همنشین بهار

زد و بند در مونیخ (با فیلمی کوتاه و صدای چيمبرلين)

 

 

در تحليل حوادث و رويدادها، شبيه سازی نه تنها راهگشا نخواهد بود بلکه پژوهشگر را در فهم و درک واقعی ُرخدادها گيج و ويج می کند.

زمانه ما که همه چيز "کُن فَيکون" شده، با زمان "چرچيل" و "چيمبرلين" قابل مقايسه نيست. آن دوران هنوز سازمان ملل پا نگرفته بود، بمب های نوترونی و هسته‌ای شاخ و شونه نمی کشيد، به بهانه "جهانی شدن سرمايه"، جهانی را به جنگ و جنايت نکشيده و به نام آزادی و حقوق بشر، مردم ستمديده را رنگ نمی کردند و باران هزاران خطر بر مردم بی پناه نمی باريد.

زمانه ما هزار رنگ و وارنگ دیده، و صدها اتفاق جورواجور افتاده است، جنگ سرد را پشت سر گذاشته‌ايم.

 

گرچه در ویتنام و آفریقای جنوبی و...، حال متجاوزان گرفته شده و خیلی ها سر جای خود نشسته اند، امّا گُرگ های گرسنه دیگری سر برآورده اند و بر آهوان زخمی می تازند.

دیوار برلین از از نا و نفس افتاده، اتحاد جماهير شوروی َپشمش ريخته، ارزش ها وارونه شده و "کلمات" را به صلیب های جور و جهل کشیده اند و ايران ما هم زير و زَبر گشته است. اما...

امّا،  نتايج غم انگيزی که ُلنگ انداختن فرانسه و انگلستان در برابر هيتلر، و پيمان مونيخ در سال 1938 در برداشت، اين درس بزرگ را به ما می دهد که با عَمله ستم، با "اهل بیداد"، با دغلکاران، و با اشغالگران نبايد همسفره شد.

اشغالگر، اشغالگر است حتی اگر شب و روز اذان صلح سر دهد و از بام تا شام روضه دموکراسی بخواند.

 

***

آلمانی ها از شکست کشورشان در جنگ اول جهانی خاطره تلخی داشتند و با جنگ و آتش افروزی جديد مخالف بودند، اما هيتلر با اين توجيه که پيمان تحقيرآميز "ورسای" را که در پی شکست آلمان در سال ۱۹۱۹ ميلادی امضا شده بود، بايد به ضد خودش مُبّدل کرد" ـــ  نقشه ديگری داشت.

  هيتلر در ماه مارس سال 1938 ميلادی اتريش را به خاک آلمان وصله کرده ! و به بخش هايی از خاک کشور کوچک چکسلواکی هم چشم داشت. او اکثريت جميعت آلمانی منطقه Sudeten "سودت" (چکسلواکی) را بهانه کرده بود تا بتواند تصميمش را اجرا کند.

جمعيت سه ميليونی آلمـانـی تـبـار نـاحيه "سودت" که از سال 1919 ميلادی، خواستار خود مختاری بودند، طـعـمـه لذیذی برای اشتهای سيری ناپذير هيتلر به حساب می آمد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در شانزدهم مارس 1938 " ُكنراد هان لين"

 Konrad Henlein

از نازی هاى ناحيه "سودت" (چکسلواکی) و طرفدار پَر و پا ُقرص هيتلر، از مردم خواست تا به حزب وى بپيوندند. مقامات آلمان هم حسابی هوای کار را داشتند و جانب او را گرفتند.

"كنراد هان لين" از "نازی بازی"، و ادعاهای عجیب و غریب خود کوتاه نمی آمد.

 

در اين هنگام، تـقـاضـاى هـيـتـلر مـبـنـى بر (حق تعيين سرنوشت) براى ملّت آلمانى تبار "سودت"، "قوز بالا قوز" شده و به مسئله پیچ می داد.

او مُدام شاخ و شونه می کشيد، ساز جنگ زده و همه را قلقلک می داد!

 

رئيس جمهور چكسلواكى از پذيرش حق خود مختارى "سـودت" سـربـاز زد، اما سُمبه پُرزور بود! و، آلمـان فـشـارهـاى ديپلماتيك و نظامى خود را دو چندان كرد.

