جمیله کاتب فر  مهر ماه 85

                 یاداشتی پیرامون بمباران لبنان ومواضع اپوزیسیون ایران

 

اسناد و مدارکی که اخیرا توسط برخی خبرنگاران و صاحبنظران سیاسی غرب بویژه خبرنگار مشهور آمریکائی، سیمور هرش انتشار یافته است همه دال بر این است که تجاوز نظامی به لبنان وویران سازی زیرساخت اقتصادی و کشتاربیرحمانه مردم بویژه غیرنظامیان لبنانی، موضوعی فراتر از آزاد ساختن دوسرباز اسرائیلی بوده است. آمریکا مدتها ازاین عملیات نظامی با خبر بود و قصد آن داشت تا با "بررسی  این حمله ببیند که چه آموزشی می تواند ازآن برای حمله به ایران بگیرد"(سیمور هرش)

 

آمریکا با چراغ سبز به اسرائیل و تجاوز به لبنان قصد داشت  با خلع سلاح سریع سازمان نیرومند حزب الله  و محاصره نظامی سوریه پشت جبهه بیرونی ایران را خالی کند تا درصورت حمله نظامی به ایران ازعملیات تلافی جویانه رژیم  جمهوری اسلامی ازکانال لبنان و سوریه پیش گیری نماید. بنا براین امپریالیسم آمریکا و دولت صهیونیستی اسرائیل برای نیل به چنین هدفی درخاورمیانه و تحکیم هژمونی برسایر رقیبان نیرومند سیاسی نظیر اتحادیه اروپا، چین و روسیه..  با طرحی از پیش تدارک دیده شده به لبنان تعرض نموده و جنایتی آفریدند که مشابه اش  را درافغانستان و عراق و یوگسلاوی شاهد بوده ایم. این تعرض خوشبختانه با شکست رویرو گردیده است  اگرچه این کشمکشها در اشکال دیگری همچنان ادامه دارد. پر واضح است که بمباران و اشغال بربرمنشانه لبنان را نمی توان  از سیاست تحقق اسرائیل بزرگ و استراتژی امپریالیسم آمریکا درخاورمیانه جداساخت و این جنگ خونین و ارتجاعی توسط آمریکا و اسرائیل را تنها به " دعوای میان حزب الله فنا تیک و دولت دموکراتیک اسرائیل" محدود ساخت. بواقع نزاعی که درخاورمیانه در گرفته است، نزاعی بر سر کنترل انرژی و خالی کردن ثروت و منابع طبیعی این  منطقه است و بنظر نمی رسد به این زودیها پایان گیرد. امپریالیسم آمریکا  با قدرت عظیم نظامی اش کوشیده و میکوشد تا با محاصره اقتصادی و تجاوز نظامی به کشورها و تهدید و ارعاب و یا با توسل  به شیوه های  دیگر نظیر کمک مالی به اپویسیون ارتجاعی و انقلاب مخملی سلطه بلامنازع خود را بر"خاورمیانه بزرگ" به گستراند و سرکردگی خود را بر سایر رقبای سیاسی اعمال نماید.

 

تجاوز نظامی به لبنان همانند حمله نظامی به افغانستان و عراق باردیگر جریانات و احزاب سیاسی سیاسی  ایران را که درقالب اپوزیسیون جمهوری اسلامی فعالیت میکنند مورد آزمایش قرار داد و اینبار  هم دوصف کاملا متضاد، یکی مخالف استعمار و امپریالیسم وبا جهت گیری روشن و شفاف علیه طرح "دموکراسی خاورمیانه آمریکا " و دیگری موافق امپریالیسم و استعمار درمقابل هم، ایستادند.

