موزه یا "عبرت‌گاه"، اوجی دیگر در وقاحت اصلاح طلبان حکومتی

 

 

رینالدو گالیندوپل، گزارشگر ویژه‌‌ی سازمان ملل متحد برای بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران، در سومین و آخرین دیدار خود از ایران درزمستان سال ۷۰، طی دیداری با "تاب"، معاونت سازمان کشف و تحقیق جرایم(یکی از معاونت‌های لاجوردی) از وی در باره‌ی زندان «کمیته مشترک» پرس و جو کرده و خواستار بازدید از این زندان شده بود. زندان «کمیته مشترک» وابسته به وزارت اطلاعات و مرکز شکنجه و کشتار رژیم بود. « تاب» در این ملاقات مدعی می‌شود که: "چنین زندانی وجود خارجی ندارد".[1] او با اشاره به سابقه‌ی امر تأکید می‌کند: "زندانی به نام "کمیته مشترک" در زمان شاه وجود داشته که پس از انقلاب دچار آتش سوزی شده  و از بین رفته است و به جای آن کلانتری شماره ۲ بنا شده است که  به امور اداری پلیس اختصاص دارد و هیچ کس را برای بازپرسی به آن جا نمی برند، مگر در موارد بسیار خاص از قبیل جعل گذرنامه یا اسکناس و دستبردهای جزیی".[2]

 وقاحت آخوندی حد و مرز ندارد، حتی منکر وجود ساختمان "کمیته مشترک" نیز شده بودند، چه برسد به وجود زندانیان و بازجویی وشکنجه در آن. این تکذیب در حالی صورت می‌گرفت که گالیندوپل با چندین نفر صحبت کرده بود که خودشان در آن‌جا بازجویی و شکنجه شده بودند، در زندانی که  تا سال ۷۰، به مدت بیش از یک دهه یکی از مراکز اصلی

شکنجه و کشتار رژیم بود.

 

سایت راه توده، متعلق به یک جناح از حزب توده با خوشحالی تمام قسمتی از خاطرات ابطحی، معاون خاتمی را که در وبلاگ خصوصی‌اش منتشر می‌شود، در سایت خود آورده است که با هم می‌خوانیم:

"در آستانه دهه فجر، به همراه رئيس جمهور برای بازديد زندان توحيد كه همان كميته مشترك ضد خرابكاری زمان شاه است، رفته بوديم. دربين راه كه با آقای خاتمی می رفتيم، می گفت می خواهم شعر قاآنی را بخوانم:

هان ای دل عبرت بين    از ديده نظر كن هان

من هم قبل از انقلاب كه نوجوان كم سن و سالی بودم، مدت كوتاهی در آنجا زندانی بودم.

 در گوشه وكنار زندان مجسمه هايی، چه از شكنجه گران و چه از شكنجه شدگان درست كرده بودند. بعضی سلول ها را هم كه افراد سرشناس در آن بودند، مجسمه هايی ازآنان داخل سلول هايشان قرار داده بودند.

 بعد از بازديد در سالن سخنرانی نشستيم. آقايی بنام مطهری كه بيش از 3 سال را در سلول انفرادی گذرانده بود و شش ماهی را هم در قفسی در راهرو محبوس بود (وهمان قفس را هم بازسازی كرده بودند) آمد و از خاطراتش گفت، خانم دباغ نيز. واقعا متاثر شديم و اشكمان جاری گشت.

 من در همان شب به چند نكته توجهم جلب شد كه همان ها را بازگو می كنم:

1- همان آقای مطهری می گفت اسم اينجا را موزه نگذاريد، عبرتگاه بگذاريد. خيلی تعبير خوبی بود. وزير اطلاعات هم گفت ما اينجا را بازسازی كرديم تا هيچگاه هيچ كس از همكاران ما فكر نكند با اين شيوه می توان حكومت كرد. خدا كند در عمل موفق شود چنين كند. من برای سخنرانی آقای خاتمی نبودم. از طرف دولت می بايست همراه با تعدادی از وزراء با مجلسيان صحبت می كرديم، ولی حتماً ايشان هم از دل عبرت بين ياد كرده است. احيا آن روشها، همان سر نوشت شاه را برای همه حكومتهای جهان و منجمله ما رقم خواهد زد. ای كاش همه ما اين را ازعمق وجود ، نه ازروی شعار باوركنيم.

2- آنچه مردم ايران را از دست حكومت شاه نجات داد، حضور و خواست مردم بود. وقتی آن همه رنج و اندوه و سختی زندانيان سياسی قبل از انقلاب را می بينی و وقتی آن همه تلاش رزم آوران جبهه جنگ را كه با شهامت خودشان استقلال سرزمين ما را حفظ كردند به ياد می آوری، از اينكه بر سرزمين انقلاب با روشهای متحجرانه و غير عقلانی،  هر روز برای جدا شدن مردم از انقلاب طرحی نو در می اندازند كه نمونه برجسته آن در همين انتخابات مجلس هفتم روشن است، غصه و غم تا اعماق وجود انسان رسوخ می كند. انقلابی كه با آن سختی بدست آمد و با آن دشواری راهش طی شد، چگونه بايد ملعبه يك عده قرار گيرد كه عمداً حمايت مردم را از آن كمرنگ كنند. اين جملات برای نسل ما كه انقلاب كرده ايم خيلی پر معناست.

