همنشين  بهار

 گفتمان سنت گرائی به دنبال دشمن ميگردد

  پشت فتوای خمينی و قتل عام سال شصت و هفت
قسمت ِ آخر 

در  مقالات گذشته

 بايد گردن ها را بزنيم  ، راه ِ قدس از اوين و گوهردشت می گذرد  ، اين تو بميری ازآن تو بميری ها نيست ، کجاست سعيد ُسلطان پور تا چهره " سيمون ماشار" ميهنمان را به صحنه آورد ؟ ، مبارزه با فراموشی يک وظيفه تاريخی ست و آيا داستان سلمان ُرشدی با قتل عام زندانيان سياسی رابطه دارد ؟
از حهات گوناگون تراژدی سال شصت و هفت را بررسی کرديم ، قساوت و شقاوت نسبت به زندانيان ما را با اين ُپرسش هم روبرو ميکند که اساسا چکونه ذهنيت ِ خشونت در بخشی از لايه های طبقاتی يک جامعه شکل می گيرد ؟ و به طور خاص مجتبی حلوائی ها  عباس شمر ها و اکبر سوری ها با چه مکانيزمی گرگ شدند تا حدی که از به رگبار بستن و دار کشيدن خواهران و برادران خويش که روز و روزگاری با هم الله اکبر و مرگ بر شاه می گف تند و روبروی ناجی و ازهاری می ايستادند ، کک شان هم نمی گزيد ؟ اين موضوع صرفا يک بحث آکادميک و روشنفکری نيست ، برای ساختن فردای ايران زمين ،  که اميد ميرود هر چه هست و هرچه به تحرير در مي آيد ، ازجنس ِ کلام و زندگي باشد ، ايرانی عاری از بهره ِکشی و عوام فريبی ، ايرانی بدون ِ  " زندانی و زندان ِ سياسی "  به َکند و کاو دراين مسئله نياز داريم
موضوعي که تمام نويسندگان ِ ميهنمان  ، و نيز همه زندانيان سياسي را ( که در پی ِ آزادی به زندان های شاه و شيخ افتادند ) به چالش ميکشد.


پس از ساليان دراز که رژيم ضد خلقی شاه بيداد ميکرد ما همچون قحطی کشيده و تشنه ای که منتظر باران است در انتظار تغئير اوضاع و دگرگونی مناسبات آلوده ِ وابسته ساز می سوختيم که خمينی که اوضاع از هر نظر بر وفق ِ ُمرادش شده بود ، از َگرد ِ راه رسيد

 

 ميليونها مردم ِ ستمديده به خيابانها ريخته ، خواهان دگرگونی بودند و نيروهای انقلابی که به علت ضربات ساواک شاه و نيز انشعابات دروني ِشِقه شِقِه و ضعيف شده بودند ، تنها هنرشان اين بود که خود را جمع و جور کرده َسر ِ پا بايستند

 بعلاوه آنان بر خلاف خمينی نبض جامعه را در دست نداشتند و با فرهنگ و زبان مردم که وی فوت ِ آب بود چندان آشنا نبودند ، رفتار ِ ساواک پسند ِ ُاپورتونيست های ِ چپ نما نيز که به ُبروز ِ زودرس ِ راست ِ ارتجاعی  ياري رسانده بود ، آخوندها را به ُبلُبل زبانی واداشته و آنان در هر کوي و َبرزن و منبر و محراب برعليه مجاهدين و مبارزين ُکرُکری می خواندند
جدا از مردم عادي که تجسم خروش و فرياد خويش را در خميني جستجو ميکردند و خواهان چيزي بودند که نسبت به آن شناخت نداشتند ، برخي از گروه ها و جريانات سياسي و نيزبسياري از روشنفکران و اهل قلم نيز با در ِ باغ ِ سبزی که وي در پاريس نشان داد با وعده هاي دروغينش در مورد مجلس موسسان و آينده ايران که " مارکسيست ها نيز درابراز عقيده آزادند و .  ، بدون اينکه درک روشني از معنا و مفهوم آزادي و دموکراسي و نيز شقاوت بي انتهاي خميني داشته باشند ، ماهيت ارتجاعي ، ُمستبد و زن ستيزش را ـــ با اين توجيه که او از اقبال توده اي و مشروعيت تام و تمام سياسي برخورداراست و چاره اي جز" جاخالي دادن " و تمکين نمي ماند ـــ زير سبيلي ! رّد کردند.

راهبران برجسته اي چون مسعود رجوي و شکرالله پاک نژاد و . . . نيز که ُبروز ِ زودرس راست ارتجاعي را از همان زندان شاه ! پيش بيني ميکردند و و خصائص ِ ارتجاعي ِخميني و دار و دسته اش را مثل کف دست مي شناختند ، ناچار بودند تا روشن شدن ماهيت " امام ِ دجالان " براي همه مردم ، دندان روي جگر بگذارند. 
آيا به همين دليل بود که مجاهدين ، خمينی را " پدر و مجاهد ِ اعظم " ! خطاب ميکردند و در آغاز به شعار " سلام بر خميني ، درود بر مجاهد " رضا دادند و در مراسم چهارده ِ اسفند پنجاه و هفت بر سر ِ مزار ُمصدق آرم سازمان را در کنار تصوير خميني ! روي دست گرفتند  ؟ ويا مانند " شکري " از همان زندان مشهد ، در آبان پنجاه و هفت همه نيروها را به وحدت و جانبداري از خميني دعوت نموده و حتي پس از ممانعت چماقداران دزفول از رفتن به زادگاه خويش نيز جوش نياوردند   آيا در واکنش به چپ روي هاي کودکانه ديگران بود که امثال مجاهدين و پاک نژاد ب ها مي پرداختند ؟

آيا به ِصرف ِ اينکه آية الله طالقاني دراعتراض به انحصارطلبي هاي حزب حاکم به جاي صندلي  ، غمگين و محزون روي زمين مجلس مي نشست و از " استبداد ِ زير ِ پرده ِ دين " سخن ميگفت و فرياد ميزد " شورا ، شورا " ـــ ُحجت تمام مي شد ؟

