بحث در سنای آمریکا :

خروج ازعراق یا حمله به ایران !!

 

 در تاریخ هفده و هیجده جولای  دوهزار هفت، سنای آمریکا بحث 24 ساعته ای را بطور ممتد به پیش برد. نمایندگان جناح های مختلف امپریالیسم آمریکا در دالان قدرتشان سراسیمه از وخامت اوضاع خاورمیانه و روند جنگ در عراق که خواب را از چشمانشان ربوده است شب را به صبح گذراندند. تم اصلی این جلسه از سوئی  پافشاری اکثریت سنا- حزب دمکرات- در پرتو گزارشی که قرار است از سوی جنرال پتروس فرمانده ارشد نیروهای نظامی ارتش اشغالگر آمریکا در اواسط  ماه سپتامبر در جمع بندی از اثرات سیاست افزایش نیروی نظامی آمریکا در عراق، بیرون آید، از قرار گذراندان لایحه ای بود که در آن  زمان مشخصی را برای خروج نیروهای نظامی آمریکا از عراق، در ظرف چهار ماه آینده و اینکه حد اکثر تا آوریل دوهزارو هشت کلیه عملیات نظامی در عراق منهای مبارزه همه جانبه با تروریسم !! پایان پذیرد. و از طرف دیگر چگونگی "مقابله" با برنامه های دولت جورج بوش برای به انحراف کشاندن افکار عمومی آمریکا – و مهار کردنش در چهارچوب نظم بورژوازی حاکم-  بطور عام و پایه های وسیع ضد جنگ این حزب بطور خاص، میباشند1*.

اگر از جنبه مصرف داخلی این امر که در حقیقت مانور دهی حزب دمکرات آمریکا در مقابل آرای کلی حاکم بر جامعه آمریکا بتوان صرفنظر نمود، اما آمار اخیر نشاندهندۀ دو سیر متضادی است که یکی در میان پائینیها و حکومت شوندگان و دیگری در میان بالائیها و حکومتگران را به روشنی بروز می دهد، تا آنجا که حتی دمکراتها نیز قادر به نفی این واقعیت نیستند.

امروزه در آمریکا، نزدیک به شصت هفت در صد مردم مخالف جنگ در عراق هستند، پنجاه و سه درصد مردم آمریکا فکرمی کنند که شروع این حنگ از اولش اشتباه بوده، نزدیک به چهل و چهار درصد مردم آمریکا خواهان خروج نیروهای آمریکائی از عراق تا بهار آینده می باشند. و چهل و پنج در صد مردم آمریکا خواهان خلع ید جورج بوش از مقام  ریاست جمهوری می باشند.  

این بحث و جدل در سنای آمریکا در پرتو ارقام بالا از چند جهت حایز اهمیت می باشد.  

 

اول اینکه حزب دمکرات با داشتن اکثریت آرا در سنا و کنگره آمریکا، کماکان قادر به داشتن شصت رای برای رد (ویتو) کردن و مقابله  با سیاستهای دولت جورج بوش نیست. چون رای کافی  برای انجام این امر را  ندارد و از  طرف دیگر، حتی قادر به جذب رای سناتورهای حزب جمهوریخواه در سنا هم نیست که موفق به این امر شود.

دوم اینکه این حرکت بیانگر شدت یابی تضاد در هئیت حاکمه و طبقه سرمایه دار- امپریالیستی آمریکا می باشد. اما این اشتباه محض است که فکر کنیم، این حدت یابی اختلاف و شکاف در هئیت حاکمه آمریکا، برخاسته از سیاستها ی تجاوزگرانه دولت بوش در منطقه خاور میانه و بخصوص اوضاع اسفبار و شرایط مرگباری که پس از حمله و اشغال عراق بوجود آمده، می باشد. چنین پنداری اشتباه محض است، چون حزب دمکرات آمریکا، تاکنون بر  تمامی سیاستهای جنگ طلبانه دولت بوش مهر تایید زده ا ست و با آن موافق بوده و خواهد بود. حزب دمکرات آمریکا هیچ وقت جنگ تجاوزکارانه و اشغال عراق را محکوم نکرد و حتی همگام با دیگر جناحهای سرمایه داری- امپریالیستی آمریکا کشتار مردم عراق را که سال گذشته طبق مطالعه و تحقیقات دانشگاه جان هاپگینز آمریکا در ژورنال پزشگی انگلیسی  بنام لانست منتشر شد، و چیزی نزدیک به ششصدو  پنجاه و پنچ هزار(655000) عراقی جانشان را در پی تجاوز و اشغال عراق، حملات بیرحمانه تهاجمی هوائی و زمینی ارتش آمریکا از  دست داده اند را همانند دولت بوش – چینی " تلفات عادی جنگی" می نامند و آنرا تائید می کنند. اینان وضعیت بیش از سه ملیون عراقی که خانه و کاشانه شان را از دست داده اند و هم اکنون بصورت آواره زندگی می کنند را محکوم نمی کنند و نخواهند کرد. و نابودی تمامی زیر ساختهای اجتماعی عراق، بخصوص بخش خدمات درمانی و بهداشتی که از طریق بمباران هوائی آمریکا  انجام یافته را مسکوت و لاپوشانی می کنند. و هیچ مسئولیتی در قبال آن بعده نمی گیرند.

