برای ترتسکیست ها " کعبه و بت خانه بهانه است "

                            مقصود ترتسکیسم است و نه لنینیسم

 

ترتسکیست ها می گویند لنین اپورتونیست بود ( البته در لفافه و زیر جلکی ) . آنان شهامت بیان صریح آنرا ندارند و یا لااقل درک روشنی از لنینیسم بمثابه مارکسیسم عصر انحصارات سرمایه داری مبنی بر امکان انجام انقلاب سوسیالیستی در کشور واحد را ندارند . امری که با پیروزی انقلاب سوسیالیستی لااقل در شوروی و چین باثبات رسید .

آنان مرا متهم می کنند که در اثبات درستی نظرات لنین ، جعلیات دستگاه استالین را بکارمی گیریم . در حالی که اگر به مقالاتی که ( حداقل 8 مقاله ) در دفاع ار پاکیزگی مارکسیسم – لنینیسم به نگارش درآمده رجوع کنید ، خواهید دید نه تنها منبع نقل و قول ها ( کتاب ، فصل و صفحه کتاب ) ذکر شده بلکه نقل وقول متقابل ( نظر ترتسکی ) برای قضاوت دیگران نیز درج گردیده است .

آنان بسان مارکسیست – لنینیست های واقعی در امر مبارزه طبقاتی جدی و پایدار نیستند و فقط بگفته لنین کبیر برای " خود نمائی " در جنبش عرض و اندام می کنند .برای آنان کعبه و بت خانه بهانه است ، مقصود فقط ترتسکیسم است و نه لنینیسم .

آنان خطاب به نگارنده می گویند ؛ ما مارکسیسم – لنینیسم هستیم و ترتسکی را همطراز با لنین می دانیم . نگارنده به آنها در جواب می گوید ؛ مارکسیسم – لنینیسم واقعی کسانی هستند که لنینیسم را ادامه دهنده مارکسیسم می دانند و ترتسکی را در نقطه مقابل آن .

آنان بجای بحث سالم تئوریک – سیاسی ، با انواع برچسب ها از قبیل ما ئوئیسم ، استالینیسم ، مردگان تاریخ ، منجمعد شده گان و ... از پاسخ صریع و روشن شانه خالی میکنند و جز این نیز از سرشتشان نمی تراود . نگارنده در مقابل میکوشد با مقایسه نظرات ترتسکی و لنین جوینده گان حقایق تاریخی را داور این بحث و جدل سیاسی قرار دهد .

نگارنده ، مارکسیسم – لنینیسم را ستاره راهنمای خود قرار داده است و با اتکا به این علم به نظرات انحرافی و نیست در جهان ( در هیچ نقط ای از جهان جنبشی بنام ترتسکنیم وجود خارجی نداشته است ) هواداران ترتسکیسم که جز اتهام زنی و مشوب افکار هنر دیگری ندارند می پردازد .

 استدلالت طرفین :

ترتسکیست ها در این " بحث و جدل " به نقل و قول هایی استناد می ورزند که بگفته خودشان بعد از کنگره بیستم توسط خروشچف رویزونیست ( با جعل واقعیات و ساختن اسناد قلابی ) برای اولین بار قبل از ارائه به کنگره در اختیار امپریالیسم امریکا گذاشته شد . و بقول معروف قبل از اینکه این اسناد در اختیار نمایندگان حکومت شورا ها قرار گیرد ، سراز آشپزخانه امپریالیسم امریکا در آورد .

سئوال از رهروان انقلاب و سوسیالیسم این است :

 اولاً چگونه می شود به اسنادی که قاضی صادرکننده حکم آن امپریالیسم امریکا ( دشمن شماره یک بشریت ) است و نه مردم شوروی  می توان و باید  بدان اطمینان کرد ! ؟  ( که شما می کنید – و نگارنده حداقل تا روشن شدن حقایق بدان بدیده شک می نگرد )

ثانیاً   حتی اگر فرض را بر درستی فاکت شما قرار دهم در اصل قضیه تأثیری نمی گذارد، یعنی با فرض درست بودن آن مبنی بر به نیکی یاد کردن ترتسکی  و بکار گماردن وی ( قابل توجه است که بدانیم تمام این عزل و نصب کردن ها زیر نظارت کامل حزب بود ) توسط لنین در مسند کارها ، به هیچ وجه دال بر درست بودن نظرات و اعمال ترتسکی در کل دوران جنبش کمونیستی نمی باشد .

ترتسکیست ها نمی خواهند درک کنند که بکارگیری ترتسکی در مقاطعه مشخض توسط لنین نه ناشی از درستی نظرات وی ، بلکه حاکی از درایت و کاردانی فوق العاده لنین بود که بخاطر جدی بودن درعمل ، بخاطر شهامت داشتن ، بخاطر دفاع راستین از منافع زحمتکشان و بویژه پرولتاریا ، قادر بود در بحرانی ترین شرایط از کوچکترین قطرات مثبت نیروهای موجود استفاده کند . لنین استاد تاکتیکها ،حتا قادر بود از آب کره بگیرد . امریکه ترتسکیست ها از انجام آن قاصر بودند .

باید در نظر داشت که ؛ تشویق لنین در مورد ترتسکی و بکارگمارد آن در موارد مشخض ناشی از هوش و ذکاوت فوق العاده لنین بود که می توانست از هرکس و هر چیزی  در هر شرایطی ( در بحرانی ترین دوران ) در جهت منافع نیروی رنج و کار بهره برداری کند . و بی دلیل نبود که لنین به ترتسکی می گفت ؛ بخاطر منافع زحمتکشان می توانی دامن بپوشی . لنین رهبر کبیری بود که می دانست در دوران انقلابات ( در دورانی که آشفتگی و نوسانات سراسر جامعه را فرا گرفته است )  دورانی که هر روزش قادر است در مقیاس تاریخی نقش ده هاسال مبارزات دوران عادی را برای بسیج و سازماندهی زحمتکشان ایفا کند ، بکارگیری سخنوران توانا ( توجه : سخنرانی درباره نکاتی که قبلاً درباره محتوای آن تصمیم جمعی گرفته شده است ) و حرفه ای در بسیج توده ها یکی از ابزار های مهم انقلاب است .

بنابراین بکارگماردن ترتسکی در سمت های سخنوران و مسئول تهیه گزارش های مختلف ( گزارشاتی که دقیقاً در کنترل حزب بود ) در چهار کنگره جهانی بین الملل سوم و همچنین در سمت کمیسر امور خارجی ، نه ناشی از جهالت و اپورتونیست بودن لنین و بلشویک ها بود آنطوریکه شما در صدد القاء آنید . بلکه برعکس بیانگر درک واقعه گرایان لنین در بهره برداری از هر نیروی ولو اندک در جهت منافع نیروی رنج و کار ، علیه ضربه زدن به کل دژ سرمایه جهانی بود .

 در واقع این کارگردانی لنبن باعث گردید بلشویک ها در عمل با یک تیر سه نشان بزنند . یعنی هم از ابزارهای تهیجی برای بسیج توده ها بهترین و موثرترین بهره را برند ، هم جهت برملاکردن نظرات نادرست پاندول بازان ( ترتسکی و ترتسکیست ها ) در زدون توهم - شک و دو دلی زحمتکشان کمک موثرکنند و هم به ترتسکی و امثالهم فرصت دهند خود را در کردار و نه در گفتار بمثابه یک انقلابی راستین در جهت منافع زحمتکشان اصلاح کنند .  این یعنی هنر مارکسیسم . نه همکاری با ضد انقلاب داخلی و خارجی ، امری که ترتسکی و ترتسکیست ها مر تکب شدند .

 مارکس و انگلس بارها از این تاکتیک مبارزاتی در جهت منافع نیروی کار علیه سرمایه سود جستند . امری که بیانگر خصلت علمی و انعطاف پذیر مارکسیسم در پیشبرد مبارزه طبقاتی است . چیزی که شما ترتسکیست ها از آنجا که فاقد این خصلت مارکسیستی هستید ، آنرا  اپورتونیست و استالینیسم ( استبداد فردی ) و مائوئیسم می نامید .

