از: آروین  م  راستین؛  دکتر جامعه‌شناس

یکبار شکست، دوبار شکست؛ ولی‌ بار سوم هرگز !

این روزها، ما مردم ایران در شرایط بسیار سخت و سرنوشت سازی بسر می‌بریم. روزهایی خونین، ولی‌ پراز شور مبارزاتی . اگر این روزها با همین گستردگی و شور پیش برود- که بایستی چنین شود- سرنگونی حکومت ولایت فقیه در چند ماه آینده حتمی خواهد بود. در این روزها، فصل تازه ای‌در تاریخ معاصر ایران درحال تکوین است. روزهایی ‌که میتواند نقطه عطفی را درتاریخ معاصر این کشور باستانی رقم بزند. این روزها، آینده ایران؛ ایرانی‌آباد و با‌لنده، ایرانی‌آزاد و شکوفا، ایرانی‌سرافراز و افتخار آفرین، و آینده ای‌که چندان دور نیست؛ به همیاری، همپایی و برپا خیزی مردم آزاده و شرافتمند ایران، درحال پایه ریزی است.  امروز، سرانجام پس از ۳۰ سال، دو مطلق حاکم بر جامعه ایران شکسته شد: مطلق نتوانستن و احساس ترس مردم نسبت به حکومت ولایت فقیه، و مطلق تصور قدرقدرتی‌ دستگاه حکومتی . هرگز و در هیچ مرحله ای ‌درطی‌این دوران ۳۰ ساله حکومت ولایت فقیه، این دو مطلق، بصورت گسترده و توده‌ای آن در ذهن مردم ایران شکسته نشده بود.

 اماهرگز نبایستی از یاد ببریم که مردم ایران با یکی‌ازخشن‌ترین و درنده‌ترین حکومت‌های دیکتاتوری دنیای امروز مواجه است. حکومتی که تمام تلاشش رامی‌کند تا فریاد آزادیخواهی‌این مردم را در نطفه خفه کند، تا صدای اعتراض و فریاد خشم و انزجار مردم ایران نسبت به جنایات و بدرفتاریهای ضد‌بشری این حکومت به چشم و گوش جهانیان نرسد. و این یک فاجعه تاریخی‌ است که مردم ایران هنوز بایستی درگیر یکی‌ از بدیهی‌‌ترین و ابتدایی‌ترین مبانی حقوق مدنی یعنی‌ جدایی دین از سیاست باشد؛ چیزی که بیش از دویست سال است که در جهان پیشرفته آنرا پشت سر گذارده ا ند.

بدین خاطراست که حکومت ولایت فقیه تمام کانالهای ارتباطاتی مردم را با دنیای خارج قطع می‌کند و تمام گزارشگران رسانه‌های گروهی خارجی‌را از ایران اخراج می‌کند تا بتواند با دست باز و با خیال راحت، به دور از چشم و گوش جهانیان، هر جرم و جنایتی را که تاریخ بشری بیاد دارد، بر این مردم جان بلب رسیده و تشنه آزادی روا دارد. ولی‌ما مردم ایران بخوبی میدانیم که در این مبارزه ضد‌استبدادی کنونی، چیزی بجز زنجیر‌های اسارتمان  را از  دست نخواهیم داد . در فقر، نکبت، اسارت و اختناق زندگی‌کردن، چیزی بجزمرگ تدریجی‌نیست. ولی‌درعوض، امکان بسیار زیادی هست که از این مبارزه به نتیجه دلخواه، یعنی ‌به آزادی، استقلال، دمکراسی، رفاه و سربلندی دست یابیم.                                              .                                                       

 امسال، سال سرنگونی جمهوری اسلامی در ایران است. هرگز شکاف میان این دو جناح در حکومت ولایت فقیه تا بدین حدعلنی و عمیق نبوده است.  صحنه سیاست و حکومت در ایران همانند صفحه شطرنجی‌است که طرفین مقابله و رقابت در آن را ، دو جناح عمده جمهوری اسلامی تشکیل میدهند. در یک طرف صفحه شطرنج، جناح ولی‌فقیه، آیت‌الله سید علی‌خامنه‌ای با مهره‌های سیاه بازی میکند. (چونکه ایشان بخاطرسید بودنش عمامه سیاه دارد، وگرنه اشاره به بارمنفی سمبلیک رنگ سیاه نیست. زیراکه اگر اشاره به این با رمنفی ‌باشد شامل حال هر دو جناح میشود). و درطرف دیگر صفحه، جناح آیت‌الله ‌رفسنجانی با مهره‌های سفید درصحنه حضوردارند. (ایشان چون سید نیست عمامه سفید دارد).

مهره‌های اصلی‌شاه سفید را کسانی‌مثل آیت‌الله محمد خاتمی (رئیس جمهور سابق)، آیت‌الله مهدی کروبی (رئیس سابق مجلس)، مهندس سید حسین موسوی (نخست وزیر سابق دوران آیت‌الله خمینی)، محمد کرباسچی (شهردار سابق تهران)،   محسن رضایی (فرمانده سابق سپاه پاسداران و دبیر کنونی مجمع تشخیص مصلحت نظام)، محمد قالیباف (شهردار کنونی تهران)، علی‌لاریجانی (رئیس کنونی مجلس)، بهزاد نبوی (وزیر سابق بازرگانی)، علی‌اکبر ولایتی (وزیر سابق امور خارجه)، سعید حجاریان (مقام برجسته امنیتی سابق)، بخش زیادی از صاحبان صنایع و شرکت‌های تجاری خصوصی، بخش زیادی از تجار بازار، بخش زیادی از سران محافل فرهنگی ‌و علمی‌ ‌ (مثل راسائ دانشگاه‌های آزاد که متعلق به خانواده آیت‌الله رفسنجانی می‌باشد)، بخش زیادی از روحانیون رده بالا و عمدتا با عمامه سفید در سرتاسر کشور مثل آیت‌الله منتظری.                                

ومهره‌های اصلی‌شاه سیاه (فیل ها، اسب ها، برج ها) همان شش نفر فقیه شورای نگهبان هستند که مستقیماً از طرف ایشان انتخاب میشوند (آیت‌الله جنتی، آیت‌الله محمد مومن، آیت‌الله رضوانی، آیت‌الله لاریجانی، آیت‌الله مدرس یزدی، آیت‌الله محمد یزدی) و نقش وزیر را هم آیت‌الله شاهرودی (رئیس قوه قضاییه) بازی می‌کند. هشت مهرهٔ سربازان ایشان هم شامل نیروی زمینی، نیروی دریایی‌، نیروی هوایی (زیراکه ایشان به غیراز ولی‌فقیه، فرمانده کل قوا نیز هست)، فرمانده سپاه پاسداران (که فرما نده کنونی آن محمد علی‌جعفری می‌باشد) ، فرما ندهان نیروی بسیج اسلامی و گروه ضد شورش (که هر دوی این نیروها تحت پوشش سپاه پاسداران عمل میکنند)، فرماندهان نیروی انصار حزب الله و نیروی قدس (که هردوی این نیروها تحت پوشش سازمان اطلاعا ت عمل میکنند) ، رئیس سازمان اطلاعات (که رئیس کنونی آن حجت‌الاسلام میر‌حاجزی است و رئیس سابق آن حجت‌اسلام علی‌فلاحیان بود که در دورهٔ ۸ ساله ریا ست جمهوری آیت‌الله رفسنجانی، فرماندهی این نهاد را به عهده داشت و ازجمله مسئول مستقیم قتل‌های زنجیره ای سران اپوزیسیون در خارج از ایران و کشتارهای دسته جمعی مخالفین حکومت در درون کشور در آن دوره می‌باشد), رئیس دادستانی کل کشور سعید مرتضوی (زیراکه ایشان به عنوان مقام رهبری انتصاب این دو مهره مهم را نیز بر عهده دارد)، و آخرین سرباز ایشان نیز مقام ریا ست جمهوری است (که در حال حاضر‌آقای محمود احمدی نژاد عهده‌دار آن می‌باشد،  چراکه ایشان به عنوان ولی‌فقیه حق تائید و یا رد رئیس جمهور انتخاب شده را هم  دارد، حال چه در این انتخابات تقلب شده باشد و چه نشده باشد). 

شاه سیاه البته مهره‌های دیگری نیز به عنوان متحدین خود دارد، کسانی مثل آیت‌الله مصباح یزدی (رئیس مرکز آموزش و پژوهش‌های اسلامی امام خمینی) آیت‌الله ناطق نوری (رئیس سابق دادگاه‌های انقلاب)، آیت‌الله واعظ طبسی (رئیس سازمان اوقاف)، اکثر امام جمعه‌های شهرهای ایران، اکثر استاندارها، تمام وزرا و اکثریت سفرا و همچنین کسانی‌ مثل حسین شریعتمداری (که در روزنامه کیهان یک ستون تفسیر سیاسی روز را تحت عنوان "نیمه پنهان" اداره می‌کند، که زیر نظارت مستقیم سازمان امنیت می‌باشد و کارش پخش اخبار جعلی، شایعات بی‌اسا س و اطلاعات وارونه است.                                                                                                                                   

شاه سیاه بسختی بیمار و در حال مرگ است. و به احتمال زیاد تا پایان سال جاری دار فا نی را وداع خواهد کرد. جنگ قدرتی‌که در ارتباط با انتخابات ریاست جمهوری اخیر شاهد آن هستیم دقیقا بر سر همین موضوع است؛ اینکه چه کسی ‌به جای آیت‌الله سید علی ‌خامنه‌ای بایستی ولی‌فقیه، و درنبیجه حاکم یکه تاز در ایران شود.                          جناح آیت‌الله رفسنجانی بخوبی میداند که اگر این مسابقه و این آخرین نبرد را نه برد، برای همیشه باید صحنه قدرت سیاسی ایران را ترک کند. ولی‌اگر آنها موفق بشوند یک نفر از صفوف خودشان را رهبر و ولی فقیه بکنند، میتوانند - اگر حوادث پیش بینی‌نشده‌ای رخ ندهد - سالیان متمادی، حاکم بلا منازع در صحنه سیا ست ایران باشند.              

