اقتصاد ايران  / اقتصاد اسلامی

 

          وقتی آقای خمینی از هواپیما پائین آمد و پایش را بر خاک ایران گذاشت ، از همان زمان تهران، "مدینه النبی" شد و اقتصاد اسلامی در ایران پیاده گشت.

          در هواپیما هیچگونه احساسات وطن دوستانه به خمینی دست نداده بود و آنچه در سر او میگذشت طبعاً همان چیزهایی بود که هفتاد سال خوانده و باز هم خوانده و درس داده بود یعنی قرآن و   "شأن نزول آیات قرآن که همان   "سیره"    یا سرگذشت حضرت رسول و جامعه اسلامی در مکه و مدینه  باشد.  ولی اینک، دوران تاریک 13 ساله زندگی مغلوب و منزوی در مکه سپری شده، یاری   "خدا رسیده، غلبه و فتح آمده، و مردم گروه گروه به استقبال اسلام می شتابند:

 

              اذا جاء نصرالله و الفتح. ورأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا

 

          "طاغوت"   و طاغوتیان فراری شده یا در حال شکست و هزیمتند و غنیمت های فراوان بدست آمده یا بدست خواهد آمد که باید بین سپاه فاتح اسلام تقسیم شود: کاخها و خانه های طاغوتی افسانه ای شمال شهر، هتل های طاغوتی، اتومبیل های طاغوتی، زن های طاغوتی (یعنی بی حجاب) ادارات طاغوتی، شرکت های طاغوتی با همه اموال منقول و غیر منقول و کارگران و کارمندان و منشی ها و ماشین نویسهای آن فراوان رسیده که برای فاتحان (مباح) و حق آنهاست که با این غنائم جنگی یا   "انفال هر چه خواستند بکنند.

 

          سوره قرآن با همین عنوان (انفال) با این آیه شروع می شود:

 

               " از تو درباره انفال می پرسند؟ بگو انفال مال خدا و رسول است."

 

سپس در آیات 41 و 69 میآید که از این غنیمت ها خمس یعنی یک پنجم آنرا به خدا و رسول و نزدیکان رسول بدهید و بقیه را هم بخورید که برای شما پاک و حلال است:

 

               فکلوا مما غنمتم حلالاً طیباً

               بخورید از این غنیمت ها! اینها برای شما حلال و پاک است!

 

          بنابراین خمینی و آخوندهای دیگر و حاجی های حامی آنها، یعنی خرده سرمایه داران بازارها و بازارچه ها و میدان های میوه   (محسن رفیق دوست،  محسن رضائی،   لاجوردی،  عسگر اولادی و هزاران حاجی  و حاجى زاده دیگر) ، که در زمان شاه، زیر دست و ریزه خوارا سرمایه داران بزرگ درباری و وابسته به خارج بودند، اینک  "وارث زمین" شده،  به خان نعمت گسترده چنگ یافته،  و فاتحانه به گرفتن و کشتن و برده کردن اسیران و توزیع غنائم مشغول میشوند. نه تنها جریان میلیارد دلاری درآمد نفت، بلکه صدها میلیارد دلار سرمایه های انباشته شده سالیان نیز به آنان رسیده است.

 

          آنان سرمست از پیروزی، ابزارهای قدرت را یکی یکی میگیرند و اموال خصوصی و عمومی را مصادره میکنند. مردم، تسلیم آنها هستند. حزبی که مدعی سوسیالیسم و جهان بینی علمی است یعنی حزب توده، هر مصادره، هر غصب اموال،  و هر حمله به مالکیت خصوصی را تئوریزه  کرده، آنرا   "راه رشد غیر سرمایه داری"  ،  "ضد امپریالیستی" ،  "در جهت سوسیالیسم"  و "مترقی"  اعلان می کند و برای آن کف میزند!  ولی خمینی و آخوندها و آقا زاده ها از  خنده   روده بر  نمی شوند  بلکه کار خود را پیش می برند و همه چیز را غنیمت میگیرند. آنها ابداً نمیخواهند جامعه قرن بیستم ایران را به قرن 21 ببرند بلکه میخواهند آنرا 14 قرن به عقب یعنی به   "مدینه ا لنبی"   برگردانند که حتی فئودالی هم نبوده، چه برسد به سوسیالیست !

 

          "بنی قریش"  و  "بنی قریظه و  "بنی عباس و سایر قبیله های حجاز، همانطوریکه از نامگذاریشان پیداست، جوامع بسیار ابتدائی پدر سالاری بوده اند که در آنها اولین و ساده ترین شکل مالکیت، یعنی مالکیت قبیله ای پدر خانواده بر همه خانواده بوده كه زیر دست آنها هم عده ای برده کار می کرده اند. نقش محمد و اسلام این بود که این قبیله های متفرق را متحد کرده و یک دولت مرکزی در جزیره العرب تشکیل می دهد و به دومین شکل مالکیت یعنی  "مالکیت جمعی اولیه"  و   "مالکیت دولتی"  میرسد.(1)

 

