بهمن ادیب  13/09/2006                                                                                                                                        

        بررسی تاریخ انقلاب اکتبر ، ساختمان سوسیالیسم در شوروی آنطور که بوده 

                    و نه  آنطوریکه امپریالیستها جعل و تحریف کرده اند 

                            ( 1 )

مقدمه  :

نمی توان انسانی را که دارای اندک شعور سیاسی باشد یافت که اندر فوائد تاریخ سخن نگوید  و تاریخ را چراغ راه آینده نداند . تاریخ است که گنجینه با ارزش رخدادهای انسان ساز بشری است در حالی که غارتگری و جنایتگری ستمگران را در دل خویش برای همیشه ثبت می گرداند . 

تاریخ بمثابه نقاش چیره دست قادر است اعمال نیک و پسندیده  و بشردوستانه را  در کنار اعمال نکوهیده و ضد بشری بمثابه حقایق انکار ناپذیر  بر بوم نقاشی بتصویر کشد . تاریخ همواره جانبدارانه و طبقاتی است .

جباران زمانه- سرمایه داران از آنجائیکه اقلیت اهالی را در جامعه تشکیل میدهند ، از آنجائیکه  دسترنج زحمتکشان را در پروسه تولید می ربایند ، لذا عامدانه تاریخ را جعل و تحریف می کنند و آنرا بر اساس منافع طبقاتی خویش به نگارش درمی آورند .

زحمتکشان- نیروی رنج و کار از آنجائیکه اکثریت را تشکیل میدهند ، از آنجائیکه آفریننده گان واقعی نعم مادی  و معنوی جامعه اند  ، لذا تاریخ را همانطور که هست بصورت حقایق واقعی ثبت  می کنند .

 توده ها آفریننده واقعی تاریخ اند  و نه استثمارگران پس باید تاریخ  توده ها را آموخت و بکار بست  و نه تاریخ ستمگران را .

آموختن تاریخ انقلاب کبیر اکتبر  و ساختمان سوسیالیسم در شوروی بمثابه بزرگترین رخداد انسان ساز بشری ، جهت دستیابی به تئوری انقلابی  و شناخت قانونمندی های مبارزه طبقاتی ، برای تمام انسان ها  و بویژه تمامی آزایخواهان و بشردوستانی که برای فردای بهتر انسان ها مبارزه می کنند از ضروریات مبرم اصول مبارزاتی می باشد .

نگارنده بمنظور کشف حقایق تاریخی  بدون دخل و تصرف کوشش دارد  طی سلسله مقالاتی مبادرت به درج کتب ارزشمند  دو نویسنده زبردست  مایکل سیرز  و آلبرت کان  از انتشارات حزب کار ایران ( توفان )  ورزد . با امید باینکه مطالعه این سند گرانبهای تاریخی کمکی در جهت تنویر افکار صحیح گردد .

                                 توطئه بزرگ

 

مایکل سیرز- آلبرت کان

                              کتاب یکم : انقلاب  و ضد انقلاب

برگردان : ماکان

از انتشارات حزب کار ایران ( توفان )

پیشگفتار

کتابی که نخستین جلد آن از نظر خوانندگان می گذرد ، سندی است زنده از رویدادهای سیاسی- اجتماعی در شوروی از آغاز انقلاب کبیر اکتبر ( 1917 ) تا پایان جنگ دوم جهانی ( 1945 ) ، که برای اولین بار در سال 1946 در آمریکا به چاپ رسیده است .

مایکل سیرز  و آلبرت کان پژوهشگران تیز هوش و فرزانه ، با بررسی مدارک رسمی منتشره از جانب دولت های شوروی ، آمریکا ، انگلستان ... و مرور در روزنامه ها ، کتاب ها و نوشته های آن دوران ، سرگذشت یک دوره از حساس ترین وسرنوشت ساز ترین دوران حیات بشر را ، بشیوه ای دلنشین به نگارش درآورده اند .

کاوش موشکافانه ، روش سیستماتیک و بیان جذاب  ویژگی های کتاب  " توطئه بزرگ "  می باشند. خواننده اما اجبار به پذیرش همه پندارهای این کتاب ندارد ، آنچه ضروری است قضاوت در مورد پدیده ها در چهارچوب زمان ، مکان  و شرایط رخداد آن هاست . یک خواننده آگاه خود پژوهشگری است که از کلیشه برداری- این بیماری مزمن روشنفکران که ناشی از روحیه تقلید  و  نه  نوآوری در جامعه ما است- بشدت گریزان است .

انتشار این تریبون حقیقت در این زمان که سرمایه داری جهانی و کارگزارانش آنی از تحریف  و پرده پوشی حقایق در مورد نقش رهبران  و آموزگاران جنبش کارگری جهانی فرو گزار نمی کنند ، وظیفه ای است به تعویق افتاده . 

این کتاب اما یک پاسخنامه نیست بلکه یک تاریخ است ، مگر نه این که تاریخ خود بهترین پاسخگویی نا راستی هاست ؟

" توطئه بزرگ "  چهار کتاب را در برمی گیرد :

کتاب یکم ( انقلاب  و ضد انقلاب )  :  رویدادهای انقلاب اکتبر ، دخالت متفقین در روسیه شوروی  و جنگهای داخلی .

کتاب دوم ( اسرار خط قرنطینه )  :  دسیسه های درون  و برون مرزی تزار یستها پس از شکست متفقین در روسیه ، تدارکات امپریایستها برای حمله نظامی جدید به روسیه  و ظهور نازیسم .

کتاب سوم ( ستون پنجم روسیه )  :  فعالیتهای اپوزیسیون درون حزب بلشویک ( ترتسکی ، بوخازین ... )  و  مبارزه حزب با آن .

کتاب چهارم ( از مونیخ تا سانفرانسیسکو )  :  جنگ دوم جهانی ، ضد کمونیسم در آمریکا  و شکست فاشیسم .

در برگردانی این کتاب کوشش شده بیشترین امانت بکار برده شود . در مورد نامهای ویژه  و اصطلاحات  و اشاره های نامأنوس ، که در این کتاب بوفور یافت می شود ، تلاش شده تا حد امکان توضیح بعمل آورده شود . این توضیح ها با علامت ( * ) مشخص شده اند .

      بخش نخست

           اعتلای قدرت شوراها 

1-  ماموریت در پتروگراد  

    در اواسط  تابستان سال سرنوشت ساز 1917 ، به هنگامیکه آتشفشان انقلاب روسیه سر به غرش  و خروش نهاده بود ، یک امریکایی به نام سرگرد  ریموند رابنز ، برای ماموریتی سری  و فوق العاده مهم به پتروگراد ( 1 ) وارد شد . شخص مزبود بطور رسمی به عنوان معاون در بخش امریکایی صلیب سرخ مسافرت میکرد در حالیکه بطور غیر رسمی در خدمت سرویس اطلاعاتی ارتش ایالات متحده قرار داشت . ماموریت سری او در خدمت سیاست ابقای روسیه در حالت جنگ با آلمان بود . 

اوضاع در جبهه شرق یأس آور بود . ارتش نا مجهز روسیه با رهبری بی کفایتش ، توسط آلمان درهم شکسته شده بود .