هیچیک از دو حزب –چه دمکرات و چه جمهوریخواه- در مورد سیاست "افزایش نیروی نظامی" (سورج) رژیم بوش در عراق که مساوی با افزایش خشونت و قتل عام توسط آمریکاست، حتی دهان نمی گشایند! 

به یک کلام، حزب دمکرات این باصطلاح مخالفین دولت بوش، به عنوان بخشی از مسولین دولت آمریکا، نه تنها هیچگونه مسئولیتی در قبال جنگ داخلی خانمان سوز قومی- مذهبی و سکتاریستی که  در عراق در جریان است، را بعهده نمی گیرد. بلکه بازسازی عراق بوسیله آمریکا که واقعا به " یک جوک بی مزه " تبدیل شده، و تمامی ویرانی و قتل عامهای عراق را ظرف چهار سال از اشغالگریشان با وقاحت خاص خویش چونان وثیقه پرداخت غرامت در قبال اعطای" رهائی عراق" و "رهاورد دمکراسی " به مردم مردم عراق، در بستر برپائی امپراطوری جنگ، تجاوز و کشتار سعبانه شان، می نامند. در میان آنان هیچ اختلاف و بحثی در مورد لزوم برقراری سلطه آمریکا بر این منطقه نفتخیز وجود ندارد.     

دلیل بر پائی تئاتر پارلمانی در روزهای هفده و هیجده جولای از طرف حزب دمکرات بر بستر حاد شدن تضاد هیئت حاکمه آمریکا، هیچکدام از موارد یاد شده بالا نمی باشد. بلکه مسئله که به این تضاد  در هئیت حاکمه آمریکا  دامن می زند چگونگی عقب نشینی و تخلیه نیروهای نظامی آمریکا از عراق، خاصه در پرتو پافشاری دولت جورج بوش در ادامه  سیاست اشغالگری و نگه داشتن ارتش آمریکا در عراق است که می گوید :

" عقب نشینی از عراق بدترین انتخاب ممکنه می باشد...چون به تروریستهای القاعده نشان می دهد که آمریکا در مقابلشان جا زده است."

در حقیقت، آن مولفه ای که به  اختلاف و تضاد در هئیت حاکمه آمریکا  دامن می زند، بر خاسته از چگونگی حفظ  شرایط  فعلی و منافع سرشار سرمایه امپریالیستی آمریکا در منطقه و ادامه سرکردگی و هژمونی این سیستم استعماری که همچون گرگی که از آرواره هایش خون مردم منطقه می چکد، می باشد.

از نظر حزب دمکرات آمریکا، سیاستهای دولت بوش نه تنها  قدر قدرتی این سیستم خون آشام را در منطقه بی ثبات کرده، بلکه باعث نفوذ یابی دیگر رقبای امپریالیستی آنها –فرانسه، آلمان، و روسیه- در اوضاع منطقه خاور میانه، و بخصوص در افغانستان، عراق و ایران شده است. این تضاد و حاد شدن آن، دقیقا همانند شعار جان کری نماینده حزب دمکرات در انتخابات سال دوهزارچهار در مقابل جورج بوش، که  چه کسی به عنوان فرمانده کل قوای سه گانه آمریکا از "مدیریت بهتری برای کنترل اوضاع عراق" برخوردار می باشد، است. ریشه این اختلافات و عمیق شدن شکاف هئیت حاکمه آمریکا در این است که چه جریانی بهتر می تواند اوضاع را برای تامین احتیاجات سرمایه داری امپریالیستی آمریکا در منطقه خاور میانه که هشتاد در صد منابع انرژی دنیا در آن نهفته است، و کنترل این انرژی بطور مستقیم برتری سرمایه داری آمریکا را در مقابل دیگر رقبا برقرار می کند، را تامین کند .

