همنشین بهار
سخنان خانم رجوی و یک سئوال
خانم مريم رجوی ، شنبه ۲۸ خرداد ، در اجتماع بزرگ ايرانيان در فرانسه ، علاوه بر بيان اين نکته که « ما ، در ايرانِ آزادشده از ستم ُُمُلاها ، از لغو ُُحُکم اعدام و از امحاء همه انواع و اَشکال مجازات های وحشيانه دفاع می کنيم و نسبت به آن ُمتعهديم » ــ
به بک نکته بسيار مُهم ديگری نيز اشاره کرده اند که ايجاد تأمل می کند :
« ما بر آنيم که دل های خسته ، جامعه بلا ديده و کشور مجروح از کينه و یأس و انتقام جوئی را با گذشت و محبت و اعتماد التيام بخشيم . اين مقاومت پس از انتقال قدرت به مردم ، جز دموکراسی ، جز جمهوری مبتنی بر جدائی دين و دولت و جز انتخاب آزادانه مردم ، چيزی نمی خواهد . هدف ما به دست گرفتن قدرت به هر قيمت نيست . هدف ما تضمين آزادی و دموکراسی به هر قيمت است ــ حتی به بهای فدای موجوديت مان .
ما به جانب فديه ها و محنت های بزرگ شتافته ايم ... »
با ايمان به اين واقعيت که « سپيده و سحر تغئير در ايران در راه است » ، و با فرض اينکه « خواستن ، هميشه توانستن است » [ که البته چنين نيست ] ، يک سئوال پيش می آيد .
« هدف ما به دست گرفتن قدرت به هر قيمت نيست ، تضمين آزادی و دموکراسی به هر قيمت است ــ حتی به بهای فدای موجوديت مان » ــ
اشاره به چه چيز دارد ؟ آيا حرف تازه ای نيست و همانست که در سرفصل هائی چون ۳۰ خرداد ۶۰ ، فروغ جاويدان ، و مقطع بمباران قرارگاه نيز گفته شده ؟ يعنی صرفاً اشاره به فدا و جانفشانی دارد ؟ و پاسخ به تهديدات طالبان نفت و دلار است که لی لی به لالای حکومت آخوندی می گذارند و وقت و بی وقت موش می دوانند و پاپيچ مجاهدين می شوند ؟
يا نه ، منظور خانم رجوی اين است که در خود اين توان را می بينيم که ( با حفظ اصول و ارزش ها ) از فُرم و موجوديت تشکيلاتی مان نيز بگذريم ؟ و در صورت لزوم از چارچوب های قديمی [ مثلاً از سازمان مجاهدين ] با يک پوسته شکنی جسورانه ، عبور کنيم ؟ و بها و الزاماتش را هم بپردازيم ؟
من دستم از دور بر آتش است ، مجاهد هم نیستم و ممکنست اشتباه کنم . اما اگر چنين باشد ، بديهی است که اين دگرگونی که به محتوا راه می بَرد ، نمی تواند صوری و نمايشی باشد و شباهتی هم به تبديل انجمن های هوادار مجاهدين ، که در گذشته به دفاتر رياست جمهوری تغئير نام داد ــ ندارد . مثل آجری می ماند که اگر برداريم [ طبق قانون بازی دومينو ] همه چيز را زير و رو ، می کند و طرح نو می اندازد ...
در اين صورت چه بسا ريا و چاپلوسی برخی مريدان که از جمله موانع وصل مردم به مجاهدين شده ، جای خود را به بگو مگو های شجاعانه و چون و چراهای صادقانه ِ هواداران صدیق بدهد و هیچکس دلیلی نداشته باشد که بپندارد : زمین شوره سنبل بر نیآرد ...
چه بسا همه از عرش به فرش آيند و نه تنها مصونيت اظهار نظر را چون مردمک چشم پاس دارند ، بلکه خود را قبل از هواداران خويش زير سئوال برده ، از ته ِ دل ، دعوت به انتقاد و نقد قدرت کنند .
در زمانه ای که ابتذال به جنگ ارزش ها آمده و عقل به تبعيد رفته است ، دراين زمستان بی برگی و در اين گرداب تاريخی که جان و جهان را می بلَعد ــ برای مقابله با َسم پاشی های نوکران استعمار و ارتجاع هم که شده ، چاره ای جز « دیدار خویشتن » و باز کردن پنجره ها نیست و از آنجا که « ماهی از سر گنده گردد نی ز دُم » ، در آغاز رهبران باید تیغ بر خویش کشند .