دولت هاى انـگـليـس و فـرانـسـه هراس بَرشان داشت و در پـى چـاره جـويـى بـرآمـدنـد. مـوسـوليـنـى که یار غار هیتلر بود، جلو افتاد و پادرمیانی کرد! و برای حل به اصطلاح بحران چكسلواكى،  تـشـكـيـل كـنـفـرانـس قـدرت هاى اروپايى را پیشنهاد داد و بدین ترتیب کنفرانس مونیخ در دستور کار قرار گرفت که مثلا صلح و آشتی، جای جنگ و برادرکشی را بگیرد و همه چیز در امن و امان باشد!

*** 

روی عبارت زیر (که شبرنگ زرد خورده) بزنید.

فیلم صدا ندارد. 

فیلم کوتاهی از کنفرانس مونیخ در 29 سپتامبر سال 1938

 

 "چمبرلن" نخست وزير بريتانيا با خوش خيالی، تصّور می کرد با خوش و بش با هيتلر می توان صلح را حفظ کرد.

او برای اينکه به زمزمه های جنگ خاتمه دهد روز 15 سپتامبر در برچسگادن و بار ديگر در 22 سپتامبر (سال 1938) در گودسبرگ با هيتلر ملاقات می کند.

چمبرلن که به تصور خود می خواست صلح را نجات دهد، برای کنار آمدن با هيتلر مخالفتی از خود نشان نمی داد.  البته صلح"ی که چمبرلين از آن دم می زد،  خواب و خیالی بیش نبود و همه دیدند که هيتلر دَبّه در آورد!  شايد به همين دليل از پيمان مونيخ به عنوان نماد بُزدلی و پستی سياسی ياد می شود... بگذریم...

 

نخست وزير فرانسه (دالاديه)، می گفت: با دادن امتياز به هيتلر، او پُررو شده و زمانی که از لحاظ نظامی به اندازه کافی قدرت يابد جنگ را عليه دموکراسی های اروپا آغاز می کند.  به همين دليل با دادن امتياز به هيتلر مخالفت می نمود.

البته وی از اين موضوع هم با خبر بود که افکار عمومی فرانسه مخالف جنگ است و بعلاوه آمادگی کافی برای مقابله با ارتش آلمان وجود ندارد. همه اينها باعث شد که  او و چمبرلين، با طناب موسولينی (که کنفرانس مونیخ را پیشنهاد می کرد)، به ته چاه بروند.

 

ناگفته نگذارم که هيتلر در آغاز،  بزرگ ترين اتحاديّه ضد کمونيستی را با شرکت ايتاليا و ژاپن تشکيل داد و آنچنان که باب طبع غربی ها است، بلشويک ها را موجودات کثيفی معرفی کرد که جهان بايد از شر آنها نجات يابد.

او با چنين شعاری موفق شده بود َرگ خواب غرب را بگيرد. شاید یکی از دلائلی که «چمبرلن» نخست وزير انگلستان و «دالاديه» نخست وزير فرانسه با او کنار آمدند، همین در باغ سبز باشد. اما دیدیم که در اولین فرصت، هيتلر سيل سربازان خود را به غرب سرازير كرد نه به شرق (پس از تسلط بر اتريش، چك اسلواكي و لهستان)

اینجا بود که امثال چرچيل، شصت شان خبردار شد که ای دل غافل! خطري جدي، قدرت امپراتوري انگلستان را تهديد مي كند و احتمال زياد دارد هند و چاههاي نفت خاورميانه در چنگال هيتلر قرار گيرد. چرچيل با شّم تیزي كه داشت زودتر از ديگران زنگ خطر را شنيد و به ايستادگي در برابر هيتلر همت گماشت. البته در این واقعیت که هر اقدام سياسي چرچيل نه براي منافع ديگران بلكه براي حفظ منافع امپراتوري انگلستان بوده، تردید نباید کرد.

 

***

خلاصه... روز 29 سپتامبر سال 1938 ميلادی، "دالاديه" ( نخست وزير فرانسه) ، "چمبرلن" (نخست وزير انگلستان) و "موسولينی" (نخست وزير ايتاليا) بـدون حضور نمايندگان دولت چکسلواکی و اتحاد شوروی، در شهر مونيخ آلمان توافق های مونيخ را با هيتلر امضا کردند و البته از کيسه خليفه بخشيدند و کشور کوچک چکسلواکی را دو دستی به ديکتاتور نازی تقديم کردند!

