از نويسندگان خوب ميهنم
وهمه کسانيکه با پژوهش
و تحقيق َسر و کار
دارند و اين نوشته
برايشان " زيره به
کرمان ُبردن " است ، با
فروتنی تمام پوزش
ميخواهم . مطلب زير را
که
در واقع يک " َسر نخ "
بيشتر نيست ،
تنها برای افرادی که
مثل خودم ُمبتدی هستند
، تنظيم نموده ام و
اميدوارم برای کسانيکه
اولين بار با آن آشنا
ميشوند دريچه تازه ای
برای پژوهش و جستجو
بگشايد
پيش از اين در مقاله "
فروغ جاويدان استدلال و
منطق را برافروزيم
" از جمله به
موارد زير اشاره شده
بود ـــ انديشه انسان
همانند يک ُارگان زنده
نياز به بازسازی و
تجديد حيات دارد ـــ
مطالعه و پژوهشی که از
پراتيک و مسائل ُمبرم ،
فاصله زيادی نداشته و
در برخورد با پيچيدگی
های جامعه ما راهنما
باشد ، يکی از
ابزار آنست
ـــ با غفلت و ِاهمال
ما برای نوزائی و آينده
نگری ، تاريک انديشانی
که گاهاً هوشياری
ضدانقلابيشان را دست کم
ميگيريم ، از َسر ِ
نياز برای حفظ قدرت ، و
قالب کردن خودشان به
نسل جديدی که آنان را
َمَچل کرده اند، درعين
پوسيدگی ،
از منَبر اينترنت هم
بالا رفته ! و با تطبيق
کاذب فرصت طلبانه ، به
چراغ ! مجهز ميشوند
و ما را که از
قدر خويش غافليم ، پشت
َسر ميگذارند
ـــ امروز نه تنها جهان
ما عوض شده که مهمتر از
آن " ديد ما نسبت به
جهان " نيزعوض شده است
، اين "تحول جهان
شناسی" ست که برای
شکستن ُبن َبست های
انسانی ، فرهنگی ،
اجتماعی و سياسی ،
ُدگم ها و قالب ها را
زير سئوال می َبرد
ــ
َدر و ديوار زار ميزند
که جامعه ما آبستن
تحولات تازه است و
ما وارد يک مرحله
بسيار حساس و دوره
گفتماني جديدی شده
ايم که بايد آن را
خوب بشناسيم
ـــ نميتوان
فرزند زمان خويش بود و
پا به پای تحولات جهانی
که َدم به ََدم هم نو
ميشوند حرکت نکرد ، "
ُبکسوات کردن " همان و
از قافله عقب ماندن نيز
همان.
نمی خواهم به علم و تحقيق که فی نفسه داراي ارزش ذاتي و حقيقي است ، تنها از منظر سياسی روبرو شوم ، اما اين واقعيت دارد که در زمانه ای که ابتذال به جنگ ارزشها آمده و عقل به تبعيد رفته است ، دراين زمستان بی برگی و در اين گرداب تاريخی که جان و جهان ما را می بلَعد ــ برای مقابله با َسم پاشی های نوکران استعمار و ارتجاع هم که شده ، ما بايد به خورشيد معرفت مجهز باشيم . ُپر واضح است که منظور فهم بيشتر است و نه لزوماً علم بيشتر! به قول حکيم فروسی : توانا ُبود هر که دانا بود ، دانائی ، ُبرنائی و قدرت می آَوَرد و اين ، َيد و بيضای آگاهی ، و َعصای َمعرفت ست که بر مار و مارمولک و جادو َجنبل ِ دشمن پيروز ميشود . دراينجا از داستان غم انگيزهزاران هزار جوانی که به دليل ُملا خور شدن انقلاب بزرگ ضد سلطنت 40; به پوچی و نهيليسم و هزار درد بی درمان ديگر دچار شده اند ، حرف نمی زنم و به مسئله ديگری اشاره ميکنم . نسل فکور امروز بهر دليل بر خلاف پدران و مادران خويش در مقطع انقلاب بزرگ ضد سلطنتی ، ِِگرد مباحثی چون تکامل و تضاد و ديالکتيک و مبارزه طبقاتی و . . . نمی گردد ، درست يا غلط ، با گفتمان سال پنجاه و هفت و کلاسهای ارزنده " تبيين جهان " و ...