كار زنان از منظر تاريخي - بين المللي

 

¨يكی از زنها اخراج شد وقتی او حامله بود, يكی ديگه چانه اش شكست وقتی ميخواست يك تكه شيرينی بردارد, سومی جلوی همه شاشيد به خودش چونكه مديريت تنها توالت محل كار را بسته بود.¨

سنتا يكی از عوامل لاقيدی سوسياليستها و فعالين كارگری به مسائل زنان در عرصه كار و فرعی دانستن اين عرصه از جانب آنان اين بوده كه گويا كار زنان ¨مولد¨ نبوده است.

اما در دنيای امروز بدون آنكه به مسئله كار همزمان از منظر جنسيتی نگريست نميتوان فعال كارگری همه جانبه ای بود. از طرف ديگر بدون آنكه عرصه كار زنان يك محور مركزی جنبش زنان باشد نميتوان فعال همه جانبه جنبش زنان بود.

 

مجيد تمجيدی

 

سه شنبه 18آذر 13829 دسامبر 2003

 

در مباحث حول روابط بين المللی كه عمدتا بر روابط بين دولتهای مقتدر ملی و يا شركتهای فرامليتی متكی است توجه به مسائل زنان اساسا غايب است. آنجا نيز كه در اين عرصه از طرف بخشی از فمنيستها به مسائل زنان پرداخته ميشود زنان عمدتا به عنوان بازيگرانی منفعل و قربانی تصوير ميشوند. البته اين بخشی واقعی از موقعيت زنان در روابط بين الملي, بويژه در جنگ, است. اما همين تصوير شركت فعالانه زنان در عرصه های مختلف از جمله نقش زنان در بازار كار و توليد را در اقصی نقاط جهان نامرئی ميكند. بويژه با توجه به اينكه در پروسه تعميق روند جهانی شدن, كار زنان يك محور مهم از اين پروسه است اين لاقيدي, بويژه از جانب فمينيستهای راديكال و سوسياليست, مشروعيت آنان را به عنوان سخنگويان مسائل زنان تضعيف كرده و عملا آنان را به نمايندگان بخش اليت زنان تنزل ميدهد. نوشته حاضر به منظور جلب توجه به موقعيت زنان در عرصه كار و توليد, از يك منظر بين المللي, تدوين شده است.

 

مقدمه: كار مولد و كار بدون مزد زنان در خانه

سنتا يكی از عوامل لاقيدی سوسياليستها و فعالين كارگری به مسائل زنان در عرصه كار و فرعی دانستن اين عرصه از جانب آنان اين بوده كه گويا كار زنان ¨مولد¨ نبوده است. البته پايه مادی اين لاقيدی وجود مردسالاری بوده اما اين پايه مادی بيان نظری و تئوريك نيز يافته است. يكی از منابع مهم تعريف مقوله های مختلف در جامعه كاپيتاليستي, از جمله مقوله ¨كار مولد¨ آثار آدام اسميت بوده است. طبق نظر اسميت* (١) تقسيم كار ريشه در طبيعت انسان داشته و يك عمل و نتيجه ضروری از درك و درايت انسانی است. انسان از نتايج كار خويش لذت برده ولی رضايت بخش ترين عمل انسانی از طريق مبادله نتيجه كار خويش با نتيجه كار ديگری محقق ميشود. به عبارت ديگر كار  واقعی ترين شاخص برای سنجش ارزش مبادله است. با تكيه بر اين تعريف از نظر آدام اسميت كار مولد كاری است كه ارزش افزايی كرده و كار غيرمولد كاری است كه ارزش افزايی نميكند. يك نتيجه اجتناب ناپذير از اين تعريف اين است كه كار زنان در خانه, در جامعه سرمايه داري, كه مستقيما با نتيجه كار ديگری مبادله نميشود و اساسا در ازای آن مزدی نيز پرداخته نميشود به عنوان كار مولد به حساب نميايد.