 

حمله دولت جورج بوش به افغانستان و عراق در حقیقت بخشی از سیاستهای دراز مدت هئیت حاکمه سرمایه داری آمریکا در منطقه خاور میانه، برای جلوگیری از پیشرفت و معالن نابودی نیروهای بنیاد گرای اسلامی که بعنوان تحدیدی در مقابل اهداف کلان کنترل بر منطقه و هژمونی سیاسی، نظامی و اقتصادی آمریکا، قد علم

کرده اند، می باشند. اما برخلاف آن، پس از گذشت چهار سا ل از اشغال نظامی  و تشکیل دولت پوشالی و دست نشانده شان در عراق، این دولت کماکان ضعیف و فاقد یکپارچگی و آتوریته سیاسی است، بطوریکه هنوز قادر به کنترل عراق برای پیشبرد اهداف امپریالیسم آمریکا نمی باشد.

مقاومت در عراق در برابر نیروهای متجاوز و اشغالگر کماکان ادامه دارد . تنها در ماه جون دوهزاروهفت (2007) بیش از پنچ هزارو سیصدو سی و پنچ(5335 ) حمله علیه نیروهای آمریکا انجام گرفته، که بالاترین رقم حمله روزانه از زمان ماه میه دوهزارو سه تا کنون به شمار میرود .

جنگ برادر کشی شیعه - ثنی و جنگ تمام عیار داخلی  و احتمال تقسیم عراق به سه بخش  بعنوان یک آلترناتیو از طرف آمریکا حدت یافته، و به یک چشم انداز ممکن تبدیل گشته است.

در عین حال، طبق بر آورد سازمان امنیت ملی آمریکا، تجاوز و جنگ افروزی آمریکا در عراق موجب قدرت  گیری و استحکام هر چه بیشتر نیروهائی همچون طالبان در افغانستان و القاعده و دیگر نیروهای بنیاد گرای اسلامی در عراق و منطقه شده است. و پتانسیل نیروی مخرب سرچشمه گرفته از چنین بحرانی، امکان درگیریهای ترکیه و کردهای عراقی، بین اسرائیل و فلسطین، بین لبنان و سوریه، و حتی احتمال عملیات نظامی در داخل پاکستان ، را باعث خواهد شد.

دولت جورج بوش و چینی برای مقابله با اوضاع عراق و منطقه معتقد ند که چون همچنان در مرحله "جنگ بر علیه تروریسم" بسر می بریم، آمریکا بایستی کماکان به تعرضش ادامه دهد، و "مخالفین مان را در هر کجا که هستند،  نابود کرده و شکست دهیم."  دقیقاً بخاطر همین امر هم بود که جورج بوش دست به  گسیل نیروهای نظامی  بیشتری را در عراق، برای "امکان پذیر" ساختن "پیروزی در عراقی آزاد و با ثبات" زد و اعلام نمود  تنها " از این طریق است که پیغام خودمان را به تمامی دشمنانمان می دهیم که آمریکا در مقابل عقب نشینی،  قلدر و سرسخت میباشد."

حزب دمکرات آمریکا بعنوان نمایندگان و سخن گویان بخش دیگر طبقه  سرمایه داری امپریالیستی آمریکا، بدین خاطر با سیاستهای بوش – چینی سر مخالفت گذاره و ادعای بوش – چینی در این مورد را که  " ایجاد عراق آزاد و با ثبات امکان پذیر است " را یک " خیال واهی " می خوانند  و بر این باورند که  سیاست های دولت بوش در عراق  کارآرائی  ندارد و باعث قدرت گیری هر چه  بیشتر نیروهای بنیاد گرای اسلامی در عراق و سراسر منطقه شده است. بدین خاطر دمکراتها بر این  ادعا هستند که بایستی یک باز نگری کلی  در مورد اوضاع منطقه و عراق کرد، که از این طریق بتوان جلو شکستهای بیشتر و خفت و آبروریزی بیشتر را برای سیستم آمپریالیستیشان بگیریند. لذا احتیاج به تغیر جهت در سیاستمان  در منطقه داریم .