سیاست نظم نوین آمریکا و طرح خاورمیانه بزرگ و تشدید تضادهای امپریالیستی و اشغال پی درپی و بیرحمانه کشورها درمنطقه، بسیاری از گروهها و احزاب سیاسی متزلزل و متمایل به بورژوازی و خرده بورژوازی مرفه جامعه ایران را به دست انداز انداخت و این جریانات به رغم شعارهای به ظاهر رادیکال و بشر خواهانه اما به مبلغین سیاستهای استعماری امپریالیسم آمریکا در منطقه بدل شدند. جالب اینجاست به رغم گوناگونی و رنگ وشمایل احزاب و سازمانهای اپوزیسیون پرو امپریالیستی، اما مخرج مشترک همگی یکی است و جملگی مسبب اصلی جنگ لبنان رارژیم جمهوری اسلامی  تحلیل نموده

و با این سیاست عملا بعنوان متحد اسرائیل و آمریکا درمقابل خلق لبنان صف آرائی کردند. اینان آگاهانه و به بهانه های مختلف و جار و جنجالهای ضد " تروریستی" به مشوب افکار دامن زدند و ازسیاست امپریالیسم آمریکا و اسرائیل بزرگ درمنطقه به دفاع برخاستند.

 

جریان موسوم به " حزب کمونیست کارگری" که افتخار دفاع از تجاوز نظامی به افغانستان را یدک میکشد و کفگیرش درعراق نیز به ته دیگ خورده است و یکی از مخالفین سرسخت شعار خروج بی قید وشرط ارتش متجاوز آمریکا درعراق است، با طرح تئوری" دوقطب تروریستی"، موضع" بی طرفانه ای" درقبال تجاوز نظامی به کشور لبنان اتخاذ کرده و همگان را به بی تفاوتی سیاسی و پاسیفیسم دعوت نموده است. بمباران وحشیانه لبنان، جنگی بین" اسرائیل دموکرات واسلام سیاسی" تعریف شده است. طبق رهنمود این جریان" کمونیستی" وظیفه مردم لبنان نه مقاومت علیه متجاوزین صهیونیستی بلکه چرخاندن لوله تفنگ بسوی سازمان حزب الله بعنوان نیروی سیاه اسلام سیاسی تحلیل گشته است. از منظر این حزب دفاع مردم لبنان از خانه و کاشانه و از تمامیت ارضی و حق حاکمیت ملی کشورشان عادلانه نبوده و نمی توانست باشد. زیرا رهبری سیاسی این نبرد در دست یک حزب ملی مذهبی بنام حزب الله بوده است. بنابراین مقاومت مردم لبنان نیز ارتجاعی و چنین پیکار سیاسی نظامی ربطی به کمونیستها نداشته و باید قاطعانه بر آن تاخت و تضعیفش نمود. و این حزب چه ناپاک ووقیح  این سیاست را به اجرا در آورد و آن را نیز مایه مباهات و افتخار خودبحساب میاورد. حککا از آنجا که هیچ گاه نه کمونیستی بوده و نه کارگری و ازآنجا که سالها به نفی سنن پر افتخار جنبش کمونیستی جهانی پرداخته و مبارزات رهائی بخش ملل و حق تعیین سرنوشت خلقها را امری عقب مانده تحلیل کرده و مدرنیسم امپریالیستی  به ملکه ذهنش تبدیل شده است، طبعا نمی تواند  جز آنچه درقبال تجاوز به لبنان اعلان موضع کرده است، عرض اندام نماید. این حزب به لحاظ سیاسی ایدئولوژیک دارای آنچنان مکانیزمهایی است که همواره اورا درکنار امپریالیسم و صهیونیسم و نیروهای استعماری قرار میدهد. رهبر این حزب  آقای منصور حکمت بمباران افغانستان را مثبت و مترقی ارزیابی نمود و به دفاع از آن برخاست. این حزب با دولت دست نشانده استعماری عراق همکاری نمود و تحت بهانه قدرت گیری " حریانات اسلام سیاسی" مخالف خروج بی قید وشرط  نیروهای اشغالگر از عراق است و عملا به همدست جرج واکر بوش و جلال طالبانی تبدیل شده است. جلال طالبانی رئیس جمهور دست نشانده عراق درسفر اخیرش به آمریکا بر ادامه حضور ارتش آمریکا در عراق و بویژه در کردستان تاکید داشته است وحککا جز این  نیزنمی اندیشد. مواضع این حزب درمورد فلسطین نیز درهمین چهارچوب قابل بررسی است. از منظر این حزب مشکل اصلی مردم فلسطین " اسلام سیاسی" است و بدون تصفیه  حساب با سازمان حماس نمی توان از حق تعیین سرنوشت و دولت مستقل فلسطین سخن بمیان آورد. اینان آگاهانه نقش و سلطه استعمار صهیونیستی درفلسطین را به امری درجه دو تقلیل داده اند و دررکاب اسرائیل " دمکراتیک" علیه مردم فلسطین میرزمند و به مشوب کردن افکار مشغولند. یک لحظه تصور کنید در شرایط بمباران فاشیستی لبنان حککا نیز در آنجا حضور میداشت و به همین پرت و بلا گویی های  فعلی ادامه میداد و بجای بسیج نیرو و مقابله با متجاوزین اسرائیلی به جبهه مقاومت لبنان میتاخت  و پیکار دفاعی و عادلانه این جبهه را ارتجاعی اررزیابی می نمود. آیا غیر از این بود که مردم لبنان و هر انسان صاحب عقلی این جریان رابعنوان ستون پنجم صهیونیسم درلبنان محکوم کند و با آن به مقابله بپردازد؟ آیا غیر از این است که سیاست حککا به مذاق صهیونیستها که بدنبال اسرائیل بزرگ هستند خوش می آید و آفرین نثارش میکنند"؟  می بینید این حزب چه بیشرمانه و سیستماتیک از تعرض امپریالیسم و صهیونیسم به عراق، افغانستان، فلسطین و لبنان تحت لوای مبارزه با " اسلام سیاسی" دفاع میکند و با این تفاسیر اگر روزی آمریکا و اسرائیل دست به حمله نظامی علیه ایران زنند ، مواضع این جریان از پیش روشن است و نیاز به تحلیل ندارد.