رژیم فئودالی تزار ، پوسیده از درون  و  درهم شکسته در اثر جنگ ، متزلزل و سپس سرنگون گردید . در خلال ماه مارس تزار نیکلای دوم به واگذاری قدرت ناچار  و دولت موقت تاسیس شد . فریاد انقلابی  " صلح ، نان  و زمین ! "  پهنه سرزمین روسیه را درنوردید . فریادی که تمام علائق نوین  و نیز آمال قدیمی میلیونها روسی فرسوده از جنگ ، قحطی زده  و بی چیز را درخود متجلی می کرد .

متفقین روسیه- بریتانیا ، فرانسه  و ایالات متحده ، از سقوط محتوم ارتش روس بیمناک بودند . در هر لحظه امکان این میرفت که یک میلیون سرباز آلمان بناگاه از جبهه شرق خلاص  و به سوی نیروهای بی رمق متفقین در غرب یورش آورند . به همین درجه نیز آینده گندم  اوکراین ، زغال سنگ دونتس ، نفت قفقاز ، و تمامی ذخایر سرشار سرزمنین روسیه در خطر بود ، ثروت هایی که میرفت به چنگال حریص آلمان پادشاهی بیفتد .

متفقین نا امیدانه- و حداقل تا زمانیکه قوای کمکی امریکا به جبهه غرب برسد- تلاش در نگهداری روسیه در حالت جنگ داشتند . سرگرد  رابینز  یکنفر از خیل دیپلماتها ، نظامیان و افسران اطلاعاتی مخصوس بود که بطور شتابزده به پتروگراد عازم شده بودند تا آنچه در توان دارند انجام دهند تا روسیه جنگ را همچنان دنبال کند ... .

ریموند  رابینز  مردی چهل و سه ساله ، دارای انرژی سرشار ، فصاحت بینظیر و جاذبه شخصی فراوان بود که با موهای سیاه براق و چهره ای جذاب  و عقاب گونه ، در امریکا بعنوان یک شخصیت اجتماعی  برجسته معروف بود . او حرفه موفق تجارت در شیکاگو را رها و خود را وقف کارهای اجتماعی  و نوع دوستانه نموده بود . در عرصه سیاست او یکی از  " مردان روزولت "  به شمار میرفت . رابینز  در فعالیتهای انتخاباتی سال 1912 نقش بارزی را ایفا نموده بود . در طی این فعالیتها ، مرد محبوب او  " تئودور روزولت "  کوشش میکرد ، بدون کمک مالی سرمایه داران بزرگ و دستگاههای سیاسی ، به کاخ سفید راه یابد . رابینز  یک لیبرال مبارز  و یک جنگجوی خستگی ناپذیر در هر گونه پیکار بر علیه ارتجاع بود .

سرهنگ ویلیام بویس تامسون  رئیس صلیب سرخ امریکا در روسیه از انتصاب  رابینز  به معاونت خود شدیدا در شگفت شد :  " چه گفتید ؟  رموند  رابینز ؟  آن بلند پرواز ؟  آن حنجره پاره کن روزولت؟  او دیگر در این ماموریت چه میکند ؟  " .  سرهنگ تامسون  از جمهوریخواهان ( منظور حزب جمهوریخواه امریکا است- م ) و مردی بی ذوق  و حال بود . وی از سهام قابل توجهی در تجارت روسیه ، آنجا که مربوط به معادن  منگنز  و مس  روسیه میشد ، برخوردار بود . سرهنگ تامسون  معهذا شخصی واقع بین  و ناظری روشن بین در امور به شمار میرفت و دریافته بود که از شیوه محافظه کارانه وزارت امور خارجه امریکا در قبلا اوضاع آشفته روسیه هیچگونه نتیجه ای عاید نخواهد شد . 

دیوید  فرانسیس  سفیر امریکایی  در روسیه در آن سال ، مردی مسن و متحجر ، بانکداری  پوکر باز  از  سنت لوئیز  و فرماندار سابق  میسوری  بود . این شخص در فضای درهم  پتروگراد  شکسته از جنگ ، پتروگراد انقلابی ، با موهای خاکستری ، یقه های بلند مدل قدیم  و پالتوی سیاه خوش دوختش ، چهره ای غیر عادی جلوه میکرد . دیپلماتی انگلیسی در وصف او چنین اظهار نظر کرده بود :

" فرانسیس پیر  یک سوسیال- انقلابی  را از یک  سیب زمینی  تشخیص نمیدهد ! "

اما همان اندازه که  فرانسیس  از امور سیاسی روسیه بی اطلاع بود ، به همان اندازه نیز به صحت اعتقاداتش ایمان داشت . این اعتقادات بیشتر بر پایه لاطائلات هیجان آوری استوار بود که ژنرالهای تزاری  و میلیونرهایی  که همواره سفارت امریکا  در پتروگراد  را احاطه کرده بودند ، سرهم میکردند . فرانسیس  بر این نظریه بود  که این آشفتگی ناگهانی روسیه محصول  توطئه آلمان بود  و اینکه تمام انقلابیون روسیه عمال خارجی اند .  و همچنین تصور میکرد که این اشکالات به زودی به پایان خواهد رسید .

روز 21 آوریل 1917 ، سفیر کبیر  فرانسیس  تلگراف محرمانه ای به این مضمون به وزیر امور خارجه امریکا   رابرت لنسینگ مخابره نمود  :

" سوسیالیست  یا آنارشیستی افراطی  به نام لنین همواره در حال ایراد خطابه های خشونت آمیزی است که به تقویت دولت می انجامد . در موقعیت مناسب از فرصت استفاده خواهد کرد " .

اما انقلاب روسیه ، پس از سرنگونی تزار  نه تنها فرو ننشسته بود بلکه تازه داشت آغاز میشد . ارتش روسیه در حال فروپاشیدگی  بود و هیچکس در روسیه  به نظر قادر به جلوگیری  از آن     نمی آمد. الکساندر کرنسکی  نخست وزیر جاه طلب دولت موقت از جبهه ها بازدید  و خطابه های فصیحی برای سربازان ایراد و بآنان اطمینان میداد که از  " پیروزی ، دموکراسی و صلح  "  چند قدمی بیشتر فاصله نیست . سربازان گرسنه ، ناخشنود  و طغیانگر روسی  گروه گروه جبهه را ترک میکردند ، در بونیفرمهای خشن  و چرکین خود ، همچون سیلی به سوی دشتهای باران خورده  و جاده های آب گرفته ، به سوی دهکده ها  و شهرها سرازیر میشدند ( 2 )

در پشت جبهه ، سربازان بازگشته روس  با کارگران  و دهقانان انقلابی برخورد میکردند . در همه جا سربازان ، کارگران  و دهقانان کمیته ها  یا  " شوراها "  ی انقلابی خود را ایجاد کرده  و نمایندگانی برای ارائه خواسته هایشان یعنی  " صلح ، نان ، زمین ! "  به مراکز دولتی در پتروگراد  اعزام مینمودند ... . 