جفت و جور و " َمچ " نيست و با موضوعات تازه ای چون ُمدرنيسم، پست ُمدرنيسم ، جهانی شدن ، رابطه دين و قدرت ،عقل مدرن ، جامعه مدنی ، حقوق شهروندی ، گفتمان دموکراسی ... و جدائی دين از دولت ، روبروست ، نسل فکور امروز پرسشهای تازه ميکند : آيا جهان را بايد چندان تنگ کرد تا جامه تئوری ما بر قامت آن برازنده باشد ، يا جامه تئوری را چندان گشود که َبر اندام جهان چالاک آيد ؟ آيا اصلاً احيا ء و تکامل معرفت دينی راهگشاست ؟ آيا مسئله ر وز است ؟ يا بالکل بايد فاتحه دين را هم خواند ؟ چه چيز را ازدين بپرسيم و چه چيز را نپرسيم ؟ اصلا جوهر دين داری چيست ؟ عبادت و دعاست ؟ اخلاق نيکوست ؟ عرفان است ؟ خروش ، يا خضوع در برابر قدرت است ؟ چيست ؟ وقتی کسی خود و جريان خود را حق دانست ، آيا اين حق را هم دارد که همه چيز را تابع و خاضع بخواهد ؟ چرا معمولاً انقلاب فرزند ان خودش را می خورد ؟ آيا آنطور که " فوکومايا " و مبلغين " پايان تاريخ ميگويند ، عصر ايدئولوژی و آرمانخواهی به پايان رسيده است ؟ ... اگراين واقعيت دارد که برای مبارزه با ميراث خواران ارتجاع ، آشنائی با دغدغه های نسل جديد ضرورت دارد ــ پس قبول اينکه ما کم ميدانيم و بايد بيشتر بدانيم نيز ضروری ست .(1) اگر طاقچه بالا نگذاشته و تا همين جا را پذيرا باشيم ، افتادگی و تواضع ، عصای دستمان خواهد شد و از خر شيطان پائين می آئيم
پيش از پرداختن به " گوگل " و پژوهش و ابزارآن ، می بايست به نکات زير که ُحکم " اذن ِ ُدخول " هر پژوهش و تحقيقی ست ، دقيقاً توجه کنيم . از آنجا که ِمتد کار در علم ، بيش از خود علم ارزش دارد ، برای شناخت دقيق يک مسئله ، به " شاه کليد شک " ، بله شک ، شک مقدس ، نياز داريم تا در دام " پيشداوری " ، "اسطوره سازی " و قياس های کور (2) نيافتيم . شک منطقی ، يا به قول " رنه دکارت " شک اسلوبی ، نخستين مبنای حرکت به پيش است . بدون چنين شک مقدسی که همنشين يقين است ، نه تنها قفل ها و ُدگم ها نخواهد شکست ، به ُبت ، نيز ُمبدل خواهد شد . شک مقدس (3) ، نخستين گام عليه جزميات و ُدگم های هر سيستمی اعم از مذهبی ، فلسفی ، علمی و سياسی ست ، به شرط اينکه به " اصالت شک " و آنچه " اسکپ تی سيسم " ميگويند ، ُدچار نشويم ، يعنی دائم در شک و دودلی َدرجا نزنيم و فيگور نگيريم . شهامت انديشيدن داشته باشيم که لزوماً همه داده های سياسی ــ ايدئولوژيک ، َوحی ُمنزل نيست و با کسب صلاحيت ميتوان در آنها چون و چرا کرد . برای رسيدن به " بام يقين " ازنردبان " شک مقدس " بايد بالا رفت و به فهم خويش ميدان داد. اينگونه به قول " کانت " از نابالغی خود کرده بيرون می آئيم . وی ميگويد " روشنگری بَدر آمدن آدمی ست از نابالغی ... نابالغی يعنی ناتوانی در بکار ُبردن فهم خود بدون رهنمود ديگری ... که علتش نه کاستی فهم ، بلکه کاستی عزم و دليری در بکارُبردن فهم خويش بدون اجازه ديگری ست " ( 4) نکته ديگراينست که بپذيريم جمود و قشريگری ــ که َسر از فاشيسم فکری و فلسفی می آَوَرد ــ نزاعش با تعمق و نوآوری ، حديث تازه ای نيست ، واقعاً بپذيريم که هر چيزی را در پرتو شناختن ضد آن ، يا غير آن ، يا رقيب آنست که بهتر ميتوان شناخت </ FONT>. الزام اين پذيرش ، پذيرش حق مخالفی است که حتی با ما دشمنی هم می َورزد . ذهنيت خرد گريزو مخالف ستيز، جز اينکه با نفی ديگران خود را اثبات کند ، راه به جائی نمی َبرد . اگر