بيژن نيابتی          
 
                        
bijanniabati@hotmail.com  

يادداشت هفته  :  همه تفنگها  بسوی " دولت صفوی"

 

 روند تحولات مربوط  به ايران  شتاب بيشتری گرفته است . زمان  آشکارا  به  زيان  رژيم " جمهوری اسلامی" در گذر است .  مجموعه  تحولات جهانی  با نشانه هايی که هر روز واضح تر می شود ، نشانگر نزديک شدن نقطه  تعيين تکليف نهايی در رابطه  با معضل ايران  می باشد . نزديک به  سه سال است که علی رغم تمامی تحليلهای مبتنی بر احتمال سازش با " جمهوری اسلامی " و يا چرخش رژيم در دقيقه  نود و .... ، برآنتاگونيک  بودن رابطه ميان ايالات متحده  و  رژيم  حاکم  برايران  و اجتناب ناپذير بودن درگيری نظامی با " جمهوری اسلامی" بی هيچ  اعوجاجی تاکيد  کرده ام .  امروز ديگر کمتر کسی است که  در حساسيت  اوضاع  و واقعی بودن احتمال وقوع  يک  جنگ خانمان سوز ديگر در منطقه  ترديد داشته باشد . آرايش نظامی ناوگان  آمريکا  در خليج فارس ، مجهز کردن کشورهای منطقه به سيستمهای دفاع  ضد موشکی  در کنار پيشرفت آرام آرام  روند  قطعنامه تحريم به سمت ماده 42 بند هفت منشور ملل متحد ، يعنی ضرورت برخورد نظامی با دولتهايی که امنيت  جهانی را تهديد می کنند و فاکتورهای  متعدد ديگر، همه  و همه  حکايت از سناريوی  سياهی  می کند که عنقريب  در شرف  به صحنه آمدن  است . اين سناريو تنها در زمينه  سياسی  و نظامی  جريان نمی يابد . جنگ روانی گسترده ای  را  نيز همراه  با خود  به ارمغان  آورده  است .

 

خودکشی  يا  مرگ  با عزت !

 

" جمهوری اسلامی" که با بصدا  درآمدن  ناقوس" جنگ چهارم " در يازدهم سپتامبر 2001 ،  خطر را در بيخ  گوش خود احساس می کند  با تمام قوا  و با واسطگی دولت فخيمه انگليس  و اعلام آمادگی  برای يک همکاری  همه جانبه  با ايالات متحده  در سطح  منطقه  ، تلاش  می کند تا  خطر عاجل " تعويض رژيم"  را  عجالتا از  سر خود دور کند . دراين رابطه هم چه در جنگ افغانستان  و چه در تجاوز غيرقانونی ايالات متحده  و ائتلاف همراهش به عراق ، نهايت همکاری را با آنها  به عمل آورده  و درهمين راستا ، شکم خود را نيز برای تحويل گرفتن  مجاهدين  و رهايی از کابوس تنها  اپوزيسيون  سازمانيافته  و مسلحی  که همواره  پتانسيل  تبديل شدن به  يک  تهديد جدی  سرنگونی قهرآميز  رژيمش  را  دارا  بوده  است ، صابون  می زند .

 

سال 2003  برای  رژيم  يک نقطه عطف است . اينسال  که با همکاريهای  بی شائبه  رژيم " جمهوری اسلامی"  با ائتلاف  به  سرکردگی  آمريکای  جهانخوار و بمباران قرارگاه های " ارتش آزاديبخش "  و براندازی  رژيم  عراق  آغاز گرديده بود  با تاکيد دوباره رئيس جمهور آمريکا  مبنی بر قرار داشتن همچنان رژيم حاکم  بر ايران  در " محور شرارت "  از سويی  و  وتوی  حکم  شورای  موقتی  حکومت عراق مبنی بر اخراج  و استرداد مجاهدين  تا  پايان آنسال  توسط  " پل برمن " حاکم نظامی  وقت عراق ،  به پايان می رود .