 

اتفاقاً این تاکتیک درست و مارکسیستی لنین باعث گردید ترتسکی که سخنور توانایی بود در عمل ماهیت گفتارش برای توده ها برملا گردد . بطوریکه لنین در آخرین توصیه هایش به کمیته مرکزی سریعاً اعلام نمود ؛ ترتسکی نابلشویک است  و هرگز یک بلشویک جدی و پایدار نبوده است .

در واقع گماردن ترتسکی و ترتسکیست ها بر مسند کارها را باید از این دریچه و با ظرافت مارکسیستی مورد ارزیابی و قضاوت قرار داد .

انتخاب ترتسکی بسمت مسئول ارتش سرخ و سپس عزل آن – انتخاب ترتسکی جهت سخنرانی در کنگره های جهانی بین الملل سوم و خروج وی از آن و تشکیل " بین الملل چهارم " را باید در راستای گفتار

( برای سری بین سرها نشان دادند از طرف ترتسکی ) و گردار ( اعمالی که برای مطرح کردن خود که ناشی از گفتار متزلزل و نااستوار اومی باشد ) ترتسکی و ترتسکیست ها دید  که قادر نشدند فرصت های تاریخی  را درجهت منافع زحمتکشان با حقانیت خود مغتنم شمارند .

و اینک با فرض اینکه : ترتسکیست ها اختلافات اساسی بین لنین و ترتسکی را که در مقاله

" ترتسکیسم نعل وارونه لنینیسم " با نقل و قولی از زبان لنین نشان داده شد ، می پزیرند ، در پاسخ به سئوالاتی جهت یادآوری شما " متفکران " از ما متحجران ( مغز در یخ خوابانده شدگان ) با نقل و قولی  از ارزیابی تاریخی لنین از ترتسکی بحث را ادامه می دهیم  .

 

  *  در سال های 1914 هنگامی که روزالوکزمبورک با برنامه بلشویک ها درباره ی حق ملل در تعیین سرنوشت خویش به مخالفت برخاست . ترتسکی که از هر مستمسکی بمنظور " خودنمائی " برای حمله به بلشویک ها استفاده می کرد ، از اختلاف نظری که بین این برنامه ی حزب سوسیال دمکرات با مارکسیست های لهستانی در سال 1903 بوجود آورده بود ( ولی در سال 1906 رسماً وارد حزب بلشویک شدند و برنامه حزب را کاملاً پذیرفتند) ، استفاده کرده و از طرف هیئت تحریریه روزنامه

 " باربا " ی خویش چنین می نویسد :

  " مارکسیست های لهستان حق تعیین سرنوشت ملی را بکلی عاری از مضمون سیاسی دانسته حذف آن را لازم می شمارند . "  

لنین در مخالفت با نظر بغایت انحرافی ترتسکی چنین پاسخ می دهد :

   " ترتسکی خوش خدمت از دشمن خطرناک تر است ( این سخن لنین است نه استالین ) ،او جز گفتگو    های خصوصی ( یعنی صاف و ساده غیبت و بدگوئی ، که زندگی ترتسکی از آن می گذرد ) از هیچ جای دیگری نمی توانست مدارکی بدست آورد که بگوید بطور کلی تمام مارکسیست های لهستانی در زمره ی کسانی هستند که از هر مقاله ی روزالوکزامبورک طرفداری می نمایند .ترتسکی مارکسیست های لهستان را عاری از شرافت و وجدان معرفی کرده است که قادر نیستند حتی معتقدات خود و برنامه ی حزب خود را محترم بشمارند . ای ترتسکی خوش خدمت ! "      ( مراجعه شود به منتخبات لنین بزبان فارسی – ج 1 ق 2 ص 441 )

و باز خوب دقت کنید و طاقت شنیدن گفته های پر نغز لنین درباره ترتسکی را داشته باشید .   لنین چنین می گوید :

   " ترتسکی هنوز در یکی از مسائل جدی مارکسیسم هم ، عقیده ی ثابتی نداشته و همیشه در شکاف

    این اختلاف و آن اختلاف جای گرفته و از یک طرف به طرف دیگر گریخته است . " ( مراجعه شود به کلیات آثار لنین به زبان انگلیسی جلد 20 صفحات 448 – 447 )

باز ملاحظه می گردد که این ارزیابی لنین از ترتسکی در ارتباط دیالکتیکی از قضاوت های قبلی اش از اعمال وی ناشی می گردد . اعمالی که در تضاد کامل با لنینیسم بود ( این هم باز از لنین است نه از استالین).

  *  در آستانه جنگ جهانی اول ترتسکی دارو دسته خودش را داشت که خود را سانتریست می خوانند.می دانیم که سانتریسم در انترناسیونال دوم ( به سردمداری کائوتسکی ) و قبل از آغاز جنگ اول جهانی بمثابه جریانی که اساس سیاستش ؛ آرایش اپورتونیسم راست ( جریان راست در بین الملل دوم در اکثریت قرار داشت ) بود .

لنین درباره این پدیده ای طبیعی موجود در انترناسیونال دوم چنین می گوید :

   " سانتریسم عرصه ی عبارت پردازی های خیراندیشانه ی خرده بورژوائی انترناسیونالیسم در گفتار و اپورتونیسم حببوبانه و خوش خدمتی در برابر سوسیال شونیست های در کردار است . اصل مطلب در این است که سانتریسم بضرورت انقلاب بر ضد دولت های خودی ایمان ندارد ، آن را تبلیغ نمی کند و به مبارزه ی انقلابی بی دریغ مشغول نیست و با رذیلانه ترین بهانه هائی که طنین مافوق

" مارکسیست " دارد از زیر بار این مبارزه شانه خالی می کند . سانتریست ها جامد فکرانی ( خوب توجه داشته باشید لنین در مورد ترتسکیست ها چه می گوید ، بی جهت دیگران را بدین القاب منتسب نکید ) هستند که در شرایط قانونیت فاسد زنگ زده اند . "  ( مراجعه شود به تز های آوریل – کلیات آثار – جلد 24 – ص 76 )

گروپسکایا همسر و همرزم لنین درباره ترتسکی در این دوره چنین می گوید :

   " ترتسکی سعی در سازش و وحدت با انترناسیونال دوم داشت ( برهبری کائوتسکی و برتری راست ها در آن ) ، در سال 1916 لنین به اهمیت ایجاد انترناسیونال سوم رسید و خطوطه آنرا مشخص کرد ، لزوم این عمل و قطع رابطه با انترناسیونال دوم بویژه در روسیه حس می شد که هر چه زودتر میبایست با سازشگاران و جناح اگوست ( ترتسکیست ها ) قطع رابطه شود ، افرادی نظیر ترتسکی نمی فهمیدند ، درک نمی کردند که هر فکری در آن زمان برای سازش و وحدت غیر قابل تصور بود . "  ( یاد بود های لنین نوشته کروپسکایا – ص 334 )

  * در سال 1915 لنین قانون رشد ناموزون اقتصادی – سیاسی تکامل سرمایه داری را کشف نمود و در رساله درخشان خویش موسوم به " درباره ی شعار کشورهای متحده ی اروپا " ( که مفصلاً در مقاله های قبلی بدان اشاره شد ) چنین نوشت : " نا موزونی تکامل اقتصادی و سیاسی ،  قانون  بی چون و چرای سرمایه داریست . از این جا نتیجه می شود که پیروزی سوسیالیسم ابتدا ، در معدودی از کشور ها ، یا حتی در یک کشور جداگانه سرمایه داری ممکن است . "( مراجعه شود به منتخبات آثار لنین بزبان فارسی – ج 1 – ق 2 – ص 487 ) 

 معنی گفتار داهیانه لنین این بود که ؛ جبهه سرمایه داری در جائی شکافته می شود که زنجیر امپریالیسسم در آنجا از همه جا سست تر باشد . به سخن دیگر ؛ در شرایطی که بحران های داخلی و خارجی ویژه دوران است ، اگر پرولتاریا توسط حزب پیشاهنگ اش قادر گردد زحمتکشان را بگرد خویش بسیج و سازماندهی کند ، می تواند از طریق انقلاب سوسیالیستی قدرت سیاسی را بکف آورد .    توجه داشته باشید ترتسکیست ها این حکم تاریخی – علمی لنین مبنی بر انجام انقلاب سوسیالیستی در کشور واحد را از آن ِ لنین نمی دانند و به استالین نسبت می دهند . گر چه امر پیروزی سوسیالیسم و ساختمان آن در شوروی دامن استالین را گرفته است .

