب مرکل در آلمان و سارکوزی در فرانسه چرخشی بسیار مهم در همسویی با سیاست آمریکا در اروپا شکل گرفته است. آلمان از محدودیت داشتن نیروهای نظامی که ناشی از محرومیت های اعمال شده پس از جنگ جهانی دوم بود، بدر آمده است و براحتی در لبنان و افغانستان و بنوعی در عراق حضورنظامی دارد.

 

سارکوزی سیاستی بمراتب متفاوت تراز شیراک در پیش گرفته است و فعالتر با امریکا همصدایی می کند.

با چنین آرایش سیاسی، اقتصادی و نظامی، تحقق تغییرات مورد نظر غرب ( امریکا) سریعتر و ملموس تر است. چین و روسیه نیز علیرغم همه تک پا زدنهای خود در مارش براه افتاده غرب در منطقه بویژه خاورمیانه، ناگزیر از همسویی اند.

 

با چنین شرایطی، تنها کشورهایی که در وضعیت آچمزی قرار می گیرند، کشورهای ایران و سوریه اند. اگر کمی به گذشته نگاه کنیم، بخوبی می بینیم که لاس زدنهای اروپا از یک سو و داد و ستدهای تسلیحاتی، اقتصادی با روسیه و چین، توهمی را دامن زده بود که ایران از تضاد کشورهای متخاصم با خود توانسته  توازنی در شرایط برخورد خود آمریکا بوجود آورد اما مرحله به مرحله توهم فوق به آواری تبدیل شد که حاکمان جنایتکار اسلامی رااز خواب خرگوشی بیدار کرد.

 

آنچه که از سیاستها و تحولات و برخوردها و اقدامات و گرایشات کشورهای غرب و چین و روسیه بر می اید، این است که نهایتا کشورهایی همچون ایران قربانی توافقات و تخاصمات خواهد بود.

به باور این قلم، مشکل غرب، برنامه اتمی حکومت اسلامی نیست! مشکل ماهیت و جاه طلبی های دینی و بحران زایی آن است. حکومت اسلامی در صورتی که بخواهد  خود را با آنچه که مورد نظر غرب است هماهنگ نماید، بطور کلی از هویت و ماهیت درونی تهی خواهد شد و همه چیز خواهد بود! الا حکومت اسلامی! که در چنان حالتی نیز فروپاشی آن آسان تر بویژه از داخل میسر خواهد شد. پیشتر به این نکته اشاره کرده ام که حکومت اسلامی در دو انتخاب: 1- خودکشی کند، 2- کشته شود، قرار گرفته و تا کنون انتخاب دوم را برگزیده است. غرب نیز بویژه آمریکا  با پیش گرفتن تاکتیکی فرسایشی، مرحله به مرحله محاصره حکومت اسلامی را تنگتر نموده و برای بدترین حالت سناریوی در پیش گرفته شده نیز آماده شده است.

 

حکومت اسلامی در توهم اینکه بخواهد و بتواند با پشتیبانی و حمایت گسترده از عوامل ترور و  تقابل با آمریکا و اسراییل، خود را از مهلکه برهاند، بیش از پیش در باتلاق گرفتار آمده فرو می رود. و چون سرنوشت محتوم این چنینی را دریافته است، به هرخس و خاشاکی نیز دست می اندازد و برخلاف یک نظام منطقی و واقع بین که کنار رود، ملت و مملکتی را با خود در باتلاق دهشتناک ویرانی و اشغال و فقرو مرگ و نابودی فرو می برد.

 

و از همین  جاست که نقش مردم و نیروهای سیاسی ایران، برجسته می شود. سکوت و چشم داشت به کشورهای از جمله آمریکا، فرو رفتن در باتلاقی است که حکومت اسلامی قرار دارد، منتها از زاویه دیگری!

 

و از سویی گفتن ندارد که غرب از جمله امریکا امکان ندارد که با رژیمی مستقل و دمکراتیک در ایران کنار آیند بعبارتی دیگر ستیزشان با اسلام گرایی و رنگ باختن کمربند سبز پیرامون اردوگاه بقول معروف سوسیالیستی، تغییر ساختار سیاسی در جهت تامین منافع و سیاستهای خود هستند. و صد البته رژیمی مستقل نخواهد بود مگر  از منافع ملی سرزمین و ملت خود دفاع کند که چنین رژیمی در تعارض با سیاستهای غرب است.