هنگامیکه  سرگرد  رابینز  به پتروگراد  رسید ، توده های گرسنه و نا امید همچون موجی تیره همه سرزمین را فرا گرفته بودند . پایتخت از نمایندگان سربازان اشباع شده بود ، نمایندگانی که از سنگرهای گل آلود  اول جبهه میآمدند تا پایان جنگ را در خواست کنند . تقریبا هر روز شورشی برای نان در میگرفت . حزب بلشویک لنین- سازمان کمونیستهای روسی- که توسط کرنسکی غیر قانونی اعلام شده  و به فعالیت زیر زمینی  کشانیده شده بود ، به سرعت در حال کسب نیرو  واعتبار   بود .   

ریموند رابینز  از پذیرش عقاید  سفیر کبیر  فرانسیس  و دوستان تزاریش در مورد حقیقت اوضاع روسیه سرباز زده  و وقت چندانی را در سالن های پتروگراد تلف نکرد  و به قول خود " بمیدان " روان شد تا صحنه روسیه را نظاره کند .  رابینز  اعتقاد پر شوری به  " ذهنیت برون گرا "  داشت ؛ به گفته او این خصلتی مشترک نزد بازرگانان موفق امریکایی است ، ذهنیتی که نه بر مبنای پر حرفی بلکه به جستجوی پیوسته واقعیات استوار است ، رابینز  به اطراف و اکناف روسیه مسافرت  و از کارخانه ها ، نشست های اتحادیه های کارگری ، سربازخانه ها  و حتی سنگرهایی پراز شپش در جبهه شرق بازدید به عمل آورد . وی برای دریافت آنچه در روسیه میگذشت ، به میان مردم روسیه رفت .

روسیه آن سال سراسر همچون انجمنی برای مباحثه بود . انجمنی پهناور  و آشفته .

توده ها پس از قرنها سکوت تحمیلی ، سرانجام زبانهای خود را باز یافته بودند . جلسات بحث در هر نقطه بر پا میشد و هر کس چیزی برای گفتن داشت . مامورین دولتی ، مبلغین متفقین ، بلشویکها ، سیوسیال- انقلابیها ، منشویکها  و آنارشیستها همه بطور همزمان زبان به صحبت کشوده بودند . بلشویکها پر طرفدارترین سخنگویان بودند  و سربازان ، کارگران و دهقانان همواره سخنان آنان را تکرار میکردند.

سربازی در یکی از جلسات پر هرج و مرج مسائل را به این گونه مطرح میکرد : 

" به من نشان بدهید برای چی میجنگم برای فتح قسطنطنیه  یا برای یک روسیه آزاد ، برای دموکراسی  یا برای سرمایه دار غارتگر ؟  اگر به من ثابت کنید که با جنگ دارم از انقلاب دفاع میکنم ، آنوقت بدون اینکه ترس از مجازات مجبورم کند ، با میل خود به جنگ خواهم رفت . اگر زمین از آن دهقانان ، کارخانه از آن کارگر  و قدرت بدست شوراها باشد آنگاه است که خواهیم فهمید برای چه میجنگیم و برای آن خواهیم جنگید ! "

رابینز  به این فضای بحث و جدل کاملا معتاد بود . در ایالات متحده ، با یک سخنران مارکسیست امریکایی در مورد اینکه چرا نباید با بلشویکهای روسی باشیم به بحث نشسته بود و در جلسات غالبا اجازه پاسخگویی به بلشویکها را درخواست میکرد . چه در ازدحام کارخانه ها و چه سنگرها این امریکایی شانه پهن و چشم تیره به صحبت برمیخاست . هنگامیکه  رابینز  از طریق مترجم به توضیح در باره دموکراسی امریکایی و خطر ملیتاریسم پروس  برای شنوندگان روسی می پرداخت ، ابراز احساسات شدید سخنانش را بدرقه میکرد . 

رابینز  در عین حال وظایف مربوط به صلیب سرخ خویش را نیز فراموش نکرد . مسئولیت او رساندن مواد غذایی به شهرهای گرسنگی زده بود . در نواحی  ولگای سفلی ، وی به انبارهای عظیمی برخورد نمود که در آنها غلات در حال گندیدن بودند چرا که به علت عدم وسائل حمل و نقل نمی توانستند به جاهای دیگر منتقل شوند . تحت رژیم بی کفایت تزار ، همه وسائل حمل و نقل تکه تکه شده و کرنسکی نیز کوچکترین اقدامی برای علاج این وضعیت انجام نداده بود . رابینز  پیشنهاد نمود که یک سری قایق باری برای حمل غلات به پایین  ولگا  ارسال شود . مامورین کرنسکی پاسخ دادند که این کار ناممکن است . دهقانی به نزد  رابینز  آمده و خود را بعنوان سرپرست شورای محل معرفی نمود . وی به  رابینز  گفت که قایق های باری را فراهم خواهد کرد . صبح روز بعد ، غلات بسوی شمال بطرف مسکو  و  پتروگراد  رهسپار شدند .

بهر کجا که  رابینز  پای مینهاد ، سردرگمی و بی کفایتی حکومت  کرنسکی و در عین حال نظم تشکیلاتی  و اراده شوراهای انقلابی را مشاهده میکرد . هنگامیکه سرپرست یک شورا می گفت کاری انجام خواهد گرفت ، آن کار انجام میشد .... .

اولین باری که  رابینز  به یک روستای روسیه رفته و درخواست ملاقات مامورین دولت را کرد روستائیان لبخندی زده  و گفتند " شما بهتر است سرپرست شورا را ببینید "

رابینز  با اعتراض  : اینکه یک تشکیلات انقلابی است ، من با تشکیلات دولتی کار دارم ، تشکیلات اداری معمولی .

روستایی با خنده  :  هان !  اون تشکیلات به چیزی نمی ارزد ، بهتر است شما سرپرست شورا  را ببینید !

رابینز  پس از این سرکشی ها ، دربازگشت به  پتروگراد  گزارش اولیه خود را بدین مضمون به سرهنگ تامسون  ارائه کرد  :

" دولت کرنسکی دولت کاغد بازی  و بله قربان گویی در بالا است که در مسکو ، پتروگراد  و جا های دیگر تنها به زور سرنیزه خود را سر پا نگه داشته است " .

حکومت واقعی کشور توسط شوراها اعمال میشد . اما کرنسکی ، معتقد به ادامه جنگ با آلمان بود و به همین دلیل  رابینز  بر این نظر بود که وی بایستی در راس قدرت باقی بماند و چنانچه متفقین خواست آن دارند که از هرج و مرج در روسیه و افتادن آن به چنگال آلمان پیشگیری نمایند ، بایستی تمام نفوذ خود را بکار برند تا کرنسکی  شوراها  را به رسمیت شناخته و از در توافق با آنها درآید . دولت ایالت متحده ، می بایستی ، قبل از آنکه دیر شود ، در جریان واقعیات قرار گیرد . 

رابینز  در این میان اقدام شجاعانه ای را پیشنهاد نمود مبنی بر  برپا نمودن یک فعالیت تبلیغاتی عظیم و پر انرژی برای متقاعد ساختن مردم روسیه بر این امر که خطر حقیقی برای انقلاب از جانب آلمان است و در این راه با کمال شگفتی دریافت که سرهنگ تامسون ، بدون هیچگونه تردید ، هم با گزارش  و هم با پیشنهاد او موافق است . وی به  رابینز  اطمینان داد که به  واشگتن  تلگراف و طرح عملیات تبلیغاتی را تشریح و درخواست  اتوریته  و اعتبار برای اجرای آن خواهد نمود .