گفته ميشود برای شناخت دنيا و انسان ، بايد مطالعه تاريخی کرد ، بی دليل نيست. يکی از روزنه هائی که تاريخ بر روی ما می گشايد ، شناخت اضداد و اغيار است ، تا ما اغيار و اضداد را نشناسيم ، ُمحال است به شناخت کامل اصل خود پی ببريم . جهان ما ، جهان تنوع و اختلاف و اضداد و ِاعداد است ، همه که نميتوانند مثل " کله قند " يکسان و قالبی باشند ! اگر اين واقعيت را درک نکنيم ، همه را از خود می رانيم و به قول حافظ " کسی مقيم حريم َحرم نخواهد ماند " فسيل خواهيم شد و باهرآنکس که بگويد بالای چشممان ابروست ! با چاقو ، و دندان قروچه حرف خواهيم زد ، اين قانونمندی ست و ُبروَبرگرد هم ندارد . حتی به پيامبرش نيز هشدار داده شد که از مهر و رحمت فاصله نگير ، اگر تندخوئی و تنگ نظر 740; کنی ، همه از دور و َبرت پراکنده خواهند شد ..." سيروا فی الارض " خروج از تنگ نظری ، ازخود بيرون آمدن و دعوت به مطالعه گونه گونی ها نيزهست . مثال می زنم : پريروز و ديروز و امروز مقاومت ايران ، زير ضرب بوده و فردا و پس فردا و پسين فردا نيز اضداد و اغيارخود را خواهد داشت . هم اينک نيز که استبداد مذهبی از دوز و کلکش با مدعيان صاحب اختياری جهان ، به جائی نرسيده ودماغ سوخته شده ، وفعلاً نتوانست تراژدی پارک اتابک را تدارک ببيند ، البته و صد البته علت برخی واکنشها مفهوم است . کسانی هم هستند که ابدا در صف دشمن قرار نمی گيرند ، شيله پيله ندارند ،ولی مثل نيروئی که خود را به قول خويش ، سپرده ، و به نقطه خارج از خود وصل است ، نمی انديشند و در دستگاه خودشان به نتيجه ديگری می رسند . چه گناهی دارند ؟ بخصوص که به خيلی از ظرافتها اصلاً اشراف ندارند . يک نيروی َبرحق و پويائی که خود را آب ُکر ميداند ، از سخنانی که غال باً هم ياوه و بی پايه است ، چه هراسی دارد ؟ و چرا بايد جوش بزند و عکس العملی برخورد کند ؟ آصلاً چرا بايد همه تحليل ما را داشته باشند ؟ اگر جريانی خودرا حق دانست ، اين حق را هم دارد که همه چيز را خاضع و خاشع بخواهد ؟ اين باران رحمت ومهر ُبردباری ست که شجره طيبه مقاومت يک خلق را به برگ و بار می نشاند . باور داشته باشيم که چراغ حقيقت در طوفان کشمکش ها نخواهد ُمرد و َبر چهره معصومش شکنی و غبار نخواهد نشست . بنا بر " فلسفه شرور " نزاعها و چون و چراها ميوه های شيرين دارد. حتی ارزيابی دشمنانه ای را که با غرض و مرض رسانه ها و سايتهای دشمن همراه است ، نيز، بايد به روی چشم گذاشت ! اگر مثل کف های روی آب پوچ است که به قول قران " َفَيذ هَبُ ُجفاءً " گور وُ گم ميشود واگرهم حقيقتی در آن نهفته است ، چرا بايد چشم و گوش خود را َبست که ُمرغ يک پا دارد ؟
پاورقی (1) :بخوان و بخوان و بخوان
читайте, читайте и читайте
چی تای ته ، چی تای ته ، ای چی تای ته
که ازاين کلام لنين برداشته شده بود که " اگر ميخواهی به حکومت هيچ ديکتاتوری گرفتار نشوی ، فقط يک کار بکن : بخوان و بخوان و بخوان " هنوز هم، َبر در وديوارهای کشورهائی که شوروی سابق را تشکيل ميدادند ، ديده ميشوَد . اين جمله را که بازجويان ساواک نيز روی آن بسيار َحساس بودند ، دکتر شريعتی در پايان يکی از نامه هايش به احسان آورده بود
پاورقی (2) قياس های کور که در نقطه
