آذربايجان، فرقه دموكرات و پيشه وري

ديباچه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پس از آنكه ايرانيان در پي قيام فرزند شايسته ايران زمين، شاه اسماعيل توانستند سرزمين خود را از چنگال عثمانيان نگاه دارند به فكر مقابله با استعمارگران پرتقالي، هلندي و انگليس نيز افتادند. در واقع مي توان گفت ايرانيان اولين بار در مواجهه با كشور آل عثمان كه بيشتر كشوري اروپايي بود با مظاهر نظامي زندگي نوين غربي و تغيير كيفيت ابعادي از زندگي آشنا شدند و كوشيدند به اين كيفيت نوين كه – نزد آنان  فراتر از بعد نظامي نمي رفت –مجهز شوند.

پس از حصول امنيت در مرزها و استقرار دولتي قوي اگرچه جنوب ايران محل تاخت و تاز استعمارگراني شده بود كه سعي مي كردند پايگاههايي براي تجارت امتعه ي خود پيدا كنند اما دوري مسافت نسبت به مركز و كيفيت راههاي ارتباطي و كمي جمعيت در آن مناطق و حتي فقدان جمعيت در برخي از جزاير دور افتاده و ثبات و امنيت نسبي در اكثر ايالات و كشمكش در هر قدرت و خاندانهاي حكومتي، سبب شده بود كه ضرورت تغيير "لباس كهنه" و پوشيدن لباس رزم در زندگي نوين به يك جنبش عمومي تبديل نشود تا اين كه شكستهاي ايران از روسيان واقعيت تلخ فاصله ي ايران با جهان نوين غرب - كه مرزهايش به درون مرزهاي ايران نفود كرده بود - را آشكار ساخت.

آذربايجان با قرار گرفتن در خط مقدم برخوردها نقشي حساس داشت و با داشتن عباس ميرزا و قائم مقام، اميد روشن ايران به حساب مي آمد. پس از مرگ عباس ميرزا و شهادت قائم مقام، آذربايجانيان با درك بار مسؤوليتي تاريخي و ملي كه به خاطر نزديكي آنان با تمدن جديد بر دوششان نهاده شده بود، آذربايجان را به قلب تپنده ي ايران تبديل كردند و خود پاي در راه شناخت جوهره ي اين تمدن تازه پا ولي نيرومند، پيشرو شدند. اين "محبان ايران" تلاششان بر اين بنياد استوار بود كه "وطن مقدس" ايران را به چنان شايستگي برسانند كه "محسود عالميان" واقع شده... و به دوران شكوه بازگردد.

بدين ترتيب با اين نهضت، انديشه هاي ميهن پرستانه در آنجا تقويت شد و به عنوان يك ويژگي عمومي در وجدان جمعي مطرح شد و از حالت و بايد شخصي به حالت و بايد جمعي تبديل شد. اين كوششها و تلاش روشنفكران آذربايجاني در هماهنگي با ساير ايرانيان و حتي مناطقي كه در جنگ از مام ميهن جدا شده بود مقدمات مشروطه و زندگي مبتني بر قانون را كه قرار بود "كليد بهشت قدرت ايران" باشد فراهم كرد كه سرانجام پس از كش و قوسهاي متعدد در تهران به فرمان مشروطيت منجر شد.

در حالي كه هنوز نوآموزان شيوه ي جديد نتوانسته بودند به طور كامل بر مشكلات و اوضاع مسلط شوند، اتحاد محمدعلي شاه و لياخوف روسي صورت مشروطه را شكست تا روح آن در آذربايجان به جنبش درآيد و گرمي اسلحه هاي سالار و سردار در كانوني به نام كوچه ي اميرخيزي با دلاوران رشت و بختياري و... به هم تنيده شده و وحدت مبارزاتي را شكل دهند كه آزادسازي مشروطه ميوه آن بود.

در عرصه بين الملل پس از سپري شدن دوران صلح مسلح، طوفاني مهيب در راه بود. طوفاني كه طليعه ي آن جنگ جهاني اول شد و مهم ترين حادثه اش انقلاب سرخ روسيه. بدين ترتيب ايران با كشوري به مراتب مخوفتر از روسيه ي تزاري با نام شوروي همسايه شده بود كه نه تنها خليج فارس، بلكه اروپاي شرقي و غربي و امريكا و... را نيز در وصيت تاريخي ارباب درگذشته اش وارد كرده بود. بيچاره آذربايجان، خط مقدم همسايگي با چنين قدرت مخوفي شده شود كه طعنه قدرت بر ايوان مخوف مي زد و پتر را به مجيزگويي خود مي طلبيد.

روسها كه در پي انقلاب اكتبر، شمال ايران را ترك كرده و در يك ژست جديد قرارداد 1907 را ملغا و استعماري اعلام كرده بودند حال در هيأت جديد در پي فرصتي بودند كه راه تزارها را با قدرتي بيشتر دنبال كنند. جنگ جهاني دوم اين فرصت را در اختيار آنها قرار داد تا يورشي همه جانبه به همراه دشمن ايدئولوژيك سابق و متحد استراتژيك امروز خود به مرزهاي ايران بي طرف، آغاز كنند...

و سرانجام تصميم شوم بلعيدن آذربايجان - در حالي كه سربازان شوروي در خيابانهاي قزوين رژه مي رفتند – گرفته شد، پس سناريوي فرقه ي دموكرات در آذربايجان كليد خورد. در اين نوشتار خواهيم كوشيد اين حوادث و رخدادها و سرانجام رهايي آذربايجان را بررسي كنيم.

 

روسها از تركمانچاي و گلستان تا جنگ جهاني اول تا توانستند دشنه بر پيكر آذربايجان كوفتند و خنجر خود به دست روس سرخ سپردند، خنجري كه بارها و بارها با شدت و حدت بر اين تن شريف فرود آورده شد. اما اين نازنين آذربايجان، اگر چه رنگش به زردي مي گرايد اما داستان اكسير و رنگ عشق بود. اين عشق ساز به دست كوچه ها، لب از نوا نبست كه ايران من، ايران من. اين عاشق ثابت قدم، خود به آرپاچاي انداخت اما به خانه ي خان سرخ پاي نگذاشت و عفت پاس داشت. آذربايجان به نام ققنوس ايران زنده ماند، آنچه سيل برد آبروي خودفروختگان و خيانت پيشگان بود.

 

فصل يكم - سياست‌ روسيه در خصوص ايران

 

سياست روسي

اگر نگاهي به تاريخ چندصدساله‌ي اخير بيندازيم آگاه ميشويم که پس از قدرت گرفتن روسيه، توسعهي آن سرزمين تا آبهاي گرم همواره خواست سردمداران آن کشور بوده است تا بتوانند خود را وارد بازي قدرت‌هاي بزرگ اروپايي – براي بازرگاني و استعمار - بکنند. پس از فروپاشي نظام شوروي در سال 1370 خورشيدي (1991 ميلادي) دولت فدراسيون روسيه به‌طور رسمي اعلام كرد كه ديگر در پي اجراي وصيت‌نامه‌ي پتر نيست. به اين‌سان به دو سده ترديد پيرامون وجود اين وصيت‌نامه پايان داده شد. به عبارت ديگر، ميتوان کوشش‌هاي آن کشور را تا آن تاريخ، در چهارچوب رهنمودهاي پتر تحليل کرد.

پتر كه از پادشاهان بزرگ تاريخ روسيه است پس از نشستن بر تخت فرمانروايي (1061 خورشيدي / 1682 ميلادي)، حكومتي را پي انداخت كه تا به امروز - گرچه با ظاهرهايي متفاوت ولي با محتوايي يكسان - به حيات خود ادامه داده است. پتر خوب مي‌دانست كه اين‌همه قوم‌هاي گوناگون و نژادهاي مختلف را كه پيشينه‌ي هم‌زيستي نداشته‌اند، شايد بتوان در كوتاه‌مدت به‌زور شمشير در كنار هم نگه داشت اما براي با هم بودني درازمدت بايد آرماني برايشان ساخت، كاري را كه سير طبيعي تاريخ برايشان انجام نداده بود. وي حدود سال 1089 (1710)، اصول سياست خود را زير نام «وصيت‌نامه» تنظيم كرد. درون‌مايه‌ي اين وصيت‌نامه، در حقيقت عبارت است از طرح بلندپروازانه‌ي پتر براي ايجاد يك امپراتوري وسيع كه بخشي از آن را خود از قوه به فعل درآورد و بخش‌هاي ديگري از آن، به‌وسيله‌ي ديگر رومانوف‌ها و سپس جانشينان سرخ آنها به مورد اجرا گذاشته شد. دست‌يابي روسيه به آبهاي گرم، از مهم‌ترين اصول اين منشور است كه راه آن از فروپاشي ايران مي‌گذرد.

در اين وصيت‌نامه درباره‌ي ايران آمده است: «... گذشته از آن بايد چاره‌جويي‌هاي فراوان كرد كه كشور ايران روز‌به‌روز تهي‌دست‌تر شود و بازرگاني آن تنزل كند. روي‌هم رفته بايد در پي آن بود كه ايران رو به ويراني رود... اما مصلحت نيست كه پيش از مرگ حتمي دولت عثماني، ايران را يك‌باره بي‌جان كرد. گرجستان و سرزمين قفقاز، رگ حساس ايران است. همين كه نوك نيشتر استيلاي روس به آن رگ برسد فورا خون ضعف از دل ايران برون خواهد رفت و چنان ناتوان خواهد شد كه هيچ پزشك حاذقي نتواند آن را بهبود بخشد. هر قدر ممكن است خود را به خليج‌فارس برسانيد و هر گاه به آنجا دست يافتيد هر قدر پول كه به‌وسيله‌ي انگلستان به دست مي‌آيد مي‌توان مستقيم از هندوستان فراهم كرد. كليد هندوستان هم سرزمين تركستان است. تا مي‌توانيد به سوي بيابان‌هاي قرقيزستان و خيوه و بخارا پيش برويد تا به مقصود نزديك‌تر شويد اما تأني را نبايد از دست داد و بايد از شتاب‌كاري خودداري كرد...».(1)

اين‌گونه است كه با قدرت‌گيري پتر در روسيه، تماميت ارضي ايران كه تا آن‌هنگام از خاور و باختر و گاه جنوب مورد تهديد بود، از سوي شمال هم به‌طور سازمان‌يافته مورد تجاوز و يورش قرار گرفت و قلمرو دولت ايران كه از آمودريا تا سند و از كوه‌هاي قفقاز تا دجله دامن گسترده بود وارد دوران بي‌ثباتي شد. هرچند نقشه‌ي تجزيه‌ي ايران با پيدايش نادر و هفتاد سال پس از او، آقامحمدخان نقش بر آب شد ولي پس از قتل فرد اخير، به آهستگي عملي شد، چه در هنگام حكومت تزاري و چه هنگام حكومت بلشويك‌ها كه مي‌توان آنها را تزارهاي سرخ خواند.