 

حزب دمکرات کردستان ایران

این حزب که مدتهاست درمقابل امپریالیسم کرنش کرده و بدنبال احزاب برادرش درعراق روان گشته است، در برخورد به بمباران لبنان و اشغال این کشور چشم بر واقعییات فروبست بجای محکوم نمودن اسرائیل ، رژیم جمهوری اسلامی  را  مسبب اصلی این جنگ ارزیابی نمود و درکنار اسرائیل و آمریکا نوک تیز پیکانش راعلیه" گروهای تروریستی" نشانه گرفته است.  حزب دمکرات کردستان ایران نظیر  حکومت عراق، جمهوری اسلامی افغانستان به رهبری حامد کرزای و تمامی متحدین امپریالیسم و صهیونیسم، گناه جنگ علیه لبنان را به گردن نیروی حزب الله انداخته و عملا به توجیه سیاستهای تروریسم دولتی آمریکا و اسرائیل در منطقه پرداخته است. این حزب در هشتمین  پلنوم کمیته مرکزی خود مورخ چهارده سپتامبر 2006 قطعنامه ای را درمورد لبنان به تصویب رساند و یک بار دیگر آشکارا نشان داد درکجا ایستاده است. حزب دمکرات کردستان دراین قطعنامه چنین می گوید:

" در این تحلیل میان حزب الله لبنان و اسرائیل، اهداف و پیامدهای این جنگ به دقت مورد بررسی قرارگرفت و پلنوم دراین خصوص جمهوری اسلامی را به عنوان بانی و مسبب این درگیری درمورد تشویق حزب الله  به آغاز این جنگ دانسته و باردیگر نشان داد اگر جمهوری اسلامی با چنین مشی سیاسی و عملکرد خود به سلاح اتمی دست یابد، چه تهدید بزرگی برای صلح وآرامش منطقه خواهد بود."