 

سال 2004  برای  رژيم " جمهوری اسلامی"  سال  تصميم گيری  بر سر يکی از خطيرترين و حياتی ترين  مسائل مربوط به  بود و نبود  نظام الهی !  است .  درست بمانند  تصميمات مشابه  در مقاطع   سالهای خونين 60 و 67 . ولی اينبار در غياب  روح  پليد  خمينی  و در شرايطی  بسيار متفاوت تر و دشمنانی  بسا  قدرتمند تر  .  برای  حکومت  ترديدی بر جای  نمانده  است  که  بدليل تناقض بنيادی  طرح         " خاورميانه بزرگ " با  موجوديت  چنين  رژيمی ، آنهم  دراستراتژيک ترين  نقطه ژئوپليتيکی  خاورميانه ، حکم  صادره  مبنی  بر ضرورت " تعويض رژيم " ايران ،  مهر خورده است.

 

ازهمه خطرناکتر استکبار جهانی ، بخشی از تخم مرغهای خود را هم هرچند ناچيز، در سبد همان  نيرويی گذاشته است که فلسفه وجودی آن از اساس ، انکارمطلق  ارتجاع  آخوندی است  و تا بن استخوان  معتقد به  ضرورت  بی  اما  و اگر  سرنگونی  قهرآميز  تام  و تمام  اين نظام مقدس !  بوده  و هست  و خواهد بود . 

 

اگر اوضاع  و احوال بر وفق مراد " بازهای  يهودی ـ آمريکايی" پيش رود ،  قاعدتا  بر اساس  خيالپردازيهای  مورد اشاره  « نيويورك تايمز »  که به نقل از خبرنگار خود نوشته  بود  : «  به محض سقوط صدام ، مهره های دومينو يكي پس از ديگری فرو خواهند  ريخت . »  ،  سال 2005  می بايستی  که  نوبت ايران  باشد !

 

رژيم  تصميم  خود را می گيرد . ميان خودکشی  و مرگ  با عزت !  دومی  را برمی گزيند . آگاهانه هم  بر می گزيند . 

 

رهبری نظام ، استراتژی دولبه خود را در دو پهنه داخلی وخارجی  بکار می اندازد . در زمينه داخلی از يکسو منطقی همين بود که  برای  آماده  شدن  در برخورد  با بيرون  به سمت تک پايه کردن  رژيمش برود . اينرا  پيش از انتخابات  رياست جمهوری  پيش بينی  کرده بودم . از سوی  ديگر می بايست  که  چهار نعل  تا آنجايی که امکان  دارد  و  زمان اجازه  می دهد  بسمت غنی سازی  اورانيوم  و  تبديل شدن به يک قدرت هسته ای ، به مثابه تنها  پارامتر بازدارنده  يک تهاجم  نظامی محتمل ، بتازد  و تاخت .

 

درست يکسال پيش  در همين " يادداشت هفته " اقدامات رژيم  را  در زمينه خارجی و در چارچوب  پياده کردن " استراتژی  بسط "  در " عمق استراتژيک " دشمن  چنين  بيان  کرده  بودم :

" اين استراتژی اگرچه  ظاهرا تماما  تهاجمی است  اما  خصلت تدافعی  دارد . يعنی  تصور ولايت  فقيه  اين است  که  با  صدور  و  مديريت  بحران  در خارج  از مرزهای  خودی ، مسئله  تعيين  تکليف  رژيم  سياسی  خود را  تا انتخابات آينده  رياست  جمهوری  آمريکا  به تعويق  بياندازد . به همين  دليل هم  ضمن آنکه  صحنه  نبرد نظامی  را  به عراق  کشانده  و با  تمام قوا  تلاش  می کند  که پای آمريکايی ها  را  تا کمر در باتلاق عراق  نگه  دارد از سوی  ديگر در دو بعد " جنگ روانی " و سوزاندن  امکان  تبديل  آلترناتيو فعلا موجود  به  آلترناتيو  بعدا مطلوب ، سخت  مشغول  بسيج  نيرويی است  و در اين راستا  حاضر به  صرفنظر کردن از هيچ  امکان  و موقعيتی هم  نيست .

 

تا آنجا که به عراق برمی گردد ، روند تحولات سياسی  در اين کشور ، اگر نتوان  گفت که سرنوشت  رژيم " جمهوری اسلامی " را  رقم خواهد زد با اين حال بی هيچ  ترديدی  تاثيرات  آن  در آينده  رژيم  مذکور  تعيين کننده  خواهند  بود .

 

از سوی ديگر در زمينه  جنگ گسترده  روانی ، رئيس جمهور مکتبی  رژيم سوار بر امواج  جهل  و خرافه  نسبت  به مقوله  " امام زمان "  در داخل  و نفرت  به حق  مردم منطقه  نسبت  به " اسرائيل " در خيابانهای  خاورميانه  عربی  و شمال آفريقا ، به  بسيج  نيرويی  دست  يازيده  است .

