کمی درباره "آلترناتیو"

لاله حسین پور

جنبش های توده ای مردم ایران در خلاء آلترناتیو نضج می گیرند. اینجا و آنجا!

به وجود می آیند، پروبال می گیرند، خودی نشان می دهند، امید در دل ها می کارند و به خاموشی می روند. و دیگربار، جای دیگر با بهانه ای دیگر.

پراکندگی خصیصه بارز آن هاست. با هم پیوند نمی خورند. اگر هم بخورند، به آنی گسسته می شوند. یک وجه مشترک دارند، جمهوری اسلامی را نمی خواهند. حکومت دینی را نمی خواهند. آنها می دانند چه چیزهایی را نمی خواهند. آنها رهبر نمی خواهند، گروه های سیاسی را نمی خواهند، همه آنچه را که بر سر آنها آمده، نمی خواهند. بدبین اند و بی اعتماد. به هیچ جریانی اطمینان ندارند. به حرف هیچ کس گوش نمی دهند، هیچ شعاری را تکرار نمی کنند. آنها فقط نان می خواهند و آزادی. آزادی آزادانه زیستن.

 تجربه ای که مردم ایران در انقلاب بهمن و شکست آن بدست آوردند، آنچنان مهری بر تار و پود تاریخ ایران زده است، که دیگر به راحتی انقلابی مشابه را تجربه نخواهند کرد. آنها با دست خالی، آنگونه که علیه رژیم شاه به پاخاستند، برنخواهند خاست. آنها به دنبال هیچکس و هیچ "آلترناتیوی"  براه نخواهند افتاد. آنها خالی زمین زیرپایشان را بخوبی می بینند و دیگر در آن سقوط نخواهند کرد.  آنها هر اشتباهی بکنند، اشتباه گذشته را اما، تکرار نخواهند کرد. مردم ما آنچنان در این 25 سال آموخته شده اند و آنچنان بلوغی در استقلال خود بدست آورده اند که حاضر به وابستگی و سرسپردگی به هیچ جریان و گروهی نیستند. هویتی که جنبش های توده ای در ایران بدست آورده اند قابل ستایش و افتخار است. این هویت را بشناسیم، تأیید کنیم، به آن اعتبار دهیم و از آن یاد بگیریم. با آلترناتیوسازی های  مصنوعی، از بالا و دست ساز، به این هویت واقعا موجود توهین نکنیم و بدانیم که چنین آلترناتیوسازی هایی جز شکست و تمسخر نتیجه دیگری  به همراه نخواهد داشت.

 اگر به آلترناتیو انقلابی باور داریم و می پذیریم که آلترناتیو را بوجود نمی آورند، بلکه آلترناتیو نتیجه رشد جنبش است و از دل آن زاده می شود، پس این چه تلاشی ست که اینجا و آنجا برای ساختن آلترناتیو انجام می گیرد. تلاشی که بعد از مدتی شاهد رو به زوال رفتن آنها می شویم.

همآیش جمهوری خواهان در برلین را در نظر بگیرید. هنوز چند ماهی از شکل گیری آن نگذشته، که باید از فروپاشی آن صحبت کرد. در مورد تجمع جمهوری خواهان پاریس نیز نمی شود از این بهتر صحبت کرد. اختلافات آن چنان برجسته شده که خطر انشعاب آن را تهدید می کند. منشور 81 نیز که جای خود دارد. پرده ای از خاکستر بر رویش پوشیده شده است. گویا قرار بود هریک از آن ها رهبری جنبش توده ای مردم ایران را در دست گرفته و جانشین رژیم جمهوری اسلامی گردند. یکی را 100 نفر امضاء کرده اند، آن یکی را 200 نفر، آن دیگری را 1000 نفر. آیا با بالا رفتن تعداد امضاءها، رهبری تأمین می شود؟ از این 1000 نفر برخی به دنبال ساختن تشکیلاتی هستند که سال ها از آن محروم بودند. عده ای به پست وزارت و وکالت در قدرت آینده می اندیشند و سایرین نیز ایده های حزبی خود را در آنجا به پیش می برند.

 هر تلاشی برای نزدیک شدن فعالین و جریانات مختلف سیاسی به یکدیگر تا آنجا مثبت و مؤثر است که بتوان از طریق آن هرچه بیشتر با جنبش های توده ای در ایران پیوند خورد، آنها را دقیق تر و از نزدیک شناخت، خواست ها و تاکتیک هایشان را بررسی کرد، از تجارب و اشتباهاتشان آموخت و قدم به قدم با آنها و در کنار آنها به پیش رفت.

 دیگر زمان آن رسیده است که با یک خانه تکانی فکری از خواب 25 ساله برخیزیم و دریابیم که دیگر در سال 56 و 57 نیستیم. سال هایی را که فعالین و جریانات دمکرات و انقلابی به علت بی تجربگی و سیاست های غلط  از دست دادند و میدان را به ارتجاع مذهبی سپردند تا با سازمان دهی خلاقانه توده های مردم در مساجد و تکایا، در بازار و خیابان ها، به رهبر مسلم جنبش تبدیل شوند، تا 25 سال آزگار مردم را به خاک سیاه بنشانند و لکه ننگی شوند بر تاریخ کشورمان.

 ما تاریخ را از دست دادیم، اما به اندازه کافی از آن نیاموختیم. می بایست بسیار زیادتر از این می آموختیم.  آموختیم که "همه با هم" فریبی بیش نبود، اما نیاموختیم که صرفا "اتحاد" نیز مقدس نیست. اتحاد برای چه، با که و تاکجا مهم است.

آموختیم که شعار "بحث بعد از مرگ شاه"، بریدن زبان هاست، اما نیاموختیم که شعار"امروز فقط اتحاد" برگردان همان زبان بریدن است.

همواره تکرار کردیم که فرقه گرایی و سکتاریسم مطرود است، اما در عمل اعلام جبهه می کنیم، اعلام آلترناتیو می کنیم و منتظریم همه دور آن جمع شوند. نیاموختیم که "همه با من" نیز همان سکتاریسم است.

از جنگ و خون ریزی و خشونت بیزار شدیم، اما نمی بینیم که هرچه نرمتر می شویم، سرنیزه راحت تر فرو می رود.

 اکنون اما نمی خواهیم تجربه شکست انقلاب 57 را تکرار کنیم. تمام این سال ها را با انشعاب های پی در پی از دست دادیم و هربار تبدیل به فرقه های کوچک تری شدیم و حال به خود آمده ایم و نمی خواهیم اینبار را نیز از دست بدهیم. خروش جنبش توده ای را شنیده ایم و تجمعات مختلف را فرا می خوانیم. نظراتمان را به هم نزدیک می کنیم، مخرج مشترک می گیریم. همه اینها بسیار مثبت است. اما تا آنجا که به جنبش های توده ای در ایران پیوند بخورد، استقلال آنها را باور کند، برای ارتقاء آنها و سازماندهی شبکه های ارتباطی آنها تلاش کند و در یک ارتباط تنگاتنگ با مبارزات مردم قرار گیرد تا بتواند نه در روی کاغذ، بلکه در عمل به رهبر مبارزات آنان تبدیل شود.