همنشين  بهار
مبارزه با فراموشی وظيفه تاريخی ست
قسمت ِ پنجم
پشت ِ فتواي خميني و قتل عام سال شصت و هفت
در قسمت های گذشته گفتيم که برای َسر به نيست کردن زندانيان سياسي ، مدتها پيش از سال شصت و هفت  َسران ِ رژيم اعم از اصلاح طلب ! و ِافساد طلب ! توافق و ِاصرار و ِاجماع داشتند وزمينه چيني کرده و آتش تهيه ! ميريختند 
 ُجدا از اامثال خامنه ای و رفسنجانی و جنتی و مصباح يزدی و . . .   نظائر خاتمی و کروبی و مجتشمی و موسوی خوئينی و . . .  نيزکه اکنون َادای ِ ُولتر و ُمنتسکيو را در می آورند ، کار چاق ُکن اعدامها وآتش بيار معرکه بودند
ميراث خواران خميني با شدت گرفتن بيماری وي در سال 67 زير پايش نشستند تا علاوه بر ختم جنگ و َخفه کردن ِ  ُمنتظری ، از شر ِ زندانيان سياسی راحت شوند
خمينی که به قول لاجوردي " در گذشته های دورهم از ُکفار بری و از منافقين َحذر ميکرد " خودش ختم  ِ روزگار بود وهمه را َلب ِ جوی ِ آب ميبرد و تشنه بر ميگرداند ، او  پس از پذيرش خفت بار  ِ آتش بس ِ
جنگی که قرار بود تا رفع فتنه در جهان ! ادامه يابد و از کربلا تا ُقدس معرکه بگيرد ! با رسوا شدن ِ فرهنگ حوزه و بسيج و هنگاميکه ُخلص ترين نيروهايش نيز دست از پا درازتر خسته و مسئله دار از جبهه باز گشتند ، با فتواي قتل عام زندانيان ( و ُپشت بندش مسئله سلمان ُرشدي ) با صحنه ديگری از به اصطلاح جنگ ِ حق عليه باطل، فيل تازه اي هوا کرد تا علاوه بر پاک کردن صورت مسئله اسيران در بند و . . . مخالفين درون حکومت را نيز سرند کند
 فتوای قتل عام زندانيان سياسی به بيرون زندان هم سرايت کرد
و علاوه بر ربودن و سر به نيست کردن برخی از زندانيان آزادشده ، ترور مخالفان و دگرانديشان را نيز در داخل و خارج کشور سامان دادترور امثال سامي و فرخ زاد و قاسملو وکاظم رجوي و . . . که جاي خود دارد ، حتی قتل های زنجيره ای نيزازاين سر چشمه ِگل آلود آب ميخورد
ديديم که انتخاب آخوند نيري به عنوان قاضي شرع ! در کمسيون مرگ آگاهانه بود
،  خميني ميخواست ِنق ِنق های احتمالی را بخواباند و او از نزديکي نيري به بيت گلپايگاني و اراکي و . . . اطلاع داشت و حساب همه چيز دستش بود
مرتضي اشراقي ِ گلپايگانی هم امرَبر ِ ُمطيعی بود که بعد ازبدرود با سجايای انساني ُمبدل به گرگ شده و همراه با نيري و پور محمدی جلاد وزارت اطلاعات ، به عنوان 
سه تفنگدار خميني به جان بهترين فرزندان ايران زمين افتاد و با حلق آويز کردن و رگبار بستن آنان فيض ! برد
امثال نيری پس از اعدام رعناترين گلها ، هوس گل نموده و به گلخانه زندان ميرفتند ، قساوت اين جانيان و مظلومي هزاران َسر َبر دار منتظر نويسندگان و هنرمندان ميهنمان است تا براي هميشه زنده بماند ، چهره های هزاران سيمون ماشار اين ميهن مظلوم اما ُپر اميد را بايد سعيد سلطان پورها به صحنه آورند تا نسلهای آينده در دام هيچ خمينی ديگری نيافتند و قدر
آزادی  " تنها خدائی که بايد به نيايشش برخاست . . . آن محبوب بی پايان مشترک که به تفرقه پايان ميدهد و سرود ها و دستها را يگانه ميکند " رابدانند . . . و اينک ادامه ماجرا