در عین حال به  رابینز  گوشزد کرد که وقت گرانبهاست  و بایستی عملیات را بیدرنگ آغاز کند .

رابینز  :  اما پول آن از کجا برسد ؟

تامسون  :  من از پول خودم یک میلیون را به قمار خواهم گذاشت .

به  رابینز  اجازه داده شد تا این مبلغ را از بانک خود  تامسون  در  پتروگراد  برداشت کند ... بگفته تامسون  مسئله عمده حفظ ارتش روسیه در جبهه شرق و نگهداری آلمان در بیرون از روسیه بود . سرهنگ تامسون  معهذا به خطرات این گونه درگیری فعالانه و شخصی در امور روسیه کاملا واقف بود . 

تامسون  :  رابینز ، آیا میدانید این کار به چه معنی است ؟

رابینز  :  فکر میکنم که تنها راه نجات وضعیت فعلی باشد .

تامسون  :  نه ، منظورم این است که آیا میدانید این امر چه مفهومی برای شخص شما دارد ؟

رابینز  :  منظورتان چیست ؟

تامسون  :  منظورم این است که اگر شکست بخوریم ، شما  تیرباران خواهید شد .

رابینز  شانه اش را بالا انداخته گفت  : " مردان بهتر  و جوانتر هر روزه  دارند در جبهه غرت گلوله میخورند " . و پس از مکثی ادامه داد  " سرهنگ ، اگر من  تیرباران  شوم ، شما به دار آویخته خواهید شد . "

سرهنگ تامسون  : باعث تعجبم نخواهد شد ، چنانچه حق با شما باشد . ( 3 )

جمعبندی از نگارنده  :

نخستین درس آموخته شده از این بخش اینکه ؛  همواره در طول تاریخ امپریالیستها  و در راس آن  امپریالیسم امریکا جهت تسلط  بر جهان سعی کرده توسط ایادی و جاسوسان مزدورانش در لباس تجار ، ماموران خدماتی ،تحقیقاتی و ...  کشورها  و بویژه کشورهایی را که بحران انقلابی درآن شعله ور می گردد زیر نظر قرار دهد  و تمامی کوشش خویش را مصروف آن می دارد که انقلاب را مهار کرده و دولتی را بر مسند قدرت سیاسی قرار دهد که دست نشانده وی باشد  و یا حداقل دولتی باشد که یورش به  دژ سرمایه  هدفش نباشد . تا در آینده بتواند از طریق فشارهای  " دیپلماسی " که آمیخته با اعمال خرابکارانه  و جنایتکارانه ایادی داخلی و خارجی اش می باشد ، بتواند بشیوه انقلابات مخملی چون اکراین و .. ، اپوزیسیون سازی های تقلبی چون احمد چلبی در عراق و ... ، دولت مطلوب خویش را بر سرکار آورد .

درس دوم اینکه ؛ جنگ های امپریالیستی چون جنگ اول جهانی ، جنگ هایی بودند استعماری  و غارتگرانه . جنگ هایی که با هدف چنگ اندازی و تقسیم ذخایر سرشار  و ثروت های نهفته در دل دیگر کشورها- تقسیم بازارهای جهانی- چپاول و غارت بی رحمانه نیروی ارزن کار- عقب نگهداشتن دول در حال رشد  و ... بمنظور کسب حداکثر سود برای انحصارات غول پیکر امپریالیستی آن اهداف پلید و شومی است که نابود کردن میلیونها انسان های پرامید- درهم کوبیدن هزاران تاسیسات اقتصادی ، تجاری ، مسکونی ، آموزشی و درمانی توسط بمباران های وحشیانه- زخمی کردن و معلول نمودن میلیونها انسان بیگناه که جرمشان دفاع از استقلال کشورشان می باشد را بهمراه داشته است . امری که هم اکنون با دریایی از ددمنشی مافوق ضد انسانی  در عراق جریان دارد .

و در عین حال این برج و بارو علم شده ، آسمان خراش های  پرزرق و برق ، زندگی های نسبتا مرفه مردم در کشورهای امپریالیستی حاصل این غارتگری و جنایتکاری انحصارات امپریالیستی است . و این یعنی دیالکتیک مبارزه طبقاتی که بمصداق سروده انقلابی :

" این فرش هفت رنگ  که پایمال رقص توست   از خون و زندگی انسانها گرفته رنگ " ، بیانگر واقعیت دو زندگی کاملا متضاد در جهان کنونی است .

درس بعدی اینکه ؛ بورژوازی قادر نخواهد بود در شرایط بحرانی چون جنگ ، کشور را از ورطه نابودی برهاند ، بلکه طبق تجربه تاریخ تنها راه نجات واقعی کشور از نیستی و نابودی جهت نیل به " صلح و آزادی و نان " ، در پرتوی تشکیلات کمونیستی چون حزب طبقه کارگر بمثابه ستاد فرماندهی زحمتکشان امکان پذیر خواهد بود . همانطوریکه در تجربه و عمل درستی این امر را حزب بلشوک لنین و استالین ؛ با در اختیار گذاشتن زمین برای دهقانان  و کارخانه از آن کارگران  و قدرت بدست شوراها ، باثبات رساند .

توضیحات  :

( 1 ) _ پتروگراد  پایتخت روسیه تزاری بود . این شهر که نام خود را از  پتر کبیر  گرفته بود در اصل  سنت پترزبورگ  نامیده میشد . در آغاز جنگ اول نام این شهر به فرم روسی  پتروگراد  تغییر نمود . پس از انقلاب بلشویکی ، مسکو بصورت پایتخت جدید درآمد  و در سال 1924  پس از مرگ لنین  پایتخت سابق  لنین گراد  نام گرفت .

( 2 ) _ مدت سه سال سربازان روسی با رشادت  و مهارت فراوان در برابر مصائب مافوق تصور پیکار کرده بودند . در ماههای ابتدای جنگ ، در اوج حمله آلمان ، روسها  به خاور پروس  تجاوز کردند ، دو لشکر ویژه و یک هنگ سواره آلمان  را به عقب رانده و برای  ژوفر  (  ) موقعیت پرکردن خلاء در  مارن  (  ) و نجات پاریس  را فراهم آوردند . ارتش روسیه اما محکوم بود  که خیانت و کم کاری پشت جبهه را تحمل کند . وزیر جنگ  سوخوم لینوف  خائنی بود  که توسط آلمان خریده شده بود . دربار تراز مملو از عمال آلمان  و آلمان دوستانی بد نام چون  تزارینا ( همسر تزار) و مشاورینش کشیش پلید  راسپوتین  بود . سربازان روسی دارای تجهیزات محقری بوند . ارتش روسیه تا سال 1917 به تنهایی از مجموع  بریتانیا ، فرانسه  و ایتالیا  متحمل تلفات بیشتری شده بود. این تلفات  به 2762064 کشته ، 000/950/4  زخمی  و  000/500/2  گمشده میرسید .

