هویت چپ جنبش دانشجوئی ، ورود به مرحله جدید

فریدون گیلانی

gilani@f-gilani.com

مردی زباد حادثه بنشست   

مردی چو برق حادثه برخاست

آن ، ننگ را گزید و سپر ساخت

این ، نام را بدون سپر خواست

ابری رسید پیچان پیچان

چون خنگ یالش آتش بردشت

برقی جهید و موکب باران

از دشت تشنه تازان بگذشت

احمد شاملو

به قول استادم امیرحسین آریانپور ، شاخص ترین جامعه شناس و اندیشمند معاصر که چندی برازنده به شاگردی او بوده ام ، در امر جامعه شناسی باید وقایع را در رابطه با شرایط   مادی حاکم بر جامعه ، و به صورت همه جانبه مورد تحقیق قرار داد ، نتایج تحقیق را کنار هم گذاشت و قانونمندی های حاکم بر آن ها را در آورد.

رد یابی ماهیت جنبش دانشجوئی ، تحقیق در باب افت و خیزهای این جنبش ، و توان تقابل آن با سیاست های سرکوبگرانه رژیم ، نشان می دهد که تغییری در این پدیده ی اجتماعی صورت پذیرفته ، یا تغییری در حال شکل گرفتن و مادی شدن است . مختصات این تغییر ، یا آغاز مراحل مقدماتی آن ، مستقیما مربوط می شود به رشد آگاهی نسبت به شرایط مادی کنونی ، پی بردن به ضرورت توجه به تاثیر متقابل دیالکتیکی ، و عطف آگاهانه ی جنبش کنونی به دوران قبلی جنبش دانشجوئی که تداوم آخرین دوره ی این جنبش اجتماعی از آخرین سال های حاکمیت آمریکائی پهلوی به مراحل آغازین حاکمیت اسلامی – سرمایه داری بود که در سه ماهه ی اول سال 1359 ،  به شدت از طرف اسلامیست ها سرکوب شد ، و با عنوان انقلاب فرهنگی ، به حملات وحشیانه به دانشگاه ها و مراکز عالی آموزشی ، قلع و قمع و دستگیری و قتل عام وسیع فعالان دانشجوئی ، و در نهایت تعطیلی دانشگاه ها انجامید تا استحکامات امنیتی – پلیسی جمهوری اسلامی با فراغ بال صورت پذیرد و فیلتر گذاری اسلامی برای ورود به دانشگاه ها ، میسر شود. در پی آن نیز بی درنگ، احزاب و سازمان های چپ و دموکرات زیر ضرب فاشیستی بروند و برنامه روزنامه سوزان و کتاب سوزان ، آغاز شود.

دوره دوم جنبش دانشجوئی ، در سال 1374 به عنوان « اعتراض » و « گردهمائی » و «تجمع » ، در محیط های دانشگاهی ، پارک لاله و نقاط دیگر آغاز شد و هنوز پایه ها و مایه های چندان پر قوتی نداشت که مستقیما نام « جنبش دانشجوئی »  بر خود بگذارد .