 

آنچه که غرب را در تحولات و تغییرات آینده در ایران متقاعد خواهد کرد و با آن کنار خواهد آمد، بر سر کار بودن دولتی بدور از گرایشات اسلامی تندرو و با آزادی های نیم بند پارلمانی و در یک کلام وابسته یا دنباله روی سیاست های غرب است.

 

در این میان سرنوشت مردم و نیروهای سیاسی مستقل و مترقی مطرح می شود که باید در شرایط بحرانی و پیچیده کنونی راهی برای تاثیر گذاری و حضور تعیین کننده در تحولات داشته باشند و این میسر نخواهد بود مگر از ارایش نیروی مادی و سازمانی برخوردارشوند که بتواند از یک سو با غرب مقابله کند و از منافع ملت و مردمش دفاع کند و از سوی دیگر سرنگونی حاکمیت اسلامی را محقق نماید.

 

تنها اهرم بازدارنده از جنگ و ویرانی و تنها نیروی تعیین کننده در شرایط فعلی تا آنجا که وضعیت ما ایرانیان ایجاب می کند، به میدان آمدن مردم است. به هر شکل ممکن باید چنین حرکتی از سوی مردم ما صورت گیرد تا از بختک حکومت اسلامی رها شویم و نیز ماجراجوییهای نظامی امریکا را تن ندهیم.

 

حکومت اسلامی با سیاستها و ماجراجوییهایی که تاکنون پیش گرفته در راستای خودکشی نکردن و کشته شدن است و با همین خودخواهی و حماقتهای مالیخولیایی، ملت و مملکتی را با خود به تباهی می کشد.

 

در چنین شرایطی بر ملت ایران است که سرنوشت خویش را خود در دست بگیرد تا با الهام از هاله نور و استخاره و جمکران، آینده سرزمین و فرزندان ایران را رقم نزنند.

 

ملت ما تا زمانی که به یاوه های سرداران سپاه و نظامی شدن اقتصاد و سیاست و فرهنگ و جامعه تکیه کنند یا تسلیم چنین انسان واره های مالیخولیایی شوند، راهی بجز فاجعه و ویرانی و فقر و مرگ ندارند. برای بیرون آمدن و رهایی از باتلاق حکومت اسلامی، هیچ راهی جز به میدان آمدن همه مردم و نیروهای سیاسی مدافع راستین مردم نیست!

 

برخورد کشورهای غربی و چین و روسیه هر چه که باشد، کشور یا ملت ما بمثابه برگی در دست این و یا آن کشور در برخوردشان برای تامین منافع بیشتر آنهاست. دل خوش کردن به این یا آن کشور جز نگون بختی و ویرانی و فقر و بی آیندگی و غارت ملت و سرزمینمان، هیچ دست آورد دیگری ندارد. 

 

حکومت اسلامی نه به ملت می اندیشد و نه به منافع ملی ایران، تنها و تنها به بقای خویش می اندیشد و غارت و چپاول دار و ندار ما ایرانیان. هیچ کشوری بجای ما از منافع ما دفاع نخواهد کرد. باید واقعبینانه و هوشیارانه به میدان آییم. واقعبینانه، از این نظر که از خیال پردازی و دورپروازی های اوتوپیایی پرهیز کنیم و هوشیارانه ازنظر اینکه در بازی پیچیده سیاست و معادلات جهانی و منطقه ای، به برنامه ها و شعارها و سیاست های انحرافی تن در نداده، خواست و برنامه مستقل ملی خویش را بکار گیرم.

 

خواست ما سرنگونی کلیت حکومت اسلامی است، رسیدن به حاکمیت ملی و مستقل با جامعه آزاد و عاری از هرگونه تبعیض و نابرابریست.

سرنگونی حکومت اسلامی را، نه در چهارچوب سیاستهای غرب، بلکه در جهت منافع ملی و هدفهای مستقل خود، میسر سازیم.

 

 

با مهر

گیل آوایی

آگوست 2007