( 3 ) _ این گفتکو بین  سرگرد  رابینز  و  کلنل تامسون  همانند سایر گفتکوهای مندرج در این کتاب مستقیماً  از منابع موثقی نقل شده که لیستشان در مأخذ پایان کتاب آمده است    

                 

       بررسی تاریخ انقلاب اکتبر ، ساختمان سوسیالیسم در شوروی آنطور که بوده

                  و نه آنطوریکه امپریالیستها جعل و تحریف کرده اند 

                      ( 2 )

                                        توطئه بزرگ

مایکل سیرز- آلبرت کان

                          کتاب یکم : انقلاب  و ضد انقلاب       

برگردان : ماکان

از انتشارات : حزب کار ایران ( توفان )

2-  ضد انقلاب   

بادهای سرد  و مرطوب از جانب دریای بالتیک میوزید ، ابرهای تیره آسمان شهر را پوشانده بود ؛ پتروگراد  به نقطه اوج تاریخی خود نزدیک میشد . 

الکساندر  کرنسکی ، نخست وزیر دولت موقت ، رنگ پریده  و عصبی ، با چشمان از حدقه درآمده با یونیفرم قهوه ای رنگ همیشگی در حالیکه بازوی راستش را به شیوه ناپلئون در پالتو فرو برده بود، در طول اطاقش در کاخ زمستانی قدم میزد . 

وی با حالت فریاد به  ریموند رابینز  چنین گفت : اینها از من چه انتظاری دارند ؟  نیمی از اوقات مجبورم  با لیبرالیسم اروپایی صحبت کنم تا متفقین راضی باشند  و نیمی دیگر بایستی به شیوه سوسیالیسم اسلاوی روسی حرف بزنم تا سر خود را روی تنم حفظ کنم !

کرنسکی حق داشت آشفته خاطر باشد . پشت سر او ، حامیان اصلیش ، میلیونر های روسی  و متفقین انگلیس و فرانسوی در حال توطئه برای برکناری او از قدرت بودند .

میلیونرهای روسی آشکارا تهدید میکردند که اگر فرانسه از اقدام بر علیه انقلاب خود داری کند ، آنان به آلمانیها روی خواهند آورد .

استپان  کئورگویچ لیاتوزف- راکفلر روسی-  به خبرنگار امریکایی  جان رید  چنین می گفت :

" انقلاب یک بیماری است ، دیر یا زود می بایستی قدرتهای خارجی وارد عمل شوند همانگونه که شخص برای مداوای یک کودک بیمار  و آموزش راه رفتن به او ، دخالت میکند " .

میلیونر دیگر روسی  ریابوشینسکی  اعلام میکرد  که تنها  راه گریز  " مردم بینوا از چنگال بیرحم قحطی ، فشردن گلوی این دوستان  دروغین مردم- شوراهای دمکراتیک  و کمیته هاست ! "

سرساموئل هور  رئیس اینتلیجنت سرویس سیاسی در روسیه پس از گفتگویی  با این میلیونرها  به لندن باز گشته بود  تا گزارشی ارائه دهد مبنی بر اینکه  دیکتاتوری نظامی بهترین پاسخ است به معمای روسیه . بزعم  هور ، مطلوبترین نامزدها برای پست  دیکتاتوری روسیه یکی  آدمیرال کالچاک بود  که به قول او نزدیکترین نمونه بیک جنتلمن انگلیسی بود که او هرگز در روسیه مشاهده کرده بود  و دیگری  لاورکرنیلف  فرمانده کل قوای روسیه بود  که ژنرالی قزاق  و قوی هیکل  و دارای ریش بزی سیاه بود .

دول انگلیس و فرانسه بر آن شدند  که از ژنرال  کرنیلف  حمایت کنند . قرار بر این شد که او آن مرد نیرومندی باشد  که روسیه را در جنگ باقی نگهداشته ، انقلاب را منکوب  و سهام مالی انگلیس- فرانسه  را در روسیه حفاظت نماید .

هنگامیکه  ریموند  رابینز  از این تصمیم مطلع شد ، احساس کرد که متفقین مرتکب اشتباه خطیری شده اند . متفقین روحیه مردم روس را درک نمیکردند  و تنها بصورت بازیچه ای  در دست بلشویکها  درآمده بودند ؛ بلشویکها  که ابتدا پیشبینی کرده بوند که دولت  کرنسکی  بصورت نقابی درخواهد آمد  که ضد انقلاب در پس آن در حال تدارک است . ژنرال  آلفرد  ناکس  وابسته نظامی انگیس  و سرکرده میسیون نظامی انگلیس در  پتروگراد  با خشونت به  رابینز  گوشزد کرد که زبانش را بسته نگه دارد .

کودتای تدارک شده ، صبح روز هشت دسامبر 1917 در  پتروگراد  به اجرا گذاشته شد . کودتا  باصدور اعلامیه ای توسط  کرنیلف  به عنوان فرمانده کل ارتش اعلام شد . در اعلامیه مزبور  سرنگونی دولت موقت  و استقرار  " نظم  و دیسیپلین "  عنوان شده بود . به ناگاه هزاران اعلامیه با تیتر  " کرنیلف قهرمان روسیه "  در خیابانهای مسکو  و  پتروگراد  ظاهر شد . کرنسکی  سالها بعد ، در کتاب خود موسوم به  " فاجعه "  فاش نمود  که این اعلامیه ها به هزینه میسیون نظامی انگلیس  در  پتروگراد  و در واگن مخصوص ژنرال  ناکس ، وابسته نظامی انگلیس چاپ شده بود .  کرنیلف  به بیست هزار از سربازان خود دستور داد که در  پتروگراد  رژه بروند . افسران انگلیسی و فرانسوی نیز در یونیفرمهای روسی همراه با سربازان  کرنیلف  در این رژه شرکت کردند .

کرنسکی  از این خیانت وحشتزده شده بود . او هنوز در لندن  و پاریس بعنوان یک  " دمکرات بزرگ "  و  " قهرمان توده های روس "  ستایش میشد ، لیکن در اینجا ، در روسیه ، نمایندگان متفقین در پی سرنگونی او بودند !  کرنسکی بی یار و یاور  در پی  راه چاره ای بود اما سرانجام هیچگونه اقدامی از او سر نزد .

شورای بلشویکی  پتروگراد  اما ، به ابتکار خود دستور بسیج فوری صادر کرد . ناویان انقلابی ناوگان بالتیک  و سربازان برگشته از جبهه  به کارگران مسلح پیوستند . باریگارد ها  و حصارها  از سیم خاردار  در خیابانهای شهر برپا شد ، قطعات توپخانه  و مسلسلها  به سوی مواضع رانده شدند. گاردهای سرخ- کارگران با کلاهها  و کت های چرمی- مسلح به تفنگ  و نارنجکهای دستی به حفاظت از شاهراههای گل آلود  و ناهموار پرداختند . 

ارتش  کرنیلف  در عرض چهار روز  ازهم پراکنده شد . خود او توسط کمیته سربازان که در خفا در درون ارتش وی تشکیل شده بود دستگیر شد . حدود چهل  ژنرال  تزاری که در توطئه  کرنیلف  دست داشتند در بعداز ظهر همانروز در حالیکه در هتل  آستوریای  پتروگراد  به انتظار خبر پیروزی  کرنیلف  نشسته بودند محاصره شدند . معاون وزارت جنگ  کرنسکی ، بوریس ساوینگف  در پی یک اعتراض همگانی ، به جرم همکاری در این توطئه از پست خود برکنار شد . پایه های دولت موقت لرزان بود ... .