از سال 1375 ، قوت و پایه و مایه گسترش یافت و در جریان تاثیر متقابل ، جسته و گریخته از حرکات اعتراضی دانشجویان به عنوان جنبش دانشجوئی یاد کردند که در بستر نارضایتی ها و اعتراض های اجتماعی ، طرفدارانی هم در میان گروه هائی از مردم پیدا کرد . اما ، ضمنا ، باعث پریشانی خیال حاکمیت اسلامی – سرمایه داری و سرویس های جاسوسی آمریکا و بریتانیا (  CIAو MI6) هم شد . به قول نوام چامسکی ، سرویس اطلاعات مرکزی ایالات متحده ( CIA ) و قدرت غالب ، از این گونه جنبش های اجتماعی که اولا جنبش کارگری را در مشارکت نهائی فعال می کنند و به مرور به جریان های ضد امپریالیستی منجر می شوند ، می هراسد و همه ی ابزارها و مواجب بگیران مستقیم و غیر مستقیم خود را به کار می اندازد تا مانع رشد و اسباب سرکوبی آن ها شود . چامسکی در این مورد به کشورهای آمریکای لاتین و دخالت های مستقیم و غیر مستقیم ایالات متحده اشاره می کند و رابرت دریفوس در آخرین کتابش « بازی شیطان » نمونه هائی از این دست در خاور میانه ، بخصوص مصر و کویت و ایران را ، با سند و مدرک مورد بررسی قرار می دهد. (به دانشجویان فعال ایران و اهل آگاهی توصیه می کنم که متن انگلیسی ، یا ترجمه ی فارسی این کتاب را به همین قلم که در همه ی سایت های پیشرو درج شده است ، مرور کنند و مکانیسم رابطه ی امپریالیست ها و اسلامیست ها را در سرکوبی جنبش های دانشجوئی و اتحادیه های کارگری در منطقه ، در آورند ، تا بدانند صحنه ای از « بازی شیطان » (   Devil’s Game) هم اکنون در ایران ، همان گونه که در لبنان و فلسطین و عراق و افغانستان، با ترفند ها و شیوه های مختلف در حال اجرا است. )

رژیم اسلامی ، که مجموعه اش در بخش های مختلف نظامی ، امنیتی ، پلیسی و سیاسی ، یا به جریان های مسلط فراماسونری وصل است ، یا به کلوب روتاری ، و یا مستقیما به MI6  بریتانیا و CIA ایالات متحده و BND آلمان ( اداره اطلاعات آلمان ) ، و از آن طریق با مجموعه های بزرگ سرمایه داری غربی ، و حالا دیگر با روسیه و چین ، مرتبط است ، عنوان « جنبش دانشجوئی » برتارک حرکات اعتراضی دانشجویان در سال 1375 و پس از آن را ، برنتافت ، و یورش های خود را به وسیله ی نیروهای مستقیم سرکوبگر ؛ مثل سپاه و بسیج و نیروی انتظامی و یگان های ویژه و لباس شخصی های وزارت اطلاعات ، یا نیروهای غیر رسمی سرکوبگر ، مثل باندهای الله کرم ، حاج بخشی ، مسعود ده نمکی و سایر لات و لمپن های مواجب بگیر ، تشدید کرد . به همین جهت بود که در نشریه ی رسمی وزارت دادگستری که در بهار سال 1380 منتشر شد ، سخنرانی محمودی شاهرودی رئیس قوه قضائیه چاپ شده بود که در آن گفته بود : ما ، هفتصد و پنجاه هزار زندانی داریم که نود هزارشان خلاف کار و چک برگشتی اند . اما نگفت بقیه دانشجویان و کارگران و دانش آموزان و معلمان و پرستاران و دهقانان و کارمندان معترض به شرایط هولناک موجودند . من این سند را که در چند روزنامه هم درج شده بود ، با ترجمه های انگلیسی و فرانسه و آلمانی که به وسیله رفقایم انجام شده بود ، در ژنو که کاخ اروپائی سازمان ملل است ، تحویل آقای کاپیتورن کانادانی گزارشگر امور ایران دادم . اما مگر از سازمان دول متحد آمریکائی کاری ساخته است ؟! آقای کاپیتورن فقط سرش را با دو دست گرفت و به انگلیسی فصیح خود ، گفت :   I can’t believe it ! ( باور کردنی نیست ! )

پریشانی رژیم و اربابان مستقیم و غیر مستقیم اش چندان بود که طرح اصلاحات شورای امنیت ملی ایالات متحده را پذیرفت و برای خاموش کردن خروشی که با سرعت به سایر نقاط اجتماعی سرایت می کرد ، و می رفت تا جرقه ها را تبدیل به شعله ای بنیان کن کند ، سید محمد خاتمی را به عنوان محلل به میدان راند . خود خاتمی ، درگزارش بیست و نهم اسفند آخرین سال دوره ی اول ریاست جمهوری خود ، در گزارشی به مجلس پرواربندی اسلامی ، به این واقعیت اشاره می کند و می گوید : شما در مورد اصلاحات اشتباه می کنید ، ما خواستیم تضادهای بیرونی را درونی کنیم و نظام اسلامی را از مهلکه به در ببریم .