 

 مشاهده میکنید، این حزب چه وقیحانه از اسرائیل که یک دولت صهیونیستی، نژاد پرست و مجهز به سلاح اتمی است، فلسطین را به اشغال خود درآورده، بلندیهای جولان متعلق به سوریه را سالها دراشغال خود دارد و پانزده سال لبنان را دراشغال نظامی خود داشته است و کوچکترین احترامی به موازین و قطعنامه های سازمان ملل نمی گذارد، به دفاع بر می خیزد و همان مواضعی را درجنگ لبنان اتخاذ میکند که باب طبع آمریکا و اسرائیل می باشد. حزب دمکرات نمی تواند جزاین بیاندیشد. زیرا یک جریان ناسیونال شونیست و برای تحقق منافع تنگش به امپریالیسم و صهیونیسم پناه برده است. این حزب سیاست دفاع از " پروژه خاورمیانه بزرگ" آمریکا و نظم نوین امپریالیست یانکی را مترقی ارزیابی میکند و امیدوار است درپس دفاع و چاکرمنشی ازاین طرح استعماری و ضد بشری  نسیبی ببرد. خوب است به گوشه ای ازنظرات ارتجاعی این حزب  از زبان خودش اشاره شود تا تنها به قاضی نرفته باشیم:

 

" پس از رخ داد تروریستی یازدهم سپتامبر 2001 و تهاجم نظامی به افغانستان و عراق به میزان زیادی نیتها و مقاصد آمریکا آشکار گردید. اینک رژیمهای حاکم بر کشورهای منطقه خاورمیانه بویژه رژیم جمهوری اسلامی ایران که به مثابه کانون تروریزم درجهان شناخته شده است احساس خطر نموده اند، چرا که درپروژه نوینی که آمریکا برای نیل به اهدافش درپیش گرفته است، رژیمهای دیکتاتور، توتالیتر و تروریست پرور جایگاهی ندارند. چونکه پروژه نوین آمریکا حاصل شماری تحولات سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است که با ماهیت این رژیمها همخوانی ندارد. به همین خاطر آمریکا می خواهد ضمن کنترل این منطقه رژیمهای دموکراتیک  را جاگزین نماید، این نیز بدان خاطر است که رژیمهای دموکراتیک علاوه بررعایت حقوق بشر از تروریزم نیز پشتیبانی به عمل نمی آورند و منافع آمریکا را حفظ می نمایند. به همین خاطر است که رژیمهای دیکتاتوری منطقه با چنین پروژه هایی مخالفت می ورزند."( کردستان ارگان کمیته مرکزی حزب دمکرات کردستان شماره 445 شهریور 85 )   تاکید از ج – کاتب فراست

