همنشين بهار
آيا  در کشتار سال شصت و هفت ، خود ما نيز مقصريم ؟ اگرچه خمينی نيز با " تسويل و تزئين " (1) و مينياتوريزه کردن جناياتش ، خود را می فريفت که هر آنچه انجام ميدهد " قربه الی الله " و توشه راه آخرت ! است ، و گرچه به کينه های کوَرش نسبت به آزاديخواهان ، رنگ و لعاب ِ" ُحدود الهی " ! ميزد و گاه که روی  َدنده " می افتاد (2) به احَدالناسی گوشش بدهکار نبود و نام اين لج بازی و به قول قرآن " َحميته الجاهليه " را قاطعيت ميگذاشت ، اما بد نيست بدانيم ميراث خواران ارتجاع که از پستان دين شير دنيا ميدوشند ، از قديم و نديم آتش تهيه می ريختن د ، توی گوشش می خواندند و وی را برای قتل و سرکوب آزاديخواهان ميهن ما ، آماده تر ميکردند . آنچه در زير ميايد مربوط است به پيش از سال ُپر ابتلای شصت که امثال آخوند يزدی ، چونان " نفاثات فی العقد "(3) ساحرانی که در ِگره ها می َدمند وجادو ـ جنبل ميکنند ،  زير پای خمينی می نشستند وکشتار جوانان مبارز و مجاهد را زمينه چينی ميکردند

آخوند محمد يزدی ا گرچه انگيزه اش " ماله ِکشی " بر جنايات خمينی ، هم هست ، اما آنچه درکتاب خاطراتش صفحه 205 آورده است ، محققين تاريخ معاصر را به تأمل واميدارد . آخوند محمد يزدی به مطلب مهمی اشاره ميکند :  يك‌ شب‌ اطلاع‌ دادند كه‌ امام‌ به‌ منزل‌ ما مي‌آيند... ما اطلاع‌ داشتيم‌ كه‌ حضرت‌ امام‌ دوست‌ دارند كه‌ در جلسات‌ دوستانه‌ و بازديدهاي‌ اين چنيني‌ هم‌ راجع‌ به‌ مسائل‌ مهم‌ صحبت‌ شود . ما هم‌ بنا گذاشتيم‌ كه‌ بحث‌ سازمان‌ مجاهدين‌ را پيش‌ بكشيم‌ و نظرامام‌ را در اين‌ مورد جويا شويم‌ و براساس آن اتخاذ تصميم کنيم.
طبق‌ توافق‌ به‌ عمل‌ آمده‌ قرار شد كه‌ آقاي‌ حسيني‌ ف رزند آية‌الله نورالدين‌ شيرازي‌ ابتدا مسئله‌ را در جلسه‌ و در حضورامام‌ عنوان‌ كند تا مسير بحث‌ تعيين‌ شود حتي‌ از پيش‌ بنا شد كه‌ تعدادي‌ از كتابهاي‌ منتشر شده‌ توسط‌ منافقين‌ به‌ جلسه‌ آورده‌ شود تا عنداللزوم‌ مورد استشهاد قرار گيرد . شب‌ هنگام‌، حضرت‌ امام‌ به‌ منزل‌ ما تشريف‌ آوردند ... وقتي‌ جلسة‌ بازديد شكل‌ طبيعي‌ خود را پيدا كرد، و دوستان‌ كه‌ تني‌ چند از آنها از اعضاي‌ جامعة‌ مدرسين‌ حوزة‌ علميه‌ بودند، جمع‌ شدند، آب‌ جوشي‌ براي‌ حضرت‌ امام‌ آوردند وآقاي‌ حسيني‌ برنامة‌ از پيش‌ تعيين‌ شدة‌ خود را شروع‌ كرد . امام‌ در پاسخ‌ فرمودند: من‌ اعضاي‌ مجاهدين‌ را مي‌شناسم‌ و با مواضع‌ آنها آشنائي‌ دارم‌ و كتابهايشان‌ را هم‌ خوانده‌ام ‌، تا زماني‌ كه‌ اينها دست‌ به‌ اسلحه‌ نبرده‌اند، با آنها كاري‌ نداريم‌ . يكي‌ از افراد شركت‌ كننده‌ در جلسه‌، گفت‌: «حضر تعالي‌ مي‌فرماييد كتابهاي‌ اينها را خوانده‌ايد آيا اينها خطرشان‌ از منافقين‌ صدر اسلام‌ بيشتر نيست‌؟» بعد ، از اين‌ گروه‌ براي‌ اولين‌ بار با تعبير منافقين‌ ياد كرد . امام‌ مجدداً فرمودند: « من‌ اينطور نيست‌ كه‌ اينها را نشناسم‌ ولي‌ تا سلاح ‌را براي‌ جنگ‌ با ما از رو نبسته‌اند، با آنها كاري‌ نداريم‌ . يكي‌ ديگر از اعضاي‌ جلسه‌ گفت‌: « يعني‌ شما واقعاً از جانب‌ اينها در حال‌ حاضر احساس‌ خطر نمي‌كنيد؟» امام‌ بار ديگر همان‌ جملة‌ خود را تكرار كردند و در واقع‌ به‌ سيره‌ جدّشان‌ اميرالمؤمنين‌(ع‌) در مورد خوارج‌ عمل‌ كردند . بعد از آن‌ ديگر اجازه‌ ندادند كه‌ در آن‌ جلسه‌ بحث‌ مزبور ادامه‌ پيدا كند و جلسه‌ به‌ سمت‌ احوالپرسي‌ معمولي‌ سوق‌ پيدا كرد.

