دکتر مصدق سکولار

من نوکر مردم و نخست‌وزیر ملت هستم ، نه نخست وزیر مجلس و نه نخست‌وزیر شاه .


از روی منطق به وطنم علاقه مندم
اگر دنیا وطن همگی است پس این جنگ ها و آدم کشی ها برای چیست و
اگر هر ملتی برای خود وطنی دارد پس چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است


ما مي‌گوييم كه ايران جز از طريق دموكراسي و غير از عدالت اجتماعي با هیچ رويه ديگري اصلاح و اداره نمي‌شود."خفه کردن صدای مردم کار سیاست استعماری است!!!

روش آنهاست که نفس کسی در نیاید تا هر کاری دلشان می خواهد بکنند وقتی اجازه داده شد که مردم حرفشان را بزنند و انتقاد کننند آنوقت دولت هر کاری دلش خواست نمی تواند بکند باید به هدف ملت و آرزوهای ملت توجه کند.

آزادی بیان و قلم خود ارکان دموكراسي است که مردم را به نیک و بد امور آگاه می کند. اگر بیان آزاد نبود و قلم کار نمی کرد چطور ممکن بود به هویت اشخاص و اعمالشان پی برد .
عقیده ام این است که اگر شاه مملکت یا وزیر در یک اتاق بنشینند که سقفش چکه بکند و خیلی هم تزئینات نداشته باشد ولی ملت شکمشان سیر باشد و مردم وضعیتشان خوب باشد و راحت باشند آن بهتر است و افتخارات آن بیشتر است!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مصدق در راه ملی شدن صنعت نفت زحمات زیادی کشید. از هر سو آماج حملات دشمن قرار گرفت.
دکتر فاطمی وزیرخارجه او هدف ضربه گلوله فدائیان اسلام!!!!!!!!!!!! قرار گرفت و خود مصدق نیز از بیم ترورش بوسیله فدائیان از نمایندگان خواست که برای امنیت جانی در حین تمام کردن کار نفت، در مجلس بخوابد.
آ
یت الله کاشانی نیز بعدها گفته بود: "ریاست مجلس در شان من نبود و من از این جهت این مقام را پذیرفتم که جلو فعالیت هایی که مصدق می خواست شروع کند و یک سال بعد شروع کرد بگیرم?!!!!!!!!!!!!!!!

 

رئیس بیمارستان نجمیه؛ به او پیشنهاد کرد که برای معالجه نسبت به آوردن دکتر از خارج اقدام کنند، با عصبانیت پاسخ داد که:  لعنت بر من و هر کس دیگر که در این زمان خرج چندین خانوار این ملت فقیر را صرف آوردن دکتر از خارج بنماید. من خاک پای این ملتم

 

دكتر مصدق سکولار

در دولت جبهه ملی مصدق بود كه برای نخستین بار در منطقه خاور ميانه
بیمه اجتماعی برای کارگران برقرار شد !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مصدق در مجلس خطاب به رزم‌آرا جمله‌ای دارد كه گويی برآيند تمامی خواسته‌ها و آمال مشروطه‌خواهان راستين بود كه صد سال است در فضای سياسی ايران از مشروطيت تا امروز پژواك دارد.
او گفت "اگر از راه آزادی و دموكراسی نتوانيم كاری كنيم از طريق اختناق، زور و قلدری برای مردم نمی‌توانيم كاری انجام دهيم».
رزم‌آرا در جوابی عوام‌فريبانه می‌گويد "اين حرف‌ها كه شما می‌گوييد برای شب مردم شام نمی‌شود"،
مصدق پاسخ می‌دهد "برای همه‌ی عصرها و نسل‌ها كه حكومت زور و قلدری ممكن است يك شب يا حتی چند سال به مردم نان بدهد ولی
تا خود مردم نتوانند در امور اجتماعی دخالت كنند هيچ گاه صاحب نان نمی‌شوند و بايد هميشه سر بی‌شام زمين بگذارند".

-قانون اساسي براي ملت است، نه ملت براي قانون اساسي

-قانون ها ، مجلسها ، دولتها همه براي خاطر مردم بوجود آمده اند نه مردم براي خاطر آنها

-مردم به آزادي راي داده اند نه به حفظ و حراست از قوانيني كه حقوق مسلم مردم را تامين نميكند .

-اگر زندگي توام با آزادي و استقلال نباشد، به قدر پشيزي ارزش نخواهد داشت .

-در حكومت مشروطه تنها يك قدرت اصيل و لايزال موجود است وآن نيروي ملت است .

-كسي كه ٥٠ سال در راه آزادي مبارزه كرده و زندان و تبعيد ساليان دراز را در اين راه متحمل شده ،هيچ لذتي را نميتواند با حفظ آزادي عقيده وبيان برابر كند

مصدق سکولار و قانون
علامه دهخدا از او با عنوان " رهبر نابغه ایران، حضرت مصدق روحی فداه یاد می کند
مصدق همواره دغدغه مردم داشت.
برای او قانون برای مملکت معنی داشت نه مملکت برای قانون:
"من حاضرم هر قانونی که بر خلاف مصالح ملت باشم بسوزانم زیرا به عقیده ی من قانون برای مملکت است نه مملکت برای قانون. نجات وطن عالیترین و بزرگترین قانون است
" قانون اساسی کار بشر است و بشر هم باید آن را تغییر بدهد
"مجلس باید با ملت یکی باشد و به جامعه خدمت کند.آن مجلس شورای ملی که از ملت جدا باشد مجلس شورای ملی ایران نیست. مجلس باید خود را از ملت بداند
"مجلس شورای ملی باید مصوب جامعه باشد و مردمان را کعبه آمال خود بدانند
"ما می خواهیم مجلس ، مجلس ملی ایران باشد
"
قانون را محترم میشمارند برای اینکه مفید است و هرگاه تشخیص داده شود که به حال مملکت مضر است وظیفه وجدانی هر فرد است که برای اصلاح یا فسخ آن بکوشد
"قانون را برای مملکت میخواهیم، اگر قانون خلاف مصلحت مردم باشد، آنرا زیرپا میگذاریم
"قانون اساسی را باید نمایندگان حقیقی ملت تغیر دهند قانون را باید طوری وضع کرد که اشخاص بد نتوانند بر خلاف مصالح مملکت و در نفع خود از آن استفاده کنند . این مجلس موسسان قلابی است ملت زیر بار این مجلس موسسان نخواهند رفت بر فرض اینکه شما بگویید مجلس موسسان این قانون را تغیر داده قانونی که مخالف میل مردم باشد قانون نیست

در کشورهای دموکراسی و مشروطه هیچ قانونی بالاتر از اراده ملت نیست
"بالاخره پس از 50 سال ، شصت سال ، 70 سال دیگر یکی از ما وجود نخواهد داشت . ما باید به فکر نسل های آتیه و نسل های آینده را بکنیم . ملت ایران حاکمیت ملی دارد ملت ایران خودش را اداره خواهد کرد
مصدق به مجلس به عنوان پایگاه و نهاد ملت اعتقاد داشت و کاری را مهمتر از نمایندگی ملت نمیدانست:
"ما وکالت مردم را به ارث نبرده ایم به هر کجا که رسیده ایم به واسطه خدمتی است که به ملت کرده ایم
"وکیل ملت ان کسی است که به نفع ملت رای بدهد ، هر کس بر ضد ملت رای داد ولو اینکه نماینده حقیقی ملت باشد چون خیانت کرده است از وکالت معزول است
"در مملکتی که اقلیت آزاد نباشند در مجلس صحبت کند آن مملکت به هیچ وجه ترقی نمی کند ، اقلیت باید حرف های خود را بزند و مردم قضاوت کنند و زمانی که دید مجلس از معتمدین واقعی ملت خالی است و نمایندگان رشوهخوار و دستنشانده بر آن صندلیها تکیه زدهاند، گفت:
اینجا مجلس نیست اینجا دزدگاه است

 

 

پس از کودتای ننگین بیست و هشت مرداد ، مصدق بزرگ در بیدادگاه نظامی به سه سال حبس محکوم و بقیه عمر با ارزش خود را در روستای احمدآباد به تبعید گذراند و وصیت نمود که پس از مرگش درکنارمزارجانباختگان راه آزادی سی تیردرابن بابویه دفن شود ولی پس از درگذ شت این بزرگمرد ایرانزمین ، محمد رضا شاه اجازه نداد تا به وصیت او جامه عمل پوشیده شود، دستورداد " زنده و مرده مصدق همان احمدآباد " نام مصدق بزرگ همواره موجب وحشت خودکامگان و وطن فروشان بوده و خواهد بود چه در زمان حیات و چه پس از درگذشت این رادمرد بزرگ . محمد رضا شاه تا زنده بود از هرفرصتی استفاده نموده و خزعبلاتی را سرهم بافته و علیه او بکار میبرد .