 

اين  رژيم اگرچه رژيمی است  نا متعارف اما  برخلاف  تصور بسياری از کوتوله های  صحنه  سياسی  ايران ، اصلا  رژيمی  احمق  و نادان  نيست !

 

آنان  بخوبی  می دانند  که در شرايط  مشخص  سياسی  و اوضاع  و احوالی که  بر جهان  کنونی  حاکم  است ، بدون  اصلاح  سرشان ، ادامه حياتشان ممکن  نيست . اين  را هم  باز بخوبی  می دانند که هر تيغی که برای اصلاح   بکار گرفته  شود ،  سر نظام  مقدس  را  نيز  با  موهايش  روانه  زباله دان  تاريخ  خواهد کرد.  بنابراين  يک راه  فرار بيشتر موجود  نيست.  فرار به جلو ! رژيم " جمهوری اسلامی" به جای خودکشی ، مرگ با عزت!  را  برگزيده  است .

 

طرح ضرورت پاک سازی  اسرائيل  از  روی  نقشه  جغرافيا  و همزمان تهيه  مقدمات  ظهور آقا " امام زمان "  تا دو سال ديگر که تصادفا  مصادف  با  انتخابات آمريکا  نيز هست ! اصلا  و ابدا از روی  نابخردی  و  يا  ناپختگی  سياسی  و  يا   ناآگاهی  رژيم  " جمهوری اسلامی"  نسبت  به عواقب  اين  موضع گيريها  در داخل  و  خارج  کشور  نيست .  اگر  کسی  چنين  می انگارد  اصلا  نظام  مقدس  را  نشناخته  است .

 

اين  موج  سواری  دوگانه  برای  حفظ   نظام  الهی  از  نان  شب  هم  واجبتر است .

 

" ولايت  مطلقه  فقيه "  آگاه است آنچه  که  در دفاع  از موجوديت  خود در مقابل  دشمن  خارجی  می تواند  بکار اندازد " سلاح گرم "  نيست . حتی  دستيابی  محال  به  تسليحات  اتمی  هم  نيست !

 

حاکميت  بر  خيابانهاست  که  می تواند در صورت  موفقيت ،  در داخل  فتيله  تهديد  قيام  توده ای  را  پايين  کشيده  و  در خارج  تعادل  نظامهای وابسته  به آمريکا  را  به چالش  بگيرد .                                                            به نقل از  " حس ششم "   27 ديماه 1384

اين  تک  موفق " جمهوری اسلامی"  در کادر جنگ  روانی  بر عليه  آمريکا و اسرائيل  در کنار کشاندن ايضا  موفق  جنگ  به  خارج از خاک  خودی ،  چه در خاک عراق و چه در لبنان که در ضمن يک عمر دوساله ديگر را نيز برای  نظام مقدس  ذخيره  کرده بود ، نمی توانست  که  بدون  پاسخ  بماند . علاوه بر آنکه به اعتقاد من، قدم  بعدی رژيم  منطقا  سنگينتر کردن  کفه  ناآرامی  در افغانستان  و عربستان  در آينده ای  نزديک  خواهد  بود .

 

پاتک  آمريکا  در جنگ روانی

 

تحويل  رئيس جمهور فقيد عراق  به ارتجاع  همکار رژيم  " جمهوری اسلامی"  توسط اشغالگران آمريکايی  با علم  به اينکه  وحوش  حاکم  بر عراق  اشغال شده  کنونی  بی هيچ  ترديدی  اقدام به کشتن او خواهند کرد ،  پاتک   رذيلانه   ولی  البته  هوشمندانه  آمريکايی ها  در سر شکن کردن  نفرت جهان عرب  بر روی  رژيم  حاکم  بر ايران  بود . در ظرف مدت کوتاهی  تمامی  دستاوردهای  دجالگرانه  رژيم  مذکور در بسيج  خيابانهای خاورميانه  برعليه اسرائيل  و دولتهای  فاسد عربی ، جای خود را به  يک  نفرت مشترک  بر عليه  " دولت صفوی "  در ايران  به عنوان  قاتلان " صدام حسين " می دهد .  تا  آنجا  که  جنبش " حماس "  که نخست وزيرش  تازه از تهران  با  250 ميليون دلار اهدايی " جمهوری اسلامی"  به  فلسطين اشغالی برگشته است  نيز برخلاف  پايکوبی  و شادمانی  ابلهانه  رژيم  تهران ،  به  عزای  " شهيد قهرمان  جهان عرب "  و " حامی  واقعی  خلق  فلسطين "  می نشيند .

