بصيرنصيبی

 نامه ی سرگشاده سينمای آزاد

 به مايکل مور سينماگر ارزشمند امريکايی

 

رونوشت: سنديکاها؛ کانون ها؛ دفاترجشنواره ها و انجمنهای سينمايی و مطبوعات.

 

 آقای  مايکل مور گرامی

سران رژيم جمهوری اسلامی  در دادگاه می کونوس آلمان، به همت قاضی با شهامت پرونده که جلوی دولت هلموت کهل، که ميخواست  پرونده محکوميت جمهوری اسلامی را قربانی منافع تجارتی اش بنمايد، ايستاد، محکوم به طراحی و انجام برنامه های قتل بيش از صد مخالف ج.ا. در خارج از ايران شدند.

 اين اتفاق برای ديگر کشور های اروپايی که منافع اقتصادی شان در معرض خطر جدی قرار گرفته بود مشکل بزرگی آفريد؛ اينان از نظر افکار عمومی نمی توانستند با رژيمی که در دادگاه می کونوس محکوم به فعاليت های تروريستی شده بود ارتباطشان راحفظ کنند. يابايدسفارتخانه های جمهوری اسلامی را می بستند و مراکز تعليم تروريست های جمهوری اسلامی؛ که زير عنوان وابستگی فرهنگی فعاليت می کردند؛ تعطيل می شد و سفيران  و ديگرعوامل سياسی و فرهنگی را اخراج می کردند و يا آب توبه برسر رژیم می ريختند و به نوعی براين رسوايی سرپوش می گذاشتند.

اينان راه دوم را انتخاب کردند و تحت عنوان برخورد انتقادی، برنامه ريزی برای بزک چهره ج.ا. را آغاز کردند. روی کار آمدن يک دولت به ظاهر اصلاح گر با اهداف آنان سازگار بود ...

اين چنين بود که در يک برنامه نمايشی، يکی از مهره های مکار رژيم به نام خاتمی، که 11 سال درراس اداره سانسور زير عنوان وزارت ارشاد و تبليغات  اسلامی، انديشه ها را به بند کشيده بود و تا عمق وجودش به تفکر عقب مانده و ارتجاعی خمينی وابسته بود، به عنوان انسانی آزاده به ميدان آمد و از صافی تشکيلاتی به اسم شورای نگهبان که اگر صلاحيت کانديدی را تائيد نکند محال است بتواند پست ومقام حساسی را اشغال کند به سلامت عبور داده شد؛ خاتمی وظيفه داشت با خنده رويی و با قرائت انشاهای قشنگ مردم را سرگرم کند. اين نقشه را اروپا به فال نيک گرفت و بلندگو های تبليغاتی اين چنين وانمود کردند که دوران رنج و محنت مردم ايران به سر رسيده است و مردم اگر به خاتمی رای دهند، يکباره با کمترين هزينه از وضعيتی به گونه عهد حجر که همين رژيم آخوندی برايشان ساخته بود به دنياي  امروز پرتاب خواهند شد.

  اروپا به بهانه حمايت از اصلاحات، ارتباطش را با آخوندها گسترش داد و دلالان و کارچاق کن های سياسی ايرانی و فرنگی غوغای عجیبی به راه انداختند و چند حزب ايرانی خارج از کشور هم سياستهايشان را با خواست بخش مشاطه گر رژيم پيوند زذند.

اما نقش روشنفکران سازشگر درجا انداختن باند خاتمی به عنوان ناجیان مردم؛ برجسته و تاثير گذار بود. درميان آنان چند سينماگری که از امتيازهای دولتی بهره می گرفتند و با اجازه و خواست و تائيد وزارت ارشاد مرتبا در جشنواره ها حضور می يافتند، يا در محتوای کارشان مستقيما مبلغ رژيم شدند و يا در حرفها و مصاحبه هايشان در محافل فرهنگی و جشنواره ها

مهاجرانی وزير جديد سانسور و خاتمی رئيس جمهور مومن به ولايت فقيه را گوهرهای ناياب شناختند؛ همين ها درچند سال  اخير باموافقت وزارت ارشاد به فيلمهايشان چاشنی فقر و ديگر مسايل اجتماعی را نيز اضافه کرده اند. همچنين مجاز هستند گوشه هايی از زندگی فواحش را در فيلمهايشان بياورند با اين شرط  که اين فيلمها فقط در خارج از ايران نمايش داده شود تا در جوامع  بين المللی اين طور وانمود شود که بعد از انتخاب خاتمی، سطح آزادی در ايران آنچنان رشد کرده که در مملکتی اسلامی می توان زندگی تن فروشان را نيز به تصوير کشيد. بی آنکه تماشاگران و حتی داوران جشنواره ها بدانند که اين فيلمها را رژیمی صادر می کند که عواملش در شهرهای ايران اين ستمديدگان را از خيابان ها می ربايند و بعد از تجاوز، جسد قطعه ؛قطعه شده شان را در کوچه ها و پس کوچه ها، رها می کنند.