 

 آیت الله کاشانی مصدق را ملحد و مستحق کشتن می دانست .

 

 آیت الله خمینی حتا ازبردن نام اوپروا داشت چنانچه در یک سخنرانی علیه ملت گرائی چنین گفت :
"نگذارید نامش را ببرم اومسلم نبود می خواست به اسلام سیلی بزند ولی خداوند سیلی را به او زد

 

دكتر مصدق در نامه معروف خود درباره ملي شدن نفت چنين مي نويسد :

 


« اگر ملي شدن صنعت نفت خدمت بزرگي است كه به وطن شده است بايد از كسي كه اول آن  پيشنهاد را نمود تشكر كرد وآن كس شهيد راه وطن دكتر حسين فاطمي است كه روزي در خانه جناب آقاي نريمان پيشنهاد خود را داد و عمده نمايندگان جبهه ملي حاضر در جلسه آن را به اتفاق آرا تصويب نمودند.رحمه الله عليه كه در طول مدت همكاري با اينجانب حتي يك ترك اولي هم از آن بزرگوار ديده نشد. »

 

 

 

 

علامه علي اكبر دهخدا
 
دهخدا در 1258 ه.خ در تهران متولد شد . وي پس از اتمام تحصيلات در مدرسه علوم سياسي ، مدتي هم نزد آشيخ هادي نجم آبادي ، مجتهد معروف درس خواند . قبل از مشروطيت مدتي در اروپا اقامت گزيد و در اوايل مشروطيت به ايران بازگشته و به کمک کساني چون ميرزاجهانگيرخان شيرازي و قاسم تبريزي ، روزنامه « صور اسرافيل» را به راه انداخت ، پس از تعطيل مجلس اول به اروپا تبعيد شد و پس از فتح تهران و سقوط محمد علي شاه به تهران آمده و نماينده دوره دوم مجلس شد و پس از تعطيل مجلس دوم ، سياست را رها کرد و به رياست مدرسه عالي علوم سياسي منصوب شد  . پس از تشکيل دانشگاه تهران هم ، دهخدا به رياست دانشکده حقوق و علوم سياسي و اقتصادي برگزيده شد و تا شهريور 1320 در آن سمت ماند و خيلي از رجال و سياستمداران ايران از شاگردان دهخدا بوده اند .
با بازگشت دکتر مصدق به صحنه سياسي کشور ، دهخدا هم مجددا وارد امور سياسي شد و از شيفتگان مصدق شد.
اين دانشمند بزرگ خدمات ارزنده اي به فرهنگ ايران نموده که برجسته ترين آنها تاليف لغت‌نامة مشهور ۵۰ جلدي دهخدا است كه مرجع جامعي از لغات مستعمل در زبان فارسي است و با كمك مصدق توانست آن را به سرانجام برساند و او را به جرات مي توان شايسته ترين روزنامه نگار تاريخ ايران تا به امروز ، به شمار آورد .
 

 

 

 

 

سرهنگ محمودخان

 

. م. تحصیلات خود را در دبیرستان نظام ادامه داده و وارد دانشکده افسری شده بود و در سال 1308 به درجه ستوان دومی رسیده بود . او افسری بسیار فعال و كوشا بوده و در تمامی دوران تحصیل در دانشكده افسری و دوران تحصیل شاگرد اول بود .
جمله اقدامات ارزشمند افشارطوس ، تقویت گروه ها و احزاب ملی  و ملاقات با سران آن ها بود كه از جمله آن ها می‌توان نیروی سوم به رهبری خلیل ملكی را نام برد كه افشارطوس در ملاقات های حضوری مكرر آن ها را به فعالیت بیشتر تشویق كرده و به آن ها نیز بسیار كمك می‌كرد . همچنین افشار طوس به داریوش فروهر نظر مساعدی داشت و به حزب ملت ایران به رهبری داریوش فروهر كمك های فراوانی كرد و فروهر با كمك او تشكیلات خود را فعال كرد.(شادروان شهید داریوش فروهر در سال ۱۳۷۷ در حالی كه تلاش زیادی در جهت اتحاد اپوزیسیون ها داشت و در این راه گام های موثری برداشته بود به دست افراد سعید امامی به طرز فجیعی كشته شد

 

 

 

 

 


سيد محمود نريمان
محمود نريمان در ۱۲۷۲ در تهران به دنيا آمد. پس از تحصيلات ابتدايي به همراه خانواده‌اش به اروپا اعزام شد و در دانشگاه ژنو در رشتة بازرگاني دانشنامه گرفت. پس از بازگشت به ايران با سمت مترجم در وزارت ماليه استخدام شد و به مشاغلي چون رياست ادارة اقتصاد، رياست ضرابخانه، رياست محاكمات اداري و ... رسيد.
او در سال ۱۳۲۲ به معاونت وزارت دارائي منصوب شد و سپس وزير دارائي و بعد وزير راه و شهردار تهران شد.
در جريان انتخابات مجلس شانزدهم نريمان به همراه مصدق در دربار تحصن كرد و به عضويت جبهة ملي درآمد و يكي از ياران وفادار مصدق شد و در دورة هفدهم هم از نمايندگان حامي مصدق بود و حتي در حمايت از مليون با نمايندگان مخالف درگيري پيدا كرد. نريمان صبح ۲۸ مرداد در منزل مصدق دستگير شد.
 
 

 

ناصر خان قشقائي
 
ناصرخان قشقائي برادر بزرگ خسروخان هم نقش مهمي در حمايت از مصدق داشت. پس از شهريور ۱۳۲۰ ناصرخان به ميان ايل خود بازگشت و موفق به برانگيختن ايل خود شد و با شروع نهضت ملي دكتر مصدق از حاميان سرسخت او شد. او حتي در تير ۱۳۳۰ ثلث املاك مزروعي خود را هم در اختيار مصدق قرار داد تا به هر نحو كه
صلاح بداند براي پيشبرد امور مصرف كند و اعلام كرد كه خود نيز مانند يك سرباز فداكار در اختيار او خواهد بود. ناصر تا انحلال مجلس سنا به پشتيباني از دولت پرداخت و پس از آن به ميان ايل خود رفت كه به روشني ثابت مي‌كند نامة ۲۷ مرداد كاشاني كه در آن از ناصرخان به عنوان واسطة آشتي ياد شده بي‌اساس است چرا كه او در آن هنگام اصلا در تهران نبوده است. پس از كودتا جوزف گودوين نمايندة سازمان سيا به قشقائيها در مورد عدم مقابله با زاهدي و طرف شدن آنها با آمريكا و بمباران مواضع آنها توسط جنگنده‌هاي آمريكائي هشدار داد  و سرانجام ناصر و برادرش تحت فشار شاه و زاهدي ايران را ترك كرده و به تبعيد خارج از كشور رفتند و ناصرخان در سال ۱۳۶۲ در اروپا درگذشت
 

 

 

خسرو قشقائي

 خسرو قشقائي پس از محمد ناصر ، ملك منصور و محمد حسين ، كوچكترين پسر اسماعيل خان صولت الدوله ، ايلخاني قشقائي بودكه در دوران رضاشاه به اجبار در تهران ساكن شده بودند .بعد از شهريور ۱۳۲۰ او خود را به ميان ايل قشقائي رساند و براي باز يافتن اقتدار گذشتة ايل تلاشهاي فراواني كرد و در چند مرحله حملة قواي دولتي را شكست داده و به عنوان قطبي در جنوب كشور مطرح شدند و حتي در اعتراض به ورود وزراي توده‌اي به كابينة قوام مدتي شيراز را تحت تسلط گرفتند كه با خروج آن وزرا آرامش مجدد برقرار شد. در انتخابات دورة شانزدهم و هفدهم آنها نمايندة مردم شده و خود را به جبهة ملي و مصدق نزديك كرده و از طرفداران دو آتشة ملي شدن نفت شدند و در كميسيون نفت به رياست دكتر مصدق، خسروخان منشي مخصوص مصدق بود .
 