 

ماركس (٢) در نقد خود به سرمايه داري, از جمله در نقد نظرات اسميت, تاكيد ميكند كه پايه ای ترين رابطه ميان كارگر و سرمايه, توليد ارزش اضافی است. منظور ماركس از ارزش اضافی تفاوت ارزش سرمايه گذاری شده توسط سرمايه دار و ارزش كسب شده پس از پايان پروسه توليدی  است. ارزش اضافه از طريق مبادله يك كالای معين, نيروی كار, كه خاصيت آن توليد ارزشی بيش از بهای خويش است, توليد ميشود. ماركس (٣) بروشنی توضيح ميدهد كه در جامعه كاپيتاليستی و از منظر كاپيتاليستها مولد بودن كار فقط به معنی توليد كالا نيست بلكه بيش از هر چيز توليد ارزش اضافی است. اين نكته مهم و كليدی است كه نه تنها بسياری از منتقدين فمنيست ماركس به آن بی توجه بوده اند بلكه اكثر ماركسيستها نيز با لاقيدی از كنار آن گذشته و با دفاعی مردسالارانه عملا از فرمولبنديهای اسميت بجای ماركس دفاع كرده اند. واقعيت اين است كه هم در تعريف آدام اسميت و هم در تعريف ماركس كار بدون مزد زنان به عنوان كار مولد تعريف نميشود. اما نكته مهم اين است كه تعريف ماركس از كار مولد نظر و تعريف ¨شخصي¨ ماركس از كار مولد نيست. از نظر ماركس در يك جامعه ايده آل صبح نقاشی كردن و بعد از ظهر ماهی گيری كردن كار محسوب ميشود. تعريف ماركس از كار مولد و كار غير مولد تعريف اين مقوله ها از منظر كاپيتاليستی است. منظری كه در آن فقط توليد كالا كار را مولد نميكند بلكه بايد اين روند به توليد ارزش اضافی منجر شود.

 

كار زنان و مقوله كار مولد در قرن بيستم

تمركز اسميت و ماركس در تعريف كار مولد عمدتا بر جامعه اوليه صنعتی است. اما واقعيت اين است كه طی قرن بيستم و همراه با رشد سرمايه داري, زنان در سطح وسيعی وارد بازار كار شده و بويژه بخش اداری و خدمات در بيشتر كشورهای سرمايه داری اساسا زنانه شد. (۴) اگر كار مولد تنها شامل توليد محصولات صنعتی است پس در مورد توليد خدمات و سرويس چه ميشود گفت. پاسخ به اين سوال بخش مهمی از كتاب معروف هری برورمن (١۹۷۴), كار و سرمايه انحصاری را تشكيل ميدهد. اجازه دهيد به علت اهميت اين بحث بطور مشروحتری به اين پروسه بپردازيم.

 

در اوايل سرمايه داری بخش اعظم كارمندان, افراد و اقوام نزديك سرمايه دار بودند كه شغل آنها كاركردهای (فونكسيونهاي) مديريتی داشت. در حاليكه در سالهای بعد تعداد كاركنان اين بخش بطور شگرفی افزايش پيدا كرده و خود اين بخش عملا به يك صنعت تبديل شد. بطور مثال در سال 1970 تعداد كاركنان بخش اداری به اندازه كاركنان بخش توليد صنعتی بود. مسئله فقط بر سر تعداد كاركنان نيست بلكه اين پروسه بطور كيفی با بخش كوچك اداری دوره قبلی سرمايه داری متفاوت است. اين پروسه با دو تغيير ساختاري, يعنی زنانه شدن اين رشته و ساختار دستمزدها, مشخص ميشود. طی اين پروسه كار اداری يك كار زنانه شد. برای مثال در سال 1970 سه چهارم شاغلين بخش اداری را زنان تشكيل ميدادند. به علاوه دستمزد بخش اداری كه در قرن نوزدهم بطور چشمگيری از دستمزد كارگران بيشتر بود, بطور نسبی تنزل قابل رويتی كرد. بطور مثال در سال 1971 در آمريكا دستمزد متوسط كارمندان  از دستمزد متوسط كارگران يقه آبی كمتر بود.