 جناح شاه سیاه از حدود ۴ سال پیش، عمدتا برنده مسابقا ت و مقابلات در صفحه شطرنج سیا ست ایران بوده است. آیت‌الله خامنه ای، در مقام رهبری، در قامت فرمانده کل قوا و در لبا س ولی‌فقیه، میتواند دولت را عزل کند، مجلس را ملغی نماید، اعضائ شورای نگهبان را که بالاترین مرجع قدرت بعداز "مقام رهبری" در جمهوری اسلامی است، نیمی را انتخاب و نیم دیگر را تایید و یا رد کند. مقام رهبری، با در دست داشتن تمام ارگانهای قدرت، میتواند تمام تصمیم گیری‌های رئیس جمهور و دولت او را ملغی کند. ولی‌فقیه در جمهوری اسلامی قادر متعال و حاکم مطلق بر جان و مال مردم و سرزمین ایران است. اوست که حرف اول و حرف آخر را میزند. روی حرف ولی‌فقیه حرفی‌نیست. او میتواند فتوا بدهد. روی تصمیم او، تصمیم دیگری نیست. تصمیم و اراده او قابل تغییر نیست، مگر خود او آنرا تغییر بدهد. نامزد‌های انتخاباتی را او میتواند تایید و یا رد ‌کند. نتایج انتخاباتی را ایشان تایید و یا رد کند.    بنابراین، اعتراض بر اینکه چرا آیت‌الله خامنه‌ای برنده انتخابات ریاست جمهوری را، آقای احمدی نژاد اعلام کرده است؛ نه وارد است و نه جای شگفتی دارد. بر روی حرف ولی‌فقیه، هیچ کس و هیچ قدرتی‌نمیتواند حرفی‌بزند. و این را تمام سردمداران جناح آیت‌الله رفسنجانی به خوبی‌میدانند، اما خود را به نا آگاهی‌میزنند. در واقع آنها کارزار انتخابات ریاست جمهوری را بهانه و وسیله‌ای برای جنگ قدرت و دستیابی به ولایت فقیهی و جانشینی آیت‌الله خامنه‌ای قرار داده‌اند.

مردم ایران هم دقیقا میدانند که در جمهوری اسلامی، ولی‌فقیه قادرمطلق است و جز اختیارات اوست که رئیس جمهور را تایید و یا رد کند و نتایج انتخابات را وارونه جلوه دهد. و مردم هم بدرستی ، تقلب در انتخابات ریاست جمهوری را بهانه‌ای قرارداده اند تا بتوانند این جنبش توده‌ای عظیم را برای براندازی حکومت جمهوری اسلامی برپا بدارند.

 از بیست سال پیش بدین طرف، مواضع قدرت جناح شاه سفید بمرورهرچه ضعیف تر شده است. در تمام دوران هشت ساله ریاست جمهوری آیت‌الله رفسنجانی ‌و همچنین دوران هشت ساله ریاست جمهوری آیت‌الله خاتمی،     جناح شاه سفید تلاش‌های زیادی کرد که مواضع خود را در ارگان‌های حکومتی تقویت کند. ولی‌شاه سیاه همواره در نقش ولی‌فقیه، بازدارنده رسوخ و نفوذ آنها دراین نهاد‌های قدرت حکومتی بود. بنابر‌این نفوذ سیاسی جناح آیت‌الله رفسنجانی ‌دراین نهاد‌های بسیار مهم قدرت مثل سپاه پاسداران، بسیج، شورای نگهبان و ستاد رهبری تقریبا هیچ،  و در سازمان اطلاعات، و در نیروهای مسلح سه‌گانه محدود است. و این علیرغم آنست که جناح شاه سفید ۱۶ سال از این بیست سال را در صحنه قدرت سیاسی حضور فعال داشته است. تا قبل از این  بیست سال، یعنی‌در طی‌۱۰ ساله اول استقرار جمهوری اسلامی در ایران، یعنی‌در طی‌ دورانی که آیت‌الله خمینی ولی‌فقیه بود، آیت‌الله خامنه‌ای و آیت‌الله رفسنجانی ‌(البته هر دو نفر آنها در آن زمان هنوز حجت‌ الاسلام بودند) با یکد یگر همسنگر و در یک طرف صفحه شطرنج سیاست ایران بازی میکردند و رقیبان آنها، در طرف دیگر صفحه، کسانی‌ مثل آیت‌الله بهشتی‌،  آیت‌الله طالقانی، آیت‌الله شریعتمداری، آیت‌الله منتظری، حجت‌ الاسلام احمد خمینی و.... بودند که بمرور آنها را یا کشتند و یا از دور خارج کردند.

در بیست سال پیش، آیت‌الله خامنه‌ای، براساس یک توافق پنهانی و به کمک آیت‌الله رفسنجانی‌، ولی‌فقیه و جانشین آیت‌الله خمینی میشود و تنها بد شا نسی ‌شاه سفید آن بود که غیر سید زاده شده است، وگرنه امکان نداشت که به شاه سیاه اجازه بدهد که ولی‌فقیه بشود. چهار سال پیش هم در انتخابات ریاست جمهوری، تقلب‌های علنی و گسترده‌ای انجام گرفته بود و مساله تا آنجایئ پیش رفت، که آیت‌الله رفسنجانی‌ بعنوان رقیب انتخاباتی آقای احمدی نژاد بخاطر آنکه مورد موج حملات واتهامت اخلاقی‌از طرف عوامل آیت‌الله خامنه‌ای قرار گرفته بود، اعلام کرد که از آنها "به دادگاه عدل الهی" شکایت خواهد برد، چرا که میدانست که اگر شکایت به وزیر شاه سیاه (آیت‌الله شاهرودی، رئیس قوه قضاییه) ببرد، کار به جایی ‌نخواهد برد. و بنابر‌این قائله در همانجا ختم شد. چرا که ۴ سال پیش، مساله جانشینی ولی‌فقیه در دستور کار نبود.

ولی‌این‌بار، مساله مرگ و زندگی‌برای هر دو جناح در میان است. آن جناح که موفق شود که برای آیت‌الله خامنه‌ای جانشین تعیین کند، برندهٔ انحصاری قدرت حکومتی در رژیم جمهوری اسلامی خواهد بود. نگرانی شدید جناح آیت‌الله رفسنجانی‌ آنست که آیت‌الله العظمی سیدعلی‌ سیستانی که مرجع تقلید بخش زیادی از شیعیان است و در نجف زندگی‌می‌کند، فتوا صادر کند و آیت‌الله شاهرودی و یا آیت‌الله جنتی (که البته با توجه به اینکه ایشان ۸۳ سال از عمرش می‌گذرد، کاندید خوبی‌نمیتواند باشد. ولی‌ هیچ هم بعید نیست که آیت‌الله جنتی در طی این چند سالی‌ که از عمرش باقی‌ است، ولی‌ فقیه بشود برای آنکه بتوانند مجتبی‌ خامنه‌ای را در طی این مدت به درجه آیت‌الهی نایل کنند، تا او بتواند ولایت فقیهی را به ارث ببرد. احتمالا، الگوی "مقام رهبری" ، کره شمالی است. چرا که در این کشور، "رهبریت" موروثی است. وگرنه سوریه و مصر نمی‌تواند مد نظر ایشان باشد، چرا که در این کشور‌ها   "ریاست جمهوری" موروثی است.) و یا آیت‌الله مصباح یزدی را بعنوان ولی‌فقیه اعلام کند. و از آنجا که چند روز پس انتخابات، آیت‌الله العظمی صانعی (که مرجع تقلید بخش دیگری از شیعیان می‌باشد و از جناح آیت‌الله رفسنجانی‌ حمایت می‌کند، در طی‌بیانیه‌ای انتخابات را باطل شمرد و ضرب و شتم، دستگیری و تلفات جانی "مردم مسلمان ایران" را محکوم نمود، هیچ بعید بنظر نمیرسد که آیت‌الله العظمی سیستانی (حال چه به دلخواه و یا اینکه او را مجبور کنند) چنین فتوایی را صادر کند.

که البته امیدواریم کار به آنجا‌ها نکشد و مردم ایران تا آن زمان بسا ط جمهوری اسلامی را برچیده باشد.

اینبار مساله بقدری جدی است که آیت‌الله ‌رفسنجانی‌، چند روز قبل از انجام انتخابات، در طی‌یک نامه سر گشاده به آیت‌الله خامنه‌ای به ایشان هشدار میدهد که اگر کوچکترین اقدامی در تقلب در انتخابات بشود، بی‌توجهی ‌به خواست مردم است. و یا اگر ایشان از نیروهای انتظامی برای سرکوب خواست مردم استفاده کند، و یا اگر تلاش در از    میان بردن بنیانگزاران انقلاب کند، عواقب هر کدام از این تصمیمگیری‌ها متوجه خود ایشان خواهد شد.                     