و صد البته، تزارهاي جديد علاوه بر برتري نظامي، به فناوري و مهم‌تر از آن به دانش‌هاي انساني نوين هم مسلح بودند. از اين‌رو بود كه تجزيه‌ي فرهنگي ايراني‌تباران نيز در دستور كار قرار گرفت: تغيير الفبا از فارسي به روسي و مبارزه با زبان فارسي و به جاي آن برجسته كردن زبان‌هاي قومي در برابر اين زبان ملي و تاريخي (كاري كه از سوي انگلستان هم در پيرامون ايران پي گرفته شد)، مقابله با دين و آيين‌ها و رسم‌هاي ايرانيان،... و كوتاه سخن آنكه رودررويي با هر آنچه در هم‌بستگي ايرانيان – اين ملت كهن تاريخ – نقش داشت، تا پس از آن آسوده‌تر بتوانند بر مردماني بي‌هويت فرمان برانند. آنها در راستاي پيشبرد همين هدف، به تحريف تاريخ پرداختند و با تلاش در راه انطباق تاريخ ايران با نظريه‌هاي كمونيستي و استاليني، در تاريخمان دوره‌هاي «برده‌داري» را وارد كردند و پادشاهان و شخصيت‌هاي تاريخي خوشنام كهن را مورد هجوم تبليغاتي همه‌جانبه و ويران‌گرانه قرار دادند.

چنانکه براي نخستينبار در ادبيات سياسي معاصر، عنوان کثيرالمله در سومين کنگرهي «انترناسيونال» بر اساس رهنمودهاي استالين در جزوهاي به نام «مارکسيسم و مسأله‌ي ملي» دربارهي ايران به کار برده ‌شد (تعريف استالين از ملت بر پايه‌ي زبان مشترك است)، و کمونيست‌هاي ايراني نيز با کمي فاصله در دومين کنگره‌ي حزب کمونيست ايران همان مصوبه را مورد تأکيد قرار دادند. از آن پس، تمامي گروه‌هاي کمونيست و سپس ديگر گروه‌هاي وابسته به سياست‌هاي ايران‌ستيزانه، براي ايجاد جدايي و در هم شکستن وحدت ملي و هموار ساختن راه خودمختاري و سرانجام تجزيه‌ي بخش‌هايي از ايران و سپس به زير پرچم فدراسيون شوروي درآوردن آن بخش‌ها، و آن‌گاه به خاك سپردن تمامي شعارهاي آزادي‌خواهانه – رويه‌اي كه آشكارا در اروپاي شرقي بارها انجام شده - از اين اصطلاح جعلي استفاده کرده و ميکنند، هم‌چنين مي‌توان اشاره كرد به: کشتارهاي زمان استقرار مجدد بلشويک‌ها و نسل‌کشي استاليني در اران (جمهوري آذربايجان) که به مرگ بسياري از روشنفکراني که همه دين‌مدار و ايران‌گرا و حامل فرهنگ سنتي ايراني – اسلامي بودند انجاميد.

  

اقدام‌هاي شوروي براي تجزيه پيش از اشغال ايران

به دنبال پاگيري حكومت بلشويكي در روسيه و در هم شكستن مقاومت گسترده‌ي مردمان اسير يوغ تزارها در قفقاز، خوارزم، فرارود (ماوراءالنهر) و...، ارتش سرخ با اشغال شهر رشت و بخش‌هاي ديگري از گيلان، دولت ايران را براي انتقال ارثيه‌ي خونين تزارها به خويش، زير فشار قرار داد. به اين‌سان در حالي كه شهر رشت و بخش‌هاي بزرگي از گيلان در اشغال ارتش سرخ بود و بيم حركت ارتش مزبور به سوي تهران مي‌رفت، دولت ايران در هفتم اسفند 1299 خورشيدي (26 فوريه‌ي 1921 ميلادي) قرارداد «مؤدت» (!؟) را امضا كرد. با اين امضا آن ارثيه، يعني تمامي سرزمين قفقاز، سرزمين‌هاي خوارزم و فرارود و بخشي از حاكميت ملت ايران بر درياي مازندران و...، به تزارهاي جديد منتقل شد. (2)

با وجود اين‌كه در اين قرارداد به الغاي قراردادهاي استعماري و ظالمانه‌ي حكومت تزاري تصريح شده بود اما نه‌تنها سرزمين‌هاي اشغالي به ايران بازگردانده نشد بلكه آينده نشان داد كه «تزارهاي سرخ» به آنچه دارند هم راضي نيستند.

درباره‌ي كوشش‌ شوروي براي تجزيه‌ي ايران در دوران لنين دست‌كم مي‌توان به قدرت‌گيري وابستگان سياست شوروي به رياست احسان‌الله‌خان اشاره كرد كه «جمهوري شوروي سوسياليستي ايران» - در گيلان - را تأسيس كردند به‌طوري كه ميرزا كوچك‌خان ناچار شد با يارانش به جنگل عقب‌نشيني كند. سيد جعفر پيشه‌وري كه يکي از وزيران آن جمهوري بود درباره‌ي هدف‌هاي بعدي شوروي در ايران، مي‌گويد: «در جريان نهضت جنگل بنا به تصميم مليون گيلان ]همان‌ها كه اشاره شد و نه ميرزا و يارانش[ به تهران آمدم و در آنجا سازمان سياسي و شوراي مرکزي اتحاديه‌ي کارگران را تشکيل دادم». (3)

اما مدتي بعد، اين جمهوري به‌وسيله‌ي رضاخان سردار سپه برچيده ‌شد و پس از آن هم با بسته ‌شدن مرزهاي ايران با شوروي، دخالت‌هاي همسايه‌ي نيرومند شمالي در امور ايران به حداقل ‌رسيد، هرچند هم‌چنان ادامه داشت. پيشه‌وري مي‌افزايد: «... در دوره‌ي رضاخان چهار بار مرکز ما را به‌واسطه‌ي بازداشت و توقيف، منحل کردند ولي ما كه خود را سربازان راه آزادي مي‌دانستيم پست خود را ترک نکرده، پنجمين مرکز را تشکيل داديم، فعاليت مطبوعاتي خود را به اروپا منتقل کرده، روزنامه و مجلاّت خود را توانستيم از ديوار چيني که پليس رضاخان دور ايران کشيده بود به ايران برسانيم. بالاخره در سال 1309 بازداشت شديم... هشت سال تمام در ]زندان[ قصر به غير از ما زنداني سياسي نبود... بالاخره بعد از هشت سال پنجاه‌وسه نفر را نزد ما آوردند. اينها همه تحصيل‌کرده و کتاب‌خوانده بودند، ولي تجربه‌ي ما را نداشتند...». يك صفحه پيش از اين، پيشه‌وري سخني گفته كه از آن مي‌توان تعبير وي از آزادي را دريافت: «پس از انقلاب اکتبر... اقيانوس نهضت اجتماعي، مرا هم مانند ساير جوانان معاصر از جاي خود تکان داده و به ميدان مبارزه‌ي سياسي انداخت... در آزادي ملل روسيه عملاً دخالت داشتم. در اين کار بزرگ و پرافتخار علاوه بر مبارزه آزاديخواهي يک نظر ملّي هم مرا تحريک مي‌کرد. من مي‌دانستم که نجات و سعادت ملت و ميهن من در پيشرفت رژيمي ‌است که انقلابيون روسيه مي‌خواهند و اگر غير از لواي پرافتخار لنين، بيرق ديگري در روسيه در اهتزاز باشد، استقلال و آزادي ملت ايران هميشه در معرض خطر خواهد بود...». (4)

شوروي از سال 1311 (1932) تا 1317 (1938)، در سه دوره اقدام به اخراج شمار بسياري از شهروندان قفقازي كرد كه از سوي نيروهاي امنيتي، ايراني‌تبار (منظور كساني است كه علنا ايران‌دوستي خود را ابراز مي‌كردند وگرنه اكثر باشندگان آن خطه ايراني هستند) شناخته شده بودند. رانده‌شدگان نخست در انزلي نگاهداري شده سپس به شهرهايي چون بروجرد، قزوين و بخش‌هايي از آذربايجان فرستاده شدند. «در سال 1938 هنگام بازگرداندن اتباع ايران از آذربايجان شوروي، مقامات امنيتي مأموران خود را ميان 50 هزار تبعيدي به ايران فرستادند». (5)

ميرجعفر باقروف، رييس حزب كمونيست آذربايجان شوروي با شناختي كه از هدف‌هاي توسعه‌طلبانه‌ي روس‌ها درباره‌ي ايران داشت و براي اين‌كه جايگاه خود را در سيستم كمونيستي محكم كند از همان آغاز قدرت‌گيري تلاش كرد كه در راه آن هدف‌ها گام بردارد. وي پيش از آغاز جنگ شوروي با آلمان هيتلري در گزارشي معني‌دار و دخالت‌گرايانه كه درباره‌ي آذربايجان ايران به استالين ‌فرستاد، ‌نوشت: «در دوران ديكتاتوري رضاشاه اهالي آذربايجان نه تنها به مقام‌هاي بالاي دولتي راه نمي‌يابند بلكه از رسيدن به مناصب متوسط و كوچك نيز محروم‌اند. اين وضع شامل ارتش نيز مي‌شود. در هيأت فرماندهي ارتش به ندرت مي‌توان يك آذربايجاني يافت. حكومت شاه با اعلام زبان فارسي به عنوان زبان رسمي كشور آن را به اداره‌هاي دولتي در آذربايجان تحميل كرده است. زبان آذربايجاني از مدرسه‌ها زدوده شده است و آموزش تنها به زبان فارسي است. در مؤسسه‌هاي دولتي گفت‌وگو به زبان آذربايجاني اكيدا ممنوع است و اسناد و مدارك به زبان فارسي تدوين مي‌شوند...». (6) در حالي‌كه وارونه‌ي پندار باطل باقروف بايد گفت: در آذربايجان جريان سوادآموزي – چه به شيوه‌ي نو مدرسه‌اي و چه به شيوه‌ي مكتبخانه‌اي قديم – همانند ديگر مناطق ايران – و حتي خود قفقاز تا پيش از روي كار آمدن رژيم كمونيستي در شوروي – و نيز انجام نامه‌نويسي‌هاي اداري از ديرباز و حتي سده‌هاي درازي كه تركان بر ايران فرمان رانده‌اند، هميشه به زبان فارسي بوده و البته كسي هم آن را به آذربايجانيان تحميل نكرده است. (7)

در آستانه‌ي جنگ دوم جهاني در گزارشي درباره‌ي مرزهاي آذربايجان چنين آمده است: «مرزهاي جنوبي آذربايجان را در ايران چه از نقطه‌نظر جغرافيايي و چه از ديدگاه مردم‌شناسي نمي‌توان درست به شمار آورد چرا كه اراضي ايران تا همدان و حتي تا سلطان‌آباد در جنوب همدان سرزمين‌هاي ترك‌نشين‌اند. شهرستان زنجان صد در صد به ترك‌ها تعلق دارد و در روستاهاي اطراف شهر قم نيز ترك‌ها زندگي مي‌كنند». (8)

سازمان كاگ‌ب نيز يادآوري مي‌كند: «شهرهاي رشت، بندر پهلوي، قزوين و زنجان كه به طور رسمي جزو استان يكم محسوب مي‌شوند از آذربايجان جدا شده‌اند». باقروف نيز در گزارش خود به استالين مساحت آذربايجان جنوبي (؟) را 230 هزار كيلومتر مربع قيد مي‌كند. (9)

در اسفند 1319- فروردين 1320 (مارس 1941) باقروف در گزارشي، پس از شرح تمام جنبه‌هاي زندگي مردم آذربايجان به استالين مي‌نويسد: «حكومت شاهنشاهي ايران با آگاهي از تمايل خلق آذربايجان براي پيوستن به آذربايجان شوروي (؟!)، هر روز بر شدت فشارهاي پليسي مي‌افزايد». (10)

در ماه‌هاي ارديبهشت و تير 1320 (مه و ژوئن 1941) پيش از ورود ارتش سرخ به ايران، در آذربايجان شوروي 52 گروه مركب از 3816 نفر افراد غيرنظامي براي اعزام به آذربايجان آماده شده بودند. در ميان آنها 12 نفر از كادرهاي بالاي حزبي، 70 نفر از كادرهاي حزبي، 100 نفر از كارمندان مؤسسه‌هاي شوروي، 200 مأمور امنيتي، 400 نفر از افراد پليس (پليس شوروي)، 160 نفر از كاركنان دستگاه قضايي، 150 نفر از كارمندان نشريات و مطبوعات، 245 نفر از كاركنان راه‌آهن و 42 نفر زمين‌شناس- كارشناس نفت ديده مي‌شدند. براي رهبري اين گروه كه مي‌بايست در تركيب ارتش سرخ به ايران اعزام مي‌شدند، عزيز علي‌اف، دبير سوم كميته‌ي مركزي حزب كمونيست آذربايجان شوروي در نظر گرفته شده بود». (11)

آنها با هدف از پيش تعيين‌شده و كاملا مشخص تجزيه‌ي ايران پا به اين سرزمين نهادند.