 

در دنيای امروز كار كاركنان بخش اداري, كه بخش اعظم آنان را زنان تشكيل ميدهند, عملا پروسه توليد ارزش اضافه را تكميل كرده و يك بخش صنعتی به نام ¨صنعت اداري¨ را تشكيل ميدهد. اين بخش شامل شغلهای جديد و بخشهای پيشرفته جديد, هم در روابط درونی شركت و هم در روابط بيرونی آن, رابطه با شركتهای ديگر و مشتري, است. نكته قابل تعمق در اين پروسه اين است كه ايجاد اين بخش و نوع تقسيم كار در آن اساسا بر اساس متد مديريتی تايلوريستی انجام گرفته است. يعنی كار اداری با اندازه گيريهای دقيق حركات بدنی و زمان بندی كارهای معين و تقسيم كارها به بخشهای ساده تر, و از آن طريق ساده كردن خود شغلهای اداري, انجام گرفته است. اين روش مديريتی به ابزاری برای كنترل بيشتر و افزايش بارآوری كار منجر شده است.

 

از نظر برورمن تعريف موقعيت طبقاتی اين بخش در سنت ماركسيسم سنتی يك وظيفه دشوار بوده است. بخشی از اين دشواری به اين مسئله مربوط ميشود كه اين بخش عمدتا در قرن بيستم, دوران پس از ماركس, ايجاد شده است. تحت تاثير بحث آلمانی راجع به طبقه اين بخش به عنوان طبقه متوسط تعريف شد. تعريفی كه با شرايط توليدی و مادی اين قشر در سرمايه داری قبل از قرن بيستم تطبيق داشت. اما تحت سرمايه انحصاری اداره عملا خود به محل توليد تبديل و بسياری از بخشهای فابريك سابق به اين بخش منتقل شده و به همين دليل عملا اين بخش به جزيی از طبقه كارگر تبديل شده است.

 

حوزه ديگری كه مستقيما به كار زنان در قرن بيستم مربوط ميشود كار در بخش فروشگاهها و خدمات است. برخلاف دوران ماركس كه بخش خدمات ارزش اضافی برای سرمايه دار توليد نميكرد بخش اعظم اين رشته عملا توليدی محسوب شده و ارزش اضافی توليد ميكند. حتی خيلی از ايدئولوگهای خود بورژوازی هم با نظرات تحقير آميز آدام اسميت در مورد بخش خدماتی موافق نيستند چه برسد به اينكه تحت نام ماركسيسم از نظرات اسميتی دفاع كرد. جالب توجه است كه در اين بخش نيز با كاربرد مديريت تايلوريستی مهارت شغلی بشدت كاهش پيدا كرده و كاركن اين بخش نيز همانند كارگر بخش صنعتی با روند ساده كردن كار و شغل روبرو است. بويژه با زنانه شدن اين بخش دستمزد متوسط در اين بخش نيز بطور نسبی با كاهش چشمگيری روبرو بوده است.

 

اين تغييرات ساختاری در فرايند كار عملا به تغييرات ساختاری در ارتش ذخيره نيروی كار نيز منجر شده است. ساختار جديد فرايند كار كه بر خودكار_گری (اتوماسيون), مكانيزه كردن كارگاه, اداره, بخش خدمات, فروشگاهها و غيره متكی است نياز به حداقل مهارت شغلی و دستمزد نسبی ارزان دارد. خصوصيت اصلی كارگر در اين فرايند اساسا سهولت تعويض او است. كاهش مهارت كار اين امر را ساده تر كرده و سرمايه دار در جانشينی كارگر با معضل ¨عدم داشتن مهارت¨ روبرو نيست. اين روند و تشديد مداوم آن يكی از دلايل اصلی رشد بيكاري, نهادينه و طولانی شدن آن ميباشد. يكی از خصوصيات اين روند افزايش سهم زنان سابقا شاغل در ارتش بيكاران است. اما واقعيت اين است كه اين پروسه فقط شامل ظهور سرمايه انحصاری و يا فقط كشورهای پيشرفته سرمايه داری نميشود. بلكه زنانه شدن بخش مهمی از عرصه های جديد توليدی بوده و به تبع آن كاهش نسبی دستمزدها در اين رشته ها بويژه بعد از بحران اواسط دهه هفتاد و بر متن تشديد روند جهانی شدن به يك پديده جهانی تبديل شده است. اما امروز تفاوت مهم اين پروسه در اين است كه اگر در اوايل رشد سرمايه داری عمدتا دهقانان مرد با كنده شدن از زمين به صف پرولتاريا می پيوستند در سالهای اخير, بويژه در كشورهای جهان سوم اين زنان, و عمدتا دختران جوان روستايي, هستند كه پرولتر ميشوند. اجازه دهيد به اين پروسه نيز از فاصله نزديكتری نگاه كنيم.

