درباره فيلم ”هميشه پای يك زن در ميان است“

 

يك تعريف مردانه از فمينيسم

 

باربد کيوان

 

فيلم جديد كمال تبريزی اكران شده است. در شوره زار جشنواره فجر 86 اين فيلم با استقبال نسبی تماشاگران روبرو شد. تبريزی كه در كارنامه خود كلكسيونی از آثار در ژانرهای مختلف را دارد، اين بار ”كمدی فانتزی“ را تجربه كرده است. خيلی ها بعد از فيلم ”مارمولك“، كمال تبريزی را به عنوان يك فيلمساز با هوش می شناسند كه قادر است دوربينش را به خط قرمزها نزديك كند و با يك محاسبه دقيق، از صحنه های ”لب مرز“ تصوير بگيرد. به اين كه چنين برداشتی از كمال تبريزی تا چه اندازه صحيح است جلوتر خواهم پرداخت، حالا بياييد تا به ”هميشه پای يك زن در ميان است“ نگاهی بيندازيم.

متن اين فيلم بر اساس اقتباسی آزاد از مجموعه داستان های سيد مهدی شجاعی نوشته شده است. رضا مقصودی، حبيب رضايی و كمال تبريزی مشتركاَ روی فيلمنامه كار كرده اند؛ سپس نگارش نهايی را به نغمه ثمينی محول كرده اند؛ احتمالاَ برای اين كه اثبات كنند هميشه پای يك زن در ميان است! من با داستان های شجاعی آشنا نيستم ولی در مورد اين فيلمنامه بدون رو در بايستی بايد بگويم كه يك ”كمدی فانتزی“ بيمزه از آب در آمده است. داستان فيلم به بحران در روابط زن و شوهری جوان به نام مريم (با بازی گلشيفته فراهانی) و اميد (با بازی حبيب رضايی) مربوط می شود. اين بحران به طلاق می انجامد؛ در حالی كه هيچ يك از طرفين واقعاَ خواهان اين جدايی نيست. مجموعه ای از حوادث مبهم و مشكوك بر متن روابط اجتماعی و فردی و خانوادگی، شخصيت های اصلی داستان را سرانجام به آنجا می رساند كه رابطه از هم گسسته زناشويی را بعد از يك تجديد نظر مثبت، دوباره جوش دهند.

برای اين كه ”هميشه پای يك زن در ميان است“ موفق شود، كمال تبريزی از فرمول زير، استفاده كرده است: مشاجره ”پينگ پونگی“ يك زن و شوهر جوان + مهران مديری + لحن انتقادی – اجتماعی! البته كارگردان از جذابيت داستان های پر رمز و راز جديد (به سبك ”رمز داوينچی“) هم غافل نبوده، تلاش كرده با ارجاع مستقيم و غير مستقيم به آن داستان، چاشنی فيلمش را بيشتر كند.

بخش اول اين فرمول را تبريزی از فيلم ”آتش بس“ تهمينه ميلانی گرفته است. او گمان كرده كه با تكرار يا تقليد مشاجراتی از نوع ”آتش بس“ می توان تماشاگران را به خنده آورد و جذب كرد. غافل از اين كه طنز واقع گرايانه نهفته در فيلم تهمينه ميلانی، عامل موفقيت آن بود. من قبلاَ نظرم را در مورد كم و كيف ”آتش بس“ ابراز كرده ام. آن فيلم عليرغم ضعف های اساسی اش، از ديالوگ های موثری برخوردار بود كه به راحتی باعث هم ذات پنداری تماشاگران با شخصيت های اصلی داستان می شد. اما ”هميشه پای يك زن در ميان است“ اصلا در اين كار موفق نيست. تا آنجايی كه من حساب كردم در طول فيلم، تماشاگران فقط سه بار بلند می خندند كه دو بار آن، كاملا خنده ای مردانه به ناتوانی مريم و همينطور به رفتار زنانه يك مرد همجنس گراست.