در حاليکه مجاهدين به درستی روی اين واقعيت انگشت ميگذارند که اين رژيم خمينی بود که مقاومت مسلحانه را به نيروهای انقلابی تحميل کرد ، روايت های آخوندی ُمدعی ست که " آنچه از سی خرداد سال شصت به بعد روی داد ، ريشه در حوادث زندان شاه و درگيری ها و اختلافات ياران حضرت امام ، با منافقين تماميت گرا دارد . نظام ، خواهان چنين درگيری هائی نبوده و به همين دليل هم چون تصورش را نميکرده ، از تدارکات و آمادگی های لازم اطلاعاتی برخوردار نبوده و َرکب خورده است  ، بطوريکه تازه بعد از انفجاردفتر حزب جمهوری اسلامی و هفت تير بود که حاج سيداحمد خمينی تمامی محافظين جماران را عوض نمود تا راه نفوذی های احتمالی بسته شود ... و از همين رو ما حتی زندان هم به اندازه کافی نداشتيم ، چون اصلاً فکرش را نميکرديم " برخی هم اضافه ميکنند که هم رژيم و هم سازمان ، قدرت يکديگر را ناديده ميگرفتند و نسبت به توانائی طرف مقابل بسيار ذهنی و ساده انديش بودند ( 4). هر دو طرف خيال ميکردند ميتوانند ظرف مدت کوتاهی َکلک يکديگر را ِبکنند . مجاهد شهيد " علی باقرزاده " فرزند قهرمان قوچان پيش از شهادتش ميگفت " اگر ميخواستيم ، می توانستيم حتی توی َعمامه خمينی هم بمب بگذاريم ..." در بعضی محافل حکومتی با ِصراحت عنوان ميکردند که " برای اينکه حضرت امام ، کار را يکسره کنند ، بايد مجاهدين را قلقلک بدهيم ، بايد کاری کنيم تا اسلحه به دست بگيرند " حتی گ فته ميشد در بعضی شهرها آنها را با تير بزنند و زدند.