از همه اينها گذشته در آنزمان چاقو نيز دسته ِ خودش را می ُبريد " ! حتی   ُسوليوان و برژينسکی و جورج بال و کالاهان و سران کمسيون سه جانبه " آمريکا - اروپا - ژاپن " و امثال" ثابت پاسال " و القانيان و اخوان و خيامی نيز اعليحضرت را دماغ در نمی آوردند ! در اين اوضاع و احوال ، خمينی دست به کار شد و ضديت آشکار رژيم شاه با ُسنن و ارزشهای مورد قبول مردم را پيراهن ُعثمان کرد و با سوء استفاده از خون و خرد نيروهای انقلابی و مترقی که با فدای خويش قلب تيرکی را دريده بودند ، بر " فقر ِ ُعنصر ِ ذهني " ، بر ذهنيت عاطفی و مذهبی توده های روستائی و کنارشهری ، و بر َخر ُمراد سوار شدو ما از چاله به چاه افتاديم  
اگر چه جنايات بي َحد رژيم آخوندي که شکنجه گران ساواک را هم قال گذاشته وانگشت به دهان نموده ، ستم نظام ِ پيشين را کمرنگ کرده است ولي واقعيت اينست که بخصوص پس از 28 مرداد به اين سو که کنسرسيوم غارتگر نفت بيداد ميکرد ، رژيم شاه بزرگترين َسد ِ شکل گيري نهادهاي دموکراتيک بود و سايه نيروهاي انقلابي را هم با تير ميزد

کافيست يادآوری کنيم که منهای شهدای ُبزرگواری چون دکتر ارانی و وارطان و . . . تنها از حماسه سياهکل  تا حول و حوش انقلاب چهل و شش نفر از زندانيان سياسی در زير شکنجه های ساواک شاه جان دادند 

    جدا از " مجلس ِ تشخيص ِ مصلحت " ! در کنفرانس ِ گواِدُلوپ و آخرين بازی ماهرانه ِ " جيمی کارتر " و  فقر  ِعنصر  ِِ ذهني که پاشنه آشيل انقلاب بود ـــ ظلمات پس از 22 بهمن 1357 و  ُملا ُخورشدن ِ آنهمه ايثار و رنج و شکنج که ُمنجر به سقوط رژيم شاه شد ، به کودتای بيست و هشت مرداد( و بالطبع به توطِئه و تجاوز ِ اجداد ِ عقيدتی - سياسی ِ بوش و بِلر ، برعليه دولت ِ ملی و رو به ُمدرنيته دکتر ُمصدق ) و در يک کلام به ستم رژيم پيشين نيز مربوط است  

 در فقدان هرگونه تشکل و نهاد و حتي َجو ِ دموکراتيک ، که ساواک اولدوروم مولدوروم و نسق گيري مي کرد و شاه " ماموريت براي وطنم " و کتاب " انقلاب سفيد " را به ُرخ کشيده فرياد مي زد"حزب رستاخيز و ديکر هيچ ! هر کس هم نمي خواهد گورش را گم کند و يا ُهلفتوني و زندان منتظر اوست " َرمالان و مداحان ِِِ بيدردي که همه شخصيت شان ريش و شکمشان بود و از موضع مادون سرمايه داري به َپر و پاي رژيم شاه مي پيچيدند با َعَلم و ُکتل و تعزيه و  ِتکيه و منبر و محراب ونوحه و رساله و ُدروغ و َدغل و پدر سوخته بازي " ! به ميدان آمدند و ادای ابوذر غفاری و چه گوارا را در آوردند وبرای اينکه از پستان دين شير دنيا بنوشند علاوه بر سرنوشت مردم ، کتاب خدا را هم به بازي گرفتند ، در يکدست ُقرآن و در دست ديگر ِکلاشينکف گرفته و با شعار حزب فقط حزب الله ! رهبر فقط روح الله ! در خيابانها َورجي  َورجي کرده ! رژه رفته و"  َهل َمن ُمبارز " طلبيدند اين چنين بود که مردم ستمديده را به سراب کشيده و با دجالگري خاص    آخوندي ، خود را ملجاء آنان معرفي نمودند و خميني ُنخود ِ هرآش شد.

  مارگيران ِ َمعرکه گير که کلمات ِ طيبه را نيز به صليب های جور و جهل خويش کشيده واز منبرهای چوبين مساجد به راديو تلويزيون و " منبرهای الکترونيک " ! ُنزول ِ  ِاجلال فرموده  و خدا و پيامبر را هم سپرکرده بودند ـــ رودرروي ِ مضمون رهائي بخش پيام انبياء و اولياء که قسط و رهائي ست عليه نيروهای آزاديخواه که استبداد ِ زير ِ پرده دين را نشانه گرفته و خواهان تغئير از ُبنياد بودند ، َسم پاشی نموده وعوام فريبی ميکردند  ، در حاليکه ُ براستی ُجز خودشان هيچکس کافر ِ حقيقت و منافق ِ دورو نبود و نيست.

      از خدا و پيغمبر و انبياء و اولياء َدم ميزدند اما حرث و نسل مردم را به تباهی می کشيدند!در حاليکه ارفاق نسبي رژيم سلطنتي در قبال آخوندها ،  ( که در طول تاريخ يار و َمَددکار ِ همديگر بودند )بر هيچکس پوشيده نبود برای خودشان سابقه انقلابی ! می تراشيدند وعليه پاک ترين فرزندان خلق دروغ مي بافتند.

امثال آية الله طالقاني و سعيدی وآشوری و گنجه ای  و ُمَحِدث و يوسف بهرامی و يحيي مصباح و . . .  ازجمله به علت پايداری در برابر ديکتاتوری شاه و دجالگری آيات شيطان و نيز حشر و نشر با انقلابيون واينکه جوهر دروني آنان ربطي به حوزه هاي جهل و جنايت ندارد ، حديث ديگری دارند

هم اکنون نيزاگر نظائر گلزاده غفوري و لاهوتی و ِاشکَوري و محمد رضا حکيمي و . . . به چشم ديگری نگاه ميشوند ، فقط به خاطر ايستادگی نسبی در برابر ارتجاع ِ حاکم است و لا غير.