اینکه ولی‌فقیه تن به بر‌گذاری انتخابات فرمایشی میدهد، الزاما نه برای فریب مردم است، بلکه بیشتر برای آنست که زورمندی و هژمونی خود را در عمل، هم به مردم و هم به حریفا ن داخلی ‌و خارجی ‌خود نشان دهد. بوکسر‌ی که فقط شعار میدهد، هیچکس او را جدی نمیگیرد. او باید در رینگ بوکس، زور خود را در معرض تماشای جها نیا ن بگذارد که هم به قدرت‌های خارجی ‌و هم به حریفان داخلی ‌و هم به مردم تحت سرکوب و اختناق، نشان دهد که هنوز میتواند و کماکا ن جناح مسلط است.                                                                                              

تفاوت صفحهٔ شطرنج سیاسی جمهوری اسلامی با صفحهٔ شطرنج واقعی‌آنست که اگر در این دومی‌امکان انتخاب میلیونها حرکتهای مختلف وجود دارد، برای حریف‌های متخاصم صفحهٔ شطرنج سیاست جمهوری اسلامی، فقط دو راه بیشتر برای انتخاب برایشان باقی‌نمانده است: مردن و یا ماندن، جای او، و یا جای من. اینبار دیگر، درگیری‌های این دو جناح بصورت مساوی خاتمه پیدا نمیکند. دیگر امکان ادامه بازی مسالمت‌آمیز میان این دو جناح قدرت در ایران، باقی‌نمانده است. و این آرامش ظاهری کنونی، آرامش فریبنده قبل از طوفان است. بمحض مرگ آیت‌الله خامنه‌ای، درگیری رویا روی قهر‌آمیز میان آنها آغاز خواهد شد.  و این درست زمانی‌است که مردم آزادیخواه ایران بایستی فرصت را غنیمت شمرده و بساط ظلم و بیداد و نکبت سی‌ساله حکومت ضد ‌بشری جمهوری اسلامی را بر‌چیند.                                                                                                                              

اکنون، جناح آیت‌الله رفسنجانی ‌در موضع ضعف قرار دارد و جناح آیت‌الله خامنه‌ای نیز در ذهن مردم رسوا و بی‌ اعتبار تر از گذشته و به کلام دیگر،  طلسم قدر‌قدرتی ‌او شکسته شده است. و این بهترین شرایطی است که مردم آزاده و شرافتمند ایران بایستی از آن به بهترین وجهی استفاده نموده و بساط استبداد و بیدادگری سی‌ساله جمهوری اسلامی را یکبار برای همیشه براندازد. تضعیف محسوس حکومت ولایت فقیه و جنبش ضد‌استبدادی کنونی مردم ایران و مرگ قریب‌الوقوع آیت‌الله خامنه‌ای، یک فرصت استثنا‌یی تاریخی‌ برای مردم آزادیخواه ایران فراهم آورده است که هرگز نبایستی از دست داده شود.                                                                                       

این روزها، ما مردم ایران، در شرایط بسیار حساس مبارزاتی بسر می‌بریم. و دقیقا ما باید در چنین شرایطی، بسیار هشیار باشیم که یک بار دیگر دچار یک نقشه شوم و فریبکارانه دیگری مشابه آنکه در سی‌سال پیش قدرتهای بزرگ بر ما مردم ایران تحمیل کردند، نشویم. بدین منظور که، در اوائل مهر ماه ۱۳۵۷، قدرتهای بزرگ تصمیم گرفتند که یک روحانی تبعیدی گمنام را که تا آنروز بخش بسیار محدودی از جامعه ایران با او و نام او آشنا بود، از نجف به پاریس منتقل کنند تا در طی‌کمتر از ۴ ماه با کمک بسیج همگانی رسانه‌های گروهی جهانی‌، از او ستاره‌ای بسازند و رهبری جنبشی را که در ابتدا، ابدا ویژگی‌اسلامی نداشت، به او تفویض کنند و سرانجام پس از یک نشست نها‌یی محرمانه در گوادلپ که جزیره‌ای‌ایست متعلق به فرانسه و در دریای کاراییب قرار دارد، در تاریخ ۴ ژانویه ۱۹۷۹، یعنی‌در فاصله‌ای کمتر از ۶ هفته قبل از پرواز آیت‌الله خمینی از پاریس به تهران، تصمیم میگیرند که "شاهنشاه آریامهر برود و امام خمینی در آید". البته در نشست گوادلپ، چین و روسیه یعنی‌ اتحاد جماهیر شوروی آنروز شرکت نداشتند. ما مردم ایران در این شرایط حساس، بایستی بسیار هشیار باشیم که نکند که اینبار هم همانند بار گذشته، قدرتهای بزرگ موفق شوند که، ستاره دیگری از میان این تبعیدیان بسازند و به عنوان رهبر جنبش به ما قالب کنند. ما مردم ایران، در این شرایط حساس، در این مرحله از جنبش ضد استبدادی نیازی به رهبر نداریم. چرا که رهبران در میان ما هستند. رهبران، خود ما هستیم. هر کدام از ما میتوانیم رهبر خود و دیگران باشیم. راه بر ما، همان هدف ما ست. و هدف ما، آزادی و پاشیدن بساط حکومت ضد‌بشری جهوری اسلامی است.                   

در این مرحله از حرکتهای توده ای، جنبش ضد استبدادی کنونی بایستی همانند یک ارکستر سمفونی عمل کند .      در ارکستر سمفونی ها، رهبر همواره نقش کمکی‌دارد . در واقع تمام اعضا ارکستر، خودشان میتوانند آن آهنگی را که از قبل تصمیم به اجرای آن گرفته ‌اند، از روی نت بنوازند و رهبر ارکستر برای آنست که اگر حواس یکی‌از نوازندگان برای لحظه‌ای از روی نت پرت شد، به دست رهبر نگاه کند تا خارج ننوازد .                                 

در این مرحله از جنبش ضد استبدادی هم ، مردم ایران میدانند که چه آهنگی بایستی نواخته شود . از قبل توافق کرده ایم که چه آهنگی را اجرا کنیم . اثری که باید اجرا شود، برای همه ما بخوبی آشناست: آزادی و دمکراسی .

همه ما، نت آن را در پیش رویمان داریم . برای همه اعضا ارکستر، یعنی‌همه مردم آزادیخواه ایران، آهنگی که بایستی اجرا شود، بسیار آشناست . در مراحل مقدماتی جنبش‌های خودجوش ضد دیکتاتوری، آنچنان نیازی به رهبر نیست . اگر کسی‌از اعضا، احیانا خارج از نت نواخت، بقیه مردم او را به راه خواهند آورد . بخش زیادی از ما، حتی نیازی به نت هم نداریم ، آنرا از حفظ هستیم و بنابر‌این میتوانیم به آن بخش از کسانی‌که هنوز آنرا نیاموخته ‌اند و یا نت خود را گم کرده‌اند، یاد بدهیم و یا یک نسخه‌ از این نت مشترک را در اختیارشان بگذاریم. پس بنابر‌این، بیهوده در جستجوی رهبر نباشیم. اگر در این مرحله از جنبش، در جستجوی رهبر و یا ستاد رهبری باشیم، خطر آ نکه جنبش آزادیخواهانه مردم به بیراهه و یا کجراه رود، بسیار زیاد است. ما همه افراد متفاوتی هستیم،  چه از نظر شکل و قیافه و قامت، و چه از نظر فکر و سلیقه و مرام. ولی‌ همه ما میتوانیم- اگر اراده کنیم- مشترکا و هماهنگ با همدیگر آهنگ آزادی و دمکراسی را متحدا اجرأ کنیم.

میدانیم که حکومت‌های زور و ظلم، همیشگی‌ و جاودانی نیستند. در طول تاریخ تمدن بشری، نمونه‌های بسیاری از حکومت‌های زور و ستم را سراغ داریم که یا به نیروی توده‌های مردم و یا در اثر درگیری‌های داخلی‌ دستگاه حکومتی و یا هر دو این عوامل، از میان رفته و ساقط شده‌اند. میدانیم که حتی بزرگترین امپراطوری‌های طول تاریخ هم، در اثر همین اختلافات و درگیری‌های درونی دستگاه حکومتی، و ظلم و زور گسترده عوامل سرکوب آنها، منقرض شده‌اند. امپراطوری روم و امپراطوری ساسانی، نمونه‌های تاریخی‌ و کلاسیک این پدیده هستند که آن اولی‌ در اثر اختلافات درونی، و آن دومی‌ بخاطر ظلم و اختناق موبدان زرتشتی بر مردم ایران، دستگاه حکومتی آنها از درون پاشید. اوضاع سیاسی، اجتماعی امروز ایران هم، شباهت‌های بسیار زیادی با اواخر دوران ساسانی دارد. ایرانیان آنروز چنان تحت ظلم و فشار موبدان بودند که اعراب متجاوز را بصورت ناجیان خود میدیدند، ولی‌ آنقدر زمانی‌ نگذشت که پی بردند که فقط یک استبداد مذهبی‌ جای خود را به استبداد مذهبی‌ دیگری داده‌است. امروز هم شاید برخی‌ از مردم ایران، کسانی‌ را که تفاوت‌های آنچنانی‌ با حکومت جمهوری اسلامی ندارند را، به عنوان ناجیان مردم ایران و ایران زمین ببینند، ولی‌ تاریخ بما پند داده است که ساسانیان و موبدان ستمگر آنها رفتند، ولی‌ در عوض، ایران و مردم ایران دچار یک فاجعه 1400ساله‌ای شدند که هنوز هم ادامه دارد. مردم مبارز و آزادیخواه ایران بزودی بساط ظلم و زور جمهوری اسلامی را بر خواهد چید، ولی‌ هشیار باشیم که ظالمان و زورگویان دیگری در لباس ناجیان، مردم ایران و ایران زمین را دچار فاجعه دیگری نکنند.                                                     

بایستی بیاد داشته باشیم که قدرت‌های بزرگ دنیای امروز مثل ایالت متحده آمریکا، روسیه، بریتانیا، فرانسه، چین و اتحادیه اروپایی حداقل در یک مورد با همدیگر توافق نظر دارند: که ایران همواره در حالت عقب‌ ماندگی نگاه داشته شود. و در بهترین حالتی که ایران میتواند در بیشترین درجه عقب‌ ماندگی قرار گیرد، ادامه سیاست تشنج در کشور و وجود یک حکومت تشنج‌آفرین در آن است. یک ایران آزاد، مستقل و دمکراتیک  توازن سیاسی، اقتصادی، نظامی و استراتژیک منطقه را بهم میزند و با لطبع این بسود آنها نیست. جناح آیت‌الله خامنه‌ای خواهان ادامه سیاست تشنج در ایران است. و این در راستای منافع این قدرت‌ها است.  در یک ایران آزاد، مستقل و دمکراتیک، اگر نگوییم همه، بلکه بخش زیادی از میلیونها کارشناس و متخصص ایرانی‌ در زمینه‌های گوناگون، چه نسل اول و چه نسل دوم، که در خارج کار و زندگی‌ میکنند، به ایران باز میگردند. و این ظرفیت رشد و ترقی‌ اجتماعی‌- اقتصادی کشور را بشدت افزایش میدهد. و این طبیعتا، توازن سیاسی، اقتصادی و استراتژیک منطقه خاورمیانه را به ضرر قدرتهای بزرگ و متحدین آنها شامل اسرائیل، ترکیه، جمهوری‌های جنوبی سابق شوروی و کشور‌های عربی ‌حاشیه خلیج فارس، تغییر میدهد.