اکنون وقت آنست که به يک نکته ظاهرا بی اهميت اشاره کنم و آن گزارشات دروغی ست که در چرائی و علت اعدامهای سال شصت و هفت ، اينجا و آنجا عنوان ميشود
براي اينکه اين موضوع را حلاجی کنيم ، لازم است مقدمتا نکات زيررا يادآور شوم
 از همان آغاز که خميني بر َخر ِ ُمراد سوار ُشد ، با فرهنگ ملي وجريان روشنفکري ايران َدر ُافتاد واز آنجا که هيچکس نمی گويد دوغ من ُترش است ، با تسويل و تزئين جناياتش ، با کلا شي ِ تمام به انبياء و اولياء متوسل ُشد واستبداد ِ زير ِ پرده ِ دين را احکام الهی ! جا زد
در حاليکه رسولان و ُمَبِشراني چون محمد ، رودر دوي ِ اشرافيت ِ بهره ِکش ِ بيدادگر ، پيام آور مهر و ُبردباري " َرحَمة ِللعالمين " و مشعل راه رهائی از جبر و بندگی بودند ، و بنا بر َنص ِ صريح ِ قرآن  ِاجبار و فشاری در دين وجود ندارد ( بقره 256 ، يونس 99 ، غاشيه 21  ق 45 . . . )امثال خميني که سنگ ِ محمد و علی و ائمه اطهار را به سينه ميزنند، عملاخط ِ قاتلان آنان و جنايتکاراني چون حجاج بن يوسف و ُمتوکل ِ عباسي را پيرو& #1740; ميکنند که با ريا و تزويربه دين خدا متوسل ُشده و نه تنها نَسق ِ مسلمانان را ميگرفتند ، بلکه سوهان روح ِ غير مسلمانان نيز شده ، عمليات کافر ُکشي راه مي انداختند 

 طبري در جلد چهاردهم تاريخ خويش ( صفحه 6019 به بعد ) به اين دجالگري ها اشاره نموده که وقتي مرور ميکنيم بي اختيار به ياد رژيم خمينی افتاده و رفتار زندانبانان و اعضاي کمسيون مرگ در سال شصت و هفت را بياد مي آوريم.

 نظائرلاجوردي و حاج داود رحماني که هر مويشان يک ساز ميزد ، برای درهم شکستن روحيه مقاومت زندانيان و پياده کردن نقشه هايشان و نيز " مَسِجد يزه کردن ِ " زندان ! با  ُکپي برداري ازرفتار قتيبه بن مسلم ، نماينده بي فرهنگ حجاج بن يوسف در خراسان و دژخيماني چون متوکل عباسي به شکنجه و شلاق متوسل ميشدند و نامش را " ارشاد " ! ميگذاشتند ، آنان رسما ميگفتند برای ابلاغ دعوت ! به ايجاد عادت و ِاعمال ُقدرت نيازمنديم ،
زور گوئی در ذات ِ ارتجاع است ،  در پوسيدگي و رفتار ظالمانه آخوندها و به قول دکتر ساعدی  چوب به دست داران قريه ورزيل   که خود را آقا بالا سر و قيم ِ ذهن ! مردم نيز ميدانند وتفکرات عهد بوق و دوران برده داری را به نام اسلام قالب کرده وبه خورد ِ جامعه ميدهند - ترديدي نيست  
   همين حضرت آية الله العظمي سيد علي خامنه ای دامت برکاته ! پيش از انقلاب رسما به دانشجويان مذهبي دانشگاه مشهد خط ميداد ، اگر لازم بود مارکسيستها را ُکتک هم بزنيد
    
   از اين نمونه ها بسيار است و همانطور که گفتم اينگونه مکارم اخلاق ! را درنياکان عقيدتي خميني ، يعني خلفای َجبّار اموی و عباسی نيز ُسراغ داريم
اما واقعش اينست که گرچه خمينی و اعوان و انصارش ُپشت ِ نام ايران و اسلام َسنگر گرفته و به جنگ نور و روشنی آمده اند، اما اين نيروهای ُکهنه دشمن  ِ رحمت و مهر و خصم ِ انبياء و اولياء هستند وفرهنگ ِ شاد و ُپر از ُمدارای ميهن ما را هم نمايندگی نميکنند
ايران زمين به عنوان ِ " چهار راه حوادث " و يک چهار راه جهانی محل برخورد اديان و عقائد گوناگون بوده است
