او به ضيافت مرگ مهمان شده بود بی آنکه بداند مينای عقيق زهر در جانش می ريزند


 

بر دارهايتان می رقصيدند با آهنگ  سرخ سحرگاهان - که چنين است رسم عاشقان
 

 

پور محمدی
آخوند نيّری

مرتضی اشراقی
سّيد ابراهيم رئيسی

همنشين  بهار
اين تو بميری از آن تو بميری ها نيست
پشت فتواي خمينی وقتل عام سال ِ شصت و هفت
قسمت سوم
در مقالات ِ گذشته
 بايد گردنها را بزنيم 
 و راه قدس از اوين و گوهردشت ميگذرد
   گفتيم که با شدت گرفتن بيماری خمينی در سال شصت و هفت  سران ِ روحانيت و بازارکه براي دوران ِ " پسا خميني " خيز بر داشته و اين پا و آن پا ميکردند ، جدا از مسئله جنگ و ِنق ِنق های منتظری با  ُمعضل ِ زندانيان ِ سياسی هم روبرو بودند و ميخواستند تا خود ِخمينی زنده است َکلک ِ آنها را َکنده ! از َشرشّان راحت شوند
تسبيح به دستان ِ دين فروش و َدغل باز ، توبه فرماياني که چون به خلوت ميروند آن کار ديگر کرده و
خدا و پيامبر را هم در  ِ کوزه مي گذارند و آبش را مي خورند ــ برای اينکه خمينی را بپزند ! تا توانستند زير پايش نشستند ، قلقلکش دادند و کينه هايش را باد کردند
غافل از اينکه امام  ِ قاتلان که با تسويل و تزئين و مينياتوريزه کردن جناياتش ، خود و پيروانش را بازي ميداد که آنچه انجام ميدهد " مرضي لله " !  و  آئينه اي از قاطعيت محمد و علي ست ! به آتش تهيه ! نياز نداشت ، براي اينگونه شقاوتها مي شنگيد    . . . و اينک ادامه ماجرا
با گري پاژ کردن ماشين جنگ  وشکست شعارهائي چون " راه قدس از کربلا مي گذرد " چسب ِ وحدت ! و آن ِسريشمی که جناح بندی های درون حکومت را بهم جوش ميداد ، ُشل شده و وارفته بود ، خمينی ضمن اينکه براي روحيه دادن پيروان ُخَلص ِ خويش  ميکوشيد خود را از تک و تا نياندازد و با راه انداختن صحنه ديگري از به اصطلاح جنگ ِ حق عليه باطل ! فيل ديگری هوا کند ــ به يکدست کردن حاکميت و سرند کردن امثال منتظری و . . . همه کسانيکه ساده انديشی ! نموده  با دشمنان اسلام از در ِ ُمدارا وارد ميشوند ــ نيز ميانديشيد
رژيم در موقعيت حساسي قرار گرفته بود ، با پذيرش ِ ِخفت بار ِآتش بس کساني که تا ديروز با شعار جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان  !  ُکرَکري ميخواندند ، ُرسوا شده و نه تنها مردم بلکه  ُرقيبانشان در درون حکومت هم آنان را دست انداخته بودند ، چهره های ُپشت پرده ای که نقش اصلی را در تداوم جنگ بازی کرده بودند ، از افشای حقائق می هراسيدند ، پس " سنگها را بستند و سگها را رها کردند " چرا که به قول خودشان " گرچه  فعلا همه چيز بايد در خفا صورت گيرد و مصلحت نيست کف ِ دستمان را دشمن بخواند ، اما بالاخره ، امروز نه فردا ، همه ازقاطعيت حضرت امام  و  سرکوب منافقين و کفار در زندانها خبر دار شده و گوشی دستشان ميايد که اين تو بميری از آن تو بميری ها نيست
ايجاد ِ  َجو ِ ُرعب و وحشت به مصلحت نظام بود ! و موج سرکوب و اختناق بايد تشديد ميشد و از جمله به همين دليل هم  تسبيح به دستان َمکّار به فکر ِ" َنسق گيري " ! و اعدام اسيران افتادند
 