 به اين حقيقت که ساواک به عمد خيلی به َپر و پای آخوندها نمی پيچيد و بسياری از آنان و اعوان و انصارشان را پس از گفتن  سپاس سپاس اعليحضرتا  در سال 55 از زندان آزاد کرد ، علاوه بر سران ساواک که هم اکنون نيز در قيد حياتند ، خود آخوندها واقفند. 

 بر خلاف دروغ های بازجو و شکنجه گر سابق " هادی غفاری " اگر چه پدرش مرد خوبی بود و مورد احترام زندانيان ، اما براثر سرما خوردگی شديد و کهولت ِ  ِسن ، به مرگ ِطبيعي در زندان فوت نمود.

 وقتی در سال  پنجاه و سه ايشان را( با پسرش هادي ، آخوندک ِ بی درد و عاری به نام " گلرو " و استاد جلال گنجه اي و . . . ) از بند 4 موقت زندان قصربه بند 1 و 7 و 8 آوردند و به دستور سرهنگ زمانی ماموران زندان ريش ِ آنان را تراشيدند ، آية الله غفاری عزا گرفت و در حاليکه استاد گنجه ای ميگفت " ريش که چيزي نيست ،  در راه آزادی بايد َسر داد " هادی گفت چون ريش پدرم را زدند ! وی از شدت ناراحتی می ميرد ! ، گرچه همين رفتار سرهنگ زمانی نيز ريشه در استبداد ساواک شاه دارد و محکوم است ، اما بر خلاف دروغهای هادی غفاری و حزب جمهوری به اصطلاح اسلامی ، آية الله غفاری زير شکنجه ُکشته نشد.
 تمامي آنها ، از کروبی گرفته تا معادی خواه و از رفسنجانی تا مهدوی کنی وبخصوص همين خامنه اي و برادرانش هادي و حسن و محمد که پايشان به زندان شاه افتاده بود ، در خلوت خويش آنچه را گفتم گواهي ميدهند.

 وقتي خامنه اي به دليل کتاب صلح امام حسن و آنچه در مورد آزادي هند تنظيم کرده بود ، با سلام و صلوات ! در بند شش کميته به اصطلاح ضد خرابکاري مدتي محدود به سر مي برد  فرياد مجاهدين ، مبارزين و فدائياني را که زير شکنجه هاي جانکاه شوک الکتريکي ميشدند مي شنيد.

  واقعش اينست که اساسا آخوندها هر موي شان يک ساز ميزند و به معنی دقيق کلمه اهل ُمبارزه و ايستادگی در برابرمناسبات ارتجاعي و ميرا نبوده و نمی توانندهم باشند ، آنان با ُکهنگی و پوسيدگی چفت و جور وگروه خونشان با قاعدين خوانائی دارد 

  خودشان هم ميدانند که ظاهر و باطن شان يکي نيست و جون به جون شان ُکنی شيشه خورده دارند.

يقولون بافوائهم ما ليس فی قلوبهم
ضديت بسياری از آنها با رژيم شاه نيز نه از موضع انقلابي و ترقي خواهانه ، بلکه از جمله به دليل ِ ُسلطه ِ آنچه رژيم پهلوی ُمدرنيسم ! می ناميد  ـــ بود که رنجش بزرگی از دنيای جديد را در بين طبقات ُسنتی ايجاد کرده بود 

 براي ايجاد نظمي پويا و نوين نبود که حوزه هاي علميه ساز مخالفت با رژيم پيشين را ميزد ، زمان که احکم الحاکمين است و همه دستها را رو ميکند نشان داد که در پوسيدگي و عوام فريبي ، رژيم گذشته به  َگرد ِ آخوند ها هم نمی رسد.

حوزه هاي علميه در آنزمان نيز غرقه در "  ُسيوطي " ،  َوسا ئل و َمکاسِب و . . . بود و در ظلمت شبانه آن روزگار "  ُلمعه " ! و نوري نمي تابيد ، حد اکثر درکي که ازپديده هاي نو و مسائل ُمستحدثه وجود داشت ، نه پيمان استعماری " سنتو " ، نه آرتيست بازي هاي سياسی و خيمه شب بازي هاي انتخاباتي ، نه قراردادهای ننگينی که رژيم شاه با آمريکا و انگليس می بست ، نه تراژدي فلسطين و ويتنام ، نه کنسرسيوم غارتگر نفت ، نه جنايات ساواک شاه که بهترين فرزندان مردم را زير شکنجه مي کشتند . . . که  مسائلی چون چگونگي بر گزاري نماز در قطب شمال و جنوب که 6 ماهه شب و 6 ماه روز است و کيفيت غسل در زير دوش به جاي خزينه بود.
خيلي که هنر ميکردند مانند حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ ناصرمكارم شيرازى با تشخيص درست ِ سمت ِ باد ! پس از 28 مرداد و شهادت امثال خسرو روزبه ، در رد ماترياليسم  " فيلسوف نما " را نوشته ، جايزه بهترين کتاب سال را از طرف دربار شاه به حود اختصاص ميدادند ! و يا براي کتاب شهيد جاويد صالحي نجف آبادي َرديه مينوشتند و يا همچون مشکيني با ادله قراني ! عليه اصل تکامل و کتاب خلقت انسان دکتر يدالله سحابي داد سخن ميدادند و به دکتر علي شريعتي به خاطر اينکه دستهاي آلوده " دستی برای گرفتن و دستی برای بوسيدن " ! را رو کرده بود - پيله نموده و دوش به دوش ساواک برايش توطئه مي نمودند  ، يکي از علل به زندان افتادن دکتر علي شريعتي در سال 52 ، آنچنان که بازجوياني چون " رسولي " هم بارها لو دادند ، شکايت ِ  برخي از آيات عظام به اعليحضرت همايوني بود ! که شاهنشاها ، شما که سايه خدا بر زمين هستيد ، بشتابيد که کيان اسلام را اين کافر ِ وهابي ، که هم ضد ِ دين است و هم دولت ! به خطر انداخته است .

