وقتی ریس جمهور ایران  به یاری اسرائیل می شتابد

کورش عرفانی         
                                                                  
              korosherfani@yahoo.com

اظهارات اخیر محمود احمدی نژادی مبنی بر « محو کردن اسرائیل از نقشه ی کره ی زمین» موجی از هیاهوی سیاسی و تبلیغاتی را بپا کرده است. در این میان بخش هایی از اپوزیسیون نیز همدم و هم آواز دستگاه های تبلیغاتی صهیونیست ها شده اند تا از این طریق به قول خود یک «بهره برداری سیاسی» بر علیه رژیم کرده باشند. این عمل اما به همان اندازه قابل انتقاد است که حمایت برخی دیگراز سخنان احمدی نژاد برای نشان دان دشمنی خود با صهیونیسم و اسرائیل. تجربه ی تاریخی 26 سال گذشته ما را دعوت می کند که آموخته ها را دوباره نیاموزیم و برای چندین و چندمین باردر دام های شناخته شده نیافیتم.

 

ماهیت بازیگران نمایش جدید

 

نخستین پرسشی که می توان مطرح کرد این است که ریس جمهور چه رژیمی این حرف را بیان کرده است ؟ رژیم آخوندی-بازاری جمهوری اسلامی. حاکمیتی ضد  انسانی، ضد مردمی و ضد ملی. آیا براستی برای خواننده ایرانی یادآوری کارنامه ی سیاه و نکبت آفرین جمهوری اسلامی ضرورتی دارد ؟  رژیمی که بیست و شش سال است به جنایت و غارت و تجاوز به جان وروح ملت ایران مشغول است در مردم ستیزی و وطن فروشی کاری نبوده که نکرده باشد. آخرین افزایش واردات آن مربوط به مواد مخدر است و آخرین افزایش صادرات آن به صدور دختران تن فروش 14 تا 20 ساله ی ایرانی به امارات متحده ی عربی.[1] رژیمی با کارنامه بیش از 100 هزار اعدامی، میلیونها ایرانی زیر خط مطلق فقر، میلیونها معتاد، میلیونها بیکار و کشوری ویران شده که در آستانه تهاجم نظامی اتمی، به خاطر بلندپروزای های رهبران جنایتکار آن، قرار دارد. بنابراین رژیمی در بحران عمیق که برای خروج از آن نه برنامه ای دارد، نه طرحی و نه حتی کمترین شانسی. رژیمی که برای فرار از بحران انفجاری رو به رشد داخلی به مفر و گریزگاه خارجی نیازمند است. حتی اگر این بازی پلید به جنگی نیمه اتمی و ویرانی چند هزار ساله ی بخش هایی از کشورمان منجر شود؟

 

پرسش دوم این است که کدام رژیم به عنوان مخاطب این گفته ی احمدی نژاد مطرح شده است ؟ رژیم اسرائیل. حاکمیتی ساخته شده بر تاریخی پر از کشتار، نسل کشی، جنایت سالاری و ستم ضد انسانی. رژیم مجهز به یک ایدئولوژی مخرب که معتقد است «قوم برگزیده ی خدا» حق دارد با تمامی انسان های دست دوم – غیر یهودیان- آن کند که می خواهد. برای جنایتگری نهادینه ی خویش از خود خدا حکم گرفته است. (بیاد آورید «حکم الهی» برای اعدام ها در ایران را)  رژیمی که طبق آخرین آمار در پنج سال گذشته 4172 فلسطینی بی دفاع را کشته و 45718 فلسطینی را مجروح کرده است. یعنی در پنج سال گذشته بطور متوسط هر دو روز 5 فلسطینی را کشته و هرشبانه روز 25 فلسطینی را زخمی کرده است. و این جدای از محدودیت های طاقت فرسا و ناشرافتمندانه ای که به زندگی روزانه میلیونها فلسطینی در سرزمین ها اشغالی تحمیل کرده است، بلندترین دیوار-زندان را ساخته و شهرک هایی مانند جنین را با خاک یکسان کرده است.

چنین رژیمی با وجود این درجه از جنایت پیشگی مجهز به ایدئولوژی صهیونیستی باز در مقابل مقاومت حماسه آفرین خلق فلسطین به استیصال رسید و برای اینکه طبق محاسبات خود بتواند آرامش را در درون اسرائیل تضمین کرده و مانع از فرار یهودیان مهاجراقتصادی و سرمایه های آنها شود نوار غزه را خالی کرد و ناخواسته  خود را در موقعیت یک بحران ایدئولوژیک قرار داد. بحرانی که بنای  جامعه اسرائیل را همچون موریانه از زیر می خورد و می رود که از اسرائیل یک کشور هرج و مرج زده اتمی بسازد(بزرگترین خطر برای صلح جهانی بنا به نظر 59 درصد از شهروندان اروپایی[2]). بدین ترتیب رژیم اسرائیل نیز برای فرار از بحران های بالفعل  درون خود و فاصله گرفتن از بحران های وخیم تر بالقوه  باید به فکر گریزگاهی بیرونی باشد. و براستی چه هدیه ای بهتر از احمدی نژاد و گفته های رادیکال وی می توانست این نقش را بازی کند ؟