همانطور که گفتم کشتار زندانيان سياسی قبلا طرح ريزی شده بود و همه سران حکومت به دليل وحدت نظر بر دشمني با انقلابيون ، بر اجرای آن اصرار و اجماع داشتنه ، " َنفاثات في الُعقد " ! هم  َدم ِ خمينی را ديده بودند و  وی که از همه سو نظام را در " ِمرصاد " ! می پنداشت ، به بهانه عمليات فروغ جاويدان ، خط و نشان کشيد و با فتوائي که   َمفادِ آن با همه سران رژيم ِچک شده و با خط احمد روي کاغذ آمده بود و سنگ ِ بنايش روي دروغ سوار شده بود ، سوت قتل عام را کشيد و از شدت کينه های کور به مجاهدين ( و بخصوص عنصر زن ِ موحد انقلابي ) که رودرروی اسلام سراسر ريا و دروغ او ايستاده بودند ، در آغاز با دار و طناب به ُسراغ آنان رفت ، ابتداء دختران و زنان مجاهد را به دار کشيد و سپس به جان مردان افتاد ، در مرداد غمگين و خونين شصت و هفت 
 سه تفنگدارِ ِ خمينی " مرتضی اشراقی - جعفر نيری - پورمحمدی " و امثال رازينی و رئيسی و اژه ای و مبشری و . . . با هلی کوپتر بين اوين و گوهردشت در رفت و آمد بودند و همراه با آدمکشاني چون حاج داود رحمانی و لاجوردی و سيد حسين مرتضوی و مجتبی حلوائی و سيد مجيد داديار و مهدوی ( جوهری ) و . . . که برايشان سلام و صلوات ميفرستادند ، جوانان معصوم مردم را به گلوله و دار مي بستند
 
مرداد به سر آمد ، اما ميراث خواران خمينی هنوز تشنه خون بودند زير پای امامشان نشستند که حصرت آقا شما در انتهای حکم تان مبنی بر اعدام منافقين به بخشی از کتاب خدا اشاره نموده و عبارت " اشداء علی الکفار " را آورده ايد که البته منظور جنابعالی شدت خشم و کين به منافقين خبيث است ، اما به جز منافقين که البته دشمنان اصلی ما هستند و  از پاتاق تا چهار َزبر خيز بر داشتند ، نظام اسلامی با ُکفار هم روبروست ، با کسانيکه مثل منافقين به هيچ صراطی مستقيم نميشوند 
 بعلاوه با کشتن فقط منافقين ، دشمنان نظام و شياطين توی بوق ميکنند که نظام ، کساني راکه نماز و روزه می خواندند مجازات نموده ، اما از ديگران که بعضا در جای جای نظام رخنه کرده بودند به خاطر خوشايند ِ امثال ِ گورباچف ! صرفنظر نموده و اصلا با آنها ساخته اند  . . .  البته وسوسه گر ِ اصلی هواهای شيطانی و ُخلق و خوی ضد بشری خود خمينی بود ، طناب به دستان ِ قاتل تنها پامنبری ميکردند ، حرف آخر را خود وي ميزد و کسی نميتوانست جيک بزند 
 آری جلادان از به دار کشيدن زنان و مردان مجاهد خلق سير نشده ، ُکشتن مارکسيست های شريف ميهنمان را که مثل مجاهدين سرمايه های اين ميهن در زنجير بودند ، َعَلم نمودند - خمينی در اين مورد نيز فتوای قتل داد
  پيش تر ، در خرداد و تير تعدادی از اعضاء اکثريت و حزب توده اعدام شده و سئوال برانگيز شده بود که چرا در حاليکه اين دو جريان ، در دستگاه خود ِ رژيم ُمحارب نبوده و خوش خدمتی های بسيار کرده اند حالا اين اتفاق مي افتد ؟ مگر نه اينکه حتی در سالهای شصت و شصت و يک ، از قتل عام زندانيان سياسی دفاع نمودند و رسما در نشريه کار شماره صد و بيست ، به تاريخ هفت مرداد شصت ، با صحه گذاشتن بر ُلو دادن و خبر چيني  ،  با" شرم " که به قول کارل مارکس " يک احساس ِ انسانی ست " بدرود گفتند ؟  
   تا اين تاريخ تا آنجا که من اطلاع دارم کيومرث زرشناس و انوشيروان لطفی و . . . را کشته بودند ، نفوذی های حزب در سپاه هم مخفيانه اعدام شده ، بعلاوه ده نفر از اعضای  ِ سازمان نظامی حزب توده نيز در شمار جان باختگان بودند ، اما حالا وضع فرق ميکرد،  ُمشخص بود که جدا از وجود ِ ُبحران در درون ِ رژيم ،  ِگرد باد در راه  است   
  آری داس ِ مرگ نيروهای غير مجاهد را نيز گرفت و کمسيون مرگ در بندهاي مردان به شکار پرداخت
   اين بار براي خلع شعار کردن منتظری و برخی از فقها که َدم گرفته بودند " زن ُمرتده حکمش اعدام نيست " و از آنجا که در قاموس ارتجاع به دليل زن ستيزی و تفکر مردسالاری ، زن  ضعيفه ايست که حتی مسئول اعمال خودش هم شناخته نميشود ! خمينی مجبور شد يک بام و دو هوا بازي کند و گرچه در گذشته و بخصوص از سال ُپر ماجرای شصت به بعد ، بسياری از دختران و زنان کمونيست نيز چوبه هاي ِدار را بوسيده تحت عنوان محارب اعدام شده بودند و در حاليکه زنان و دختران مجاهد خلق را با فتواي اول و موج قتل عام به دار کشيده بود ،خوشبختانه رضا داد که دختران و زنان غير مجاهد در قتل عام سال شصت و هفت زنده بمانند