 انسان درحیرت می ماند که این گفتار مشعشعانه و تهوع آور از پنتاگون تراویده است یا از دفتر حزب دمکرات کردستان ایران که خود را حزبی باصطلاح  ملی یعنی مستقل نیز می پندارد. بر خلاف تصور حزب دمکرات کردستان، طرح خاورمیانه بزرگ آمریکا و مبارزه" با تروریزم "  نه به منظور دموکراتیزه کردن خاورمیانه و استقرار آزادی و حقوق بشر، بلکه به قصد و نیت سلطه انحصارات امپریالیستی بر منابع ملی این منطقه صورت میگیرد. رژیمهای توتالیتر و ضد دمکراتیک همواره متحدین طبیعی امپریالیسم آمریکا درمنطقه و جهان  بوده و گوشه ای از جهان را نمی بینید که با دخالت آمریکا دمکراسی و حقوق بشر مستقر شده باشد. اتفاقا ماهیت رژیمهای دیکتاتوری و استبدادی  با مناقع امپریالیسم آمریکا کاملا همحوانی دارد. به اوضاع عراق و افغانستان بنگرید! آیا با اشغال نظامی این کشورها که درچهار چوب سیاست نظم نوین آمریکا صورت گرفت ، دمکراسی و حقوق بشر را برای مردم به ارمغان آورد؟ شاید حزب دمکرات کردستان زندان ابو غریب را به زندان صدام حسین ترجیح دهد اما هرانسان با وجدان و دمکرات و آزاد اندیشی تا کنون پی به پیامدها و اوضاع دهشتناک عراق برده است و بخوبی می داند که جهنم کنونی به مراتب وحشتناکتر و خفه کننده تر از گذشته است. ازاوضاع کنونی افغانستان دیگر سخن نمی گویم. اوضاع در این کشور وخیم تر از گذشته است و اشغال وحشیانه این کشور جز ویرانی بازهم بیشتر و قتل عام" دمکراتیک" مردم بیگناه حاصلی نداشته است. امپریالیسم یعنی ارتجاع سیاسی و ماهیتش نیز کاملا با فاشیسم و سرکوب و ترور همخوانی دارد. کشتار بیرحمانه مردم فلسطین، اوروگوئه ، کلمبیا، اکوادور، هائیتی، نیکاراگوئه، ویتنام، اندونزی، شیلی ، پرو، نپال، شاخ آفریقا.و...  با ماهیت  تمامی امپریالیستها همخوانی دارد و جزا ین نیز نمی تواند باشد. حزب دمکرات کردستان راه خطرناکی را برگزیده است و این راه فرجامی جز شکست و سرافکندگی نخواهد داشت. تقاضای دمکراسی و آزادی و حقوق بشر از امپریالیسم درنده خوی آمریکا و تبلیغ سیاست استعماری درایران و منطقه یک سیاست بغایت ارتجاعی است و نمی توان به بهانه مبارزه با جمهوری اسلامی  همانند بخشی از مخالفین رژیم صدام حسین به دامن سازمان جاسوسی آمریکا و اسرائیل پناه برد. حزب دمکرات کردستان چشم بر تمامی واقعییات بسته و بمباران وحشیانه لبنان و اشغال این کشور توسط اسرائیل را تهدیدی برای صلح و آرامش منطقه به حساب نمی آورد و این حزب نیز با چنین تحلیلی نمی تواند از اشغال احتمالی ایران توسط آمریکا پشتیبانی ننماید. زیرا حکومت" آزاد فدرال عراقی" الهام بخش این حزب ناسیونال شونیست است.

 

سازمان مجاهدین و سلطنت طلبان

 سازمان مجاهدین نیز طی صدور اعلامیه های رنگارنگ درقبال جنگ لبنان سخن گفته است. این سازمان همانند حزب دمکرات کردستان و سلطنت  طلبان،  تجاوز نظامی به لبنان را حاصل " جنگ افروزی و تروریزم جمهوری اسلامی " درجنوب لبنان ارزیابی کرده و به توجیه سیاستهای صهیونیستی و امپریالیستی آمریکا و اسرائیل درمنطقه پرداخته است. خانم مریم رجوی طی صدور بیانیه ای " راه حل مسئله خاورمیانه به ویژه  درلبنان و فلسطین و عراق را خلع سلاح جمهوری اسلامی توسط شورای امنیت ملل متحد" اعلام داشته است . این سازمان  راه حل مسئله لبنان و فلسطین و عراق و افغانستان را نه خلع سلاح اسرائیل و آمریکا، بلکه  مضحکانه جمهوری اسلامی تحلیل میکند. گو.یی این رژیم جمهوری اسلامی است که بر فلسطین ولبنان و عراق و افغانستان  حکم میراند و نه اسرائیل و آمریکا.!؟

چنین اتخاذ مواضعی نه از این جهت است که این سازمان از حقایق امر بی خبر است و نا آگاهانه چنین سیاستی را برگزیده است. خیر، سازمان مجاهدین سالهاست که برای کسب قدرت سیاسی به امپریالیسم روی آورده و میکوشد درکادر همکاریهای  نزدیک  و استراتژیک با قدرتهای استعماری جمهوری اسلامی را از اریکه قدرت براندازد و نطام " دمکراتیک اسلامی " را بر مسند قدرت نشاند. خانم مریم رجوی ضمن جابجایی تضادها و عمده کردن فاشیسم مذهبی حاکم برایران درمنطقه، اسرائیل و آمریکا را حافظان صلح و آرامش به حساب میآورد و از سیاست نظم نوین امپریالیسم آمریکا درمنطقه دفاع می نماید. چنین سازمانی  که روزگاری  پیکار علیه امپریالیسم آمریکا  جزء افتخاراتش بود اکنون از آن گذشته انقلابی به زشتی یاد میکند و به غلام حلقه بگوش امپریالیست یانکی آمریکا تبدیل شده است.

