نمی توان بر جای خود ایستاد و خویش را نگران ناشناخته ها نمود

در پی پاسخ هایی نباش

که هم اکنون برایت یافت شدنی نیستند

چرا که اگر یافتشان نیز کنی

پذیرای زندگی با آنان نخواهی بود

وهدف آنست

 که زندگی را با همه وسعتش باید زیست

اکنون بیا با سوال ها زندگی کن  

چرا که

شاید

درامتداد طول راه

خویش را رفته رفته درپاسخ ها  بازیابی

بی آنکه حتی  خود بدانی!

 

من راهی سفر ِ جدیدی می شوم و امیدوارم که خود ِ راه مرا به جایی که می خواهم ببرد.

من از روسری برای یک همراهی ِ دراز مدت خداحافظی و تشکر می کنم!

هیچگاه  در زندگی ام لااقل به طور آگاهانه خود را معتقد به چیزی ندانسته ام که باورش نداشته باشم. از این به بعد هم سعی دارم که چنین کنم. هیچگاه نخواسته‌ام که باری به هرجهت، زندگی کنم. سختی راه هرآنچه که باشد مرا از انتخاب ِ گزینه‌هایم باز نمی‌دارد. سختی و دشواری آنچه که تلاش می‌کنم آگاهانه انتخاب کنم را، به باری به هر جهت زندگی کردن، ترجیح می‌دهم.

سالیان زیادی روسری بر سر داشتم و آن را نه بر اساس اجبار و یا سنت رایج در کشورمان که بر اساس یک انتخاب  آگاهانه پذیرفته بودم. نسبت به مشکلات عصری که در آن زندگی می‌کنیم و از جمله مسئله‌ی زنان آگاه بودم و به سهم خودم تلاش می‌کردم قدم‌هایی برای حل آنها بردارم. 

گزینش من در پذیرش حجاب ارتباط مستقیمی با مذهب نداشت.حتی مشابه دلایل عامی که زنان معتقد به اسلام در سراسر دنیا برای پذیرش حجاب دارند نیز نبود.

مذهب صرف‌نظر از نوع ِ آن هیچ گاه به تنهایی نمی‌توانست نظرم را جلب کند. من جویای چیزی فراتر از آن بوده‌ام. چیزی همه گیرترکه در ارتباط با همه بشریت و معنای هستی باشد، دقیق ترش می شود معنویت. من فکر می کنم که مذهب می تواند جزئی از معنویت باشد ولی معنویت نه الزاماً جزئی از مذهب!

من برای پذیرش ِحجاب دلایل خاص خودم را داشتم. ریشه‌ی آن دلایل از معنویتی نشأت می‌گرفت که " نهایت ِ تاریخ بشر" را ایجاد بهشتی بر زمین معرفی می‌کند!

جامعه‌ای که در اوج پیشرفت ِ تکنولوژی و علم به انسان این فرصت را می‌دهد که از حداکثر استعداد و توان درونی خود استفاده کند. جامعه‌ای که در آن انسانها تا آنجا بالغ می‌شوند که دیگرهیچ نوع سوءاستفاده‌ و استثماری وجود ندارد. من از طرز تفکری که مترقی ترین برداشت از اسلام بود، تأثیر پذیرفتم. من نمی خواستم در برابرستم و بی‌عدالتی ای که به لحاظ اید ئولوژیکی، طبقاتی، جنسیتی و نژادی و ... بر همنوعان می رود بی تفاوت باشم . در این راه  حجاب را چون  نمادی برگزیدم تا بدین ترتیب مرز خود را نیز با سخت ترین و بزرگترین ستم ِتاریخ، یعنی با بی عدالتی ِ آشکار و نهان در حق زنان تعیین کنم.معتقد بودم مذهب و کاپیتالیسم به عنوان دو قدرت ِ معیار گزار دنیا در نهایت دید ِ مشابهی به زن دارند. بنابر این فرق ِعمده ای نمی دیدم که آدم نورم پوششی این یکی را داشته باشد یا آن یکی را. با خودم فکر کردم با این حساب مال مذهب بهتر است چون به معنویت نزدیکتر است.

 

معمولاً آرمان ها و ارزش های مدّ نظرم را ارزیابی می کنم. در یک دوره به نقطه ای رسیدم که بایستی آنها را به چالش می کشیدم! این البته که آسان نبود.

 من خود را در مقابل این پرسش قرار دادم که اگر تو فکر می کنی که بعنوان یک زن می توانی روسری را چون نمادی برای مرز کشیدن با نا برابری داشته باشی، پس مردان هم عقیده ی تو که هدفی مشابه را دنبال می‌کنند، چه باید کنند؟ آنها چگونه خود را بنمایانند؟ دیگران چگونه با دیدن آن‌ها متوجه شوند که آنان چنین آرمان و دیدگاهی را دارند؟

به این پاسخ فکر کردم: این مردان نیستند که بزرگترین بی‌عدالتی‌های تاریخ گریبانشان را گرفته است و این در 

وهله ی اول آن‌ها نیستند که در قبال این بی‌عدالتی موظفند که موضع خود را مشخص کنند.