           جامعه عربستان در زمان محمد، چه پیش از پیروزی اسلام و چه پس از آن ، همراه برده داری بوده و مالکیت خصوصی بتدریج در آنجا پیدا میشده است. مرحله و شکل سوم مالکیت، یعنی "زمین داری و مالیکت فئودالی فقط پس از رسیدن اسلام به تمدن پیشرفته ساسانی در مداین و ایران برای اولین بار به چشم اعراب خورد و چون این شکل از جامعه و مالکیت برای آنها تازگی داشت، بنی عباس ناچار شدند از طبقه اشراف خود ایران، مانند خاندان بر مکی ، برای اداره آن کمک بگیرند که این شکوه وجلال بغداد و هزارو یک داستان آن چیزی پیشرفته تر و فراى بنیادهای اسلام و قرآن است که بهمین  دلیل خمینی و بنیادگرایان  اسلامی ديگر با آن مخالف بوده و آنرا غیر اسلامی میدانند.

 

          در آستانه انقلاب 1357 و پس از پیروزی آن، برخی از جوانان و دانشجویان مسلمان و ساده دل،  هیجان زده در جستجوی   "سیستم اقتصاد اسلامی  و چشم براه آن بودند، و آن را راه سومی، فرای سرمایه داری و کمونیسم، می پنداشتند و آنرا   "جامعه بی طبقه توحیدی"، "حکومت عدل علی  یا اسم های بزرگی مانند این چیزها میخواندند. آنها عربی درست و حسابی نمیدانستند و قرآن و سیره نبی را هم نخوانده و نفهمیده و فقط بعضی روایت ها و آیه ها را که از بالای منبرها شنیده بودند  (مانند اینکه وقتی برادر کور علی پیش او میآید و سهم بیشتری از غنیمت ها میخواهد،  علی آهن داغ در دست او میگذارد)  را از متن حوادث جامعه عرب در صدر اسلام بیرون کشیده و در غرور جوانی از آن نتیجه گیریهای دلخواهى می کردند. یعنی بجای آنکه کل را ببینند ( یعنی واقعیت تاریخی جامعه صدر اسلام را بشناسند ) و جزئیات را در کل معنا کنند، جزء را بیرون کشیده و به زمان و مکان و حال و هوای خود آورده و بصورت دلخواه خود تعبیر میکردند و جزئیات دیگر را هم که با ایده آل ها و توهم های آنها تضاد پیدا میکرد، نادیده میگرفتند.

 

          امروز واقعیت تلخ وشکست خورده 25 ساله جمهوری اسلامی، توهمات را زدوده و مردم و روشنفکران را از خواب و خیال، پرانده و بیشتر  "اقتصاد دانان اسلامی"  سابق از پریشان گوئی گذشته خود پشیمان شده و دکان های دیگری باز کرده اند. ولی هنوز، تک و توک،  کسانی پیدا می شوند که با وجود دیدن همه زشتی های اقتصاد اسلامی در 25 سال گذشته، از عشقبازی با ایده آل اسلامی خود دست بردار نیستند.

          مثلاً دکتر حسن توانایان فرد اخیراً مقاله ای نوشته و  "معیارهای اقتصاد اسلامی"  را در ده مورد به ما معرفی کرده که 5 مورد آن عبارتست از: تخصص گرائی،  تولید دانش، کرامت دانشمند، تحقیق و توسعه،  و برنامه ریزی(2).  حالا اینکه ایشان این تعالیم اسلام مثل   "برنامه ریزی  را از کجای آن بیرون آورده است این آن چیزیست که باید خواند و به دلارهای نفتی آفرین و صلوات فرستاد. هدف اول اقتصاد اسلامی از نظر ایشان مبارزه با فقر است چون به گفته ایشان در جلد 15 "وسایل الشیعه"  حدیثی آمده که  "کاد الفقر  ان یکون کفرا" ( فقر به کفر گمراه میکند).  پس حتی در این حدیث، فقر برای این بد شمرده شده که ممکنست باعث کفر شود.  بعبارت دیگر اگر فقر باعث کفر نشده و بلکه موجب تحکیم دین شود ( که غالباً هم همینطور هست)  پس فقر چیز بدی نخواهد بود. از این گذشته، احادیث دیگری هست که از فقر ستایش می کند مثل  "الفقر فخری که ایشان همه اینها را نادیده گرفته اند. اما معیار و هدف دوم اقتصاد اسلامی از نظر ایشان   "مبارزه با شکاف طبقاتی"  است و دلیل ایشان هم اینست که در قرآن آمده که انفاق و صدقه دهید. این کار خیر به نظر ایشان   "کینه طبقاتی را از بین می برد و دوستی جمعی بوجود می آورد"(3). یعنی ایشان اقتصاد اسلامی را طبقاتی میداند و فقط میخواهد با انفاق و صدقه از انفجار آن جلوگیری کند، که این از واقعیت اقتصاد اسلامی و تعالیم سایر ادیان دور نیست. کسان دیگری بودند و شاید هنوز هستند که اقتصاد اسلامی را اصلاً بی طبقه می دانند.