فرانسه با اينکه با چکسلواکی پيمان مثلا تفاهم امضاء کرده بود، زيرش زد و با اینکه متّحد چکسلواکی بود، نارو زد و خودش را از رويارويی با تجاوز آلمان سر بزنگاه کنار کشيد، غافل از اينکه بـا به اصطلاح حّـل و فـصـل بـحـران چکسلواکی در کنفرانس مونيخ، حلقه دفاعی فـرانسه که با ارتش مجهز چکسلواکی تقويت می شد، از بين می رفت و آلمان می توانست از آن پس، نفس راحتی بکشد، کما اینکه کشید!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پس از این نشست و برخاست، چيمبرلين ورقه کاغذ مشهورش را که امضای هيتلر را بر خود داشت تکان می‌داد و به

مردم انگليس می‌گفت که "قرار است در زمانه‌ی ما صلح بر قرار باشد."

همه جا در کوچه و خیابان ولوله بود و خیلی ها از شادی در پوست خود نمی گنجیدند و برای "چمبرلین" هورا می کشیدند.

 

سران نازی قول داده بودند که پس از ضميمه کردن اتريش به آلمان و ناحيه "سودت" در چکسلواکی، در حفظ صلح  می کوشند و به مبارزه با کمونيسم ادامه می دهند. 

 

رهبران فرانسه و انگلستان هم متعهد شده بودند که از جمهوريخواهان اسپانيا حمايت نکرده و دولت ژنرال فرانکو را به رسميت بشناسند!!

 

دالاديه و چمبرلن در بازگشت به پاريس و لندن فرياد زدند: «صلح نجات يافت...صلح نجات يافت"، اما نيروهای ضدفاشيست، قرارداد مونيخ را هديه به هيتلر تلقی نموده، اعلام کردند:

گام تازه يی به سوی جنگ برداشته شده، زيرا اشتهای هيتلر سيری ناپذير است و او همه جهان را می خواهد.

چرچيل می‌گفت که عهدنامه‌ی مونيخ يک شکست ملی تمام عيار است و هيتلر ديکتاتوری متجاوز است که نمی‌توان به قول‌اش اعتماد کرد.

وقتی بعدها تانک‌های آلمانی به مردم در خیابان های "پراگ" چنگ و دندان  نشان دادند!، همه از خواب خرگوشی بيدار شدند و چُرت شان پاره شد..

 

***

در حالي كه جهان انتظارداشت كه شوروي جلوی فزون طلبی هيتلر را بگیرد، در 24 اوت 1939 استالين پيشنهاد قرارداد عدم تجاوز هيتلر را پذيرفت. 

من دقیقا نمی دانم بندهای سّری این توافق نامه چه بود، اما دیدیم که يك هفته پس از امضاي اين قرارداد، در يكم سپتامبر 1939 آلمان از سوي غرب لهستان به آن كشور حمله كرد و در 17 سپتامبر شوروي نيز، از سوي شرق لهستان نيروهاي خود را وارد این کشور كرد و در 28 سپتامبر در ميانه خاك لهستان هم مرز و هم پیاله شدند.

 ***

 

روی عبارت زیر (که شبرنگ زرد خورده است) بزنید:

سخنان "چمبرلین" در مورد عهدشکنی هیتلر

نخست وزیر انگلستان که با امضای پیمان مونیخ، بُر و بیائی پیدا کرده بود و به مدال هایی که بابت قرارداد مزبور گرفته بود، می نازید ــ از اشغال لهستان و بلندپروازی های هیتلر، یِکّه خورد!

 

با حمله آلمان به لهستان، هر دو کشور انگلستان و فرانسه شرايط جنگي با آن كشور را اعلام كردند و جنگ دوم جهاني سلانّه سلانّه از راه رسید. اما جای این پرسش مهم باقی است:

آيا آنان که با حمله آلمان به آن کشور،  به هيتلر اعلان جنگ دادند، دلشان برای مردم لهستان می سوخت؟

ابدا،  امپراتوری انگلستان (که چمبرلن را کنار زد و چرچيل را جايگزين او کرد) و یا سران فرانسه ـــ وقتی بو بُردند آلمان، اتريش را برای خودش برداشته، چکسلواکی را نيز زير فرمان خود درآورده و با حمله به لهستان به زودی ُمّبدل به بزرگ ترين قدرت نظامی، اقتصادی و صنعتی جهان خواهد شد و خلاصه، قمر در عقرب است و رقيب خطرناکی دارد دُور بر می دارد، به خود آمدند و جنبیدند...

