بحران و نقش اپوزيسيون مترقّی

 

واقعيت انکار ناپذيری که امروزه همه گان به آن اذعان دارند، اين است که جهان سرمايه داری با يکی از وخيم ترين بحرانهای خود در عرصه اقتصادی روبروست. از سال 2000 که مرحله بحران در سيکل جديد آغاز گرديد، نرخ های رشد در مهمّ ترين کشورهای سرمايه داری پی در پی کاهش يافته و هم اکنون نيز در حول و حوش صفر يا پائين تر از آن در نوسا ن اند.

از حجم سود بزرگترين 500 انحصار جهان در مقايسه با سال 2001، 281 ميليآرد دلار کاسته و به 133.47 ميليارد دلار رسيد. حجم سود اين بزرگترين انحصارات در سال 2000 ، به 667 210 ميليارد  دلار بود.

در نتيجه بحران و رکود، انحصارات امريکا در طول يک سال، 461 ميليارددلار از سود خود در مقايسه با سال 2001 از دست دادند و حجم سود آنهادر سال 2002 به 96.5 ميليارد  کاهش يافت.

با تشديد وخامت اوضاع اقتصادی، تراز بازرگانی خارجی امريکا بيش از پيش منفی شد که تا پايان 2003 مجموع بدهی های خارجی آمريکا به رقم 3\5 تريليون دلار رسيد. در طول تمام مدتی که از فرا رسيدن مرحله بحران در سيکل صنعتی جديدمیگذرد، بورژوازی جهانی به ابزارها و سياستهای اقتصادی متعددی متوسل شده است که اين بحران را پشت سر بگذارد، معهذا مرحله رکود و بحران طولانی تر شده اند.

آمار سازمان بين المللی کار حاکی است که تعداد بيکاران در پيشرفته ترين کشور های سرمايه داری، متجاوز از 50 ميليون نفر است.

 

در امريکا، زندگی ميليونها انسان کارگر و زحمتکش، که نظام سرمايه داری آنها را به فقر و گرسنگی محکوم کرده است، با اعانات موسسات خيريه می گذرد. در اروپا 50 ميليون انسانی که زير خط فقر قرار دارند، زندگی سختی را می گذرانند و پيوسته به تعداد آنها افزوده می شود.

از جمله کاهش مدام نرخ بهره و کاهش قابل ملاحظ ماليات سرمايه داران در ايالت متحده نيز عدم کارآئی خود را برای فائق آمدن بر بحران نشان داده اند.

اکنون يک ربع قرن است که پس از بازسازی دوران پس از جنگ و ابداعات نوين تکنولوژيک دوره رونق، پيوسته با کاهش مداوم نرخ رشدو بحران مطمن دست به گريبان بوده است. جهانی شدن هر چه بيشتر سرمايه و توليد، به همزمانی وقوع بحران در تمام کشور های جهان انجاميده است.بحران دوره کنونی نيز بحران جهانی ست که عموم کشور ها را فرا گرفته است. اين بحران در کشور های عقب مانده تر جهان سرمايه داری ، نتايج فاجعه بارتری برای توده کارگر و زحمتکش به بار خواهد آورد. اقتصاد اين کشورها در نتيجه سياست نئوليبرالی که از مدت ها پيش با بحران و از هم گسيختگی روبروست، با از هم گسيختگی بيشتری روبرو می شود. کره حنوبی خوشبخت ترين اين کشورهاست و آرژانتين نمونه منحصر به فرداز هم گسيختگی اقتصادی و فلاکت بار ترين اين کشورها نيست بلکه اغلب کشورهای امريکای لاتين وضعيتی مشابه آرژانتين و پاره ای وخيم تر از آن دارند.

 

طبق گزارش سازمان بين المللی کار، بيش از يک سوم جمعيت جهان که در سن اشتغال قرار دارند، يا به کلّی بيکارند و يا به کار نيمه وقت اشتغال دارند.  سازمان خوار و بار کشاورزی ملل  متّحد در گزارش سالانه 2003 خود اعلام نمود که شمار گرسنگان جهان  با افزايش معادل 18 ميليون به 842 ميليون رسيد. طبق اين گزارش هر سال متجاوز از 9 ميليون انسان بر اثر گرسنگی می ميرند که 6 ميليون آن را کودکان زير 5 سال تشکيل می دهند.

 

گرايش روز افزون به ارتجاع سياسی، تشديد ميليتاريزم و جنگ طلبی و توسعه ارضی، بيان گر همين واقعيت اند.