          برا ی شناخت مدل اصلی حکومت و اقتصاد اسلامی  باید به چگونگی حکومت 10 ساله حضرت محمد  در مدینه رجوع کنیم که آیات قرآن هم ( غیر از آیه های مکيه ) برای نیازهای همان جامعه مدینه آمده و مجرد از آن واقعیت قابل فهم نخواهد بود.  وهمانطور که گفتیم واقعیت بنیادی  اين دوره، سازمان دادن جنگ و تقسیم غنائم برای رفتن از مالکیت های قبیله ای جداگانه به تشکیل دولت و مالکیت  جمعی و دولتی با حفظ برده داری است.   دوره آیه های موزون و خوش آهنگ و روحانی مکه که با آنها بیش از صد نفر به محمد نگرویدند  گذشته و راه حل مشکل دم شمشیر شناخته شده و بنا براین آیات این دوره همه اش تشویق و تحریص  و تحريض به کشتار است:

          حرض المؤمنین علی القتال (65 انفال)

          تشویق کن مؤمنین را به کشتار!

          حتی آنجائیکه در آیه 245 سوره بقره از قرض الحسنه بحث میشود بر خلاف آنچه امروز از این کلمه میفهمیم مقصود نه وام بدون بهره، بلکه  وام با بهره یعنی جان دادن در جهاد و پس گرفتن مضاعف آن جان  است:  "من ذا الذی یقرض الله قرضاً حسناً فیضعفه له، اضعافاً کثیره". یعنی کیست که به خدا  (جان خويش را) قرض بدهد که خدا (در آن دنیا)   چند برابر بیشترش را به او پس بدهد؛   که همان منظور و مفهوم آیه زیر را دارد:

          ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم    (111 سوره 9)

          خدا جان مؤمنین را از آنها میخرد.

          در اثر این جنگها، اسیران  بسیاری گرفته می شدند که اگر کشته نمیشدند، بصورت برده در میآمدند. مثلاً در سال پنجم هجری ، مسلمانان ، قبله بنی قریظه را محاصره کردند، و این قبیله یهودی پس از 25 روز بدون جنگ تسلیم شد. بدستور محمد  تمام مردم این قبیله را به مدینه آوردند و خود محمد  "به بازار مدینه آمد و دستور داد در آنجا گودالهایی کندند. آنگاه مردانشان را  ــــ که ششصد یا هفتصد نفر بودند ــــ و برخی تا نهصد نفر هم گفته اند، دسته دسته آوردند و در کنار آن گودال ها گردن زدند"(4). پس از  قتل عام مردان،  مسلمین زنان و کودکان آنان را به بازار بردگان بردند و فروختند.

          بدین ترتیب، اسلام یک دین مخالف برده داری نبوده و شاید همین جنگهای اسلامی و اسیرگیریهای آن باعث گسترش برده داری هم شده باشد. در قرآن نه تنها معاش و روزی آدمها  در آسمان تعیین میشود (فی السماء رزقکم) بلکه وجود طبقات اجتماعی و برده داری  نيز بصورت خواست خدا توجیه میشود:

« این مائیم که معیشت زندگی دنیا را میان شما تقسیم می کنیم و بعضی را بالا دست بعضی دیگر میگذاریم که دسته ای دسته دیگر را برده خود گیرند.»  (32 سوره زخرف )

 

          بویژه در مورد زنان برده ، در قرآن به تکرار گفته می شود که مرد مسلمان میتواند بطور نامحدود از این زنان در اختیار بگیرد و با آنان عمل جنسی انجام دهد ( آیه های 30 معارج و 6 مؤمنون ).  یعنی گسترش باور نکردنی فحشا در ایران اسلامی ( که طبق آمار اخیر شماره فاحشه های تهران را 600000 نفر داده اند) فقط به دلیل فقر شدید اقتصادی نبوده  و بلکه با بنیانهای اقتصاد اسلامی خوانائی دارد.  زیرا نگاه به جامعه بصورت جنگ و گرفتن غنائم و نگاه به زن بصورت بخشی از غنائم جنگی و حلال بودن برخورداری از او بصورت برده و کالا (صیغه)  نتیجه ای جز همه گیر شدن فحشا نمی تواند ببار بیاورد. هماکنون گزارشهای فراوانی از فروش دختران جوان ایرانی به امارات عربی و پاکستان میرسد که گویای همین نکته است که برده داری صدر اسلام در ایران اسلامی تجدید حیات مییابد. جنس زن بصورت کالا در مالکیت مرد قرار می گیرد و به همین دلیل  اگر زن در زناشویی خیانت کند مرد میتواند او را بکشد.