مائو تسه دون این مارکسیست – لنینیست بزرگ و برجسته نیز با الهام از اندیشه لنین به  انقلاب سوسیالیستی در چین پرداخت و در عمل برای دومین بار بر درستی راه انقلاب سوسیالیستی لنین مهر تائید کوبید .

در واقع دشمنی ترتسکیست ها با مائو و استالین تحت لوای مائوئیسم و استالینیسم از همین جا ناشی می گردد . چرا که این دو رهبر بزرگ ادامه دهنده راه لنین بودند  و با پیروی از اصول اساسی م – ل و ابتکارات خلاق خویش توانستند در عمل پوزه خونین و چرکین امپریالیست های درنده خوی را درهم بکوبند و برای چندمین بار حقانیت ودرستی " تز " امکان انقلاب سوسیالیستی در کشور واحد را باثبات رسانند .    

         ادامه دارد                                                                    

  بهمن ادیب 20 /01 /2005

                       دست و پا زدن های مذبوحانه ترتسکیست ها

                      در همطراز نشان دادن ترتسکی با لنین

                                        

در مقالات قبلی با نقل و قول های مسند توصیح داده شد که ؛ لنینیسم با ترتسکیسم مبارزه ای بود بین دو دیدگاه لنین و لنینیست ها از یک طرف – ترتسکی و ترتسکیست ها از طرف دیگر. مبارزه دو نظر کاملاً تدوین شده راجع به امکان و یا عدم امکان انقلاب سوسیالیستی در یک کشور. مبارزه ای مربوط به امکان و یا عدم امکان برپایی ساختمان سوسیالیسم در یک کشور. مبارزه ای که چون واقعیت انکارناپذیر در حزب کمونیست شوروی از آغاز تا پایان بین این دومشی جریان داشت.

در مقالات قبلی بویژه دو مقاله قبل تحت عنوان " ترتسکیسم نعل وارونه لنینیسم " و "مقصود ترتسکیسم است و نه لنینیسم " با نقل و قولی از لنین در مورد نظرات ترتسکی از سال 1901 تا سال 1915 نشان دادیم که ترتسکی بعداز 14 سال هنوز در یکی (حتی یکی) از مسائل جدی مارکسیسم عقیده ی ثابتی نداشت و همیشه چون بندبازان قهار( چون پروازگران توشینو ) از یک شاخه به شاخه دیکری در حال پرواز بود.

در پاسخ به یکی از " متحولان " ترتسکیست، جهت نشان دادن موارد اختلاف بین لنین و ترتسکی در سال 1915 ، به اساسی ترین اختلاف- اختلافی که ریشه بروز دیگر اختلافات بود اشاره شد.

برای اینکه حق مطلب را ادای کرده باشیم مجدداً ابتدا نظر لنین و سپس ترتسکی را بازگو می نمایم.

*  در سال 1914 لنین قانون رشد ناموزون اقتصادی- سیاسی تکامل سرمایه داری را کشف نمود و در رساله های درخشان خویش موسوم به " امپریالیسم آخرین مرحله سرمایه داری " و " شعار ایالات متحده اروپا " ، چنین نوشت :

    " بعنوان یک شعار مجزا، شعار ایالات متحده جهان بدشواری، می تواند شعار صحیحی باشد. اولاً بخاطر اینکه با سوسیالیسم مخلوط می شود، دوماً ممکن است تعبیر نا صحیحی از معنای امکان پذیر نبودن پیروزی سویسالیسم در یک کشور  ( خوب دقت کنید آقایان ترتسکیست این لنین است و نه استالین) و رابطه چنین کشوری با بقیه کشور های جهان بشود. رشد ناموزون اقتصادی و سیاسی، یک قانون مطلق سرمایه داری است. بنابراین پیروزی سوسیالیسم، ابتدا در معدودی کشورها، و حتی در یک کشور سرمایه داری، بطور مجزا امکان پذیر خواهد بود. پرولتاریای پیروز آن کشور، با سلب مالکیت از سرمایه داران، و استقرار تولید سوسیالیستی، در مقابل بقیه جهان سرمایه داری، قد علم کرده، طبقات محروم بقیه کشورها را، گرد خواسته های خود جلب میکند، و باعث رشد و تسریع انقلاب در آن کشورها میشود، و حتی در موقع ضروری با نیروهای مسلح خود، بضد طبقات استثمارگر آن کشورها، و دولتشان، به مبارزه خواهد پرداخت "  و یا  " اتحاد آزاد ملت ها در سوسیالیسم غیر ممکن است، ( خوب توجه کنید) بدون اینکه این اتحاد، در یک مبارزه سرسختانه و کم و بیش طولانی جمهوری های سوسیالیستی بر ضد دولت های عقب مانده انجام یافته باشد. "

ملاحظه می گردد، لنین براساس کشف قانون ناموزون اقتصادی، انقلاب سوسیالیستی در یک کشور و پیروزی سوسیالیسم را ممکن و امکان پذیر می دانست. بطوریکه برای تحقق اش مبارزه جانانه کرد. طبق اسناد تاریخی که شما هم حداقل آنرا رد نمیکنید، در اکتبر 1917 توفیق به انجام آن یافت و علیرغم لشگرکشی 14 کشور امپریالیستی به اولین دولت سوسیالیستی، علیرغم خرابکاری ترتسکیست ها و ضد انقلاب داخلی، قادر گردید ساختمان سوسیالیسم را در شرایط نامساعد داخلی و خارجی با کاردانی و استادی فوق العاده ای جامعه عمل پوشد. امری که حقانیت خود را باره دیگر در چین، آلبانی، ویتنام و ... با وضوح کامل نشان داد.

ترتسکی در مقابل " تز " لنین چنین پاسخ میگوید :

  " تنها بحث کم بیش واقعی و تاریخی، بر ضد شعار " ایالات متحده اروپا " در روزنامه سوسیال دموکرات سوئیس ( ارگان مرکزی بلشویک ها، در آن زمانی که مقاله فوق از لنین در آن بچاپ رسید) در جمله زیرین فرموله شده است :

" رشد ناموزون اقتصادی و سیاسی قانون مطلق سرمایه داری است " سوسیال دموکرات، از این مطلب نتیجه میگیرد، که پیروزی سوسیالیسم در یک کشور امکان پذیر است و بنابراین دلیلی برای موکول کردن دیکتاتوری پرولتاریا ( انقلاب سوسیالیستی ) در کشورهای جداگانه، تا استقرا ایالات متحده اروپا ( انقلاب سوسیالیستی در کشورهای دیگر اروپایی آنهم بطور همزمان ) وجود ندارد. در اینکه سرمایه داری، در کشورهای مختلف بطور ناموزون رشد می کند، شکی نیست. ...... در اینکه هیچ کشوری در مبارزه نباید منظر، دیگران باشد، یک تفکر ابتدایی است، که تکرار آن مفید ولازم است، تا مبادا، ایده بی تحرکی موقتی در سطح جهانی جایگزین، ایده یک اکسیون همگون، در مقیاس بین المللی نشود. ما بدون اینکه منتظر دیگران باشیم، و با اطمینان به اینک، پیشقدمی ما، در مبارزه در سطح  کشوری، موجب انگیزه و تحرک دیگران خواهد بود، مبارزه را شروع کرده و ادامه می دهیم. اما اگر این چنین نشد، ( دقت کنید ) بسیار بی فایده خواهد بود، اگر تصور کنیم- چنانکه تجربه تاریخی و ملاحظا ت تئوریک ( نظر لنین را باثبات رساند و نه نظر ترتسکی را ) شهادت می دهند- که برای مثال روسیه انقلابی ( نفی انقلاب سوسیالیستی ) خواهد توانست، در مقابل اروپای محافظه کار به حیات خود ادامه دهد، ( تاریخ سی ساله سوسیالیسم درشوروی و چین، گواه نادرستی نظر ترتسکی بود  ) و یا آلمان سوسیالیستی می توانند بطور منفرد و جدا، در جهان سرمایه داری بقاء یابد. "

