قدرت طبقه كارگر در تشكل اوست!

     بهرام رحمانى

bamdadpress@telia.com

 

اكنون كه در آستانه اول ماه مه، روز جهانى كارگر قرار داريم، خواست‌ها و مطالبات كارگران با تاكيد بيش‏تر بر پرداخت دستمزدهاى معوقه، تعيين سطح دستمزد متناسب با تورم و گرانى واقعى براى سال 1385، لغو كارهاى پيمانى تا بيمه بيكارى و حق تشكل مستقل و حق اعتصاب و غيره طرح و مورد بحث و بررسى قرار مى‌گيرد. در اين مجال هدف نه پرداختن به همه اين مطالبات، بلكه طرح تشكل مستقل كارگرى است كه اساسا بدون تشكل نمى‌توان حتى جزئى‌ترين مطالبات را پيگيرى كرد و در مقابل هجوم روزانه بورژوازى به سفره خالى كارگران نه تنها مقاومت كرد، بلكه راه پيشروى را هموار كرد.

طبقه كارگر ايران، تجربه طولانى در امر تشكل‌يابى ندارد. يكى از دلايل مهم عدم تشكل‌يابى طبقه كارگر ايران، وجود سركوب و اختناق دايمى در اين كشور است. البته عدم آگاهى عميق طبقه كارگر به منافع و نيروى مستقل خود و انفعال و تفرقه نيز علل ديگر تشكل‌يابى كارگران ايران است. مجموعه اين شرايط، موقعيت كنونى طبقه كارگر ايران را توضيح مى‌دهد.

طبقه كارگرى كه از وجود تشكل‌هاى مستقل خود‌(مستقل از دولت و سرمايه‌داران) محروم است، در مقابل سيستم پيچيده سرمايه‌دارى ناتوان حضور دارد. در پايه‌اى‌ترين سطح نمى‌تواند دستمزدهاى خود را متناسب با تورم واقعى افزايش‏ دهد و با وجود اين كه در كشورى مانند ايران بيكارى به حد انفجار رسيده است و با تعطيلى پى‌در‌پى محيط‌هاى كارى كارگران زيادى نيز بيكار مى‌شوند، حتى دستمزد ناچيز كارگران را نيز به موقع پرداخت نمى‌كنند، بيمه بيكارى معنى و مفهوم جدى براى بقاى كارگر و خانواده‌اش‏ پيدا مى‌كند. بنابراين بررسى وضعيت جنبش‏ كارگرى و طبقه كارگر از نقطه نظر تشكيلاتى و سازمان يافتگى اهميت ويژه‌ترى دارد.

كمونيست‌ها همواره طبقه كارگر را به اتحاد و همبستگى و مبارزه پيگير عليه سيستم سرمايه‌دارى تحت شعار «كارگران جهان متحد شويد!» دعوت كرده‌اند و در اين امر ترديدى نيست كه پيشروان حنبش‏ كارگرى هم به اهميت مبارزه متشكل واقفند. مضافا اينكه سيستم ستم‌گر و استثمارگر سرمايه‌دارى خود ضرورت اتحاد و همبستگى را به كارگران تحميل مى‌كند، اما اين نكته و صرفا آگاهى به اتحاد و همبستگى، براى پيشبرد امر مبارزه طبقاتى كافى نيست. زيرا از آگاه شدن به اهميت اتحاد در ميان كارگران، تا شكل‌گيرى طبقه كارگر آگاه كه از يك‌سو به همه زمينه‌هاى مبارزه اقتصادى، سياسى، اجتماعى و فرهنگى احاطه پيدا كند و از سوى ديگر به ترفندها و سياست هاى سرمايه‌دارى آشنا باشد، راه طولانى را بايد طى كرد. مسلما دست‌يابى به آگاهى به آسانى حاصل نمى‌شود. هجوم دايمى سرمايه به حقوق و معيشت كارگران، هجوم سازمان يافته يك طبقه به طبقه ديگر است و هيچ ربطى به خصلت اين و يا آن كارفرما و حزب و غيره ندارد. در طول تاريخ، طبقه كارگر در هيچ گوشه از جهان از تعرض‏ دايمى طبقه سرمايه دار چه در گذشته و چه اكنون مصون نبوده است. از اين رو اگر طبقه كارگر به طور دايمى عليه سرمايه‌دارى مبارزه نكند و دستاوردهاى خود را تثبيت و اهداف و برنامه‌هاى خود را براى كسب قدرت سياسى ارتقاء ندهد، موقعيت ناپايدار و متزلزلى خواهد داشت. نوع تشكل و اهدافى كه در مقابل اين تشكل قرار داده مى شود، يك شاخص‏ عينى و واقعى در سطح يك كشور است كه بيانگر سطح آگاهى طبقاتى است. آن طبقه‌اى قادر است عملا در مقابل يورش‏ دايمى اقتصادى، سياسى و اجتماعى سرمايه‌دارى سنگرهاى خود را حفظ كند كه در مبارزه بر عليه ستم و استثمار سرمايه‌دارى پيشگام است و در افق و آرزوهاى خود سازمان‌دهى انقلاب اجتماعى براى رهايى بشريت از چنگال سرمايه‌دارى را قرار مى‌دهد و گام‌به‌گام آگاهى خود را در سازماندهى درونى و تشكل خود انعكاس‏ مى‌دهد و به صورت منسجم تشكل‌ها و سازمان هاى مبارزاتى خود را در قالب‌هاى مختلف به وجود مى‌آورد.