 

پانويس:

1- تزارها و تزارها و رقابت روس و انگليس در ايران، به نقل از چكيده‌ي تاريخ تجزيه در ايران، دكتر هوشنگ طالع، انتشارات سمرقند، 1380

2- تاريخجه‌ي مكتب پان‌ايرانيسم، دكتر هوشنگ طالع، انتشارات سمرقند، 1381، ص 8 و 9

3- گذشته چراغ راه آينده است، انتشارات ققنوس، چاپ پنجم، ص 3-282.

4- همان.

5- كتاب فراز و فرود فرقه دموكرات آذربايجان به روايت اسنا محرمانه آرشيو مركزي دولتي جمهوري آذربايجان، ص269 araspihmda- f.1 –s.89 –i.33 –v.1

6- araspihmda- f.1 –s.89 –i.108 –v.27

7- محمدرضا محمدقليزاده، ميثاق، 8 آبان 85

8- araspihmda- f.1 –s.89 –i.33 –v.22

9- همان،  araspihmda- f.1 –s.89 –i.18 –v.10

10- همان،  araspihmda- f.1 –s.89 –i.33 –v.33

11- همان، ص269، araspihmda- f.1 –s.89 –i.33 –v.1

 

فصل دوم - پيداش و فروپاشي فرقه دموكرات آذربايجان

 

اروپا در جنگ

شهريور ماه 1318، آلمان كه از جنگ اول جهاني، بهره اي جز تحقير و ورشكستگي اقتصادي نبرده بود، اين بار به پيشوايي هيتلر، جهانيان را به خونبارترين جنگ تاريخ بشر هدايت كرد. هيتلر، ابتدا با زور و تهديد كشورهاي اتريش و چكسلواكي را به خاك آلمان افزود و سپس به بهانه دادخواهي از ژرمن تباران لهستان به آنجا لشگر كشيد كه در پي آن دولتهاي فرانسه و انگليس به آلمان اعلان جنگ دادند.

 ايران همانند جنگ اول جهاني ، موضع بي طرفي در پيش گرفت و اوضاع كشور در بيست و دو ماه اول جنگ، با همه تب و تاب جهاني آرام بود تا اينكه آلمانها در 1/4/1324 با حمله به شوروي، متحد پيشين خود، جبهه اي به پهناي سه هزار و دويست كيلومتر در شرق اروپا گشودند. از آن پس موقعيت ايران، آرامش بردار نبود.

استالين چند روز پس از اين حمله سهمگين و پيش بيني نشده، پيامي كوتاه براي چرچيل نخست وزير انگليس فرستاد. مضمون پيام اظهار عجز استالين در پايدار مقابل ارتش آلمان بود و درخواست كمك از چرچيل كه يا جبهه ي جديدي از سوي دول متفق در بالكان بر عليه آلمانها باز شود يا اينكه هرچه سريعتر مواد غذايي و ساز و برگ جنگي براي شوروي فرستاده شود. چرچيل گزينه ي دوم درخواست استالين را پذيرفت اما انگليس ها ناتوان تر از آن بودند كه به تنهايي كمكي به شوروي برسانند. چراكه ضربات خرد كننده ي ماشين جنگي آلمان، خود انگليس را هم به فروپاشي تهديد مي كرد. اين بود كه از آمريكاي"امپرياليست" براي پشتيباني از شوروي كمك گرفته بود. (1)

نه ماركس زنده بود و نه لنين تا ببينند كه چگونه سوسياليسم و كاپيتاليسم، اين دو خصم ايدئولوژيك باهم متفق شدند! اتفاقي كه براي ماپريشاني تا سر حد پراكندگي به ارمغان آورد زيرا:

ايران به واسطه اي ژئوپولتيك پر دردسرش، نزديكترين راه دسترسي و كمك به شوروي بود و اكنون ايران مطلوب براي متفقين، ايراني بود كه به گذرگاهي امن و مطمئن براي ارسال ملزومات نظامي تبديل شود در كنار اين پيشروي ارتش آلمان به سوي منطقه قفقاز، علاوه بر اينكه شريان حياتي (نفتي) روسها تهديد مي كرد، مي توانست چاههاي نفت ايران و بين النهرين را هم از دست انگليس خارج كند.

به اين ترتيب ايران در كانون توجه متفقين قرار گرفت. در طول دو ماه انگليس ها زمينه اشتغال كشور را فراهم نمودند. از يك سو با اعزام گسترده لشگريان خود به عراق، نيروهاي كافي براي حمله تدارك ديدند و از سوي ديگر با درخواست اخراج اتباع آلماني شاغل در صنايع ايران، ساز بهانه جوئي زدند.

 جالب است بدانيم شمار اتباع آلمان در ايران 690 نفر و شمار اتباع روس و انگليس 2980 تن بود.(2) با اين كه ايران اخراج همان اندك اتباع آلماني را هم آغاز كرده بود باز متفقين تعلل دولت ايران را دليلي براي يورش خود آوردند. بي طرفي ايران در سوم شهريور 1320 بر خلاف قوانين بين المللي  نقض شد و از شمال، غرب و جنوب مورد حمله ي شوروي و انگليس واقع شد. با وجود مقاومت نيروي دريايي در خرمشهر، يگانهاي ارتش در غرب و نيروهاي پراكنده در سراسر ايران، توانايي لازم براي رويارويي با دشمن وجود نداشت. از سوي ديگر خيانت برخي از فرماندهان ارشد ارتش، در مرخص كردن سربازان پايتخت و نفرستادن مهمات لازم به خطوط دفاعي سقوط نظامي ايران را تسريع كرد.

به هر روي ايرانيان از صدر تا ذيل در بامداد سوم شهريور در حالي سراسيمه ازخواب برخاستند كه ناخواسته به فصل جديدي از كتاب قطور تاريخ خود پرتاب مي شدند.

دو روز بعد به نيروهاي ارتش دستور ترك مخاصمه داده شد. حكيمي به نخست وزيري رسيد و در 23 شهريور رضا شاه به نفع فرزندش از پادشاهي كناره گرفت و ايران را ترك گفت.

حكيمي براي كنترل اوضاع كشور، لايحه ي عفو زندانيان سياسي را به مجلس ارئه كرد كه تصويب شد و زندانيان آزاد شدند. در ميان از بند رستگان كه در دو مرحله آزاد شدند، گروهي از كمونيستهاي ايراني هم بودند كه بعدها به گروه پنجاه و سه تن مشهور شدند و يك هفته پس از آزادي در هفتم مهر 1320، حزب توده ايران را بنيان گذاشتند.(3)

 

حزب توده و فرقه

احسان طبري مينويسد، حزب توده بر روي دو پايه  بنيان گذاشته شد:

1-  اصل عقيدتي ماركسيسم و لنينيسم 2- اصل سازماني تركيب فعاليت علني و مخفي(4)

 اما بنيان گذاران حزب، اين خط مشي ماركسيستي را تا مدتها (دهه چهل خورشيدي) از جامعه پنهان نمودند و شعار عدالت اجتماعي و اصلاحات سياسي در چارچوب قانون اساسي مشروطه سر مي دادند. در نبودن تشكيلات ديگري كه خلاء بزرگ فكري و نيازهاي جامعه ايران را پاسخ گو بوده و در عين حال ريشه ايراني و وابسته و دلبسته به اين آب و خاك باشد، حزب توده توانست در ميدان خالي رشد سريعي پيدا كند.

دو سال اول اشغال كشور، مصادف بود با دوره سيزدهم قانون گذاري كه در پاييز سال 1322 به پايان مي رسيد. و در اين دو ساله احزاب رنگارنگ و مطبوعات فراوان براي كسب كرسي هاي مجلس چهاردهم سخت به رقابت مشغول بودند. انتخابات سرنوشت ساز و پر دامنه ي مجلس چهاردهم چند ماه به طول انجاميد و در نهايت 26 اسفند ماه سال 1322، مجلس چهاردهم انعقاد يافت.

توده اي ها هشت كرسي از 136 كرسي نمايندگي مجلس شوراي ملي را از حوزه هاي تحت اشغال شوروي به دست آوردند.(5) يكي از برگزيدگان، جعفر پيشه وري، منتخب تبريز بود كه در جلسه ي 24/4/1323 به هنگام بررسي اعتبار نامه نمايندگان از 9 نفر نمايندگان برگزيده ي تبريز، تنها اعتبارنامه هاي "خويي و پيشه وري" به دليل سابقه فعاليت هاي بلشويكي رد شد. پيشه وري نامزد حزب توده مورد حمايت شوروي بود.(6)

 

زندگينامه پيشه وري[1]

ميرجعفر پيشه وري، فرزند جواد در 1271 خورشيدي در روستاي زاويه ي خلخال به دنيا آمد. او در دوازده سالگي به همراه پدر به قفقاز رفت. پدر در جستجوي يافتن کاري در چاههاي نفت بادکوبه برآمد و پسر راهي مدرسه شد. در سال 1296 هم زمان با انقلاب بلشويکي روسيه، پيشه وري در کنار تدريس فارسي، ترکي و شرعيات در مدرسه ايرانيان به روزنامه نگاري رو آورد و در نشريه آچيق سو و سپس روزنامه آذربايجان جزء لاينفک ايران در بادکوبه مقاله مي نوشت.

در سال 1298 پيشه وري با پيوستن به حزب عدالت به سردبيري روزنامه حريت و يولداش وابسته به حزب رسيد. او در انتقاد از سياستهاي مخالف دولت ايران، انقلاب پرولتاريايي را توصيه مي کرد و در مقاله اي پس از ستايش از رسوم و سنن ايراني نوشت: «اين يک واقعيت شناخته شده اي است که ايرانيان ملتي تاريخي اند که علي رغم فراز و نشيب ها در گذشته و پذيرش بسياري مذاهب و اعتقادات، کم و بيش توانسته اند فرهنگ و سنت شش هزار ساله خود را نگاه دارند».

