خشونت و جلوه های آن

خشونت:چرا و چاره ی آن ؟

خشونت انواع گوناگون دارد و باید ببینیم راجع به کدامیک بحث میکنیم :

1ـ خشونت پدرو مادر نسبت به فرزندان

2َـ خشونت مرد نسبت به زن و برعکس

3ـخشونت بین افراد در بیرون خانواده (کتک کاریها و قبل های جنایی)

4ـ خشونت در محیط کاروتلاش معاش

5ـشکنجه و خشونت دولت نسبت به مخالفین سیاسی

6ـ خشونت پارتیزانها و انقلابیون

7ـ جنگهای داخلی و خارجی

 است و هر کدام شامل موارد مشخص بیساری است (Abstract)                  اين ها خودش تازه مقولات مجرد و انتزاعی 

که هر کدام از آن موارد ,خود به تحلیل مشخص نیاز دارد و اگر بخواهیم همه ی اینها را در یک مقوله مجرد کلی تر بریزیم و راجع به آن بحث کینم خیلی کلی گویی میشود و به نتیجه ی مفیدی نمیتوانیم برسیم . حالا اگر بعضی ها در بحث های آکادمیک وغیره  شاید قصداً  همه ی موارد گوناگون خشونت را بهم میریزند و میخواهند یک حاکم کلی در باره ی آن بدهند گرفتار کلی گویی های نادرست میشوند .مثلا بعضی"  پاسیفیست " ها میگویند خشونت در هر شرایطی بد است. حالا اگر دزد یا آدم ربائی با خشونت به خانه شما آمد و قصد داشت بچه کوچک شمارا بازور با خود ببرد یا شما را بکشد ؛آنوقت شما به حکم غریزه باخشونت با او مقابله خواهیم کرد,آیا این خشونت هم بد است؟

با این حال من چند فرضیه را در باره ی خشونت فردی در نظر میگیریم تا ببینیم کدام بهتر توضیح دهنده است .

الف ـ خشونت معلول مسائل روانی فردی است.

ب ـ خشونت معلول فیلمهای خشونت بار تلوزیون و بازیهای جنایی کامپیوتری است.

پ ـ خشونت و ترور معلول آموزشهای دینی (بخصوص اسلام ) است.

ت ـ خشونت معلول مسائل اجتماعی (طبقاتی) است.

در ایران خیلی پیش آمده که سمبل عشق و مهربانی یعنی مادر, تمام بچه های کوچک خودش را بدست خودش کشته است .یا موارد متعددی اخیراً در آلمان و امریکا پیش آمده که شاگرد مدرسه ای با مسلسل همشاگردیهای خودش را به قتل رسانده است . حالا بعضی ها با این بسنده میکنند که اینها مریض روانی بوده اند ؛ پس خشونت علل روانی فردی دارد . ولی نه ! باید قدری عمیقتر برویم ودر زندگی آنها بررسی کنیم که چگونه و چرا اینها روانی شده اند ؟

مثلا آن مادر چقدر از مردکش یا از جامعه کتک خورده و شکنجه دیده و در چه تنگنای اقتصادی بوده که چنان به سرش زده که همه بچه هایش و چه بسا خود را هم کشته است ؟ یا آن شاگرد مدرسه ای که قاتل شده درست است که فیلمها ی خشن دیده ولی اگر دقت کنیم میبینیم که محیط واقعی عینی خانواده اش پر از شکنجه و ناراحتی بوده و بهترین ایام زندگی یعنی کودکی را در عذاب بسر برده است .

همینطورپدر ی که بچه اش را میزند خودش در اجتماعی بزرک شده و کارکرده و پول در آورده که هر لحظه اش عذاب و شکنجه بوده است یعنی خشونت را از خشونت آموخته است. یعنی اگر عوامل پایه ای خشونت فرد را میخواهیم بفهمیم که چیست باید قدری عمیقتر برویم و بنظر من خواهیم دید که در پشت  خشونت فرد, خشونت در خانواده ,و پشت خشونت در خانواده خشونت در جامعه و پشت خشونت در جامعه خشونت و جنگ در جهان است .

وقتی محیط خانوادگی ,اجتماعی و جهانی ,خشن و ظالم و بیرحم است ,طبعا آدمهایی که زیر فشار این خشونت واقعی زندگی میکنند. روایت خشونت مثلا فیلمهای خشونت آمیز یا آیه های مذهبی تشویق به کشتن دکر اندیشان را می پذیرند و این توجیه های ذهنی , آن خشونت واقعی را تائید و تشدید میکند.

ولی پایه ی خشونت را باید در عینیت جستجو کرد نه در ذهنیت (تقریبا مثل رابطه ی زیر بنا و رو بنا .

یعنی زندگی واقعی و مادی در ظلم و سنگدلی و خشونت است که فرد را ظالم و خشن میکند .

مثلا وقتی رهبران محترم و عاقل و روشنفکر کشورهای جهان صدها میلیارد دلار خرج تولید و خرج سلاح برای کشتار دسته جمعی انسانها میکنند و در عمل هم به این کشتارها دست میزنند آیا میتوانیم به یک نوجوان امریکایی ایراد بگیریم که چرا ده نفر همشاگردی بیگناه خود را به مسلسل بستی یا  به آن عراقی بگوئیم چرا به خود ماده ی منجره بستی  به میان سربازان امریکا یی رفتی ؟

بی دلیل نیست که ایالات متحده امریکا که از ابتدای تاریخش بر خشونت و جنگ و ظلم استوار شده یعنی با قتل عام میلیونها ساکنین قبلی (سرخپوستها) و بیرون کردن آنها از زمینهایشان و سپس آوردن برده ها به زور از افریقا و تحقیر و استثمار وحشیانه آنها شروع شده با جنگهای داخلی و خارجی و انداختن بمب اتمی بر بچه ها  و زنها و کودکستانهای هیروشیما و ناکازاکی تا جنگ کره و ویتنام و دخالت امپریا لیستی در یکایک کشورهای جهان تا امروز ادامه یافته ,در این کشور خشونت فردی هم بیش از سایر کشورهاست و بالا ترین رقم زندانیهای جهان را دارد یعنی بیش از دو میلیون جوان در زندانها یش نشسته اند که بیشتر آنها هم سیا هها هستند .