بدين ترتيب مبارزه طبقاتى، اساسا مبارزه‌اى متشكل و متحد است. هم‌چنان كه بورژوازى اساسا سيستم اقتصادى طبقه خود را بر مالكيت خصوصى بر وسايل توليد و وجود سرمايه‌هاى خصوصى قرار داده است. اما مبارزه سرمايه‌دارى عليه طبقه كارگر، براى در زنجير نگاه داشتن كارگران، استثمار و كسب سود بيش‏تر در جهت تحكيم سرمايه صورت مى‌گيرد. بنابراين مبارزه طبقه سرمايه‌دار عليه طبقه كارگر نه مبارزه فردى و خصوصى اين و يا آن كارفرما و سرمايه‌دار، بلكه مبارزه يك سيستم با كليه ابزارهاى لازم آن است. دولت بورژوايى نوعى از تشكل و سازمان درونى طبقه سرمايه‌دار است كه همه افراد و شركت‌ها و كارتل‌ها در حفظ اين دولت نقش‏ و نفع دارند. انواع و اقسام احزاب بورژوايى، ارتش‏، پليس‏، دادگاه‌ها، پارلمان، مسجد، كليسا، سنديكاهاى كارفرمايان و به طور كلى از تشكل‌هاى اقتصادى، سياسى و اجتماعى عمده سيستم سرمايه‌دارى تا صدها و هزاران نهاد، انجمن، كانون، كميسيون، فدراسيون، كنگره‌هاى اقتصادى و فرهنگى، پيمان‌هايى نظير پيمان ناتو و غيره براى بقاى طبقه سرمايه‌دار سازمان‌دهى شده است. بنابراين دولت و همه ارگان‌ها و نهادهاى بورژوايى در خدمت اداره يك جامعه براساس‏ منافع يك طبقه معين بنا شده‌اند و همگى ارگان‌ها حاكميت يك طبقه هستند. تا روزى كه طبقه كارگر نتواند در مقابل ارگان‌ها بورژوايى ارگان‌هاى مبارزاتى خويش‏ را به وجود آورد، بورژوازى را زير بكشد، هم‌چنان زير ستم و استثمار باقى خواهد ماند.

هنگامى كه مردم محروم و كارگران حكومت سلطنتى را سرنگون كردند، همه به روشنى ديدند كه چگونه سرمايه و سرمايه‌دار داخلى و جهانى، با توسل به مذهب و ارگان‌هاى مذهبى در جهت حفظ طبقه خود، با سركوب‌هاى خونين مانع پيشروى انقلاب 1357 شدند.

تاريخ طبقه كارگر، تاريخ سازمان‌يابى و تشكل‌هاى مستقل طبقه كارگر و مبارزه طبقاتى است. در طول تاريخ دويست سال گذشته، كارگران تشكل‌هاى مختلفى نظير اتحاديه‌هاى كارگرى، شوراهاى كارگرى، احزاب سوسياليست و كمونيست و انترناسيونال‌هاى بين‌المللى كارگران كمونيست را به وجود آوردند. انقلاب‌هايى هم‌چون كمون پاريس‏ و انقلاب 1917 روسيه را به پيروزى رساندند تا دولت كارگرى خود را به وجود آورند. كميته‌هاى اعتصاب، كارخانه، مجمع عمومى، صندوق اعتصاب، كميته‌هاى انقلابى در كارخانجات و محلات، اتحاد عمل‌هاى كارگران پيشرو با يكديگر و غيره همه اشكال گوناگون سازمان‌يابى درونى طبقه كارگر هستند كه بستگى به شرايط و موقعيت كارگران تشكيل مى‌شوند و دست به مبارزه رهايى‌بخش‏ مى‌زنند.

تاريخ 27 ساله اخير جنبش‏ كارگرى ايران و به ويژه سال‌هاى اوايل انقلاب كه نسبتا فضاى سياسى و اجتماعى باز و فعال‌ترى وجود داشت، اين واقعيت را نشان داده است كه طبقه كارگر ايران، در تشكل‌پذيرى و سازمان‌دهى مبارزه خود ضعيف و بى‌تجربه است. اگر بر اين بى‌تجربگى، موقعيت مشقت‌بار اقتصادى و سركوب‌هاى عريان سياسى را اضافه كنيم، خواهيم ديد كه طبقه كارگر ايران فاقد تشكل‌هاى مستقل سراسرى است و توده كارگران اهميت چندانى به كار و فعاليت و مبارزه سازمانى نمى‌دهند. سازمان‌ها و احزاب چپ و سوسياليست يا دچار خود بزرگ‌بينى و سكتاريسم هستند و ربط چندانى به مبارزه طبقه كارگر ندارند و يا اگر هم آن احزاب و سازمان‌ها و نهادهايى كه به اين عرصه اهميت مى‌دهند و خود را بخشى از طبقه كارگر تعريف مى‌كنند، اما در سطح سراسرى ضعيف هستند. به همين دلايل با وجود برگزارى روزانه دهها اعتصاب و اعتراض‏ كارگرى، هنوز دستاوردهاى فوق‌العاده محدودى به بار آورده است. تلاش‏هاى تاكنونى براى تشكل‌يابى مستقل كارگران، چندان اقدام قابل لمسى در زمينه ارتباطات سراسرى كشورى ميان نهادها و تشكل‌هاى موجود كه در سال‌هاى اخير اعلام موجوديت كرده‌اند در كارخانجات مختلف و در ميان مبارزات پراكنده كارگران صورت نگرفته است.

مسلما در هر دوره و در هر هجوم سرمايه‌داران و كارفرمايان و رژيم سرمايه‌داران، كارگران آرايش‏ تشكيلاتى خاص‏ خود را مى‌گيرند و به طور متحد و متشكل در مقابل دشمن طبقاتى خود مى‌ايستند. مهم‌تر از آن، كارگران متشكل در هر شرايطى آمادگى تشكيلاتى خود را در برابر هجوم سرمايه حفظ مى‌كنند. كارگران طى مبارزه به همديگر نزديك مى‌شوند و با اتحاد و همبستگى تشكل‌هاى سراسرى خود را به وجود مى‌آورند.

خلاصه كلام ضعف طبقه كارگر ايران در امر تشكيلاتى، از زمينه‌هاى تاريخى برخوردار است. رفع آن نيز به تاريخ و رشد طبقه كارگر نياز دارد. در سال‌هاى اخير براى برطرف كردن اين ضعف گام‌هايى به پيش‏ برداشته شده است، اما اين ضعف هم‌چنان بر دوش‏ كارگران پيشرو و كمونيست سنگينى مى‌كند.

در نهايت سرنگونى جمهورى اسلامى و استقرار حكومت كارگرى، مستلزم ايجاد و رشد و گسترش‏ آگاهى و باور به قدرت مستقل در درون طبقه كارگر است. اگر طبقه كارگر اين ضعف خود را برطرف نمايد، از قدرت و پتانسيل انقلابى قدرت‌مندى برخوردار است. طبقه‌اى كه نه تنها مى‌تواند در مقابل تهاجمان رژيم بايستد، نه تنها مى‌تواند در مقابل سياست‌هاى سرمايه‌داران و كارفرمايان از حق و حقوق خود دفاع كند، بلكه مى‌تواند رهبرى واقعى جنبش‏ توده‌اى عظيم بر عليه رژيم جمهورى اسلامى را برعهده گيرد. طبقه‌اى كه مى‌تواند ماشين دولتى را در هم بكوبد و خود قدرت سياسى را به دست گيرد و كل جامعه انسانى را از چنگال زور و ستم و اختناق و استثمار سرمايه‌دارى برهاند.

امروز تاكيد بر اين نكته كه نه جريانات بورژوازى از طيف توده‌اى‌-‌اكثريتى، سلطنت‌طلبان و جمهورى‌خواهان رنگارنگ و نه گرايشات مختلف ملى و مذهبى، نه لشكركشى و جنگ و كشتار و ويرانى آمريكا و متحدانش‏، بلكه طبقه كارگر سراسر ايران است كه مى‌بايد در پيشاپيش‏ توده‌ها و مردم آزادى‌خواه و برابرى‌طلب، بساط جمهورى اسلامى را برچيند، يك وظيفه حتمى و تاريخى طبقه كارگر است.

اما مساله اساسى در مقطع اول ماه مه، اين است كه آگاهى و باور كارگران به قدرت مستقل خود، يك جنبه بسيار مهم طبقاتى است. قدرت طبقه كارگر در اتحاد و تشكل و مبارزه پيگير او عليه سيستم سرمايه‌دارى است. در غياب تشكل قدرت‌مند و در غياب تاكيد به مبارزه متشكل، نمى‌تواند حتى دستمزدهاى معوقه خود را بگيرد تا چه برسد به تعيين دستمزدها متناسب با تورم و گرانى واقعى. بنابراين وقتى به ضعف طبقاتى خودمان انگشت مى‌گذاريم، هدف اين است كه طبقه ما بايد تشكيلات خود را مستقيما به قدرت خود به وجود آورند و از طريق مبارزه جمعى به سرمايه‌داران و رژيم حامى سرمايه تحميل كند. براى مثال كنفدراسيون بين‌المللى اتحاديه‌هاى كارگرى آزاد­­‌ICFTU)) 15 فوريه 2006 را به عنوان روز جهانى حمايت از كارگران ايران اعلام كرد. گفته شده است كه اين كنفدارسيون 145 ميليون عضو در 231 سازمان وابسته در 145 كشور در سرتاسر جهان دارد و مقر اين سازمان در بروكسل بلژيك است. اين فراخوان در سطح تبليغى خوب بود، اما در هيچ جاى جهان سنديكاها و فدراسيون‌هاى عضو اين كنفدراسيون به طور جدى پاى برگزارى آكسيون‌هاى اعتراضى در مقابل سفارتخانه‌هاى جمهورى اسلامى و يا ميادين شهرها در دفاع از كارگران ايران نرفتند؛ حتى اطلاعيه خود كنفدراسيون دو روز قبل از آكسيون، يعنى 13 فوريه روى سايت اينترنتى اين كنفدراسيون قرار داده شد. توضيح دفتر مركزى اين كنفدراسيون در بروكسل، در مقابل اين سئوال كه چرا فراخوان را در سايت اينترنتى‌تان قرار نداده‌ايد، اين بود كه مسئول فنى سايت فراموش‏ كرده است؟! فقط در استكهلم، كلوب 119 رانندگان مترو و حمل و نقل آكسيونى، آنهم با فشار در روز 18 فوريه در ميدان مركزى استكهلم فراخوان داد. با كنفدراسيون سنديكاهاى كارگرى سراسرى سوئد «ال‌.‌او» بارها تماس‏ گرفته شد، اما مسئولين اين كنفدراسيون حاضر نشدند آكسيونى را فراخوان بدهند. اين وضعيت تلخ و تاسف‌بار است، اما واقعيت دارد. البته ناگفته نماند كه حتى كنفدارسيون‌هاى كارگرى در غرب، در مقابل هجوم سرمايه به دستاوردهاى طبقه كارگر، مبارزه جدى سازمان نمى‌دهند و ديوارهاى بلند بوروكراسى چنين اجازه‌اى را به آن‌ها نمى‌دهد. اما بر خلاف نظر برخى‌ها كه ظاهرا از موضع «سوپر چپ؟!»، مراجعه به كنفدراسيون‌هاى كارگرى را «كفر» مى‌دانند، در هر سطحى بايد براى همبستگى و پشتيبانى ميان طبقه كارگر ايران و جهان تلاش‏ كرد. بنابراين در ايران و يا هر نقطه‌اى از جهان بايد خود كارگران مستقيما با اتكا به نيروى خود تشكل‌هايشان را به وجود آورند. از اين رو بسيار مهم است كه طبقه كارگر ايران، هنگامى كه به معنى واقعى به كسب قدرت سياسى مى‌انديشد، نياز به اين مسئله مهم ترى دارد، يعنى طبقه كارگر بررسى كند كه با كدام تشكيلات مى‌تواند مبارزه خود را به سرانجام برساند و قدرت سياسى را كسب كند. با كدام تشكل مى‌توان در مقابل بيكارسازى‌ها و عدم پرداخت دستمزدهاى معوقه ايستاد؟ با كدام تشكل مى‌توان در مقابل هجوم به آزادى‌هاى سياسى ايستاد؟ با كدام تشكل مى‌توان تبعيض‏ بر زنان و جدايى زن و مرد را از ميان برداشت؟ با كدام تشكل مى‌توان كار كودكان را لغو كرد و دنياى زيبايى براى كودكان تدارك ديد؟ با كدام تشكل مى‌توان خواهان شكنجه و اعدام و خواهان آزادى همه زندانيان سياسى شد؟ با كدام تشكل مى‌توان در مقابل ارتش‏ و پليس‏ و پاسدار و بسيج و بى‌دادگاه‌هاى رژيم ايستاد؟ و در يك كلام طبقه كارگر هنگامى مى‌تواند در مقابل هجوم اقتصادى و سياسى و اجتماعى كارفرمايان و جمهورى اسلامى مقاومت كند كه تشكيلات مناسب اين مقاومت را پى‌ريزى نمايد. طبيعى است كه براى ايستادگى در مقابل هجوم سرمايه و رژيم حامى سرمايه، بايد مبارزه كرد، اعتصاب كرد، دست به تظاهرات زد، همبستگى به وجود آورد، به اين منظور هر تشكلى به وجود مى‌آوريم و هر اسمى براى اين تشكل خود مى‌گذاريم، يك مسئله عمده و بسيار مهم است تا بتوانيم از توان واقعى نيروى عظيم توده كارگران برخوردار باشيم، يعنى بايد مجامع عمومى را برگزار كنيم، در اين مجامع تصميم جمعى بگيريم و جمعى هم پيش‏ ببريم. در اين مجامع زن و مرد كارگر با برخوردارى از حقوق برابر در كنار هم قرار گيرند و در همه سطوح مسئوليت‌هاى تشكيلاتى ­-‌سياسى دخالت كنند. حتى تا جايى كه مقدور است كارگران شاغل و بيكار نيز در اين مجامع در كنار هم بنشينند. بالاخره بايد حزب قدرت‌مند طبقاتى ساخت كه كليه ابعاد مبارزه جنبش‏ كارگرى كمونيستى را رهبرى كند تا طبقه كارگر بتواند با سرنگونى جمهورى اسلامى، حكومت كارگرى را مستقر سازد.

 

24 آوريل 2006

*  برگرفته از جهان امروز شماره 170