در سال 1299 و در زمان جنگ ميان ارتش سرخ  با نيروهاي روسيه سفيد، پيشه وري به همراه عده اي از اعضاي حزب عدالت وارد گيلان شد. در کنگره حزب کمونيست ايران در 30/3/1299 در بندر انزلي، او به عنوان يکي از چهار عضو کميته ي مرکزي برگزيده شد. در آن سالها ميرزا کوچک جنگلي در گيلان زمام امور را در دست داشت. پيشه وري که در آن سالها جوادزاده خلخالي ناميده مي شد، اول در کابينه اي با حضور ميرزا به کميسري امور خارجه رسيد، سپس در پي کودتاي کمونيستها عليه ميرزا کوچک خان و تأسيس هيأت دولتي مستعجل، به عنوان کميسر کشور (امور داخلي) جمهوري شوروي ايران منصوب شد. [2] در همان سال او به عنوان نماينده انقلابيون گيلان درکنگره شرق (بادکوبه) شرکت جست و در زمان اقامت در رشت به همراه حيدرخان عمو اوغلي[3]، اردشير آوانسيان[4] روزنامه کامونيست را منتشرکرد.

او بعد از مدت کوتاهي، گيلان را ترک كرد و به باکو برگشت و به روزنامه نگاري ادامه داد. او در تابستان سال 1300 به عنوان نماينده کميته تبريز حزب کمونيست ايران در کنگره بين المللي کمونيست در مسکو شرکت کرد.

در سال 1301 پيشه وري به تهران بازگشت و تا زمان دستگيري در سال 1309 به فعاليتهاي روزنامه نگاري براي حزب کمونيست و نشر روزنامه حقيقت ادامه داد. در همين دوره او معلم مدرسه ايران و شوروي هم بود.

پيشه وري پس از دستگيري – همانطور كه اشاره شد - مدت يازده سال (تا 24 مهر 1320) در زندان قصر زنداني بود. او در زندان با گروه مشهور به پنجاه و سه که گروهي از پيروان دکتر اراني بودند و در سال 1316 به بند آمدند، آشنا شد. وي با اين گروه که بيشتر آنها انديشه هاي مارکسيستي را از راه تحصيل در غرب کسب کرده بودند و به ويژه به خاطر انديشه هاي ايران گرايانه دكتر اراني نتوانست کنار آيد. اختلافات زندان، سرچشمه اختلافات بيرون از زندان گشت.

در مهر 1320، پيشه وري در گردهمايي حزب توده شرکت نمود و با تأخير به عضويت آن درآمد. او در دنباله فعاليت روزنامه نگاري خود از 6/2/1322 روزنامه آژير را در تهران منتشر مي کرد. در انتخابات مجلس چهاردهم (سال 1322) او كه نامزد مورد حمايت حزب توده و شوروي ها بود، از تبريز برگزيده شد، ولي نمايندگان مجلس اعتبارنامه ي او را به دليل سوابق فعاليتهاي کمونيستي و حمايت شوروي ها از او رد کردند.

سال 1323 در پي مرگ رضاشاه، پيشه وري پيام تسليتي دردمندانه خطاب به خانواده سلطنتي در روزنامه اش منتشر کرد که باعث اخراج او از حزب توده شد. شهريور سال 1324 پيشه وري با دريافت دستور از باقراوف (صدر وزيران آذربايجان شوروي) فرقه ي دموکرات آذربايجان را تأسيس نمود.

او سرانجام بيستم آذر 1325، در پي شکست فرقه به باکو گريخت و يک سال بعد در تصادف مشکوکي کشته شد.

 

قفقازيها و ايران

استالين ، رئيس گرجي حزب كمونيست شوروي، بريا ، وزير امنيت گرجي و مرد شماره دو شوروي و

 با قروف ، صدر جمهوري آران ،كار بدستان آن روزگار شوروي و موثر در امور ايران بودند.  هر سه اهل قفقاز بودند.

جمهوري مسلمان نشين آران، كوچكتر از آن بود كه اشتهاي قدرت طلبي باقروف را فرو بنشاند. از نگاه او اگر آذربايجان به آران وصل مي شد، جايگاه او در هرم قدرت جماهير شوروي ارتقاء مي يافت. باقروف اين مساله را بارها به دكتر جهانشاه لو (معاون  پيشه وري) يادآوري كرده بود (كتاب ما و بيگانگان).

 باقروف پس از آن كه دريافت استالين با انديشه هاي پان تركيسم ميانه خوبي ندارد، ايده بان آذريسم را مطرح ساخت و عبارات" آذربايجان شمالي" و "آذربايجان جنوبي" را جعل كرد و از همين رو از سوي عواملش پدر" آذربايجان واحد" خوانده مي شد. استالين در مقطع جنگ دوم جهاني مطامع خود را با منافع باقروف يكسان مي ديد ، چراكه بزرگ شدن جمهوري سوسياليستي آذربايجان تحت لواي شوروي در نهايت به توسعه ي اتحاد جماهير شوروي منجر مي شد .

 

ماموران حزب كمونيست با ماموريت ويژه در آذربايجان

در همان آغاز جنگ، افرادي از حزب كمونيست و سازمان امنيت شوروي به خاك ايران وارد شدند. ميرجعفر باقروف – رئيس حزب كمونيست آذربايجان شوروي- كه مديريت جنگ در ماوراي قفقاز به او سپرده شده بود، وظيفه گزينش و اعزام اين افراد را بر عهده داشت. (7)

سرگرد ابراهيم نوروزاف يكي از صدها مامور حزب كمونيست كه به آذربايجان آمد، مي گويد: ماموريت ما اين بود كه با انجام كارهاي عام المنفعه، نظر عامه ايرانيان را به نظام شوروي بهبود ببخشيم. هم چنين با انتشار روزنامه و پخش فيلم، چهره ي مثبت و پيشرفته اي از كشور شوروي به مردم ايران نشان دهيم. (8)

از نخست كارهاي آنان، انتشار روزنامه ي "وطن يولوندا" در تبريز بود؛ كه به اين منظور هفده روزنامه نگار از آران(آذربايجان شوروي)، همراه با چاپخانه و امكانات لازم به ايران فرستاده شدند. محور تبليغاتي آنان، زمينه سازي تلقيني يك ايده بود كه وانمود كنند حكومت پهلوي حكومت فارسها عليه آذري هاست.(9)

 روزنامه هاي مخالف حضور روسها در ايران نظير صداي آذربايجان بسته شدند و اقداماتي براي ترور و ارعاب مخالفين انجام گرفت.

روس ها، آرام و بي سر و صدا در حالي كه سعي در بهبود چهره هاي هميشه منفور خود در آذربايجان داشتند، در حقيقت زمينه سازي گسترده اي براي آماده سازي اذهان عمومي در پيش گرفته بودند. نوروزف مي گويد: در حالي كه از دانش پزشكي بي بهره بودم، همراه با يك همكارحزبي ديگر- كه البته او پزشكي مي دانست- به صوفيان تبريز رفته و به بيماران دارو مي داديم. پس از مدت كوتاهي در شهرهاي اروميه ميانه به انتشار نشريه دست زديم. با توجه به اين كه در اروميه نشريه ي محلي نبود و از تهران هم روزنامه اي به آن جا نمي رسيد، مردم از آن روزنامه ي يك صفحه اي استقبال كردند. (10)

 

اوضاع اقتصادي ايران در روزهاي اشغال

اشغال نظامي كشور چند نتيجه ي هم زمان براي ايران به ارمغان آورد:

شاه تازه به قدرت رسيده در پي تثبيت قدرت خود نه مي خواست و نه مي توانست در برابر آزادي هاي سياسي سخت بگيرد. بنابر اين در مدت كوتاهي شمار زيادي از روزنامه ها و احزاب سياسي در كشور به وجود آمد. در دوره ي پادشاهي رضا شاه، احزاب اجازه ي فعاليت نداشتند و در دوره ي اشغال كشور، 21 حزب تاسيس شد و نشريات كشور از 24 به صدها رسيد.

جنگ جهاني اقتصاد جهاني را مختل كرد. و حضور نيروهاي اشغال گر باعث گراني، كمبود و قحطي در ايران شد. حكيمي به درخواست بريتانيا ارزش پول ملي را برابر پوند استرلينگ از 68 ريال به 140 ريال تضعيف كرد و حجم پول در گردش را هم به تقاضاي بريتانيا و شوروي افزايش داد.

در سالهاي پيش از جنگ نرخ تورم در ايران يك رقمي بود كه با اشغال كشور در كمتر از دو سال نرخ ارزاق عمومي چهار برابر شد. صنايع ايران در سالهاي اشغال، سفارشات متفقين را توليد مي كردند و مشتري اجباري غله ي توليدي ايران هم روسها بودند. به اين ترتيب مردم براي نان شب به مشكل افتادند.

 در تهران، اصفهان و تبريز اعتراض ها به گراني رنگ تظاهرات به خود گرفت طوري كه در سال 1321 باعث سقوط كابينه اول قوام شد. در تبريز مردم مقابل استانداري تجمع كرده و از گرسنگي خود شكايت كردند. اين در حالي است نوروزف مي گويد: در بدو ورودم به تبريز مغازه ها پر از كالا و رستورانهاي بهترين غذاها را سرو مي كردند اما از مشتري خبري نبود.

 

از شهريور 1320 تا شهريور 1324 و اعلام موجوديت فرقه ي دموكرات

مجالس سيزدهم و چهاردهم تشكيل شد و روي هم 10 كابينه به نخست وزيري 7 تن فروغي، سهيلي، قوام، سهيلي، ساعد، بيات، حكيمي، صدر، حكيمي، قوام روي كار آمد.

مسئله اصلي كابينه ها در دو سال اول تامين  نان مردم بود تا اينكه در سال 1323 كه دولت آمريكا نمايندگاني به ايران فرستاد. براي گفتگو درباره ي امتياز نفت در صفحات جنوبي كشور، (بلوچستان) روسها هم بلافاصله نماينده اي به ايران گسيل داشته و تقاضاي مشابهي براي واگذاري امتياز اكتشاف و بهره برداري از نفت شمال كشور شامل استانهاي خراسان، مازندران، گيلان و آذربايجان طرح نمودند. مسئله نفت از آن پس به مهمترين محور روابط  دولتهاي ايران و شوروي تبديل شد. اتفاق بسيار جالبي كه در سال 1323 افتاد اين بود كه پس از انتشار خبر مذاكره دولت با هيئت آمريكايي درباره نفت در تيرماه 1323 رادمنش از طرف فراكسيون هشت نفري حزب توده در مجلس با واگذاري هرگونه امتيازي نفتي به بيگانگان مخالفت ورزيد. غافل از اينكه در پايان شهريور همان سال كافتارادزه معاون وزير امور خارجه شوروي راهي تهران شد. براي بدست آوردن امتياز نفت شمال.  

درخواست روسها تحميل قراردادي مشابه قرارداد تحميلي سال 1312 ايران با بريتانيا بود.(11)

حزب توده در آبان همان سال و در واکنش به رد پيشنهاد روسها که همراه با ارعاب وتهديد و زور گويي بود، تظاهراتي در پناه سربازان مسلح شوروي در تهران به راه انداخت. جلال آل احمد که در آن سالها عضو حزب توده بوده و در اين تظاهرات شرکت مي کند، وي ميگويدكه پس از مشاهده پشتيباني علني ارتش شوروي از راهپيمايي،شرم گينانه صف تظاهرات کنندگان را ترک ميكند.