جدا ازماهيت پوسيده وعقب مانده جريانی که ازدخمه های ارتجاع به واگن انقلاب پريد و دو دستی به قدرت چسبيد وهمه را زير گرفت و واگن را هم درب و داغون کرد و به گوشه ای انداخت ــ  ريشه يابی آنچه پس از ُملا خورشدن انقلاب بزرگ ضد سلطنتی شاهد بوديم ، بازهم و بازهم به زمان بيشتری نياز دارد . اين زمان است که حرف آخر را ميزند و احکم الحاکمين است . آنچه اکنون ميتوانيم به آن ُگريز بزنيم ، اين واقعيت بديهی ست که دنيا ، دار ُمکافات است . ظلم َبر دشمن ، اگر به " حق ُکشی نسبت به دوست " و بيدادگری نيانجامد ، همه کسانی را که به آن رضا ميدهند به چاه وچاله می اندازد . شکنجه دشمن ، به شکنجه دوست راه می بَرد و تحريم و تکفير آتشی ست که اگر پا گرفت ، خشک و تر نمی شناسد و نهادينه ميشود . اوائل انقلاب ، هنگاميکه خلخالی ها با فتوای خمينی " هويدا ُکشی " ميکردند و از کسانی چون " عاملی تهرانی " نيز نمی گذشتند ، بيشتر ما با وجود اينکه عليه مرتجعين موضع گيری ميکرديم ، دراين نقطه در دستگاه خمينی رفتيم ، با ُمرتجعين ُمماس شديم ! و با سکوت يا همنوائی خويش پامنبری کرديم تا مشروعه خواهان ُدور َبر دارند و به ريش و سبيل علی مسيو و ستارخان و همه قهرمانان مشروطه بخندند ، تا مفاهيم شناخته شده حقوقی لجن مال گردد و تفسيرات من در آوردی امثال لاجوردی وگيلانی و آذری قمی از مفسد فی الارض و طاغی و باغی ــ که حتی با روح و جوهره کتب ارَبعه ، ِصحاح ِسته ، ُلمعتين و منابعی چون   " وسائل الشيعه " و... که مرتجعين پشت آن سپر ميگيرند ، نيز بيگانه است ــ جای آنرا بگيرد . مرتجعينی که " مسائل مستحدثه " و جوهر پويای " اجتهاد " را نيز به پابوس استبداد دينی آورده بودند و کلمات طيبه و مضمون رهائی بخش آنرا به صليب ميکشيدند.

البته و صد البته امثال هويدا ، که بخشی از ِهرم قدرت بوده وسيستم رژيم پيشين را روغن کاری ميکردند، ُمقصر بودند ، تا اينجا را آقای عباس ميلانی ، مولف کتاب " معمای هويدا " نيز اشاره نموده اند و حتی فريدون هويدا ، برادر فرهنگ َورز اميرعباس هويدا که از جمله نويسندگان نشريه معروف سينمايي فرانسه - كايه دو سينما - ست ، و  در ُرمان ارزشمندش " قرنطينه " نشان داده که انسانی می انديشد و خود اهل هنر است نيز ، ميداند که سيستمی که هويدا نيز بخشی از آن بود ، تنها رنگ و لعاب ُمدرنيته داشت وهمه را به قرنطينه و َسراب می ُبرد ... آری امثال هويدا که چوب زير بغل رژيم وابسته شاه ميگذاشتند ، ُمقصر بودند ، اما و چه امای بزرگی که نظائر هادی غفاری وخزعلی وپورنجاتی و جواد منصوری وعسکراولادی و معادی خواه و ديگر جانيان

، که رژيمی َصد پله بدتر را حلوا حلوا ميکردند ، روی های و هوی و شعارهائی چون " خلخالی خلخالی اعدامش کن " که ما نيز َسر ميداديم ، سوار شدند . فراموش نمی کنم که حول و حوش عاشورای قبل از انقلاب ، در مشهد يک ساواکی را دستگير نموده و پوستش را کنده وبه شکل فجيعی ُکشته بودند . از اين تراژدی که حتی شيخ علی تهرانی به فرياد آمده بود که چرا ؟ چرا ؟ ، بسياری کيف ميکردند ! آيا  تخم کينه های کور را که از همان پشت بام مدرسه َعلوی پاشيده ميشد، ما نيز ! بارَور کرديم ؟ آيا شکنجه  و اعدام های  سال شصت و به ويژه شصت و هفت ــ کشتار زندانيان سياسی (5 ) ــ را ، خود ما نيز ! که قربانی اش بوديم ، زمينه چينی نموديم  ! آيا صرفاً خمينی و امثال آخوند يزدی و يا آنها که َسر طنابهای دار ، و يا گلنگدن هارا کشيدند ، کارچاق ُکن اعدامهای سال شصت و هفت بودند ؟ چرا و چگونه اين چاقو دسته خودش را ُبريد ؟ ...اين مطلب را همين جا درز ميگيرم ، با اين اميد که هرچه زودترکتاب با ارزش " نه زيستن ، نه مرگ " (6)، خاطرات زندان آقای ايرج مصداقی ، که چهار جلد و هزار و ششصد صفحه است ، منتشر شود و ايشان به اين موضوع نيز بپردازند که آيا قتل‌عام زندانيان سياسی در تابستان شصت و هفت ، و پيش از آن قتل‌عام‌های سال‌های آغازين دهه‌ی شصت ، بدون هيچ پيش‌زمينه‌ای ، همين جور يکباره از دل تاريخ ميهن‌مان سر بر آوردند؟