3-حالا از اين حرفهای جدی گذشته، دم يك سلولی ديدم آقای خاتمی من را صدا می كند.جلورفتم، گفت كه اين سلول دائی ات، شهيد هاشمی نژاد است كه تنديسش را گذاشته بودند. پرسيد موبايلت همراته؟ گفتم آره. آقای خاتمی گفت بيا كنار تنديس بنشين و عكس بگير. موبايلم را گرفت تا از آن سلول تاريك عكس بگيرد. اين عكس را آقای رييس جمهور گرفته است.

4- تاحالا درمورد دوربين به روی هم نياورده بوديم ولی بالاخره اين دفعه اين جوری شد .ماهم بی خيال شديم و موبايل را داديم تا آقای خاتمی عكس بگيرد.

5- خدا كند قدر تلاشها، رنجها، صداقت ها وصميميت هايی كه برای به وجود آمدن انقلاب بزرگ اسلامی با شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی انجام گرفت را بدانيم. "[3]

همانطوری که ملاحظه می‌شود، آخوندها روزی از زبان معاون لاجوردی منکر وجود چنین زندانی شده  و مدعی‌ می‌شوند که این زندان آتش گرفته و از بین رفته است. و حالا، در دوران دوم خرداد و خاتمی، این مسئله به شکل وقیحانه‌تری از سوی مدعیان «اصلاح‌طلبی» بیان می‌شود. خاتمی، معاونش، و وزیراطلاعاتش سخن از آن می‌رانند که زندان «کمیته مشترک» موزه‌ی جنایات شاه شده است. و از زبان فردی به نام مطهری، نقل می‌کنند که به این‌جا موزه نگویید، بلکه "عبرت‌گاه" بگویید!  ابطحی می‌نویسد: مطهری ۳ سال در زمان شاه در انفرادی به سر می‌برده و شش ماه نیز در یک قفس در همین زندان به سر می‌برده. وزیر اطلاعات هم می‌گوید "ما این‌جا را درست کردیم که کسی از همکاران فکر نکند که با این شیوه می‌توان حکومت کرد  ".

آیا سیاست لاجوردی و معاونش، تاب و متصدیان وزارت اطلاعات در سال70 که وجود محلی به نام کمیته مشترک را به کل نفی کرده بودند، "شرافتمندانه‌تر " از سیاست خاتمی و کارگزارانش نیست؟ دولت اصلاحات که در پی« شفاف سازی» است، نمی‌گوید جنایات خودشان را چه کسی شفاف می‌کند؟ خاتمی و تیم همراه او حتی در پی «شفاف سازی» جنایات شاه نیز نیستند. آنها در پی اثبات خودشان هستند وگرنه کیست که نداند بیش از ۹۵ درصد جنایتی که ساواک مرتکب شد، در رابطه با کسانی انجام گرفت که رژیم خمینی کمر به قتل‌عام‌شان بست. بی‌شرمان نمی‌گویند که در تمام دوران حکومت شاه و دوران اقتدار ساواک صدها تن به جوخه‌ی اعدام سپرده شدند و یا در درگیری با ساواک و زیر شکنجه به شهادت رسیدند. این آمار تنها مختص به یک روز رژیم است.

پیروان نابکار خاتمی در راه توده که از قضا خود را ادامه دهنده گان راه حزب توده و رهبران آن می‌دانند، از خاتمی در باره‌ی سرنوشت صدها تن از یاران خودشان نمی‌پرسند که در همین زندان «کمیته مشترک» و سلول‌ها، علی‌رعم کبر سن به شدید ترین وجه شکنجه شدند!

اما مطهری مزبور که از« کمیته مشترک» به عنوان "عبرتگاه" نام می‌برد، کسی نیست جز "عزت شاهی" که بعد از پیروزی انقلاب نامش را به مطهری تغییر داد. او از جانی‌ترین و وحشی‌ترین شکنجه‌گران کمیته‌ی مرکزی انقلاب اسلامی در میدان بهارستان بود. او اداره کننده‌ی اصلی کمیته‌ی مرکزی انقلاب اسلامی در سیاه‌ترین سال‌های حکومت جمهوری اسلامی بود. "عزت شاهی" پیش از انقلاب  یا " عزت مطهری" بعد از انقلاب، شخصاً در شکنجه‌ی وحشیانه‌ی صدها نفر دست داشته است. صدها تن را شخصاً به اوین و جوخه‌های مرگ آن هدایت کرده است و این چنین دم از "عبرت" و "عبرتگاه" می‌زند. او که دم از سه سال زندان انفرادی در زمان شاه می زند، کسی نیست جز یکی از منفورترین چهره‌های زندان زمان شاه و از همکاران شناخته شده‌ی ساواک و شکنجه گران آن. او کسی نیست جز همکار احمد رضا کریمی، مزدور ساواک. 