تساُمح ِ کوروشی ، ُمدارای يزدگرد ِ اول - که از قضا درست به دليل همين بردباری ، خمينيون ِ زمان به او " يزدگرد ِ بزهکار " ! لقب ميدادند ، و آزاد منشی و همبستگی انسانی که بر خلاف قرون وسطی و تفتيش عقائد ، در ادبيات ايران موج ميزند ، و اينکه فقيه و واعظ و و زاهد و صوفی ، که به دروغ ادای ياران خدا را در می آورند، در سرتاسر فرهنگ و ادب پارسي ، راهزن و شيطان و خونخوار و ُمزِورانی که چون به خلوت ميروند آن کار ديگر ميکنند ، معرفی شده ا ند
و اينکه اين تافته های ُجدا بافته را مردم با هوش ما حتی در  تسبيح هم دست می اندازند و دانه های ُمتفاوت را آخوندک ! و شيخک ! مينامند  . . . همه و همه نشان ميدهد که طناب به دستان در قتل عام شصت و هفت ، هيچ ربطی به مردم شريف و فرزانه ما ندارند
آثار خيام و عطار و ناصر خسرو و ُعبيد ِ زاکانی و نسيمی وفروغ و شاملو و  خوئی و اسماعيل يغمائي و هادی خرسندی و صدها شاعر دردمندايران زمين . . . سرشاراز اشعاري ست که از ديدگاه مرتجعين هر کدام بوي ُکفر و زندقه ميدهد در يک کلام ُمرتجعين هدفي جز چپاول و جنايت ندارند و سخن گفتن شان حتي ازشعائر مذهبي و دين خدا جز عوام فريبی نيست 
با اين ُمقدمه ميخواهم بگويم که درد خمينی و همه طناب به دستان ، بر خلاف آنچه بعضی از گروههای سياسی به دروغ عنوان ميکنند نماز و شعائر مذهبی و يک ِسری ُفرم و شکل نبوده و نيست  اگر کسی صادق باشد و غير از اين بگويد رژيم َکلاش ِ خمينی را نشناخته است 
 وقتی شکنجه گران به آزاديخواهاني که از همه چيز خود گذشته اند و جز بهروزي و پيروزي خلق شان آرزوئي ندارند شلاق ميزنند و سوره والعصر می خوانند بيشتر از هر کس خود را تسلي و بازی ميدهند و اين به خودی خود چيزی را ثابت نمی کند ، فراموش نکنيم که شکنجه گر نيز خود به نوعي اسير و قربانی ست
آنکه " لفي ُخسر " و رو به آنتروپی و زوال است نيروهای پوسيده و ايستا ست ، نه فرزندان شريف اين ميهن که چون شمع شبانه مي سوزند تا روشنی بخش شبهای تاريک باشند
   رفتار ِ امثال مجتبي  حلوائی که به دستورُ قضات هرزه و هار در هر وعده نماز با شلاق به جان خواهران و برادران مارکسيست می افتاد ، درست آن روی ِ سکه ِ رفتار ساواک شاه است که توسط سرهنگ زماني در زندان قصر برای جلوگيری از خواندن  ! نماز صبح ، به زندانيان مسلمان شلاق ميزد 
 شکنجه گران چه از نوع شاه و چه شيخ هدفی جز به تسليم کشيدن زندانی و ُکشتن روح اعتراض نداشته و ندارند ، همه جای تاريخ همين جور بوده ، مگر در محاکمات ننگين و ظالمانه دهه سی در شوروی به اصطلاح سوسياليستی نخودچی کشمش پخش ميکردند ؟ کدام عنصر مسئولی ست که با اين بهانه آنهمه فداکاری و از خود گذشتگی های زنان و مردان کمونيست را فراموش کند ؟  " يادهای ِ زندان " ! و تراژدی غمبار قتل عام شصت و هفت را اينقدر پائين نياوريم و با گزارشات دروغ يا ُمبالغه آميز به حقيقت جفا نکنيم ، اگر به راستی دليل اعدامهای سال شصت و هفت مسلمان بودن و نبودن ، نماز خواندن و نخواندن بود ! پس چرا هزاران مجاهد خلق به دار کشيده شدند ؟ اما بسياری از جمله زنان زنداني که خوشبختانه تسليم نماز اجباری شکنجه گران هم نشدند ، مانند خانم ها منيره برادران ، شهر نوش پارسی پور ، نسرين پرواز ، ميم - آزاد ، غزاله علی زاده و . . . که  ادبيات زندان را ُپر بار ساخته اند - نه تنها اعدام نشدند بلکه به کوری چشم رژيم خمينی از زندان هم بيرون آمدند ؟ کسانيکه آگاهانه حقيقت را تکه پاره و قلب ميکنند خود اين " حقيقت ِ ساده " ! را به خوبی ميدانند که اصلا مسئله غير از اين است ، زندان خمينی يک زندان کلاسيک ِ شناخته ُشده - مانند زمان شاه نبوده و نيست ، شاه در زندان خود می خواست از زندانی يک ُمجسمه ! بسازد ، اما خمينی و رژيمش می خواهند از زنداني  ُتفاله ای بسازند که حتی در نهائی ترين لايه های ذهن و عاطفه اش هم تسليم باشد

همين جا به زندانيان شريفی که آزاد شده اند سلام ميرسانم و با کمال مهر و ادب ميگويم خواهران و برادران هيچکس نميداند ِکي و ُکجا خواهد ُافتاد ، امروز يا فردا من و تو نيز مي افتيم و مي ميريم ، شايد ار خاکمان گندمي برويد و در تنوري بسوزيم يا َشبدري که ُبزي در آن بچَرد
 خواهش ميکنم امروز و فردا نکنيد و نوشتن خاطرات زندان را به آينده نسپاريد ، آينده اکنون است

هنوزواقعيت هاي ناگفته بسيار است ، کوتاهی های من و شماست که واقعيت های زندان مسخ يا ُگم و گور ميشود  
خواهران و برادران مبارزه با فراموشی وظيفه تاريخی ست
اگر نميخواهيد دوباره فرزندان مان به زندان و شکنجه گاه بروند قلم مقدس ديکته ناپذير را برداريد ، شما را به خدا، به آفتاب و مهتاب و ستاره سوگند ــ
  بنويسيد بي اعتنا به اين را بگو ، ولي آنرا نگو بنويسيد بنويسيد و به خاطر فردای ايران زمين بدون سانسور و بدون ُمبالغه بنويسيدُ
 ما نبايد مثل آخوندها باشيم که مثلا  به جای آمار دقيق ُشهدای پانزدهم خرداد چهل و دو ، و هفده شهريور پنجاه و هفت - ميدان ِ ژاله - که به ترتيب 32 سي و دو ، و  64   و شصت و چهار نفربوده - هزاران هزار ! ُکشته و زخمی تبليغ کنيم و يا بی توجه به اينکه حتی ُکشتن يک انسان ، کشتن يک خلق است ، درذکر تعداد قربانيان راه آزادی اغراق کنيم ، ما حتي نبايد به دليل عداوت و کينه های کور دشمنانمان ، ُحرمت قلم ُمقدسی که به آن سوگند می خوريم و سمبل آزادی ست ، بشکنيم ، اصلا اگر همان چه که هست بنويسيم کافی ست ، يک نمونه ميگويم پيش از انقلاب ، در فاصله سال چهل و ُنه تا پنجاه و شش ، شکنجه گران ساواک چهل و دو زندانی سياسی را در زير ِ شکنجه ُکشتند  - متاسفانه از قبل و بعد از کودتاي ننگين بيست و هشت مرداد که نظائردکتر اراني و وارطان شهيد بسيارند ، اطلاع ِ دقيق ندارم  -  اين از رژيم شاه که البته در عوام فريبي و شقاوت ، انگشت کوچکه آخوندها هم نميشود ! جمهوري به اصطلاح اسلامی که جای خود دارد که همه رکوردها را شکسته است ، رژيم های آزادی کشی مثل شاه و خمينی به اندازه کافی پرونده سياه دارند ، احتياج نيست با  ُبزرگ نمائی آنرا رنگ و لعاب بزنيم ،  ُگزارشگر امين ِ واقعيتها باشيم هر چند عليه ما باشد ، حتی امروز کتب ِ با ارزشی چون " قهرمانان ِ در زنجير " که حاصل تلاش شبانه روزی حميد اسديان و صدها مجاهد شريف و پاکباز است و نيز حماسه مقاومت که اشرف دهقان نويسنده صادق و دليرش را مي شناسيم به خاطر برخي ُمبالغه ها نقد می شود 