امپرياليسم امريکا برای حل بحرانی که با آن روبروست، سريع تر از رقبای خود دست به کار شده و در تلاش است با بهره گيری از برتری قدرت اقتصادی و نظامی خود ، بازار های بيشتری را به انحصار مطلق خود در آورد. خاور ميانه  و منطقه خليج فارس يکی از مناطقی است که می تواند به عنوان يک بازار پر درآمد، در خدمت انحصارات امريکائی قرار گيرد و به حل بحران آنها ياری رساند. اين است که انگيزه واقعی امريکا از لشکر کشی به منطقه خاور ميانه برافروختن جنگ ها، سرنگونی طالبان و صدام در افغانستان و عراق، و نه ادعّا های پوشالی سران دولت امريکا در مورد دمکراسی و مبارزه با بنياد گرائی اسلامی است. بنابراين ، آنچه که تا کنون در اين منطقه رخ داده است، تنها مقدمه ای بر طرح و برنامه های دراز مدت تر امپرياليسم امريکا. از اين رو خواست زمامداران امريکا، همان گونه که خود میگويند، دگرگونی تمام منطقه به نفع خويش و سياست های خودشان است. امّا اين که در عمل اين برنامه به چه نحوئی پيش برود ، تنها به اراده آمريکا وابسته نيست.

 

کسری بودجه دولت امريکا، در نتيجه افزايش مخارج نظامی هم اکنون به رقمی بين 455 تا 457 ميليارد دلار رسيده است.اشغال نظامی عراق منجربه تشديد تضاد ها و بحران های سياسی جهان سرمايه داری شده است. قدرت های امپرياليست ناگزيرند در هر ماه ميليارد ها دلار صرف هزينه های نظامی اشغال و رژيم های تحت الحمايه خود کنند که اوضاع اقتصادی و مالی آنها را وخيم تر خواهد کرد. اشغال نظامی عراق منجر به تشديد تضاد ها و بحرانهای سياسی جهان سرمايه داری شده است. ماهيت دروغين ادعای استقرار دمکراسی د راين مناطق بر ملا شده و اين ماجرا در عراق، عريان تر از افعانستان تکرار شده است.

در رژيم تحت الحمايه امريکا در عراق، حکومت موقّت آن بر مبنای تعلّقات مذهبی و ملّی شکل گرفته است . سهمی نصيب گروه های شيعه و سنّی و مسيحيان قرارگرفته است و سهمی نيز به کرد ها و البته سهم عمده نصيب بنياد گران اسلامی طرفدار جمهوری اسلامی ايران شده است که از مرتجع ترين گروه های مذهبی است. اين واقعيت به خوبی نشان می دهند که چگونه امريکا با دخالت نظامی خود در عراق، بنياد گرائی اسلامی را تفويت کرده و آنها را در کشوری که در حاکميت نيز قرار نداشتند، در قدرت سياسی سهيم کرده است .

 

نزاع فلسطين و اسرائيل بيش از هر زمان ديگر لاينحل به نظر می رسد. بحران رژيم های منطقه را در بر گرفته  و از دست رفتن بازار انحصارات اروپائی، تضاد ميان قدرتهای امپرياليست اروپائی و امريکائی را تشديد کرده است و موجب شکاف ميان قدرت های اروپائی شده  که نهايتا تشديد اين تضاد های جهان سرمايه داری به بحران اقتصادی در مقياس جهانی و بحرانهای سياسی دنيای سرمايه داری خواهد انجاميد.

قاره افريقا نيز هم اکنون عرصه رقابت های قدرت های امپرياليستی و لشکر کشی های نظامی به ويژه از سوی امريکا و فرانسه است. فاشيسم ، جنگ و کشتار ، آخرين راه حل های انحصارات امپرياليست جهان هستند.

 

تنها طبقه کارگر جهان است که می تواند از طريق يک انقلاب سوسياليستی، راه را بر اين وحشيگری و ويرانی بورژوازی سد کند و بشريت ستمديده را از شر بحران ها و تمام فجايع نظام سرمايه داری نجات دهد. اين وظيفه در برابر طبقه کارگر ايران نيز همراه توده های فقير زحمتکش امريکای لاتين، افريقا و آسيا که عليه نظم غير انسانی سرمايه داری برخواسته اند  به عنوان گردانی از طبقه کارگر جهانی قرار گرفته است. در منطقه خاور ميانه، ايران آماده ترين و مستعد ترين کشور برای انقلاب است.

 

رژيم خلافت آخوندی ايران از مدتها قبل ازتحولات اخير خاور ميانه و دخالت نظامی قدرت های امپرياليست، با يک بحران  سياسی روبرو بوده است که برخاسته از نياز های جامعه ايران برای تحولات انقلابی و راديکال است.تحوّلات خاور ميانه اين بحران را عميق تر کرده و موقعيت رژيم را وخيم تر کرده است در اين ميان تضاد های دولت امريکا با رژيم ايران و حضور نظامی آن در منطقه، مرزهای اطراف ايران، يکی از چالش های مهّم رژيم است. تضاد بر اين بستر است که، امپرياليسم آمريکا که در پی تجديد تقسيم بازار های جهان است، خواهان سلطه انحصاری بر بازارهای اين منطقه است. امّا تحت حاکميت آخوند ها بازار ايران در انحصار رقبای امپرياليست امريکا به ويژه امپرياليست های اروپائی است. از اينرو جهت در آوردن اين بازار از چنگ قدرت های رقيب، لااقل يک تحوّل سياسی در هيئت حاکمه کنونی و قدرت گيری جناح های طرفدار انحصارات امريکائيست. لذا امريکا در همان حال که در پی تقويت گروه هائی از اپوزيسيون به ويژه سلطنت طلبان در برابر آخوندهاست به تحوّلات و فعل و انفعالات سياسی درون رژيم نيز چشم دوخته است.