در زمستان همان سال احسان طبري در مقاله اي در روزنامه مردم براي روشنفکران از لزوم دادن نفت شمال به شوروي دفاع کرده است! (12)

 دنباله روي حزب توده از منافع شوروي آنچنان آشکار و زشت بود که ديگر هيچ ژست ملي براي حزب توده، نمي توانست آبرويي برايش نگاه دارد.

براي ورود به بحث چگونگي شکل گيري فرقه دموکرات نمي توان از موضوع تشکيلات حزب توده و درخواست واگذاري امتياز نفت چشم پوشيد. چرا که حزب توده با چنين کارنامه در شرايطي که در شهر هاي شمالي کشور بسيار فعال بود و توانسته بود تشکيلات وسيعي در آذربايجان راه اندازد آنچنان که خواهد آمد، همه تشکيلات و امکاناتش يکجا و يکشبه به فرقه دموکرت منتقل شد.

از مهر 20 تا 24 شهريور سال، بيست و يك روزنامه در آذربايجان و به ترتيب زير منتشر مي شد:

 14 روزنامه به زبان فارسي، سه روزنامه دو زبانه فارسي-آذري و سه روزنامه به زبان  تركي آذري( به نامهاي آذربايجان، يوموروق و وطن، يولوندا از سوي ارتش سرخ شوروي) و يک روزنامه هم به زبان ارمني.

تا شهريور 1324 جعفر پيشه وري در تهران روزنامه آژير را در تهران منتشر کرد. در روزنامه آژير بيشتر از همه تاريخ حزب عدالت نوشته مي شد.تا اينكه استالين در 16/5/1324 (6 ژوئيه 1945) دستور تأسيس فرقه را به جعفر باقروف صادركرد و پيشه وري در معيت عبدالصمد كامبخش، افسر ارتش سرخ و مأمور خدمت در حزب توده - به نخجوان دعوت شده و باقروف در کوپه يک قطار پس از يک مباحثه طولاني او را براي اجراي دستور تأسيس فرقه راضي کرد. (13)

فرمان هاي زير در 16 و 24 مرداد 1324 از سوي استالين براي باقروف صادر شد:

 

فرمان دفتر سياسي کميته مرکزي اتحاد جماهير شوروي به مير(جعفر) باقراوف، دبير کميته مرکزي حزب کمونيست آذربايجان درباره «اقدامات براي ايجاد جنبش تجزيه طلبي در آذربايجان جنوبي و ديگر استانهاي شمالي ايران»

6 ژوئيه 1945 [16 مرداد1324] - به کلي سري - به رفيق باقراوف

اقدامات براي ايجاد جنبش تجزيه طلبي در جنوب آذربايجان و ديگر استانهاي شمالي ايران.

1- لازم است که اقدامات مقدماتي براي ايجاد منطقه خودمختار ملي آذربايجان [Oblast] با اختيارات گسترده در داخل کشور ايران آغاز گردد.  

هم زمان، جنبش تجزيه طلبي جداگانه در استانهاي گيلان، مازندران،گرگان و خراسان ايجاد گردد.

2- ايجاد يک حزب دموکرات در آذربايجان  جنوبي، به نام «حزب دموکرات آذربايجان» [فرقه دموکرات آذربايجان]، با هدف راهنمايي [راهبري] جنبش تجزيه طلبي، ايجاد حزب دموکرات در آذربايجان جنوبي، بايد هم زمان با تجديد سازمان تشکيلات حزب توده ايران در آذربايجان جنوبي و ادغام آن و همه ي هواداران جنبش تجزيه طلبي، از هر گروه [در فرقه دموکرات] انجام شود.

3- در ميان کردهاي شمال ايران، اقدامات مقتضي براي جذب آنان به جنبش تجزيه طلبي مجزا، براي ايجاد منطقه خودمختار ملي کردستان، به عمل آيد.

4- استقرار يک گروه از کارگران مسئول، براي راهنمايي [راهبري] جنبش تجزيه طلبي و هم آهنگ کردن اقدامات آنان، با سر کنسول اتحاد جماهير شوروي در تبريز

نظارت عالي اين گروه، به باقراوف و يعقوب اوف سپرده شود.

5- مسئوليت کارهاي مقدماتي انتخابات آذربايجان جنوبي براي پانزدهمين دوره قانونگذاري مجلس ايران، به عهده کميته، مرکزي حزب کمونيست آذربايجان (باقراوف و ابراهيم اوف) گذارده مي شود تا اطمينان حاصل گردد که انتخاب شوندگان از هواداران جنبش تجزيه طلبي بر پايه شعارهاي ]اصول [ زير مي باشند...

6- ايجاد گروه هاي رزمنده، مسلح به جنگ افزارهاي ساخت خارج، با هدف فراهم آوردن امکان دفاع براي هواداران شوروي [و] فعالان جنبش تجزيه طلبي دموکراتيک و سازمانهاي حزب [فرقه دموکرات آذربايجان]

مسؤليت اين مهم به عهده رفيق [نيکلاي] بولگانين، همراه با رفيق باقراوف گذارده شود. 

7- ايجاد انجمن روابط فرهنگي ايران و جمهوري سوسياليستي شوروي آذربايجان براي تقويت اقدام هاي فرهنگي و تبليغاتي در آذربايجان جنوبي.

8- براي جلب توده هاي وسيع به جنبش تجزيه طلبي، لازم مي دانيم که «انجمن دوستداران آذربايجان شوروي» در تبريز و در تمامي نواحي آذربايجان جنوبي و گيلان، تشکيل شود.

9- کميته مرکزي حزب کمونيست آذربايجان شوروي، مأمور است که يک مجله مصور در باکو براي پخش در ايران و سه روزنامه در آذربايجان جنوبي، ايجاد کند.

10- بنگاه انتشارات دولتي (Yudin) متعهد است که سه ماشين چاپ مسطح در اختيار کميته حزب کمونيست آذربايجان قرار دهد تا براي ايجاد امکان چاپ (tipografskaya baza) براي حذب دموکرات آذربايجان جنوبي [فرقه دموکرات آذربايجان]، بکار گرفته شود.

11- مسؤليت تهيه کاغذ خوب براي چاپ مجله مصور در باکو و همچنين سه روزنامه در آذربايجان جنوبي، به عهده Narkomvneshtorg  [کميسر خلق براي تجارت خارجي] (رفيق [آناستاس] ميکويان) گذارده شود. جمع تيراژ کمتر از 30000 نسخه نباشد.

12- به کميسارياي خلق براي امور داخلي جمهوري آذربايجان، اجازه داده شود که زير نظر رفيق باقراوف، براي کساني که مأمور اجراي اين اقدامات مي باشند، اجازه رفت به ايران و بازگشت از ايران صادر گردد.

13- براي تأمين هزينه هاي جنبش تجزيه طلبي در آذربايجان جنوبي و انتخابات پانزدهمين دوره قانونگذاري مجلس، کميته مرکزي حزب کمونيست آذربايجان شوروي، از صندوق ويژه ي با اختصاص يک ميليون روبل ارز خارجي (براي تبديل به تومان)، ايجاد کند.

ششم ژوئيه 1945، دفتر سياسي کميته مرکزي (ماخذ: 5-4 .v ،189.i،89.S،1.f،AR SPIHMDA )

 

دستورالعمل محرمانه شوروي در مورد انجام مأموريت ويژه در سراسر آذربايجان جنوبي و استانهاي شمالي ايران

14 ژوئيه 1945 [24 مرداد 1324]

1- درباره ايجاد فرقه دموکرات آذربايجان

1- فوري ترتيب انتقال [سفر] پيشه وري و کام بخش [از رهبران حزب توده] را به باکو، براي انجام مذاکره بدهيد. بسته به نتيجه مذاکره، انتقال [صادق] پادگان uرياست کميته ي ناحيه اي حزب توده آذربايجان را در نظر داشته باشيد.

2- براي ايجاد کميته هاي تشکيلاتي در مرکز (تبريز) و مناطق ديگر (na mestakh) نامزدهاي مناسب از ميان دموکراتهاي موجه از ميان روشنفکران، بازرگانان طبقه متوسط، خرده مالکان و روحانيان، از ميان احزاب مختلف دموکرات و همچنين از ميان غير اعضا، انتخاب و آنان را در کميته هاي تشکيلاتي فرقه دموکرات آذربايجان، وارد کنيد.

بالاترين اولويت، مربوط به کميته تشکيلاتي تبريز است که وسيله ي نشريات دموکرات موجود مانند خاور نو، آژير و جودت و بقيه، تقاضاي ايجاد فرقه دموکرات آذربايجان را خواهند نمود.

3- گروه هاي مؤسس در ديگر مناطق با چاپ تقاضا در نشريات، خواستار حمايت از ايجاد کميته هاي فرقه دموکرات از ميان فعالان تشکيلات حزب توده و ديگر تشکيلات هاي دموکرات خواهند گرديد.

اجازه ندهيد که اين امر، تنها محدود به تغيير نام حزب توده به حزب دموکرات آذربايجان گردد. به کميته ي منطقه اي حزب توده تبريز و تشکيلات ناحيه اي آن توصيه کنيد که تقاضاي فرقه دموکرات آذربايجان را مورد بررسي قرار داده و و تصميم به انحلال تشکيلات حزب توده گرفته و اعضا را وارد فرقه دموکرات آذربايجان بنمايند. پس از ايجاد کميته تشکيلاتي فرقه دموکرات آذربايجان در تبريز، بالاترين اولويت، ايجاد کميته هاي تشکيلاتي فرقه دموکرات آذربايجان در شهرهاي زير است: اردبيل، رضائيه، خوي، ميانه، زنجان، مراغه، مرند، ماکو، قزوين، رشت، پهلوي، ساري، شاخ Shakh [بندر شاه؟] ، گرگان و مشهد.

ايجاد يک ارگان مطبوعاتي در کميته تشکيلاتي فرقه ي دموکرات آذربايجان در تبريز به نام «صداي [نداي؟] آذربايجان»

ترتيب تهيه ي برنامه ها و منشور براي کميته تشکيلاتي تبريز داده شود و...

ARSPHMDA F.1-s.89,i.90,v.9 (به نقل از: تاريخ تجزيه ايران، ازص 331 تا ص 336) 

در موارد ديگر دستورات استالين، به صراحت به تشكيل مجلس دستچين شده (فرمايشي) فرمان داده شد. و اين گونه بود كه پيشه وري در اجراي دستورهاي استالين و باقروف در 12 شهريور 1324 (درست يک روز پس از تسليم ژاپن و پايان قطعي جنگ جهاني دوم) موجوديت فرقه دموکرات آذربايجان را اعلام کرد.

به طور هم زمان تشکيلات و ايالتي حزب توده بطور کامل به فرقه پيوست.