وقتي هم از اقتصاد اسلامي صحبت مي شد ، شناخت و ديد آخوند ها از مسئله کنز و قسط و . . . صد پله از " جان ميليارد کينز " و امثالهم که براي نجات سرمايه داري ، چين و ُچروک آنرا ُاتو کرده بودند ! پائين تر بود.

خود ِ خمينی نيزگرچه نسبت به عافيت نشينان حوزه در نجف و قم و مشهد و امثال صدر و حکيم و شريعتمداري و گلپايگاني و قمي و شيرازي و . . . که اصلا در وادي ديگری بودند چند َسر و گردن بالاتر بود و گه ُگداري به آب و اتش ميزد ، اما وی نيز از موضع عقب مانده و مادون سرمايه داري با رژيم شاه در افتاده بود ، اگر عملکرد ارتجاعي ِ او را هم پس از انقلاب نديده بوديم ، يک نگاه عميق به کتاب " کشف الاسرار " وي آنچه را گفتم اثبات ميکند.

  اوکه قبلا عليه صهيونيسم و در رد ِ " کاپيتالسيون " و جشن هاي 2500 ساله و تاجکذاري شاه و . . . داد سخن داده و زندان و تبعيد رفته بود ، در سکوت و سکون حوزه هاي علميه بود که ُگل کرد و جدا از ويژگی های خودش ، از جمله به دليل ديکتاتوری شاه و فضای بسته آن دوران بر َسر ِ زبانها افتاد بی آنکه ماهيت عقب مانده اش با قضاوت و شناخت ديکران َمَحک بخورد.

وی گرچه جز در ايام خاص آنهم با ايماء و اشاره و ايهام سخن نمي گفت ، حماسه سياهکل را توطئه ِ صهيونيستها ! تحليل می فرمود و حتی حاضر نشد برای رهائي موسی خيابانی و يارانش که در تلاش براي رفتن به فلسطين ، َسر از شکنجه گاههاي عراق در آورده بودند ـــ اندکی خطر کند و پا پيش بگذارد ، و در حيات او نظائر حنيف و پويان و جزني و دکتر اعظمي و گلسرخي و شعاعيان و . . . به خاک و خون غلطيدند و ارتش ايران به نوکري بيگانه به ظفار رفت و . . . امابا اينکه بيرون ِ گود نشسته و دستش از دور بر آتش بود !  هاله ای از قداست گرفته و جاذبه داشت ( چرا ؟ ) او همه نگاه ها را متوجه خود کرده بود و حتی ژنرال جياب ميگفت خمينی مردی استثنائی ست و امثال " حامد ُالگار " و اسلام شناسان ! شوروي که به ايران آمدند ، پيشش ُلنگ مي انداختند ، در واقع برق ِ سه فازش همه را گرفته بود وتنها عناصر محدودي از نيرو هاي ترقي خواه ، جبهه دموکراتيک ملي ، فدائيان وبخصوص نظائر مجاهدين بودند که تمکين نکرده ، به قول احمد خميني با حضرت امام راه نمي آمدند و به هيچ صراطي مستقيم نمي شدند.

  زُوّارکه به مشهد و قم ميرفتند تصوير او را که در هاله اي از نور ، در ُبشقاب هاي سنگي قلم کاري شده بود ، يواشکي مي خريدند و تبرک مي کردند.
  کتاب " حکومت اسلامی " و سخنرانی هايش که (بر خلاف تحريرالوسيله و صلوة العارفين) براستي ُپراز ياوه و حرف ُمفت بود و وي بر روي آن لعابي از آيات و احاديث کشيده و به مضمون همان آيات هم جفا کرده بود ، درست به دليل فقدان جو ِ دموکراتيک در زمان شاه ، جاذبه داشت و بسياري دربدر به دنبالش مي گشتند و مخفيانه مي خواندند و حتي به خاطرش زندان رفته و شلاق مي خوردند
به ياد آوريم که استقبال از او در ورود به ايران تا هم اينک نيز نظير نداشته است و مردم نجيب و ستمديده ما تمامي شور و اعتماد خود را به پايش ريختند. او که با َدبَدَبه و َکبکَبه بسيار از گرد ِ راه رسيده بود و در جواب خبرنگار که پرسيد اکنون چه احساسي داريد ؟ سرد و خشک جواب داد " هيچ " ! ، نه تنها َادای ِ عارفان و اولياالله ! را در مياورد ، بلکه مرجعيت دينی و رهبری سياسی را نيز با هم در خود گره زده بود براي زيارت او که با عنوان ِ نائب ِ امام ِ زمان ، ولی ِ فقيه " روح خدا " و ِسيد ِ اولاد ِ پيغمبر ! به ميدان آمده و در ماه ديده ميشد وبه قول بي بي سی " آب دهنش تبُرک داشت " ـــ َسر و دست می شکستند و حتی در همان آغاز چندين نفر زير دست و پای مشتاقان ديدارش  ِله شده و جان دادند.
خمينی علاوه بر عواطف مردم ِ به جان آمده از ستم شاه ، بر شبکه تو در تو ، ريشه دار ! و سرتاسری روحانيت هم سوار بود ، شبکه و تشکيلاتي که به مثابه يک حزب ِ تمام ـــ همه و همه ، مخالف و موافق آنرا دست ِ کم ميگرفتند ! اما در همه شهر ها قصبه ها و حتی کوره دهات چون َکنه به ذهنيت عاطفی و مذهبی توده های روستائی و کنار شهری چسبيده بود

فراموش نکنيم که پاشنه آشيل انقلاب ايران " فقر ِ ُعنصر ِ ذهنی " بود و حرف بروجردی و کافی و آهنگران بيشتر از ارانی و شريعتی و ساعدی خريدار داشت و فی الَمثل نوارهای نوحه آهنگران به مراتب بيشتر از مرضيه و شجريان خواهان داشت. 