مقابل " استقرا ء " وبينات روشن ، محکوم
ميشود بی پايه است ، وگرنه " روش قياسی
" که ُمنجر به پيدايش نظريات گوناگون در
فلسفه رياضيات شده در قرن بيستم ، توجه
رياضيدانان را به خود جلب کرده ست
پاورقی (3) زکريای رازی کتابی دارد به
نام " الشکوک الرازی َعلی کلام جالينوس
... " يعنی " ترديدهای رازی بر آرا ء
جالينوس حکيم " ، آنجا ميگويد... علم و
فلسفه زير بار تسليم ِصرف و تقليد محض و
قبول بدون دليل قول اساتيد نمی شود و
ساخت و پاخت با آرا ء بی دليل را ــ از
ناحيه هر کس که ميخواهد باشد ــ جائز
نمی شمارد و فيلسوف ، خود نيز نمی پسندد
که شاگردانش چشم بسته هر آنچه استاد
ميگويد ، بپذيرد . با احترام به امثال "
فرانسيس بيکن " و " دکارت " که اسلوب
تفکر و تحقيق علمی را رواج دادند ، اين
نکته را ياد آوری کنم که قرنها قبل از
عصر بيکن و دکارت ـــ رازی ، بيرونی ،
ابن سينا ، غزالی ، ُسهرَوردی ، غياث
الدين جمشيد کاشانی ، فارابی ، ابو
سليمان منطقی بجستانی ، ابن مسکويه و
بويژه " ابو َحيان توحيدی " ، از انطباق
اسلوب علمی َبر معلومات ِحسی به وضوح
صحبت کردند و به اکتساب و اقتدا ء ــ
اپی گو نيسم ــ نسبت به گفتمان مسلط
دوران که علم و فلسفه يونانی بود و به
اصطلاح مو درزش نمی رفت ، پايان دادند و
روی تجربه ، مشاهده ، اجتهاد ، استقرا ء
و شک اسلوبی ، انگشت گذاشتند .
محمد غزالی
درکتاب " المنقذ ِمن الضلال " که با
عنوان " شک و شناخت " به فارسی ترجمه
شده ، جوری مسئله شک اسلوبی را مطرح
ميکند که کسيکه کتاب دکارت را هم در اين
مورد خوانده باشد ، دو به شک ميشود
که آيا براستی دکارت از اين اثر
بی اطلاع بوده است ؟ که حتی عبارات و
مثالها هم عين يکديگرست ؟ افسوس که اوج
و رونق فرهنگی در شرق ، به علل گوناگون
ازجمله عوامل اجتماعی و جغرافيائی ،
تاخت و تاز مغول و... و به ويژه ستم و
سرکوب جباران ، به نوزائی واقعی نرسيد و
رو به نشيب نهاد.
پاورقی (4) گفته " کانت " به نقل
ازاينجاست
BEANTWORTUNG DER Frage
Was ist Aufklrung
پاورقی (5) اگر عمرم َوفا کرد ، در مورد دائره المعارف دکتر مصاحی ، که براستی گوهر بی بديلی ست ، خواهم نوشت
پاورقی (6)عنوان اين
نوشته " صل َعلی ُمحمد ، گوگل و ياهو
خوش آمد " طعنه
به مرتجعينی ست که جز دروغ و َدغل ، و
شتر سواری ُدولا ُدولا ، دين و آئينی
ندارند . کسانيکه" چون به خلوت ميروند ،
آن کار ديگر ميکنند " ، هزار پدر
سوخته بازی در می آورند ، ظاهر و
باطنشان يکی نيست و به قول قرآن "
يقولون بافواههم ، ما ليس فی قلوبهم
" . کسانيکه هنری جز مسخ پيام انبياء و
اولياء نداشته و ندارند . هر ُمحققی که
تاريخ عصر جاهلی را بشناسد ، حتی اگر
هيستری ضد مذهبی داشته باشد ، نميتواند
به نقش رهائی بخش محمد مصطفی که يارانش
را به کسب دانش و علم از گهواره تا گور
سفارش ميکرد و
با دعوت به ِخردَورزی می پرسيد " هل
يستوی الذين يعلمون و الذين لا يعلمون "
؟ آيا دانايان و بی خردان ، در يک َکفه
قرار ميگيرند ؟
، بی توجه باشد . َصل ِ َعلی
ُمحمد ــ بيان يک احساس و درود بر اوست
. منهای خوی تجاری " صاحبان گوگل " که
چون کوسه به فکر ريش خويشند ، آنچه
مربوط به دستاَورد دانش بشری ست
وپژوهشگران از آن بهره مند ميشوند البته
و صدالبته جای درود دارد