در حالی که بسیاری از تحلیل گران و مفسران غیر وابسته و نسبتا متعهد آمریکائی و اروپائی و آسیائی ، طرح های مربوط به اصلاحات ، حمایت از لیبرال های مطیع ، حمایت از جریان های موسوم به اسلامیست ، بنیادگرا ، یا اسلام سیاسی ، و طرح جنگ با این پدیده ی تولید شده به وسیله ی خود اربابان در جریان جنگ سرد ، و اساسا طرح جنگ با خود اسلام را که به وسیله ی محافطه کاران جدید به رهبری برناردلوئیس ، ساموئل هانتینگتون ، مایکل لدین و هنری کیسنجر و سایرین رهبری می شود ، مدام مورد تحقیق و بحث قرار می دهند ، گروه هائی در داخل و خارج پای علم اصلاح طلبی سینه زدند و آش را چنان شور کردند که تو گوئی آزادیخواه رادمردی به نام سید محمد خاتمی از میان اسلامیست های ایدئولوژیک برخاسته و قرار است بخصوص به جوانان و زنان آزادی بدهد ( که آزادی گرفتنی است ، نه دادنی ) ، و نظام ولایت فقیه را ، حتی از نوع حکومت فقاهتی ، به سمت سکولاریسم به حرکت در آورد . اینان ، چه جریان های داخل کشور که معلوم شد بعدها مثل محسن سازگارا و منوچهر محمدی و سایرین ،  آمریکائی از کار در آمدند و ضمن ملاقات علنی با مایکل لدین – آن هم به عنوان نماینده ی دانشجویان ایران ! – ، در تلویزیون ها اعتراف کردند که مثل غلامرضا مهاجری نژاد وردست منوچهر محمدی ، از اداره اوقاف ایالات متحده – وابسته به سی آی ا – حقوق ماهیانه می گیرند ، یا جریان های منحرف ، ضد چپ ، فرصت طلب و آمریکانیزه شده ای مثل سازمان اکثریت ، اتحاد فدائیان ( کدام فدائیان ؟! » ، حزب توده ، جریان های موسوم به جمهوری خواهان ملی – که بیشتر دولتی می زنند تا ملی – و سایرین ( سلطنت طلبان که جای خود دارند) ، بر بوق آزادیخواهی آخوندها دمیدند وبعدها ، رفتند پی ائتلاف های آمریکائی و عناصر و سازمان ها و احزاب فرصت طلبی مثل خود را هم که گویا بوی کباب به مشام شان خورده بود و موقعیت را برای تقسیم غنایم با مرتجعان و امپریالیست ها مناسب می دیدند ، این جا و آن جا ، با استفاده از ابزارهای تبلیغاتی ؛ مثلا صدای آمریکا که نهادی وابسته به سی آی ا است ، به دنبال خود کشاندند.

دانشجویان داخل کشور اما ، در مقوله ی انتخاب میان بد و بدتر ( سید محمد خاتمی و ناطق نوری ) ، وضعی دیگر داشتند و اشتباه شان در این نگرش سطحی ، دیری نپائید .هنوز شش ماه از ماجرای دوم خرداد 1376 نگذشته بود که حتی طیف راست دانشجوئی متوجه شد که در ارزیابی و سیاست خود مرتکب اشتباهی فاحش شده و یارانش را به مسلخ بنیادگرایان فرستاده که برای گلبدین حکمت یار در تهران دفتر زده اند و آدم کش  های حرفه ای او و عبدالعزیز حکیم موسوم به لشکر بدر را ، وارد سپاه پاسداران جهل و ظلمت و کشتار دگر اندیشان کرده اند . و همین ها، در مراحل تکاملی جنبش دانشجوئی ، به جان دانشجویان ، در جنبش های کارگری ، به جان کارگران ، در اعتراضات دهقانی ، به جان دهقانان و سایر حرکات اعتراضی افتادند.