به همین خاطر هم است که واین  وایت از مقامات اسبق وزارت خارجه آمریکا در مورد اوضاع عراق  و راه حل برای عراق و منطقه  بر آن است که :

 " هر چند که تخلیه و عقب نشینی از عراق بدترین انتخاب برای ماست، ولی در مقایسه با دیگر انتخابها از بهترینهاست "

و یا زیبگنو برژنسکی، مشاور امنیتی کابینه کارتر و از نظریه پردازان سیاست خارجی آمریکا در حزب دمکرات  در برنامه تلویزیونی چارلی  رز – در  پانزده جون دوهزار هفت  بیان کرد  :

  " چالشی که در مقابل ماست، مشخصا ریشه در آن مشکلات کنونی دارد که بخشاً خود ما آفریده ایم ، بعنوان مثال، امروزه ما ابر قدرت  شماره یک در جهانیم، ما تنها ابر قدرت می باشیم . اما، رهبری ما در منطقه خاور میانه  مورد آزمایش و چالش قرار گرفته است. و امکان دارد بعضی ها فکر کنند آنچه که ما در خاور میانه انجام داده ایم  باعث انفجار کل منطقه شود. و اگر ما نتوانیم این انفجار را کنترل کنیم و اوضاع از دست مان خارج شود، نه تنها ما را برای سالهای متمادی در خودش درگیر می کند بلکه این امر به موقعیت ما در استعمال قدرت و زورمان  صدمات زیادی خواهد زد."    

 

اما برنامه حزب دمکرات آمریکا، پایان دادن به جنگ عراق نبوده و نیست، اول آنکه این حزب از طریق گذراندن لایحه تامین مخارج جنگ (در مجلس نمایندگان) به تامین بودجه نظامی ارتش آمریکا، چیزی نزدیک به ششصدو چهل و نه میلیارد دلار برای ادامه ابعاد این جنگ اختصاص داد.  دوم آنکه طبق برنامه این حزب حتی پس از "توقف" عملیات نظامی ارتش آمریکا در عراق!!، دهها هزار نفر از نیروهای نظامی شان برای همیشه در عراق و منطقه، برای مبارزه " برعلیه تروریسم " و "تعلیم و تربیت نیروی نظامی"  دولت پوشالی و دست نشانده عراق (که حتی برای نیمه روزی هم قادر به سر پا ایستادن بدون حمایت همه جانبه ارتش آمریکا

نمی باشد) و محافظت از منافع آمریکا، همانند کمپانی های نفتی و پادگانهای نظامی ارتش آمریکا  خواهد ماند.  

 

حدت یابی تهدید، و حمله نظامی به ایران

روزنامه انگلیسی گاردین در گزارش خویش در شانزده جولای دوهزارو هفت می گوید: " بیش از نیمی از ناوگان های دریائی آمریکا، یعنی چیزی نزدیک به دویست و هفتادو سه ناو جنگی را در کنار مرز های آبی ایران استقرار یافته اند،  که این شامل دو ناو هواپیمابر و نیروهای پشتیبان آن نیز می باشد. و ناو هواپیمابر سوم دیگری نیز در راه است که خودش را به منطقه برساند. "

 

گاردین در همان گزارش بر آن است که " توازن قدرت در بین جناحهای داخلی  کابینه جورج بوش به سمت برخورد  نظامی با ایران تغیر کرده است، و این امر بایستی  در طول هیحده ماهی که جورج بوش در قدرت است   بوقوع بپیوندد. این سمتگیری جدید یک بازنگری از سوی جناحهای داخلی دولت بوش است که شامل کاخ سغید، پنتاگون و وازرت خارجه آمریکا می باشد. و این تصمیم در ماه گذشته اتخاذ شده است. هر جند که دولت بوش  شدیدا گرفتار مشکلات عراق می باشد، ولی کماکان مرکز توجه آنها ایران می باشد ... در همین رابطه یک منبع موثق در واشنگتن به ما گفت که بوش، قبل از اینکه گزینه و راهکاری برای ایران را عملی نکند، کاخ سفید را  ترک نمی کند...  اتخاذ این جهت گیری در حقیقت نتیجه ناکامی و شکست سیاست های دولت بوش برای تحت فشار قرار دادن هر چه بیشتر ایران است، تا از این طریق بتواند  بطور کامل آنها را به اطاعت و سرسپردگی وادارد...، و یا از ترس اینکه دولت بعدی، چه از دمکراتها و یا از جمهوریخواهان باشد، قادر به برخورد قاطع  با ایران نخواهد بود."  از طرف دیگر بخاطر ترس از ناکامی و شکست و پیامدهای منفی حمله هوائی  و بمباران دولت اسرائیل به مناطق اتمی ایران و اثرات منفی این حرکت و تاثیراتش بر کل اوضاع منطقه خاور میانه، که به کاسته شدن نفوذ و کنترل هر چه بیشتر برای آمریکا می انجامد  است که این جهت گیری در دولت بوش – چنینی اتخاذ شده است.