متقابلاً این سؤال برای من پیش آمد: من که همیشه فکر کرده ام از آغاز ِ تاریخ بشر تا به امروز دیدگاه حاکم، زنان را چنانکه مردان را قربانی می کند ؟ من که تقصیر را نه از مردان که ازآن دیدگاه می دیده ام، من که مفهوم دنیا را متفاوت بودن اما بسوی یگانگی تلاش ِ جدی نمودن دانسته ام؟

ریشه‌ی حجاب و "پوشاندن سر" به پیش از اسلام بازمی‌گردد.فکر می کنم که آن‌چه را که نیز مدرن ترین برداشت از اسلام می‌دانم باز خود را بطور کیفی از انواع دیگر جدا نکرده است.

بطور خلاصه من به این رسیده ام که تقسیر پیروان این برداشتِ از اسلام هم برای بر سر کردن حجاب، برداشتی

ویژه ساز است  که روسری را وجه ممیزه ای برای فاصله گرفتن از انسانهای دیگرمی نماید. اینگونه بنظر می رسد که انواع گوناگون ِ تفاسیردر مورد این مسئله باز نیز راه به دید جنسی نسبت به زن می برند.

باز هم هر دو، هم زنان و هم مردان به پائین کشیده می شوند.

بنظر می آید که آن بی عدالتی تمام ناشدنی قصد پایان ندارد...

 

حال ماه هاست که با این سوال در کشاکشم که اگر به زن هم در دنیای مذهب و هم در دنیای سرمایه داری نهایتاً با یک دید نگاه می شود، یکی او را نهان و دیگری او را به معرض نمایش می گذارد، چگونه می توان آرمان های معنوی خویش را حفظ  نموده و نسبت به نابرابری جنسیتی موضع اتخاذ کرد؟

راه چه خواهد بود برای زنی که می خواهد نه این یکی را انتخاب نموده و نه آن یکی را؟

به چه چیز باید توسل جست؟

 

همیشه این نگرانی وجود دارد که وقتی فرمی را کنار می‌گذارید همه‌ی آنچه که به آن معتقد بوده‌اید هم محو شود.

برای من هم موضوع به همین شکل بوده است. این را نمی دانم ولی قصد دارم به آن پی ببرم.

 

تجربیاتم از خیلی سال ها پیش  تا بحال، همچنین مطالعاتم و نیز یک دید جدید به همه چیز در زندگی ، سبب شده که امروز برداشت دیگری داشته باشم. من خود را چنین مصمم کردم که :"اکنون شیرجه ای عمیق می زنم، عمیق تر از هر زمان دیگر. یا با سر به کف استخر می خورم یا می توانم بالابیایم ؛ قوی ترو با  نقسی تازه تر!

 

بنظر می آید که اکثر اوقات  معنویت، مدرنیسم و مذهب نمی توانند با هم جور در آیند! در بعضی کشورها این برداشت وجود دارد که  مذهبی بودن=غیر مدرن بودن و مدرن بودن= غیر مذهبی بودن است!

من فکر می کنم که باید شهامت داشت واز رویایی با مسائل فرار نکرد. باید پای آن چیزی که باور داشت ایستاد و بهای آن را پرداخت کرد.

گویا من باید خودم را به شیوه خود معرفی کنم و بگویم: "من به خدا و معنویت باور دارم، انسان مدرنی هستم، یک زنم، هیچ چیز و هیچ کس را بدون اشکال نمی‌بینم و به استنباط خودم از اسلام به عنوان یک پدیده‌ی تاریخی باور دارم و راه خود را می روم." اگر نتوانسته ام همه  اینها را تابحال بطور کامل با هم داشته باشم ، از این به بعد بیشتر سعی می کنم!

 

البته که من آگاهم که این سفر ِ جدید مخاطرات خود را نیز دارد. فقط می توانم به استقبال آنها بروم وگرنه چه انتخاب دیگری وجود دارد؟ من همچنان بر آرمان هایم پاقشاری می کنم ، باورقدیمی را نه آنکه بدور انداخته، که با آن

وداع می کنم چرا که بخشی از زندگی من بوده  و برایم عزیز است. با همه ی اینها من قصد ندارم خود رافقط بدلیل عدم وجود ِ بینشی نوین در حال حاضر، به ماندن در گذشته راضی کنم !

من تلاش نموده ام زندگی هدفداری داشته باشم و به احتمال زیاد اینچنین نیز ادامه خواهم داد. تفاوت این است که این بار بدون واسطه ای بین خودم و هدف و  بین خودم و خدا.

امیدوارم همانگونه که من آزاد و آگاه  گزینه هایم را انجام می دهم، بزودی روزی هم فرا رسد که زنان در ایران به حقوق خود دست یابند و گزینه های آزادانه ی خویش را بنمایند.

به امید روزی که رژیم دیکتاتوری مذهبی از تاریخ ایران برای همیشه برچیده شود و" بهاربزرگ ِ"  آزادی، دموکراسی و برابری در ایران فرا رسد.

به این بهار باور داشته باشیم چرا که هستی قانونمند است وهر آنکه قدمی ضد تکامل و ضد انسان بردارد، ناگزیر حساب پس خواهد داد.

 

سارا صافی حافظی

8 مارس 2008