باتلاق
( قطعه ای برای اجرا)
حسن حسام
نقشها :
مداح: مردی است آراسته به هیئت یک دیپلمات. وقتی در صحنه است، هالهای از نور آبی او را در بر میگیرد
دلقک : زن یا مردی است در پوشش و آرایش دلقکان سیرک. هنگام ایفای نقش هالهای از نور روشن شعاع بازی او را پر میکند
ابونواس :
(
(
صداها :
خبرنگاران، مدافعان، مخالفان
سرود سربازان گل بسر
سرود سربازان جان برکف
سرود جوخههای رزمی
همسرایی خانه خرابان
از پنج بلندگویی که دوتای آنها در سالن تماشا چیان کار گذاشته شده و بقیه در صحنه نصب گرديده پخش می شود. (صداها ترکیبی است از صدای زنان و مردان، پیرو جوان با طنین و آواهای مختلف. در صورتی که امکانات اجازه دهد، نیمی از این نقشها می تواند نه از طریق صدا که بصورت زنده در صحنه اجرا شود.)
نما : سلولی است بزرگ و سیمانی و سرد با نور زرد و مرده. بر دیوار مقابل ما در طول نمایش، صحنههایی از رژه نظامیان، تانگها، جمعیتی که تابوت حمل میکند، صحنههائی از زندان ابوغریب، صف طولانی دستگیرشدگان، صحنههایی از کودکان، زنان زخمی و آواره… بر زمینه صدای کوبش طبلها، شیونها، انفجارها و شعارها. چهارپایهای وسط گذاشته شده و نیمکتی در جلوی صحنه سمت چپ قرار دارد.
مداح : ناجیان
فاتح این جهانند
گردونه ی زمین
با لبخند پرُ شکوه ایشان
میچرخد
و ارابهی سرنوشت
رو به آزادی میرود
دلقک : (ادای مداح را در میآورد)
ناجیان
فاتحاین جهانند
گردونهی زمین
با لبخند پرُشکوه ایشان
میچرخد
(پاورجین پاورچین جلو صحنه میآید، صدایش را
پائین میآورد، رو به تماشاچیان)
وقتی گلوله آزادی
از لوله تفنگ مهاجم
شليک شود
البته که ارابه ی سرنوشت
رو به تاریکی میرود!
هاها ها
مداح : آزادی
خجسته نامی است
با شادی
که ناجیان فاتح
به مردم محروم
هدید میکنند
دلقک : با سرباز
و توپ و تانگ و بمب انداز
از همان آغاز
و ا لبته
با ساز و دهل و آواز
ها ها ها ها
ابونواس: در زندان ابوغریب
تاریخ با گامهای هزار مردهی سرشناس
وارونه میرود
و چشمان خاکسترشده ی آتیلا
جان می گیرد
تا در نگاه شعله- تاب فرزندش
تکرار شود
مداح: (با لبخند بر لب)
قرار است
ارتش پیروز
به هنگام رژه
پا بکوبد،
گل بریزد
و خواهران مقدس
برای گرسنگان
آوازهای بومی بخوانند
دلقک : بع........له
و؛
ماشینهای آتش نشانی
شبانه روز
بشکههای باروت مشتعل را
سرشماری کنند
و زنجیره بی پایان آتش را
با آبهای شط العرب
از کار بیاندازند
بلندگوی
مالیات بدهید
بلندگوی
استبداد زده شرق
مالیات بدهید
بلندگوی
مالیات بدهید
بلندگوی
مالیات بدهید
دلقک : البته که همه باید مالیات بدهند!
تغییرجغرافیای جهان برای امنیت ملت بزرگ
و نظام يکه تازمخارج دارد
بعله!