واقعیت آنست که در دویست سال اخیر، هیچ دولتی در ایران، بجز در چند دوره کوتاه، نتوانسته است بدون نفوذ و حمایت قدرت‌های خارجی‌ (یعنی‌عمدتا، روسیه، بریتانیا و ایالات متحده آمریکا) ، حکومت کند.  بنابر‌این، شاید این آخرین فرصتی باشد که برای ما مردم آزادیخواه ایران باقی‌ مانده است، که در طی‌ این مبارزات ضد استبدادی کنونی، بتوانیم به اهدافایده‌آل خود یعنی‌ آزادی، استقلال و دمکراسی دست یابیم. اگر موفق نشویم که از این آخرین فرصت برای سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی استفاده کنیم، خطر آنکه "طالبان"ها و"القأعده"های ایرانی‌ به رهبری و ولایت فقیهی آیت‌الله مصباح یزدی قدرت حکومتی را بمرور در ایران تصاحب کنند، بسیار زیاد است.

از پس از جنگ جهانی‌ دوم بدین طرف، این سومین باریست که مردم برای کسب آزادی، استقلال و برقراری دمکراسی در ایران بپا میخیزند. بار اول، در حدود ۶۰ سال پیش، در تجربه اول جنبش ضد‌استعماری- ضد استبدادی مردم ایران، دولت ملی‌ ما را برداشتند و حکومت کودتا را بجای آن نشاندند، مشروطیت را بردند و سلطنت مطلقه جایش آوردند. و مردم در تلاش خود برای کسب استقلال، آزادی و دمکراسی شکست خورد. بار دوم، در حدود سی‌ سال پیش، در تجربه دوم جنبش ضد امپریالیستی- ضد استبدادی مردم ایران، "شاه ملت" را بردند و " امام امت" جای آن آوردند. سلطنت موروثی را بردند و ولایت فقیه برای مردم ایران به ارمغان آوردند. و مردم ایران، یکبار دیگر در تلاش خود برای کسب استقلال، آزادی و دمکراسی شکست خورد. اما اینبار، در این تجربه سوم، دیگر شکستی وجود نخواهد داشت. به موارد زیر میتوان به عنوان دلایلی در اثبات اینکه اینبار شکست نخواهیم خورد را اشا ره کرد:

 ۱- هم در تجربه اول و هم در تجربه دوم، روحانیت ایران مداخله و دست داشت. ولی‌ اینبار روحانیت در مقابل مردم ایران است.

۲- در هر دو تجربه گذشته، آگاهی‌ سیاسی، فقط محدود به بخش کوچکی از جامعه میشد. ولی‌ اینبار گسترش آگاهی‌ سیاسی فراگیر و تقریبا تمام سطوح جامعه را در بر گرفته است.

۳- در دو جنبش گذشته، نقش و شرکت زنان و جوانان محدود بود. ولی‌ اینبار زنان و جوانان مبارز ایرانی‌ نقش پیشتاز دارند. در هر حرکت اجتماعی که زنان حضور و شرکت فعال دارند، آن جنبش هرگز شکست نخواهد خورد.

در هر دو تجربه گذشته، نفوذ و مداخله بریتانیا، ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی در شکست مردم و عدم کسب استقلال،  دمکراسی و آزادی آنها نقش تعیین کننده داشته است. امروز هم همان قدرت‌های بزرگ در کمین هستند و به تعداد آنها نیز اضافه شده است. اما اینبار دیگر، به دلایلی که در بالا به آنها اشاره شد، نخواهند توانست باعث شکست مردم ایران بشوند.

میدانیم که اکثر کشور‌های دنیا، عمدتا بعد از جنگ جهانی‌ دوم بدین طرف، در پنهان، توسط سازمان‌های اطلاعات و امنیت آنها اداره میشود. و بسیاری از این سازمانها در سطح بین‌المللی با همدیگر همکاری‌های گسترده‌ای دارند. و این همکاری‌ها در چارچوب منافع ملی‌ و ملاحظات سیاسی، نظامی، اقتصادی و استراتژیک منطقه‌ای، قاره‌ای و جهانی‌ تنظیم و اجرا میشود.

این سازمانها در بیشتر کشورهای دنیا، حافظ نظام موجود و شالوده ملی‌ کشور خود، قطع‌نظر از سیستم حکومتی آن کشور، میباشند. نقش این سازمانها چندان ربطی‌ به آنکه نظام موجود سرمایه‌ داری است و یا سوسیالیستی است، و یا آنکه نوع حکومت سیاسی آن، دمکراسی است یا دیکتاتوری، سلطنتی است یا جمهوری ندارد. آنها در بسیاری از موارد دولت در دولت و حکومت در حکومت هستند، و بوقت بروز بحران، ماورأ دولت انتخابی و یا دولت انتصابی عمل میکنند.  جان کندی، رئیس جمهور آمریکا کشته میشود، ولی‌ شیرازه جامعه ایالات متحده آمریکا از هم نمی‌‌پاشد. اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی رفت، روسیه کاپیتالیستی جایش آمد. گرباچف رفت، یلتسین جایش آمد. او هم رفت و پوتین پس از او جانشینش شد. اما آب از آب تکان نخورد و شیرازه جامعه از هم نپاشید. شاه رفت، شاهپور بختیار آمد. او نیز رفت و ولی‌ فقیه آمد. تمام این تغییرات انجام شد، ولی‌ شیرازه جامعه از هم نپاشید. اما در گذشته، اگر در کشوری انقلاب میشد، و یا شاه یک مملکت کشته میشد، شیرازه آن جامعه بهم می‌‌ریخت.

سازمانهای اطلاعاتی‌ قدرتهای بزرگ غربی، معمولا یک فرد مورد اطمینان خود را که نقش کلیدی دارد، در کشورهای تحت نفوذ خود تعیین میکنند که در هنگام شرایط بحرانی، در ارتباط مستقیم با آنها، اقدامات لازم را انجام دهد. این فرد حتما بایستی نقش کلیدی در دستگاه حکومتی داشته و نزدیکترین فرد به شخص اول مملکت (شاه، رئیس جمهور، رهبر، و یا هر نام دیگری که دارد) باشد.

در مورد قدرت‌های بزرگ، فردی که کلید اتمی‌، اسرار حساس مملکتی، اسرار نظامی، اقتصادی و استراتژیک را حفظ می‌کند، معمولا شخص اول سازمان اطلاعات و امنیت آن کشور است. مثلا ما امروز میدانیم که نام آن مهره کلیدی دستگاه حکومتی ایالات متحده آمریکا در زمان قتل کندی چه کسی‌ بود: ژنرال ادگار هوور که در سال ۱۹۷۳ دار فانی را وداع گفت. فکر نمیکنم تعداد زیادی بدانند که جانشین او از آن تاریخ ببعد چه کسی‌ است. و همچنین، ما امروز نام آن شخصی‌ را که کلید اتمی‌، اسرار حساس مملکتی، اسرار نظامی، اقتصادی و استراتژیک روسیه را پس از سقوط شوروی حفظ کرد تا نظام از هم نپاشد، میشناسیم: ژنرال ولادیمیر پوتین، که کماکان خود او این نقش را ایفا می‌کند. 

امروز ما، نام آن فرد مورد اعتماد قدرتهای غربی در زمان شاه را میدانیم: تیمسار حسین فردوست. او مسئو‌ل حفظ اسرار مدنی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و استراتژیک ایران بود. او پس از آنکه نقش و وظیفه خود را،  مبنی بر ‌ جابجایی مهره‌ها و از بین بردن اسرار مهم و تحویل دادن قدرت به سردمداران جدید، انجام داد و پس از آنکه دیگر تبدیل به مهره سوخته‌ای شده بود، او را از میان بردند. تیمسار فردوست نزدیکترین فرد به شاه (البته بغیر از اعضائ خانواده‌اش) از زمان کودکی تا خروج او از ایران، بود. او مسئول مستقیم امنیت و کنترل شاه و اینکه او احیانا خارج از خط عمل نکند. ما امروز به یقین نمیدانیم که جانشین تیمسار فردوست چه کسی‌ است. حدس نگارنده بر روی "سردار محسن رفیقدوست" دور میزند. او نزدیکترین فرد به آیت‌الله خمینی (البته بغیر از اعضائ خانواده‌اش)  پس از ورود او به ایران تا زمان مرگ اوست. اوهنگام ورود آیت‌الله به ایران در نقش راننده او، مسئولیت جان او را به‌عهده داشت. او مسئول مستقیم امنیت و کنترل آیت‌الله و اینکه او احیانا خارج از خط عمل نکند. در تمام دوران ده سا ل حکومت آیت‌الله، فرمانده سپاه پاسداران بود. و در طی‌ جنگ ایران و عراق، نقش اصلی‌ را در معاملات محرمانه  بین‌المللی خرید و فروش تسلیحات انجام میداد. سردار رفیق‌دوست همچنین مسئول مستقیم مذاکرات و توافقات پنهانی آیت‌الله با رولاند ریگان، رئیس جمهور وقت آمریکا است، که با آیت‌الله خمینی همدوره بود. از جمله این توافقات پنهانی، آن بود که آیت‌الله تعهد می‌کند که گروگانهای آمریکایی‌ تا قبل از ادای سوگند ریاست جمهوری رولاند ریگان آزاد نشوند. در واقع، اصل این توافق بر پایه یک بده بستان استوار بود. بدین معنی‌ که حزب جمهوریخواه آمریکا با استفاده از مسئله گروگانها و عدم آزادی آنها در زمان ریاست جمهوری جیمی کارتر، باعث شکست انتخاباتی او شود و در عوض آنها هم، همه جانبه از آیت‌الله در ایران حمایت کنند. بنابر‌این می‌‌بینیم که پایه سیاست تشنج‌آفرینی از همان زمان در ایران گذارده شد. و امروز سردار رفیق‌دوست، بعنوان "مقام امنیتی"، رئیس بنیاد مستضعفان (همان بنیاد پهلوی سابق، که امروز دومین قدرت اقتصادی ایران بعد از شرکت ملی‌ نفت است)، رئیس بنیاد جانبازان (که امروز سومین قدرت اقتصادی ایران است) و رئیس بنیاد نور (که امروز چهارمین قدرت اقتصادی ایران است), چهره پنهان دستگاه حکومتی جمهوری اسلامی است.  پس از مرگ ولی‌ فقیه کبیر، سردار رفیقدوست وارد هیچ درگیری جناح‌های مختلف حکومتی نمی‌شود و کماکان بدور از معرکه و ناپیدا است. اگر قدرت سیاسی بعدی، بدست مردم ایران نیفتد -که امیدواریم چنین نشود- و بدست کسان دیگری که در خط نظام جهانی‌ عمل میکنند بیفتد، آیا این سردار رفیقدوست است که بایستی همانند تیمسار فردوست، وظیفه او را انجام بدهد؟ یک ضرب‌المثل فرانسوی میگوید آنانکه زنده می‌‌مانند، خواهند دید.