   زيرا در درون خود حاکميت گروه هائی از جناح موسوم به دوّم خرداد طرفدار امريکا و سيآستهای آن هستند. اينان  به همراه برخی سازمانهای نيمه قانونی نظير نهضت آزادی نقطه اتکّاء امپرياليسم امريکا در داخل کشور هستند.

دومين تضاد امريکا با رژيم آخوندها، داشتن داعيه رهبری جنبش های اسلامگرای منطقه و سازمان های پان اسلاميست به ويژه گروه های تروريست اسلامی و پشتيبانی مادی ، تسليحاتی و سياسی و تبليغاتی رژيم از آنهاست. نفود رژيم آخوندی دراين سازمانها مانع پيشبرد سياست امريکا در برخی موارد شده . اين مسئله به تصاد بيشتر ميان رژيم و دولت امريکا دامن می زتد.

اين واقعيت بدين معناست که موقعيت منطقه ای و بين المللی رژيم وخيم تر شده و در نتيجه بر تشديد بحرانهای درونی آن تاثير گذاشته است. اين واقعيت در تظاهرات های ماه های اخير خود را به نمايش گذاشته است.

خصلت توده ای بودن اين حرکات اعتراضی در کنار جنبش دانشجوئی توانست با وجود سرکوب شديد و دستگيری هزاران نفر از مردم، ده روز دوام آورد، ولی عليرقم همه گير کردن شعار سرنگونی، نتوانست از آين مرحله فرا تر رود و فرو نشست.دلايل چگونه بود.

 

الف: اين جنبش اگر چه  در مقايسه با جنبش های توده ای پيشين از وسعت توده ای بيشتر برخوردار بود ولی هنوز اکثريت توده مردم را در بر نمی گرفت، گر چه کارگران به صورت منفرد حضور داشتند ولی بديهی است که بدون حضور طبقه کارگر هيچ جنبشی يارای مقاومت در برابر رژيم نخواهد داشت.

ب: اين جنبش فاقد رهبری بود و بدون رهبری و سازمان دهی نمی توان به پيروزی رسيد

ج: تظاهرات به عنوان يکی از اشکال مبارزه توده ای هر چه که گشترده باشد ، به تنهائی ابزار کافی برای روياروئی با رژيم نيست و تظاهرات هنگامی از کارآئی لازم برخورداراست که با اشکال عالی تری از مبارزه همچون اعتصابات توده ای عمومی و سياسی همراه باشد.  

 

بديهی است که سرکوب تظاهرات توده ای مردم توسط رژيم در بطن بحران سياسی موجود  مطلقا نمی تواند رشد واعتلای جنبش را سّد کند.

نمايندگان مجلس ارتجاع نيز اذعان دارند که تعداد بيکاران در ايران رقمی بين 5 تا 6 ميليون نفر است. هم اکنون اين شکاف تا بدان حد عميق و چشم گير شده  که اخيرا سازمان های بين المللی نيز به رژيم هشدار داده اند. آنها اعلام کرده اند که در ايران 20% جمعِيت، مصرف کننده متجاوز از 50 درصد کالاهای مصرفی روزمّره و 80 درصد کالاهای بادوام صنعتی هستند.

در حاليکه 80 در صد جمعيت کشور مصرف کننده کمتر از 50 درصدکل کالاهای مصرفی روزمّره و 20 در صد کالا های بادام صنعتی هستند. به عبارت ديگر 80 در صد جامعه زير خّط فقر قرار دارد. با اين توجّه تضاد های طبقاتی تشديد شده و مبارزات کارگران و زحمتکشان فقير عليه طبقه حاکم گسترش می يابد.

 

نياز مبرم جامعه ايران به تحقّق آزادی های مدنی و سياسی و دمکراتيک تضّاد ميان مردم وحاکميت را تشديد خواهد کرد که منجر به گسترش مبارزات  کارگران، زحمتکشان ، زنان و جوانان خواهد شد. اين تشديد تضاد ها و مبارزات درپائين به تعميق شکاف در خود حاکميت می انجامد.شکست گروه های موسوم به اصلاح طلب، منجر به کنارزده شدن برخی از گروه های آن از هئيت دولت خواهد شد که منجر به نزول پايه طبقاتی  رژيم و پيوستن آن به اپوزيسيون  بورژوائی خواهد شدکه می بايد قدرت را به زور سر نيزه حفظ کند.

 

تمام واقعيت های جامعه ايران ، اوضاع منطقه ای و بين المللی  حاکی از آنست که رژيم آخوندی چشم اندازی برای بقا ندارد. و اينجا است که اپوزيسيون مترقّی بايد از اين سر فصل تاريخی موفق بيرون بيايد.

 زری عرفانی زوريخ فوريه 2004    

za.erfani@freesurf.ch