 

         حتی بعضی کودکانی که روی دارهای قالیبافی قم نشسته و بنا بر گزارشهای رسیده تا 14ـ15 ساعت در روز کار میکنند در حقيقت  برده هستند چون از سرپرستانشان در شهرهای مختلف خریداری شده اند. این بچه ها اگر کشته هم بشوند، قاتل با پرداخت مبلغ ناچیزی به نام « دیه » آزاد میشود که رواج همین « دیه » هم نشان دهنده زنده شدن رسوم برده داری در ایران اسلامى است.  و آیا این روشها که در شهر مذهبی قم و زیر گوش  آخوندها عملی میشود چه تضادی با قرآن دارد؟

 

          نگاه قرآن به زن و زندگی دنیا و کار و تولید مادیات، نگاهیست تحقیرآمیز:

 

             قل متاع الدنیا قلیل و الاخرة خیر    ( سوره نساء آیه 80 )

            اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو   ( سوره 57 آیه 20 )

            زین للذین کفروا الحیوة الدنیا           ( بقره 208 )

 

          این زندگی پست مادی یعنی اقتصاد، در چشم کافران ارزش دارد. « مردم ما برای قیمت هندوانه انقلاب نکردند. آنها برای اسلام قیام کردند. اسلام را میخواستند.......... اقتصاد مال خر است.» این جمله هاى معروف خمینی است که حتی مسلمانان، آنرا مسخره میکنند در حالیکه این اظهارات کاملاً جدی بوده و موضع اسلام  را بیان می کند. یعنی درست است که خمینی با مردم ایران صادق نبوده و با وعده حکومت جمهوری ( یعنی دموکراسی ) و رایگان کردن آب و برق و فریبهای دیگر روی کار آمد و خلاف آن عمل کرد ولی با آئین وایدئولوژی خود صادق بود و بر خلاف بسیاری از سیاستمدارانی که حاضر به همه گونه «بدعت»  و اصلاح  و دستکاری  در اصول اسلام هستند و آنرا وسیله ای برای  رسیدن به مقاصد خود میکنند، برای خمینی، هدف، اسلام  بود و آنرا تا آنجا که میتوانست عملی کرد. وقتی او می گفت « اقتصاد مال خر است » دیدگاه اسلام را بیان میکرد که این زندگی دو روزه را بازی بی ارزش و موقتی و پست میداند و اگر چنانچه ما هم واقعاً معتقد به 2000 سال و بیشتر زندگی پس از مرگ باشیم این 60 سال زندگی این دنیا بچشم ما  کوچک میآید و حداکثر ارزش آن این میشود که مزرعه ای برای آخرت ما باشد ( الدنیا مزرعة الاخرة ).

 

          دیدگاه تصوف و عرفان نیز به اقتصاد و مادیات همین است. شاعر عرفانى  بزرگ ایران مولوی، این جهان مادی و تن آدمی ( یعنی اقتصادیات و کار و تولید و خوشیهای جسمانی ) را بصورت زندان و حبس و بند و دام و قفس و چاه تاریک تصویر میکند و جان را دعوت میکند که به بالا بال بگشاید و در زمین چنگال نزند و فکرش مانند خر نباشد که چگونه علف بدست آورد.  در مثنوی میخوانیم:

 

    هم مزاج خر شدست این عقل پست                فکرش این که چون علف آرد بدست

 

    میل جان اندر ترقی و شرف                        میل تن در کسب و اسباب علف

 

    این جهان چاهیست بس تاریک و تنگ        هست بیرون عالمی بی بو و رنگ

 

    این جهان خود حبس جانهای شماست             هین روید آن سو که صحرای شماست

 

    جان گشاید سوی بالا بال ها                         در زده تن در زمین چنگال ها  

 

هدف رقص های دایره ای و « سماع » درویشان که از دل شب تا صبح طول میکشیده همین بوده که جان به سوی بالا  بال  بگشاید و از شر تن که همان « خر» در فکر کسب و کار و تهیه « علف» است رها شود:

    چون  سماع آمد از اول  تا    کران              مطرب آغازید یک ضرب گران

    "خر برفت و خر برفت" آغاز کرد             زین  حرارت  جمله  را  انباز کرد

    زین حرارت  پای کوبان تا  سحر             کف زنان "خررفت خررفت"ای پسر

 

مولوی در دفتر 5 مثنوی هم میگوید:

    مطرب آن خانقه کو تا که تفت                     دف زند كه« خر برفت و خر برفت»

که از اینجا در می یابیم جمله « اقتصاد مال خر است » با معیارهای اسلامی و همچنین عرفانی هماهنگی دارد. متأسفانه مردم ایران از این بی اعتنائی و کم بها دادن به اقتصاد و زندگی دنیوی که در فرهنگ آنها هم ریشه دارد، بسیار صدمه خورده اند و سودجویان داخلی و خارجی از این تعالیم و نصایح مذهبی و عرفانی که به طبقه زحمتکش داده اند توانسته اند کلاهبرداریهای  فراوانی  بکنند  و مردم را  با  وعده  زندگی  زیبای  بالا  به  نهایت  فقر و ذلت کشانده اند.

          در نتیجه همین بینش غلط ، جمهوری اسلامی شروع به برباد دادن صدها میلیارد دلار سرمایه مردم ایران کرد: گروگان گیری دیپلمات های امریکایی در تهران، ادامه جنگ با یک کشور نفت خیز همسایه به مدت هشت سال ، « صدور انقلاب » و غیره علاوه بر حیف و میل منابع، اقتصاد ایران را در محاصره و تحریم بین المللی قرار داد. ولی از دیدگاه خمینی، ارزش یک موی اسلام بیشتر از ارزش صدها میلیارد دلار سرمایه پست زندگی ناچیز این دنیا بود.