 

 

دكتر كريم سنجابي
 
كريم سنجابي در ۱۲۸۳ در كرمانشاه متولد شد.پدرش قاسم خان سردار ناصر رئيس ايل سنجابي بود .او پس از اتمام تحصيلات متوسطه وارد مدرسة حقوق تهران شد و پس از اعزام به پاريس دكتراي حقوق خود را از دانشگاه پاريس اخذ نمود.سنجابي پس از بازگشت به ايران در سال ۱۳۱۳ به سمت دانشياري حقوق اداري دانشكدة حقوق و علوم سياسي و اقتصادي منصوب شد و پس از ۵ سال به مقام استادي رسيد و همزمان به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و بعدا به رياست دانشكدة مزبور رسيد.دكتر سنجابي بعد از شهريور ۱۳۲۰ از بنيانگذاران حزب ميهن بود كه به حزب ايران پيوست و در سال ۱۳۲۵ عليرغم ميل باطني‌ او حزب ايران با حزب توده ائتلاف كرد. در تحصن دربار او با مصدق همراه بوده و از آن پس به عضويت جبهة ملي درآمد و به سمت وزارت فرهنگ در دولت مصدق رسيد و در دوران او نشريات آزادي بسيار بالائي پيدا كردند.دكتر سنجابي پس از وزارت به نمايندگي مردم كرمانشاه در مجلس رسيد و در خرداد ۱۳۳۱ به سمت قاضي اختصاصي ايران در ديوان دادگستري بين‌المللي لاهه تعيين شد و خدمت شاياني به كشور كرد.
 

 

 

 

 

دكتر سيد علي شايگان
سيد علي شايگان فرزند سيد هاشم مولي رهي شيرازي در سال ۱۲۸۰ در شيراز به دنيا آمد.پس از پايان تحصيلات متوسطه مدتي به آموزگاري پرداخت و در ضمن يك دوره كامل فقه و اصول و حكمت را نزد اساتيد روز آموخت .بعدها پس از گذراندن دوره مدرسه عالي حقوق به فرانسه رفته و در سال ۱۳۱۳ با اخذ درجة دكتراي حقوق به ايران بازگشت و به سمت دانشياري دانشكده حقوق دانشگاه تهران رسيد و پس از مدتي هم توسط رئيس دانشكده علامه دهخدا به معاونت دانشكده انتخاب گرديد.او در دولت قوام معاون وزير فرهنگ شد و بعدها هم در دولت ائتلافي قوام با توده اي هاكه دكتر كشاورز عضو حزب توده ، وزير شد تا تيرماه ۱۳۲۶ باز هم در اين سمت باقي ماند و حتي هنگام برخورد با حزب توده هم وكيل آن‌ها شده بود. او پس از مدتي روابط نزديكي با مصدق پيدا كرده و از جمله ياران وفادار و نزديك مصدق شده بود.در مهر ۱۳۲۸ همراه با مصدق در تحصن دربار شركت كرد و بعد از تشكيل جبهة ملي دبير جبهة ملي شد .

 

نصرت الله خازني
خازني رئيس دفتر دکتر مصدق و مسئول حفاظت جان او بود . وي در سال 1296 در تبريز متولد شد و پس از اخذ ليسانس ، در وزارت بهداري در تهران به کار مشغول شده بود . در سال 1325 براي ماموريت انتقال وسائل بيمارستان متعلق به ايران به جنوب و حوالي خرمشهر رفته بود اما انجام ماموريت او با مخالفت غيرقانوني شرکت نفت معوق مانده بود که همين مساله تبديل به انگيزه اي براي مخالفت با استعمار انگليس در او شده و به راهنمائي پدرش به نزد دکتر مصدق رفته بود و در همانجا دکتر مصدق ابراز اميدواري کرده بود تا بساط استعماري شرکت نفت را به دريا بريزند. بعدا او در دولت رزم آرا به بخش بازرسي نخست وزير منتقل شده و در دولت دکتر مصدق هم به سمت معاونت بازرسي نخست وزير رسيده بود و پس از آن هم به دليل درستکاري و لياقت به سمت رئيس دفتر نخست وزير و مسئول حفاظت جان دکتر مصدق منصوب شده بود و تا روز کودتا در خدمت دکتر مصدق بود و روز کودتا هم او را از خانه فراري داده بود . وي پس از کودتا مدتي بازداشت شده و بعد خانه نشين شده بود

 

 

 

 

دكتر مهدی آذر
دكتر مهدي آذر در سال ۱۲۸۰ شمسي در مشهد به دنيا آمد.تحصيلات اوليه تا اخذ درجه دكترا در طب را در ايران ادامه داده و سپس به فرانسه رفته و  پس از فارغ التحصيل شدن در زمينه طب عمومي و امراض داخلي در سال ۱۳۱۳ به ايران بازگشت و به طبابت و تدريس در دانشگاه و همزمان در حد امكان به فعاليت هاي سياسي پرداخت و به حزب ميهن و سپس حزب ايران وارد شد و در سال ۱۳۲۸ با جبهة ملي مرتبط شد.
 پس از ۳۰ تير ۱۳۳۱ در دولت ملي دكتر مصدق او به سمت وزير فرهنگ (آموزش و پرورش ) منصوب شد.
 

 

 

 

 

دکتر (مهندس) خان احمد ابراهيمي زنگنه
شادروان مهندس زنگنه از افراد ارزنده و خادم ايران بود و خدمات ارزنده اي به شهر کرمانشاه کرده بود . اين انسان شريف در سال 1290 در کرمانشاه متولد شد . پدرش حاجي خان بابا خان بهادر لشکر از نواده هاي شيخعليخان زنگنه بود . وي تحصيلات ابتدائي و متوسطه را در موطن خود به پايان رساند . در يازده سالگي مادر ايشان فوت شده و به اين دليل دچار بي قراري شده بود و لذا براي ادامه تحصيل او را به بيروت فرستادند . او سپس به پاريس رفت و در دانشگاه تولوز در رشته مهندسي برق درجه مهندسي گرفت و در لندن موفق به اخذ مدرک دکتراي الکترونيک گرديد .در سال 1316 به ايران بازگشت و دانشيار دانشکده فني شد و بعدا به مقام استادي هم رسيد . اهم مشاعل وي عبارتند از : معاون اداره تلفن ، معاون فني وزارت پيشه و هنر ، معاون و سپس رئيس کارخانجات قند کشور ، رئيس بنگاه صنعتي و معاونت وزارت اقتصاد ، مدير عامل بانک صنعتي ، عضو شوراي عالي برنامه .دکتر زنگنه در سال 1330 در دولت دکتر مصدق به سمت مدير عامل سازمان برنامه و بودجه رسيد  و حدود دو سال در آن سمت بود

 