 

این جمله بافی های ترتسکی در حقیقت برای پوشاندن اپورتونیسم علاج ناپذیرش بود. باید دقت داشت که اپورتونیسم همیشه به معنی انکار مستقیم تئوری مارکسیستی و یا احکام و نتایجی از آن نیست.  چه بسا اپورتونیسم با این شکل ظهور می کند که به احکامی از مارکسیسم که اکنون کهنه شده است، دست انداخته و آنرا مبدل به دگم دلخواه خویش می سازد، تا از این طریق مارکسیسم را از ادامه رشدش باز دارد. تا رشد جنبش انقلابی پرولتاریا را مانع گردد.  

چننانکه ملاحظه دارید در این دو عبارت نقل شدن : لنین و ترتسکی دو تز کاملاً متفاوت و متضاد را عرضه می کنند.

لنین اظهار می دارد ؛ که پیروزی سوسیالیسم در یک کشور امکان دارد. پرولتاریا وقتی قدرت را به دست میگیرد نه تنها می تواند آنرا حفظ کند بلکه میتواند جلوتر رفته، از سرمایه داران سلب مالکیت کند و اقتصاد سوسیالیستی را سازمان دهد( همانطوریکه در شوروی از تمامی سرمایه داران و مالکان ارضی سلب مالکیت شد ) و بطور موثر پرولتاریای کشور های سرمایه داری را یاری رساند ( همانطوریکه به چین و آلبانی در پیروزی انقلاب سوسیالیستی کمک نمود).

ترتسکی چه می گوید : ترتسکی برعکس اظهار می دارد ؛ که اولاً نباید دست به انقلاب سوسیالیستی در یک کشور عقب مانده مانند روسیه زد- ثانیاً حتی نباید دست به انقلاب سوسیالیستی در کشور پیشرفته آلمان بطور جداگانه زد- ثالثاً اگر به انقلاب دست زدی، انقلاب پیروز در یک کشور سبب نمی شود که انقلاب را در کشورهای دیگر جلو اندازد- رابعاً اظهار می دارد که : پرولتاریا کشور پیروز، حتی نخواهد توانست قدرت را حفظ کند ( چه برسد به اینکه اقتصاد سوسیالیستی را سازمان دهد)، زیرا : ترتسکی اضافه میکند ؛ " بی فایده خواهد بود اگر تصور شود، دولت انقلابی روسیه بتواند، در مقابل اروپای محافطه کار تاب مقاومت بیاورد. "

ملاحظه دارید که سیاه روی سفید می نویسد مبارزه برای انجام انقلاب سوسیالیستی در یک کشور جداگانه- آنهم در روسیه عقب مانده امکان پذیر نیست. بینشی که در تضاد کامل با بینش لنین بود.

ترتسکی کی بود :

طبق اسناد خود ترتسکیست ها، ترتسکی حداقل بعداز انقلاب 1905 تا 1917 در روسیه نبود و تنها بعداز انقلاب فوریه، یک ماه بعداز لنین وارد پتروگراد گردید.

همانطوریکه در مقالات قبل توضیح داده شد، از سال 1901 تا سال 1914 طبق ارزیابی لنین؛ دائماً بین انحلال طلبان ( جریان مسلکی که در تاریخ بیست ساله مارکسیسم از ریشه با منشویسم و اکونومیسم و با سیاست بورژوازی مربوط بود ) و بلشویک ها در نوسان بود و بعداز پیوستن به انحلال طلبان ( در اوت 1912 ) و خروج از آن، بقول لنین در ماهیت  امر همان ایده های مبتذل انحلال طلبان را تکرار می کرد. و از آن تاریخ به بعد تا 1917 و پیوستن به بلشویک ها بر سر سه مسئله اساسی  و کلیدی با لنین در اختلاف لاینحل قرار داشت :

1- اختلاف بر سر مسئله ملی در سال 1914 

2- اختلاف بر سر مسئله امکان انقلاب سوسیالیستی و ساختمان آن در کشور واحد در سال 1915      
 3- اختلاف بر سر مسئله انترناسیونال سوم در سال 1916 ( لنین اصرار بر تشکیل آن می ورزید، و ترتسکی اصرار در سازش با انترناسیونال دوم به رهبری کائوتسکی و شرکا را داشت )

حال با توجه به شناخت از نظرات متضاد لنین و ترتسکی بر سر حوادث مهم تاریخی تا قبل از پیوستن ترتسکی به بلشویک ها تا سال 1917 ، می باید در باره جارو جنجال تبلیغاتی ترتسکیست ها در القا برجسته کردن ترتسکی در قدو اندازه لنین کبیر، به عقل سلیم رجوع کرد یا به انبانی از شایعات.

عقل سلیم به ما می آموزد برای داوری و قضاوت صحیح می باید به حقایق تاریخی رجوع کرد.

عقل سلیم می گوید : آخر چگونه امکان داشت ( با توجه به تجربه حزب کارگشته ای چون بلشویکها به رهبری بزرگترین متفکر قرن ) ترتسکی با سابقه 17 ساله اختلاف نظر فاحش با لنین- با تزلات عمیق و نداشتن عقیده ای استوار در اصول پایه ای مارکسیستی، هنوز از گرد را نرسیده، قادر میگردد نقشی چون لنین را در انقلاب اکتبر 1917 ایفا کند ! ؟

در واقع حقیقت ندارد که ترتسکی یکی از رهبران و کارگردان انقلاب بود و نقشی چون لنین و دیگران در پیروزی آن ایفا نمود. این تبلیغات ساخته و پرداخته ناشر آثار ترتسکی و ترتسکیستها منستر میباشد و ترتسکی هم خود آگاهانه از روشن کردن حقایق ( بمنظور خود نمائی ) طفره میرفت.در واقع مبدع این جعلیات و تحریفات خود ترتسکی بود.

عقل سلیم را از زبان کروپسگایا همسر و همرزم لنین در باره وقایع آن دوران بشنویم :

    " ایلیچ ( لنین ) غالباً می گفت : " در حقیقت عصاره سوسیالیسم تشکیلات است. " این اتفاقی نبود که جریان حوادث مردانی را جلو راند که از قبول مسئولیت وحشت نداشتند،مردانی که استعداد ها و توانائی هایشان بعلت شرایط زندگی زیر زمینی درگذشته درهم پیچیده شده بود. دستگیری ها و تبعید های مداوم، کوشش های سازماندهی آنان را به صفر تقلیل داده و احتیاج به مخفی کاری آنها را ناشناخته باقی گذاشته بود. یکی از این مردان استالین بود، یک سازمان دهنده فوق العاده در حزب و در پیروزی اکتبر. بیهوده نبود هنگام نامزد کردن کمیسارهای مردم در کنگره دوم شورا ، ایلیچ پیشنهاد نمود که استالین به ریاست کمیساریای امور ملیت ها انتخاب شود. "  ( یادها کروپسگایا ف روزهای اکتبر ص 404-405 )

همچنین درباره سمت فرماندهی ترتسکی در ارتش سرخ، جار و جنجال فراوانی از طرف ترتسکیست ها براه انداخته شده است.آنان سعی می کنند وی را قهرمان جنگ های داخلی لقب دهند و در این مورد لاف زنی را از حد گذرانده اند. ولی در واقع ترتسکی در حساس ترین لحظات جنگ داخلی در دو نبرد تعین گننده، در دو دوره ی تابستان و پائیز سال 1919 ، علیه کلچاک و دنیکین نقشه هائی طرح نموده بود که به نابودی ارتش سرخ و تهدید جدی شورا ها از طرف کلچاک و دنیکین منجر می شد.

