یادداشت سیاسی:نبرد خلق شماره 254

 

چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۵ - ۲۳ اوت ۲۰۰۶

 

جنگ بین اسرائیل و حزب الله تائیدی بر راه حل سوم در ایران

 

مهدی سامع

جنگ بی رحمانه بین اسرائیل و حزب الله لبنان با قربانیان بسیار با قطعنامه شورای امنیت به آتش بسی شکننده منجر شده است. این جنگ صرف نظر از ماهیت آن و این که کدام طرف و با چه بهانه ای آن را آغاز کرد، محکوم است. به خصوص کشتار مردم غیر نظامی، حمله هوایی و موشکی به مناطق زیست مردم از هر دو طرف جنگ، امری ضد انسانی و جنایت علیه بشریت و بنابرین محکوم است. درک ماهیت این جنگ برای مردم ایران و  مدافعان صلح و دوستی بین ملتها اهمیت ویژه ای دارد.

یک طرف این جنگ دولت اسرائیل و به ویژه جنگ طلبان درون آن بود که اصل بقای خود را در توسعه طلبی و اشغال می دانند. انکار حق مردم فلسطین در داشتن کشور و دولت مستقل خود، سرپیچی از قطعنامه های شورای امنیت ملل متحد، زیر پا گذاشتن قرارداد صلح اسلو و سرکوب مداوم جنبش مردم فلسطین و به خصوص تهاجم سیاسی، نظامی و دیپلماتیک به سازمان آزادیبخش فلسطین که منجر به صعود بنیادگرایی اسلامی در فلسطین شده است، سیاست غالب دولتمردان اسرائیل بوده است.

طرف دیگر این جنگ حزب الله لبنان است. در مورد این که حزب الله لبنان مجری سیاستهای نظام ولایت فقیه است مدارک و شواهد بسیار وجود دارد. در بسیاری از ترورهای جمهوری اسلامی در خارج از ایران افراد حزب الله به عنوان عامل اجرای طرح شرکت داشته اند. هم حزب الله و هم سرسپردگان ولایت خامنه ای بارها به این وابستگی و پیوستگی اعتراف کرده اند.

روز شنبه 7 مرداد روزنامه کیهان که سیاستهای جنگ طلبانه ولی فقیه را منعکس می کند در گزارش خود نوشت:«همه دنیا سر برگردانده اند و ایران را می نگرند، این بار اما نه به عنوان کشوری که باید به خاطر خطاهای نکرده اش در زمینه فعالیتهای هسته ای حساب و کتاب پس بدهد، بلکه به عنوان یک -و تنها- قدرت بزرگ منطقه خاورمیانه که می تواند برای حل و فصل منازعه فعلی میان رزمندگان حزب الله لبنان و اسرائیلیها راهی بیابد.»

سایت اینترنتی بازتاب وابسته به دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در گزارشی* با عنوان «عجایب حزب‌الله لبنان...» از قول سید حسن نصرالله می نویسد:«من فكر كردم چه بگویم، موضوعی كه نمی‌شود با رسانه‌های گروهی طرح كنیم كه مربوط به جمهوری اسلامی، امام(ره) و مقام معظم رهبری هم باشد. برگردیم به 21 سال قبل یا بیشتر، به سال پیروزی انقلاب اسلامی سال 1979. شیعیان لبنان (و اهل سنت) منفعل بودند اما توجه خوبی به امام شد و ایشان تأثیر فراوان بر ملت لبنان داشتند.........در این اوضاع امام گفتند ارتش و سپاه بیاید سوریه و لبنان كه اسرائیلیها مستقر شده بودند. سپاه آمد و مستقر شد. جمهوری اسلامی ایران هر چه در توان داشت برای لبنان می‌داد؛ پول،  آموزش، كمك فكری.امام فرمودند: «از صفر شروع كنید و با همین نیروی كم مبارزه كنید كه پیروز خواهید شد. من از همین حالا می‌بینم كه پیروزی از آنِ شماست.» با خود می‌گفتیم یعنی چه؟

از حضرت امام خواستیم كه در مسأله لبنان یك كسی نماینده شما باشد كه مزاحم وقت حضرت‌عالی نشویم. امام آن زمان فرمودند نماینده تام‌الاختیار من آقای خامنه‌ای هستند. آقا هم خیلی با ما مهربان بودند. از زمان انعقاد نطفه حزب الله، آقا مسئول ما بود. ایشان در مسائل اسرائیل كارشناستر از كارشناسان است. خلاصه كار را ادامه دادیم؛ اما امام فرموده بودند تا اخراج كامل ادامه دهید. تا این كه امام رحلت كرد. رسیدیم خدمت آقا كه الان شما رهبر ما هستید، یك نفر را معرفی كنید تا زیاد مزاحم شما هم نشویم. آقا فرمودند:«نه خیر، مسألة اسرائیل و لبنان مربوط به من است و من خودم مسئول این مسأله هستم.» آقا خصوصیات تك تك ما را می‌شناسند. این ارتباط عمیق از مهمترین عوامل پیروزی و از بزرگترین بركات برای حزب‌الله بود.»