دکتر علي اکبر اخوی
علي اکبر اخوي در 1281 متولد شد .
پس از اخذ ليسانس از مدرسه حقوق تهران ، به اروپا رفته و با درجه دکترا به کشور بازگشت و به شغل قضائي مشغول شد .و مراحل قضائي را تا مستشاري تميز طي کرد. سپس به آمريکا رفت و به تجارت پرداخت و کارش رونق فراواني گرفت و با همين سابقه اقتصادي مدتي در دولت دکتر مصدق به سمت وزير اقتصاد ملي منصوب شد .پس از 28 مرداد ديگر شغلي به او ارجاع نشد و غالبا در آمريکا زندگي مي کرد و در هشتاد سالگي در آنجا فوت کرد . در مجموع فردي آرام و بي سر و صدا بوده و همواره سعي مي کرد دور از هياهو به زندگي ساده خود ادامه دهد

 

 

 

 


دكتر شمس الدين امير علائي
 
 
شمس الدين اميرعلائي در سال ۱۲۷۹ در تهران متولد شد  .پس از پايان تحصيلات مقدماتي به اروپا اعزام شد و با اخذ درجة ليسانس حقوق به ايران بازگشت و در وزارت دادگستري به كار مشغول شد و در اين سمت چنان صادقانه و شجاعانه با افراد متنفذ مبارزه كرد كه عليرغم آنكه حكم انتظار از خدمت او صادر شد اما به صورت قهرمان مبارزه با فساد درآمد . او از اعضاي موسس حزب ايران بود وسپس به جبهه ملي پيوست و در دولت مصدق وزير اقتصاد ملي شده و با حفظ سمت استاندار خوزستان شد تا بر اجراي خلع يد نظارت كند و پس از پايان كار به جاي زاهدي وزير كشور شد .او در اين سمت هم افراد ناصالح و مخالف ملي شدن نفت را بركنار كرد و تلگرافهاي مربوط به انتخابات دورة نهم مجلس و دخالت هاي رضاخان به دستور او رمزگشائي شدند كه  به عنوان اسناد حقانيت ايران در دادگاه لاهه مورد استفاده قرار گرفتند

 

 

 

 

 

 

نصرت‌الله اميني
 
نصرت الله امینی در خرداد ۱۲٩٤ در خانواده ای متوسط در شهر اراک به دنیا آمد. در دارالفنون ادبیات و زبان فرانسوی را آموخت و در سال ۱٣۱٧ از دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد و از همان دوران دانشجوئی کار خود را به عنوان نخستین کتابدار کتابخانۀ وزارت دادگستری آغار کرد و بعدها به عنوان بازرس این وزارتخانه به کار خود ادامه داد. وی در این مسئولیت به شهرهای مختلف سرکشی کرده و در خمین در نزدیکی اراک که اغلب به آنجا سر می زد، با دکتر عطایی رئیس بهداری آن شهر آشنا شده و در سال ۱٩٤۵ (۱٣۲٤) در همانجا با یکی از دختران دکتر عطایی به نام ناهید ازدواج کرد و عاقد آنها آیت الله روح الله خمینی بود. (دکتر عطایی در خمین در خانۀ پدر آیت الله خمینی زندگی می کرد. به این ترتیب، نصرت الله با او و برادرش آیت الله پسندیده آشنا شد.)
پس از چندی نصرت الله همسرش را با خود به تهران برد و پس از مدتی هم به ریاست بیمه های اجتماعی منصوب شد

 

 

 

 

علي اصغر بشير فرهمند
 
علي اصغر بشير فرهمند رئيس ادارة تبليغات و راديو در زمان مصدق بود كه در روز ۲۸ مرداد در خيابان كاخ(فلسطين كنوني) مورد حملة اراذل و اوباش قرار گرفت و او را وحشيانه مضروب و مجروح نمودند و به خصوص چند ضربة كارد به سرش زدند كه تا آخر عمر جاي زخم‌ها در سرش ديده مي‌شد . او در روز کودتا مدتي هم در منزل دکتر مصدق بود و هنگام خروج دکتر مصدق و يارانش از منزل زير رگبار گلوله ،حتي با گريه دست دکتر  مصدق را مي بوسيد و همگان را تحت تاثير قرار داده بود . بشير فرهمند بعد از كودتا بازداشت شد و در اسفند ۱۳۳۲ با قيد التزام از زندان آزاد و خانه نشين شد

 



 

 
 
اصغر پارسا
 
شادروان اصغر پارسا در سال ۱۲۹۶ هجری شمسی (در شناسنامه ۱۲۹۴ ذکر شده است) در شهر خوی به دنیا آمد. دورۀ دبستان را در خوی و دورۀ دبيرستان را در تبريز و تهران گذراند. سپس در دانشکده حقوق دانشگاه تهران تحصیل کرده و بعداً به استخدام وزارت امور خارجه درآمده بود.
مدتی به عنوان کنسول ایران به چین رفته و در زمان دولت ملی دکتر مصدق، مدتی معاون اداره عهود و امور حقوقى وزارت خارجه بود و در این سمت  قابلیت فراوانی در کمک به پیشبرد اثبات حقانیت ایران در امر نفت، در مجامع بین المللی از خودنشان داده و مورد توجه دکتر مصدق قرار گرفت و حتی به دستور دکتر مصدق، پارسا با دکتر سید علی شایگان وحسن صدر در تهیه لایحه دفاعیه در دیوان داوری لاهه همکاری کرده و  همراه هیأت ایرانی به ریاست دکتر محمد مصدق، به دیوان داوری لاهه رفتند. وی همچنین اين نکته حقوقی را مطرح نمود که در خود قرارداد نفت ذکر شده که شمول اين قرارداد تا حٌد حاکميت ملی است و از آن فراتر نمی‌رود و اين استدلال کمک شایانی به اثبات حقانیت ایران بود

 

 

 

 

مهندس كاظم حسيبي
 
كاظم حسيبي در مهر ۱۲۸۵ در يزد به دنيا آمد .پس از پايان تحصيلات متوسطه با رتبة اول فارغ‌التحصيل مدرسة حقوق شد و به فرانسه اعزام شده و وارد مدرسة پلي تكنيك فرانسه شد.(در فرانسه فارغ التحصيل شدن از پلي تكنيك از بزرگترين افتخارات است تا جائيكه از هر ۱۰۰۰ نفر ۳۰ نفر هم پذيرفته نمي‌شوند و فارغ التحصيل اين مدرسه دكتر مهندس در كلية رشته هاي فني بوده و مي‌تواند مهندس راه و ساختمان ،مهندس برق و الكترونيك و مهندس مكانيك شود)او در اين مدرسه همگروه كساني چون مهندس زيرك زاده و سرتيپ رياحي بود و در سال ۱۳۱۸ به ايران بازگشت و به تدريس در دانشگاه پرداخته  و به عضويت حزب ايران درآمد.در اواخر مجلس پانزدهم كه مجلسيان تلاش مي‌كردند هر چه زودتر لايحة قرارداد را به تصويب برسانند اسناد و مدارك قاطع و گوياي حسيبي موجب متوقف شدن كار قبل از خاتمة مجلس شد .با تشكيل جبهة ملي به پيشنهاد دكتر مصدق او به عضويت هيات موسس درآمد و جزو وفادارترين ياران مصدق شد و در سراسر دوران زمامداري مصدق مشاور نفتي او بود  و نظريات ارزشمندي ابراز مي‌نمود.

 

 

 

 

مهندس جهانگير حق شناس
 
 مهندس جهانگير حق شناس در تهران به دنيا آمد . پس از اخذ ديپلم از طرف دولت به اروپا اعزام شده و 6 سال در رشته مهندسي راه و ساختمان در فرانسه به تحصيل پرداخت . پس از بازگشت به کشور در دانشکده فني استخدام شد و سمت استادي گرفت و بعد از شهريور 1320 به حزب ايران پيوسته و از بنيانگذاران آن شد . او وزير راه دومين كابينة مصدق بود و در كودتاي نافرجام ۲۵ مرداد  بازداشت شد و پس از كودتاي ۲۸ مرداد مدتي در زندان بود و در سالهاي بعد در فعاليت جبهة ملي دوم شركت داشت و عضو  شوراي مركزي جبهة ملي بود .او در سال ۱۳۸۰ در تهران درگذشت .