نقشه ترتسکی در دوره ی اول برای عقب نشینی از بعضی شهرها که حکومت شوراها را ار لحاظ غله و مواد خام تامین می نمود، از طرف کمیته مرکزی باتفاق آرا رد شد، ترتسکی بجای قبول اشتباهات و تصحیح آن، در حساس ترین لحظات استعفا داد. کمیته مرکزی کامنف را بجای وی انتخاب کرد. در دوره ی دوم نقشه استالین بار دیگر مورد تصویب کمیته ی مرکزی قرار گرفت و بسمت فرمانده ارتش سرخ از طرف لنین برگزیده شد. در همین دوران مرگ و زندگی حکومت شورا ها بود که استالین در مهمترین پیکارها با شایستگی تمام از دستآوردهای انقلاب در مقابل هجوم درنده خویان داخلی و خارجی جانانه بدفاع برخاست، و بخاطر لیاقت در فرماندهی ارتش سرخ ، به بالاترین افتخار حزب بلشویک دست یافت.

کمیته اجرائی مرکزی سراسری روسیه بنا به پیشنهاد لنین در تصویبنامه خود ، در تاریخ نوامبر 1919 خدمات استالین را در جبهه های جنگ مورد تقدیر قرار داد و نشان پر اقتخار "  پرچم سرخ  "  را به وی اهدا نمود.

کروپسگایا وقایع دوران را چنین توضیح می دهد :

   " هنگامی که در اوائل اکتبر دنیکین در اورل به تعرض پرداخت. کمیته مرکزی استالین را بعنوان عضو گروه انقلابی به جبهه ی جنوب اعزام داشت. استالین نقشه ی تعرض جدیدی طرح نمود که مورد قبول کمیته ی مرکزی قرار گرفت . لنین کاملا از این نقشه جانبداری کرد. مشکلات در عرض مدت کوتاهی در جبهه جنوب رو به بهبودی نهاد . " ( یاد بود های لنین – کروپسگایا  ص 539 )

لذا این همه جار و جنجال ترتسکیست ها و شبه ترتسکیست ها بر سر پست و مقام ترتسکی، هیچ چیزی جز بی لیاقتی و بی کفایتی نیست، که ترتسکی در دوران پرتلاطم انقلاب اکتبر از خود نشان داد.

پست و مقام و عناوین به تنهایی نمی تواند نشانگر افتخار و مباهات کسی گردد. پست و مقامی که قادر نگردد ، دارندگان این عناوین را در بستر مبارزه طبقاتی به گشایشگران مشکلات توده های رنج و کار منجر گرداند، نه تنها افتخار آفرین نیست که برعکس حاصل بی کفایتی وبی لیاقتی اشخاص صاحب منصابان آن می باشد.

ترتسکیست ها و شبه ترتسکیست ها  سعی فراوان دارند ، نظرات ضد لنینیستی  ترتسکی را تحت پوشش عناوینی از قبیل ؛ عضو کمیته مرکزی- کمیسر امور خارجی- فرمانده ارتش سرخ و ...، بنام لنینیسم به جنبش کارگری قالب کرده و در عین حال ترتسکی بی لیاقت و خرابکار را هم ردیف  لنین ، این ابرمرد تاریخ  قرار دهند.

همانطوریکه برخی از شبه ترتسکیست های امروزی کوشش می کنند ، نظرات اکونومیستی و رفرمیستی  خویش را تحت پوشش عناوینی از قبیل ؛ پژوهشگر علوم سیاسی و اجتماعی و ...، بنام مارکسیسم- لنینیسم بخورد جنبش چپ قالب کنند. اجرشان با ترتسکی باد !

      ادامه دارد                                                                  بهمن ادیب 26-01-2005

 

 

تلاش مذبوحانه ترتسکیست ها در آرایش ماهیت کلام ترتسکی

 

انقلاب دوم روسیه در فوریه سال 1917 طومار سلسله ی رومانف ها را درهم پیچید و منجر به تشکیل قدرت دوگانه در کشور( قدرت دولت کرنسکی و قدرت شوراها ) گردید.

حکومت ار آن جهت بدست منشویک ها و اس ار ها افتاد ( روسیه کشوری بود خرده بورژوازی ) که اکثریت دهقانان زیر نفوذ این احزاب خرده بورژوازی قرار داشتند. لازم بود در عمل دهقانان و خرده بورژوازی شهری به بی کفایتی این احزاب ، با تجربه خویش پی برند.

بلشویک ها در یک کارزار مبارزاتی به افشاگری منشویک ها و اس ار ها که در راس حکومت قرار داشتند پرداختند .

در ماه ژوئیه سال 1917 ترتسکی بعد ازا ینکه در جریان تزهای آوریل لنین برایش قطعی گردید که پرواز بر فراز شاخه منشویکها ( در اثر افشاگری بی امان بلشویکها )حداقل در شرایطه کنونی مقدورنیست ( ترتسکی برای اثبات نظرش یگانه راه را نفوذ در حزب و کسب درجات بالا میدید ) به حزب بلشویک رو آورد و ( ریاکارانه، چرا که کوچکترین اعتقادی به پیروزی انقلاب سوسیالیستی در روسیه نداشت ) اعلام داشت که تمام نظریات انقلابی بلشویکها را می پذیرد ( یعنی تمام اعمال ضد بلشویکی گذشته خودش را مورد انتقاد قرار داد ) .

 بدیهی بود که حزب طبقه کارگر و بویژه حزب بلشویک همانطوریکه در مقاله"مقصود ترتسکیسم است و نه لنینیسم " بتاریخ 20/ 01/ 2005  توضیح داده شد، در برخورد به افراد با توجه به در نظر گرفتن منافع حزب ( با هدف رهائی زحتمکشان )  حداکثر امکان را در اختیار آنان برای تصحیح اشتباهات خویش قرار می دهد ، تا از این طریق بتواند نیروهای انقلاب و حتی افراد متزلزلی چون ترتسکی را  با امکان چنین فرصت هایی در خط انقلاب پرورش دهد.

بر همین اساس حزب بلشویک ترتسکی را به صفوف خود وارد کرد و حتی با نهایت انعطاف پذیری وی را در ترکیب کمیته مرکزی قرار داد .

پس از پیروزی انقلاب اکتبر کشور جوان شوراها از طرف دشمنان داخلی و خارجی مورد آماج حملات جنایتکارانه قرار گرفته بود، ناچاراً مجبور بود بطور موقت برای تحکیم مواضع پشت جبهه اش در مقابل دشمن نیرومند یعنی در مقابل امپریالیسم لجام گسیخته ی آلمان که حیات حکومت پرولتری را مورد تهدید جدی قرار داده بود عقب نشینی کند.

در این هنگام صلح برست – لتیوفسک که دربرگیرنده یگانه مشی صحیح بود از طرف لنین طرح گردید. اس ار های چپ و منشویک ها و افرادی از کمیته مرکزی ( چون رادک-پیاتاکوف-بوخارین و..) و از جمله ترتسکی ( همیشه مخالف نظرات لنین )  این تنها راه نجات حکومت شوراها را خیانت به منافع حکومت شوراها خواندند. آنان درک نمی کردند ( ترتسکی از آنجایی که به امکان انقلاب سوسیالیستی در روسیه اعتقاد نداشت ) در شرایطی که بحران داخلی و خارجی سراسر کشور را دربرگرفته بود، در حالی که تعرض امپریالیسم آلمان در تمام جبهه ها ادامه داشت و هر روز سرزمین های دیگری را ضمیمه خود می ساخت، بنابراین هر روز تاخیر در برقراری صلح با آلمان در حکم نابودی کشور شوراها بحساب می آمد.