این گفته های سید حسن نصرالله که آقای خامنه ای پس از آتش بس به او دست مریزاد گفت و آرزو کرد که بازویش را ببوسد به اندازه کافی گویاست و برای آن دسته از تحلیلگران سیاسی که با ذره بین به دنبال کشف علائمی برای مستقل دانستن حزب الله هستند راهی جز فرار به جلو باقی نمی گذارد. با این حال توجه به گفته های ولید جنبلاط رهبر حزب سوسیالست ترقیخواه لبنان نیز در توصیف جنگ اخیر برای شناخت حزب الله و ماهیت جنگ مفید است. وی روز 26 مرداد خطاب به سید حسن در تلویزیون الجزیره می گوید:«نصراله ما نمی‌خواهیم لبنان صحنه آزمایش جنگهای پیشگیرانه از سوی آمریكا و اسرائیل برای مقابله با ایران و سوریه باشد و بالعكس نمی خواهیم لبنان صحنه آزمایش جنگهای پیشگیرانه احمدی نژاد و رژیم سوریه باشد. این حق ماست و این خیانت نیست كه  ما خواهان آینده ای امن خارج از نزاع و جنگها در خاكمان باشیم این حق ماست.»

به گمان من حرفهای ولید جنبلاط هم روشنگر ماهیت این جنگ  و هم بیان کننده اهداف طرفین جنگ است. یک طرف با استراتژی جنگهای پیشگیرانه به دنبال ساختن «خاورمیانه جدید» است و طرف دیگر به دنبال ایجاد «امپراطوری اسلامی» که آیت الله خمینی مبتکر و طراح آن بود می باشد. ام القرا و قلب و مغز بنیادگرایی اسلامی در تهران است و در شرایط پس از مرگ خمینی در بیت ولی فقیه طراحی می شود. 

روزنامه کیهان در شماره روز 10 مرداد 1366 پیام آیت الله خمینی برای مراسم حج و برائت از مشرکین که منجر به بلوای مکه شد را منتشر کرد. خمینی در این پیام گفت:«به یاری خداوند از قطرات پراکنده پیروان اسلام.....و امکانات کشورهای اسلامی باید استفاده کرد و با تشکیل هسته های مقاومت حزب الله در سراسر جهان ....و با صدور انقلابمان، که در حقیقت صدور اسلام راستین و بیان احکام محمدی است، به سیطره و سلطه و ظلم جهانخوران خاتمه می دهیم.» یک سال بعد در روز 29 تیر 1367 خمینی در پیام خود به مناسبت سالگرد بلوای مکه گفت:«ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین المللی اسلامیمان بارها اعلام نموده ایم که در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخوران بوده و هستیم. حال اگر نوکران آمریکا نام این سیاست را توسعه طلبی و تفکر تشکیل امپراطوری بزرگ می گذارند، از آن باکی نداریم و استقبال می کنیم. ما  در صدد خشکانیدن ریشه های فاسد صهیونیسم، سرمایه داری و کمونیسم در جهان هستیم.» با اتکا بر این سیاست است که تاکنون جمهوری اسلامی در پروسه صلح خاورمیانه اخلال کرده است و هر جا که با مبارزه مردم فلسطین و فشار افکار عمومی بین المللی، اسرائیل تن به عقب نشینیهایی داده است، عوامل نظام ولایت فقیه به اشکال مختلف این مسیر را منحرف کرده اند. سیاست صدور ارتجاع و بنیادگرایی ولایت فقیه و سیاست توسعه طلبی جنگ طلبان اسرائیلی دو روی یک سکه و هریک دیگری را تقویت می کند. ما دیدیم که محاصره مقر زنده یاد یاسر عرفات منجر به تقویت بیش از بیش بنیادگرایان اسلامی در فلسطین شد.

ادامه دهندگان راه خمینی همان استراتژی را با جدیت پیگیری می کنند. روز شنبه ۱۴ مرداد خبرگزاریهای دولتی سخنان محمود احمدی نژاد در جمع خبرنگاران در نشست فوق العاده سازمان كنفرانس اسلامی را منتشر کردند. کوتوله سیاسی به نیابت از خامنه ای  به خبرنگاران رسانه های جمعی می گوید:«خاورمیانه جدید حتما محقق خواهد شد، اما بدون رژیم صهیونیستی.....رژیم صهیونیستی در حال اضمحلال است و درمان اصلی منطقه حذف رژیم صهیونیستی است.»