 

تجاوزنظامی به لبنان، افغانستان و عراق و افشای طرحهای جنایتکارانه و فاشیستی امپریالیسم و صهیونیسم علیه خلقهای خاورمیانه وظیفه همه نیروهای مترقی و انقلابی است و سازمانهای اپوزیسیون مترقی ایرانی که به حق در تدارک سرنگونی نظام فاشیستی جمهوری اسلامی هستند نمی توانند بر آنچه درمنطقه میگذرد چشم به بندند و تحت بهانه استفاده از تضادهای رژیم ایران و آمریکا به همدست امپریالیست و صهیونیست تبدیل شوند. باید همواره تاکید کرد که بر اندازی جمهوری اسلامی وظیفه مردم ایران است و  نمی توان با خوش خدمتی به اسرائیل و آمریکا با سیاست تجاوز به لبنان ، افغانستان، عراق و ایران موافق بود. آزموده را آزمودن  خطاست. آنانکه با همکاری آمریکا، صدام حسین را برانداختند، امروز باید پاسخگوی کردارشان باشند و به این همه قتل وویرانگری درعراق اعتراف نمایند.

 نمی توان مدعی ترقی وپیشرفت و سعادت مردم ایران بود اما همزمان مبلغ "طرح خاورمیانه بزرگ "جرج بوش  و سنگ عراقیزه شدن ایران را به دل زد. نمی توان با انتقام شخصی از رژیم ملاها، امر طبقاتی را بدور ریخت وبقول معروف " یار غار و رفیق گرمابه گلستان "جرج واکر بوش شد. چنین سیاستی سراب است ومحکوم به شکست.

 

درپایان باید به آن عده از افراد و سازمانهای " سوپر رادیکال" و منزه طلب که مواضع  سانتریستی در قبال جنگ لبنان  اتخاذ کرده و نمی خواهند" درکنار حزب الله لبنان علیه اسرائیل بجنگند" ، یاد آوری نمود که  اینان ابتدا باید ماهیت جنگی که درگرفته را تحلیل کنند سپس تاکتیک  سیاسی خود را ارائه دهند. اگر ماهیت جنگ از طرف اسرائیل  تجاوزکارانه و ارتجاعی است و اشغال کشور لبنان و بمباران فاشیستی آن، نقض آشکار تمامی موازین به رسمیت شناخته شده بین المللی است ، آنزمان دفاع مردم لبنان چه تحت رهبری حزب یهودی ، سوسیال مسیحی و یا ملی اسلامی و یا جبهه  مقاومت متشکل از کمونیستها و نیروهای  ملی مذهبی کاملا  مشروع ،عادلانه و مترقی است و باید مورد حمایت همه نیروهای ضد امپریالیست و ترقی خواه قرار گیرد. آنان که از ترس " نجس" شدن نمی خواهند درکنار نیروهای حزب الله و ملی مذهبی ها قرارگیرند و به این بهانه ها در دفاع از مقاومت مردم لبنان سرباز میزنند و جبهه نبرد را ترک میکنند، عملا رهبری این مبارزه را به نیروهایی میسپارند که با ماهیت ناپیگیر طبقاتی خود رسالت حل نهایی معضلات مردم را نخواهند داشت و سرانجام جنبش را به شکست خواهند کشاند. سیاست پاسیفیستی، بی برنامگی  و بی تفاوتی درقبال اشغال کشور لبنان مورد احترام توده مردم لبنان نخواهد بود. کمونیستها تنها با نبرد قهرمانانه علیه متجاوزین اسرائیلی و راه حل های منطقی برای رهایی مردم می توانند در قلوب توده ها  نفوذ کنند و سرانجام رهبری این مبارزه ملی را بکف گیرند. راهی جز این نیست. با پرگویی های روشنفکرانه و بی ربط با مبارزه طبقاتی و اجتماعی نمی توان به داد مردم رسید. چنین سیاستی با مارکسیسم بیگانه است و بس.