 

 در همین رابطه می توان از مقاله ای که در شبکه اینتر نتی سووپ در واشنگتن دی سی آمریکا، بنام " ایران: در سال دوهزارو نه در کجا خواهد بود " در تاریخ هشت جولای دوهزارو هفت در مورد ایجاد جو سیاسی بر علیه ایران، از قول  مقامات دولت آمریکا  چنین نقل می کند :

" فرماندهان ارتش در عراق بایستی سعی و تمرکز خودشان را در ارتباط  با ایرانی ها و نقش داشتن آنها در  کشته شدن سربازان آمریکائی در عراق بگذارند. " و در ادامه از قول مقامات دولت آمریکا می نویسد: " ما معتقد هستیم که این استرا تژی موفق خواهد شد." 

طبق چنین سیاستی، می توان به ادعای ژنرال های عالیرتبه ارتش آمریکا در عراق در یکم جولای دوهزارو هفت  که " ایرانی ها در حمله ای که در ماه ژانویه در کربلا بر علیه سربازان آمریکائی انجام گرفت، و پنچ  سرباز آمریکائی در آن حمله  کشته  شدند؛  نقش داشتند."، اشاره نمود.   

 

و یا در یازده جولای دوهزارو هفت در سنای آمریکا، لابحه ای گذارانده شد که تمامی سناتورهای دمکرات و جمهوریخواه هم صدا ایران را تهدید کردند که " کشتن هر عضوی از نیروهای نظامی آمریکا، بوسیله دولتهای خارجی و وابستگانشان غیر قابل تحمل و عملی  دشمنانه بر علیه ایالات متحده آمریکا  محسوب می شود."

هرچند که تمامی این ادعا ها و اتهامات از طرف آمریکا واهی و بی پایه است، واز این طریق می خواهد جو  اذعان عمومی مردم آمریکا، برای حمله به ایران را آماده کند.

در همین جا بایستی اذعان کرد که این امر(بی پایگی ادعاهای آمریکا در مورد دخالت رژیم ارتجاعی اسلامی ایران) به هیچ وجه سایه افکندن بر ماهیت ارتجاعی و فاسد رژیم جمهوری اسلامی ایران و اهدافی که در منطقه بدنبال آن است نمی باشد. این رژیم از طریق جناح بندیهای دورونیش با نیروها و گروههای بنیاد گرا و ارتجاعی منطقه در ارتباط مستقیم است. ولی این امر به هیچ وجه نبایستی  بهانه ای در دست سرمایه داری امپریالیست آمریکا باشد که به ایران حمله نظامی و یا بمباران اتمی ایران را به پیش برد. این رژیم ارتجاعی دشمن شماره یک مردم ایران است و تمامی شاخ و شانه کشیدن دورغین این رژیم برای سرکوب بیشتر مردم ایران است. از طرف دیگر این رژیم آلت مستمسکی است برای آمریکا که به مقاصد شوم خویش، یعنی کنترل، سرکوب و ایجاد خاور میانه بزرگ آمریکائی برسد. از دید زحمتکشان ایران این رزیم دین سالارانه، مهمل و محور شرارتیست برای مقاصد امپریالیستها و خاصه امپریالیسم آمریکا که بواسطه آن استعمار و استثمار را بر گرده شان تحمیل نماید.

 

بحث بر سرعراق، و توافق در مورد ایران

 مخالفت حزب دمکرات با دولت بوش بر سر اوضاع عراق یک واقعیت انکار ناپذیر است. اما در مورد مقابله با ایران با جمهوریخواهان در توافق کامل می باشد. و این ملاکی است برای شناخت ماهیت این حزب و مخالفتش با بوش در مورد اوضاع جنگ در عراق. از طرف دیگر این توافق کلی دمکراتها با رزیم بوش، کارکرد و ماهیت واقعی این حزب  را که ماسک لیبرالی و آزادیخواهی و دفاع از توده تحتانی جامعه آمریکا را بر چهره خویش کشیده است روشن می کند.  که خود بیانی از نگرانی و یکی بودن هدف غائی این دو حزب یعنی سرکردگی و برتری و حغظ موقعیت منافع آمریکا در منطقه خاور میانه می باشد .