ایجاد خاورمیانه جدید با محوریت «اسلام» سیاست خارجی اصلی استبداد مذهبی حاکم بر ایران است که احمدی نژاد بارها تحت عنوان نابودی اسرائیل بر آن تاکید کرده است. ولی فقیه نظام برای این که جای هیچگونه شک و تردیدی باقی نگذارد روز سه شنبه ۳1 مرداد در دیدار رؤسای سه قوه و تعداد دیگری از مجریان ولایتش گفت:«تشكیل حكومت اسلامی ...علاج همه دردها و رنجهای امروز جهان اسلام است. ...امت اسلامی امروز به تشكیل حكومت اسلامی به معنای واقعی كلمه نیازمند است»(خبرگزاری فارس)

روز یكشنبه ۱۵ مرداد علی لاریجانی، دبیر شورای عالی امنیت ولایت فقیه گفت:«می‌گویند رهبری منطقه را بدون ابزارهای لازم داشته باشید كه این حرف متناقض است.» معنی حرف لاریجانی وقتی می گوید:«ما قطعنامه را قبول نمی‌كنیم و تعلیق را نمی‌پذیریم» این است که جمهوری اسلامی رهبری منطقه را با ابزارهای لازم که همان اتم به اضافه نیروهای بنیادگرای اسلامی در خاورمیانه است، به دست خواهد آورد.

توجه به حرفهای خامنه ای، احمدی نژاد، لاریجانی و حسن نصرالله روشنگر آن است که نقشه گسترش حکومت اسلامی یک موضوع جدی در استراتژی نظام حاکم بر ایران در عرصه بین المللی است. چند سال پس از مرگ خمینی، محمد جواد لاریجانی، از تئوریسینهای ولایت خامنه ای که در آن زمان معاون وزیر امور خارجه بود، در تشریح این استراتژی گفت:«امروز حیات سیاسی ما در جهان، به عنوان ام القرای اسلام، در گرو توسعه یافتن است.......لیکن ما هیچ گاه نباید در آرزوی محیط دوستانه جهانی باشیم و یا برنامه های توسعه خود را برای اکولوژی مسالمت، طراحی کنیم.»(رسالت شماره های 26 و 27 خرداد 72)    

گرچه جمهوری اسلامی فاقد هرگونه پایگاه مردمی در ایران است و مردم ایران همواره خشم و تنفر خود را از  استبداد دینی بیان کرده اند، اما بنیادگرایی اسلامی با رهبری خامنه ای به علت در دست داشتن حاکمیت و امکانات کشور بزرگی چون ایران و با توجه به وجود توده های محروم و ستمدیده و حکومتهای فاسد در کشورهای خاورمیانه به مراتب خطرناکتر از اشکال دیگر بنیادگرایی است.

در مقابل رشد و توسعه دمکراتیک کشورهای خاورمیانه نه فقط توسعه طلبی آمریکا و به طور کلی جهان امپریالیستی، بلکه بنیادگرایی اسلامی به عنوان تهدید اصلی نیز قرار دارد. هم استراتژی «خاورمیانه جدید» به رهبری آمریکا و هم ایجاد خاورمیانه اسلامی(امپراطوری اسلامی) به رهبری مرتجعان حاکم بر ایران منافع مردم محروم و ستمدیده خاورمیانه را تامین نمی کند و هر جنگی که دو طرف آن این دو نیرو قرار داشته باشند نه جنگ رهائیبخش است و نه به سود رهایی مردم. این جنگها را نمی توان با جنگهای آزادیبخش مقایسه کرد و اگر بخواهیم برای درک ماهیت آن مثالی بیاوریم با اندکی اغماض می توان آن را با جنگ جهانی اول که ضمنا منجر به فروپاشی امپراطوری عثمانی(اسلامی) و تشکیل حکومتهای جدید در خاورمیانه شد، مقایسه کرد. در مقابل این گونه جنگها سیاست صلح طلبی فعال قرار دارد که نمونه ممتاز آن سیاستی بود که لنین در آن زمان ارایه نمود.

سیاست صلح طلبی فعال ایجاب می کند که هر جنبشی مبارزه اصلی خود را علیه حکومت «خودی» قرار دهد. همان گونه که صلح طلبان اسرائیلی برای مهار جنگ طلبان در کشور خود تلاش می کنند، صلح طلبان ایرانی و نیروهای ترقیخواه ایرانی نیز برای مهار سیاست ماجراجویانه و توسعه طلبانه استبداد مذهبی حاکم بر ایران تلاش همه جانبه می کنند. در جنگ اخیر در مقابل احتمال جنگ و بقای نظام  دینی حاکم بر ایران، راه حل سوم هرچه برجسته تر شد. دفاع از راه حل سوم مستلزم روشنگری در بین جنبشهای صلح طلب جهان که خطر صعود نیروی مهیب بنیادگرایی اسلامی را نا دیده می گیرند می باشد. تکرار اشتباه «اردوگاه سوسیالیسم موجود» و نیروهای وابسته به آن در قبال جمهوری اسلامی منجر به فاجعه ای به مراتب هولناکتر از آن چه بر کشور ما گذشت و این بار در کل خاورمیانه می شود.

چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۵

 

*برای مطالعه کامل این گزارش به آدرس اینترنتی زیر مراجعه کنید.

http://www.baztab.ir/news/46103.php