          جمهوری اسلامی نه تنها میلیاردها دلار که خانواده پهلوی و سایرین از کشور خارج کردند پس نگرفت بلکه سپرده های قانونی دولت ایران در بانکهای خارجی که از پیش از انقلاب بیش از 12 میلیارد دلار بود نیز در جریان گروگانگیری و مذاکرات و دادگاههای مربوط به آن از دست رفت. و وقتی از مسؤولین مذاکرات الجزایر درباره این حسابها پرسیده شد آنان گفتند « چرتکه  نیاندازید» یعنی برای هدفهای بالای روحانی و آسمانی باید به فداکاری در این زمین تن در دهید و « نق»  نزنید.  بطور کلی، کثیف دانستن پول و اقتصاد و در نتیجه بی اعتنائی به هر گونه حسابرسی اموال عمومی، در تمام دوران حکومت اسلامی، مورد استفاده دزدان داخلی و خارجی قرار گرفته و میگیرد. وقتی مسئوولین جمهوری اسلامی با میلیونها دلار به مذاکرات خارجی میروند خودشان و پشتیبانانشان، به بهانه اینکه این مسؤولین « ایمان » دارند و بنابراین دزدی نمیکنند، هیچگونه حسابرسی جدی را بر نمی تابند. بدین ترتیب، نه تنها در آستانه انقلاب، و در دوره آزادی نسبی اوایل پیروزی انقلاب، بلکه در دوره جنگ هشت ساله و پس از آن تا همین امروز، میلیاردها دلار ارز نقد بدست آمده از فروش نفت و فرش و غیره به جای اینکه در داخل سرمایه گذاری شود و برای جوانان اشتغال ایجاد کند، به بانکها یا سرمایه گذاریهای خارجی رفته و میرود(5).  اینکه کمیت نسبتاً دقیق این خونریزی سرمایه ای چقدر بوده و بوسیله چه کسانی، چگونه و به کجا میرود، شاید روزی از طرف کسانی که به داده های بانک  مرکزی دسترسی دارند، معلوم گردد ولی به احتمال زیاد، جمع این سرمایه های فراری، بیش از صد میلیارد و شاید صدها میلیارد دلار میشود و مقصد آن هم بیشتر مؤسسات امریکائی بوده است. یعنی این خونریزی سرمایه ای در ایران، تزریق خون به امپریالیسم، بویژه امریکا، بوده و میباشد.

          علاوه بر این در دوره جنگ 8 ساله، نه تنها دهها میلیارد دلار اسلحه ای که در زمان شاه خریداری شده بود، و نه فقط دهها میلیارد دلار اسلحه جدیدی که رژیم اسلامی از بازارهای قاچاق دنیا و گاهی به بهای چند برابر گرانتر از قیمت معمولی خرید، همه، به همراه جوانان ایران وعراق، به آتش کشیده شد؛  بلکه   بيشتر از آن، سرمایه فیزیکی فراوانی در کشور نابود شد که برآورد دقیق آن مشکل است.   مثلاً تمام شهر خرمشهر و بندرگاه و انبارها و خانه های آن و شهرهای دیگر مانند دزفول که ویران شد چقدر ارزش داشت؟  بزرگترین و پیچیده ترین پالایشگاه نفت دنیا که در آبادان منفجر شد و تأ سیسات و میدانهای نفتی، که بعضی بطور جبران ناپذیری آسیب دید، چگونه باید ارزیابی شود؟ (6)

          این سرمایه گذاریهای منفی از یکطرف، و کشتن و پاکسازی کردن و فراری دادن میلیونها نیروی کار پرشور و تحصیلکرده و کارشناس، از طرف دیگر، باعث سقوط شدید اقتصاد ایران در دهه اول جمهوری اسلامی شد. در این دوره که تا مرگ خمینی طول کشید، بجای برنامه صنعتی و گسترش تولید، اصول اقتصاد اسلامی و جنگی پیاده میشد: تولید مثل بالا برای افزایش سرباز، پائین بردن سطح زندگی طبقات زحمتکش به حداقل احتیاجات زندگی، توزیع « غنائم » و انباشت ثروت برای « خودیها  ».