در باره گلبدین حکمت یارکه محصول مستقیم همکاری سی آی ا ، موساد و ام آی سیکس در جریان جهادی های  افغانستان است که به قول نویسنده درخشان هندی خانم آروندهاتی روی و رابرت دریفوس در کتاب بازی شیطان ، 350 هزار فناتیک گرسنه ، کوراندیش و درنده خود را از 43 کشور اسلامی به عنوان ارتش نایب ایالات متحده در افغانستان جمع کرده بوده اند که اکنون در سراسر جهان پراکنده اند و تکثیر هم شده اند ، بد نیست بدانید که بنا به اسناد موجود ، کلان ترین دلارهای میلیاردی را دریافت می کرده و چنان درنده خو بوده که حتی کمونیست ها و سوسیالیست ها و معتقدان به جدائی دین از دولت (سکولاریست ها ) را ، زنده زنده پوست می کنده است .

تا آخرین مراحل تحول جنبش دانشجوئی که از 18 تیرماه 1378 و پرتاب کردن دانشجویان از بام خوابگاه دانشگاه تهران به نام حسین و زهرا و فاطمه و سایرین آغاز شد ، هنوز ابتکار عمل در دست انجمن های دانشجویان مسلمان و دفتر – حالا دفاتر – تحکیم وحدت بود . این بخش دانشجوئی ، احتمالا نمی دانست که عین این وقایع علیه دانشجویان آزاداندیش ، چهار سال پیش از قیام ضد سلطنتی ، در دانشگاه های مصر پیش آمده بوده است ، و پیش از آن ، به وسیله اسلامیست ها در کویت و پاکستان و سایر نقاط خاورمیانه و بعدها در الجزیره . و لابد نمی دانست که ابراهیم یزدی به عنوان نماینده اخوان المسلمین – مثل آیت الله ابوالقاسم کاشانی و معاون او روح الله خمینی در ایران سال 1332 – ، انجمن اسلامی دانشجویان را در ایالات متحده و اروپا برپا کرد و بعدها کسانی مثل صادق قطب زاده به او پیوستند و عین همان تشکیلات را به عنوان اهرم دانشگاهی اسلامیست ها و نیروی ضد کمونیست ، ضد سوسیالیست و ضد هر گونه دگراندیشی ، وارد دانشگاه ها و مراکز عالی آموزشی ایران کردند . منتها ماجرای گردهمائی خرم آباد نمایندگان انجمن های مسلمان دانشجوئی که به وسیله نیروهای تندروتر بسیجی و سپاه به خاک و خون کشیده شد ، جریان های اسلامی حاکم بر دانشگاه ها را با حاکمیت ولایت فقیه و ابزارهایش دچار مشکلی جدی کرد ، اما نه هنوز با حکومت فقاهتی . آخرین نمونه ی آن هم عکس های خمینی و خامنه ای است که گروهی اندک در جریان های اخیر بلند کردند که گزارش شده است آن ها را به زور سرنیزه وارد محیط دانشگاه کرده اند.

پس از شکست طرح اصلاحات آمریکائی و به میدان راندن سلطان محمود احمدی نژاد که پدیده ای است مثل گلبدین حکمت یار و در مکتب او هم با ادبیات خودشان تلمذ کرده است ، جنبش دانشجوئی تا حدودی درونی ، یا زیرزمینی شد و جناح چپ خود را ساخت و تا حد نمایش قدرت اخیر،  توسعه داد .