شوروي ها حزب توده را در اين مورد بازي دادند با دستور خود حزب را غافلگير کرده و در مقابل عمل انجام شده قرار دادند. اينک تشکيلات ايالتي حزب بطور مستقيم تابع باقروف شده بود. (14)

حال فرمانهاي آشکار دفتر سياسي کميته مرکزي حزب کمونيست را در کنار ادعاي پيشه وري بگذاريد و استقلال راي او را ارز يابي كنيد آنجا  که مي نويسد: پس از مذاکراتي که سه روز تمام بين من و شبستري و صادق پادگان ادامه يافت، تصميم گرفتيم فرقه دموکرات آذربايجان را ايجاد کنيم و قبل از همه،صادق يادگان را مأمور کردم، با روساي حزب توده و اتحاديه کارگران آذربايجان وارد مذاکره شود و مقدمات الحاق آنان را به فرقه، فراهم آورد... (15)

از 12 شهريور تا 21 آذر روند تأسيس حکومت فرقه دموکرات حوادث به سرعت پيش مي رود. جالب است بدانيم حتي نام فرقه دموکرات هم در کميته مرکزي حزب کمونيست شوروي به تاريخ 10/4/24 تعيين شده بود (16)

 رييس سرويس مخفي آذربايجان شوروي در تبريز از باقروف در خواست کرد که چندين هزار اسلحه براي پخش ميان اهالي به آذربايجان فرستاده شود و باقروف پس از کسب تکليف از مسکو و تأييد بر اينکه سلاحها نبايد ساخت شوروي باشد، دستور داد 10000 قبضه تفنگ برنو به همراه1000 قبضه تيربار و .... براي فرقه فرستاده شود.(17)

10 مهر 1324 نخستين کنگره مؤسسان در تبريز گشوده مي شود و کنگره با پذيرفتن نظام نامه پيشنهادي، رهبران فرقه دموکرات را هم به اتفاق آرا برگزيد.

سرگرد نوروزوف مدعي که خود او نظام نامه پيشنهادي فرقه از باکو به تبريز آورده و تحويل داده است.

به فرمان کميته مرکزي حزب کمونيست شوروي: افرادي براي از ميان برداشتن (ترور) کساني که عليه جنبش تجزيه طلبي اقدام کنند تعيين شد. و گروههاي ويژه تروريست مخالفان سرشناس در ميانه و چند نقطه ديگر را را ترور کردند.(18)

در حاليکه اعضاي فرقه عمليات حمله به مراکزي ژاندارمري و ارتش را شروع کرده و ارتش شوروي هم از ورود نيروهاي کمکي ايران به آذربايجان جلوگيري مي کرد، مقامات سياسي شوروي (کنسول گري) در تبريز نسبت به وقايع اتفاقيه اظهار بي اطلاعي مي کردند.

 ارتش در پادگانهايش محصور مي شود و امکان مانور از او گرفته شده چون نيروهاي ارتش شوروي به آنها اجازه تحرک نمي داند. وابسته مطبوعاتي کنسول گري امريکا در تبريز در همان زمان به ستاد فرماندهي لشکر سوم آذربايجان مراجعه و از سرتيب علي اکبر درخشاني چگونگي مداخله ارتش شوروي را مي پرسد. و بعد به عينه مي بيند که نظاميان شوروي از خروج يک کاميون حامل سرباز از ستاد ارتش ايران جلوگيري مي کنند. در ماههاي آبان و آذر فدائيان فرقه موفق به دست گرفتن مراکز ژاندارمري و شهرباني در آذربايجان شده و تنها تيپ ارتش مستقر در اروميه به فرماندهي سرتيب احمد زنگنه مقاومت مي کند.

در سالهاي حکومت رضا شاه ( حدود سال 1310) چند هزار تن از اتباع ايراني الاصل قفقاز با ايران برگردانده شدند. آنها در طول سالهاي بازگشت به ايران نتوانسته بودند جذب جامعه ايران در آذربايجان شوند. با شروع تحرکات فرقه، نيروي اصلي طرفداران فرقه از ميان همين مهاجرين شکل گرفت و آنان به همراه روستائيان بي سواد و کارگران نيروي مسلح موسوم فدائيان را به سركردگي غلام يحيا دانشيان شکل دادند.افرادي همچون صفر قهرمانيان كه از مظالم خوانين محلي و همشهري خود به جان آمده  بي آنكه بدانند بعنوان پياده نظام تجزيه ايران از آنها استفاده مي شد.

شوروي ها پيش از پايان مهلت 6 ماهه حضور در ايران جاي پاي خود را با تشکيل فرقه استحکام مي بخشيدند.

اهداف شوروي از بررسي اسناد آن موقع در يک چهارچوب حداقلي و حداکثري قابل توضيح است. خواست اصلي و حداقلي شوروي ها به دست آوردن نفت شمال که علاوه بر مزاياي اقتصادي، جاي پاي محکمي در ايران برايشان ايجاد مي کرد و در مرزهاي جنوبيشان حريم امن ايجاد مي کرد و خواست حداکثري آنها در جدايي کامل آذربايجان و استانهاي شمالي و الحاق گام به گام ايران بود تا رسيدن به خليج فارس.

جالب است بدانيم انگليسيها که امتياز ناعادلانه نفت جنوب را به دست آورده بودند، براي اين که تحديدي توجه مناقع نامشروعشان در جنوب نباشد، از واگذاري امتياز نفت شمال و خودمختاري ايالات شمال کشور و حتي همه ايران حمايت مي کردند!

زير حمايت ارتش سرخ شوروي در 29/8/1324، نخستين کنگره فرقه دموکرت در تبريز برپا شد و با استناد به منشور آتلانتيک (ميان انگليس و آمريکا در اوايل جنگ دوم) و نه قانون اساسي کشور، خواهان تعيين سرنوشت براي ملت آذربايجان شدند.

لشکر تبريز در محاصره شورشيان بود و مقامات شوروي حتي اجازه حمل 24 حلقه لاستيک خودرو از تهران به تبريز را ندادند و به فرمانده ستون اعزامي به تبريز در تاريخ 30/8/85 صراحتا اخطار کردند: هر تلاش و اقدام براي پيش روي، به منزله حمله به اتحاد شوروي خواهد بود. (19)

صراحت لهجه فرمانده روسي در تغيير: «به منزله حمله به اتحاد شوروي» و البته دستورهاي استالين که اقدام براي تجزيه شمال ايران و تعهد فرقه در اساسنامه و اعلاميه 13/6/ 1324  (20) در تضمين استقلال و تماميت ارضي ايران ميزان صداقت فرقه را به خوبي گواهي مي دهد.

آري پيشه وري که در بادکوبه در روزنامه آذربايجان جزو لاينفک ايران از تاريخ پرافتخار ملت ايران مقاله مي نوشت و در سالهاي زندان رماني به زبان فارسي نوشته بود و در روزنامه آژير به تاريخچه حزب عدالت مي پرداخت، به يکباره در شهريور 1324 متوجه شد که او و ايالتش جزو ملت آذربايجان هستند و مطابق منشور آتلانتيک حق خودمختاري طلب مي کرد!

آشي که شوروي ها براي مردم ايران و آذربايجان پخته بودند بايد براي 24/9/24 (13 دسامبر 1946) آماده مي شد. چرا که در آن تاريخ کنفرانس وزيران امورخارجه سه متحد بزرگ در مسکو تشکيل مي شد و آنها مي خواسنتد موضوع آذربايجان را تمام کرده باشند.(21) روز 27/8/84 فرقه يک گردهمايي در تبريز تشکيل داد. سرتيب درخشاني، فرمانده لشکر 3 تبريز هم ناگزير از گرفتن تصميمي سخت شد چرا که از يک سو ارتش سرخ امکان هرگونه را از او گرفته بود و برخورد با نيروي شوري هم به منزله اعلان جنگ به شوروي بود و از سوي ديگر قواي کمکي هم از مرکز به تبريز نمي رسيد. قواي فرقه 4000 نفر و قواي ارتش تبريز هزار نفر بودند. در نهايت پادگان تبريز تسليم فرقه شد به شرط اين که به سربازان و پرسنل آن آسيبي نرسد.

سرانجام در روز 21 آذر 1324 با هجوم همه جانبه عناصر مسلح فرقه از شهرهاي اطراف و نيروهاي آن سوي مرز، شهر تبريز به دست فرقه دموکرات افتاد و باقروف جواب استعلام خود را از مسکو دريافت کرد:

در پاسخ تلفنگرام شماره 339 روز 12 دسامبر 1945 (11/9/24) شما اعلام مي دارد که با پيشنهاد کميته مرکزي فرقه دموکرات [درباره افتتاح مجلس به اصطلاح ملي] موافقت مي شود – مولوتف، 5 دسامبر 1945. (22)

و باقروف فرمان برگزاري مراسم گشايش مجلس ملي [!] را صادر و در گزارش به استالين نوشت: دستور دادم که 1- جلسه افتتاحيه مجلس، بدون تأخير روز 12 دسامبر 1945[21/9/24] برگزار شود. (23)

در اروميه سرتيپ احمد زنگنه تا 27 آذر مقاومت کرد که در نهايت با اتمام مهمات و تدارکات دست از مقاومت برداشت. فرقه پس از دستگيري نخست او را به اعدام و سپس به 10 سال زندان محکوم ساخت، زنگنه در جلسه دادگاه محکمه را کودکانه خواند و به رسميت نشناخت و از اعدام 300 ژاندارم در اروميه پرده برداشت. بنا برخاطرات آيت الله مجتهدي در مدت يکساله حضور دموکراتها در تبريز بيشتر مردم از آنها اعراض نمودند و تعداد زيادي از مخالفان فرقه اعدام شدند.

پيشه وري که عضويت در حزب کمونيست ايران در پرونده او به ثبت رسيده بود، سعي داشت در مقابل مردم مذهبي آذربايجان چهره ضد ديني به خود نگيرد و با روحانيان ارتباط برقرار کند که به گواهي آيت اله مجتهدي در اين مورد توفيقي به دست نياورد. (24)

از اقدامات فرقه در زمان اشتغال آذربايجان مصادره اموال کساني بود که شهر را ترک کرده بودند و تقسيم خودسرانه املاک دولتي در ميان کشاورزان. در اوايل ظهور فرقه در تبريز خيابانهاي اصلي آسفالت مي شد و گدايان جمع آوري مي شدند كه هرچند در آن ماهها توانستند در دل برخي از مردم رخنه کنند اما به زودي همان مشکلاتي که سر راه مديران گذشته بود به سراغ آنها نيز آمد و نتوانستند مشکل کمبود ارزاق عمومي را حل کنند.

در اين دوره، رابطه با کردها بر سر مناطق مشترک کرد و آذري نشين، آتشي زير خاکستر بود که يک بار تا مرز درگيري پيش رفت ولي عمر كوتاه آن دو دولت و وجود گرفتاري هاي ديگر فرصتي براي درگيري به آنها نداد. (25)

در مدت اشغال آذربايجان پس از حکيمي، قوام به نخست وزيري رسيد و ايران در اين مدت با مذاکرات با مقامات شوروي در تهران و مسکو وطرح شکايت در شوراي امنيت سازمان ملل و نيز گفتگو با مقامات مسئول آمريکا، انگليس و حتي چين توانست به تدريج حقانيت خود را اثبات کند و مقدمات خروج نيروهاي شوروي از خاک ايران را فراهم نمايد. قوام به موازات شکايت ايران به سازمان ملل به وسيله تقي زاده سفير ايران در لندن، مذاکره مستقيم با استالين را پيش برد.