بخش دوم فرمول تبريزی، يعنی مهران مديری هم نتوانسته كاری برای فيلم بكند. حضور مهران مديری در سريال های تلويزيونی كه خود كارگردانی می كند، و بر اساس فيلمنامه هايی كه خود به شكل موثری آنها را دستكاری می كند، حتی بدون اين كه نيازی به حرف زدن داشته باشد تماشاگر را به خنده وا می دارد. اما در فيلم تبريزی، ما با يك مديری نامأنوس روبرو هستيم كه به زور تيپ سازی عجيب و غريب و انداختن مار به دور گردن و سيگار برگ، می خواهد نظر تماشاگر را به خود جلب كند. تبريزی نقش يك ”ماچو“ی تحول پذير و شكننده را به مهران مديری سپرده است. در سراسر فيلم، حرف های مردسالارانه و ضد زن را از زبان مديری می شنويم. با اين كار، تبريزی با يك تير دو نشان زده است. يكم، آن حرف های كاملاَ جدی كه بازتاب ستمگری عميق و ديرينه عليه زنان است كاريكاتوريزه شده، جنبه جدی و زشت خود را از دست می دهد. دوم، سمپاتی عمومی نسبت به مهران مديری باعث می شود كه تماشاگران نتوانند از شخصيت ”ماچو“ (مردسالار و زن ستيز) احساس نفرت كنند.

بخش سوم فرمول فيلم در سكانس هايی كه آقای مدير كل (با بازی رضا كيانيان) در آن حضور دارد و نيز سكانس ”دادگاه طلاق“ مشاهده می شود. مدير كل كه شكل و شمايلی مذهبی دارد و روی صندلی چرخدار نشسته، نماد دو رويی است. كيانيان نقش خود بر روی صندلی چرخدار را به طور كامل از ”پيتر سلرز“ در فيلم ”دكتر استرنج لاو“ اثر استنلی كوبريك كپی زده است. او مدير كل شركتی است كه مريم در آنجا كار می كند. به محض اين كه مريم از شوهرش طلاق می گيرد، مدير كل به او پيشنهاد صيغه دائم يا موقت می دهد. در اين صحنه، مدير كل را می بينيم كه دستمال گردن بسته است و از روی صندلی چرخدار بلند شده، راه می رود و مرتباَ از كلمات انگليسی استفاده می كند. متوجه شگرد يا ترفند كمال تبريزی شديد؟ عين همان كاری كه در ”مارمولك“ كرده بود. در ”مارمولك“ هم شخصيت آخوند منفی نبود. آخوند همان فرد خوش قلب و زحمتكش و روشن بينی بود كه ”رضا مارمولك“ در بيمارستان با او آشنا شد. شخصيت منفی آن فيلم، دزدی بود كه به جلد يك آخوند رفت و سرانجام متحول شد. البته نفرت مردم از آخوندها آنقدر عميق است كه همه تماشاگران هنگام تماشای ”مارمولك“ به آخوند جماعت می خنديدند و دلشان خنك می شد! همين واقعيت بود كه باعث قطع زود هنگام نمايش عمومی آن فيلم شد. در واقع، اين تماشاگران بودند كه با خنده ها و تصورات خود از خط قرمز عبور كردند، نه كمال تبريزی. در ”هميشه پای يك زن در ميان است“ نيز، ما با افكار و اعمال كثيف و فرصت طلبانه و مردسالارانه يك مدير حزب الهی (كه نظيرش در سطح مقامات درجه اول و دوم جمهوری اسلامی بيشمار پيدا می شود) روبرو نيستيم. بلكه آقای مدير كل، در واقع يك تيپ مدرن و غربی و فكلی است كه برای تامين منافعش به جلد يك آدم مومن مذهبی رفته، احتمالا خود را جانباز هم جا زده است!

لحن انتقادی ضعيف فيلم به معادل بودن شهادت دو زن در دادگاه با يك مرد، نگاه جنسی مردان (از بچه تا پيرمرد) نسبت به زن مطلقه و مسأله صيغه موقت، محدود می شود. شايد در شرايطی كه بخش هايی از هيأت حاكمه و دستگاه روحانيت بر طبل حق مردانه چند همسری و صيغه می كوبند، بعضی ها فيلم كمال تبريزی را يك حركت خلاف جريان قلمداد كنند؛ اما واقعيت جز اين است. فلسفه وجودی اين فيلم، چيز ديگری است. ”هميشه پای يك زن در ميان است“ می خواهد با پنبه سر فمينيسم را ببرد. اين كه دستگاه سانسور جمهوری اسلامی، فيلم تبريزی را مجاز می شمارد، به جوهر ضد فمينيستی آن بر می گردد. بياييد فيلم را از اين زاويه با هم مرور كنيم:

ـ مريم به كلاس زنانه آموزش تيراندازی با كمان می رود و در نخستين تمرينی كه از او می بينيم، دست يك پيرمرد آبدارچی بيگناه را به درخت می دوزد! در طول فيلم متوجه می شويم كه تيراندازی های زنان، نمادی از حملات و ستيزه جويی های آنان عليه مردان است.