همه مالیات می دهند
همه بلندگوها : مالیات بدهید
مالیات بدهید
ماليات بدهيد
مداح : به یاری با کرهی مقدس
سرزمینهای نفرین شده
آزاد میشوند
بلندگوها باهم : آمین
دلقک : و جوامع وحشی
به لطف ناوگانهای عظیم
(روی عظیم تکیه می کند)
هواپیمابر،
به قافله ی تمدن می پیوندند
مداح : جهان
بیگمان
آزاد می شود
از قید حکومت های شرور
بلندگوها : آمین
ابونواس : در زندان ابوغریب
آسیاب ِجهان میچرخد
و چشم له میکند
مادران سرزمینهای نفرین شده
دامن
دامن
چشم له شده جمع می کنند
و قیٌه کشان
به رحمهاشان مشت میکوبند
در زندان ابوغریب
خیابان
بیابان
میشود
و انسان
تاریک می گردد
مداح : به سحرگاهان
که نیزه های روشن خورشید
در پهندشت دریا میریزد
سرور ما
بند پوتین را
محکم میکند
و به سربازخانه میرود
بلند گوی
دلقک: واما؛
سربازان
سر می بازند
تا سروران
به سودای سودا گری
جهان را بسوزانند
(ادای مداح را در می آرد)
سرور ما!
مداح : به شامگاهان
که ابرهای تیره
آبی دریا را
سیاه میکند
پا پيچ میگشاید
و در نمازخانه
به نیاز
زانو میزند
بلند گوی
قد یسند!
دلقک : زیرا:
اربابان انگلوساکسون
پيشتازجنگ و عبادت
پيشتازبمب و نمازند
(ادای مداح را در میآورد)
به شامگاهان
دیوان به بند میشوند
تا به سحرگاهان
آزادی
آزاد گردد
از آستين رئيس شعبده باز
سرود سربازان خوشبخت :
ما سربازان گل بسر چا چا چا
به فرمون جرج پسر چا چا چا
از ینگه دنیا اومدیم چا چا چا
با ساز و کرنا اومدیم چا چا چا
تا عراقو آباد کنیم چا چا چا
مردمشو آزاد کنیم چا چا چا
گل به دیمو گل بستونیم چا چا چا
با خوشگلاش لاس بزنیم چا چا چا
با بعضی ياش حال بکنیم چا ها ها
توکوچه ها لول بخوریم چا چا چا
همبرگر دوبل بخوریم چا چا چا
پاپُ ستایش بکنیم چا چا چا
تا رئيسو راضیش کنیم چا چا چا
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی:
بلندگوی
دلقک برای تأمین آتشبازی در شبهای بغداد
مالیات بدهید
بلندگوی
بلندگوی
همه بلندگوها:
بنام با کره ی مقدس و مام وطن و برای تأمین
سوخت جنگ افزارها و قدرت
سربازان شجاع ما
مالیات بدهید
دلقک: و؛
برای درهم شکستن مراکز شرارت
موانع تجارت
عوامل بطالت
مزاحمان سرقت
و حامیانِ بشکههای باروت
مالیات بدهید
اگر ندارید
می توانید
برای مام میهن
همچون سربازان عزيز
جان بدهید
و اگر ...
بعله!
مداح : برای بر افراختن پرچم با شکوه دموکراسی
درقلب استبداد سیاه
ناجیان
فرمان آتش میدهند
و ارتش پیروز
پیروز میشود
آبراه خلیج
به شاهراه جهانِ آزاد
تبدیل می گردد
و جهان
زیبا میشود
دلقک : و آبهای فسیلی
از اعماق سر میکشند
و یکراست میروند
در رگهای درشت سیمانی
تا خون سیاه آزادی را
بر قلب خستهی جهان آزاد
برسانند
یانکیهای سخاوتمند!