           در این دوره،  رشد جمعیت تا نزدیک 4 درصد در سال بالا رفت که اثر آن را امروز بصورت میلیونها جوانی که وارد بازار كار میشوند و کاری نمى يابند می بینیم. در همین دوره،  سرمایه گذاری بطور متوسط نزدیک منهای ده درصد(% 7/9 ــ) در هر سال سقوط میکرد و بدنبال آن تولید سرانه متوسط در هر سال منهای 2/4 درصد پائین میرفت و مصرف سرانه یعنی سطح رفاه مردم با آهنگ منهای 6/3 درصد در هر سال کاهش می یافت(7). اینها البته از آمار خود رژیم گرفته شده و همه هم حالت میانگین دارد. یعنی حمله بی سابقه به سطح زندگی کارگران و کارمندان آنها به بهانه جنگ و افزایش شدید شکاف طبقاتی در این دوره در این آمارها دیده نمیشود. آماری که بهتر وضع مردم را نشان میدهد نرخ بسیار بالای تورم یعنی گرانی و سقوط ارزش پول است. در این دوره دهساله، شاخص قیمت خرده فروشی، سالی 2/18%  بالا رفته (8) که با توجه به اینکه به بهانه جنگ، دولت جلوی بالا رفتن مردها و حقوقها را میگرفت،  پس سطح زندگی کارگران و کارمندان هر سال نزدیک 20 درصد پائین برده میشده است که نیتجه متراکم آن پس از دهسال، سقوط سطح زندگی مزد و حقوق بگیران از 6 به 1 بود. پائین رفتن شدید مزد و حقوقها را میتوان با روش دیگری نیز اندازه گیری کرد و آنهم اینست که ببینیم اگر در پایان جنگ، درآمد کار به نرخ بازار آزاد به دلار تبدیل میشد چقدر نسبت به همین رقم در اوایل انقلاب کاهش یافته بود؟ چون ارزش دلار در بازار آزاد در این دوره 17 برابر شده بود (9) پس سقوط درآمد کار در این دوره از 17 به 1 بود. ( 10 )

                                                                                                                        

          این دستبرد شدید به سطح زندگی طبقه مزد و حقوق بگیر و بردباری نسبی مردم، صندوق بین المللی پول را که خود متخصص چنین دستبردهائی در کشورهای فقیر است، به حیرت وا میداشت. این معجزه اسلام و مدل سرکوب از طریق شریعت بود. دولت اسلامی با چاپ پول، نه تنها مزدها و حقوقهای واقعی را به سطح ناچیزی رسانده بود بلکه در دهسال اول حکومت خود موفق به دزدیدن 80  تا 90 درصد پس اندازهای پولی طبقه ضعیف جامعه شده بود، یعنی کسانی که پس اندازهای 50 هزار یا 100 هزار تومان یا حتی بیشتر در بانکها جمع کرده بودند، در پایان جنگ پی میبردند که این پولها کاغذهای بسیار بسیار کم ارزشى شده است.

          رژیم اسلامی در طول جنگ، جسدهای معلولین و شهدا را بر سر هرگونه اعتراض مردم میکوبید و همه کارها ی خود را در راه مقدس رسیدن به کربلای حسینی و نجات قدس توجیه می نمود. ولی وقتی جنگ تمام شد و خمینی مرد، مردم می دیدند که غیر از صدها هزار جوانی که به توفیق شهادت و معلول شدن رسیده اند بقیه نه تنها به کربلا نرسیده اند بلکه به مرداب فقر و فساد و فحشاء کشانده شده اند. در اینجا جمهوری اسلامی برای خاموش کردن صدای اعتراض مردم و ادامه فرمانروایی خود اولاً با کشتن هزاران زندانی سیاسی رعب و وحشت و ترور بر جامعه گستراند و ثانیاً دولت رفسنجانی بسرعت شروع به بازسازی اقتصاد نفتی وابسته به خارج زمان شاه کرد. تولید نفت ایران برا ی اولین با رپس از انقلاب به بیش از 3 میلیون بشگه نفت در روز بالا برده شد  و درآمد ارزی کشور از صدور نفت نیز از متوسط 10 میلیارد دلار در سالهای 1987 تا 1989  در 1990 به 3/17  میلیارد دلار یعنی نزدیک درآمد نفتی 5 سال آخر حکومت شاه رسيد ( 11 ).  ولی این افزایش درآمد نفت برای حجت الاسلام رفسنجانی کافی نبود و او برای تزریق هر چه بیشتر دلار به بازار و بازاریها که پایگاه اصلی رژیم هستند، و برای رونق بخشیدن به اقتصاد وابسته ایران دست به کار خطرناکی زد و آن استقراض خارجی بود. رژیم اسلامی که قانون اساسی آن، وام گرفتن از خارج را ممنوع کرده، در پایان جنگ، قرض خارجی نداشت. بانکها و مؤسسات خارجی در آن زمان مایل بودند از این خلاء سود برده و به ایران قرض بدهند و از این طرف هم آقازاده ها مثل آقای آقازاده وزیر نفت با روئی گشاده به استقبال وام دهندگان خارجی شتافتند و در چند سال، کشور را تا حد 30 میلیارد دلار زیر قرض خارجی با شرایط و بهره سنگین بردند.

تزریق پول نفت و پول قرض، پس از جنگ ایرا ن و عراق،  بازار ایران را موقتاً رونق بخشید و همه نوع کالاهای مصرفی وارد کشور شد. ولی چون تجارت خارجی در دست دولت بود، جواز واردات کالاهای گوناگون فقط به « خودیها » داده میشد مثل برادران و پسران رفسنجانی، حجت الاسلام قرائتی، دفتر امام، سپاه پاسداران، بنیادهای مختلف که هر کدام زیر نظر یک آیت الله بود، و غیره. دلار هم به نرخهای گوناگون به آقایان فروخته می شد که در حقیقت یک نوع تقسیم غنائم بود زیرا آنان کالاهایی را که با دلار نرخ پائین خریده اند در بازار آزاد به قیمت ده یا بیست برابر میفروختند و میلیونها دلار به جیب میزدند بدون اینکه هیچگونه خلاف شرعی مرتکب شده باشند. (12 )

          در سالهاى آخر دولت رفسنجانى   بحران مالى و اقتصادى و نارضايتى مردم بسيار شديد شد و  حجت الاسلام خاتمى، با  وعده هاى اصلاحى كه  ميداد، بر اين موج نارضايتى به رياست جمهورى رسيد ولى در زمان او نيز   همان شيوه هاى  گذشته   پيگيرى شده است.