ـ زنان از تيرهای مخصوصی عليه شخصيت های مختلف مرد استفاده می كنند كه باعث فراموشی (يا به قول خودشان آلزايمر) مردان می شود و همه بلاهايی كه زنان به سرشان آورده اند را از ياد می برند.

ـ برای به تسليم واداشتن اميد (شخصيت اصلی مرد)، همه زنان جامعه از قشرهای گوناگون (منجمله كسانی كه آنقدر نفوذ و قدرت سياسی و اقتصادی دارند كه برای خود بزرگراه می خرند!) متحد می شوند و هر بلايی بگوييد به سرش می آورند. اين وجه از داستان فيلم، واقعاَ بيان هراس عميق مردانه از همبستگی زنانه است!

ـ در كل ماجرا، ما با چيزی به عنوان ستم جنسيتی، مردسالاری و پدرسالاری روبرو نيستيم بلكه با سوء تفاهم مواجهيم. حتی شخصيت ”ماچو“ (با بازی مديری) نيز در پی ”عشق در نگاه اول“ به زنی دل می بازد و همه جنبه های مردسالارانه خود را رها می كند. حالا ديگر او همه حرف های زن ستيزانه خود را بر عكس كرده، عليه مردان به كار می برد!

ـ پدر و مادر مريم كه مخالف طلاق هستند به عنوان الگوی روابط زناشويی مثبت معرفی می شوند. جالب اينجاست كه مادر مريم، بيشتر از پدر برای اميد دل می سوزاند و رفتار دخترش را نقد می كند!

ـ در بخش جمعبندی پايانی فيلم، وقتی كه آشكار می شود پشت همه بلاهايی كه به سر اميد می آيد شخصيت های زنی كه مريم در سر پرورانده قرار دارند، اين جمله را می شنويم: علت اين كه زنان همه اين كارها را انجام می دهند اينست كه بفهميم ما را دوست دارند! اين لب كلام كمال تبريزی در توصيف فمينيسم و مقاومت و عكس العمل زنان نسبت به ستم جنسيتی است. در تفكر مردانه و مردسالارانه حاكم بر فيلم، تضاد و ستمی عميق در كار نيست. بلكه درگيری های اجتناب پذير و كج فهمی ها و سوء تفاهم های طرفين است كه باعث دردسر می شود. البته كمال تبريزی لطف كرده، بخشی از بار اين كج فهمی ها و سوء تفاهم ها را به دوش مردان می گذارد.

ـ اما مضحك ترين بخش فيلم آنجاست كه كمال تبريزی خواسته ژست راديكال بگيرد و جهت گيری سياسی اش را هم مشخص كند. در اين بخش، اميد را می بينيم كه سرانجام رمز و راز بلاها و تيرهای غيبی را گشوده، با زنی كه مربی تيراندازی مريم است در محل آموزشگاه به گفت و گوی منطقی می پردازد. بر ديوار آموزشگاه تصاوير بزرگی از زنان مشهور آويخته است. در اين ميان فروغ فرخزاد، اينديرا گاندی و معصومه ابتكار را هم می بينيم!! اين دركی است كه كمال تبريزی از حركت و همبستگی زنان دارد؛ و البته اين همان دركی است كه امثال كمال تبريزی می خواهند در جامعه رواج دهند. حرفشان برای زنان اينست كه اولاَ دچار سوء تفاهم نشويد؛ ثانياَ ما شما را درك می كنيم و می دانيم كه اين حمله ها و بهانه جويی ها و تيراندازی های شما برای اينست كه اثبات كنيد دوستمان داريد؛ ثالثاَ حتی اگر طرفدار فروغ فرخزاد و آزادگی های او هستيد بدانيد كه در كنار زنان حكومتی جای داريد؛ پس می توانيد و می بايد از طريق آنان به همين نظام اميد ببنديد و متكی شويد.

و بالاخره اين كه، در ”هميشه پای يك زن در ميان است“ با زنان بسياری روبرو می شويم اما مثل اكثر آثار هنری رسمی و ”خودی“ جمهوری اسلامی، در اينجا نيز مثل هميشه پای يك ايدئولوژی و نگرش مردسالارانه در ميان است.

 

نشريه دانشجويی بذر