 همين الان نيزتعداد بسيار زيادي ( تکرار مي کنم ، تعداد ِ بسيار زيادي ) از مردم ما ( و به قول خودشان عاشقان حضرت مهدي ) که بعضا رابطه خوبي هم با حکومت ندارند ـــ هر هفته  ُمشتاقانه به سوي " مسجد ِ  َجمکران " می شتابند تا شايد آنجا امام ِ زمان را ملاقات کنند ، جائي که در ميان مردم صاف و ساده و معتقد ! برخي کلاشان نيز به جلد مداحان اهل بيت در آمده و به ريش خلق الله مي خندند ، اگر کسي آنچه را گفتم باور نميکند بهتر است به جاي به مسخره گرفتن باورهاي مردمي که در زندان رژيم خميني اسيرند ــ  يکبار هم که شده به مسجد جمکران تشريف ببرد تا َسرش سوت بکشد و بر حال ملت مظلوم و ستمديده ای که دين فروشان ِ دورو با اعتقاداتش نيز بازی ميکنند و به لجن مي ِکشند ، بگريد.

 حتی هنوز هم مسئله استخاره و تقليد و " رساله ِ عَمليه " مشغوليت ذهنی بسياری از مردم را تشکيل ميدهد ! افسوس که چنين است !اگر کسی جز اين بپندارد و دافعه هاي مردم به جان آمده از اسلام سراسر فريب آخوندها را مطلق کرده و به  َدَره َوري ها ! و هيستري ضد مذهبي دلخوش کند ، فقط از واقعيت ِ تلخ ِ جامعه ما پرت است ، همين

 دورو َبر ِ خمينی را جدا از سران روحانيت و بازار و ميراث خواران ِ َکلاّش اش که به همه چيز از جمله شريعت و دين به چشم ُدکان نگاه ميکنند ، معتقدين صاف صادق و ساده ای هم گرفته بود که از محرومترين طبقات اجتماعی بر خاسته بودند ، کسانيکه حداکثر دلخوشی اشان اين بود که " ان شاء الله بعد از خرمن چينی يا فراغت از کار، به زيارت امام هشتم ُمشَرف می شويم "  در آنجا نيز ، َهم ّ و َ غمّی جز اينکه دستشان به َحَرم برسد نداشتند اگر دری به تخته ای می خوْرد و نامشان در ُزمره کسانيکه به زيارت ِ کربلا ، يا َحج ِ ُعمَره و . . . ميرفتند  در می آمد که عرش را سير ميکردند و از شادی در پوست خود نمی گنجيدند.

    بيشترآنان ( اگرچه بي محتوا و شکلي ) با ُدعای ُکميل و ُندبه و توُسل و ختم انعام و زيارت عاشورا و روضه ُمشکل گشا و . . . هم پيوند داشتند و با هم کيشان خود مرتب جلسه و " گه َده " ! تشکيل ميدادند

 اگرچه برخي ازاين جماعت به دلائل گوناگون پس از انقلاب دو ريالي شان افتاد و َعَمَله ِ ُظلم نشدند واعتقادات و راه خودشان را از َدم و دستگاه آخوندها جدا نموده و پي کسب و کار خويش رفتند
 اما فرصت طلبان ِ َکلاش ، و نيز ُمعتقدين ِ پاک و پوکی ! هم بودند که وقتي رهبري انقلاب ضد سلطنتي به سرقت رفت و آنهمه رنج و ايثار ملا خور شد -  شور و پتانسيل توده اي را با کينه های کور و  دشمن يابی ! در ميان نيروهای انقلابی هرز دادند و درست به خاطر منافع خويش متوسل به خشونت شده ، رفتار ُمشمئز کننده ُچماقداران را که چه بسا با ُحسن ِ نيت ! جاده صاف ُکن ِ زندان و شکنجه گاه شده و بازيچه امثال بادامچيان و آيت و جواد منصوري و مير سليم قرار ميگرفتند ــ با عنوان ِ " وظيفه شرعی ِ حزب الله برای حفظ اسلام و انقلاب " ! ماست مالی کردند.

 شلاق به دستان ِ آينده ، َعَمله ِ ستم و بيداد با تشکيل کميته وسپاه و بسيج و . . .  به  " ِژ سه " و کم کم به دستبند و چشم بند و شلاق و کينه های کور نسبت به رزمندگان آزادي ُمسلح شدند ، در ميان اين عده کسانی هم بودند که رژيم از آنان باعنوان  باران ُشبهات ، پيچيدگی معادلات و " منسوبين ُشهدای جنگ و عمليات منافقين " ياد می نمود جنگ با کشورهمسايه که تقريبا

    همه و همه در غرب و شرق پشتيبان عراق بودند ، ديدار " رامزفلد " با صدام حسين و اعلام حمايت از او ، اجساد ِ ِتِکه ِتِکه ُشده ، نخل هاي سوخته ، شهرهاي ويران ، اينکه بدون استثناء همه کشورهای غربی همراه با آمريکا و ُدَول ِ مرتجع منطقه قطعنامه محکوميت رژيم ايران را در سازمان ملل امضا ميکردند و تنها امثال کوبا وويتنام و نيکاراگوئه و سوريه و ليبی طرف تهران را ميگرفتند ، همچنين برخی مصاحبه های تلويزيونی توسط خائنين و توابين ، دروغ پشت دروغ و کوه تبليغات عليه نيروهای انقلابی و . . . همه و همه به سود ِ دجالان ، فضا را تيره ميکرد.