 

 

 دکتر هما دارابي
 
زنده ياد هما دارابي به همراه شهيد پروانه فروهر از برجسته ترين زنان ملي مبارز ايران به شمار مي روند . وي در ٢٦ دي‌ماه سال  1318 متولد گرديد .

زنده ياد پروانه فروهر درباره خصوصيات اخلاقي او چنين مي گويد:«به چشم او نام انسان برازنده كسي است كه مسئول باشد. مسئول در برابر خود و در برابر همه دلواپسي‌هايي كه در اين ميهن رنجور است. رسالت برابري زن و مرد را كه مبتني بر يک ساخت ذاتي عام و مستقل از جنسيت است، باور داشت و جز خيز گرفتن به سوي آينده‌اي باز و آزاد و سالم توجيه ديگري براي هستي نمي‌شناخت »
اين شيرزن مبارز در مبارزه با استبداد شاهنشاهي نقش فعالي داشته و پس از انقلاب هم لحظه اي راه آزادي خواهي را ترک نکرد و اين خادم ملت پس از انقلاب به بهانه بدحجابي از دانشگاه اخراج گرديد و البته اين مبارز ارزنده لحظه اي از خدمت به وطن از جهات علمي و سياسي غافل نشده و با ارائه طرح هاي مطالعاتي به خدمت وطن مشغول بود ولي با کمال تاسف حتي مطب او را هم به بهانه آنکه چرا در برابر کودکان حجاب ندارد، تعطيل کردند و اين استاد ارزنده را از هر خدمتي محروم کردند .
 و سرانجام اين شير زن مبارز در اعتراض به ظلم و اختناق درحاليکه  پاسي از نيم‏روز دوشنبه دوم اسفندماه 1372 نگذشته بود، خودسوزي را بكار گرفت و در برابر شب پرستان خود را به آتش کشيده و در تاريخ جاودانه شد

 

 

 

 

 

 

مهندس احمد رضوی
 
احمد رضوي در ۱۲۸۵ در كرمان متولد شد.پس از تحصيلات مقدماتي به خارج از كشور رفته و با اخذ درجة مهندسي از فرانسه به كشور بازگشت و با سمت دانشياري به تدريس در دانشكدة فني دانشگاه تهران پرداخت و ضمنا رياست كارخانه‌هاي متعددي را هم بر عهده گرفت.او تنها يك بار در نخستين جلسة هيات موسس حزب توده شركت كرد  ولي بعد به حزب ايران پيوست و در مجلس پانزدهم توسط حزب دموكرات قوام به مجلس راه يافت و در سال ۱۳۱۷ طي نطق جنجالي و پر سر و صدائي به شدت از وضع فساد ارتش و اوضاع نابسامان كشور انتقاد كرد.تا جائيكه ساعد نخست وزير وقت گفته بود :« تاثير نطق پر مغز مهندس رضوي براي كشور از يك صد هزار قشون بيشتر بود»
مهندس رضوي در سال ۱۳۲۸ به جبهة ملي پيوست و در زمرة همكاران مصدق قرار گرفت و بعد هم به نمايندگي مجلس و سمت نايب رئيس مجلس رسيده و قاطعانه از دولت حمايت مي‌كرد و به خصوص با توجه به عدم حضور كاشاني در مجلس در اكثر اوقات او رياست مجلس را بر عهده داشت و بعدها هم در حمايت از مصدق استعفا داد.

 

 

 

 

 

سرتيپ محمد تقي رياحي
 
محمد تقي رياحي در ۱۲۸۹ در اصفهان به دنيا آمد.پس از تحصيلات متوسطه وارد دانشكدة افسري شد و به فرانسه اعزام شد و پس از  طي رشتة توپخانه وارد مدرسة عالي پلي تكنيك فرانسه شد و با كساني چون مهندس حسيبي و مهندس زيرك زاده همدوره شده و در رشتة هيدروليك ديپلم مهندسي گرفت.
او پس از بازگشت به ايران ضمن انجام وظايف نظامي در دانشكدة فني تهران هم به تدريس پرداخت و در سال ۱۳۳۰ با درجة سرتيپي به رياست ادارة تسليحات ارتش رسيد و سازمان جديدي براي آن بنيان نهاد كه با اصول فني و تكنولوژي كشورهاي پيشرفته برابري مي‌كرد و در اثر هم نشيني با دوستانش در حزب ايران به اين حزب گرايش پيدا كرد.به دنبال ملي شدن نفت رياحي به رياست پالايشگاه آبادان منصوب شد و چرخهاي صنعت را به گردش در آورد.پس از ۹ اسفند و عزل بهارمست از رياست ستاد ارتش با اعمال نفوذ حزب ايران رياحي به رياست ستاد ارتش رسيد كه موجب انتقاد فراواني از سوي افسران ملي شد چرا كه  رياحي در عين حال كه افسري متخصص و با سواد بود ولي فاقد خصوصيات لازم نظامي بود

 

 

 

 

 

حجت‌الاسلام حاج سيد رضا زنجاني

 

 در جريان محاکمه دکتر مصدق و دکتر فاطمي هم در حد توان از آنها دفاع کرد و حتي در زندان با جسارت تمام با دکتر فاطمي ارتباط برقرار کرد و نامه هاي او را دريافت مي کرد و علاوه بر دکتر فاطمي به خانواده او هم کمک مالي مي کرد.اين روحاني عظيم الشان هرگز وارد کارهاي اجرائي نشده و دراين باره اظهار داشته بود : « ...ما به هيچ وجه نمي توانيم در عمل مجريان خوبي در امور دولتي باشيم . ما هر کجا مغاير با ضوابط مذهبي و قانوني عمل شود تذکر مي دهيم.دخالت در امور اجرائي موجب بلا و فساد است.

 

 

 

 

 

 

حسن صدر
 
حسن صدر وکيل دادگستري و مدير روزنامه قيام ايران و از مشاوران مصدق در مسائل حقوقي بود. او در تحصن مصدق در دربار که منجر به تشکيل جبهه ملي شد، حضور داشته و هنگامي که در سال 1330 انگلستان از ايران به ديوان دادگستري بين المللي شکايت کرد، به عنوان وکيل دعاوي ايران به لاهه رفت. سال بعد نيز همراه مصدق در جلسات ديوان شرکت کرد که سرانجام منجر به صدور راي عدم صلاحيت ديوان در رسيدگي به شکايت انگليس گرديد . او در مراحل تجديد نظر و فرجامي محاکمه مصدق ، وکالت او را بر عهده داشت ولي سرلشکر جوادي رئيس دادگاه تجديد نظر، به او اجازه شرکت در دادگاه را نداد.

 

 

 
 
 
سرگرد علي اصغر فولادوند
 
 
سرگرد فولادوند در دوران دکتر مصدق رئيس ستاد گارد شاهنشاهي بود و باعث شكست كودتاي ۲۵ مرداد شد. او كه طرفدار سرسخت مصدق بود، با مشاهده آماده باش گارد در صبح 24/5/1332 ، اين موضوع را به پسر دائيش عباس فريور که در دفتر مصدق بود، اطلاع داده و با اعزام پيک موتوري از جانب فريور در حوالي شب، او به نحو روشن تري خبر كودتاي ۲۵ مرداد را اطلاع داده و باعث شكست كودتا شده بود و احتمالاً در گذشته هم با مصدق همكاري داشته است. پس از کودتاي اول، فولادوند احضار شده بود اما او اعلام کرده بود که با دولت همکاري کرده و خبر کودتا را از طريق فريور به دکتر مصدق رسانده است که پس از مراجعه دادستان فرمانداري نظامي به نخست وزير و تائيد اظهارات او توسط فريور و دکتر مصدق، او آزاد شده بود. پس از کودتا اسناد اين موارد به دست کودتاچيان افتاد و اين افسر رشيد به اصفهان تبعيد شد و در ۲۲/۷/۱۳۳۳ در بيمارستان اصفهان به طرز مرموزي مسموم شده و چشم از جهان فروبست که متاسفانه در آن هنگام تحقيق درباره نحوه مرگ او امکان پذير نبود، اما سخناني مبني بر شهادت او به دست عمال دربار وجود دارد. شاه هم پس از کودتا اعلام کرده بود که گارد به من خيانت کرده است