يعنی دعوا همه اش سر لحاف ملا است و در اين باره ترديد نبايد کرد که گربه برای رضای خدا موش نمی گيرد.

 

 

 

 

 

 

 

 

برگردیم به چکسلواکی و نقشه سران نازی در آلمان، 

چـکـسـلواکـی، کـشـوری تـازه تاسيس بود که با قرارداد "صلح ورسای" پا به عرصه وجود گـذاشـت. ایـن کـشور از لحاظ جمعيت، با تنوع ملّيت رو به رو بود، بويژه از لحـاظ صـنـعـتـی از هـمه همسايگان خود در اروپای شرقی برتر بود و ارتشی مجهز و بزرگ بـرای تـامـیـن و حـفـظ اسـتـقـلال خـود تشکيل داده بود. فـرانـسـه از مـتـحـدانـش بـه شـمـار مـی رفـت و اتـحـاد شـوروی نـیـز قـرارداد اتـحـاد دفـاعـی را بـا ایـن کـشور به امضا رسانده بود.

 

 ُحب، بیائیم ببینیم نتیجه پیمان مونیخ و زد و بند با آلمان چه بود؟

پـیـمـان مـونـيخ به ادعای آلمـان بر چکسلواکی (ناحيه سودت ) صّحه گذاشت و با اقدامات بعدی هيتلر،  فاتحه چکسلواکی مستقل، خوانده شد.

البته "سـودت"، بـهـانـه ای بـیـش نـبود و هيتلر سودای تصرف تمامی چکسلواکی و خیلی جاهای دیگر را در سر می پـرورانـد که خواهیم دید.

براساس توافق مونيخ، چکسلواکی می بایست ظرف مدت 10 روز سرزمين "سودت" را تخليه کرده و کليه استحکامات مرزی خود را منهدم سازد.

در روز اول اکتبر سال 1938 ميلادی ارتش آلمان وارد خاک چکسلواکی می شود و سرزمين "سودت" را به خاک آلمان می دوزد! 

پس از تجزيه چکسلواکی، "اسلواک ها"  (قوم کوچکی که از نظر زبان و فرهنگ با چک ها نزديک بوده اما از آنها فقيرتر بودند)، از حمله نظامی آلمان سود می جويند و تقاضا می کنند آنچه از خاک کشور باقی مانده،  به يک کشور فدرال مبدل شود...

 

با تحريک نازی ها، مقامات "اسلواک" در روز 14 مارس سال 1939 استقلال خود را اعلام می کنند.

هيتلر در همان روز رييس جمهور چک را به برلين احضار می کند و با توپ و تشر از او می خواهد سرنوشت کشور و ملت چک را به دست آلمان بسپارد در غير اين صورت شهر پراگ به خاکستر تبديل می شود.

فاشیست ها بی آنکه ديگر نيازی باشد نظر پاريس و لندن را جويا شوند، پايشان را از گليم قرارداد مونيخ هم درازتر می کنند!

 

آنان ابـتـدا زير پای لهستان و مجارستان نشستند تا ادعّاهای ارضـی خـود بـر چـکـسـلواکی را مطرح کنند.

لهستان در روز دوم اکتبر 1938 ميلادی، منطقه (تشن) و دولت مـجـارسـتـان در روز دوم نـوامـبـر هـمـين سال، جنوب اسلواکی را تصرف کردند. اسلواکی هم جـدایـی خود را از چک، اعلام نمود و ضمن اعلان استقلال، تحت الحمايه آلمان قرار گرفت، روز پـانـزدهـم مـارس 1939 ميلادی، ارتـش آلمان، خودش هم وارد چکسلواکی شد و ايالات (بوهم) و (مراوی) را به اشـغـال خـود در آورد.

اين نخستين بار بود که يک کشور اروپايی از هم پاشيده و عملا به يک مستعمره تبديل می شد. با اشغال چکسلواکی توسط آلمان، ايتاليا نيز خيز برداشت و کشور آلبانی را در کرانه دريای آدرياتيک قاپيد!