در چنین شرایط مرک و زندگی ، ترتسکی که در سمت کمیسون امور خارجی انجام و ظیفه می کرد از طرف کمیته مرکزی در راس هیئتی ( دستیار او بوخارین به همراهی رادک و پیاتاکوف ) برای قرار داد صلح برست اعزام گردید تا حکم تصمیم گرفته شده از طرف کمیته مرکزی را به آلمان ها ابلاغ کنند.

ترتسکی در عمل بجای اجرای دستور کمیته مرکزی نظر خود را که در مخالفت آن حکم قرار داشت باجرا درآورد و عملاً با درک انقلاب جهانی باعث گردید مناطق بیشتری به تصرف امپریالیسم آلمان درآید.

لنین در مقابل این عمل خیانتکارانه ترتسکی که به قیمت از دست رفتن نواحی دیگری منجر شد. چیین گفت :

" مانند قمار بازان با مسائل حیاتی انقلاب ریسک نمودن، باعث نابودی شرایطه واقعی میگردد. "

                                                              ( لنین کلیات آثار جلد 27 ص 80-79 )

و یا لنین در مقابل این عمل بوخارین و ترتسکی ، چنین اظهار داشت :

" آنان در عمل به امپریالیست های آلمان یاوری کردند و مانع نمو و ترقی انقلاب در آلمان گردیدند "

                                                                            ( لنین جلد 22 ص 307 چاپ روسی )

کروپسگایا همسر و همرزم لنین در باره وقایع آن دوران چنین می نویسد :

" ترتسکی درک نمی کرد چطور می بایست جمهوری شوراها را از جنگ هر چه سریع تر خارج کرد. حتی هنگامی که بعداز تاخیر و دو دلی ( سیاست همیشگی ترتسکی متزلزل ) کمیته ی مرکزی، آلمان به تعرض پردامنه ای دست زد و شهرها را یکی پس از دیگری می گرفت، ترتسکی به تصمیم آغاز مذاکره صلح با امپریالیسم آلمان رای ممتنع ( ترتسکی سیاست بین دو صندلی نشستن را هرگز کنار نگذاشت، علیرغم انتقاد ار اشتباهات گذاشته اش ) داد و مسئولیت هر آن چیزی که بعداً اتفاق خواهد افتاد، از گردن خود برگرفت."

                                                                        ( یاد بودهای لنین ص 447 )

واقعیت این بود که مذاکرات صلح در سوم دسامبر در برست-لیتوفسک آغاز گردید. 5 دسامبر قراردادی در باره متارکه درباره ترک موقت عملیات جنگی امضاء شد. مذاکرات در محیطی انجام گرفت که خرابی، درهم کسیختگی اقتصادی، ترک جبهه از طرف بخش های زیادی از ارتش، فرسودگی همگانی ناشی از 4 سال جنگ غارتگرانه، حاکم بر دوران بود.

در هنگام مذاکرات مشخص شد امپریالیست های آلمان کوشش دارند مناطق عظیم خاک امپراتوری سابق روسیه را تصرف نمایند. بدیهی است ادامه جنگ در چنین شرایط بمثابه به مخاطره انداختن موجودیت جمهوری سوسیالیستی نوپای شوروی بود.

لنین در این دوران بسیار حساس دائماً در حال کفتگو با هیات های نمایندگی سربازانی بود که از جبهه برمی گشتند. او بدقت وضع جبهه ها و شرایط ارتش را مورد مطالعه قرار می داد، لنین دائماً در حال بررسی شرایطه واقعی دوران بود که : آیا ما در وضعیتی هستیم که بجنگیم ؟

همه عناصر ضد انقلابی از منشویک و اس ار ها گرفته تا شریرتزین افراد کارد سفید بر ضد امضای معاهده صلح دیوانه وار تبلیغات می کردند. سیاست آنها معلوم بود؛ آنها می خواستند مذاکرات صلح را کاملاً برهم زده آلمانها را به هجوم بیشتر تشویق کنند و حاکمیت شوراها را که هنوز استحکام نیافته بود زیر ضرب قرار دهند.

ترتسکی همراه با بوخارین – رادک – پیاتاکوف – کامنف - زینویف و .. در این دوران حساس و سرنوست ساز چون گذشته رک نابلشویکی اش گل کرد و در همزبانی و همدلی با عناصر انقلاب همراه گردید.

10 فوریه 1918 در برست مذاکرات صلح قطع شد. با وجود اینکه نه تنها لنین ، بلکه چهار تن از اعضاء کمیته مرکزی در امضای صلح اصرار داشتند، ترتسکی که در برست رئیس هیئت نمایندگی شوروی بود دستورهای اکید حزب بلشویک را خودسرانه نقض کرد و اظهار داشت که جمهوری شوروی از امضای صلح مطابق شرایطی که آلمان پیشنهاد کرده امتناع می ورزد و در عین حال وی به آلمان ها خبر داد که جمهوری شوروی جنگ نخواهد کرد و مرخصی افراد ارتش را ادامه می دهد.

این رفتار شگفت و وقیحانه ترتسکی چون اعمال گذشته اش برهمگان ثابت کرد که ترتسکی در کردارش در تضاد کامل با نظرات لنین می باشد .

دولت آلمان بلافاصله با شنیدن موضع بلشویک ها از زبان ترتسکی ، متارکه جنگ را قطع کرده به تعرض دست زدند. بازمانده ارتش پیشین در مقابل فشار ارتش آلمان تاب نیآورد و شیرازش از هم گسسته شد. آلمان ها بسرعت پیش می رفتند و سرزمین های پهناوری را متصرف شدند. بطوریکه پتروگراد را هم تهدید می کردند.

خیانت ترتسکی و بوخارین برای جمهوری شوروی بسیار گران تمام شد. علاوه بر لهستان ، لتونی و استونی هم به آلمان داده شد، اوکرائین ( که این روز ها توسط دو قدرت امپریالیستی روسیه-آمریکا برای تفوق بر آن ، برسرش دعواست ) هم از جمهوری شوروی جدا شد و تبدیل بیک دولت دست نشانده آلمانی گردید. در عین حال شوروی بر عهده گرفت غرامت جنگ را که معادل سه هزار میلیون روبل آن زمان بود بپردازد.

در این دوران " کمونیست های چپ " ( فراکسیون خرابکار ترتسکی-بوخارین و شرکاء ) مبارزه خود را بر ضد نظرات لنین ادامه داده و بیش از بیش در منجلاب خیانت فرو می رفتند.

دبیرخانه حزب در مسکو که موقتاً بدست ترتسکیست ها افتاده بود یک قطعنامه تفرقه آمیز علیه کمیته مرکزی صادر کرد. در قطعنامه آمده است :

" مشکل است بتوان از افتراق حزب درآینده نزدیک مانع شد."

 آنها در این قطعنامه کار را بجائی رسانند که حتی تصمیمات ضد شوروی گرفتند، در متن این تصمیمات " کمونیست های چپ " نوشته بودند که :

" ما برای منافع انقلاب بین المللی ممکن و مناسب میدانیم حاکمیت شوروی را که اکنون یک حاکمیت صوری محض میشود از دست بدهیم "

بنابراین ملاحظه دارید که  ترتسکی و ترتسکیست ها با چه زبان روشنی ، لب کلام ماهیت اعمال خائنانه خویش را در متن قطعنامه ی مسکو بیان میکنند. کلام آنان چنین بود :

" نابود باد کشور شوراها بخاطر منافع انقلاب جهانی " 

ملاحظه دارید این باصطلاح لنینیست ها با چه وقاحت بیشرمانه ای خواهان نابودی اولین دولت سوسیالیستی بودند و این خواست را که در همدلی و همزبانی با امپریالیست ها و ضد انقلابیون داخلی بود، بطور رسمی و علنی اعلام داشتند. و باز دقت دارید که این رفتار ضد حزبی ترتسکی و " کمونیستهای چپ " ، در زمان لنین بود و نه استالین .