 همانطور که قبلا نيز در مقاله " گزارشگر امين واقعيتها باشيم ، هرچند بر عليه ما باشد " گفته ام شهيدان بزرگواری چون پروين گلي آبکناري ( از راه کارگر ) وسهيلا درويش ( از اکثريت ) و فاطمه ُمدرسی تهرانی - سيمين - ( از حزب توده ) در رابطه ديگری ( و نه با موج قتل عام ) جان باخته اند  مهين مدوی که البته دوست داشتني ، مقاوم و خار چشم دژخيمان  بود ، با شنيدن خبر اعدامها و اينکه تقريبا تمامي زنان و دختران مجاهد را دار زده اند ، خود رگ دستش را ُبريد و جان داد - مهين ، پروين ، ُسهيلا و دهها پروين و ُسهيلای ديگر  به نوعی شهيد و شاهد ِ جنايات آخوندهاهستند که رودر روي مضمون رهائي بخش پيام انبياء و اولياء و نص صريح کتاب آسمانی که ميگويد " هيچ اجبار و اکراهی در پذيرش دين نيست " با شلاق و شکنجه و بگير و ببند ميخواهند احکام عصر شتر چرانی را به نام اسلام که البته برای خودشان جز دکانی نيست ، قالب کنند. 

 فتوای خمينی صرفا شامل زندانيان نشد و در بيرون ِ زندان مبارزين بسياري ُربوده و ُکشته  شدند ،  جواد صفار ، امير غفوری ، جلال متين زاده ، زهرا افتخاری ، مرتضی عليان نجف آبادی ، سيد محمود ميدانی و . . . در مشهد   که گاليندوُپل در صفحه يازده کتاب قتل های زنجيره ای از آنان ياد کرده و   ُزهره مظاهري و . . . در اصفهان ، . . . دهقان و ديگران در ُبرازجان و بسياری در شهرهای ديگرنمونه هائی از اين دست هستند.  
 

  ربودن وَ سر به نيست کردن ِ  زندانيان آزاد شده ، همچنين همه کسانيکه پيش و پس از مرگ خميني در داخل و خارج ايران با جوخه های ترور و دسيسه های ديگر به خاک و خون غلطيدند ، از سامی تا نقدي و شرفکندی و شريف و فروهر و . . . همه و همه  بدون ارتباط با فتوای خمينی نيست و از همين جا ، از اين سرچشمه ِگل آلود آب ميخورد

مرتجعين کتاب خدا را نيز به بازي گرفته  و با تفسير به رأی ازسوره احزاب و . . . ملعونين اين ما ثقفوا ، اخذوا و قتلوا تقتيلا  ، ِبُکش ِبُکش راه انداختند، در حاليکه انکه مطرود و ملعون است نظام جهل و جنايت ويزيدها و پينوشه هائي ست که از پستان دين شير دنيا ميدوشند ، نه فرزندان دلير و شريف اين ميهن که برای بهروزی و پيروزی خلقشان و برای مبارزه با فقر و جهل و تبعيض بپا خاستند و از آب و آتش هم گذشتند.