تطبیق شعارهای  تیر ماه 1378 با شعارهای پنجاه و سومین سالگرد 16 آذر در سال جاری  ( 1385 ) ، آغاز تحول جنبش به سمت چپ را نمایندگی می کند . به همین جهت ، شاخ های رژیم اسلامی – سرمایه داری نیز ، تیز ترخواهد شد . نوزدهم تیرماه 1378 ، دانشجویان طیف راست متعلق به انجمن های اسلامی و دفتر تحکیم وحدت ، عکس های سید محمد خاتمی را حمل می کردند و تندترین شعارشان این بود :  وای اگر خاتمی ، حکم جهادم دهد !   فقدان خرد عملی ، در این بخش از جنبش کاملا محسوس بود . این فقدان ، نتیجه می گرفت که ممکن است دست پروده ی خمینی و خامنه ای و رفسنجانی که رهنمود هایش را ازکسانی مثل مایکل لدین و اینترپرایز و بزرگ ترین مجموعه صنعتی «کوربر» می گیرد – و دیدیم که پس از جا به جائی دولت ، میهمان « کوربر» و شرکای بزرگ سرمایه داری کلان جهانی بود – ، ممکن است یک شبه تبدیل به لنین، یا حضرت علی ایشان شود و فرمان بدهد که اسلحه بردارید و به سینه ی خامنه ای و سرکوبگران حاکمیت اسلامی – سرمایه داری ، شلیک کنید. خط را اخوان المسلمین و حزب گلبدین حکمت یار و ام آی سیکس و سی آی ا می دادند و آن دانشجو، مثل جهادی های افغانی ، اصلا نمی دانست چه می گوید و پیام چه کسان و جریان هائی را به میدان می برد . روز بعد اما – بیستم تیرماه 1378 – ورق برگشت ، درگیری تبدیل به باریکاد (جنگ خیابانی ) شد و عکس های خامنه ای ، و نه البته خاتمی ، را پاره کردند . یعنی که هنوز امیدی به نظام اسلامی پخش می شد و طیف راست گوشه ی چشمی به خاتمی داشت که با حضور و ترفندهایش ، جنبش های کارگری و دانشجوئی را به خون کشید .

در سال های یاد باد هجده تیر ، هنوز ابتکار عمل در دست انجمن های اسلامی و دفاتر تحکیم وحدت بود . در روزهای پیش و پس از شانزده آذر 85  اما ، ورق برگشت . پرچم ها و شعارها سرخ شدند و مقاومت ، شعار ، گفتار و یورش متقابل ، طرفداری از سوسیالیسم ؛ تنها راه رهائی انسان تحت استثمار ، را نمایندگی می کرد.

پس از عمل حکمت یاروار و خمینی منش هجده تیر 1378 ، که در زورگوئی و قلدری و فاشیسم مذهبی خلاصه می شود ، تزریق بسیحی ها و اطلاعاتی ها به کلاس های درس و تامین امنیت رژیم در دانشگاه ها ، افزایش یافت و هاشمی رفسنجانی در نخستین نماز جمعه ای که در راس گله ی پاسداران و بسیجی ها و بازاری های چپاولگر حامی خود ایستاده بود ، و حتی چندین باردیگر ، تاکید کرد : کاری نکنید که ما به سال 58 برگردیم . و برگشت .  چه در سرکوبی های خیابانی ، چه در  دخالت در حریم شخصی زندگی مردم ، چه در مورد زنان ، و چه در مورد حرکات اعتراضی کارگران و دانشجویان و شرایط زندان ها . پس از رانده شدن سلطان محمود احمدی نژاد انگلیسی به میدان که وزیر خارجه اش منوچهر متکی را به مشورت با علی سیستانی انگلیسی به عراق می فرستد، و روسای جمهوری آمریکائی افغانستان و عراق ( حامد کرزای و جلال طالبانی ) را در آغوش می کشد و ، ضمنا ، بر طبل توخالی جنگ با آمریکا می کوبد ، که نتیجه تمایل ! به مذاکره از کار در می آید ، فشارهای اجتماعی شدت بیشتری گرفتند و آمارهای ناشی از فشار ، سرگیجه آور شدند . به موازات به عمل در آمدن تهدید رفسنجانی و اجرای آن توسط احمدی نژاد . خصلت و هویت جنبش دانشجوئی هم ، در عمل ، و مقدمتا ، به سال 1358 برگشته است . رشد هویت و نمایش خصلت جدید که به مراتب نسبت به هفت سال پیش متفاوت است ، ناشی از تشدید فشارهای پلیسی ، امنیتی و اقتصادی برمردم است .