در واقع علت حقیقی این رفتار در آن وقت برای حزب بلشویک روشن نبود ، آنطوریکه بعد ها در جریان دادگاه های مسکو در سال 1938 ( ائتلاف راست ها و ترتسکیستها ) مشخص گردید که ؛ بوخارین و گروه " کمونیست های چپ " که از طرف وی اداره می شد بهمراهی ترتسکی و اس ار های " چپ " در همان هنگام ( در دوران صلح برست ) بر ضد حکومت شوروی سوء قصد مخفی براندازی داشته اند.

امری را که لنین " عجیب و مهیب "  می نامید. در واقع هیچ کس ، حتی لنین هم قادر نبود در آن دوران عمق اعمال خائنانه براندازی حکومت شوراها را در متن برهم زدن صلح برست درک کند

( بخواند ) .

لذا  تمامی اعمال ترتسکی و ترتسکیستها بعداز انقلاب اکتبر 1917 را  می باید دقیقا ناشی از بینشی دانست که به انقلاب سوسیالیستی در روسیه باور نداشت و جهت نابودی آن از هیچ کوششی دریغ نمیورزید . و در عین حال اعمالشان چون خط قرمزی وجه تمایز نظراتشان با لنینیسم بود و هیچ ربطی به " جعلیات دستگاه استالین " نداشت . امری که ترتسکیست ها با نعل وارونه می خواهند آنرا به جنبش چپ قالب کنند. و در این وارونگری وقاحت را از حد گذرانده اند.

بمنظور جلوگیری از اطاله کلام نمی خواهم از دیگر اختلاف نظر ترتسکی با لنین در مورد چکونگی برخورد شان به اتحادیه های کارگری و طرح اقتصادی " نپ "  سخن بگویم و آنرا موکول می کنم به هنگامی که ترتسکیست ها ادعایی بر خلاف آنرا ارائه دهند. 

   ماهیت کلام ترتسکی از زبان آقای م. رازی :

جهت اثبات درستی این نظر که ترتسکیسم در تضاد کامل با لنینیسم است ، بمروری از اسناد خودشان می پردازیم.

آقای م . رازی رهبر بخشی از ترتسکیست های ایرانی اخیراً تحت عنوان " در دفاع از ترتسکیسم " بطور سریع و روشن جوهر کلام ضدیت ترتسکیسم علیه لنینیسم را بیان کرده است . ایشان که در واقع الگویی برای طرفدارانش می باشد ، طبق معمول آغاز کلامش را بسبک و سیاق هوادارانش با درافشانی ( انبانی از اتهامات و جعلیات ) علیه م – ل های واقعی و سپس به معرفی 4 مقاله در دفاع از ترتسکیسم می پردازد.

ایشان در توضیح مقاله سوم " تفسیر ترتسکی از استالینیزم " اثر پرری اندرسون نویسنده معروف ترتسکیست، که آنرا مستند و منطبق با واقعیات می داند اظهار می دارد؛ که او ( اندرسون ) در بخش محدودیت های ترتسکی می گوید که در دو مورد ارزیابی او ( ترتسکی ) اشتباه بوده است :

 " اول آنکه در مورد نقش خارجی بوروکراسی شوروی که وی آنرا بطور صرفاً یک جانبه " ضد انقلابی " ارزیابی کی کرد . در اشتباه بود ( یعنی ترتسکی در ارزیابی از نقش خارجی شوروی که اندرسون آنرا در تضاد با تقش داخلی اش می دید، در اشتباه بوده است ). دوم آنکه ، نظریه ترتسکی دال براین که استالینیزم صرفاً یک انحراف " استثنائی " از قوانین عام گذار از سرمایه داری به سوسیالیزم و منحصر به شوروی است، نیز اشتباه از کار درآمد. ثابت شد که ساختارهای قدرت و بسیج بوروکراتیک که استالین پیشقدم در آن بود، در سطح بین المللی پدیده ای عام تر و پویاتر از آن بود که ترتسکی متصور می شد .( خوب دقت کنید کلام  ضد سوسیالیستی ترتسکی در این جمله آخر نهفته است ) او ( ترتسکی ) در آخرین روزهای حیاتش پیش بینی کرده بود که اتحاد شوروی در یک جنگ با امپریالیزم شکست خواهد خورد، مگرآن که انقلاب درغرب شعله ور شود. "

                                                                                      پایان نقل و قول

صرف نظر از بررسی مقاله اندرسون که فعلاً مد نظر نمی باشد، و از قضا آقای م . رازی هم بدنبال آن نیست ، بلکه درصدد است فقط دو مورد  اشتباه ترتسکی از منظر اندرسون را ماستمالی کند.

می توان کلام ضد لنینی، ترتسکی  در ضدیت با حکومت شوراها را در همین جمله آخر که میگوید :

ترتسکی در آخرین روزهای حیاتش پیش بینی کرده بود که اتحاد شوروی در یک جنگ با امپریایزم شکست خواهد خورد، ...  دریافت .

تمام کینه ضد لنینیستی ترتسکی علیه اولین حکومت پرولتری در جهان ، تمام اعمال ضد بلشویکی ترتسکی در مخالفت با نظرات لنین در تمامی دوران فعالیت سیاسی اش از آغاز تا زمان مرگ براساس همان  بینش  ضد لنینیستی ی بی اعتقادیش به پیروزی انقلاب سوسیالیستی در شوروی استوار بود. بطوریکه این کینه جبوبانه علیه " تز " پیروزی انقلاب سوسیالیستی لنین، او ( ترتسکی ) را بجائی رسانده بود که نابودی کشور شوراها را توسط فاشیسم هیتلری آروز می کرد و این آروز را در تخیلات بیمارگونه اش پیش بینی کرده بود.

ملاحظه می گردد این ضدیت با بینش لنین تا چه درجه ای ترتسکی و ترتسکیست ها را به ورطه سقوط کشانده بود که حاضر بودند برای نابودی آن با ضد انقلابی ترین افراد در داخل و خارج همکاری کنند. حتی با راست ترین جناح سرمایه داری یعنی با فاشیسم هیتلری .

همانطوریکه در عمل چنین کردند. بی جهت نبود هنگام تجاوز بربرمنشانه فاشیسم هیتلری به کشور شوراها ، ترتسکی کلامی در ذم آن بر زبان جاری نکرد. چرا که نابودی آنرا خواهان بود.

ترتسکی و ترتسکیست ها  حاضر شدند برای اثبات نظرات خویش ، صدای خردشدن استخوانهای میلیونها انسان سوسیالیست را در زیر چرخ عفریت فاشیسم هیتلری بشنوند و از شنیدن آن مستانه فریاد برآورند که ؛ دیدید ما ترتسکیست ها درست می گفتیم که نباید به امر انقلاب سوسیالیستی در یک کشور تا فرا رسیدن انقلاب جهانی دست زد . و حال که درب بر همان پاشنه ای که آرزوی ترتسکی بود نچرخید و پیش بینی وی طبق گفته آقای اندرسون خلاف حقایق تاریخی از آب درآمد. آقای م . رازی بقال مآبانه ، کیسه بدست بدنبال تئوریسین های ترتسکیستی که گفتارشان " مستند و منطبق با واقعیت های تاریخی است " ، روان گشته تا با سوا کردن کالاهای غیر مرغوب شاید بتواند کالا های مرغوبتر ( ترتسکیستی تر )  به بازار عرضه کند.