بنابر‌این با توجه به نکاتی‌ که اشاره رفت، کاملا بدیهی ‌است که سازمانهای امنیت کشورهای روسیه و اسرائیل همکاری‌های گسترده‌ای را با سازمان اطلاعات و امنیت جمهوری اسلامی - بخاطر هم‌جهت بودن منافع و مصالح سیاسی، اقتصادی و استراتژیک منطقه‌ای خود - در زمینه ادامه تشنج، و ادامه حیات و بقا جمهوری اسلامی به ویژه جناح آیت‌الله خامنه‌ای، و سرکوب جنبش آزادیخواهی‌ مردم، انجام میدهند.

و بریتانیا نیز در ارتباط با سیاست جهانی ‌خود همواره دوگانه عمل می‌کند. از طرفی‌، بعنوان یکی‌از اعضا مهم اتحادیه اروپایی‌ اعمال نفوذ می‌کند، ولی‌از سوی دیگر، در بسیاری از موارد، خود را مجزا از آن میداند و راسا اقدام می‌کند. بریتانیا، در دویست سال اخیر، سیاست‌هایی ‌را که در مورد ایران اتخاذ کرده است، در بسیاری از مورد با سیاست‌های روسیه ( در هر سه دوران خود؛ روسیه تزاری، اتحاد جماهیر شوروی، روسیه امروزی) همخوانی و همگونی داشته است. بنابر‌این به احتمال قریب به یقین، اینبار نیز سیاست بریتانیا با منافع و ملا حظا ت منطقه‌ای روسیه همخوانی دارد و در پنهان و بدور از چشم و گوش کشور‌های دیگر، سازمان اطلاعا تی ‌بریتانیا "MI6”  همراه و همگام با سازمان‌های امنیتی روسیه و اسرائیل در ادامه سیاست تشنج در ایران و سرکوبی مبارزات آزادیخواهانه مردم، با سازمان اطلاعات جمهوری اسلامی، همکاری‌های گسترده‌ای انجام میدهند.

البته فریب این قشقرق و جنجال اخیر جناح آیت‌الله خامنه‌ای با بریتانیا را نباید خورد، چرا که این موضوع بیشتر جنبه دعوای شخصی‌ میان خانواده ایشان با انگلیسی‌ها است و گویا اختلاف بر سر آنست که دولت انگلیس، حساب بانکی‌ متعلق به این خانواده را با یک موجودی هنگفت، مسدود کرده است.

از جمله دلائلی که دال بر اثبات این ادعا که روسیه خواستار بقای جمهوری اسلامی و ادامه سیاست تشنج به رهبری جناح آیت‌الله خامنه‌ای هست ، می‌توان موارد زیر را برشمرد:

۱- وقتی‌جمهوری تولیدی نفت و گاز ایران در همان حد محدود خود باقی‌میماند، و روسیه میتواند  حدالاقل  در زمینه فروش گاز در بازارهای بین‌المللی رقیب جدی نداشته باشد.

۲- وقتی‌جمهوری اسلامی به سیاست تشنج خود ادامه بدهد، فروش تسلیحات نظامی از طرف روسیه به ایران از نظر سیاسی توجیه، و نیز حجم فروش افزایش پیدا می‌کند، و در نتیجه کارخانه‌جات اسلحه ‌سازی روسیه رونق یافته و بدین سن میتواند رقابت تسلیحاتی اسلامی به سیاست تشنج خود ادامه بدهد، تحریم‌ها کماکان ادامه پیدا می‌کند و در نتیجه، ظرفیت با NATO را دوباره بازسازی کند.

۳- وقتی‌جمهوری اسلامی به سیاست تشنج خود ادامه بدهد، روسیه به بهانه دفاع از منافع سیاسی، اقتصادی، نظامی و استراتژیک خود به ایران نزدیکتر میشود و در نتیجه، نفوذ و هژمونی او در منطقه نیز افزایش پیدا می‌کند.

از جمله دلائلی که دال بر اثبات این ادعا که اسرائیل خواستار بقای جمهوری اسلامی و ادامه سیاست تشنج به رهبری جناح آیت‌الله خامنه‌ای هست ، می‌توان موارد زیر را برشمرد:

۱- وقتی‌جمهوری اسلامی به سیاست تشنج خود ادامه بدهد، اسرائیل میتواند توجیهی‌داشته باشد تا به سیاست تهاجمی خود ادامه بدهد و به بهانه خطر "تروریسم اسلامی"، حمایت افکار عمومی جهان را با خود داشته باشد.

۲- وقتی‌جمهوری اسلامی به سیاست تشنج خود ادامه بدهد، اسرائیل میتواند توجیهی‌داشته باشد که باز به سیاست شهرک سازی خود در مناطق اشغالی کماکان ادامه بدهد و طرح تاسیس دولت مستقل فلسطین را باز هم به عقب بیندازد. 

۳- وقتی‌ جمهوری اسلامی به سیاست تشنج خود ادامه بدهد، اسرائیل میتواند به عنوان تنها قدرت منطقه، کماکان هژمونی خود را حفظ کند و خواست‌های و منافع سیاسی، اقتصادی، نظامی و استراتژیک خود را با دست باز در منطقه اعمال کند.

از جمله دلائلی که دال بر اثبات این ادعا که بریتانیا خواستار بقای جمهوری اسلامی و ادامه سیاست تشنج به رهبری جناح آیت‌الله خامنه‌ای هست ، می‌توان موارد زیر را برشمرد:

۱- بریتانیا در بسیاری از کشور‌های منطقه، مثل امارات متحده عربی‌، قطر، بحرین، کویت، عمان و ....منافع عظیم اقتصادی، سیاسی، نظامی و استراتژیک دارد. وقتی‌ جمهوری اسلامی به سیاست تشنج خود ادامه بدهد، بریتانیا میتواند به عنوان قدرت حاکم در این کشور‌ها ، کما کان هژمونی خود را حفظ کند ولی ‌با از میان رفتن سیاست تشنج، این هژمونی میتواند از طرف دیگران به خطر بیفتد.

۲- بریتانیا در رقابت با ایالت متحده آمریکا، خواهان ادامه حضور و نفوذ هرچه بیشتر خود در منطقه است. حضور و نفوذ روزافزون ایالت متحده آمریکا در منطقه، بریتانیا را در عین حالیکه با آمریکا، متحد، هم ‌پیمان و یار دیرین است، وادار می‌کند که اقداماتی در جهت منافع و مصالح خود در منطقه انجام دهد که آنها الزاما و همواره با سیاست جاری ایالت متحده، همخوانی ندارد. سیاست کنونی آمریکا در ارتباط با ایران، سیاست آرامش است (که این را در جلوتر توضیح خواهیم داد). منافع اقتصادی و استراتژیک بریتانیا در منطقه با برقراری سیاست آرامش تامین نمی‌شود. بنابر‌این بریتانیا تمام تلاشش را بکار می‌گیرد تا سیاست تشنج در ایران ادامه داشته باشد.

۳- بریتانیا برای آنکه در زمینه نظامی از همقطاران خود عقب نماند، بایستی در مسابقات تسلیحاتی بین‌المللی و درگیری‌های نظامی شرکت داشته باشد. واقعیت آن است که فقط سه قدرت بزرگ در دنیا وجود دارد که قادر است در مدت زمان کمتر از ۴۸ ساعت، سی‌هزار ارتش مسلح به تمام ابزار نظامی مدرن،  در هر کجای دنیا پیاده کند؛  ایالت متحده آمریکا، فرانسه و بریتانیا. بنابر‌این، چنین آمادگی نظامی، نیاز به تمرینات و هزینه‌های سنگین مالی و جانی دارد. ایالت متحده، تمرینات خود را در عراق و افغانستان انجام داده و کما کان میدهد و هزینه‌های سنگین مالی و جانی آنرا هم می‌پردازد. فرانسه هم عمده تمرینات خود را در پایگاه‌های نظامی خود در اقیانوس آرام انجام میدهد. و گاه‌گداری هم در تمرینات NATO شرکت می‌کند. بریتانیا هم نیز، هم خواستار است و هم نیاز آنرا میبیند که در تمرینات شرکت کند، ولی‌نه قادر است و نه مایل که هزینه‌های سنگین مالی و جانی آنرا بپردازد. بریتانیا هم، هر از گاهی در تمرینات واقعی شرکت می‌کند. کمااینکه در عراق حضور طولانی و گسترده داشت و در افغانستان نیز حضور فعال دارد. اما بریتانیا که امکانات عظیم و گسترده مالی و نظامی ایالت متحده را ندارد، بایستی راه‌های دیگری برای ادامه شرکت و حضور خود در مسابقات تسلیحاتی، پیدا کند. حمایت از و دامن‌زدن به سیاست‌های تشنج در خاور میانه و سایر مناطق حساس جهان، یکی‌از آنها است.