با این تحلیل راه حل پایه ای و زیر بنایی رفع خشونت و کم کردن آن ,طبعا از بین بردن مناسبات اجتماعی مادی و واقعی است که خشونت آمیز ست یعنی  اکثریت مردم را زیر فشار کار وفقر و شکنجه و جنگ نگاه میدارد . وقتی تولید اجتماعی بر اساس کمک و همکاری ومهربانی انسانها به یکدیگر سازمان داده شود آنوقت و فقط آنوقت دلایل مادی واقعی خشونت چه فردی و چه خانوادگی و چه اجتماعی از بین میرود . البته این یک حکم کلی غیر قابل اثباتی نیست بلکه بطریق علمی یعنی با مراجعه به آمار کشورهای مختلف و سیستم های اقتصادی مختلف قابل رد یا اثبات است .مثلا مراجعه کنید به آمار دزدی و جنایت در جمهوریهای سوسیالیستی شوروی و اروپای شرقی پیش از فروپاشی و بعد از آن یا مقایسه کنید آمار دزدی و جنایت را درسوئد با امریکا.

بنابراین از طرفی جنبش های ضد جنگ  جنبشهای خلع سلاح جهانی و سیاستهای ضد خشونت نسبت به کودکان و زنان همه خوب و شایسته ستایش و پشتیبانی ست و باید در آن شرکت کرد ولی از طرف دیگر باید محدودیت آنها را دید و نسبت به آنها توهم نداشت . یعنی اگر بعضی پیش برندگان این جنبشها چنین تصور و وانمود میکنند که با حفظ روابط سرمایه داری میتوان به جنگ پایان داد و به خلع سلاح جهانی رسید یا از کشیده شدن کودکان به کار اجباری و فحشا جلوگیری کرد ,ما نباید چنین توهمی داشته باشیم . یعنی ما در عین حال که صلح طلب هستیم و در حنبش ضد جنگ عراق شرکت میکنیم ولی میدانیم که تا امریکا "امریکا" ست یعنی سرمایه داران بزرگ شرکتهای بزرگ ماشین عظیم کشتار جمعی آن را هدایت میکنند ,برای حفظ سود آوری و رفع بحرانهای مالی و اقتصادی خود , ناچار از جنگهای امپریالیستی ست . و همینطور در همان حال که ما در جنبش ها و حرکات ضد خشونت نسبت به کودکان و دختران و زنان شرکت میکنیم ,و بهترین کوشش خود را میکنیم که این ظلم ها کاهش پیدا کند و عاملین آنها  مجازات شدند ولی از آنطرف کور نیستیم و میبینیم که در سرمایه داری جهانی شده ی امروز ,در جهان سوم و چهارم ,وقتی یک خانواده ی پرجمعیت گرسنه است برای سیر کردن بچه هایش گاهی مجبور میشود یکی از آنها را بفروشد و در این نظام بچه های گوچک مجبور به کار 12 ساعت و 14 ساعت در روز میشوند .

در حالت خاص ایران متاسفانه اقتصاد سرمایه داری بیرحم با تک محصولی نفت در زیر بنا همراه با سنت تاریخی استبداد  شاهنشاهی و تسلط دین خشن اسلام , ماشین ترسناک و سنگدل ظلم و جور و خشونت و شکنجه و بیرحمی و سرکوب بوجود آورده و این خشونت ,امروز,بخصوص روی زنان ,جوانان ,کارگران و دگراندیشان متمرکز شده است و باید با همه ی عناصر آن مبارزه ی سخت فرهنگی و سیاسی کرد.

مثلا دین اسلام از یک جامعه ی خشن اولیه برده داری بیرون آمده و طبعا در احکام خود (مثل تعزیر یعنی شکنجه ,سنگسار زنان ,کشتار مرتدان یعنی دگراندیشان , و قطع کردن دست و پای آدمها )

سنگدلی  و خشونت آن جامعه اولیه را به جامعه ی ما د رقرن بیست و یکم میاورد که باید طبعا با سلطه جوئی آن مبارزه کرد ولی هر چند که این مبارزه کاملا مفید و لازم است ولی بهیچ وجه کافی نیست . زیرا اقتصاد ایران بگونه ا یست که آنها که با خشونت امور سیاسی و اقتصادی را قبضه کرده اند نه تنها مجازات نمیشوند بلکه روزانه نزدیک 200 میلیون دلار جایزه میگیرند یعنی در هر شبانه روز فقط از صادرات نفت خام (3 میلیون بشکه ضربدر 70 دلار قیمت کنونی هر بشکه ) این مبلغ گزاف را برای نگهبانی و پاسداری دیکتاتوری خود جایزه میگیرند و به همکارا ن خود در این سرکوب و خشونت روزمره تقسیم میکنند و تا وقتی انسانها بر سرنوشت خود مسلط نشده  و این نظام دزدو خشونت آفرین واژگون نشده, انواع خشونت و سرکوب در جامعه ی ما ادامه خواهد یافت.

 

جواد صنم راد .