 

به اين می گويند پيچيدگی  امپرياليستی !  هم  انتقام  اسرائيل از صدام  گرفته می شود و هم  با يک انتقاد  آبکی  " جرج بوش "  از نحوه  اعدام " صدام حسين " و کنار کشيدن خود از همکاری در اين جنايت ،  بر دستان خونين آمريکا  درعراق  دستکش سفيد  پوشانده می شود  و هم  با يک  شوت بلند ، توپ  به زمين به قول  جرج بوش " حکام غير منتخب " ايران انداخته می شود . ازاينجا به بعد  ديگر تهديد جهان عرب نه  آمريکای جهانخوار  که  " دولت صفوی "  حاکم  بر ايران است .  بديهی است که  با کنار رفتن  فشار خيابان   بر دولتهای عربی ، زمينه ائتلافهای آتی عليه هدف بعدی يعنی  رژيم  " جمهوری اسلامی"  بيش از پيش  فراهم  می گردد .  نشانه های چنين ائتلافاتی  را هم  در يکی  دو هفته  اخير و بدنبال  سفر وزير خارجه ايالات متحده  به چند کشور خاورميانه که اساسا به همين منظور هم صورت گرفته بود ، در موضعگيريهای  دولتهای حاشيه خليج فارس  و مصر و عربستان  نيز شاهد بوده ايم .

 

تحولات آتی عراق در مقطع تعيين تکليف  با  رژيم " جمهوری اسلامی"

 

درهفته گذشته  پس از مدتها صبر و انتظار ،  بالاخره  کليات  باصطلاح  استراتژی جديد ايالات متحده  درعراق توسط  رئيس جمهور خوش فکر اين کشور اعلام گرديد.  ظاهر قضيه را که بنگری  به جز تغييراتی  در تاکتيکها هيچ   تغيير استراتژيکی  در مواضع استکبار قابل رويت نبود ! انگار که آقای رئيس جمهور اصلا معنی استراتژی  و تاکتيک  را  نمی فهمد !  بگونه ای که اگر مطمئن نبودم  که  مواضع  استراتژيک  ابرقدرت  مربوطه  نه  توسط  شخص  وی  و با اتکا به هوش سرشار و اطلاعات عمومی  خارق العاده اش  بلکه  توسط  نهادها  و استراتژيسينهای  ديگری در پشت صحنه  تهيه و تنظيم می گردد ،  عطای تلاش  در جهت فهم تفاوتهای استراتژيکی را  به لقای  جرج  بوش  بخشيده  و از خير تحليل می گذشتم .

 

با اين حساب اگر مفاهيم  مستتر در لابلای  سطور  را درست  فهم  کرده  باشم ، اساسی ترين  تغيير  در استراتژی ، ارجهيت  دادن  " امنيت "  بر " دمکراسی "  در آينده می باشد که صد البته  الزامات عملی  خاص خود را نيز لاجرم به دنبال خواهد داشت .  در راس اين الزامات  بدون شک  برکناری  دولت  مالکی  و جايگزينی آن با يک دولت  قوی  نظامی  ـ امنيتی  توسط  آمريکا  می باشد  که مهمترين وظيفه اش بايستی  خلع سلاح  نيروهای  شبه نظامی  وابسته  به  رژيم  تهران  باشد .

 

اين  دولت  می تواند  که حول " اياد علاوی"  و با  به  بازی گرفتن  حزب بعث عراق ، کردها  و  نيروهای سنی  و شيعه  مخالف  رژيم " جمهوری اسلامی"  شکل  بگيرد . شکی نيست که " مجاهدين خلق ايران "  در عراق ، در رابطه  با  برقراری ارتباطات ضروری  ميان  نيروهای  فوق ، از توان و پتانسيل  لازم  برخوردار بوده و  بيش از هر جريان  ديگری  مورد  اعتماد  اين  نيروها  می باشند . 