استالين در دو هفته اقامت قوام در مسکو نتوانست خواست هاي خود را به ايران تحميل کند و در مقابل قوام با پيشنهاد مشروط واگذاري امتياز نفت، به ايران برگشت. سفير شوروي در تهران مامور ادامه مذاکرات شد و در نهايت شوروي پذيرفت که تا ارديبهشت سال 1325 همه نيروهاي خود را از ايران خارج کند. طرح قوام اين بود که براي هرگونه رسميت قرارداد نفت، مجلس ايران بايد قرارداد را تاييد کند و از آنجايي که مجلس چهاردهم به ابتکار دکتر مصدق واگذاري امتياز نفت به بيگانگان را ممنوع ساخته بود، پس بايد به انتظار مجلس جديد نشست.

با پايان يافتن زمان مجلس چهاردهم، نمايندگان طرحي را به تصويب رساندند که تا تخليه کامل کشور از نيروهاي بيگانه انتخابات جديد برگزار نشود. بنابر اين استالين براي رسيدن به قول نفت بايد از ايران خارج مي شد و اين گونه بود كه تنها سرزميني که بعد از جنگ دوم جهاني روسها تصرف کردند و خارج شدند همان نواحي شمالي ايران بود. در نهايت استالين به سران فرقه فهماند که براي توافق با تهران هرچه زودتر به نتيجه برسند و نرمش نشان دهند. زيرا نيروهاي شوروي ناچار به ترک آذربايجان هستند و همه مي دانستند که با رفتن نيروهاي شوروي، فرقه هم فرو خواهد ريخت.

مشهور است که ترومن، رييس جمهور آمريکا براي وا داشتن شوروي در تخليه ايران، به شوروي التيماتوم اتمي داده است. اين قول مشهور در همه کتابها تکرار شده است در حالي كه با مراجعه تورج اتابکي، پژوهشگر تاريخ به بايگاني هاي دولتي آمريکا، مشخص شد كه هيچ اثري از چنين اعلاميه يا التيماتومي وجود ندارد و تنها برگه هايي که در اسناد روابط خارجي ايالات متحده آمريکا وجود دارد، يادداشت 5 مارس  1946 ميلادي (14 اسفند 1324 خورشيدي) وزير امور خارجه آمريکا به مولوتف وزير خارجه شوروي است به اين ترتيب :

 از آنجا كه مهلت اعلام شده براي خروج تمامي سپاهيان بيگانه از ايران به پايان رسيده و از انجا كه تنها اتحاد جماهير شوروي است كه بي اعتنا به اعتراض دولت ايران، هنوز سپاهيان خود را در اين كشور نگاه داشته است، دولت ايلات متحد آمريكا، ضمن ايراز نگراني، اعلام مي كند كه نمي تواند كه در برابر اين وضع بي اعتنا باقي بماند. روابط بين  دو كشور ايالت متحد آمريكا و اتحاد جماهير شوروي در طول جنگ عليه دشمن مشترك، به گونه دوستانه اي گسترش يافت. از ان پس ما هميار يكدگر در سازمان ملل متحد بوده ايم. اينك دولت ما به طور جدي اميدوار است اتحاد جماهير شوروي به خاطر گسترش اعتماد بين المللي كه لازمه پيشرفت صلح آميز همه ملل جهان است، هر چه زودتر سپاهيان خود را از خاك ايران فرا بخواند (26)

با خروج نيروهاي شوروي فرقه پشتيبان خود را از دست داد و مذاکره با مقامات تهران نتوانست خواست هاي فراتر از قانون اساسي خود را به قوام و هيأت دولت بقبولاند تا اينکه در آذرماه 1325 قوام به ارتش دستور داد براي حفظ نظم و امنيت جهت برگزاري انتخابات به سوي آذربايجان حرکت کند. پيشه وري در ابتدا در برابر تهران موضع سختي گرفت و جمله مشهوري به زبان راند: مرگ هست اما بازگشت نيست. اما نه تنها در مدت کوتاهي تن به بازگشت داد بلكه مرگ هم به سراغش آمد.

ارتش تنها در حوالي ميانه و در ارتفاعات قافلانکوه با مقاومت فرقه روبرو شد که بعد از يک روز مقاومت فرقه اي ها پراکنده و مضمحل شدند و با تخريب پل ميانه به سوي تبريز فرار کردند. شب بيستم آذر ميان سران فرقه بر سر مقاومت يا فرار بحثي گرفت. پيشه وري به مقاومت اعتقاد داشت و جهانشاهلو و ...... به ترک مقاومت. در نهايت دستور قلي اف افسر کا.گ.ب همراه پيشه وري اجرا شد که بايد تا فردا خود را به جلفا لب مرز برسانيد. درمقابل اعتراض پيشه وري قلي اف پاسخ داد: همان کسي که تورا آورد حالا مي گويد برو!

صبح روز 21 آذر راديو تبريز به زبان فارسي خبر از ورود ارتش ايران براي برقراري امنيت انتخابات داد و مردم تبريز به يکباره متوجه افول فرقه شدند. دستجات خودجوش مردم در خيابانها به راه افتاد و هر که از افراد فرقه را مي شناختند کتک مي زدند يا مي کشتند، و در حقيقت پيش از ورود ارتش به تبريز شهر به دست مردم آزاد شد. به گفته آيت الله مسلم ملكوتي (مركز اسناد انقلاب اسلامي): ...اين مردم مسلمان بودند كه تن به حاكميت كمونيست ها ندادند و در حقيقت به اين ترتيب آنها را شكست دادند و از سرزمين خود بيرون راندند.

در روستاها هم مردم به برخورد با مأموران فرقه پرداختند. مصادره اموال مردم، کشتار مخالفان فرقه، ايجاد محيط رعب و وحشت و از همه مهمتر دريوزگي مقابل بيگانگان گناهي نبود که فرزندان ستارخان آن را تحمل کنند.

در 25 آذر آيت الله طالقاني همراه روزنامه نگاران به زنجان و تبريز سفر کرده و خاطرات خود را در همان هنگام نوشت كه در نشريه آيين اسلام منتشر شد. آيت الله طالقاني بر خلاف عقايد غيربومي از محبوبيت ذوالفقاري در زنجان ذکر مي کند و سخني از يکي از اهالي را نقل مي كند: زنجان را پس از خدا و دوازده امام ذوالفقاري نجات داد.(27)

خاطراتي که از مهاجران به شوروي نقل شد در اين سالها نوشته و منتشر مي شود، آنچنان آزاردهنده است که باعث دلسوزي نسبت به فرزندان خطاکار وطن مي شود. (28)

از مشهورترين مهاجران، محمد بي ريا وزير فرهنگ فرقه است که فقط به جرم عشق به بازگشت به ايران 27 سال در بدترين اردوگاههاي جمهوري در زندان و تبعيد به سر برد تا بالاخره بعد از انقلاب در سالهاي آخر عمر به ايران بازگشت.

 

پانويس:

1-    تاريخ تجزيه ي ايران، دفتر يكم، دكتر هوشنگ طالع، ص20

2-    همان، ص38

3-    ايران بين دو انقلاب، يرواند آبراهاميان، ص253

4-    كژراهه، احسان طبري، ص25

5-    آذربايجان در ايران معاصر، تورج اتبكي، ص89-85

6-    همان، ص88

7- رازهاي سر به مهر، حميد ملازاده، به نقل از خاطرات ابراهيم نوروزف خبرنگار نظامي و افسر سياسي شوروي.

8-    همان

9- روزنامه شرق، در گفت وگو با كاوه بيات (گفت وگو با دكتر حميد احمدي و كاوه بيات درباره اسناد تازه فرقه دموكرات)، آذر 84

10- رازهاي سر به مهر،

11- كژراهه، ص63

12- همان، ص65

13- رازهاي سر به مهر،

14- من متهم مي كنم حزب توده را، فريدون كشاورز، ص41

15-  تاريخ تجزيه ي ايران، ص 61، به نقل از يادداشت هاي پيشه وري (مرگ بود، بازگشت هم بود، ص 21)

16-  همان، ص100

17- همان، ص66

18- همان، ص101

19- همان، ص67

20- آذربايجان در ايران معاصر، ص120 (به نقل از اسناد فرقه)

21- تاريخ تجزيه ي ايران، ص76

22- همان، ص87

23- همان

24- خاطرات آيت الله مجتهدي، موسسه مطالعات تاريخ معاصر، به كوشش رسول جعفريان

25- آذربايجان در ايران معاصر، ص 180-140

26-  همان، ص184

27- مشاهدات من در زنجان، نشريه آيين اسلام سال سوم، نقل از بحران آذربايجان تهران، رسول جعفريان، موسسه مطالعات تاريخ معاصر، 1381

28- بنگريد به: مهاجرت سوسياليستي و سرنوشت ايرانيان

فصل سوم – پيوست ها

معرفي كتاب

مهاجرت سوسياليستي /  نوشته بابك اميرخسروي و محسن حيدريان  / چاپ دوم: 1383 / ناشر: پيام امروز

 

با پيروزي انقلاب سوسياليستي در كشور روسيه كه تاسيس «اتحاد جماهير شوروي» را در پي داشت، انقلابيان سوسياليست تبلور و تجلي آرزوهاي خود را در قامت نظام سياسي شوروي و زمامداران آن يافتند. اين گرايش، گرايش عمومي بود كه سوسياليست‌هاي جهان در آغاز از آن برخوردار بودند، از چين در شرق تا دموكراسي‌هاي غربي اروپايي كه وارث ميراثي گرانقدر از مبارزه با قدرت‌هاي خودكامه بودند. در اين ميان، با كمال شگفتي، نخستين كساني كه خطر اين گرايش را از راه دقيق شدن در رفتار دولت سوسياليستي روسيه با ديگر انقلابيان هم‌فكر دريافتند ايرانيان بودند: در سال 1327، گروهي از روشنفكران عضو حزب توده به رهبري خليل ملكي، انشعاب خود از حزب توده را  كه عملاً به دست دولت روسيه در جهت برآورده شدن منافع و اهداف فوري شوروي در ايران تاسيس شده بود، اعلام داشتند. هرچند اين انشعاب با فشار خرد‌كننده دولت روسيه و هواداران توده‌ اي آن در ايران، از ادامه راه بازماند گرايش به استقلال و خودسري را در ميان گروهي از ماركسيست‌هاي ايراني گسترش داد. انشعاب هاي ديگري كه پس از اين انشعاب روي دادند، هر يك بخشي از مسائل پشت پرده رابطه حزب توده با اتحاد شوروي را فاش ساختند.

پس از انشعاب ماركسيست‌هاي ايراني، در يوگسلاوي گرايش استقلال خود را نماياند و در دوره‌هاي بعد در ايتاليا، مجارستان، چكسلواكي و ديگر كشورهاي جهان در برابر گرايش‌هاي توسعه‌طلبانه‌ي حزب كمونيست شوروي واكنش نشان داده شد. اين تا به آنجا پيش رفت كه زمامداران كمونيست شوروي، تزارهاي سرخ ناميده شدند.