۴- یکی‌از خواست‌های پنهان بریتانیا، روسیه و اسرائیل در حمایت خود از ادامه سیاست تشنج بخاطر فرصت و بهانه‌ای است که امکان دارد به آنها در زمینه تجزیه تدریجی‌ایران بدست دهد، می‌باشد.  درست همان نقشه‌ای که روسیه و انگلیس در صد سال پیش خواستار پیاده کردن آن بودند ولی‌ بدلیل عدم توافق و تضاد‌های زیادی که ما بین شان بود اینکار انجام نشد.

از جمله دلائلی که دال بر اثبات این ادعا که سیاست کنونی ایالت متحده آمریکا مبنی بر بقای جمهوری اسلامی، ولی‌عدم ادامه سیاست تشنج می‌باشد ؛  می‌توان موارد زیر را برشمرد:

۱- ایالت متحده آمریکا، بعد از هر جنگ بزرگی‌، نیازمند به یک آرامش، برای تجدید قوا می‌باشد. یک بوکسر حرفه‌ای نمی‌تواند مدام و پیوسته در رینگ بوکس باشد و همیشه هم مسابقات خود را ببرد. پیش‌شرط آنکه یک بوکسر حرفه‌ای بتواند مسابقات خود را ببرد، آنست که بعد از هر مسابقه بزرگ، تجدید قوای لازم را کرده باشد. از بعد از جنگ جهانی‌دوم بدین طرف، این مساله را می‌توان براحتی در سیاست خارجی‌ایالت متحده و اقدامات نظامی او در سرتاسر جهان، مشاهده نمود. اتفاقی‌نیست که این دوران‌های "آرامش" در دوره‌های زمامداری روسای جمهور حزب دمکرات بوده است. چرا که حزب دمکرات ایالت متحده آمریکا عمدتا صنایع و کارتل‌های غیر نظامی و غیر نفتی‌را نمایندگی‌ می‌کند. و حزب جمهوریخواه آمریکا عمدتا، نمایندگی‌ صنایع و کارتل‌های نظامی و نفتی‌را بعهده دارد. پس جای شگفتی نیست وقتی‌ که مشاهده میشود که جنگ‌های بزرگ، در دوره‌های ریاست جمهوری حزب جمهوریخواه اتفاق میافتد. بنابر‌این سیاست کنونی‌آمریکا در ارتباط با ایران، عدم حمایت از سیاست تشنج است.

۲- ایالات متحده آمریکا خواستار برقراری آرامش در عراق و تمرکز نیروها در افغانستان است. بذری را که آمریکا در طی‌هفت سال جنگ و با هزینه بسیار سنگین و هنگفت جانی و مالی کاشته است، حال بایستی بتواند با برقراری آرامش، محصول آنرا برداشت کند . و این امر، با ادامه سیاست تشنج در ایران، امکان پذیر نیست. استقرار سیاسی، نظامی و اقتصادی ایالات متحده آمریکا در عراق مداوم و دایمی خواهد بود. برنامه استراتژیک آمریکا در منطقه خاور میانه، حضور دایمی سیاسی، نظامی، اقتصادی و همسایگی مستقیم با روسیه، چین، هندوستان و ایران است.

۳- ایالات متحده آمریکا، در ادامه سیاست آرامش خود، مایل است با جمهوری اسلامی در زمینه‌های اتمی‌، اقتصادی و منطقه‌ای مذاکره کند. پیش شرطی را که اتحادیه اروپایی (بغیر از بریتانیا) ، روسیه و چین برای انجام این مذاکرات گذارده ‌اند، تضمین امنیت ایران و عدم تجاوز نظامی به آنست. انجام چنین مذاکراتی و سپردن چنا ن ضمانتی، با حضور جناح تشنج‌آفرین در قدرت حکومتی ایران، غیر ممکن است.

فرانسه و آلمان نیز به عنوان دو قدرت بزرگ که نقش ستون فقرات و موتور‌های اقتصادی- صنعتی اتحادیه اروپایی را بازی میکنند، منافع و مصالح سیاسی، اقتصادی و استراتژیک کنونی شان در آنست که جناح عدم تشنج در ایران حکومت کند. دلائل زیر میتواند در این راستا معتبر باشد:

۱- بخاطر وجود تحریمات گسترده بر روی ایران، بسیاری از شرکتهای اروپایی نمیتوانند مستقیما روابط اقتصادی، صنعتی و تجاری با ایران که مهمترین بازار در خاورمیانه است را داشته باشند. با عدم ادامه سیاست تشنج در ایران، این مانع از پیش پای آنها برداشته میشود.

۲- در همین راستا، و با توجه به جاری بودن بحران عمیق اقتصادی - پولی‌و در پیامد آن، تعطیل بسیاری از صنایع و مراکز تولیدی، و در نتیجه حجم عظیم بیکاری در کشورهای اروپایی، خواست عدم ادامه سیاست تشنج در ایران را تقویت می‌کند. با روی کار‌آمدن جناح عدم تشنج در ایران، زمینه سرمایه‌گذاریهای جدید باز میشود و این باعث کاهش میزان بحران در اروپا میگردد.

۳- با از میان رفتن سیاست تشنج در ایران، بهای نفت و گاز طبیعی در دنیا کاهش پیدا می‌کند. و این کمک به رشد اقتصادی و شکوفایی صنعتی آنها می‌کند. و از طرف دیگر وابستگی آنها را به نفت و گاز روسیه، که برای آنها یک موضوع حساس سیاسی است، کمتر می‌کند. نگرانی اروپایی‌ها در آنست که نکند روسیه از نفت و گازش به عنوان ابزار سیاسی و اهرم فشار استفاده کند.

چین به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی‌، چندان بدنبال نفوذ سیاسی در منطقه خاورمیانه نیست. آنچه که بیشتر برای چین در این منطقه جذابیت دارد، قراردادهای اقتصادی است. آنها بیشتر در پی معاملات تجاری هستند تا نفوذ سیاسی. و بر این اساس هم، خطوط سیاسی خود را تنظیم مکنند. البته ترجیح میدهند که در فضای آرام و شرایط مساعد اینکار را انجام بدهند ولی‌همزمان منافع تجاری خود را بخاطر هیچ چیز بخطر نمی‌‌اندازند. برایشان نوع حکومتی را که با او وارد معاملات تجاری میشوند، هیچ اهمیتی ندارد. بعبارت دیگر، هیچ پشیزی برای حقوق بشر قائل نیستند. کشور‌های غربی لا‌اقل حرفش را میزنند و ادعایش را میکنند. ولی‌چین نه حرفش را میزند و نه ادعایی در این مورد دارد. طبیعتا اگر قیمت نفت و گاز طبیعی ‌بخاطر عدم ادامه سیاست تشنج در ایران کاهش پیدا کند، بسیار خوشحال میشوند و از آن استقبال میکنند. ولی‌همزمان، بخاطر هیچ چیز، روابط تجاری خود را با جناح آیت‌الله خامنه‌ای و سپاه پاسداران او بخطر نمی‌‌اندازند.

ما مردم آزادیخواه ایران بایسی این آمادگی روانی‌ را در خودمان بوجود آوریم که در راه مبارزه ضد‌استبدادی کنونی، ده‌ها هزار نفر از ما در طی‌ درگیری‌های خیابانی، زیر شکنجه‌های طاقت‌فرسا، کشتارهای دسته‌جمعی، سربه‌نیست کردنها، و.... بدست نیروهای سرکوب و آدم‌کشهای حکومت جمهوری اسلامی نابود خواهیم شد. و متاسفانه این بهای بسیار گرانی است که مردم آزادیخواه ایران برای کسب آزادی خود میپردازند. زیراکه رویا‌روی ما فقط نیروهای سرکوب ضد‌بشری و درنده‌خوی وطنی نیستند. ما ، مزدوران جنایتکار خارجی‌ آنها را نیز در مقابل خود داریم. مزدورانی مثل حزب‌الله لبنان و اجیرکردگانی از برخی‌ کشورهای اسلامی در آفریقا. سکوت کنونی اتحادیه اروپایی در رابطه با کشتارها و دستگیریهای گسترده مردم مبارز و حوادث سیاسی اخیر در ایران، بخاطر همبستگی ‌با سیاست بریتانیا در ارتباط با خواست ادامه حکومت تشنج در ایران است. و همچنین سکوت ایالات متحده آمریکا هم، از سویی بخاطر همبستگی ‌با سیاست اسرائیل و از طرف دیگر بخاطر مسموم‌نکردن فضای مذاکرات جاری تسلیحاتی با روسیه است. چنانچه قبلا هم اشاره شد، ادامه سیاست تشنج در ایران، خواست مشترک بریتانیا، روسیه و اسرائیل است.

بنابر‌این بعهده تمام مبارزان و دوستداران آزادی و دمکراسی در خارج از ایران - چه ایرانی ‌و چه غیر‌ایرانی‌ است که از طریق بسیج محافل حقوق بشر، خواهان شکست این توطئه سکوت شوند و از مقامات دولتی کشور‌های خود خواستار شوند که حکومت جمهوری اسلامی را جهت متوقف کردن دستگیریها، شکنجه ها و کشتار‌های دسته‌جعمی مردم مبارز و آزادیخواه ایران، تحت فشا ر‌های لازم قرار دهد.