 

 

 

 
 
سيد باقر کاظمي
 
سيد باقر كاظمي در ۱۲۷۱ در تفرش به دنيا آمد .پس از تحصيلات متوسطه از مدرسة علوم سياسي فارغ التحصيل شد و همانجا به تدريس پرداخت و پس از مدتي به وزارت امور خارجه رفته و به سمت دبير اول و رايزني سفارت ايران در واشنگتن منصوب شد. وي در مدت اقامت در آمريكا فوق ليسانس خود را اخذ نمود و در سال ۱۳۰۶ به عنوان كاردار به كابل اعزام شد و در سال ۱۳۰۸ به معاونت و سپس وزارت طرق و شوارع رسيد و پس از آن هم به وزارت امور خارجه و استانداري آذربايجان رسيد. بعد از شهريور ۱۳۲۰ مدتي وزير بهداري ، وزير كشور، وزير فرهنگ شده و عضو هيات نمايندگي ايران در كنفرانس سانفرانسيسكو شد.
با آغاز نهضت ملي دكتر مصدق كاظمي به نهضت ملي گرايش پيدا كرد و مدتي وزير امور خارجه  و نايب نخست وزير شد و در كابينة دوم هم تا اوايل مرداد ۱۳۳۲ وزير دارائي شد و در اجراي برنامة اقتصاد بدون نفت تلاش كرد. پس از آن سفير ايران در فرانسه شد ولي قبل از تسليم استوارنامه‌اش كودتاي ۲۸ مرداد رخ داد و او به دليل پيام تبريك ۲۵ مرداد به مصدق از كار بركنار شد. حدود ۱ سال در اروپا  اقامت گزيد و پس از آن به همراه شمس‌الدين اميرعلائي به ايران بازگشت و فعاليت خود در نهضت مقاومت ملي را از سر گرفت. و در فروردين ۱۳۳۴ آندو به اتفاق سعيد فاطمي و دكتر معظمي و نريمان بازداشت شدند

 

 

 

 

 

 
امير مختار كريمپور شيرازی
 
به نام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگ راست
امیر مختار کریمپور شیرازی که در شعر " شورش " تخلص کرده ، فرزند امیر قدمعلی از روستائیان خوش نام و « گل صنم » بود که از دودمان کریم خان زند است و در چهارم بهمن سال 1299 هجری خورشیدی در روستای «دِهُویه»، از توابع شهرستان استهبان فارس در یک خانوادۀ روستایی به دنیا آمده بود. وی به دلیل فقر مالی ابتدا وارد مدرسه نظام شد و گرچه موفقیت­هائی هم کسب کرد اما روح سرکش با آن محیط سازگار نبود و پس از مدتی از آنجا خارج شد و وارد دانشکده حقوق شده و به دریافت لیسانس حقوق نایل آمد و از همان زمان به خبرنگاری روی آورد و در سال 1329 امتیاز روزنامۀ شورش را گرفت.

 

 

اعلاميه جهانى حقوق بشر: «وقتى كه حكومت، حقوق ملت را نقض كند، شورش و انقلاب براى هر دسته از ملت، از مقدس ترين و ناگزيرترين وظايف است.»

 

و چون در طول زندگی طعم تلخ فقر و ستم را چشیده بود، وقتی وارد خدمات مطبوعاتی و روزنامه نگاری شد، قلمش در خدمت محرومان قرار گرفت و گرچه ابتدا از اعضاي فعال حزب توده بود ولي بعد تا لحظه شهادت مريد مصدق شد و همواره علیه دشمنان مردم و دربار پهلوی مقالات تند و مهیجی می نوشت و با شجاعت تمام تندترين حملات‌ها و اهانت ها را به دربار نسبت مي‌داد و روزنامۀ او به حدی طرفدار داشت که بعضاً در بازار سیاه تا صد برابر قیمت هم به فروش می­رفت. او نيز همچون دكتر فاطمي از ياران محمد مسعود (روزنامه نگار دلير كه به شهادت رسيد) بود. گفتنی است که وی به حدی شیفتۀ دکتر مصدق بود که حتی یک بار برای دفاع از دکتر مصدق خود را از بالکن مجلس به پائین و در بین نمایندگان پرتاب کرده بود و در عین حال که تطمیع های دربار را رد کرده و به تهدیدها هم بی اعتنا بود و همواره به آرمان خود پایبند مانده بود، در پاسخ تهدید به مرگ نوشته بود:« قسم یاد می­کنم که من روزی آسوده خاطر خواهم شد که در راه حق و حقیقت و، در راه شرافت و آزادگی، در راه ملت محبوب و وطن عزیز مثل هر مرد زنده و پای بند به اصول و شرافت، مردانه جان دهم. آری از مرگ زرد و سیه بیزارم و طالب و بی قرار مرگ شرافتمندانۀ سرخ محبوبم ...»
كريم پور پس از کودتای 25مرداد هم حملات تندی به دربار نمود و پس از کودتا هم مدتی به قم رفت اما روح سرکش او توانائی اختفا یا فرار را نداشت و او بازهم به تهران بازگشت و در لباس مبدل روحانیت شروع به مبارزه کرد و مدتی پس از ۲۸ مرداد دستگير شد و او ماند و کینه­های بی شمار درباریان فاسد و به واقع در زندان بدترین برخوردها با کریمپور شیرازی شده و شکنجه­های وحشتناک اعمال شده در حق او قابل قیاس با هیچ یک از دیگر یاران دکتر مصدق نبود چنانکه در مدت شش ماه زندان موهای کریمپور سفید شده بودند که شکنجه­هائی همچون تراشیده شدن ریش به صورت خشک و بدون آب، کتک خوردن از دست شعبان بی­مخ و ...قابل مثال زدن هستند و حتی او را از زندگی سیر کرده بودند و بی دلیل نبود که زمانی در زندان سروده بود: 
      کلک "شورش" بدل خصم چنان کار کند        که بدان کوه کران تیشه ی فرهاد نکرد
و البته او در زندان هم از آرمان وفاداری خود به مصدق بزرگ دست نکشید و زیر بار خیانت به دکتر مصدق نرفت و شجاعانه پیشنهاد مقصر قلمداد کردن دولت و دکتر مصدق برای نوشته­هایش را رد کرد و داغ یک ندامتنامه را بر دل جلادان گذارد... و همواره بر ارادت به پیشوایش تأکید کرده بود و چه زیبا گفته بود:
        همين بس است ز آزادگي نشانه ما           كه زير بار فلك هم نرفت شانه ما
و در نهایت نحوۀ مرگ کریمپور شیرازی هم چنان لکۀ ننگی بر دامان خاندان فاسد پهلوی نشاند که تاریخ هرگز آن را فراموش نخواهد کرد چراکه درباریان در جشنی که به مناسبت سالروز تولد رضاخان برگزار کرده بودند و در حالیکه در شهر و واحدهای نظامی چراغانی کرده بودند و مقارن با شب چهارشنبه سوری، برای تکمیل کردن لذت کثیف خود در جشن، در يك جنايت بسيار فجيع و وحشتناك و كم نظير در 24 اسفند 1332 در زندان لشكر ۲ زرهي این شاعر آزاده را زنده زنده به آتش كشيدند که در اثر شدت سوختگی فردای آن روز به شهادت رسید و او را بی نام و نشان  به خاک سپردند(احتمالاً در  گورستان مسگرآباد) و حتی اجازۀ دیدن جسد او یا اطلاع از محل قبرش را هم به خانواده­اش ندادند.
اين جنايت وحشتناك كه در تاريخ ايران و شايد جهان كم نظير باشد نشان دهنده اوج حقارت و رذالت خاندان پهلوي مي‌باشد و باید گفت که كريمپور شيرازي يكي از جسورترين مبارزان تاريخ ايران بوده و از ابتداي مبارزات مطبوعاتي با شهامت تمام خود را براي مرگ آماده كرده بود و به درستی که نام کم نظیر خود را در تاریخ ثبت کرده و از ابتدا هم با توجه به راه پرخطری که در پیش گرفته بود و هشدارهائی که دریافت می­کرد، کاملاً خطر را احساس کرده بود اما این بیت شعر جاودانه را در وصف خود گفته بود:
      