در واقع آقای م . رازی می خواهد با این عمل هم جای پای بت اعظم را که در بیان این کینه ضد انسانی نسبت به زحمتکشان شوروی دیده می شود، بنوعی روپوشانی کند. و هم چنین در عین حال تأئید مجددی باشد علیه انقلاب و ساختمان سوسیالیسم در شوروی که بدون اجازه ترتسکی توسط بلشویک ها تحت رهبری لنین انجام گرفت. این همان دم خروسی است که در ارزیابی از ترتسکی در مقاله " ترتسکی فرزند خلف کائوتسکی " دسامبر 2004  صریحاً بیان گردید :

  " ترتسکی که از اساس با انقلاب سوسیالیستی در یک کشور مخالف است، چگونه می تواند با طرح ها و برنامه های ساختمان سوسیالیسم در یک کشور موافق باشد و بخواهد در جهت استقرار و تحکیم آن گام بردارد. تا چه رسد برای آن مبارزه کند . "

این دم خروس جوهر کلام ترتسکیست ها در ضدیت شان نسبت به مائو و استالین تحت لواح مائوئیسم و استالینیسم است . چرا که این دو رهبر بزرگ  به ایجاد امری پرداختند که ترتسکیست ها سودای نابودی آنرا در سر داشتند.

این همان جوهر کلام ترتسکی از فراکسیون سیاسی تا تبد یلش به باند خرابکارانه ضد شوروی است .

این همان جوهر کلام ترتسکی در ضدیتش با لنینیسم و یک دوره از ساختمان سوسیالیسم در شوروی تحت لوای دورغین مبارزه علیه استالینیسم می باشد .

این همان جوهر کلام ترتسکی در همکاریش با گارد سفید- ضد انقلابیون داخلی و با امپریالیست ها و فاشیست های آلمانی بود که در جریان دادگاههای مسکو برملا گردید . 

 در واقع این همان تلاش مذبوحانه ترتسکیست ها در آرایش ماهیت کلام ترتسکی است. تلاشی که با دروغ و اتهام و تکرار گفته های ضد کمونیست های بنام ، بعاریت گرفتن جعلیاتی از زرادخانه امپریالیستی و با زمین و آسمان بهم بافتن ، قصد دارند در اذهان القا کنند که : اولاً  ترتسکی با لنین در اصول اساسی مارکسیسم اختلافی نداشت و اگر اختلافی هم وجود داشت جزئی و قابل حل. دوماً  " تز" امکان پیروزی انقلاب سوسیالیستی در یک کشور ، نه متعلق به لنین بلکه از آن ِ استالین بوده است و اگر اختلافی در این زمینه بین ترتسکی با بلشویک ها وجود داشت اختلاف بر سر نظر ترتسکی با استالین بوده است و نه با لنین و لنینیسم ( اختلافات پایه ای و اساسی طی 9 مقاله و با استناد به منبع نقل و قول ها بطور مفصل توضیح داده شد که چون خط قرمزی بین ترتسکی و لنین بود – جهت دستیابی به مقالات می توانید به سایت زنان مترقی* بخش دیدگاه ها رجوع کنید ).  ثالثاً  علت شکست سوسیالیسم در شوروی را در اصرار و تکیه رهبری حزب بلشویک بر درستی و صحت بینش " امکان پیروزی انقلاب سوسیالیستی در کشور واحد " می دانند و نه در بروز رویزیونیسم در حزب بلشویک و غصب قدرت سیاسی توسط آنها ، و نتیجتاً نه ناشی از تعویض دیکتاتوری انقلابی پرولتاریا با دیکتاتوری بورژوازی توسط رویزیونیستهای خروشچفی .

 

جمعبندی سلسله مقالات در دفاع از بینش لنینی " امکان انقلاب سوسیالیستی در یک کشور" :

 

نظرباینکه انقلاب سوسیالیستی در شوروی به حقیقت پیوست و حداقل به مدت 30 سال شعله های فروزان این حقیقت مسلم گرمابخش نیمی از مردم جهان گردید.

نظرباینکه زحمتکشان و بویژه کارگران جهان خودرا متعلق به این اردوگاه جهانی می دانستند و با الهام از آن ، با مبارزاتشان در عرصه های سیاسی-اجتماعی لرزه مرگ براندام بورژوازی جهانی انداخته بودند.

نظر باینکه بورژوازی کشورهای امپریالیستی و بویژه بورژوازی اروپای غربی در وحشت از گسترش مبارزات کارگران مجبور به عقب نشینی گشته و به بخش هایی از خواسته های آنان تن داد. و پیدایش " دولت های رفاه " در اروپای غربی را می توان ناشی از مبارزات کارگران و عقب نشینی بورژوازی امپریالیستی دانست.

نظرباینکه بورژوازی جهانی هرگز آنی دست از توطئه چینی و جعل سازی علیه یگانه پایگاه سوسیالیستی موجود غافل نبوده و دائماً بطرق گوناگون در امر خرابکاری علیه استقرار ساختمان سوسیالیسم در شوروی مشغول بود.

نظر باینکه ماشین جنگی درهم شکسته امپریالیسم آلمان توسط کشورهای امپریالیستی از نو با سلاحهای مدرن بازسازی گردید و با کمک های بی شائبه میلیادری انحصارات امپریالیستی منجر به تقویت نیروی های فاشیستی و روی کار آمدن حزب نازیسم در آلمان گردید.

نظرباینکه بازسازی ماشین جنگی امپریالیسم آلمان با هدف کیش دادن راست ترین جناح سرمایه بمنظور نابودی سوسیالیسم در شوروی انجام گردید. 

نظر باینکه اولین انقلاب سوسیالیستی شوروی در جهان عامل اصلی دیگر انقلابات پرولتری و ضد امپریالیستی ، عامل پدیدار گشتن دهها جنبش های آزادیبخش ، صدها حزب مارکسیستی-لنینیستی و صدها سازمانهای انقلابی-آزادیخوا-جمیعیت های صلح دوست و ضد جنگ –دههافروم های سوسیالیستی و ضد سرمایه داری و خلاصه عامل اصلی پیدایش هزاران نهادهای  دمکراتیک و مترقی در جهان گردید و موجب رشد و گسترش مکانیسم مبارزه طبقاتی در جهان و  نتیجتاً رشدو توسعه و پیشرفت بشری را در تمامی عرصه ها باعث شده است.

 

با توجه به تمامی واقعیت های بوقوع پیوسته تاریخی که محصول انقلاب سوسیالیستی شوروی ، محصول انقلابی بود که تنها در یک کشور جهان انجام گردید و علیرغم لشگرکشی 14 کشور امپریالیستی – علیرغم جنگهای وحشیانه ضد انقلاب داخلی – علیرغم دریایی از خرابکاری و توطئه چینی – علیرغم سعی و کوشش بورژوازی جهانی در انکار و محو آن ،هنوز که پنج دهه از شکست آن می گذرد ، این انقلاب همچنان الهام بخش تمامی مارکسیست-لنینست ها و زحمتکشان جهان می باشد و مایه افتخار بشر در یک دوره از تاریخ است. انقلابی که با هیچ ترفند بورژوا-امپریالیستی قابل انکار نیست. 

طنز تاریخ را بنگر که چگونه ترتسکیست ها با انکار اقیانوسی از حقایق ناشی از این انقلاب به دنبال

" تز " ترتسکی مبنی بر انقلاب جهانی روانند.انقلابی که هرگز نمونه عملی در جهان خاکی نداشته است و با این " تز " درصدد ترغیب توده ها به همکاری با بورژوازی  تحت لوای رشد نیروهای مولده هستند. چرا که رسالت این رشد را در ید قدرت بورژوازی می دانند و نه پرولتاریا. امریکه تاریخ عکس آنرا باثبات رسانده است.   پایان                                                     بهمن ادیب07/02/2005

                  

 

* pwoiran.com