 
براستي چرا به جان زندانيان افتادند ؟

      جدا از پيری خمينی و احتمال مرگش ، کينه های کور او به انقلابيون که وی دجالگرانه آنان را کافر و ُمنافق خطاب ميکرد ، و نيز عمليات فروغ و حتی آتش بس ، فتوای قتل زندانيان سياسی و ُپشت بندش فتوای قتل سلمان ُرشدی ( که به آن خواهيم پرداخت )را بايد بيش از همه در تدارک بقا و ُثبات رژيم ولايت فقيه و حل مساله ُمناقشه آميز در مناسبات جريان هاي درون حکومتی و رقابت های شخصی برای کسب قدرت در چشم انداز ِ " پسا خمينی " ارزيابی نمود.

 بعلاوه رژيمي  که باورش اينست  " هرکه عين ِ من نيست دشمن من است  " و به عناصر خودي نيز رحم نمی کند ، طبيعی ست که از حضور و جمع  ِ زندانيان آرمانخواه که داغ و درفش و تابوت و قيامت و  گرد و خاک توابين و خائنين را از سر گذرانده و  تسليم نشده اند  وحشت داشته باشد.  

   آنهم کسانيکه  شعله اميد در دلشان زنده است و تلاش ميکنند خود را براي فردا و فردا ها حفظ نموده و به سازمانهاي متبوعشان وصل شوند  
چنين حکومتی طبيعی ست که در َصدَدِ توطئه برآيد ، زندانی مقاوم برای چنين رژيمی نيروی ِ ُسرخ ِ بالقوه است که بايد از سر ِ راه بر داشته شود بخصوص وقتي در اولين فرصت به فکر پيوستن به صفوف ِ مقاومت افتاده از چنگش می گريزد ، به همين دليل
عمليات فروغ جاويدان هم که روي نميداد رژيم خميني از قتل عام زندانيان دست نمي کشيد ، به  َسر به نيست کردن ِ زندانيان نياز داشت و در اين ترديدی نيست

  براي يک رژيم مرتجع قرون وسطائي ، الزامات پذيرش آتش بس گشايش و رحمت نيست ، اصلا گروه خون ! حجاج های زمانه که روی " سندی بن شاهک "  و پرويز ثابتی و عضدی و رسولي و ساير ِشکنجه گران ساواک را سفيد کرده اند ، با صلح و صفا نميسازد ، وگرنه پس از آنهمه مصيبت ها و بي خانماني های جنگ کشتار فرزندان اين ميهن مظلوم چه توجيه انسانی دارد و با کدام معيار و ارزش معنوی جور در می آيد ؟
" چوب به دست داران قريه ورزيل " ! که جز به داغ و درفش نمی انديشيدند ، پس از صدور فتوای قتل جار زدند يالله ، بجنبيد به سرعت دست به کار شويد ، ُحکم ِ خداست و نبايد روی زمين بماند ! زندانيان را َسرند نموده و نخاله ها را دور بريزيد ، بي معطلی تند و تند اعدام کنيد.

اين کار اما بايد در خفا ! صورت گيرد ، ُمدام مي  گفتند نبايد از زندانيان، از يک ُمشت منافق و کافر َرکب بخوريم ، هيچ زنداني تا سر وقت خودش نرسيده ، نبايد کوچکترين بوئی از فتوای حضرت امام ببرد ، اگر می بينيد َسر و صدا می شود در موقع اعدام الله اکبر و شعار های ديگر ندهيد ، همه چيز بايد در سکوت مطلق انجام شود ، بايد دائما روي اين موضوع که اين هيئت برای عفو زندانيان ! آمده است ، مانور دهيم
پخش اخبار و تصميم امام ُحرمت شرعي داشته و مسئولان  و خدمه زندانها حق ندارند حتی ذره ای از آنرا به اهل و عيال وبيرون خود منتقل کنند.
 مسئولان زندان نبايد تحت تاثير نماز و روزه منافقين که از ُکفار بدترند قرار گرفته و اشتباه کنند ، ابن ُملجم ِ خبيث و همه خوارج نيز چنين بودند ،  َرحم بی َرحم ، هرکس هم که دل نازک است  جاي خودش را به ديگر ان بدهد.
می بايست برای نقل و انتقالات در زندان از کلمات رمزاستفاده نمود مثل حاجي بريم عبادت ! که منظورطناب ِکشي و آماده کردن جّرثقيل ها و . . . بود ، " اين ها را ببريد بند هايشون " !  که منظور بردن زندانيان براي اعدام بود ، بپا معصيت نکني - يعنی هيچ منافق و کافری از قلم نيافتد ، فاضلابها بايد زودتر تخليه شود - که منظور شناسائي هر چه سريعتر زندانيان مقاوم بود ، همه به گوش باشند ما گفتيم  بعدا کسي گله نکند - که منظور آماده باش پاسداران براي به دار کشيدن قريب الوقوع زندانيان بود و اينکه هر کس مي خواهد با لگد زدن به شکم يا  صندلي زير پاي اسيران ، فيض ببرد !  