 

تشديد روند جهانی شدن و كار زنان

 بويژه از اواسط دهه هشتاد تغييرات مهم تكنولوژيك, اقتصادي, اجتماعی و سازمانی هم در سطح لوكال_ملی و هم جهانی بوقوع پيوسته است. مستقل از اينكه اين تغييرات را با چه مقولاتی تعريف كرده, آنها را پديده ها و سازمانهای جديدی بدانيم يا نه و در مورد عمق و درجه اين تغييرات چه نظراتی داشته باشيم, تاثيرات آن بر فرايند كار, بويژه كار زنان, انكار ناپذير است. واقعيت اين است كه كابرد رايانه, تكنولوژی ارتباطات و عروج اشكال جديدی از ارتباطات هم در روابط درون سازمانی و هم روابط ميان سازمانها و شركتها دست سرمايه را در بازسازی فرايند سازمان كار و ايجاد اشكال جديدتر سازماندهی بازتر كرده است. (۵) يكی از نتايج اصلی اين تغييرات اين است كه سرمايه داران امكان پيدا كرده اند دختران جوان روستايي, با كمترين دانش و مهارت كار, را مستقيما در مدرنترين شركتها با نازلترين دستمزد و كمترين حق كار بكار گيرند. در كشورهای سرمايه داری پيشرفته اين روند عملا برای زنان فشار كار بيشتر و بيماريهای رواني, قراردادهای كار موقت و ساعتي, كار نيمه وقت  و غيرو را به همراه داشته است.

 

بطور مثال گرين بام ( ص١۹۹۵ ۷٣و ۷٨) در كتاب پنجره ای به سوی محل كار , كار زنان در اداره را طی دو دهه مورد مطالعه قرار داده است. تز اصلی او اين است كه روند كاهش مهارت كار زنانه در ادارات با استفاده از رايانه, برنامه های كامپيوتری و شبكه ارتباطی اينترنتی تشديد شده است.

 

يكی از نتايج مهم اين تغييرات اشكال جديد قراردادهای كار ميباشد. انعطاف كه ادبيات كارفرمايی (از جمله ادبيات محققين آينده نگر نظير الوين تافلر) با شيفتگی مذهبی از آن حرف ميزنند در اين عرصه عملا به معنای لغو قرارداد جمعي, رسمی و استخدامی و به نرم تبديل كردن قراردادهای فردي, موقت, ساعتي, جانشينی (موقتا به جای كسی كار كردن) و غيرو بوده است. (آهرنه_پاپاكوستاس ٢٠٠٢, كاستلز 2000, ماگنوسون 2000, رايش2003)

 

تقويت اين شكل از قرارداد كار بيشتر از همه موقعيت زنان را در بازار كار آسيب پذيرتر كرده است. بيشترين كسانی كه دارای اين نوع قرارداد كار هستند زنان بوده و سهم آنان از اين نوع قراردادها در كشورهای پيشرفته سرمايه داری سال به سال رو به افزايش است. ميس (١۹٨۶) و پتمن (١۹۹۶) مطالعه ارزنده ای بر روی نقش ¨طبيعي¨ (نقش مادرانه) زنان در جامعه انجام داده اند. اگر نتايج مطالعات آنان را به اين عرصه تعميم دهيم بروشنی می بينيم كه بازار كار جديد نيز اساسا بر اساس نقش مادرانه سازمان داده ميشود. زنان مادران و يا مادران آينده هستند به همين دليل سهم بيشتری از كار موقت, نيمه وقت و قراردادهای ¨ببينيم چه ميشود¨ نصيب آنان ميشود.