    به نام نکو گر بمیرم رواست                              مرا نام باید که تن مرگ راست
  و در ادامه هم نوشته بود:« ...به قرآن سوگند یاد کرده ام که حقایق را بگویم و بنویسم ولو اینکه به قیمت جانم تمام شود. من با خدای خویش عهد و پیمان محکمی بسته ام... چون من پرده هایی را بالا می زنم که در زیر آن هزارها خیانت ، هزارها فساد و هزارها بدبختی و بیچارگی نهفته است...من جّدا" مصمم هستم که این مبارزه ی سرسخت و آشتی ناپذیر را تا سرحّد مرگ شرافتمندانه ی سرخ که ایده آل و آرزوی دیرین من است ، دیوانه وار دنبال کنم ، من با وجدان خود قرار و مدارهایی گذاشته ام ، من وظیفه دارم تمام لانه های زنبور را هر چقدر می خواهد خطرناک باشد ویران کرده و مردم را از شر آنان آگاه سازم. من کاملا"در طی انتشار این سه شماره ی شورش خطر را پیش بینی و احساس می کنم و ناچار در مقدمه ، شهادتین خود را ادا کرده ام.». و جالب آنکه که وی هرگز ازدواج هم نکرده بود و گوئی به روشنی آینده خود را پیش بینی کرده بود...
 او حتي هنگامي هم كه در آتش مي‌سوخت فرياد مي‌زد : زنده باد دكتر محمد مصدق پيشواي نهضت ملي ايران ،پيروز باد مبارزة قهرمانانة ملت ايران ،مرگ بر ديكتاتوري و دستگاه فاسد پهلوي

 

 

 

 

 

 

 

سيد محمد علي کشاورز صدر
سيد محمد علي کشاورز صدر در سال 1285 ه.خ متولد شد .تحصيلات خود را در حد مدرسي انجام داد و از مدرسه عالي حقوق ليسانس گرفت و به خدمت قضاوت مشغول شد و تمام مراحل قضائي را طي کرد .مدتي دادستان و رئيس دادگستري در شهرستان ها بود و در سال 1325 مدير کل بازرسي وزارت دادگستري شد .در دوره پانزدهم از خرم آباد به وکالت مجلس رسيد و در دوره شانزدهم هم اين سمت را حفظ کرد و همچنین پیرو مصدق شد. وی در این دوره از نمایندگان فعال ملی بوده و عضو جبهه ملي شد و از معدود امضا کنندگان طرح مصدق در لغو اختیارات شاه در انحلال مجلسین بود که این طرح به دلیل کمبود تعداد امضا، در مجلس مطرح نشد و همچنین وی در این دوران از امضا کنندگان طرح ملي شدن نفت بود. پس از تشکیل دولت ملی دکتر مصدق هم به او کارهاي اجرائي داده شده و در مشاغلی همچون استانداری گیلان( برای اجرای قانون ملی شدن شیلات)و استانداری اصفهان خدمت کرد و تا کودتاي 28 مرداد آنجا بود. پس از کودتا هم دستگير و زنداني شد و بعدا به وکالت اشتغال ورزيد و در جبهه ملي هم در کار وکالت با هدايت الله متين دفتري نوه دختري مصدق، همکاري داشت و چون هم فکر سياسي بودند، دست به اقداماتي زدند که مورد تعقيب قرار گرفته و مدتي بازداشت شدند.

 

 

 

 


 


عبدالعلي لطفي
 

شيخ عبدالعلي لطفي وزير دادگستري مصدق بود. او فردي روحاني و مجتهد و از قضات خوشنام ايران بود و عليرغم آنكه عضو جبهة ملي نبود، اما وزير دادگستري مصدق شد. سال ۱۳۳۱  حدود۵۰ تن از قضات نادرست را از كار بركنار كرد و اقداماتي جهت سالم سازي دادگستري انجام داد. او پس از ۲۸ مرداد مدتي زنداني بود و سپس آزاد شد و در اول مهر ۱۳۳۳ قضات پاكسازي شده با دو اتوبوس به منزل او رفته و او را به قصد كشت كتك زدند كه در نتيجة آن جراحات، لطفي در سال ۱۳۳۴ درگذشت و نام او در رديف شهداي ارزنده ايران ، تثبيت شد .
 

 

 

 

 

 

 

مهندس سيف الله معظمي
 
مهندس معظمي برادر دكتر معظمي در ۱۲۸۷ در گلپايگان به دنيا آمد و پس از اخذ مدرك مهندسي از انگليس ، به ايران بازگشت و در مشاغلي همچون مدير کل امور بازرگاني بانک صنعتي و معدني و مدير کل فني وزارت پيشه و هنر انجام وظيفه کرد و در دولت مصدق به وزارت پست و تلگراف و تلفن منصوب شده و تا كودتاي ۲۸ مرداد هم در اين سمت باقي ماند .
او پس از آزادي از زندان به كار خصوص روي آورد و وفات مهندس معظمي در سال ۱۳۵۶ رخ داد.

 

 

 

دكتر عبدالله معظمي
 
عبدالله معظمي در سال ۱۲۸۸ در گلپايگان به دنيا آمد.پس از پايان تحصيلات متوسطه به پاريس رفته و به اخذ دكتراي حقوق نائل آمد و پس از بازگشت به ايران به دانشياري كرسي حقوق بين الملل خصوصي در دانشگاه تهران برگزيده شد و به عضويت وزارت كشور درآمد و در سال ۱۳۲۰ به رتبة استادي ارتقا يافت.
او در سال ۱۳۲۲ وارد سياست شد و در مجلس پانزدهم نقش موثري در جلوگيري از تصويب قرارداد الحاقي داشته و بعدا نيز به عنوان همراه جبهة ملي در حمايت از مصدق نقش موثري داشت.معظمي در سال ۱۳۳۰ يكي از اعضاي هيات مختلط خلع يد بود و در مجلس شانزدهم و هفدهم هم حامي دولت مصدق بود.

 

 

 

 

 


دکتر عزيزالله ملک اسمعيلی
 
 
دکتر ملک اسمعيلي در 1282 متولد شد. پس از تحصيلات مقدماتي به مدرسه علوم سياسي وارد شد .پس از تشکيل مدرسه حقوق، دوره سه ساله آنجا را نيز طي کرد و به اروپا رفت  و با اخذ درجه دکترا به کشور بازگشته و همزمان با تدريس، به امور قضائي پرداخت. او در مشاغلي چون دادستان استان، داديار و مستشار ديوان عالي کشور، معاونت وزير دادگستري و ... قرار داشت و مدتي هم معاونت دکتر مصدق را عهده دار بود. پس از 28 مرداد مدتي بازداشت شد و سرانجام در 1375 در تهران درگذشت

 

 

 

 

خليل ملكي
خليل ملكي در سال ۱۲۸۰ در تبريز چشم به جهان گشود و پدرش از تجار مشروطه خواه تبريز بود. او پس از تحصيلات متوسطه به آلمان رفت و در رشتة شيمي به تحصيل پرداخت و مانند بسياري از جوانان آزادي‌خواه ديگر تحت تاثير انقلاب روسيه قرار گرفت و به كمونيسم گرايش پيدا كرد