برای حمایت از سربازان نجیب
و نورچشمان وطن
مالیات بدهید
مالیات بدهید
ها ها ها
(غش ریسه میرود. نور در طول خنده کشدار او محو
میشود.و ابونواس از تاریکی بیرون میآید)
ابونواس : در زندان ابوغریب
درختها می رقصند
با ضربآهنگ پوتینهای سربازانِ مست
و برگهاشان را میبارند
روی جادههائی که به شهرهای ویران شده ختم
میشوند
در زندان ابوغریب
درخت
تابوت میشود
و تابوت
نایاب میشود
جنازه های باد کرده
به انتظار نوبت میمانند
تا گورکنان نفس تازه کنند
در زندان ابوغریب
جنگلها به دشتستانِ سوخته میمانند
تا چشم کار میکند
صف
صف
جسد چیده اند
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
مداح : جنگی برای امنیت ملی و شرافت ملی
بلندگوی
بلندگوی
دلقک : جنگ جویندگان طلا
جنگی برای تفرج و تفریح ناوگان ششم ابر قدرت
ابونواس : در زندان ابو غریب
مادران سنگ می زایند
و از پیچ کوچهها
بر چهرهی اشغالگران میکوبند
در زندان ابوغریب
زمین صحرائی است
تفته
پیچان به طوفانِ شن
و آسیابش میچرخد
تا چشم له کند
مداح: اگر مقرر است خورشید برتاریکی پیروز شود
شب زدگان هم
به همت پیشوایان
وجانفشانی سربازان
نجات مییابند
دلقک: منتها خود سربازان وطن
که به شوق آب می روند
نمی دانند گرفتار سراب می شوند
مداح : رئيس ما
در این کویر میماند
تا تشنهگان را
به آبهای گوارا برساند
(سرش را بالا می آورد و با لبخند )
قد یسانند رهبران
به زمین آمدهاند
تا جهان زیبا شود
دلقک : با یکصد وپنجاه دو هزارو پانصد دسته گل ناقابل
مجهز به آخرین سلاحهای فوق مدرن
سرود سربازان جان بر کف :
ما سربازانٍِِِ جان برکف
ها ها ها ها ها ها
که جا گرفتیم توی صف
ها ها ها ها ها ها
شاید که بختمون واشه
ها ها ها ها ها ها
کارو باری درس بشه
ها ها ها ها ها ها
خونهی قسطی بخریم
ها ها ها ها ها ها
سودا با ویسکی بخوریم
ها ها ها ها ها ها
تا بریمو پیروز بشیم
ها ها ها ها ها ها
شايد که چیزکی بشیم
ها ها ها ها ها ها
اما ورق جور نیومد
هاها ها ها ها ها
پیروزی ای گیرنیومد
ها ها ها ها ها ها
اینجا به دشت کربلا
ها ها ها ها ها ها
گشتيم اسير و مبتلا
ها ها ها ها ها ها
یه عده مون کشته شدیم
ها ها ها ها ها ها
یه عده مون علیل شدیم
ها ها ها ها ها ها
یه عده مون زخمی شدیم
ها ها ها ها ها ها
یه عده مون ذلیل شدیم
ها ها ها ها ها ها
بقیه مون
یواش
یواش
می ترسيم
ها ها ها ها ها ها
بقیه مون
یواش
یواش
می ترسيم
ها ها ها ها ها ها
ابونواس : در زندان ابو غریب
سرزمین فاتحان
مات است
دشتستانهای شان
صلیبستانِ سربازانی است
که هرگز ندانسته اند برای چه مردهاند
مرگ ایشان را
مادرانِ سیاهپوش
چنان چون صلیبی
بردوش میکشند
در زندان ابو غریب
زمین میلرزد از جنایت هولناکی که بر او می رود
و آسیاب جهان
میچرخد
و چشم له میکند
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
مداح : اینها بهای آزادی است
رهبر دانای جهان میگوید
کشته گان
شرافت ملی مایند
و به خاک خفتن ایشان
خواست خداوند بوده است
( با صدای رسا و زمخت)
برای آزادی و علیه استبداد
این کمترین گذشت و ایثاراست
(مکث میکند و به احترام میایستد)
به خواست پدر و پسر
در لبخند با شکوه آقای ما
جهان پرملال خواهد شکُفت
و استبداد
به زانو خواهد افتاد
تا آزادی
تقسیم شود به تساوی
در مناطق محروم
(صدایش را بلند میکند)
دیکتارتوها بر دار
میرقصند
به نام پدر و پسر
(خودش را جمع میکند و صدایش را پائین میآورد)
یا باکره ی مقدس!