 جدا از نا همزبانی ، عدم سنخيت و برخی چپ َروی هاي ِ براستي  َبچه گانه که ُدگماتيسم وهيستری ِ ضد ِ اسلامي را با سوسياليسم قاطی کرده و آتش بيار َمعرکه ميشدند ـــ مرتجعين هار و َهرزه ، سران دين فروش ِ روحانيت و بازار از بوق ِ َسَحر تا تنگ ِ ُغروب در گوش مقِلدين ِ خويش ِورد ! مي خواندند " کفار خرمن ها را آتش ميزنند ، در کردستان کومله و حزب دموکرات در شب عروسی َسر ِ پاسداران ِ مظلوم را ِگرد می ُبرند و به عروس و داماد هديه ميکنند ، منافقين از خدا بی خبر به هواپيماهای صدام حسين کافر ِگرا ميدهند تا خانه های مردم را به موشک ببندند و با عمليات مهندسی به شکنجه و ُمثله کردن افراد کميته و حزب الله مشغولند ،  سران شان از اسلام ارتداد پيدا کرده اند و مسعود رجوی در مصاحبه با " فرد هاليدی " در پاسخ به " نظر شما در مورد حجاب چيست ؟ گفته " اين احکام از متشابهاتند و نه از محکمات ، خداوند پاسخ تمام مسائل را نميدهد " ! کفار و منافقين تارک الصلوة و هميشه جنوب اند !  اهل ِ ُغسل و طهارت نبوده ، َسر پا مي شا . . . ، شرع و َمرع حاليشان نيست و مثل لقمه نمک به حرام می مانند  . . . ولی ما فرزندان حضرت امام ، تکليف گرا و فتوا پذيرو ُمقلدهستيم و امرمبارک ايشان برايمان " واجب الطاعه " است و رد خور ندارد ، کافر در شمار " نجس " ها محسوب ميشود ، امام فرموده اند " منافقين از کفار بدترند  " و بايد اعدام شوند ، اين حکم خداست و بايد به فوريت اجرا  گردد تا بر زمين نماند.

  نظائر ري شهري و رفسنجاني و عسکر اولادي و محسن آرمين و ديالمه و فيروزآبادي و ُملاحسني . . . نفرت از آزاديخواهان را که شهيد و زنده اش را کافر و ُمنافق لقب ميدادند ، در جان ِ " ژ سه بدستان " می دميدند و اين غيظ و کين را در مساجد و ُحسينيه هاي ِ تيمي ! باسوء استفاده و برخوردهای صوری با آيه و حديث و قران و نهج البلاغه و اصول کافی واهل بيت عصمت و طهارت . . . سوهان زده و تيز و تيز تر ميکردند.

 امثال خزعلی و جنتی و مصباح يزدی و لاجوردي و قدوسی و جوهری و حاج داود رحماني درست مثل مرتجعين ُفرصت طلبي که کمونيست های فداکار و اصيل را با استناد به آثار مارکس و انگلس و لنين ، خانه نشين کرده واز دور خارج ميکنند تا " تزاريسم " درون خويش را " سوسياليسم " جا بزنند ـــ با سوء استفاده از آيه ۵۹ سوره احزاب و آيه ۲۰۰ سوره بقره و آيه ۱۴۵ سوره نساء و . . . وداستان اجداد ِ عقيدتي - سياسي اشان  عبداله ابن ُاَبي  و طلحه و ُزَبير و بخصوص مضامين ارزشمندي که در زيارت عاشورا يزيدها و خميني هاي زمان را تداعي ميکند. 
اني ِسلم ُ ِلَمن ساَلمُکم و حربُ ِلَمن حاربکم . . . لعن الله آل زيادو آل مروان . . . لعن الله ُعَمر ِ سعد و لعن الله شمر و لعن الله ُاَمة اسرجت و الجمت و تنقبت ِلِقتاِلک .

 با دجالکري تمام خميني را جاي قهرمان عاشورا ! نشانده وخود را اصحاب حسين ! جا ميزدند ، تا لابد به کمک توابين خائن که َاداي " ُمختار ثقفي " را در مي آوردند به شکنجه وکشتار اسيران دربند که برايشان حکم ِ شمر و يزيد را داشت ! بپردازند و پرداختند.

     از قديم و نديم باب الحوائج ِ آخوند هاي حق پوش ودين فروش مقولاتي چون سپاه يزيد و اصحاب حسين بوده است ! اين واقعيت دارد که زندگي صحنه جدال بين نور و تاريکي ست و" هر روز ي عاشورا و هر زميني کربلا و هر انساني شمر ، ويا ، ُحر است  " اما مرتجعين که به معاني غائي نهفته در کلمات نيزلجن پاشيده اند ، با برخوردهاي صوري و فرصت طلبانه و با سوء استفاده و تحريف واقعيت هاي تاريخي خود را اصحاب اباعبدالله ! خميني را سالار کربلا ! و نيروهاي آزادي طلب جامعه را لشکريان يزيد جلوه ميدادند، لاجوردي ها وداود رحماني ها به اين ترتيب افراد را در ذهن خويش دسته بندي نموده و در جايگاه خود ! مي نشاندند و با عصبيت های کور و به قول قرآن " َحمية الجاِهليه " شمشير ها را از رو می بستند.

بذر ِ خشونت و کين را ، " تحت الَحنک بندان ِ زير ِ ريش " شيخک هائي که در سرتاسر تاريخ ايران ، پاشنه کش استبداد  استعمار بوده اند آبياري نمودند ، همانها که چشم ديدن مجاهد و غير مجاهد را نداشتند و همه را با يک طناب !( آري با يک طناب ) به دار کشيدند ، قاتلان شهيدان و غارتگران حرث و نسل اين ميهن مظلوم در درجه اول آنها هستند  

قساوت و شقاوت ِ کسانيکه  َسر ِ طناب ها و يا " گلنگدن " ها را ميکشيدند و حتي به اجساد ِ ُمطهر ِ شهيدان لگد می کوبيدند ، از همين سر چشمه ِگل آلود آب ميخورد ! و ريشه در رفتار مرتجعيني دارد که هميشه باِلش و ُمتکاي حکومت هاي َجبار بوده اند ، ماهی از َسر گنده گردد نی ز ُدم.