 

¨بخش اعظم زنان هميشه كار كرده اند مستقل از اينكه در قبال آن مزد دريافت كرده اند يا نه¨ (ويكاندر 1999 ص ١١). وقتی زنان در خانه كار كردند كار آنان نامرئی بود. عليرغم اينكه كار زنان در خانه بخش مهمی از توليد در جامعه بود زنان در مقابل اين كار دستمزدی دريافت نكرده و حتی اين بخش از توليد در آمارهای رسمی توليد ملی از جمله توليد ناخالص ملی نيز در نظر گرفته نشد. وقتی بخشی از همين زنان از خانه كنده شده و به نيروی كار صنعتی تبديل شدند كمترين دستمزد و نازلترين شرايط كار نصيب آنان شد.(۶) نيروی كار زنان در روند گسترش كار اداری و خدمات جذابيت خاصی پيدا كرد چرا كه يك كالای ارزان بود. بر متن روندی كه جهانی شدن نام گرفته است نه تنها موقعيت و نقش مادرانه زنان در بازار كار و ساختار شغلی مردانه و زنانه حفظ شد بلكه تشديد نيز گرديد. مستقل از اينكه زنان در خانه كار كرده اند يا در صنعت و يا در اداره و بيمارستان و يا جزيی از تقسيم كار جهانی بوده اند يا نه, يك نتيجه اين روند تاريخی و طولانی اين بوده كه شغل زنانه و عرصه های توليدی كه زنان در آن كار ميكنند از موقعيت پايينی برخوردار شده و دستمزد در آن پايين است. مستقل از نوع كار و عرصه شغلی و يا كشور مربوطه, از يك منظر تاريخی و بين المللي, اين خصوصيت مشترك كار زنانه بوده است.

 

گلوباليزاسيون و تصاويری از كار زنان

¨يكی از زنها اخراج شد وقتی (برای اينكه) او حامله بود, يكی ديگه چانه اش شكست وقتی ميخواست يك تكه شيرينی بردارد, سومی جلوی همه شاشيد به خودش چونكه مديريت تنها توالت محل كار را بست¨ (ميورن ٢٠٠٢). اين تصوير كه بخشی از كار زنان در مناطق آزاد نيكاراگوئه است, مناطقی كه در آن حقوق كار و انسانی جزء محالات است, بخشی از كار زنان در روند گلوباليزاسيون است. اما اگر حقوق انسانی در مناطق معروف به مناطق آزاد اقتصادی استثناء است اما اين تصوير, تصوير نادر از كار زنان در يك سطح بين المللی نيست. شرايط كار زنان در جنوب چين, از جمله در شهر زوهايي, كه يك سيستم ¨برده داری نوين¨ است, نيز بخشی از تصوير بين المللی كار زنان است. ديگر تصاوير مربوط به كار زنان نيز تصاوير سياه مشابهی است. مطالعه كومودهينيس (١۹۹۴) از مناطق آزاد اقتصادی در مالزي, فيليپين, و سريلانكا, بين دهه های 1970 تا1990 , تصاوير دردآوری از كار زنان را نشان ميدهد. مناطق آزاد اقتصادی بخش مهمی از روند جهانی شدن و روابط بين المللی است. اين مناطق محل ¨ملاقات¨ آكتورهای مهم و گوناگون دولتي, اقتصادي, سياسی و نظامی و غيرو است. اين مناطق ¨جهان سوم جديدي¨ است كه در آن متدهای نظامی سنتی با شرايط محلی تطبيق داده شده و به ابزاری در دست سرمايه داران و صاحبان شركتها برای كنترل نيروی كار بكار ميرود. يك نتيجه بلافصل كاربرد اين نوع روشهای مديريتی تقويت موقعيت پايين شغل زنانه و دستمزد نازل نيروی كار زنانه است. در بيشتر موارد بيشتر كسانی كه به اين شغلها تن ميدهند دختران جوان روستايی هستند. ما شاهد يك تقسيم كار نوين جهانی هستيم كه در آن سهم زنان بی حقوقی مطلق و پايين ترين سطح دستمزد است.

 