-------------------------------------------------------

زیرنویس:

 

کنفرانس وُرسای

 The Versai treaty

 ـــ در هجدهم ژانويه سال 1919 ميلادی با حضور نمايندگان بيست و هفت کشور جهان در پاريس آغاز شد.

شرکت کنندگان در کنفرانس وُرسای عبارت بودند از:

"ويلسون" رييس جمهور آمريکا ، "لويد جورج" نخست وزير انگلستان، "کلمنشو" نخست وزير فرانسه و "ارلاندو" نخست وزير ايتاليا

 

در کنفرانس صلح ورسای متفقين مستعمرات آلمان را ميان خود تقسيم نمودند و بخشی از قلمرو آن را به اضافه بندر دانزيک به لهستان دادند. در اين کنفرانس قرار شد که آلمان 20 ميليارد مارک طلا به متفقين به عنوان خسارت پرداخت نمايد.

در واقع کـشـور آلمـان کـه در جـنـگ جـهـانـی اوّل شکست خورده بود، ناچار شد با امضای "ديکته ورسای"!،  پـیـامـدهـای آن را بـپـذیـرد.

ایـن کـشـور مـغـلوب، بـه دلیـل پـذیـرش مسئوليت جنگ، طبق ماده 231 معاهدهِ صلح وُرسای، تمام متصرفّات مستعمراتی اش را از دسـت داد، بـخـش قـابل توجهی از سرزمين و مردمش را به همسايگان واگذار کرد، ارتش مـتـفـقـیـن بـرای ضـمـانـت اجـرای مـعـاهـده صـلح در خـاکـش مـانـدگـار شـد و حـقـوق یـک دولت مـسـتـقـل ـ از جـمـله تـاءسيس ارتش ـ از آن سلب گرديد.

چنين تحميلاتی در حکم تحقير ملت آلمان بود، ملّتی که با وجود توانايي های بسيار، اينک ناچار بود به عنوان يک دولت ضعيف، تحقير شـده و شـکـسـت خـورده، نـقـش بـازی کـنـد. هـیـتـلر و حـزب نازی (نـاسـیـونـال سـوسـیـال) از چنين محيط مساعدی بهره گرفته و سوار بر اسب قدرت شدند.

 

ـــ فزون طلبی فاشیست ها که "پیمان مونیخ" تنها یک چشمه اش بود، به اشغال چکسلواکی و لهستان و...ختم نشد. در آوريل 1940 ارتش نازی بی توجه به بی طرفی دانمارك و نروژ، به هردو کشور حمله كرد. 

يك ماه بعد در ماه مه 1940، هلند و بلژيك و لوگزامبورگ را گرفت كه هجوم به فرانسه را هم در پي داشت. در 24 ژوئن 1940 نيروهاي نظامي آلمان وارد پاريس شدند. در بهار 1941  يوگسلاوي و يونان نيز بی نصیب نماندند و ارتش آلمان، بالكان را ضبط کرد. 

 در 22 ژوئن همین سال، ارتش آلمان ناگهان سر از شوروی در آورد... و مسكو و لنينگراد را در محاصره گرفت و تا سرزمين قفقاز هم پيش رفت ... 

اينکه بعد چه شد؟ داستان ديگری است...

سوز سرما و زمينگير شدن نيروهای آلمان در شوروی،

مقاومت يکپارچه مردم در برابر فاشيست ها،

ورود ژاپن به صحنه جنگ در هفتم دسامبر 1941، و حمله ناگهانی اين کشور که در کنار ايتاليا، متحد آلمان بود، به بندر "پورل هاربور" (پايگاه نظامی ـ دريايی امريکا )، 

پيروزی نيروهای انگليس و امريکا بر نيروی نظامی آلمان در شمال افريقا، 

فتح "سيسيل" در جنوب ايتاليا در سال 1943 توسط نيروهای آمريکايی و حرکت به سوی شمال،

گشوده شدن جبهه دوم در شمال فرانسه در ششم ژوئن 1944،

پس راندن ارتش آلمان و متحدينش توسط نيروهای فرانسه، انگلستان و امريکا از سوی غرب و توسط قوای شوروی از سوی شرق، و سرانجام...

فرو ريختن بمب اتمی آمريکا بر هيروشيما و ناکازاکی در اوت 1945 ، ...