کمسيون مرگ آنقدر در تاريکي و خفا  ياس ها را داس ميزد که هر چه آن تک و توک  زندانياني که با هيئت برخورد کرده بودند ، فرياد می کشيدند بابا دارند تند و تند اعدام ميکنند ، کسي باور نميکرد و به راستی هم تصور آنهمه جنايت و  در عرض چند روز ممکن نبود.

آقاي ايرج مصداقی نيز که آنروزها شاهد اين جنايات بوده  و خوشبختانه زنده و گزارشگر امين واقعيت هاست ، در خاطرات خويش نوشته است
 يکی از زندانيان مجاهد به نام حسين - ح ، برايم تعريف کرد که در سلول انفرادی با يکی از زندانيان مارکسيست از طريق لوله هوا کش صحبت می کرده است، هنگامی که او وی را در جريان اخبار قرار داده و تاکيد نموده بود که اکثر بچه ها قتل عام شده اند، وی تصور کرده حسين در انفرادی دچار ماليخوليا شده است ! و در صدد کمک به وی بر آمده و با مهربانی وی را خطاب قرار داده و گفته بود که نگران نباش ، سعی کن به چيز های خوب فکر کني
حسين دوباره تاکيد می کند که اگر فکر می کنی ديوانه شده ام و يا . . . ميل خودت است ولی من حالم خوب است و آنچه گفتم تصورات ماليخوليائی ناشی از انفرادی نيست ، واقعيت دارد
با توضيحات بعدی متوجه می شود که حسين از سلامت عقلی بر خوردار است و آنچه ميگويد شرح وقايعی ست که وی از کم و کيف آن مطلع است 
 

يکی از تصميمات سران رژيم اين بود که وقتی آب ها از آسياب افتاد ، خبر اعدام زندانيان را به خانواده هايشان بدهند و در اين مورد هيچ تعجيل نکنند ، آنان ميخواستند بيدادگاههاي چند دقيقه اي خود را ، دادگاههاي عادلانه اي که ُپروسه قضائي در آن به دقت رعايت شده قالب کنند ، اما قطع شدن ملاقات ها و پيگيري و نگرانی خانواده ها ُمزاحم اين تصميم بود ، با اين حال مسئولين زندانها هر آنچه ( تکرار ميکنم ، هر آنچه ) در مورد تاريخ شهادت زندانيان به خانواده هايشان گفته اند ، واقعی نيست
در گوهر دشت اما ، ماشين ُکشتار هشت روز تمام ِدرو مي  کرد ، روزهاي هشتم ، نهم ، دوازدهم ، پانزهم ، هيجدهم ، بيست و يکم ، بيست و دوم و بيست و پنجم مرداد
در رابطه با کمسيون مرگ ، از زندان ِ اوين تا کنون اطلاع دقيقي ندارم ، اين را ميدانيم که هيئت خميني ( نيري و اشراقي و پور محمدي ، و گاها شوشتري و رئيسي و رازيني و مبشري و . . . ) به تناوب در اوين نيز خون مي ريخت و اعدامها در زندان اوين زودتر از گوهردشت ــ  در ششم مرداد ِ شصت و هفت حدود ساعت دو و نيم نصف شب آغاز شده است.

 
رژيم از اواخر  ِ آبان شصت و هفت کم کم شروع کرد تا خانواده ها را در جريان جنايت خويش قرار دهد ، به خانواده اسيران غالبا گفته ميشد " به شما تبريک ميگوئيم ! چون لکه ننگی را از دامان شما پاک کرديم ! " سپس بلافاصله اضافه ميکردند  حق پوشيدن ِ لباس سياه و عزا داری نداريد . . . ادامه دارد
hamneshine_bahar@hotmail.com