دلقک : قدیسانند آنان
به زمین آمدهاند
که خانه را بر سرصاحبخانه خراب کنند
تا ارابه ی سرنوشت
به آبهای فسیلی برسد
(ادای مداح را در میآورد و زانو می زند)
یا باکری مقدس!
کابوی و استرش را یاری ده
تا کمتر گند بزند!
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
ابونواس: در زندان ابوغریب
برمعبر پرندگان گرسنه
تکه نان خشکی نهادهاند
به زهر هلاهل آ لوده
و کاسهای
لبالب از زهرآب
و نمکی،
از آزادی!
در زندان ابو غریب
جهان منجمد شده است
عراق
به چون تسبیحی
پاره
پاره
میگردد
وهیچ چشمی
نگاه ندارد
بلندگوی
عراق را نمی شناسند و نمیتوانند آن را روی نقشه
جهان پیدا کنند
دلقک : همانطور که تهران و کابل و دمشق و بیروت و جاهای
دیگر را نمی شناسند، و نه فقط آن ها نمی شناسند،
که سربازانتان هم نمی شناسند
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
دلقک : جنگ جویندگان طلا
جنگی برای قدیسان
و آبهای فسیلی
که ازجنوب بالا بیاید
و به شمال بریزد
تا جهان زیبا گردد
و دیکتاتور
بردار شود؛
تا سردار شود!
ها ها ها ها
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
امنیت شهروندان در میان است
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
هر دو بلندگو:
مالیات بدهید
مالیات بدهید
مداح : رئیس ما می فرماید : « ما داریم در عراق بطور مطلق
پیروز میشویم تنها اندکی زمان و اند کی سرباز و اندکی
آذوقه و تجهیزات اضافی لازم است» و ما سخنان رئیس
بزرگ خود را به طور مطلق باورمی کنیم
(به جای نا معلومی تعظیم می کند)
دلقلک : ( لحن صدای او را می گیرد)
ما اینجا می مانیم تا سلا حهای کشتار جمعی را کشف
کنیم . اگر این نشد رهبران القاعده یا عوامل آنها را
که مسئولان کشتار یازده سپتامبر هستند پیدا کنیم و
بدست رئیس دولت منصوبه بداربیا ویزیم. اینها هم که
نشد، سرتاسر خاورمیانه را با رؤیای دموکراسی و
آزادی چراغانی می کنیم
سرود جوخههای رزمی:
(در حالی که پا می کوبند)
ما سربازانِ
رزمندهگان
آمریکائی
اينگلیسی
به فرمانِ
جرج و تونی
در کشور صدام حسین
پشتک و وارو میزنیم
کشته می شیم
و می کُشیم
از بچه و پیرو جوان
از شیعیان و سنییان
سرخ و سیا
خرد و کلان
یکسر به رگبار می کشیم
هی می کشیم
هی می کشیم
عراقو آتش می زنیم
بغداد و ويرون می کنيم
چپ می زنیم
راست می زنیم
یه..........ک
دو
یه...........ک
دو
یه............ک
یک دو
دو
یک
دو
یک
دو
ابونواس : در زندان ابو غریب
نفرت
چنان چون گردبادی است توفنده
رقصان در بیابان
که کشتهگان و گشندگان
با هم
در آن میپیچند
و انسان
خودش را پیدا نمیکند
مداح : (لحناش از حالت تهیچی در آمده و غمگین است)
شب؛
در انفجار مینها و بمبها و باروتها
مانند روز
روشن می گردد
و تکههای گوشت
می پرد به هوا
آه...