خبرگزاری فارس ، به تاریخ 24.10.2006 گزارشی را منتشر می کند که به قول سایت روشنگری که به نقل از آن در بخش اطلاعیه های سایت جنبش ( ارگان حزب سوسیالیست ایران ) www.Jonbesh-iran.com  هم دست یافتنی است ، به سرعت از صفحه این خبرگزاری ناپدید می شود ، اما سایت روشنگری با زیرکی و بی درنگ آن را ثبت می کند . به بخشی از آمارهای رسمی رژیم در این گزارش توجه کنید :

-         تعدا کل جمعیت درگیر با معضل اعتیاد در ایران :  20 میلیون نفر

-         میزان مرگ و میر در میان معتادان :  هر دو ساعت یک نفر

-         جایگاه ایران در سطح دنیا از نظر تعداد معتادان :  مقام اول

-         شمار افراد مبتلا به بیماری مزمن روانی :    21  در صد

-         جایگاه از نظر شاخص های سلامت در سطح جهانی :  106

-         شمار مدارس دو شیفته :  34 در صد کل مدارس کشور

-         تعداد دانش آموزان محروم از عدالت آموزشی :  9 میلیون نفر

-         تعداد کل بی سوادان :  8 میلیون نفر

-         جمعیت زیر خط فقر :  13 میلیون نفر

-         جمعیت زیر خط فقر مطلق :  8 میلیون نفر

-         شمار حاشیه نشینان :  6 میلیون نفر

-         شمار بیکاران :  10 میلیون نفر

-         تعدا کارگرانی که حقوق معوقه دارند:  یک چهارم کل  نیروی کار کشور

-         میزان بدهی خارجی ایران :  24 میلیارد دلار ( البته این سوای بدهی هائی است که به بیع متقابل معروف است که دولت خاتمی آن را به حساب بدهی های کشور نگذاشته ، و الا که بنا به تحقیق اهل اقتصاد در داخل و خارج ، بدهی های ایران ، با محاسبه بدهی های ناشی از بیع متقابل ، یا بای بک و معامله ی پایاپای ، از 130 میلیارد دلار نیز بر می گذرد. و...

در چنین بستری ، جنبش چپ در جریان های دانشجوئی فعال می شود و هویت سیاسی جدیدی به جنبش دانشجوئی می دهد که عمدتا شعارهای سازمان هائی مثل چریک های فدائی خلق در آن سال ( 1357 ) را تکرار می کند :

-               اتحاد ، مبارزه ، پیروزی

-               کارگر ، دانشجو، اتحاد اتحاد

-               ما از مطالبات و مبارزات طبقه کارگر حمایت می کنیم

-               می کشم ، می کشم ، آن که برادرم کشت

-               سوسیالیسم ، یا بربریت

در چنین بستری ، دانشجویان پیام ناصر زرافشان وکیل قربانیان قتل های زنجیره ای و مترجم کتاب «مبانی علم اقتصاد » « نیکی تین » را که در پایان جلد اول آن ( ص 186 ) می گوید : تاریخ نشان داده و می دهد که تاوقتی قدرت سیاسی از طریق قهر انقلابی کسب نگردد، سخن از استقلال اقتصادی و سیاسی ، بجز اشاعه ی ایده سازش طبقاتی چیز دیگری نیست » می خواند و اجازه نمی دهد پیام ابراهیم یزدی خوانده شود و بر سر محمود احمدی نژاد که می خواهد وارد دانشگاه پلی تکنیک شود ، فریاد می کشد که : رئیس جمهور فاشیست /  دانشگاه جای تو نیست !