 در کتاب ِ خانم ويدا حاجبی  " داد ِ بی داد  "صفحه 143 صد و چهل و سه ، در مفاله  عاطفه "  چادرها مانده بود روی دستمان  "  از قضا به ُُبزرگ نمائی های کتاب اشرف دهقان اشاره شده است   

 از هر راهي  که ميتوانيد برای انتشار يادمان هائی که نه از آن ِ من و شما ، ُمتعِلق به مردم بزرگواری ست که ما را در دامان ُپر ِمهر ِ خويش ُبزرگ کرده اند ،شخصا اقدام نمائيد ، اگر خودتان راسا انتشار ندهيد ، شک نکنيد که ديگران واقعيتها را قيچی کرده ، َکم و زياد ميکنند ، افسوس که تا کنون چنين بوده است ، به بعضی از ُکتب زندان نگاه کنيد، چگونه به راحتی پا روی برخی از واقعيتها گذاشته شده است 
 با پوزش از اينکه اسم ميبرم ازافراد زير خواهش ميکنم با ذکر خاطرات خويش ، يادمان ها را که به قول " رومن رولان " هيچ دشمن پيروزي نميتواند به آن دستبرد زند غني سازند
  محمد رضا آشوع ، مهرداد کاوسی ، مهدی فرزان ، نصرالله مرندي   ، رضا شميرانی ، مهران اعظمي ، جعفر مسعودی ، مهدی اصلاني زهرا والی نژاد وليانی ، سارا شاه محمدی ، نادر اسکندری، ُزهره رستگار -  ياد ابوالفضل شهيد با آن ترانه های زيبايش به خير -  زهره شيشه، حسن مقصودی ،حيدر جهانگيری ،  محسن زادشير ، خديجه کاميار ، دريا هنرمند ، سيامک سعيد پور ، محمد قرائی ، محمد رضا معينی ، مهدی رضوی ، محمد جوانمردی ، هادی غفوری ، ايرج مصداقی ، فرشته صبح چهر ، مهری سلاحي ، حسين توتونچيان ، فهيمه َملک ،مجيد موسوي ، اردشير بهارلو ، احمد عمو زيدی ، معصومه جوشقاني   که در زندان پرستار مهربان زندانيان بودند ، ناصر کاخساز ، ويدا حاجبی و . . . دهها و صدها زندانی شريف ديگر  که از قلم افتاده است
 در اينجا حتی ميخواهم از يک زندانی ياد کنم  که نام دقيقش را هم به زندانبانان نداده بود و  بر خلاف دروغهائی که عليه اش نوشته اند ، در زندان خميني استوار و مقاوم بود ـــ اما با کمال تاسف بعدا در دام اضداد مقاومت افتاد و مثل جاسوسکهای حقيری که در سايت هاي ايران ديدبان و نگاه نو و . . . لجن پراکنی ميکنند ،خود را خوار و خفيف کرد ودانسته و ندانسته به ساز وزارت اطلاعات رقصيد و از گذشته زيبايش فاصله گرفت ـــ با اميد به تغئير انسان و با يقين به اينکه دشمنان مردم نمي توانند برای هميشه فرزندان اين ميهن را  ُبر زده  و از آنان عروسک بسازند ، از آقای ِحميد رضا َبَرهون هم دعوت ميکنم خاطرات زندان را بنويسند و ستم هاي تسبيح به دستان دين فروش را افشا نمايند
 
به زبان نسل جديد که با فرهنگ و ادبيات نيروهاي سياسي چندان آشنا نيست ، تقريبا هيچ کتابي که فجايع زندان را بازگو کند نداريم و بخصوص حلقه مفقوده در کتابهاي زندان ، خاطرات خانواده زندانيان است ، پدران و مادران پيرو درهم شکسته ای که از راههای دور به ملاقات فرزندانشان می آمدند و چشمان هميشه منتظرشان ُپر از اشک بود ، و اينک بسياری از آنان جز عکس فرزندانشان چيزی ندارند ، رنجديدگاني که حتي پس از حلق آويز شدن عزيزانشان حق پوشيدن لباس سياه نداشتند ونوادگان سندي بن شاهک و متوکل عباسي به آنهاميگفتند " برويد جشن بگيريد ! چون لکه ننگی که در خانواده شما بود پاک کرديم " پدران و مادرانی که هنوز که هنوز است اعدام فرزندانشان را باور نميکنند و از اين و آن ُسراغشان را ميگيرند . . . ادامه دارد