یونسی که فریبکارانه دم از نفی شیوه‌های شاه پسندانه‌ می زند، خود اداره‌کننده‌ی وزارت‌خانه‌ای است که تنها طی کم‌تر از دو ماه، هزاران زندانی سیاسیِ حکم گرفته را که بخشی از آن‌ها سالیان سال از پایان محکومیت‌شان نیز می‌گذشت، به جوخه‌های مرگ روانه کرده است.

یونسی در باره‌ی همکارانی صحبت می‌کند که حسینعلی منتظری در نامه‌ی معروفش به خمینی، می‌نویسد: "آیا می‌دانید در بعضی زندان‌های جمهوری اسلامی دختران جوان را به زور تصرف کردند. آیا می‌دانید در بعضی از زندان‌ها حتی نور روز هم برای زندانی دریغ داشتند این هم نه یک روز و دو روز بلکه ماه‌ها. آیا می‌دانید در زندان‌های جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده است. آیا می‌دانید چه بسیارند زندانیانی که در اثر شکنجه‌های بی رویه کور یا کر یا فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شده‌اند و کسی به داد آنان نمی‌رسد"[4]

یونسی در باره‌ی همکارانی صحبت می‌کند که منتظری در نامه‌ی معروفش به خمینی، با صراحت در باره‌شان گفته بود:‌ اطلاعات شما و زندان‌های شما روی شاه و ساواک شاه را سفید کرده است و من این جمله را با اطلاع عمیق می‌گویم.[5] صفحه‌ ۵۱۹ خاطرات منتظری

البته حق با منتظری بود. چیزی نگذشت که احمد خمینی که خود جنایت های زیادی را سازماندهی کرده بود و نقش اساسی در طرح ریزی قتل‌عام زندانیان در سال ۶۷ را داشت،  نیز طعمه‌ی وزارت اطلاعات جنایت پیشه رژیم شد.

او در باره‌ی کسانی صحبت می‌کند که یک چشمه از کارهای‌شان را در رابطه با همسر دوست، همکار و یارغارشان، سعید امامی همه به عینه دیده‌اند.

او در باره‌ی نظامی صحبت می‌کند که محمد محمدی یزدی، یکی از نمایندگان منتظری در زندان‌ها طی نامه‌ای به تاریخ ۲۱ آبان ماه ۶۶  به خمینی ، مشاهدات خود و چند تن از دیگر افراد مورد اعتمادش را از زندان‌ها و بازداشتگاه های مرکز استان یزد، شهربابک، سیرجان، بندرعباس، جیرفت و بیرجند و در رابطه با زندانیان عادی به شرح زیر بیان می دارد:

"تعدادی از زندانیان ایرانی و غیر ایرانی که به اندازه کف دست موی سرشان ریخته و دست و پا و انگشت شکسته و دندان کنده و کسانی که آثاری بر بدن آنها بود دیده می شد، و زنی که اهل مشهد بود می‌گفت در ماه رمضان امسال دستگیر شده و او را زدند تا سقط کرده و دو مورد هم ادعا می‌کردند که آنان را زدند تا فوت کردند، و این‌ها در بین زندانیان عادی بندر عباس، سیرجان، و غیره دیده می شد که می‌گفتند آثار باقیمانده بر اثر زدن با کابل برق و لگد و سوزاندن با فندک و به ماشین بستن و سوزاندن با نفت و گازوییل است و یکی از زندانیان می‌گفت با چوب گازوییلی عورتش را سوزاندند. ضما بعضی ادعا می‌کردند مدارک تأیید شده پزشکی جزو پرونده است و بعضی هم برای اثبات و پیگیری آن مشخصات خود را ذکر نمودند."[6]

از یک نظر،من با گفته‌ی علی یونسی وزیر اطلاعات خاتمی موافقم!

باشیوه‌های ساواک نمی‌شود کشور را اداره کرد. در این راه به سقف جدیدی از جنایت، شقاوت، بیرحمی و وقاحت نیاز است تا در پناه آن بتوانند چند صباحی به حیات ننگین‌شان ادامه دهند.

-------------------------------------

۱ متن گزارش مزبور در گزارش رسمی گالنیدوپل به کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل متحد موجود است (UN Doc. E/CN.4/1992/34)

۲ همان منبع

۳  سایت راه توده

۴ خاطرات منتظری، صفحه ۵۱۱

۵  خاطرات منتظری، صفحه‌ ۵۱۹

۶  خاطرات منتظری، صفحه‌ ۴۷۱

ایرج مصداقی شنبه ۱۱بهمن ماه ۸۲