 

          در ايران امروز، با انتقال مالکیتهائی که از بهمن 57 تا کنون انجام گرفته و هنوز هم انجام میگرد، مردم بی چیز در برابر سه نوع مالکیت قرارگرفته اند:

 

(1)             1.  مالكیت خصوصی که در جریان انقلاب قدرى  ضعیف و محدود شده بود، بار دیگر بااجرای لایحه خصوصی سازی یعنی واگذاری سهام شرکتهای دولتی به افراد و شرکتهای خصوصی داخلی و خارجی گسترش پیدا میکند؛

 

          2.   مالکیت دولتی که درزمان شاه هم بخش وسیعی از اقتصاد را در دست داشت، پس از انقلاب با ملی شدن بانکها و تجارت خارجی و غیره گسترش بیشتری یافت و مشخصه اصلی آن بازدهی کم و اتلاف منابع و دزدیهای کلانی است که در آن روی میدهد مانند سرقت 123 میلیارد تومانی بانک صادرات که برادران رفیق دوست در آن دست داشتند   (13)،  دستبرد 200 میلیارد تومانی بانک سپه که مدیرعامل آن ولی الله سیف در آن دست داشت (14)،   و پرونده  سوء استفاده 826 میلیون دلاری از درآمد نفت که مدیران شرکت ملی نفت و شرکت پتروپارس مسؤول آن بودند (15) ،  و دزدیهای دیگر.

 

           3.   مالکیت بنیادهای اسلامی، يا مالكيت روحانيون،  که پیش از بهمن 57،  نيز بصورت اوقاف و توليت آستان قدس رضوى وجود داشت، پس از اانقلاب با فرار سرمایه داران بزرگ و درباری، و غصب اموال و املاک و کاخها و هتل ها و شرکتهای آنها از طرف كميته ها بنفع روحانیون گسترش عجيبي پيدا كرد و بنیادهای بزرگ و افسانه ای، با قدرت و ثروت و نفوذ فراوان، بمدیریت آخوندها بوجود آمد مانند بنیاد مستضعفان، بنیاد شهید، بنیاد بعثت، بنیاد 15 خرداد و غیره.

          این مالکیت بنیادها، که به گفته یکی از نمایندگان مجلس اسلامی، 42% تولید ناخالص داخلی در دست آنهاست (16)  ( و « بنیادگرایی» در حقیقت گرایش به همین بنیادهای آب و نان دار است!)،  دنباله همان مالکیت خدا و رسول بر غنائم و انفال است زیرا ولی فقیه و روحانیونی که به نمایندگی او بنیادها را اداره میکنند « ولی امر » و جانشینان خدا و رسول هستند. بهمین دلیل  است که رئیس بنیاد مستضعفان میگوید: « ما حتی تابع مقررات دولتی ایران نیستیم، ما ویژه رهبریم وزیر نظر او» (17).  در نتیجه، این بنیادها نه تراز نامه ای میدهند و نه حسابرسی میشوند و نه مالیات میپردازند . نه خصوصی هستند و نه عمومی .  و ازاین رو، این نوع مالکیت را « شترمرغی » نیز میتوان نامگذاری کرد زیرا وقتی به منابع و کمک دولت نیاز پیدا میکنند، عمومی هستند ولی وقتی پای حساب پس دادن به دولت میشود میگویند ما دولتی نیستیم.

          این بنیادها در نگهداری رژیم اسلامی نقش کلیدی بازی میکنند زیرا منابع مالی فراوان و بی حساب و کتابی را که در اختیار دارند در بزنگاههای حساس مثل انتخابات و تظاهرات به نفع رژیم و برای بسیج نیرو بکار میاندازند. مثلاً آیت الله حسن صانعی رئیس بنیاد 15 خرداد چنان منابعی در اختیار دارد که اعلامیه رسمی میدهد که هر کس سلمان رشدی را بکشد 2 میلیون دلار از طرف آن بنیاد به او جایزه داده میشود و چندی بعد هم میگوید این جایزه اکنون بیشتر شده چون آن دو میلیون دلار سرمایه گذاری شده و حالا بهره اش نیز به قاتل پرداخت خواهد شد(18).