تكنولوژی جديد امكان بيشتری به سرمايه داران داده كه در كشورهايی كه در آن نيروی كار بسيار ارزان است سرمايه گذاری كنند و در عين حال مدرنترين سازماندهی كار را متكی بر نيروی كار غير ماهر و ارزان بوجود آورند. پديده جديد در اين روند اين است كه سرمايه علاقه شديدی به نيروی كار زنان مطيع و بردبار در اين مناطق دارد. در حالی كه در كشورهای غربی با سازماندهی منعطف تلاش ميشود وظائف شغلی متنوعی توسط زنان انجام گرفته و نوع قراردهای استخدامی آسيب ببيند سيستم مديريت سنتي_نظامی در جهان سوم احيا و تقويت ميشود.  تيرادو (١۹۹۴) بخشی از اين واقعيت دردناك در مكزيك را به تصوير ميكشد. اين روند باعث افزايش سهم زنان در بازار كار مكزيك شده است. اما اين روند با اينكه باعث تحميل شرايط سخت شغلی به زنان شده موجب كاهش ديگر فعاليتهای زنان, بويژه در رابطه با ¨وظايف¨ همسری و مادرانه در خانه, نشده است. انتقال سيستم مديريت نظامی و تايلوريستی به جهان سوم به معنای اين نيست كه موقعيت شغلی زنان در جهان غرب بهتر شده است. وضع آنان نيز بدتر شده است. در غرب فقر زنانه گسترش پيدا كرده, دستمزد نسبی زنان كاهش يافته, بسياری از زنان شامل قرارداد جمعی نيستند و بسياری از آنان در شمول اتحاديه های كارگری نبوده و يا كار سياه انجام ميدهند. (۷)

 

عليرغم آنكه در جهان سوم زنان تحت بدترين شرايط كاری قرار داشته و از بسياری از حقوق اوليه كار و انسانی محرومند اما از امكان كمی برای سازماندهی برخوردارند. يكی از دلايل اين ضعف مقابله آشكار كارفرمايان و مديريت است. دليل ديگر جوان و بی تجربه بودن دختران جوان در عرصه سازماندهی است. رابطه اين بخش حتی با سنت موجود سازماندهی در كشور مربوطه بشدت ضعيف است. حتی در مناطقی كه بخشا صاحب تجربه و يا سنت هستند, مثل مكزيك و كلا آمريكای لاتين, نيز امكان عملی چنين سازماندهی وجود ندارد. خيلی ساده اينكه اين زنان با توجه به وظايف همزمان در محل كار و خانه وقتی برای اين كار ندارند. اينكه زنان در اين وسعت وارد بازار كار شده اند بطور خودكار به معنی كاهش كار در خانه نيست. كار آنها در بازار كار, كار در خانه را نامرئی كرده است. آنها با وارد شدن به بازار كار دارای دو شغل شده اند, يكی به عنوان زن خانه دار و يكی در بازار كار. (٨)

 

برخلاف پروسه رشد سرمايه داری در غرب كه همزمان از جمله تغييرات فرهنگی مهمی بوقوع پيوست همين روند در كشورهای جهان سوم بدون آنكه سيستم مردسالار و پدرسالار را مورد تهديد جدی قرار دهد انجام ميگيرد. يكی از دلايل مطلوبيت نگرشهايی نظير نسبيت فرهنگی در نزد صاحبان قدرت و ثروت در غرب و جهان سوم پاسداری و حراست از اين سنتها برای نهادينه كردن بی حقوقی زنان است. وجود همين فرهنگ و ارزشهای پدرسالار است كه كار دو شغله زنان, در خانه و بازار كار, را امری عادی جلوه ميدهد. به همين دليل بدون وارد كردن آسيبهای جدی به ساختار پدر_مردسالاری موقعيت زنان در محل و بازار كار مورد تهديد جدی قرار نخواهد گرفت. به درجه ای كه فمينسيم متكی بر نسبيت فرهنگی و يا ¨فمينيسم¨ مذهبي_اسلامي, كه اساس عبوديت را به چالش نميكشند, در جوامع عقب مانده مسلط باشند, ساختارهای مردسالار و به تبع آن موقعيت پايين زنان در بازار كار نيز مورد تهديد جدی قرار نخواهد گرفت. (۹)

 