 

اين امر متاسفانه واقعيت دارد که مردم ما رامی شود به راحتی فريفت؛ اما دليل آن هم مسئله ای کشف نشده نيست. اين مردم هرگزدرطول عمرشان فرصت و امکان نيافته اند که در يک حزب و جمعيت مستقل فعاليت سياسی داشته باشند؛ هرگز سنديکاها در ايران از استقلال رای برخوردار نبوده اند؛ و در هيچ انتخاباتی به مفهوم درست کلمه، به انتخاب مردم بهايی نداده اند. آنان وسيله ای بوده اند که حکام از حضورشان برای مقاصد سِاسی خود بهره بگيرند و آنگاه که به خواست خود رسيدند بار ديگر جواب نيازهای برحقشان را با گلوله می دهند و مردم بی آنکه خود مقصر باشند زاويه ديدشان محدود مانده است و به راحتی به دام می افتند. اين چنين بود که رژيم ج.ا. توانست بی آنکه کوچکترين امتيازی به مردم بدهد تنها باچند جمله مردم فريب که در دهان خاتمی گذاشته بود، از ساده نگری آنان بهره بگيرد،   به همان کسانی که برای گروگان گيری از ديوار سفارت بالا رفتند، به همان کسانی که در ايجاد سازمان مخوف امنيتی رژيم و سرکوب و قتل صدها مبارز دخالت مستقيم داشته اند لباس اصلاح طلبی بپوشاند و بوسيله آنان امکان برای ادامه حکومتش را فراهم آورد. اتحاديه اروپا و سازمان ملل متحد نيز هدايت گفتگوی تمدن ها را به خونخوارترين حکومت روی زمين که بيش از 50 بار به نقض حقوق بشر محکوم شده بود واگذار کردند و در ازاء اين حاتم بخشی دستشان برای چپاول  باز تر شد.

 آقای مايکل مور گرامی؛ در حاشيه بگويیم که چندی است شما محبوب  آخوندها شده ايد. در نشريات حکومتی و حتی راديو و تلويزيون جمهوری اسلامی که بازوی پنهان واواک است و خود در طراحی قتل ها و سرکوبها دخالت دارد، از شما به ستايش ياد می کنند. آنان خوب می دانند که شما به تفکر چپ گرايش داريد و در طول حکومت اسلامی، به خصوص در سالهای 1360  و 1367، اينان هزاران جوان مبارز هم انديشه شما را بعد از دو دقيقه محاکمه(!) به جوخه اعدام سپردند و آنان را در گورهای دسته جمعی  قرار دادند و محل دفن آنان را لعنت آباد ناميده اند.

هيچ بعيد نيست در اين شرايط که حکومت ظلم، پايان عمر خود را نزديک می بيند، برای بی اعتبار کردن جنبش کنونی مردم ما، بخواهد از اعتبار شما را

سوء استفاده کند و دعوت نامه ای را مستقيما و يا از طريق دلالهای سينمايی  برايتان بفرستد؛ برای شرکت در شبه جشنواره ای به اسم فجر و يا برای سخنرانی در يک موسسه به ظاهر مستقل.  بله طراحی چنين نقشه هايی از آخوند های مکار دور از ذهن نيست.

حالا برگرديم و حرفهايمان را دنبال کنيم.

در 4 سال اول رياست جمهوری خاتمی، در حين اينکه وی قصه های قشنگ اندر خواص آزادی بيان و انديشه صادر می کرد، سازمان امنيت رژيم نقشه شوم قتل فعالان سياسی و نويسندگان مخالف را طراحی می نمود . خاتمی وظيفه داشت تا حرفهای قشنگ بزند؛ و اتحاديه اروپا و مطبوعات و راديو و تلويزيون های اروپايی می بايست آن گفته ها را منعکس کنند و ماشين جنايت رژيم نيز دستور داشت تا مخالفينی را که از تسويه خونين سالهای 60 و 67 جان سالم بدر برده بودند شناسايی و به قتل برساند. کشورهای اروپايی هم دستان آلوده به خون خاتمی را شستشو دادند تا بتوانند همچنان با رژيم ارتباط حسنه داشته باشند.