اینک که دستگاه حکومتی جمهوری اسلامی را کالبد شکافی کردیم و تبیین شد که این ولایت فقیه است که بایستی مورد هدف باشد، و نه این جناح و یا آن جناح، نه این مهره و یا آن مهره، تا کل رژیم جمهوری اسلامی بتواند در مسیر سرنگونی قرار گیرد؛ بنابر‌این نکات زیر میبایستی در دستور کار مرحله کنونی مردم مبارز ایران قرار گیرد:                                                                                                                           

۱- برای آنکه صدای آزادیخواهی مردم به گوش و چشم جهانیان برسد، بایستی تمرکز تظاهرات و میتینگ‌ها در مناطقی که سفارت خانه‌های کشور‌های خارجی ‌و یا دفتر سازمان بین‌الملل قرار دارند، باشد. ترجیحا بایستی از سفارت خانه‌های کشورهای روسیه، بریتانیا، سویس (که ایالات متحده آمریکا را در ایران نمایندگی می‌کند)، فرانسه و چین خودداری کرد. چرا که اولا میتوانیم یا مورد اتهام حکومت ولایت فقیه و یا دیگران قرار بگیریم که وابسته به این و یا آن هستیم و دوما آنکه این قدرتهای بزرگ فقط بر اساس منافع و سیاست‌های خودشان گام بر میدارند. زیرا همانطور که در پیش اشاره شد این قدرتها،  در ارتباط  با مساله ایران ، هر کدام به تنهایی و یا مشترکا ، بر پایه یک سری محاسبات پیچیده و چندگانه سیاسی، اقتصادی، نظامی و استراتژیک برخورد میکنند و حمایت علنی و مخفی‌آنها از این جناح و یا آن جناح جمهوری اسلامی بر اساس این محاسبات صورت می‌گیرد. ولی‌سایر کشورهای دیگر عمدتا بر پایه منافع اقتصادی خود با مساله ایران برخورد میکنند و بر این اساس منافع، این جناح و یا آن جناح ولایت فقیه را ترجیح میدهند. و بنابراین شا نس بیشتری وجود دارد که کارکنان سفارتخانه‌های این گروه از کشورها، بطور غیررسمی‌ و پنهان صدای آزادیخواهی مردم ایران را به گوش و چشم جهانیان برسانند.                                                                                 

۲- امروز، جبهه نا مقد س حامیان بین‌المللی حکومت جمهوری اسلامی، اتحاد نا مقد س مردم را نیز با انواع گرایشات سیاسی و ایدئولوژیک، چه مردم مبارز در ایران و چه مخالفین حکومت جمهوری اسلامی در خارج از ایران را،  ضروری می‌کند. بالا بردن پرچم‌های رنگارنگ و عکس‌های رهبران سیاسی و ایدئولوژیک خود را میتوانیم به بعد از سقوط حکومت جمهوری اسلامی و تاسیس مجلس مؤسسان واگذار کنیم ( که نگارنده در ادامه این مقاله، در شماره بعدی بدان پرداخت خواهم نمود). بنابر‌این، همهٔ ما از این پس، هماهنگ با یکدیگر، یکصدا و متحد، آهنگ آزادی و دمکراسی را مشترکا و به صورت گسترده، در سرتاسر کشور و در خارج از کشور، در فرصت‌های مناسب و در روزهای مشخص تاریخی ‌که جنبه سمبلیک برای مردم دارند، با دو شعار زیر، چه به صورت نوشتاری و چه به صورت گفتاری ریتمیک‌، هم به زبان فارسی ‌و هم به زبان انگلیسی (جهت بازتاب آن در رسانه‌های گروهی خارجی‌)، اجرا خواهیم کرد.

نا بود  با‌ د  حکومت جمهوری اسلامی !            زنده  با ‌د  آزادی و د مکرا سی !

۳- در رسانه‌های گروهی خارجی‌ همواره اعلام میشود که تاریخ و زمان حوادث قابل اثبات نیست. بنابر‌این، کسانی‌ بایستی مسئولیت فیلم‌برداری تظاهرات و میتینگ‌ها را با دوربین‌های حرفه‌ای که در آنها تاریخ و زمان فیلم‌برداری نشان داده میشود، بعهده بگیرند. و برای رعایت مسائل امنیتی، بایستی اینکار از پشت پنجره خانه‌ها، و یا از پشت‌بام‌ها و یا در ساختمانهای امنی‌ که قابل دسترسی‌ هستند، انجام شود و برای خبرگزاریهای خارجی‌ هرچه سریع‌تر از طریق پست الکترونیکی ارسال شود. و آدرس تمام این خبرگزاری‌ها را می‌توان از طریق اینترنت پیدا کرد. والبته این فیلم‌ها کماکان در You Tube هم گذارده خواهد شد.

۴- هنگام شرکت در کلیه میتینگ‌ها و تظاهرات، تا آنجایی‌ که امکان دارد، از ماسک‌هایی‌ با عکس آیت‌الله خامنه‌ای استفاده شود. آن کار، هم یک اقدام امنیتی موثر است و هم، در شکل یکپارچگی دادن به تظاهرات کمک می‌کند.

۵- جهت نوعی مصونیت و برای کاهش در مقابل ضربات با سلاح‌های سرد میتوانیم از ورقه‌های ایرانیت در زیر لباس‌هایمان به عنوان نوعی سپر در مقابل نقاط حساس استفاده کنیم. همچنین با همراه داشتن عینک‌های مخصوص شنا و دستمال‌های نمدار میتوانیم در مقابل گاز‌های اشک‌آور و گاز‌های فلفل بهتر و بیشتر مقاومت کنیم . همچنین با بهمراه داشتن دستکش میتوانیم کپسول‌های گاز ‌اشک‌آور و گاز فلفل را دوباره بطرف خود مزدوران سرکوبگر پرتاب نمود.

۶- روزی که قرار است در تظاهرات و یا میتینگی در تهران شرکت کنیم، مطلقا از مترو نبایستی استفاده کرد. چرا که گروه‌های سرکوب حکومتی میتوانند براحتی از ورودی و خروجی‌های مترو به عنوان تله استفاده کنندو خیلی‌ها را به دام ا نداخته و دستگیر کنند.

۷- خانواده‌هایی‌ که عزیزان خود را در طی‌ درگیری‌های خیابانی و یا زیر شکنجه ها و یا دستگیریها در تهران از دست داده و یا از وضعشان بی‌ اطلاع هستند، به ویژه زنان، میتوانند به عنوان یک حرکت اعتراضی، بصورت گروهی در بولوار شهرزاد در مقابل دفتر سازمان ملل و یا اگر مقدور نبود، در مقابل سفارتخانه‌هایی‌ که در قبل به آن اشاره شد، با حمل پلاکارد عکس آنها و متن‌هایی‌ به زبان انگلیسی مبنی بر اینکه عزیزان ما کجا هستند و یا اینکه عزیزان ما را چرا کشتید، هر روز میتینگ‌هایی‌ را انجام بدهند.

۸- این تظاهرات و میتینگ‌ها در سایر شهر‌های ایران میتواند در میدان‌های مهم شهر انجام شود. و بایستی میدانی را انتخاب کرد که راه‌های جست و گریز آن راحت و قبلا شناسایی شده باشد.

۹- بشدت توصیه میشود که از این پس، برگزاری تظاهرات و میتیگ‌های مختلف در خیابان‌های اطراف دانشگاه تهران نباشد. و همانطور که قبلا هم اشاره شد، بهتر است که این حرکتها در خیابان‌های اطراف سفارت خانه‌ها باشد. میتوان دلا یل زیر را برای توضیح این موضوع برشمرد:

الف- خیابان‌های اطراف دانشگاه تهران، دیگر مورد شناسایی کامل گروه‌های سرکوب قرار گرفته اند و در نتیجه امکان آسیب پذیری و  جست و گریز در این منطقه محدود شده است.

ب- پس از برگزاری هر میتیگ و تظاهرا تی، گروههای سرکوب جمهوری اسلامی به خوابگاه‌های دانشجویی حمله میکنند و دانشجویان را مورد ضرب و شتم و دستگیری قرار میدهند.

پ- امکان انعکاس اخبار این تظاهرات و میتیگ‌ها در سطح جهانی‌، از منطقه خیابان‌های اطراف دانشگاه، بسیار محدود است. 

۱۰- اجرای نافرمانی مدنی جمعی در تمام سطوح . امروز شرایط بسیار مناسبی است که تلاش شود تا کارگران مراکز تولیدی حساس مثل صنایع نفت، گاز، فولاد و مس که حیات اقتصادی حکومت جمهوری اسلامی به آنها بستگی دارد و همچنین کارکنان نهادهای  حساس مثل مخابرات، رادیو و تلویزیون و ... را به نافرمانی مدنی و بعد بمرور به اعتصابات کشاند.  شاید هر کدام از ما، یا مستقیما با یکی‌ و یا چندین نفر از این افراد آشنا هستیم و یا غیر مسقیم در ارتباط با آنها قرار داریم. بطوری که خودمان را در خطر قرار ندهیم، سعی‌ کنیم که با توضیح و افشاگری، آنها را ابتدا به نافرمانی مدنی و سپس به اعتراض به عملکرد‌ها و رفتارهای ضد انسانی‌ جمهوری اسلامی و پس از آن به اعتصابات بکشانیم. تا قبل از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، زیاد شرایط سیاسی - اجتماعی اینکار فراهم نبود. اما امروز چنین شرایطی فراهم است.