و اما کودتا درست به همان چیزی انجامید که بر علیه آن طرح شده بود ؛ پیروزی برای بلشویکها  و نمایش قدرت شوراها ؛ این شوراها بودند  که قدرت را در  پتروگراد  در دست داشتند  نه کرنسکی . ریموند رابینز  می گفت :

" این اعتلای شوراها بود  که کار را بدون زور  به انجام رسانید . ... این بود آن قدرتی که  کرنیلف  را شکست داد " .

از سوی دیگر سفیر کبیر امریکا ، فرانسیس تلگرامی بدین شرح به وزارت امور خارجه امریکا مخابره کرد :

" شکست  کرنیلف  از بدی مشاور ، اطلاعات نادرست ، روشهای ناصحیح  و تیره روزی سرباز خوب ، میهن پرست ، و در عین حال بی تجربه . دولت به سختی ترسیده بود  و می تواند از تجربه هایش استفاده کند . " 

3انقلاب  

از این پس حوادث سیر آهسته تری یافت ، لنین  که هنوز در مخفی گاه بسر می برد شعار جدیدی به انقلاب ارائه کرد : تمام قدرت بدست شوراها !  سرنگون باد  دولت موقت !

هفت اکتبر سرهنگ تامسون  با نگرانی تلگرامی  به واشنگتن ارسال نمود :

" بلشویکها اکنون با جدیت در پی کنترل کنگره روسی نمایندگان کارگران  و سربازان هستند که در خلال همین ماه در اینجا برگزار میشود . چنانچه موفق شوند دولتی تشکیل خواهند داد با نتایج مصیبت بار  که احتمالا  به صلحی جداگانه  ( با آلمان ) خواهد انجامید . ما در حال استفاده از کلیه امکانات هستیم اما می بایستی از پشتیبانی فوری  برخوردار باشیم  و گرنه برای هر کوششی دیر خواهد شد . " 

روز سه نوامبر  کنفرانس محرمانه ای از سران نظامی متفقین در روسیه ، در دفتر  کلنل تامسون  برپا گردید :  " برای متوقف ساختن بلشویکها چه باید کرد ؟ "  ژنرال  نیسل  فرمانده میسیون نظامی فرانسه با عصابانیت دولت موقت را به عدم کاربری محکوم  و سربازان روسی را " سگهای زرد "  نامید . در این هنگام  ژنرالی روسی ، با صورتی برافروخته از خشم ، با گامهای سریع از اطاق خارج گردید .

ژنرال  ناکس  از اینکه از  کرنیلف  حمایت نکرده اند بسختی انتقاد کرده و با تشر به  رابینز  چنین گفت :  من هیچ علاقه ای به تحکیم دولت کرنسکی ، این دولت بی ارزش  و نالایق ندارم شما بایستی از  کرنیلف  پشتیتانی میکردید ! 

رابینز  در جواب :  خوب ژنرال ، شما که با  کرنیلف  بودید !

ژنرال انگیسی سرخ شد :  تنها وسیله موثر در روسیه امروز  دیکتاتوری نظامی است . این ملت همواره باید یک شلاق بالای سرشان داشته باشند !

رابینز  :  ژنرال ، ممکن هم هست که نوعی متفاوت از دیکتاتوری وجود داشته باشد . 

ناکس :  منظورتان این جریان ترتسکی- لنین بلشویک ، این آش شلقلمکار  است ؟

رابینز :  بله منظورم همین است .

ناکس :  رابینز  شما نظامی نیستید  و هیچ چیز درباره امور نظامی نمی دانید . نظامیها میدانند با این جور چیرها چطور رفتار کنند ؛ ما آنها را سینه دیوار گذاشته  و تیرباران میکنیم .

رابینز :  البته اگر توانستید به چنگشان بیاورید . ژنرال من قبول دارم که درباره امور نظامی چیزی نمیدانم اما درباره مردم اطلاعاتی دارم  چرا که تمام عمرم با آنها زندگی کرده ام . من در روسیه سفر کرده ام  و فکر میکنم که ما با یک وضعیت مردمی روبرو  هستیم .

روز هفت نوامبر 1917 ( * ) ، چهار  روز پس از کنفرانس در دفتر سرهنگ تامسون ، بلشویکها قدرت  را در روسیه در دست گرفتند . 

انقلاب بلشویکی ، انقلابی که جهان را بلرزه  درآورد ، رخدادی شگفت انگیز بود . این انقلاب در آغاز کیفیتی  نامحسوس داشت . این صلح آمیز ترین انقلاب در تاریخ جهان بود . سربازان  و ناویان در گروههای کوچک در اطراف پایتخت قدم میزدند . تعداد محدودی  تیراندازیهای  پراکنده بگوش  می خورد . مردان  و زنان در خیابان سرد جمع شده  و با حرکات سر و دست مشغول بحث و یا خواندن آخرین اطلاعیه ها و  درخواستها بودند . پچ پچ های ضد و نقیض معمول در این گونه موقعیتها ، به اطراف پخش میشد . ترامواها  در طول خیابان  نوسکی  بالا و پائین میرفتند . زنان خانه دار  در درون  یا برون مغازه ها سرگردان بودند . روزنامه های محافظه کار  پتروگراد  که در آنروز نیز مطابق معمول منتشر شدند هیچگونه اشاره ای به وقوع انقلاب ننمودند . بلشویکها بدون آنکه با مقاومتی جدی روبرو  شوند ، اداره تلفن ، تلگراف ، بانک دولتی  و  وزارت خانه ها را اشغال کردند . کاخ زمستانی ، مقر دولت موقت  کرنسکی  را احاطه  و تحت محاصره درآمد .

کرنسکی ، در بعداز ظهر همانروز در اتومبیل سریعی که از سفارت امریکا قرض گرفته بود  و پرچم امریکا بر روی آن در اهتزاز بود رو به گریز نهاد . وی در همان حالی که داشت آنجا را ترک میکرد چند کلمه برای سفیر امریکا  فرانسیس  فرستاد حاکی از اینکه به همراه سربازان از جبهه بازگشته و " در عرض پنچ روز  وضعیت موجود  را به پایان خواهد رسانید " . 

ساعت شش بعداز ظهر همان روز ، فرانسیس تلگرافی به وزیر امور خارجه امریکا  لنسینگ  مخابره میکند :  " به نظر می آید  که بلشویکها  همه چیز را در اینجا زیر کنترل دارند نمی توان از محل کنونی هیچ وزیری اطلاع حاصل کرد " . 

در اواسط آن شب نم آلود ، کامیونهایی به آهستگی در طول خیابانهای گل آلود حرکت میکردند  و در هر نقطه که آتش نگهبانان برپا بود حرکتشان کند تر شده  و از درون آنها  بسته های سفیدی به بیرون پرتاب میشد . این بسته ها حاوی اعلامیه زیر بود : 

                                      به شهر وندان روسیه !