هر دو حزب دمکرات و جمهوریخواه بر این باورند که ایران  مشکلی است که هر لحظه مهمتر، حاد تر و سختر در منطقه خاور میانه می شود. از طرف دیگر هر دو حزب خواهان تضعیف موقعیت  نفوذ ایران در منطقه خاور میانه می باشند، و شاید هم بدین لحاظ  خواهان  سرنگون کردن آن می باشند.

هر دو این حزب مخالف مجهز شدن ایران به تکنولوژی و سلاحهای اتمی می باشند. چون از دید اینان،

دست یابی ایران به این سلاحها، موازنه قدرت در منطقه را بهم می زتد و همانند مانعی جلوی قدر قدرتی دولت اسرائیل محسوب میشود، که این امر در مخالفت با اهداف امپریالیستی آمریکا در منطقه می باشد .

 

امروزه، مردم ایران در شرایط ویژه و اضطراری قرار گرفته اند، اوضاع کنونی زنگ 911 (امرژنسی) را برای زحمتکشان ایران به صدا در آورده است، از یک طرف با رژیم ارتجاعی و خونخوار جمهوری اسلامی روبرو هستند واز طرف دیگر با تهدیدات و قلدری و احتمال اشغال ایران از طرف آمریکا روبرو هستند. و دقیقاً بدین خاطر رژیم اسلامی ایران بگیر و بند و اعدامهای افسار گسیخته ای علیه مردم ایران و سرکوب اولیه ترین  خواسته های آنها را تشدید داده است. همزمان با بن بست قرار گرفتنش با آمریکا که بقول رفسنجانی"مذاکرات اخیر با آمریکا ثمربخش نبوده است، و آمریکا مستمراً مسئله دخالت ما را در عراق به میان می کشد"، حقظ رژیمشان، که از طرف آمریکا مورد تهدید است، را وادار به برانگیختن توده های مردم برای" مبارزه با آمریکای جهانخوار" و "مقابله با تجاوز "  حول شعار " تکنولوژی اتمی خواست مردم  ماست"  نموده است. و به تبعیت از بوش اینان نیز می گویند که "یا با من هستی که باید باشی؛ و یا با امریکائی و جاسوس آن شیطان" به همان منوال با تحدید، زندان و شکنجه، به هرز دادن پتانسیل و کنترل انرژی مردم  در جهت امیال ارتجاعی اش شتافته اند.

لذا وظیفه تمامی نیروهای راستین  جنبش کمونیستی، و تمامی نیروهای مترقی و سکولار ایران است که  به پای ایجاد پلاتفرمی که  موضعی ای شفاف و روشن با  ارتجاع اسلامی و حوریان و هم پیمانانش داشته باشد  و از طرف دیگر با طرح شعار امکان ایجاد " دنیای  بهتر دیگر " مرز بندی خویش را با  وعده های سرخرمنی و دنیای دورغین و اهداف سرمایه داری امپریالیستی آن  و امپریالیسم  آمریکا روشن نماید .

این  یگانه راه حل مقابل  پای  جنبش کمونیستی ایران و هر فرد و گروه و سازمان دمکرات انقلابی می باشد. که با  سازماندهی وسیع ترین تودها به این اهداف جامعه عمل پوشانیم.

رفقا و دوستان،  راه بسیار دشوار و پر پیچ و خمی برای دست یابی به دنیای بهتر در مقابل ماست، دست از سکتاریسم ، گروه گرائی و خود مرکز بینی برداریم و وظیفه عاجلمان را در یابیم .

به امید  تحقق آن .

 

نوید- دانشی  

11 آگوست 2007     

 

 

زیر نویسها:

1- نظرسنجی اخیر نشان می دهد که 68 درصد از مردم با راهبرد اداره جنگ توسط بوش مخالفند، 53 درصد        معتقدند که شروع جنگ اشتباه محض بود، نزدیک به 44 درصد خواهان خروج نیروهای آمریکا تا بهار

    آینده اند، و 45 درصد خواهان برکناری قانونی(ایمپیچمنت) بوش می باشند.