 

پیامدهای "پیمان مونیخ"، آن "خشت کج"، و  زد و بند نکبت بار، یکی دوتا نیست، و به قول حکیم ابوالقاسم فردوسی:

يکی داستانی پُر آب چشم...

 

---------------------------------------------------------

روی عبارت زیر (که شبرنگ زرد خورده است) بزنید:

 

اسناد پیمان 1938 مونیخ

 The Munich Agreement

Agreement concluded at Munich, September 29, 1938, between Germany, Great Britain, France and Italy

GERMANY, the United Kingdom, France and Italy, taking into consideration the agreement, which has been already reached in principle for the cession to Germany of the Sudeten German territory, have agreed on the following terms and conditions governing the said cession and the measures consequent thereon, and by this agreement they each hold themselves responsible for the steps necessary to secure its fulfilment:
1- The evacuation will begin on 1st October.

2- The
United Kingdom, France and Italy agree that the evacuation of the territory shall be completed by the 10th October, without any existing installations having been destroyed, and that the Czechoslovak Government will be held responsible for carrying out the evacuation without damage to the said installations.

3- The conditions governing the evacuation will be laid down in detail by an international commission composed of representatives of Germany, the United Kingdom, France, Italy and Czechoslovakia.

4- The occupation by stages of the predominantly German territory by German troops will begin on 1st October. The four territories marked on the attached map will be occupied by German troops in the following order:
The territory marked No. I on the 1st and 2nd of October; the territory marked No. II on the 2nd and 3rd of October; the territory marked No. III on the 3rd, 4th and 5th of October; the territory marked No. IV on the 6th and 7th of October. The remaining territory of preponderantly German character will be ascertained by the aforesaid international commission forthwith and be occupied by German troops by the 10th of October.

5- The international commission referred to in paragraph 3 will determine the territories in which a plebiscite is to be held. These territories will be occupied by international bodies until the plebiscite has been completed. The same commission will fix the conditions in which the plebiscite is to be held, taking as a basis the conditions of the Saar plebiscite. The commission will also fix a date, not later than the end of November, on which the plebiscite will be held.

6- The final determination of the frontiers will be carried out by the international commission. The commission will also be entitled to recommend to the four
Powers, Germany, the United Kingdom, France and Italy, in certain exceptional cases, minor modifications in the strictly ethnographical determination of the zones which are to be transferred without plebiscite.

7- There will be a right of option into and out of the transferred territories, the option to be exercised within six months from the date of this agreement. A German-Czechoslovak commission shall determine the details of the option, consider ways of facilitating the transfer of population and settle questions of principle arising out of the said transfer.

8- The Czechoslovak Government will within a period of four weeks from the date of this agreement release from their military and police forces any Sudeten Germans who may wish to be released, and the Czechoslovak Government will within the same period release Sudeten German prisoners who are serving terms of imprisonment for political offences.

Munich, September 29, 1938.
ADOLF HITLER,
NEVILLE CHAMBERLAIN,
EDOUARD DALADIER,
BENITO MUSSOLINI.

Annex to the Agreement
His Majesty's Government in the United Kingdom and the French Government have entered into the above agreement on the basis that they stand by the offer, contained in paragraph 6 of the Anglo-French proposals of September 19th, relating to an international guarantee of the new boundaries of the Czechoslovak State against unprovoked aggression. When the question of the Polish and Hungarian minorities in Czechoslovakia has been settled, Germany and Italy for their part will give a guarantee to Czechoslovakia.
Munich, September 29, 1938

Additional Declaration
The four Heads of Government here present agree that the international commission, provided for in the agreement signed by them today, shall consist of the State Secretary in the German Foreign Office, the British, French, and Italian Ambassadors accredited in Berlin, and a representative to be nominated by the Government of Czechoslovakia.
Munich, September 29, 1938

Additional Declaration
The Heads of the Governments of the four Powers declare that the problems of the Polish and Hungarian minorities in Czechoslovakia, if not settled within 3 months by agreement between the respective Governments, shall form the subject of another meeting of the Heads of the Governments of the four Powers here present.
Munich, September 29, 1938

Supplementary Declaration
All questions which may arise out of the transfer of the territory shall be considered as coming within the terms of reference to the international commission.
Munich, September 29, 1938