 اما مردم به تدريج آگاه می شدند که اين بار نيز فريب رژيم را خورده اند، نخستين شعله اميد بخش را 4 سال پيش دانشجويان ايران برافروختند، اما صدای دانشجویان به محوطه بسته دانشگاه محدود نشد و روز سوم به بيرون از دانشگاه کشانده شد. 6 روز نبرد نابرابر دانشجويان با دستان خالی  و پاسداران و بسيجيان تا دندان مسلح ادامه داشت و بعد به فرمان خاتمی سرکوب وحشيانه دانشجويان آغاز شد؛ با قتل يک دانشجو؛ به بند کشيدن و شکنجه صدها دانشجو، صدای اعتراض موقتا به خاموشی گراييد.

 بعد از اين فاجعه، تشکل های دانشجويی هرسال زير فشار سرنيزه سالگرد اين اتفاق را گرامی می داشتند.

اما امسال اين مراسم ابعاد وسيع تري یافته است؛ مردم عادی که ديگر از اين رژيم و همه شگردهايش خسته شده اند، به دانشجويان پيوسته اند و با اين که هنوز سالگرد اين فاجعه فرا نرسيده است، اعتراضات مردمی میرود که به اوج خود برسد .

 رژيم، گشتاپوهايش را بار ديگر به ميدان فرستاده است. آنان با قمه و چاقو و زنجير و کپسول های گاز و حتی اسلحه گرم به جان مردم افتاده اند؛ دختران وپسران جوان عليه سران حکومت (خاتمی، خامنه ای، رفسنجانی) شعارهای صريح می دهند؛ دختران حجاب های تحميلی را در جلوی چشم مامورين مسلح به آتش می کشند؛ اوباش حکومتی خوابگاه های دانشجويان را غارت می کنند؛  براساس آمار خودشان بيش از 4 هزار نفر  را توقيف و به زندان منتقل کرده اند و در نماز جمعه تهران رسما خواسته شده که دستگير شدگان را اعدام کنند. جمع کثيری از دختران و پسران دانشجو را ربوده اند، اينان در معرض وحشيانه ترين شکنجه ها قرار دارند. تجاوز به زنان زندانی در زندان های جمهوری اسلامی امری متداول بوده است و دختران ربوده شده در معرض اين رفتار کثيف پاسداران رژيم  قرار دارند.

خامنه ای دستور داده با مخالفان حکومت با بيرحمی برخورد کنند. آقای خاتمی هم همان خواسته رهبر رابه شکلی ديگربه زبان می آورد . اگر چراغ سبز اتحاديه اروپا، که در اين مدت در برابر شقاوت و بيرحمی رژيم مهر سکوت برلب زده، روشن شود، رژيم برای بقای خودش و ترساندن مردم  و جلوگيری از تظاهرات 18 تير؛ حمام خون به راه خواهد انداخت. در اين شرايط ، سينماگران ايرانی در تبعيد به شما روی می آورند و انتظار دارند از اعتّبار و شهرت صادقی که داريد برای پرطنين شدن صدای دادخواهی مردم در بند ايران بهره بگيرند.

 ما ميخواهيم از طريق شما و با اقدام شما، تشکل های سينمايی مترقی و انجمن های دانشجويی، بامردم به پاخاسته ما همراه شوند و برای نجات جان هزاران جوان سلحشور که در چنگال اين خونخواران گرفتار آمده اند، به ميدان بيايند. ما پيشاپيش به خاطر اقدامات فوری شما، شايسته ترين سپاس را تقديمتان می کنيم. همچنان که چند کلمه صحبت شما در مراسم اسکار 2003، جهان را از سياست های دولت بوش آگاه کرد، اقدام  شما برای نجات جان دانشجويان و ديگر مبارزان راه رهايی ايران برای هميشه در سينه تاريخ مبارزات مردم تحت ستم به ثبت خواهد رسيد.

شايسته ترين درودهای ما را بپذيريد.

بصيرنصيبی 27 يونی 2003 زاربروکن؛ آلمان

مرکز فيلمسازی وپژوهشی ُسينمای آزاد

تلفن 0049 681 39224

cinema-ye-azad@gmx.de

 

 

تقاضا از ياران وهمراهان    

به خاطر محدود بودن وقت، خواهش می کنيم در هر کشور يا شهری که هستيد نسبت به ترجمه اين نامه به زبان کشور ميزبان و ارسال آن به سازمانها، انجمن ها، محافل سينمايی و مطبوعات به ما کمک کنيد و رونوشت اقداماتتان را برای دفتر سينمای آزاد  ارسال نماييد.

باسپاس ازهمگامی شما، دفتر مرکزی سينمای آزاد.