فراموش نکنيم که امروزه نه تنها جهان ما عوض شده که مهمتر از آن " ديد ما نسبت به جهان " نيز ، عوض شده است ، اين "تحول جهان شناسی" ست که برای شکستن ُبن َبست های انسانی ، فرهنگی ، اجتماعی و سياسی ، ُدگم ها و قالب ها را زير سئوال می َبرد .
َدر و ديوار زار ميزند که جامعه ما آبستن تحولات تازه است و ما وارد يک مرحله بسيار حساس و دوره گفتمانی جديدی شده ايم که بايد آن را خوب بشناسيم تا مات و مبهوت نشویم .
نسل فکور امروز به هر دليل بر خلاف پدران و مادران خويش در مقطع انقلاب بزرگ ضد سلطنتی ، ِِگرد مباحثی چون تکامل و شناخت و تضاد و ديالکتيک و مبارزه طبقاتی و . . . نمی گردد ، درست يا غلط ، اصلاً با گفتمان سال پنجاه و هفت چفت و جور و " َمچ " نيست و با موضوعات تازه ای چون ُمدرنيسم ، پُست ُمدرنيسم ، جهانی شدن ، رابطه دين و قدرت ،عقل مدرن ، جامعه مدنی ، حقوق شهروندی ، فرديت [ نه خودخواهی و منيت ] ، مکتب فرانکفورت ، گفتمان دموکراسی ... و جدائی دين از دولت ، روبروست .
نسل عاصی امروز پرسش های تازه مي کند :
آيا جهان را بايد چندان تنگ کرد تا جامه تئوری ما بر قامت آن برازنده باشد ، يا جامه تئوری را چندان گشود که َبر اندام جهان چالاک آيد ؟ آیا می توان سر به سر اصول هم گذاشت و در این وادی نیز به اجتهاد دست زد ؟ محکمات امروز ، می تواند متشابهات فردا باشد ؟ « واجب بوقته و زائل فى مستقبله » ؟ و به عکس ، متشابه امروز ، محکم فردا ؟
آيا اصلاً احياء و تکامل معرفت دينی راهگشاست ؟ آيا مسئله روز است ؟ يا بالکل بايد فاتحه دين را هم خواند ؟ چه چيز را ازدين بپرسيم و چه چيز را نپرسيم ؟ اصلا جوهر دين داری چيست ؟ عبادت و دعا ست ؟ اخلاق نيکو ست ؟ عرفان است ؟ خروش ، يا خضوع در برابر قدرت است ؟ چيست ؟ وقتی کسی خود و جريان خود را حق دانست ، آيا اين حق را هم دارد که همه چيز را تابع و خاضع بخواهد ؟ چرا معمولاً انقلاب فرزند ان خودش را می خورد ؟
آيا آنطور که "فوکومايا " و مبلغين پايان تاريخ ميگويند ، عصر ايدئولوژی و آرمانخواهی به انتها رسيده است ؟ ...
فراموش نکنيم که دگرگونی های جهانی ، بازی های رنگ و وارنگ ِ گلوبلوليست ها [ که برای جهانی کردن سرمایه ، جهانی را به جنگ و جنایت کشیده اند ] ، ناآشنائی ما با خُلق و خوی نسل جديد و جامعه ِ َدم به َدم متحول ايران ، کاه را کوه کردن ، بزرگنمائی و خودفریبی که ما را به وارونه دیدن وقایع دچار کرده و خودمان را بازی داده است ... و بالاتر از همه ، َسّد استبداد دینی و تبليغات و توطئه های رژيم آخوندی و نوکران رنگارنگش ، اکثريت مردم ما را از فرزندان فداکار خويش دور نگاه داشته ، دانش پژوهان ما با موضوعات مطرح شده در آثار دکتر سروش و مانيفست جمهوری خواهی اکبر گنجی [۲] و ... ، بيشتر سازگار و دَمخورند ، تا آنچه مثلاً در « نبرد با ديکتاتوری » بيژن جزنی يا « تبيين جهان » مسعود رجوی بحث شده است ، نسل جوان در میهن مظلوم و مغموم ما به راستی بی پناه است و می بينيم که امثال احمدی نژاد و رفسنجانی چه راحت مُخ شان را می خورند و آلا کلنگ بازی می کنند !