آنچه که ایرانیان مبارز در خارج از کشور میتوانند در حمایت از، و همبستگی‌ با مبارزات ضد‌استبدادی و آزادیخواهانه مردم در ایران انجام بدهند، بقرار زیر است:

۱- همانطور که در پیش هم اشاره شد، جبهه نامقدس حامیان بین‌المللی حکومت جمهوری اسلامی، اتحاد نامقدس  مخالفین حکومت جمهوری اسلامی در خارج از ایران را نیز با گرایشات ایدئولوژیک و سیاسی مختلف،  ضروری می‌کند. بالا بردن پرچم‌های رنگارنگ و عکس‌های رهبران سیاسی و ایدئولوژیک خود را میتوانیم به بعد از سقوط حکومت جمهوری اسلامی و تاسیس مجلس مؤسسان واگذار کنیم ( که نگارنده در ادامه این مقاله، در شماره بعدی بدان پرداخت خواهم نمود).  بنابر‌این، همهٔ ما از این پس، هماهنگ با یکدیگر، یکصدا و متحد، آهنگ آزادی و دمکراسی را مشترکا و به صورت گسترده، در سرتاسر جهان پهناور، در هر کجایی‌ که ایرانی‌ و ایراندوست زندگی‌ می‌کند، در فرصت‌های مناسب و در روزهای مشخص تاریخی ‌که جنبه سمبلیک برای مردم دارند، با دو شعار زیر، چه به صورت نوشتاری و چه به صورت گفتاری ریتمیک‌، هم به زبان فارسی ‌و هم به زبان انگلیسی و هم بزبان آن کشوری که در آن بسر می‌بریم، اجرا خواهیم کرد.

نابود  با‌د حکومت جمهوری اسلامی !            زنده  باد  آزادی و دمکرا سی !

۲- پیشنهاد میشود که از این پس، در کلیه میتینگ‌ها و تظاهرا ت ها یی که در نقاط مختلف دنیا برگزار میشود، همه شرکت‌کنندگان، از ماسک کاریکاتوری آیت‌الله خامنه‌ای استفاده کنند. اینکار هم از جنبه امنیتی کار‌آیی‌ دارد و هم افراد شرکت کننده با خطوط سیاسی مختلف، حساسیتی از اینکه در کنار مخالف عقیدتی خود قرار بگیرند، نشان نخواهند داد و هم تاثیر نمایشی آن چندین برابر خواهد شد.

۳- از سا زمان ملل متحد و از محافل حقوقی و بشردوستانه بین المللی خواسته شود که یک روز را، مثلا اول مهر ماه را به عنوان "روز ایران" و "روز همبستگی‌ جهانی‌ با مردم ستمدیده و آزادیخواه ایران" اعلام شود.

۴- در خارج از ایران، بویژه در کشور‌های اتحادیه اروپایی، ایالت متحده آمریکا، کانادا، استرالیا، و ... ایرانیان زیادی، چه نسل اول و چه نسل دوم هستند که در زمینه حقوق قضایی تحصیل کرده و به عنوان وکلای حقوقی، دادستان و قاضی موقعیت‌های شغلی‌ و اجتماعی بسیار خوبی‌در این کشور‌ها دارند. اینک زمان آن فرا رسیده است که این ایرانیان برجسته و با نفوذ، ابتکار عمل را بدست گرفته و "کانون حقوق‌دانان بدون مرز" را بوجود آورده و طرح بمحاکمه کشاندن سران حکومت جمهوری اسلامی را در دادگاه حقوق بشر لاهه به جرم "جنایت برعلیه بشریت" هر چه سریع‌تر در دستور کار خود قراردهند. در این راستا، با‌لطبع خانم شیرین عبادی بخاطر شهرت جهانی‌ و صاحب نام بودن خود میتواند بسیار مثمر ثمر واقع شود.

۵- و باز هم در همین کشورهای نامبرده، تعداد بسیار زیادی از هنرمندان ایرانی‌، چه در زمینه هنر موزیک و آواز، و چه در زمینه‌های هنرهای نمایشی و تصویری، جایگاه‌های ویژه‌ای در این کشورها داشته و بسیاری از آنها از شهرت جهانی‌ بر خوردار هستند. امروز وقت آن رسیده است که این هنرمندان شایسته ایرانی‌، ابتکار عمل را بدست بگیرند و "کانون هنرمندان بدون مرز" را تشکیل دهند. هنرمندانی همچون کیهان کلهور، محمد شجریان، شهرام ناظری، فرامرز اصلانی، گوگوش، داریوش، لاله، آرش، و......که کمابیش از شهرت جهانی‌ برخوردار هستند، با کمک دیگر هنرمندان ایرانی‌ و غیر ایرانی‌، یک اثر موزیکال پرشور، همانند " We are the world" بیا‌فرینند تا همه ایرانیان، چه در ایران و چه در خارج از ایران، بتوانند با آهنگ و سرود پر‌شورآن، در تظاهرات‌ها و میتینگ‌های خود، درارتباط با این جنبش ضد‌استبدادی کنونی‌ برعلیه حکومت جمهوری اسلامی از آن استفاده کنند.

۶- و هنرمندان هنرهای نمایشی و تصویری ما، همانند فیلم‌ساز برجسته آقای عباس کیارستمی و خانواده سینماگرو هنرمند  مخمل‌باف، خوشبختانه در حال حاضر در‌این زمینه گامهای مهمی‌ برداشته اند. پیشنهاد ما اینست که این افراد برجسته دنیای هنر با کمک دیگر هنرمندان ایرانی‌، از نفوذ فردی و گروهی خود برای تشکیل یک "کانون هنرمندان بدون مرز" استفاده کنند و سعی‌ در بسیج هنرپیشگان مشهور و مترقی بین‌المللی مثل Sarandon Susan, Agelina Juli, Sean Penn, Brad Pitt, George Clooney, Michael Douglas, جهت انجام یک ما نیفست اعتراضی در سطح جهانی‌ بر علیه جنایات حکومت جمهوری اسلامی، نمایند. مثلا آقای Douglas در مراسم اهدای جایزه صلح نوبل خانم شیرین عبادی شرکت داشت و در طی‌ یک مصاحبه تلویزیونی در رابطه با این مراسم از حقوق انسانی‌ مردم ایران حمایت کرد. و آن پنج هنرپیشه دیگر نیز، در رابطه با حمله نظامی آمریکا به عراق در زمان دولت بوش، فعالیت‌های گسترده‌ای را برای متوقف کردن اقدامات نظامی آن کشور انجام دادند.

۷- در خارج از ایران، ما همچنین  تعداد قابل توجهی‌ ژورنالیست‌های عمدتا نسل دوم ایرانی‌ داریم که از موقعیت‌های شغلی‌ و اجتماعی بسیار خوبی‌ برخوردار هستند. این عزیزان میتوانند با کمک "سازمان ژورنالیست‌های بدون مرز" یک کمپین در حمایت از مبارزات آزدیخواهانه مردم ایران و محکوم‌کردن جنایات جمهوری اسلامی، براه بیندازند. 

۸- دانشجویان ایرانی‌ ما در خارج از کشور، میتوانند در همبستگی‌ با دانشجویان درون مرزی ما و حمایت از مبارزات قهر‌مانانه آنها، با کمک سازمانهای دانشجویی سایر کشورها، "تشکیلات دانشجویان بدون مرز" را بوجود آورند و اقدام به تهیه یک بیانیه اعتراضی در ارتباط با ضرب و شتم، دستگیری‌ها، شکنجه‌ها و ناپدید‌شدن‌های دانشجویان ایرانی‌ و حمله‌های سیستماتیک به خوابگاه‌های آنها، نمایند و این بیانیه را برای "کمیسیون دفاع از حقوق بشر سازمان ملل"، "کمیسیون دفاع از حقوق بشر اتحادیه اروپایی"، "دادگاه حقوق بشر لاهه"، "سازمان عفو بین‌الملل"، "سازمان صلیب سرخ جهانی‌" و سایر نهاد‌های انسان‌دوستانه‌ای که سراغ دارید، ارسال نموده و کپی آنرا نیز برای تمام رسانه‌های گروهی بفرستید. 

۹- زنان برون مرزی ما نیز، میتوانند در همبستگی‌ با مبارزات شجاعانه و قهر‌مانانه زنان درون مرزی ما، با کمک سازمانهای زنان سایر کشورها، "تشکیلات زنان بدون مرز" را بوجود آورند و آنها هم اقدام به تهیه یک بیانیه اعتراضی در ارتباط با ضرب و شتم، دستگیری‌ها، شکنجه‌ها و ناپدید‌شدن‌های سیستماتیک زنان در ایران، نمایند و این بیانیه را برای "کمیسیون دفاع از حقوق بشر سازمان ملل"، "کمیسیون دفاع از حقوق بشر اتحادیه اروپایی"، "دادگاه حقوق بشر لاهه"، "سازمان عفو بین‌الملل"، "سازمان صلیب سرخ جهانی‌" و سایر نهاد‌های انسان‌دوستانه‌ای که سراغ دارید، ارسال نموده و کپی آنرا نیز برای تمام رسانه‌های گروهی بفرستید. 

۱۰- تمام احزاب و تشکیلات سیاسی ایرانی‌ برون مرزی، با هر نوع ایدئولوژی و خط مشی سیاسی، میتوانند در همبستگی‌ با مبارزات ضد‌استبدادی مردم ایران، به تهیه یک بیانیه اعتراضی، و البته هر تشکیلاتی با زبان سیاسی خاص به خودش،  در ارتباط با ضرب و شتم، دستگیری‌ها، شکنجه‌ها و ناپدید‌شدن‌های سیستماتیک مردم مبارز، نمایند و این بیانیه را برای "کمیسیون دفاع از حقوق بشر سازمان ملل"، "کمیسیون دفاع از حقوق بشر اتحادیه اروپایی"، "دادگاه حقوق بشر لاهه"، "سازمان عفو بین‌الملل"، "سازمان صلیب سرخ جهانی‌" و سایر نهاد‌های انسان‌دوستانه‌ای که سراغ دارید، ارسال نموده و کپی آنرا نیز برای تمام رسانه‌های گروهی بفرستید.

یک ضرب‌المثل ژاپنی میگوید:

 شهامت آنست که علیرغم بروز و حضور ترس، اما ‌ از حرکت و مبارزه باز نایستی.

 و سکوت و خاموشی در برابر ظلم و جنایت، مترادف با شریک جرم بودن است. 

لطفا این مقاله را بطور وسیع برای همه بفرستید.

 مهم نیست که این مطلب به یک نفر چندین بار برسد. مهم آنست که به چندین نفر حداقل یکبار برسد.