   اگرچه  َشغب ِ هر انقلابي خشونت است و وقتی جامعه جهش وار تغئير می کند ، به دليل سرعت تحولات و نيز بستر سازی برای تسريع تحولات ، به درجه ای از خشونت که نقش ُمعين َعَمل و کاتاليزور را بازی ميکند ، برخورد می کنيم ، اما  اين واقعيت آنهمه ويرانگری را پاسخ نداده و توجيه نميکند ، رفتار  ِ شکنجه گران در رژيم خمينی به کند و کاو ِ بيشتر نياز دارد ، نميشود با همه چيز  با آچار فرانسه ِ " لومپنيسم " ! و ُنسخه های کليشه ای برخورد نمود و مثلا مدعی شد که همه آنان قبلا نيز چاقو کشان غدّاری بوده ! َبدنشان ُپر از خال کوبی ست ! و مثلا در چاله ميدان ها بزرگ شده اند.
بسياري از آنان با عشق به آزادی به مصاف پليس شاه رفته و در برابر گارد های مسلح رژيم پيشين سينه خود را سپر ميکردند  در گذشته اهل نيايش و راز و نياز بودند ! و چه بسا در ُمخيله اشان هم نمی ُگنجيد که روزی کابل به دست گيرند و يا هموطنان خويش را به رگبار ببندند.

 مرگ خواهی ! و برداشت کور از" دنيای فانی که از آب ِ َدهن ِ ُبز ِ َگری هم ارزش کمتری دارد " ، نظريه کلاسيک " فرويد " که يکی از زمينه های مهم خشونت را وجود اصلی به نام غريزه مرگ  - تاناتوس - در روان انسان ميداند که از جمله متضاد غريزه زندگی - ِاروس - ست ، نظريه ناکامی درروانشناسی اجتماعي ، نطريه " شخصيت اقتدار طلب " مکتب فرانکفورت که افرادی چون " آدرنو " ارائه ميکردند ، نظريه " تاثير ِ نمايشی " در روان شناسی اجتماعی و . . . گرچه ميتواند تا حدودی به اين سئوال پاسخ دهد که چرا و چگونه افرادي که تا ديروز معمولي مي نمودند گرگ شده ، شلاق به دستان قهار وشکنجه گران مکاری از آب در آمدند ، اما هنوز جواب ِ کامل سئوال را نميدهد.

آيا نيروهای ُسنتی چون در مقابل فرايند ِ ُمدرنيسم ( يا ُرقبای سياسی ) احساس بی آيندگی می کنند به عنوان يک مکانيسم  ِ جبراني يا دفاعی به خشونت و بگير و ببند متوسل ميشوند ؟ تا سرنوشت محتوم خويش را به عقب انداخته و از وقوع آن جلوگيری کنند ؟   ُ

پر واضح است که خشونت در اساس يک پروژه سياسي ست و برای ايجاد ُرعب و وحشت آگاهانه انتخاب ميشود ، خشونت ِ سياسی ُمتکای ديکتاتور هاست و پياده نظام اين پروسه هم شکنجه گران هستند که تحت تاثير سياست ها و تبليغات " پروژه هويت سازی " مرزبندی قاطعی بين خودی و ناخودی ميکشندو با جو خشونت پروژه هويت را تقويت ميکنند - افکار عمومی هم غالبا با سکوت خود بر آن ُصُحه ميگذارند. 

  ديوار  ِکشی بين ِخودي و ناخودي ، دشمن يابی و ُپروژه ِ هويت سازی ، به آخوند های مکار امکان داد تا با سوار شدن بر کينه های کور  ِ ُمعتقدين و ُمقلدين خويش از آنان َعُضدیو رسولی و شکنجه گران قهار بسازند.
اين نقشه شوم را اسلاف آنان نيز در گذشته اجرا کرده و موفق شده اند. مثلا فرقه های دينی پروتستان و کاتوليک درجنگهای صد ساله اروپا با پروژه هويت سازي براحتی خون همديگر را می ريختند.

    هيتلر ، گوبلز و ساير فاشيست ها نيز درجنگ دوم جهاني همين کار را ميکردند اول جا می انداختند که يهوديان از  سوسک " هم کمترندسپس فرمان قتل ميدادند . افرادی که اين کار را ميکردند معتقد بودندسوسک و پشه مي ُکشند ! نه انسان، آنان همچنان که در خانه خويش مقابله با سوسک و پشه را لازم دانسته واز ُکشتن حشرات موذي !  ِابائي نداشتند  ، در آزار و تيرباران مخالفين خويش نيز لحظه اي ترديد نمي کردند.

 يک نمونه ديگرفدراسيون يوگسلاوی ست که پس از فروپاشی ِ آن پروژه هويت سازی تشديد شده ، در دستور کار ِ ُمرتجعين قرار ميگيرد ، در حاليکه مسلمانان هرزه گوين سالها در کنار صرب ها زندگی ميکردند و حتی زبانشان يکی بود ، به محض اينکه مسئله هويت مسلمان و صرب و ايجاد سرزمين های قومی مطرح گشت ، ُکشت و ُکشتار و ارعاب به عنوان ابزار اين پروژه انتخاب شد. 

 بانيان هويت سازی بسيار مايلند احساسات را بر عقل جمعی حاکم کنند و درست به همين دليل به خشونت نياز دارند ، مثلا بنيادگرايان هند مشروط به اينکه هوادارانشان خون ِ ُمسلمانان را بريزند ! به آنان قول رستگاری ! ميدهند، به همين منظور برای قتل و غارت و حمله به مسجد " بايری " و در واقع تشديد پروژه هويت سازي ، زمينه چينی کردند تا احساسات مسلمانان را جريحه دار کنند ، چرا ؟ چون عمل متقابل از سوی آنان به قطب بندی جامعه می انجاميد و آنها دقيقا همين را می خواستند ، کاری که رژيم خمينی و هفت خط هائی چون رفسنجانی و مصباح يزدی و عسکراولادی و . . .  به اسم ِ اسلام ! با بسيج چماقداران بعضا مومن وساده لوح ! و حمله و غارت دفاتر سازمان هاي انقلابي دنبال ميکردند.