بر گردیم به سئوالی که در آغاز طرح شد . آیا این عبارت نکته تازه ای در بر دارد ؟
هدف ما به دست گرفتن قدرت به هر قيمت نيست . هدف ما تضمين آزادی و دموکراسی به هر قيمت است ــ حتی به بهای فدای موجوديت مان ...
پاورقی :
۱ - در بازی دومينو Domino game ، تعدادی مهره پشت سر هم چيده شده اند . با اولين تلنگر به اولين مهره ، بقيه مهره ها يکی يکی و به نوبت « تکون شکون خورده » ، تأثير می گيرند . در بازی دومينو ، اگر همه چيز خوب چيده شده باشد تا اخرين مهره بازی ادامه پيدا ميکند اما اگر به هر دليلی مشکلی پيش بيايد ، وسط و گوشه کنار ها ، بازی ، بازی در می آورد ! و متوقف می شود .
۲ - اگرچه اکبر گنجی که از حقيقت و « کميته حقيقت ياب » صحبت می کند ، تا الان به يک حقيقت ساده اشاره نکرده که بعد از انقلاب ، نقش خودش در وزارت خارجه ، [ به عنوان وابسته فرهنگی سفارت رژيم در ترکيه ] ، در وزارت ارشاد ، و نيز سپاه پاسداران چه بود و تا کجا به بقای حکومت سالوس و ريا کمک کرد و گرچه هنوز يک کلمه از ُپشت فتوای خمينی و قتل عام زندانيان در سال ۶۷ ، بروز نداده ، اما به دليل روياروئی شجاعانه اين کارگر زاده جنوب شهر ، با امثال رفسنجانی و فلاحیان ، و اينکه با مانيفست جمهوری خواهی ، که يکی از نشانه های بارز عمق گيری مبارزه در سطح کل جامعه است ولايت فقيه و اصلاح طلبان حکومتی را زير ضرب می گيرد و زيرآب نظام سلطانی و امثال خامنه ای را می زند و پرسش های نو بر می انگيزد ــ به راستی قابل احترام است و بايد از او که مظلوم واقع شده ، و از حق اش ، دفاع کرد .
البته اکبر گنجی بر خلاف بخش اول کتابش [مانيفست جمهوری خواهی ] که حرف تازه دارد و می گويد جمهوری دينی مفهمومی متناقض است ــ در نهايت سر از جامعه باز ِ« کارل پوپر » ، تطهير انقلابات مخملی و نقشه های بانک جهانی ، صندوق بين المللی پول ، سازمان تجارت جهانی ، و راه حل های سرمايه داری پسند ، در می آورد و دموکراسی را رهآورد بورژوازی می نامد و قدرت های غربی را مبشر پيام دموکراسی !
گوئی مثلاً دولت بوش ذکر و فکری جز برقراری آزادی در ساير کشورها ندارد و گربه برای رضای خداست که موش می گیرد !
بر خلاف نظر اکبر گنجی ، نه هرگونه "دخالت خارجی" بالاجبار "دموکراتيک" است ، و نه « بازار » که اين همه در مانیفست جمهوری خواهی روی آن تکيه می کند ، راه نجات جامعه ايران از استبداد سياسی و فقر .
او با غلطيدن به ورطه نئوليبراليسم ، از مردم و آزادی به معنی واقعی کلمه دور می شود .
در مانیفست جمهوری خواهی [مانیفست اول] به پرسشهای زیر پاسخ داده میشود:
دموکراسی و لزوم وجود آن چیست ؟ سابقه دموکراسی خواهی در ایران چیست ؟ مخالفان دموکراسی چه کسانی هستند ؟ تضاد اسلام با دموکراسی چیست ؟چرا نظام امام زمان یک نظام دموکراتیک و یا یک جمهوری نیست ؟ چگونه میتوان به دموکراسی رسید ؟ یک حرکت به سوی دموکراسی چه ویژگی هایی را خواهد داشت ؟ و ...
مانیفست اول [کتاب اکبر گنجی] را در آدرس زیر می توان مطالعه کرد :
http://www.mihan.net/mihan54/ganji.pdf
۳ - سخنرانی در اجتماع ایرانیان را در آدرس زیر می توان شنید .