در میدانهای آزاد شده بغداد
جن زدگان
به جنونی شگرف
می رقصند
دلقک : رو در روی اشغال گران
با مین و باروت و بنزین
و؛
بمبهای دست ساز
بلندگوی
دلقک : فرار کنید
بلندگوی
دلقک : ها ها ها و برای فرار مالیات بدهید
ابونواس: در زندان ابو غریب
مادران سنگ می زایند
فرزندان
بمُب میشوند
اسبها
منفجر می گرد ند
و هیچ کس خودش را
پیدا نمی کند
در زندان ابوغریب
زمین خاور آتش گرفته است
و شهرها
پاره
پاره میشود
کوچه،
در مقابل کوچه
خانه،
در مقابل خانه
سنگر می بندد
و آبهای خلیج بالا میآید
و باغها را میگیرد
بلندگوی
بلندگوی
بلندگوی
رسیده است
بلندگوی
فرارکنیم
بلندگوی
بلندگوها با هم:
فرار کنیم فرارکنیم
همسرائی خانه خرابان
(از بلندگو که به صورت تظاهرات خشن خیابانی اجرا میشود)
دسته اول : از خانه برو بیرون
یانکی برو گمشو
طفلان مونو کُشتی
یانکی برو گمشو
زنهای مونو کُشتی
یانکی برو گمشو
مردانِ مونو کُشتی
یانکی برو گمشو
هو..............حق
هو............. حق
هو............. حق
دسته دوم : از دجله برو بیرون
یانکی بروگُمشو
صدامو تو آوردی
یانکی برو گمشو
چاق و چله اش کردی
يانکی برو گمشو
نفتِ مونو تو بردی
یانکی برو گمشو
گنجامونو تو بردی
یانکی برو گمشو
کو............ حق؟
کو.............حق؟
کو.............حق؟
دو دسته با هم :
یانکی برو گمشو
یانکی برو گمشو
(صدای همسرایان به مرور دور و محو می شود)
مداح : نمازخانه و سربازخانه
در آتشبازیِ شبانه روزی می سوزد
(سرش را نا امید و خسته پائین میآورد)
آه ...
در قلب سرزمینهای آزاد شده
فاتحان تنهایند
وارابه ی سرنوشت
رو به تاريکی میرود
دلقک : در اين خراب شده
امنيت نا ياب است
سربازان وطن
که نور چشمان رياست عاليه اند
به خواست جناب ايشان
گوشت قربانی گشته اند
و سرکردگان شجاع
سرگيجه گرفته اند
به هرکوچه و برزن که می رسند
بشکه ی باروتی زنده
زير پايشان منفجر می شود
(مثل مداح سرش را پائین می آورد و با تظاهر و ناراحتی )
آه ...
در سرزمینهای اشغال شده
فاتحان تنهایند
و همچون مکبث
هرچه دستهای شان را میشویند
و ضد عفونی میکنند
بازهم
بوی خون و باروت و نفت میدهد
بلندکوی
باهم
دلقک: فرار کنيد
بلند گو ها باهم:
فرار کنيم
ابونواس: در زندان ابوغریب
انسان تُف شده چون چوب میشود
نم اشکی حتی نیست
تنها کینه ی زمهریری است
که در بغداد و سامره و بصره
منفجر میگردد
و خیابانها را
شخم میزند
در زندان ابو غریب
زندانبان و زندانی
به زندانند!
آینه سنگ خارا میشود
و کشتهگان
هزار
هزار
به جستجوی پارههای پیکر خود هستند
که پرتاب گشته است
در گوشههای نا پیدا
در زندان ابو غریب
ارابهی سرنوشت
به دور خود میچرخد
با بخش پایانی خطابه ابونواس در حالی که همچنان بر پرده روبرو تصاویر کشتار و انفجار... پخش میشود، و نور زردی صحنه را پر کرده است، بلندگوها صدای کوبش یک نواخت پوتینهای نظامیان را پخش می کنند که به مرور اوج میگیرد برزمینهی آوای بی کلام زنی عرب که به داغ عزیزش مویه میکند
پایان
پاريس: