پویان انصاری

    Pouyan49@yahoo.se   

 

"خدا  را شُکر"  که شما، مثل من نشدید!؟

 

راستی، فکر کردید آدم چرا دُچار بیماری میشود!؟ آنهم بیماری مالیخولیا !؟

 

من که دارم پواش، یواش، به همه کس و همه چیز شک میکنم! راستشو، بخواهید، دارم خُل و چل میشم! خدای ناکرده فکر نکنید دارم به شما طعنه میزنم ها، خودمو  میگم.

 

میدونم شما و یا سازمانتون، اگر اولین نفر و یا اولین سازمان نبودیدید که در باره همه رویدادهای جهان، به خصوص در رابطه با میهن عزیزمان نظر درستی دادید! یقینأ دومی هم نبودید، اصلأ هماناولی بودید!  ولی من مانند همیشه،آخری بودم، چکار کنم، دست خودم نیست. این رژیم لعنتی مرا به این روز انداخته، نه…....، چرا دروغ، تا قبر آ آ آ ، آخه بعضی از این زندانی های سیاسی هم، با اعمالشان مرا به عالم هپروت میبرند!

 

شما رو به هرکه دوست دارید قسم میدم که نگاهی به کارنامه ننگین 29ساله رژیم ملایان  با عبا و بی عبا، و زندانی های سیاسی اش بندازید.

 

 بعد ببینید، چه سرگرمی های "مبارزاتی"! برای ما درست کردند، ببخشید، برای من!  بعد انتظار هم دارید که مالیخولیایی نشم ؟

 

این کشورهای بی همه چیز اجنبی، به رهبری شیطان بزرگ، اصلأ رفاقت سرشان نمیشه. وقتی می بینند ، که تاریخ مصرف یار قدیمی شان (شاه) تمام شده و انبار هایشان هنوز

از سلاح های سنگین گوناگون مرگبار پُر است، دست بکار میشند، به خصوص وقتی در این جهان نامردمی هم ، تا دلتون بخواد جان وجود دارد ، آنهم چه جان هایی ، جان با ارزش

 آدم های دربند و محروم از همه چیز، حیف نیست که این سلاح ها بی مصرف بماند!؟

 

پس ناگهان کارتر نا مسلمون بی همه چیز ، آن سفیه عالیقدر را ، از کُره ماه بر سر ملت بیچاره، نازل میکند، فقط به این شرط که امام قالتاق،سریع یک جنگ پُر منفعت راه بیاندازد، که الحق این آخوند ضد بشر ، دریوزگی خود را به خوبی نشان داد و  آن 8 سال جنگ ، اقتصاد اجنبی ها را را شکوفاتر کرد.

بطور مثال کشور سوئد، مُهر نماز ،  البته با جهت قبله دار، درست کرد و به قیمت ناچیز میلیونی به ملایان فروخت.

 

کشوری نبود که از آن جنگ خانمانسوز، سود کلانی نبُرده باشد، البته ناگفته نماند، ایران

و عراق هم بی نصیب نماندند ! فقط چند میلیون جان، از دست دادند ، بعد یک مُشت پُفیوز تر از اجنبی ها، مانند توده ایی ها و اکثریتی ها و ....... آن امام را ضد آن اجنبی ها دانستند .  این فقط یک نمونه اش بود ،  اگر بخوام همه رو بگم ، درجه آمپر مالیخولیاییم بیشتربالا میره .  

 

خلاصه دردسرتون ندم، یه روز رسمأ جانی، سردار بازندگی میشه، یه روز خاتمی، سید مکار میشه، یه روز   « تُرشی خانم عبادی »  بلیط قلابی بخت آزمائیش ، یک میلیون دلار

 نا قابل میبرد! یه روز گنجی، مانفیسته عالی جناب سرخپوش اش، عوض میشه، یه روز اسانلو بیچاره تا نزدیکی بُریدن زبانش، پیش میره ، یه روز ........

 

 تازه کجاشو دیدی! یه روز هم، همین رژیم تروریست جمهوری اسلامی، اینا را چنان زیر ضرب و شتم قرار میده که همه رو به گریه میندازه! واسه همین، "همه" برای نجات جان اونا شروع به فعالیت میکنن، از اعتصاب غذا گرفته تا اکسیون، تظاهرات خیابانی البته با شمع و امضاء جمع کردن.

 

اینقدر همه مشغولند که یکدفعه می بینند مبارزه شان ثمر داده! و این زندانیان با وجود شکنجه های روحی و جسمی که در سیاهچالهای رژیم سفاک بی اصل و نسب دیدند،  سر از فرنگ در میارند.

 

یه روز همشون برنمیگردند، یه روز تعدادی بر میگردند، یه روز باز میرند زندان اوین، یه روز از زندان بند 209، برای سفارش چلوکباب کوبیده با موبیل زنگ میزنن، یه روز جبهه کارگری، نمیدونم شاید هم سندیکایی میزنن، یه روز جبهه نجات ایران تشکیل میدند، یه روز حبهه ضد جنگ آمریکایی درست میکنن،یه روز جبهه صلح تشکیل میدهند،

 

یه روز مبارز سیاسی که در سیاهچال های زندان مورد شکنجه های روحی و خدای ناکرده جسمی قرار گرفته است، برای جایزه اش از دست اجنبی ها، با دعا و صلوات از فرودگاه مهرآباد به این ور جوی آب می پرد! ولی مثلأ محمد جواد اکبرین این آخوند چلغوز بیچاره نمی تواند به پرد!

 

اینجوری ها هم نبود،  یکروز زندانی های سیاسی دیگه ای هم بودند و هنوز هم هستند که  که موبیل نداشتند و ندارند با اینکه تو زندان بودند یا هستند ،  یه روز شکنجه شون میدادند، هنوز هم شکنجه جون میدند،  یه روز خیلی شون زیر شکنجه جان دادند ، یه روز خیلی هاشون اعدام شدند ،  ولی این جانباختگان ناشناس،  اینهمه رادیو روزنامه تلویزون پشت سرشون نبود، گمنام مبارزه کردند و گمنام مُردند ، آخه بلاخره زندانی سیاسی با زندانی سیاسی فرق داره!

 

بابا گیج شدم، یکی بدادم برسه، نه، نه ، نه ......اشتباه لُبی نکنید! مالیخولیای من از این اتفاقاتی که نام بُردم نیست! از دست این مبارزین خارج از کشور... ببخشید، خودمو میگم که بقول معروف،هر دفعه تا دری به تخته میخوره، بدنبال یکی شیرجه میرم! عجیب است! این همه شیرجه رفتم، سرم به سنگ نخورد که نخورد! عجب رویی....... ببخشید، منظورم عجب سر قوی، ولی بی مغزی دارم! با این همه تجربه، باز از رو که نمی رم.

 

بعضی وقتها هم که مغزم کار میکنه دنبال این مسئله راه می افتم که ببینم این رژیم جنایتکار بی همه چیز ضد  " سرمایه داری !"  در این 29 سال حکومت چماقی اش، چه

ضرری به اقتصاد این کشورهای اجنبی بخصوص سرکرده شان، آمریکای جهانخوار زده؟ میبینم بر عکس، دیگه از میلیون، میلیارد، بیلیون، تریلیون دلار ............گذشته، اینقدر از پول بیت المال مردم ستمدیده مان،  به جیب آنها و بخصوص به جیب کافرانی مانند چین و روسیه ریختند که نگو و نپرس.

 

 هنوز احمدی نژاد اسم کامل بمب اتم را نیاورده، کشورهای بدبخت تر .... ، از ترس میدوند از شیطان بزرگ گرفته تا شیطان های کوچو لو، میلیارد ها دلار اسلحه میخرند و در عوض، فقط اقتصاد ایران به نابودی کشیده میشود به بینید و یاد بگیرید، اینو میگند مبارزه "ضد امپریالیستی !"

 

دوباره مغزم، موتورش از کار می افتد، تا میخوام خودمو  جمع و جور کنم و سر حال بیام، مسئله ساخت کامل بمب اتم پیش می یاد،بعد منه بی فکر شروع میکنم به احمدی نژاد فحش دادن، و اونو بیمار و دیوُنه خطاب میکنم، یکی هم نیست به من بگه الو...، بمب اتم کاشتنی نیست که زود مثل خیار بزرگ شه!  از همان اوایل که رژیم اسلامی ایران را اشغال کرد، تخمش را کاشتند.

 

رسمأ جانی و خاتمی روباه مکار ، قبل از احمدی نژاد که هنوز آن زمان بچه بود و تازه داشت روی زانوی مصباح یزدی و جنتی، بازی یه قل دو قل رو یاد میگرفت، خودشون در راس کار بودند، حالا هی تعدادی عمدأ خود رابه فراموشی میزنند، و فقط هی به احمدی نژاد که کارش ادامه قالتاق بازیهای همان دو وطن فروش  است، فحش میدند، و بر ضد احمدی نژاد در کنار جنایتکاران قبلی جبهه درست میکنند.

 

ولی خودمونیم،  نکنه این احمدی نژاد تخم ترکیده آخوندها و مأمور اجنبی هاست و با شاهکار هایش در عرصه های مختلف، هی جیب این اجنبی ها را با دلار ،  یورو ، پوند ..... پُر  میکنه!؟ و ما هم، ببخشید،  مرا، دنبال نخود سیاه مبارزه میفرستند!؟

 

هنوز فکر میکردم که ته استکانی عقل برایم مانده ، که ناگهان یک ضربه جانانه ، اما اینبار نه از طرف راست ، بلکه بقول بوکسورها ، هوک "چپی" نوش جان میکنم ، آنهم ازمبارز  نستوه، دکتر ناصر زرافشان، که برای مبارزه اش علیه بیداد گری های رژیم هزاران اعدام و قتل عام، برای گرفتن جایزه اش به این ور  جوی آب می پرند! البته پرشی کاملأ، با استاندارد بین المللی!  

 

هر کسی که از آن ور آب به اینطرف آب شیرجه زد و هوک های راستی، بطرف ما پرت کرد، ما از زیر همشون جا خالی دادیم و به میمنت و سلامتی، ناک دانشان کردیم!  هرچه باشه ناسلامتی ما چپیم دیگه! ولی این رفیق گرامی،با حربه خودمون آمد جلو و دست خیلی ها را، ببخشید، منو  تو گِل گذاشت.

 

خلاصه دردسرتون ندم، نمیدونید چه بلبشویی شده!؟ آخه قرار است جنگ بشه، همه به تکاپو افتادند، باید کاری کرد، نمیشه که دست رو دست بذاریم و شاهد حمله آمریکای جهانخوار باشیم!  باید یک جبهه ضد جنگ درست کنیم.

 

همانطوریکه وقتی آمریکا میخواست به عراق حمله کند، شاهد آن بودیم که در تمام جهان چه جبهه مشترکی علیه جنگ درست شد،میلیون ها نفر در کشورهای جهان به خیابان ها ریختند و علیه شیطان بزرگ  شعار دادند (خدا نکرده یکوقت اشتباه نکنید، فقط عراقی ها نبودند که این حرکات اعتراضی را ترتیب دادند) و آمریکا هم گفت، ای به چشم، و هزاران تُن بُمب بر سر مردم بی دفاع عراق ریخت.

 

حالا یکوقت زبانم لال، فکر نکنید که فقط منم که می تونم جبهه ضد جنگ احتمالی آمریکا یا اسرائیل، علیه رژیم جنایتکار اشغالگر، در ایران را ، درست کنم ، در همین جهان نابرابر اینقدر انسانهای آزادیخواه، صلح دوست و ضد جنگ ، در کشورهای مختلف هستند که بوقتش، قول میدم صدها هزار نفر را در کشورهای مختلف به خیابان ها بکشانند ومنتظر رهبری بنده نباشند !؟

 

ولی خودمونیم،ما که دست به جبهه درست کردنمون حرف نداره! چرا در این مدت 29 سال در مقابل حکومت اشعالگر جمهوری اسلامی، نتونستیم جبهه سرنگونی رژیم رو تشکیل بدیم!؟

 

واقعأ من مثل اینکه بدطوری هوک چپ و راست، ببخشید، راست و چپ خوردم، یادم رفت که وقتی بحث اتحاد ... میشود، سئوال های اساسی و علمی از طرف نیروهای سیاسی مبارز خارج کشور شروع میشه، مانند، تو جیب جا میگیره، جامده، جانداره........ !

 

مثل اینکه بدطوری ناک اوت شدم، آخه بدبختی اینه که، اگر هم از جام بلند شم که میشم، میدونم ضربه جدید دیگه، نوش جون میکنم، پس خودمو آماده کنم.

 

ولی واقعأ، این همه مبارز و سازمان سیاسی در خارج کشور، (چشم نخورند، بقول معروف بزنم به تخته .........  ) هیچی بابا، بیخیال، منم کارم شده که با این حرفها،"دوست رو" به دشمن بدل کنم!

 

خوب چشمم کور، منم باید مانند بعضی از رفقای مبارز خارج از کشور نون را بنرخ روز بخورم و  راه "مبارزه" را بیاموزم و زیر سیبلی رد کنم، یا اینکه، شُتر دیدی، نه دیدی!

 

     23 نوامبر 2007 -  استکهلم