پرسش سوم اینکه چه کشورهایی در صدد پرداخت تبلیغاتی وسیع و بین المللی کردن ماجرای گفته های احمدی نژاد برآمدند ؟ دولت های آمریکا و انگلستان. دو دولتی که در گرداب عراق گرفتار آمده اند و برای دور ساختن از توجهات از عراق فرو رفته در آشوب، قتل عام و جنگ داخلی مایل هستند عرصه ی تازه ای را برای بقای ماشین جنگی، اقتصادی و تبلیغاتی خویش فراهم کنند. و چه بهانه ای بهتر از گفته های احمدی نژاد برای آغاز یک حرکت تمام عیار با هدف  گشودن جبهه ای تازه در جنگ تجاوزگرانه ی سرمایه داری جهانی ؟

 

کارکردها ی آشکار

 

بدین ترتیب می بینیم که ماجرای گفته های ضد اسرائیلی احمدی نژاد، واکنش های اروپا و آمریکا و تلاش اسرائیل برای ایجاد مصونیت بین المللی برای خویش همه اجزای فرایندی هستند که به صورت متقابل به تمامی حکومت های دست اندرکار این ماجرا یاری فراوان خواهد رساند. این دعواهای بی اساس فقط به خاطر کارکرد و فایده شان برای طرفهای ذینفع است که مطرح شده و به آن دامن زده می شود. اگر چنین نیاز کارکردیی وجود نمی داشت این حرف نیز، مثل بسیاری از وراجی ها و یاوه گویی های «ضد اسرائیلی» دیگر سران رژیم جمهوری اسلامی، نادیده گرفته می شد. چه طور است وقتی ولی فقیه نظام اظهاراتی از این دست می کند، با وجود اهمیت دو چندان این مقام در سلسله مراتب قدرت در ایران، کسی به آن کمترین توجهی نمی کند ؟ همین حرف ها به یک شکل یا به شکل دیگر از دهان روسای جمهوری سابق نظام و ولی فقیه های آن و... بارها بیان شده بود و جنجالی هم برنیانگیخته بود. اگر امروز حرف های احمدی نژاد، دلقک جدید صحنه ی سیاسی ایران، غوغای جهانی به پا می کند به خاطر این است که رژیم به جنجال تبلیغاتی نیاز دارد، رژیم صهیونیستی به بهانه ای برای ایجاد اتحاد مصنوعی در جامعه متشتت و تقسیم شده ی اسرائیل نیازمند است و آمریکا و قدرت های بزرگ نیز در پی قربانی جدید هیولای نظامی-مالی جنگ طلب خود هستند. این کارکرد مشترک و جمعی این جریان است که باعث شده از دل حرف های تکراری یک مقام رژیم این هیاهوها براه بیافتد.

 

چرا بازی بخوریم ؟

 

با درکی این گونه از واقعه باعث تاسف است که می بینیم بخش هایی از اپوزیسیون، نه از حب علی که از بغض یزید، جلو افتاده اند و به محکوم کردن این فرد و آن فرد از نظام و یا اظهارات آنها می پردازند. در این میان برخی از سواستفاده گران نیز درصدد برآمده اند که حتی برای رژیم جنایت سالاراسرائیل پشتیبانی نیز جلب کنند.[3] به ایشان باید گفت به همان اندازه که می توان از رژیم قاتل جوانان ایرانی دفاع کرد می توان از حامنیت قاتل جوانان فلسطینی دفاع نمود. در شرایط کنونی باید با هشیاری بسیار برخورد کرد و با اتکا به حافظه ی تاریخی خویش عمل کنیم.

آیا براستی فراموش کرده ایم که همین «دشمن صهیونیستی» رژیم جمهوری اسلامی چه نقش فعالی در روی کار آوردن خمینی جنایتکار در زمان انقلاب در ایران بازی کرد ؟ چه حمایت عملی و واستراتژیکی در دادن تسلیحات ویژه به «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» در زمان جنگ و برای نابود ساختن ظرفیت نظامی عراق ارائه کرد ؟ چگونه از طریق حزب الله لبنان، ساخته و پرداخته ی رژیم، نقشه های توسعه طلبانه ی خویش را در منطق به اجرا گذاشت ؟ و چگونه لابی های یهودی ها در ایران، حتی در داخل دستگاه حاکمیت رژیم و نیز در عرصه  های دیپلماتیک و اقتصادی جهانی در بیست و شش سال گذشته رژیم را از مهلکه های سخت بین المللی بیرون کشیده اند ؟