دولت موقت سرنگون شده است . قدرت دولتی در دست ارگان شورای نمایندگان کارگران  و سربازان  پتروگراد  یعنی کمیته انقلابی نظامی  پتروگراد  است که رهبری  پرولتاریا  و مراکز نظامی  پتروگراد  را در دست دارد . 

خواستی که توده ها بخاطرش جنگیده اند یعنی پیشنهاد فوری صلحی  دمکراتیک ، امحاء حقوق مالکی زمینداران ، کنترل کارگری تولید  و تشکیل یک دولت شوروی اکنون به تمام و کمال بدست آمده است .

                                          زنده باد انقلاب کارگران ، سربازان  و دهقانان . 

کمیته انقلابی نظامی وابسته به شورای نمایندگان کارگران  و سربازان  پتروگراد .

صدها گارد سرخ و سرباز بصورت یک توده سیاه بدور کاخ زمستانی گرد آمده بودند . این کاخ که بصورتی خیره کننده چراغانی شده بود آخرین پایگاه اعضا حکومت ساقط شده موقت بود . ناگهان توده سیاه به جلو حرکت کرد  و افراد بدرون حیاط ریخته و از بالای  باریگاد ها  بدرون کاخ هجوم آوردند . وزرای سابق  کرنسکی  در اتاقی که بدقت زینت شده بود تمام روز بدور یک میز  دراز نشسته بودند  همگی در همین حالت دستگیر شدند . میز مزبور مملو از اوراق کاغذ  و باقیمانده اعلامیه های نا تمام بود . در یکی از این اعلامیه ها چنین آمده بود

                    " دولت موقت از تمام قاطبه درخواست حمایت میکند ... "  

در ساعت  ده  و چهل  و پنج  دقیقه آن شب هفت نوامبر ، کنگره سراسری شورای نمایندگی کارگران و سربازان روسیه جلسه افتتاحیه خود را در سالن بزرگ  انستیتوی ا سمولنی  که سابقا یک مدرسه خصوصی مدرن برای دختران اشراف تزاری بود ، برگزار نمود . سالن عظیم مملو از دود ، با ستونهای مرمری ، لوسترهای سفید  و کف نقش و نگار دارش ، اکنون میزبان نمایندگان منتخب کارگران  و سربازان شده بود . نمایندگان شوراها ، چیرکین  و خسته ، با صورتهای نتراشیده ، سربازان با  یونیفرنهایی  که هنوز آلوده  به کل  و لای سنگرها بود ، کارگران در کت و کاسکتهای  پاره پاره ، ملاحان در بلوزها  و کلاههای بره گرد  و کوچک  با اشتیاق تمام  به سخنان تک تک اعضاء کمیته اجرایی مرکزی ، که یکی پس از دیگری در پشت تریبون قرار میگرفتند ، گوش فرا میدادند . کنگره  دو  روز بطول انجامید . هنگامیکه در شب دوم مردی کوتاه  و محکم اندام در کتی گشاد و اتو نخورده ، با سر طاس  و درخشان در حالیکه چند ورقه کاغذ در دست داشت ، بروی سکوی خطابه قرار گرفت ابراز احساساتی بی مانند از حضار برخاست ... .

این ابزار احساسات چند دقیقه بطول انجامید ، سپس سخنران در حالیکه اندکی به جلو خم میشد  اعلام کرد  که  :  " از هم اکنون برای ساختمان نظام سوسیالیستی  به  پیش میرویم ! "  

این سخنران لنین بود .

کنگره کار خود را برای تشکیل اولین دولت شوروی- شورای کمیسرهای خلق  به  رهبری  ولادیمیر ایلیچ لنین- ادامه داد . 

توضیحات :  

( * )- نوامبر ، به تقویم قدیم  و اکتبر  به تقویم جدید . مترجم 

.............................................................................................................................

جمعبندی از این بخش 

اولین آموخته از این بخش اینکه  :  بورژوازی در دوران تلاطعم انقلابات می کوشد خود را منجی توده مردم نشان دهد . و از آنجائیکه رسانه های گروهی- تبلیغاتی- آموزشی  را در انحصار خویش دارد ، بدیهی است که برد تاثیر گذاریش بر مردم  از  نیروهای انقلابی  و کمونیست  که از این ابزارها محروم می باشند ، بیشتر خواهد بود ( یکی از جنبه های دیکتاتوری بورژوازی ) . دولت موقت بورژوازی که کرنسکی نماینده آن بود  به مردم وعده داد که  مجلس موسسان  را جهت رسیدگی به خواسته های آنان برگزار کند . امری که هرگز انجام نشد  و این در حالی بود که انقلابیون  و کمونیست ها ( بلشویکها ) جهت تشکیل  مجلس موسسان مبارزه شدیدی را به بیش می بردند .

بورژوازی  در حالی که نقاب دروغین سوسیالیستی بر چهره داشت ( چراکه نفوذ اندیشه انسانی سوسیالیسم  در توده ها را نظاره گر بود ) ، بسیار می کوشید  با ریاکاری از تشکیل مجلس موسسان ممانعت بعمل آورد  و با بی توجهی خاصی  بر سر یکی از خواسته های مهم توده ها مبنی بر پایان دادن  به جنگ امپریالیستی  و برقراری  صلح ،همچنان بر طبل جنگ طلبی  می کوبید  و در جهت  تداوم آن گام برمی داشت .

بورژوازی کاملا آگاه بود  که پایان جنگ  بمعنی تشکیل موسسان  و در نتیجه تسلیم شدن به خواست توده می باشد . امری که در تناقص کامل با ماهیت استثمارگرانه بورژوازی قرار داشت . لذا از آنجائیکه بورژوازی بر پایه ربودن نیروی رنج و کار حکومت می کند  و از مردم بیشتر در هراس  می باشد  تا امپریالیست ها ، تنها راه نجات کشور از بحران را در ادامه جنگ می دید  و همین وحشت از مردم آن عاملی است که او را بدامن امپریالیست ها سوق می دهد . و این آن درس تاریخی- سیاسی است که  اولا  بورژوازی به هیچ عنوان قادر نیست اسباب یک زندگی متعارف و شرافتمدانه  را برای مردم فراهم کند . ثانیا  بخاطر ماهیت استثمارگرانه اش حاضر است حتی بقیمت نابودی کشور ، زمام امور را بجای سپردن به دست مردم ، در اختیار بیگانگان امپریالیستی قرار  دهد . 

آموخته دیگر اینکه : یگانه راه عقلانی  و علمی نجات کشور از بحران جنگ های خانمانسوز  و تحقق خواسته های توده های  رنج و کار تنها در پرتوی تشکیلات کمونیستی با ستاد فرماندهی که دارای اندیشه و عمل واحد باشد ، امکان پذیر است . آن ستاد فرماندهی که رهبرش لنین با نگارش  " تزهای آوریل "  از مخفی گاه ، قاطعانه توسط دیگر رهبرانش چون استالین در کنفرانس کادرها برای ترویج در میان توده ها تشریج میگردد  و یا زمانی که لنین شعار  " همه قدرت بدست شوراها" را بمیان می کشد ،  از حزبیت مارکسیستی : چیزی جز ؛ یکپارچگی، انظباط  آهنین ، داشتن اندیشه  و عمل واحد نمی فهمد  .