جمعبندی و كلام آخر

در سنت مسلط بر روابط بين المللي, واقعگرايي, تمركز بر دولت ملی مستقل و مقتدر به عنوان بازيگر اصلی است. در اين سنت سياست خارجی و داخلی به عنوان دو عرصه متمايز و جدا مورد ارزيابی قرار ميگيرد. فضای سياسی به دو عرصه عمومی و خصوصی تقسيم شده و حضور زنان در عرصه عمومی و ¨مشروع¨ به عنوان حضور در ¨مكان نامناسب¨ ارزيابی ميشود. فمينيستهای زيادی اين نگرش مردانه مسلط را مورد انتقاد قرار داده اند. تاكيد مشترك اين انتقاد اين بوده كه روابط بين المللی فقط عرصه روابط دولتهای ملی نيست بلكه يك بخش مهم آن روابط بين بازيگران غير دولتی و مهمتر از آن روابط بين انسانها است. از اين منظر زنان در مركز اين روابط قرار دارند. در سنت فمنيستی تلاش شده است كه به انحاء مختلف نور پررنگتری بر موقعيت زنان در اين روابط افكنده شود. اما مسئله اين است كه در اين تلاش يك بخش مهم فعاليت و ابراز وجود وسيع زنان, يعنی كار زنان, كمتر مورد توجه قرار گرفته است. در صورتی كه در يك تعريف درست از روابط بين المللی اين عرصه يك جزء مهم و تفكيك ناپذير از اين روابط است. انتقال يك شركت به كشور ديگر, انتقال سرمايه و مهاجرت نيروی كار, وجود شركتهای غول پيكر فرامليتی و غيرو همزمان به معنی وجود روابط معين اقتصادي, دولتي, سياسی و حتی نظامی ميان بازيگران متعلق به كشورهای مختلف است. بخش مهمی از وظايف نهادهای بين المللی نظير بانك جهانی و صندوق بين المللی پول كه جزيی از روابط بين المللی محسوب ميشوند بطور مستقيم مربوط به عرصه كار است. در سنت مسلط بر روابط بين المللی اين عرصه غايب بوده و منطقا توقع توجه به عرصه كار زنان نيز از اين سنت بی مورد است. اما انتظار از سنتهای انتقادي, از جمله سنتهای راديكالتر فمينيستي, برای در مركز توجه قرار دادن اين عرصه انتظار نابجايی نيست.

 

چنانچه ملاحظه كرديم سرمايه داری در مراحل مختلف رشد خود ساختار سيستم مرد_پدرسالارانه را حفظ و نهادينه كرده و در موارد معينی آن را تقويت نيز كرده است.كنده شدن نيروی كار زنانه از خانه و انتقال آن به بازار كار همزمان به معنی انتقال نقش خانه داری و مادری به جامعه و اجتماعی و ساختاری كردن اين نقش و ايجاد شغلهای زنانه و مردانه بوده است. وقتی بسياری از كارهای خدماتی كه موقعيت بالايی داشتند زنانه شد موقعيت و رتبه اين شغلها, و در نتيجه حقوق كار و دستمزد در آنها, تنزل كرد. در حالی كه تكنولوژی جديد, رايانه و تكنولوژی ارتباطي, به كار با دانش بالا منجر شد همين تكنولوژی موجب ايجاد محل كارهای زنانه ای شد كه در آن زنان غير ماهر و دختران جوان روستايی تحت بدترين شرايط كار و با نازلترين دستمزد پيشرفته ترين محصولات توليدی مثل تلفن همراه, چاپگر ليزری و غيرو را توليد ميكنند چرا كه دارای ¨دستهايی چابك و كوچك¨ هستند. (١٠)

 

تصاوير فوق بخشی از تصوير بين المللی و تاريخی كار زنان است. مستقل از اينكه ريشه تاريخی ستمگری بر زن به عنوان ¨جنس دوم¨ چه بوده است سرمايه داری آغاز قرن بيست و يكم در بقاء و تشديد اين ستمگری ذينفع است. موقعيت طبقه و جنبش كارگری از يك طرف و موقعيت زنان در جهان امروز از طرف ديگر به موقعيت واحد و درهم تنيده ای تبديل شده اند. مستقل از هر دليل تاريخي, مادی و نظری مسئله زن در جنبش كارگری يك عرصه مركزی و محوری نبوده است. اما در دنيای امروز بدون آنكه به مسئله كار همزمان از منظر جنسيتی نگريست نميتوان فعال كارگری همه جانبه ای بود. از طرف ديگر بدون آنكه عرصه كار زنان يك محور مركزی جنبش زنان باشد نميتوان فعال همه جانبه جنبش زنان بود.

 

 majidtamjidi@yahoo.se

 

منابع

 

Ahrne Göran & Pappakostas A (2002) Organisationer, samhälle och globalisering, Tröghetens mekanismer och förnyelsens förutsättningar. Lund: Studentlitteratur.