 

بدون اين عمل  پيشگيرانه  در عراق ،  ورود  به هر گونه  رويا رويی  نظامی  با رژيم  حاکم  بر ايران  نه منطقی  است  و نه  عاقلانه !  بويژه  آنکه  در صورت تصميم ايالات متحده مبنی  برعدم مراجعه به " عنصرداخلی" در حل و فصل  معضل ايران ،  هر گونه  تجاوز نظامی  به  خاک  ايران  جدای از مشروعيت بخشيدن  به ارتجاع  حاکم  ، مخالفت گسترده  و مقاومت  بی امان  مردم  را  نيز بدنبال خواهد داشت  و برای ايران  و منطقه ، نطفه  فاجعه ای  بی مثال  را  خواهد  بست .  

 

اگر سناريوی بالا درعراق همزمان  با مراجعه به "عنصر داخلی" در رابطه با ايران  که منطقی ترين  و کم ضررترين  شق ممکن  در شرايط  کنونی است ، در پيش گرفته شود ، جلوی بروز فاجعه گرفته خواهد شد . منافع مشترک  آمريکا ، اروپا  و روسيه  و برتر و بالاتر از همه ، عاليترين مصالح  مردم ايران  در تحقق اين سناريو نهفته است .

 

شانس مراجعه به " راه حل سوم "  شايد  چيزی بيشتر از ده درصد نباشد .  با اينحال همين درصد  بظاهر ناچيز که  به هنگام  طرح  راه حل  مذکور بزحمت می شد شانسی بيشتر از يک درصد  برايش در نظر گرفت ، شايسته بالاترين سرمايه گذاری سياسی و نظامی است . بالا رفتن  شانس  مراجعه  به " راه حل سوم "  در کادر يک " تعادل قوای" بسيارشکننده و شرايطی بسا دهشتناک ، همينطوری و با شعر و شعار نبوده  است . از اين پس هم نخواهد بود .

 

درمقابل ما ، همگی ما ، گزينه های  گوناگونی  برای انتخاب نيست .  ترديدی نيست که درست ترين  و ايده ال ترين  گزينه  برای  تمامی آنانی که خود را بر روی مولفه  انقلاب  تعريف می کنند ، راه حل " تغيير از داخل " با اتکاء  به مردم ايران  میباشد . اين گزينه متاسفانه  در شرايط  حساس کنونی و بدلايل متعددی که قبلا  بارها بحث کرده ام  و مهمترين آنها عدم  وجود  سازمان رهبری کننده  در داخل کشور است ،  امکانپذير نيست ، امکانپذير نيست ، امکانپذير نيست .

 

پروسه پررنج  و شکنج  تصاحب قدرت سياسی ، در ذهنيت انقلابيون جريان نمی يابد  لحظه  به  لحظه  و روز به روز آن  در يک کنش  و واکنش مستمر و خلاق  با واقعيتهای مستقل از ذهن ما  شکل می گيرد و به جلو رانده می شود .

 

همانگونه که جامعه ، آزمايشگاه تعيين  صحت  و سقم  تئوريهاست ، پروسه  کسب قدرت سياسی  نيز آزمايشگاه  نبرد  راه حل هاست .  راه حل های  غير واقعی و ذهنی  در اين عرصه  راه  به هر کجا می برند  الا  به  حاکميت سياسی !  همانگونه که  راه حل های  گذشته  نيز راه  به همه جا  بردند  جز به ايران !

 

امروزعفريت جنگی بی انتها  سايه مخوف خود را بيش از هر زمان ديگری بر بالای  سر ما  افکنده است .  مجموعه  فعل  و انفعالات  حول و حوش ما ، خارج  از اراده ما در حال شکل گيری است .  می توان نشست  و به محکوم کردن خشک وخالی  جنگ  قناعت کرد و اطلاعيه صادر کرد  و شعار انقلاب داد  و باز هم مثل هميشه نظاره گر روند  خود بخودی  اوضاع  بود  ولی منزه ماند !

 

می توان  و بايد  که  بی هراس از آلوده گشتن پای  در ميدان گذاشت  و به اندازه قد و قواره خود در روند تحولات آتی مداخله کرد. سرمايه گذاری بر روی  تنها  گزينه ای که در مقابل  جنگ خارجی  وجود دارد ، يعنی " راه حل سوم "  شايسته  هر ريسک و خطر محتملی  می باشد . حتی اگر تهديد آلودگی  بر سرهر کوی  و برزنی  مرا در انتظار باشد من اين  تهديد  را  ساليان درازی  است که  بر بالا نشينی در برج عاج  روشنفکرنمايی  و جنت مکانی  مرجح  دانسته ام .

 

ششم  بهمن 1358