در دوران جنگ سرد، دستگاه سياسي اتحاد جماهير شوروي با توسل به همه‌ي شيوه‌هاي ممكن مي‌كوشيد احزاب كمونيست جهان را به دست‌نشاندگاني در جهت برآورده ساختن اميال كشور و ملت روسيه تبديل كند. در اين راستا، كار سركوب كمونيست‌‌هاي مستقل در سراسر جهان در دستور كار قرار گرفت: كشتار نسل اول و دوم انقلابيان كمونيست ايراني، اعدام چند هزار نفر از اعضاي ارتش لهستان به هنگام پيشروي نيروهاي شوروي به سوي برلين در جنگ جهاني دوم، راهزني در حق جمهوري‌خواهان اسپانيا و به غارت بردن طلاهاي پشتوانه اقتصاد اين كشور، لشگركشي به چكسلواكي و مجارستان براي سركوب جريان‌هاي چپ مستقل اين دو كشور، همدستي با آمريكا و انگلستان در كودتا عليه دولت ملي مصدق، بي‌مسئوليتي در برابر حزب كمونيست شيلي و كودتا  عليه آلنده و... از جمله اقداماتي بود كه اتحاد جماهير شوروي دو هدف را از آنها دنبال مي‌كرد:

1-       انهدام گرايش به استقلال و خودسري درميان ملت‌ها

2-       معامله با جهان سرمايه‌داري براي دستيابي به اهداف و نيازهاي فوري خود.

كتاب «مهاجرت سوسياليستي و سرنوشت ايرانيان» كه حاصل كوشش‌هاي دو تن از اعضاي سازمان‌هاي سياسي سوسياليستي ايران در دوره معاصر است، در بر گيرنده تاريخچه 63 ساله ( 1362-1299) مهاجرت اعضاي سازمانهاي چپ ايراني به جهان سوسياليسم است. در اين تاريخچه چهار دوره مهاجرت بررسي شده است: 1- مهاجرت اعضاي حزب عدالت (1299)، 2- مهاجرت اعضاي فرقه دموكرات آذربايجان (1325)، 3-  مهاجرت اعضاي حزب توده (1332)، 4-  مهاجرت اعضاي حزب توده و سازمان فداييان خلق (اكثريت). نويسندگان با گفت‌وگو با بازماندگان مهاجران ايراني در شوروي سابق و بررسي اسناد بر جاي مانده از محاكمات آنها در دادگاه‌هاي رژيم كمونيستي، تصويري حير‌ت‌انگيز از بي‌عدالتي‌ها و ستم‌گري‌هاي رژيم كمونيست روسيه شوروي به دست داد‌ه‌اند.

فصل دوم اين كتاب به بررسي وضعيت پناه‌جويان آذربايجاني هوادار فرقه‌ي دموكرات در شوروي اختصاص يافته است و توضيحات مفصلي در اين رابطه و عاقبت آنان مي‌دهد. 

انتشار اين كتاب را كه نشانه‌اي از بازنگري كارنامه‌ي جريان چپ وابسته در ايران و توجه به اهميت مسائل ملي و جايگاه ملت است، به فال نيك مي‌گيريم و خواندن آن را به همه‌ي جوانان ايران پيشنهاد مي‌كنيم.

 

گاه شمار غائله آذربايجان (برگرفته از تاريخ تجزيه ايران)

1324

18 ارديبهشت          8 مه              تسليم بدون شرط آلمان

7 خرداد               30 مه          ايران از متفقين خواست تا هر چه زودتر خاک ايران را ترک کنند.

26 تير تا 11 مرداد  17 ژوئيه تا 12 اوت   همايش پتسدام. روس ها از پذيرش تاريخ مشخص براي خروج ازايران امتناع کردند.

11 شهريور           2 سپتامبر        تسليم بدون شرط ژاپن

20 شهريور           11 سپتامبر       گشايش همايش لندن. در اين همايش، روز دوم مارس 1946(11 اسفند 1324)، به عنوان تاريخ تخليه نيروهاي متفقين از ايران، معين شد.

6 آبان                 17 نوامبر       يادداشت دوباره ايران به شوروي در باره مداخله مأموران کشوري و لشگري شوروي در امور داخلي ايران و به ويژه پشتيباني از فرقه ي دموکرات آذربايجان

29 آبان             30 نوامبر        نيروهاي شوروي در قزوين از حرکت ستون هاي ارتش ايران به سوي آذربايجان جلوگيري کردند.

5 آذر                26 نوامبر      دولت بريتانيا، نظر دولت شوروي را به پيمان سه جانبه 1941 جلب کرد و دولت ايالات متحده آمريکا پيشنها کرد که نيروهاي متفقين روز اول ژانويه 1946(11 دي 1324)، خاک ايران را ترک کنند.

12 آذر            3 دسامبر      دولت اتحاد شوروي، پيشنهاد دولت امريکا (مورخ 26 نوامبر) رارد کرد.

21 آذر            12 دسامير    تشکيل مجلس به اصطلاح ملي آذربايجان و اعلام حکومت فرقه ي دموکرات آذربايجان

24 آذر            15 دسامبر    راديو مسکو تولد حکومت هاي فرقه ي دموکرات در آذربايجان و کومله در مهاباد را اعلام کرد.

25 آذر            16 دسامبر    نشست ويژه شوراي وزيران امور خارجه بريتانيا، شوروي و آمريکا در مسکو. در اين نشست، دولت شوروي اعلام کرد که آماده نيست تا به صورت رسمي در مورد ايران گفتگو کند.

29 دي            19 ژانويه      دولت ايران، دولت شوروي را متهم به دخالت در امور داخلي کشور کرد و از شوراي امنيت درخواست بررسي نمود.                             

30 بهمن          19 فوريه      قوام نخست وزير ايران، براي گفتگو با استالين و مولوتف وارد مسکو شد.

10 اسفند        1 مارس        راديو مسکو اعلام کرد که تخليه نيروهاي شوروي از بخش هايي از ايران ممکن است در روزهاي آينده آغاز شود اما بقيه نيروها تا زماني که وضعيت روشن شود  باقي مي مانند.

11 اسفند        2 مارس       روز تعيين شده براي تخليه کامل ايران

12 اسفند        3 مارس       ايران در مورد باقي ماندن نيروهاي شوروي در کشور پس از 2 مارس (11 اسفند)، اعتراض کرد.

14 اسفند        5 مارس       چرچيل در کالج وست مينستر عليه توسعه طلبي شوروي سخنراني کرد (آغاز جنگ سرد). 

15 اسفند        6 مارس       اعتراض دولت ايلات متحده به شوروي در مورد عدم تخليه ايران

16 اسفند         7 مارس       قوام، مسکو را ترک کرد. گفتگوهاي مسکوبه نتيجه ي مورد نظر روسها نرسيد.

21 اسفند        12 مارس     دوره ي مجلس چهاردهم به پايان رسيد.

1325

4 فروردين       24 مارس     اتحاد شوروي اعلام کرد که در صورت عدم پيش آمد وضعيت غيرقابل پيش بيني، نيروهاي اين کشور ظرف شش هفته خاک ايران را ترک خواهند کرد.

5 فروردين       27 مارس     هبأت نمايندگي شوروي بااعتراض به پذيرش شکايت ايران، نشست شوراي امنيت را ترک کرد.

16 فروردين     5 آوريل       ايران وشوروي اعلام کردند که بر سر مسأله خروج نيروهاي نظامي، شرکت مختلط نفت ايران و شوروي و مسأله آذربايجان توافق کرده اند(موافقت نامه قوام- سادچيکوف)

4 ارديبهشت     24 آوريل     ترومن، ريس جمهور آمريکا در يک سخنراني راديويي، بر نقش سازمان ملل متحد در حفظ يکپارچگي ملت ها برابر تجاوز تأکيد کرد.

2 خرداد          23 مه           راديو مسکو اعلام کرد که همه نيروهاي شوروي از آذربايجان خارج شده اند.

6 خرداد          27 مه           آغاز گفتگو ميان دولت و فرقه ي دموکرات

2 آبان            21 نوامبر       نخست وزير اعلام کرد که انتخابات زير نظارت دولت در ماه(دسامبر) به عمل خواهد آمد.

3 آذر             24 نوامبر       نخست وزير به نيروهاي ارتش دستور دادتا براي تضمين امنيت انتخابات به آذربايجان گسيل شوند.

19 آذر          10 دسامبر      نيروهاي ارتش وارد آذربايجان شدند.

20 آذر          11 دسامبر      سران فرقه به شوروي گريختند و گروهي نيز توسط مردم دستگير شدند.

21 آذر          12 دسامبر     نيروهاي ارتش ايران با استقبال مردم تبريز وارد شهر شدند.      

كلام آخر

 

امروز 21 آذر است!

و اينجا آذربايجان

و امروز  ما هستيم و شما

و مي نويسيم

سرشتشان و عاقبتشان را

و آنان سر خويش داده اند  به كدامين مزد؟!

 

همانگونه كه خوانديد، همواره عمر روايت هاي موهوم از تاريخ و ملت ايران به سر مي رسد. روايت سازي هاي ساده سازي شده بي شمار براي جلب اعتماد و اعتقاد مردم اين سرزمين فايده اي براي مبلغين آن ندارد.

 گفتاردرماني سفسطه آميز در تاريخ اين سرزمين و يا بدنام كردن علائم و نشانه هاي ملت ايران همراه با اوصاف شبه شاعرانه يا بي اعتنايي هاي مثلاً دليرانه ،گردونه مرگ آوري را پديد مي آورد كه هيچ مرز مشخصي با ناشي گري ندارد و سرانجام اين ناشي گري حركت در مسير تباهي است.

كساني كه با خودفريبي سعي در ديگرفريبي در تاريخ  ايران داشته و دارند يقيناً در خواهند يافت كه مسيرشان به راههايي ختم مي شود كه توان راه حل سازي و سرنوشت آفريني ندارد. آنان جاده صاف كساني هستند كه به غارها يا كاخ هاي بيگانگان ختم مي شود چه اگر ديروز در پس حمايت اتحاد شوراها بودند امروز در كنف حمايت آمريكا قرار دارند. به هر حال اين عشوه هاي قديس مابانه و طاووس گري هاي سياسي فقط در سايه تبسم مسموم دشمنان اين ملت به دست مي آيد و بس. ملت ايران در برابر هرگونه جداسري از هر گونه كه باشد ايستاده اند.

در كلام آخر بايد گفت:

اين معجزات خيالي شايد تنها در جلوه هاي ويژه كوتاه مدت موثر باشد و شايد در افسانه ها و متون تخيلي سفسطه آميز، وگرنه در زيست امروزه اي مردم ما ادعاي چنين معجزاتي آنهم از چنين پيامبراني بيشتر شعبده بازي و تردستي هاي سياسي است و ديگر هيچ.

 از اين رو تنها با اتكا به خويشتن و اتحاد و همگرايي براي حل مشكلات  اين سرزمين به همراه راه حلهايي مورد پذيرش تمامي ايرانيان است كه مي توان مادر ميهن را ياري كرد.

تبريز - 21 آذر 1385 خورشيدي

 

آذر

·        ويژه نامه قوم شناخت  - آذربايجان

·        پيش شماره يكم – آذر 1385 خورشيدي

·        مدير مسؤول: مهرداد سيدعسگري

·        زير نظر شوراي سردبيري

·        صندوق پستي 5996-19395

·        afraz1385@yahoo.com


 

horizontal rule

[1]  - بيشتر مطالب اين مقاله برگرفته است از: آذربايجان در ايران معاصر، تورج اتابكي، ص 130-128

 

[2] - سردار جنگل، ابراهيم فخرايي، ص 272

 

[3] - حيدرخان عمواوغلي در درگيري با جنگلي ها كشته شد.

 

[4] - اردشير آوانسيان يا اردشير سلطان زاده، بنيان گذار حزب كمونيست كه بعدها به مقام مشاوري لنين و رياست بانك دولتي شوروي رسيد، در زمان استالين مورد غضب واقع شد و در سال 1320 اعدام شد.