 

Braverman Harry (1974) Labour and mopoliycapital. New York: Monthly Review Press.

 

Castells Manuel(1996, 1998,1999) The Rise of the Network Society (Three bands) Oxford: Blackwell.

 

Greenbaum J (1995) Windows on the Workplace- Computer, Jobs and the Oraganisation of Office Work in the Late Twentieth Centry. New York: Monthly Review Press.

 

Kumudhinis Rosa (1994) “The conditions and organistational activities of women in Free Trade Zones, Malaysia, Philippines and Sri Lanka, 1970-1990”. In Rowbothman and Mitter (1994) Dignity and Daily Bread. London : Routledge.s.73-99.

 

Magnusson Lars (2000) Den tredje industriella revolutionen. Stockholm: Prisma.

 

Marklund Steffan (red.) (2000) Arbetsliv och Hälsa 2000. Stockholm: Arbetslivsinstitutet.

 

Marx Karl (1974) Kapitalet. Band I. Översättning av Ivan Bohman ... Stockholm: Bokförlag.

 

Mernissi Fatima (2001) Shahrzad reser västerut.Stockholm: Norstedts.

 

Mies Maria (1986) Patriarchy and Accumulation on a World Seale; Women in the International Division of Labour. London: The Bath Press.

 

Mitter Swasti (1994) “On organising women in casualised work, a global overview”. In Rowbotham and Mitter (1994) Dignity and Daily Bread. London: Routledge.s.14-52.

 

Myrén Victoria (2002) “Arbete till varje pris”. Bang: nr 2-3, 2002.s.95-98.

 

Pettman Jan Jindy (1996) Worlding Women; A Feminist international Politics. London: Routledge.

 

Reich Robert B (2003) Arbetefolkens välstånd. Stockholm: SNS Förlag.

 

Smith Adam (1994) Den osynliga handen, Smith i urval, översättning av Dagmar Lagerberg, Stockholm: ?

 

Tirdo Silvia (1994) ”Weaving dreams, constructing realities, The Nineteenth of September National Union of Garment Workers i Mexico”. In: Rowbotham and Mitter (1994) Dignith and ... s.100-113.

 

Wikander Ulla (1994) Kvinnoarbete i Europa 1789-1950; Genus, makt och arbetsledningen. ?: Atlas Akademi.

  

 

* با پوزش از اينكه فرصت مقايسه با منابع فارسي موجود نبود.

 

1. Smith(1994 ص 34 تا 38 و ص 122)

 

2. Marx  (1974 ص 127 تا 135)

 

3. Marx (1974 ص 433 تا 444)

 

4. Mies (1986 ص 37 تا 39) و Braverman(1974) حاوي اطلاعات ارزشمندي در اين مورد ميباشند.

 

5.  اگر چه تحليل Castells Manuel  (1996,1998.1999), در مجموعه سه جلدي جامعه شبكه اي, از اين تغييرات سطحي بوده و آن را تا سطح يك جامعه جديد ارتقاء ميدهد اما آثار او داراي اطلاعات و فاكتهاي ارزشمندي راجع به اين پروسه ميباشد.

 

6. جلد اول كتاب كاپيتال Marx(1974) حاوي نكات ارزشمندي در مورد اين روند ميباشد.

 

7. براي اطلاعات بيشتر در اين زمينه از جمله ر.ج.ك به Mitter (1994)

 

8.  مشكل سازماندهي زنان در مكزيك و هندوستان به ترتيب از جانب Tirdo (1994) و جهاب والا (1994) مورد بررسي قرار گرفته است.

 

9.  به نظر من نظرياتي مثل نظرات فاطمه مرنيسي (2001) از جمله در كتاب شهرزاد به غرب ميرود, با حمايت از ¨فرهنگ و مذهب خودي¨ عملا به تقويت فرهنگ مسلط و مردسالار منجر ميشود.

 

10. مديريت شركت آمريكايي فلكسترونيك در چين, در يك برنامه تلويزيوني Made in China),2001) كه از كانال 1 سوئد پخش شد, با صراحت هدف از استخدام دختران جوان روستايي را داشتن ¨دستهايي چابك و كوچك¨ عنوان كرد.