 

 

          ولی حمله کنندگان به یک جامعه، وقتی زدند و کشتند و غنیمت گرفتند، با لاخره روزی که آن غنیمت ها تمام شد، مجبور می شوند که سیستم تولیدی آن جامعه را بازسازی کنند. رهبران  جمهوری اسلامی نیز بویژه پس ازپايان جنگ ويرانگر هشت ساله و بدنبال  مرگ خمینی، بازسازی کامل روابط سرمایه داری وابسته،  یعنی سرمایه داری عصر امپریالیسم در کشور تحت سلطه، را آغاز کردند و هر روز که میگذرد بیشتر و بیشتر در آن سو پیش میروند و شعارها و بنیانهای دست و پاگیر اسلامی را کنار میگذارند. اگر در عرصه سیاست، تناقض جمهوریت و اسلامیت را به نفع اسلام یعنی استبداد حل میکنند ولی در عرصه اقتصاد،  تناقض سرمایه داری و اسلام را به نفع سرمایه داری حل میکنند.

 

          اکنون پس از 25 سال، « اوتوپی اسلام » از آزمايش قدرت سرافکنده بیرون  آمده و در محک تجربه شکست خورده و میلیونها بیکار، میلیونها جوان معتاد ، میلیونها پناهنده و آواره،  فقر و فساد و فحشا بر این شکست گواهی میدهند و اکثریت عظیم مردم ایران، بویژه زنان، جوانان و کارگران و تقریباً همه ناظر بیطرف داخلی و خارجی بر این شکست اتفاق نظر دارند. سیاستگزاران اقتصادی رژیم و نظریه پردازان آنها، راه حل را اینک، ایبرالیسم بیشتر اقتصادی و شرکت بیشتر در گلوبالیزاسیون میدانند و بدون هیچ پرده پوشی همین سیاستها را پیاده میکنند.

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زيرنويسها:        

(1)   ترتیب بوجود آمدن و از بین رفتن این مالکیت ها در فصل اول کتاب " ایدئولوژی آلمانی" کارل مارکس آمده است.

(2)دکتر حسن توانایان فرد (16/4/1382): نقد اقتصاد امروزی ایران بر اساس معیارهای اقتصاد اسلامی، سایت ملی مذهبی، مه 2004.

(3)  همانجا.

(4)   « السیره النبویه» نوشته ابن هشام. بازگوشده از مقاله باقر مؤمنی: " نخستین ترورهای فردی سیاسی و کشتارهای جمعی در جامعه مدنی اسلامی" ، سايت پيكارانديش، مه2004.

(5) سرمایه خارج شده از ایران در سال 2000، حدود 3 میلیارد دلار برآورد شده و سرمایه گذاری خارجی جذب شده به ایران در همان سال 36 میلیون دلار بوده یعنی سرمایه وارد شده یک درصد سرمایه خارج شده بوده ( ی. علوی: اقتصاد ایران: چالش عقلانيت سنتي و عقلانيت اقتصادى، سايت ملي مذهبى، مه 2004).

(6) با آغاز جنگ، نه تنها طرح های تزریق گاز به میدانهای نفتی که برای نگهداری فشار آنها لازم بود، انجام نیافت، بلکه هر گاه در اثر حملات هوایی برخی از میدانهای نفتی تعطیل میشد، تولید را برخلاف روش صحیح و مجاز، از میدانهای دیگر افزایش میدادند که به بهره وری و میزان ذخایر قابل وصول این میدانها صدمه میزد ( پرویز مینا: نفت و آینده آن در سال 2000، کتاب اقتصاد و نفت، انجمن پژوهشگران ایران، پاریس، 1373، ص 135)

 (7) از مقاله هاشم پسران در کتاب :Parvin Alizadeh (ed), The Economy of  Iran

2000, New York, pp. 63-99

(8) همانجا:

(9) نگاه کنید به نمودار افزایش بهای دلار نسبت به ریال در دوره پس از انقلاب در صفحه 52 کتاب اقتصاد و نفت، زير نويس (6).

(10) در اینجا کاهش ارزش دلار در طول زمان را نادیده گرفته ایم که اگر آنرا هم بحساب آوریم سقوط درآمدها بیشتر می شود.

(11) به سالنامه های آماری اپک Opec,annual statistical bulletin و یا سایت اپک مراجعه کنید. 

در سال 2000، درآمد ارزی ایران از فروش نفت به 25 میلیارد دلار رسید که حتی در زمان شاه نیز سابقه نداشته است ( در اینجا دلارهای جاری را در نظر میگیریم یعنی تورم دلار نادیده گرفته میشود.)

(12) تقسیم غنائم در جمهوری اسلامی علاوه بر مصادره مستقیم، بصورتهای گوناگون دیگری مثل تقسیم حواله کالاها به قیمت دولتی، فروش ارز دولتي، جواز واردات، فروش سهام شركتهاى دولتى انجام ميگيرد.

(13) مقاله پیروز دوانی، نیمروز، شماره 576، 6 اسفند 1378، ص 41

(14) تایمز مالی، 26 سپتامبر 2000 ، ص 8

(15) تایمز مالی، 27 نوامبر 2001، ص 9

(16) ناصر پاکدامن: جمهوری اسلامی، از اقتصاد تا جامعه، چشم انداز، شماره 21،  پاریس، پائیز 1381

(17) همانجا.

(18) لوموند، 13 نوامبر 1992، ص 3