آیا براستی درک همدستی دیرینه ی صهیونیست های حاکم در اسرائیل و مرتجعین حاکم بر ایران تا این حد دشوارست که هر بار برای دفع یکی به دامن دیگری پناه بریم ؟ آیا رسیدگی مستند به اینکه در طول ربع قرن گذشته نه رژیم به طور مستقیم گلوله ای  به اسرائیل شلیک کرده و نه  برعکس، کار دشواری است ؟ آیا درک اینکه این دو رژیم در نوعی توافق ضمنی اما واقعی، سرنوشت خلق های فلسطین، لبنان و منطقه را بامشارکت شوم تروریستی-نظامی خود به بازی گرفته اند سخت است ؟ آیا این همدستی ناجوانمردانه ی رژیم و اسرائیل نبود که زمینه های از بین بردن خط سازش ناپذیر عرفات و جبهه ی آزادیبخش فلسطین را به نفع جریان های تندرو اما قابل انحراف و دستکاری دیگر فراهم آورد ؟ مگر شکل گیری حماس و حزب الله محصول مشترک سرویس های جاسوسی ایران و اسرائیل نبوده است ؟

 

جان کلام

نگارنده بارها آورده است که امپریالیسم،صهیونیسم وارتجاع سه ضلع یک مثلث ضد انسانی و ضد خلقی هستند.[4] هرسه ماهیتی مشترک دارند و اختلاف آنها فقط در شکل است. هر سه ضد مردم هستند، هر سه جنایت پیشه و استثمارگر و اهل غارت و چپاول و دروغند. مبارزه ا ی متکی بر اصل احترام به حق حیات انسان  نمی تواند کامل باشد مگر با مقابله با هر سه اینها. برای دستیابی به آرمان هایی چون آزادی و دمکراسی مردمی، باید در بیرون از این مثلث بود نه در داخل آن. هر تشکل یا فردی که بخواهد با تمسک به یکی از اضلاع این مثلث، ضلع دیگر را دفع کند چیزی بیشتر از بازیچه، جیره خوار و دست آویز نخواهد بود.

استقلال مبارزاتی ایجاب می کند که همه ی این سه پدیده ی باطل را به دلیل اشتراک ماهوی و همدستی کارکردی آن مورد طرد قرار دهیم و برای دنبال کردن آرمان های متعالی خود تنها به دریای بیکران و نیروی لایزال خلق اتکا کنیم.

انتظار از یکی نیروی مستقل در راه مردم این است که جنایت پیشگی رژیم مرتجع اسلامی ایران، جنایت پیشگی رژیم صهیونیستی اسرائیل و جنایت پیشگی امپریالیستی آمریکا را به گونه ای واحد و بی توهم مورد محکومیت قرار دهد. با روشنگری، شجاعت و پیوند خوردن با توده ها می توان از همه ی این نیروهای سلطه طلب ضد خلقی و ضد بشری بی نیاز بود. نه ارتجاع رهایی از صهیونیسم و امپریالیسم را خواهد آورد، نه صهیونیسم و امپریالیسم به حیات ارتجاع پایان خواهند داد. در نوعی رابطه ی «وحدت متضادین» این سه پدیده بقای خویش را از بقای دیگری به عارت می گیرند و نبود یکی نابود دیگری را به همراه خواهد داشت. به همین دلیل نیز افق رهایی بشر در گذر از هر سه این پدیده ی شوم : تفکر کهنه گرای ارتجاعی، اندیشه نژادپرستانه ی صهیونیسم و باوراستثمارگر سرمایه داری امپریالیسم ترسیم خواهد شد. هر سه اینها محصول جامعه ی طبقاتی و روابط نابرابر انسانها می باشند. با تفکری ضد طبقاتی وبرابری گرا می توان به انسان ها نشان داد که جامعه ای مبتنی بر روابط برابر، صلح و رفاه برای همه ی ملت ها ممکن است.

پس هشیاری می طلبد که اسیر موج های «مد سیاسی»، ناشی ازبمباران تبلیغاتی، که به طور معمول بسیاری را با خود همراه می برد نشویم. حفظ و مراجعه به داده های حافظه ی تاریخی مان وظیفه ای است مهم برای تشکل ها و شخصیت های سیاسی. باید در کنار گفته ها به ناگفته ها نیز توجه کنیم و از ظاهر و سطح فرا گذشته و به عمق و ماهیت پدیده های سیاسی  بیشتر بپردازیم.

 

 * *

www.korosherfani.com

30/10/2005

 

horizontal rule

[1] http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=8000

[2] http://www.maroc-hebdo.press.ma/MHinternet/Archives_579/html_579/israel.html

 

[3] http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=7960