رشد هویت چپ در جنبش دانشجوئی که خود می داند بدون ورود جنبش کارگری به صحنه ی نبرد به پیروزی نهائی نخواهد رسید ، بازتاب تعمیق فقر و فلاکت و زورگوئی و عدم رضایت زحمتکشان و رنجبران از شرایط موجود است .

جنبش دانشجوئی ، اکنون حرف اصلی لنین را که می گوید : « پرولتاریا در مبارزه چیزی جز زنجیر پایش را از دست نمی دهد » ، به صورت « دانشجو در مبارزه چیزی جز زنجیر پایش را از دست نمی دهد » تکرار می کند.

تردیدی وجود ندارد که به حکم اصل تاثیر متقابل دیالکتیک ، نیروهای داخل و خارج در دنیای انفورماتیک ازحال هم با خبر و با هم در مراوده مستقیم و غیر مستقیم اند . و هرجریان سیاسی ضد ارتجاع و ضد امپریالیست هم ، در داخل وخارج نیروهائی دارد . اما ، هر سازمان و حزبی که بخواهد هویت امروزی جنبش دانشجوئی را به خود ، و فقط به خود منتسب کند ، به جلادان رژیم کمک کرده است تا آن قهرمانان را زیر شکنجه تا حد مرگ ببرند . حالا مقوله پریشانی خاطر که ناشی از خود شیفتگی ، سکتاریسم و ماموریت های ویژه است  ، به جای خود . فرزندان و کسان ما ، در این مرحله ی تکاملی ، اعم از آن که دانشجو باشند ، یا کارگر و معلم و کارمند ، کمی بیشتر از ما تکنیک فیلتر شکن و پروکسی و سایر تمهیدات فنی را می شناسند و اجازه نخواهند داد اختلاف ها و آشفتگی های کسل کننده و تهوع آور این طرف ، به آن طرف منتقل شود . و می دانند که عمل و نتیجه جنبش محرومان ، تفاوت می کند با جنبش سازمان یافته ی سوسیالیستی که عقیده خاص استقرار عدالت اجتماعی را در برنامه دارد .

ما حق داریم حرف خود را بزنیم و اگر توانش را داریم و به آن حد از فرومایگی در نغلتیده ایم که کمونیست و جمهوری خواه و فدائی آمریکائی بشویم ، در میدان های نظری وعملی ، حامی بدون ادعای مالکیت این جنبش چپ روبه رشد ، در خیزش های دانشجوئی باشیم . منتسب کردن جنبش دانشجوئی به خود ، و صدور اطلاعیه مالکیت ، به نظر من کودکانه نیست ، بلکه مزورانه ، تخریبی و محض انجام ماموریت است .

 

از من نوعی که در نسل قبلی همان شرایط را گذرانده ام ، پشت همان میله ها بوده ام و در همان زندان ها شکنجه شده ام ، کاری جز این بر نمی آید که فریاد فرزندان و کسانم را به میدان های جهانی ببرم و تا دستم کار می کند برای ایشان بنویسم و در مقابل بایکوت خبر سرویس های خارجی که دستور دارند خبر را در جریان های اصلی خبر منتشر نکنند ، بایستم . چنین کرده ام و چنین خواهم کرد . پس در میدان های جهانی ، یکسره ، و به هر زبانی ، با یارانم ، شانه به شانه سایر نیروهای ضد ارتجاع و ضد امپریالیسم ، فریاد سر می دهم :  

درود بر دانشجویان قهرمان !

درود بر کارگران قهرمان !

زنده باد سوسیالیسم !

نابود باد ارتجاع و امپریالیسم !

شانزدهم دسامبر 2006