تازه يک چيزی هم طلبکار می شدند که اين گروه های سياسی و بخصوص منافقين هستند که به جو خشونت دامن می زنند وگرنه حضرت امام حاضر نبوده و نيستند که حتی پشه ای را هم آزار دهند. 
 اين ُحقه بازي درهمه جا ،  در جنگ های صليبی که پاپ اعظم ارتش ۱۱ ساله ها را نيز بسيج ميکرد ، در همه جنگ های " حيدری - نعمتی "  در تمامي شيعه ُکشي ها و ُسنی ُکشي ها و جشنهای  کثيف ِ " ُعَمر ُکشان " و . . . ونيز نمونه های ُمدرن ِ آن از کمون ِ پاريس و انقلاب 1917 شوروي تا کنون ــ که کمونيست های شريف و اصيل همواره قربانی آن بوده و هستند، و همچنين   سوء استفاده ِ " ُمدعيان ِ صاحب اختياری ِ جهان " از حادثه يازده سپتامبر ، که برای جهانی شدن اقتصاد و سرمايه ( گلوبلوزيشن ) ، جهانی را به جنگ و خشونت کشيده اند ، و اينکه " آيات عظام ِ حاکم بر بی بی سی و سی ان ان "  ; کاسه کوزه هر چه نابسامانی در سياست واقتصاد بيمار سرمايه داری آمريکا و غرب است  َسراسلام و مسلمانان می شکنند " ـــ همه و همه اهداف تجاوزگرايانه و ارتجاعی را دنبال ميکنند.

 فراموش نکنيم که در کشورهائی نظير ايران " سنت گرائی در قدرت " با خشونت سياسی در رابطه است و اساسا گفتمان سنت گرائی به دنبال دشمن ميگردد ! و دشمن شناسی که از قضا موضوع مورد علاقه خامنه ای بوده و هست ، يکی از اصول آنست
مرتجعين که با دروغ و َدغل روی دفاع از اسلام و شرع ! انگشت می گذارند ، برای اينست که جنايات خود را که دقيقا برای غارت و چپاول و کسب امتيازات گوناگون است ــ توجيه کنند ، وگرنه آنها برای ِارزش های معنوی فاتحه هم نمی خوانند ! و حتي شيطان راهم لب جوی آب برده ، تشنه بر می گردانند.

  آريِ مجتبی حلوائی ها ،اکبر سوری ها ، عباس شمر ها و بازجويان و طناب به دستان در قتل عام سال شصت وهفت  ، اگرچه ناکامی های گذشته و رگه های ناخالص شخصيت اقتدار طلب و معيوب خويش را در آزار و شکنجه زندانيان سياسی بازتاب دادند و از بس در برابر چشمان سرد و بی روحشان اسيران بی پناه جان دادند ، برايشان ُقبح ِ شکنجه و ُکشتار از بين رفت . . . اما در سيستم ناعادلانه ، سيستم جهل و جنايت ِ آخوندی ،با " پروژه هويت سازی " و دشمن يابی که قاتلان اصلی يعني سران دين فروش و مرتجع روحانيت و بازار ، سامان دادند ــ  قدم به قدم خوی انسانی خود را گم کردند.

  اگر سيستم به گونه ای باشد که عطوفت و مهر و ايثار را در روابظش برچسته کند ، همياری و همدلی و عشق ُمبدل به " ارزش " شده ، ضد ارزشها غزل خدا حافظی را خوانده و به پشت صحنه رانده می شوند.
اما در سيستم بی عدالت معيوب که دشمن خوبی و زيبائی ست و" لبانت را می بويند مبادا گفته باشی دوستت دارم " عشق و احساس و عاطفه ُجرم محسوب شده و حبس می شود و به همين دليل نميتواند خودش را نشان دهد.
در چنين فضای الوده ای که " سنگ ها را می بندند و سگ ها ررا رها می کنند " روح و درون آدمها زخم می خورد و در صورت تداوم زخم خوردگی ، چرک می کند و هنگامي که به چرک می نشيند ُبروزش با فجايع انسانی همراه است.
رژيم فاسد آخوندی که َرگ و ريشه اش با بی عدالتی و عوام فريبی  و خشونت و خرده شيشه ! همراه است ، برای پياده کردن نقشه ها واجرای جناياتش به " پياده نظام " وافراد بخصوصي نياز دارد که ( چون پيراهن قهوه اي هاي آلمان نازي ) پس از َسرخوردگی های بزرگ و ُعقده های رنگارنگ ، در سرگشتگی و پريشانی ، از خود بيگانه شده اند ، نياز به افراد " تکليف گرا و فتوا پذير "  دارد ، افرادی که خود را " معتقد و مقيد به آداب دين و شرع انور" دانسته و خود نيز خود را قانع ميکنند که آنچه انجام ميدهيم در جهت رضای حق تعالی ست 

 مجتبی حلوائی ها و همه کسانيکه زندانيان سياسی را دار زده و يا به رگباربستند اگرچه به امثال منوچهری وحسيني و ساقی و ساير شکنجه گران ساواک ِاقتدا نموده ، آنها را ُپشت سر گذاشته و مرزهای جديدی از شقاوت و ِدنائت آفريدند، اما از آغاز جاني و شکنجه گر نبودندوچه بسا با انگيزه های تيره و شرهم قدم به ميدان نگذاشتند ، ولی در مکتب خانه " آية الشيطان های ِ َمکار " که خدائی جز سرمايه و منافع خويش نداشته ، روزي هزار بار به هزار ُبت ُسجده ميکنند ،  ِالينه " و َمسخ و ُمبدل به گرگ شدند بطوريکه ازشکنجه و َپر َپر کردن بهترين فرزندان ايران زمين که در اصل خواهران و برادرانشان بودند و با هم " مرگ بر شاه " گفته و مقابل ِ امثال ِ " ازهاري " و ناجی و گاردهای شاه ايستاده بودند ، لذت می ُبردند و اصلا نه تنها َکک شان هم نمی گزيد ، که با " تسويل و تزئين " عملکرد ِخويش ، به رگبار بستن و دار کشيدن ِ بهترين فرزندان خلق ر ا  مرضی لله  ! و عبادت تلقی ميکردند.

hamneshine_bahar@hotmail.com