 او در آلمان با دكتر اراني آشنا شده و عضو گروه ۵۳ نفر او در ايران شد كه متعاقب آن  ۴ سال به زندان افتاد كه اين دوران زندان از او يك مبارز انديشمند و يك انسان شجاع و آبديده ساخت. خليل ملكي پس از آزادي از زندان به حزب توده پيوست و در زمان دولت ائتلافي قوام و وزارت فرهنگ دكتر كشاورز، ملكي به مدير كلي آن وزارتخانه منصوب شد. سرانجام ملكي كه از وابستگي حزب توده به شوروي عميقا ناراضي بود و خواهان چشم پوشي حزب توده از دنباله روي مسكو بود، از اين حزب انشعاب كرد
در اواخر ارديبهشت ۱۳۳۰ او با بقائي ائتلاف كرده و حزب زحمتكشان ملت ايران را تاسيس كردند و به حمايت از مصدق پرداختند اما پس از مقابلة بقائي با مصدق، ملكي از او جدا شده و نيروي سوم را تشكيل داد كه اعضاي آن  در حوادث ۹ اسفند و ۲۸ مرداد از حاميان اصلي مصدق بودند. همچنين ملكي گرچه از مخالفان رفراندوم مصدق براي انحلال مجلس بود اما قاطعانه از او حمايت كرد. از ديگر اعضاي مهم حزب نيروي سوم مي‌توان به دكتر مسعود حجازي و دكتر محمد علي خنجي اشاره كرد.
پس از كودتا هم نيروي سوم عكس جالبي از پيشواي نهضت ملي را با اين شعر از فريدون توللي چاپ كرده بود :
تا آخرين نفر، تا آخرين نفس      كوشيم و بشكنيم ديوار اين قفس
پس از كودتا ملكي را به زندان فلك‌الافلاك انداخته و با زندانيان توده‌اي كه او را خائن مي‌دانستند در يك زندان افكندند كه شكنجة روحي مضاعفي براي او بود چراكه مجبور بود رفتارهاي پر از نفرت افراد ساده و كم فهم را تحمل كند

 

 

 

 

 

 

 

دکتر محمد علي ملکي
 
دکتر ملکي استاد دانشگاه و طبيب سرشناس معاصر، در 1282 در يزد متولد شد. در 1307 از مدرسه عالي طب گواهينامه گرفت و به اروپا اعزام شد و در 1315 با تخصص بيماري هاي پوست و آميزشي به ايران بازگشت و به استادي دانشگاه تهران منصوب شد. او در سال 1331 در کابينه دکتر مصدق به وزارت بهداري رسيد. پس از 28 مرداد مدتي بازداشت شد و سرانجام در 1370 درگذشت

 

 

 

 

 

سرهنگ عزت الله ممتاز

سرهنگ ممتاز فرمانده گارد محافظ نخست وزير بود و تا به آخر نيز وفادار ماند و نقش موثري در خنثي كردن كودتاي ۲۵ مرداد داشت. هنگامي كه اوباش و اعضاي گارد سلطنتي به منزل مصدق حمله كردند با وجود آنكه نيروي او كمتر از مهاجمان بود و نيروي كمكي هم  به كمك آن ها نمي آمد, پس از احترام نظامي به نخست وزير و اعلام كمبود نيرو, اعلام كرد كه تا پاي جان به وظيفه سربازي  خود عمل خواهد كرد و قاطعانه در برابر كودتاچيان ايستاد و تا آخرين گلوله مبارزه كرد. او به همراه افسران شرافتمندي چون شهيد شجاعيان (راننده دلير تانك و محافظ نخست وزير و ظاهرا تنها افسر عضو حزب توده بود که در برابر کودتاچيان ايستاده بود.) شهيد تعليمي (توسط مزدوران تير خورد), داورپناه , فشاركي, دفتري (با دفتري خائن اشتباه نشود) و... گارد محافظ نخست وزير را تشكيل داده و حامي مصدق بودند و اقدامات سرهنگ ممتاز در آن موقع حساس موجب نجات جان مصدق و يارانش شد. در حقيقت تنها سرهنگ ممتاز و افراد او بودند كه با كودتاچيان مقابله جدي كردند. مصدق هنگام خروج از منزل به صورت او  دست كشيده و مي‌گويد: ...رحمت به شيري كه از مادر خوردي...
 

 

 

 

 

محمد نخشب

نخشب در سال ۱۳۲۲ حزب كوچك چپگراي ميانه‌اي تاسيس كرد و براي اينكه تمايز آنرا با حزب ماركسيست توده نشان دهد آن را « نهضت خداپرستان سوسياليست » نام نهاد. حزب مزبور بر پاية مكتب توحيدي اسلام و جنبه هاي سوسياليستي اسلام بنا نهاده شده بود. نخشب در سال ۱۳۲۵ با حزب ايران ائتلاف كرد و در دوران نهضت ملي فعالانه در مقاومت بود ولي در اواخر سال ۱۳۳۱ از آن جدا و نام جمعيت آزادي مردم ايران «جاما» را بر خود نهاد. نخشب و يارانش در طول مبارزات خود متحمل زندانها و مشكلات فراواني شدند و نخشب در سال ۱۳۳۷ به ناچار خاك وطن را ترك كرد و به امريكا مهاجرت كرد و در آن كشور با همكاري دكتر شايگان جبهة ملي مقيم آمريكا را تاسيس كرد. وي در ۱۸ شهريور ۱۳۵۵ در اثر سكتة قلبي در نيويورك درگذشت. پس از انقلاب چند تن از هم مسلكان نخشب در حزب مردم ايران در دولت مهندس بازرگان شركت كردند كه مي‌توان به دكتر علي شريعتمداري وزير علوم و آموزش عالي، دكتر كاظم سامي وزير بهداري، دكتر حسن اسلامي وزير پست و تلگراف و دكتر علي محمد  ايزدي وزير كشاورزي نام بر

 

 

ساير نظاميان مصدقي
علاوه بر افسران ارزنده اي که نام برده شدند ، افسران شرافتمند ديگري هم بودند که از نهضت ملي حمايت مي کردند.که از جمله آنها افراد زير را مي توان نام برد :
سرتيپ محمود اميني,

سروان احمد ايزدپناه زرندي
سروان بهرامي
استوار تعليمي  
سروان ايرج داورپناه.
 سرهنگ محمد دفتري
تيمسار دکتر علينقي شايانفر
ستوان علي اشرف شجاعيان
سروان مرتضي شيردل
سرگرد دکتر اسماعيل علميه
سروان موسي فشارک
 سرهنگ طاهر قنبر
سرتيپ عطاالله کياني
سرهنگ ناصر مجللي
سرهنگ غلامرضا مصور رحماني:
سرلشکر محمد مهنا
سرهنگ غلامرضا نجاتي
 سرتيپ علي اصغر مسعودي، سرهنگ هوائي ستاد مصطفي موسوي، سرهنگ خلبان مرتضي انشائي مجرد، سرهنگ خلبان منصور به نگار، سرهنگ مهندس هوائي عبدالحسين نيرو، سرهنگ خلبان علي اکبر عطارپور، سرهنگ چترباز علي تراب ترکي، سرهنگ هوائي پورانصاري، سرهنگ هوائي علي رضي زاده، سرگرد خلبان حسين هاشمي، سرگرد خلبان پورسعيد، سرهنگ مهندس هوائي بشيري، سرهنگ ستاد محمد شرف الدين، سرهنگ مهندس محسن آيرملو، سرهنگ ستاد محمود معيني، سرهنگ دکتر عبدالله ميرفخرائي، سرهنگ مهندس هوائي حسين خجسته، سرگرد خلبان علي محمد رحيمي، سرهنگ مهندس هوائي بيوک ژوبين، سروان خلبان حسين آل بويه ، استوار هوائي ناصر اخباري، سرهنگ مهندس هوائي عباس قلي وهابي، سرتيپ صمدي، سروان شهرباني سيد باقر عطيفه، سرهنگ همت پهلوان، سرهنگ مهندس هوائي ابوالحسن عسگري، سروان اصفهاني، سرهنگ توپخانه احمد رياحي، سرهنگ مهندس هوائي همايونفر، سرهنگ سيد محمد سطوتي و.........