برای درک بهتر مطلب ، اگر واقع بینانه  به مبارزات کارگران ایران بر سر دریافت حقوق معوقه شان نظری افکنیم ، مسلما می توان به عدم وجود  و یا ضعف یک تشکیلات قدرتمند و منسجم کمونیستی در عرصه این مبارزات پی برد و آنرا یکی از علت های اساسی دانست  که  اینچنین کارفرمایان  گستاخانه از پرداخت این حقوق بخور و نمیر  به کارگران سرباز می زنند . و این در حالی است که کارگران ایران در شاخه های مختلف تولید از تشکیلات صنفی ( سندیکاهای کارگری ) محروم       می باشند . با توجه به این اصل مهم  مارکسیستی که کارگران همواره باید از وجود سندیکاهای کارگری بمثابه تخته پرش جهت رسیدن به قدرت سیاسی بهره گیرند ( با ارتقاع مبارزات صنفی به مبارزات سیاسی )  و نه اینکه در چارچوب مبارزات صنفی باقی بمانند . قدرت سیاسی که تنها با سرنگونی مناسبات کهنه سرمایه داری  کسب می شود . و بقول مارکس این قدرت سیاسی جز از طریق انقلاب بمثابه قابله ای هوشمند ( انقلاب تحت رهبری حزب طبقه کارگر ) نمی تواند  نوزاد جدید  را از دل آبستن تلاطمات بحرانی بیرون کشد  و انقلاب سوسیالیستی ضرورت جامعه ای است که  " وی ( بورژوازی ) قادر به حکمروائی نیست چون نمی تواند برای برده اش حتی زندگی برده واری را تأمین نماید "  .

شاید در اینجاه توضیح مختصری پیرامون چگونگی اهمیت تشکیل حزب طبقه کارگر قدرتمندی که تمامی مارکیستها را دربرگیرد ، خالی از فایده نباشد . مطمئنا تمامی کمونیستها جهت بوجود آوردن چنین تشکیلاتی کوشش های فراوانی نموده و می نمایند. ولی چرا این مهم تاکنون نه تنها جامه عمل نپوشیده  بلکه با ترویج  " بینش " های غیر مارکسیستی لنینیستی در جنبش  هر روزه شاهد گسترش این عبارات کهنه شده  آنارکو- سیدیکالیستی  می باشیم . 

اینکه تمامی کمونیست ها خواهان تشکیل چنین " حزبی " می باشند امری است حتمی و مسلم . ولی چرایی آنرا باید  نه در ناتوانی تشکیل آن ، بلکه در ناتوانی ارائه نظراتی دانست که قرابتی با اندیشه رهائی بخش مارکسیستی ندارد  و بدتر از آن سعی دارند چنین نظرات فرقه گرایانه  و سکتاریستی را که  مکررا تاریخ مبارزات کارگران بر نادرستی آن مهر باطل کوبیده است  ، عین مارکسیسم  بدیگران القا کنند .

تجربه نشان داده است مادامی که بر سر اصول اساسی مارکسیستی لنینیستی در میان کمونیستها توافقی انجام نگیرد ، اصرار بر سر تشکیل چنین " حزبی " بی حاصل خواهد بود . باید درنظر داشت عدم تشکیل جبهه " سرنگونی طلب "  و یا جبهه ضد امپریالیستی  که از ضروریات مبرم دوران      میباشد ، ناشی از  واقعیت  عدم توافق بر سر اصول می باشد  و نه صرفا  منیت های خود        خواهانه خرده بورژمآبانه ( که خود چیزی جز عدم پذیرش اصول م ل نمی باشد ) .   

تصور کنید که در جبهه  " سرنگونی طلب " ( البته اگر جبهه ای تشکیل شود ) بعداز سرنگونی رژیم فاشیستی- مذهبی جمهوری اسلامی ایران ، بر سر روی کار آمدن " رژیم جدید " ، چه نکات افتراقی می تواند وجود داشته باشد . یکی بر اساس " سناریوهای سفید و سیاه " ، رژیم آینده را  رژیم سوسیالیستی می داند که  در جریان جنگ بین  " تمدن "  با  " اسلام سیاسی "  ( که اسلام سیاسی را خطرناکتر برای امنیت بشریت  می داند )  توصیه می کند رژیم سوسیالیستی آینده باید ابتدا بمنظور جلوگیری از درهم پاشیدن شدن شیرازه " تمدن " ، در طیف نیروهای " سفید " در کنار آمریکا و اسرائیل قرار گیرد . دومی خواهان رژیم " جمهوری دمکراتیکی " است که هزینه بخشی از اپوزیسیون طرفداران این طیف توسط انحصارات غارتگر امپریالیستی امریکائی پرداخت می گردد . سومی برایش تفاوتی ندارد رژیم جدید توسط بمباران های وحشیانه امریکا- اسرائیلی بر مسند قدرت قرار گیرد  و یا توسط تحریم های اقتصادی ، مهم برایش سرنگونی حاکمان در قدرت  به هر قیمتی می باشد و نه برچیده شدن مناسبات سرمایه داری  . چهارمی  استقلال  و دمکراسی واقعی مردم در رژیم آینده را  در پرتوی جمهوری سوسیالیستی که دارای اندیشه مارکسیستی لنینیستی هم در تئوری و هم در عمل باشد ، قابل تحقق می داند . و ... 

لذا ملاحظه می گردد چه نکات افتراقی می تواند در میان طیف " سرنگونی طلب " وجود واقعی داشته باشد که هر آن پایه های یک جبهه  پایدار را مورد تهدید فروپاشی قرار میدهد تا چه رسد به نیروهای کمونیستی که در اصول اساسی مارکسیسم لنینیسم دارای نظرات متفاوتی می باشند . و این آن درس تاریخی- سیاسی است که  اولا  لازمه یک ایران مستقل  و بدون وابستگی بهر گونه قوانین و احکام دیکته شده امپریالیستی  و استقرار دمکراسی واقعی  که مردم خود با در دست داشتن مقدرات امور حاکم بر سرنوشت خویش باشند ، فقط در گرو انقلاب سوسیالیستی است  که تئوری     م ل راهنمای اندیشه و عمل او باشد . تا قادر گردد با کمترین قربانی انقلاب را به پیروزی برساند .  ثانیاً  از آنجائیکه تحقق انقلاب سوسیالیستی  جز از کانال حزب کمونیستی که م ل الهام بخش راهش می باشد  امکان پذیر نیست ، باید بجای تکیه بر وحدت نیروی های م ل در یک تشکیلات واحد ، جهت نیل باین مقصد عالی ، ابتدا بر سر مبانی پایه ای و اساسی    م ل به یک مبارزه جدی و صادقانه ( بدور از حب و بغض روشنفکرانه ) پرداخت  تا بتوان  همدلان و همزبانان  را در یک صف متشکل گرداند . بحث نظری پیرامون لنینیسم بمثابه تئوری  و تاکتیک پرولتاریا  در عصر امپریالیسم  کلید اصلی نزدیکی  و یا  دوری کمونیست ها  و رهروان طبقه کارگر  به یکدیگر است .

بهمن ادیب  23/01/2006