پاورقی 1
كل مه تسويل كه َمصدر" سول " است ، به معناى جلوه دادن چيزى است كه نفس آدمى حريص بر آن است ، به طورى كه زشتى هايش هم در نظر زيبا شود . سوره محمد, آيه 25. سوره (نحل), آيه 63. روانشناسی جديد نيز به اين پديده می پردازد


پاورقی 2
  بعد از فتوای خمينی برای کشتار زندانيان سياسی اين گزيده ها از کتبی چون وسائل الشيعه حر عاملی ، ِورد زبان قاتلان و قصابان عمامه به سر بود
حدود تعطيل‏ناپذير است . َمن عطّل حداً من حدودى فقد عاندنى (حر عاملى، وسائل الشيعه، ج‏18) تأخير و مسامحه در اجراى حدود  روا نيست و بايد بی درنگ اجرا ء گردد . ليس فى الحدود نظر ساعة» (همان، ص‏336 ) حدود پس از وصول به امام، قابل شفاعت نمى‏باشد،
لا يشفعنّ احد فى حدّ اذا بلغ الامام، فانه لا يملكه ... و اشفع عند الامام فى غير الحد مع الرجوع من المشفوع له (همان، ص333)
اندکی دقت به درک ايستا و شکلی خمينی و اعوان و انصارش نشان ميدهد که چرا با شتاب و عجله بسيار مبارزين و مجاهدين ميهن ما را حلق آويز ميکردند و چرا و بر چه اساسی شفاعت امثال منتظری نيز راه به جائی نمی ُبرد
پاورقی 3
نفاثات جمع ُمؤ نث است و مفرد آن " نفاثة " صيغه مبالغه از نفث مى باشد ." نفاثات " از ماده " نفث " (بر وزن حبس ) در اصل به معنى ريختن مقدار كمى از آب دهان است ، و از آنجا كه اين كار با دميدن انجام مى گيرد ، " نفث " به معنى " نفخ " ( دميدن ) نيز آمده است


پاورقی 4
 ُپر واضح است که خمينی و مجاهدين آب شان در يک جوی نمی َرود . در رابطه با احکام ، در ارزشگذاری و بخصوص جايگاه زن در رهبری و مسئوليت پذيری ــ رودرروی همديگر هستند وانگيزه و جهت گيری هايشان هم از بنياد متفاوت است . منظور از يادآوری زير تنها اشاره به اين موضوع است که هردو طرف خيال ميکردند ميتوانند ظرف مدت کوتاهی َکلک يکديگر را ِبکنند .از قول خمينی نقل ميکنند که بعد از 25 خرداد سال 60 گفته بود " جای نگرانی نيست ، با يک پيام و ظرف پنج دقيقه ! منافقين هم جارو ميشوند " توطئه ها و دوز و کلک های رژيم که از مجاهدين بی سلاح نيز مثل جن از بسم الله فرار ميکند ، نشان ميدهد که بر خلاف گفته خمينی ، هنوزهم ارتجاع حاکم از مجاهدين می هراسد . از سوئی مسعود رجوی در تابستان سال شصت در مصاحبه با بی بی سی ، تأکيد نمود که ظرف مدت سه ماه رژيم کله پا خ واهد شد و وقتی مصاحبه کننده پرسيد " يعنی شما فکر ميکنيد در سه ماه آينده جمهوری اسلامی سقوط ميکند ؟ " مسعود پاسخ داد " فکر نمی کنم ، يقين دارم "


پاورقی 5 
تابلوی بالای صفحه " بر دارهايشان می رقصيدند ، با آهنگ ُسرخ َسَحرگهان ، که چنين است رسم عاشقان " اعضای کمسيون مرگ و سه تفنگدار خمينی ، مرتضی اشراقی گلپايگانی ، آخوند نيری ، پور محمدی نماينده وزارت اطلاعات و آخوند رئيسی را نشان ميدهد ، که در تابستان سال شصت و هفت ، با فتوای خمينی بساط " اسير ُکشی " راه انداختند و زندانيان سياسی را دسته دسته به قربانگاه فرستادند . از حلقه های هنوز مفقوده قتل عام زندانيان سياسی در سال شصت و هفت ، علاوه بر آمار دقيق شهداء که کمی بيشتر از آن چيزی ست که آيه الله منتظری گفته است  ــ و من روی اين مسئله تإکيد دارم ــ و جدا از کيفيت اعدامها که برخ&# 1740; هنوز پوشيده مانده است ، فتوای مربوط به اعدام زندانيان مرد مارکسيست است که در دسترس نيست . تنها اينرا ميدانم که قاتلان برای محکم کاری به نقل شفاهی فتوا قانع نشدند وفتوای اين جنايت نيزمکتوب شده است که بی ترديد روز و روزگاری مشخص خواهد شد و ماه زير ابر نمی ماند . همانطور که قبلاً نيز در مقاله هفت قسمتی " پشت فتوای خمينی و قتل عام سال شصت و هفت " گفته ام  در موج قتل عام سال شصت و هفت ، خوشبختانه زنان مارکسيست اعدام نشدند و آنچه آقای محمد هوشی در مصاحبه ُپر ارج خويش با " پيام فدائی " نشريه چريکهای فدائی ، در مورد قتل عام سال شصت وهفت و اعدام پنج زندانی زن مارکسيست در اصفهان ، ياد آور شده اند و نيز آنجه خانم " عفت ماهباز " در مورد سهيلا درويش کهن ، در سايت " ايران امروز " با عنوان بر کدامين قطعه از خاک گل بيفشانم نوشته اند که گويا در سال شصت و هفت ــ  ;مقطع قتل عام ــ در زير شلاق برای نماز کشته شده ، و نيز آنجه آقای ناصر مهاجر در جلد يک از سری کتابهای خوب زندان آورده اند که گويا فاطمه مدرسی و سهيلا درويش کهن با موج قتل عام جان باختند ، روايت دقيقی نيست . 
شهيدان بزرگواری چون پروين گلي آبکناري ( از راه کارگر ) وسهيلا درويش کهن ( از اکثريت ) و فاطمه ُمدرسی تهرانی - سيمين - ( از حزب توده ) در رابطه ديگری ( و نه با موج قتل عام ) جان باخته اند . مهين مدوی که البته دوست داشتني ، مقاوم و خار چشم دژخيمان  بود ، با شنيدن خبر اعدامها و اينکه تقريبا تمامي زنان و دختران مجاهد را دار زده اند ، خود رگ دستش را ُبريد و جان داد - مهين ، پروين ، ُسهيلا و دهها پروين و ُسهيلای ديگربه نوعی شهيد و شاهد ِ جنايات آخوندهاهستند که رودرروي مضمون رهائي بخش پيام انبياء و اولياء و نص صريح کتاب آسمانی که ميگويد " هيچ اجبار و اکراهی ; در پذيرش دين نيست " ــ با شلاق و شکنجه و بگير و ببند ميخواهند احکام عصر شتر چرانی را به نام اسلام که البته برای خودشان جز دکانی نيست ، قالب کنند


پاورقی 6
کتاب آقای ايرج مصداقی " نه زيستن ، نه مرگ "  از اين جهت ُپر ارج است که  " فصل الختام " ُکتب زندان است ، از اين گذشته نويسنده قدر قلم مقدس ديکته ناپذير را ميداند . در فرصتی ديگر به اين کتاب اشاره خواهم نمود