بيژن نيابتی     

bijanniabati@hotmail.com                                                                                                                                                

مرز شکنی برای صلح ، بروز يک ماهيت ، تکرار يک خيانت

در هفته های اخير شايعاتی مبنی بر تماسهای  مخفيانه  ميان  رژيم " جمهوری اسلامی"  و افراد و جناح هايی از  به اصطلاح  اپوزيسيون ، در فضای خارج از کشور می چرخد . بدنبال اين تماسها ، عقبه  نظام مقدس  در خارج  از کشور  که تا همين  ديروز  به تبليغ غير واقعی بودن خطر تهاجم  نظامی امريکا به  ايران  و عقب نشينی  محتوم " جمهوری اسلامی"  در دقيقه نود و ...  مشغول بود ، ظاهرا توسط  مامورين ضد امپرياليست نظام قانع گشته اند  که نه  خطر تهاجم نظامی شايعه ضد انقلاب بوده ، نه رژيم اساسا  ذره ای امکان و ظرفيت عقب نشينی  دارد و نه تاريخ مصرف  پاسداران سياسی  رژيم در خارج از کشور بسر آمده است . 

بنابراين  شايسته است که پيش از سرازير شدن نظام مقدس  و عقبه طبيعيش به  زباله دانی  تاريخ ، يکبار ديگر و شايد هم  برای آخرين بار فرجی  حاصل  شده  و راه حلی  برای خروج  يکطرف از"بحران موجوديت" و طرف ديگر از دور باطل "حيات خفيف خائنانه" يافت گردد!

بدنبال اين شايعات !  کر ناهماهنگی  متشکل از بخشی از پس مانده های جبهه فراموش شده 2 خرداد به اضافه بخشی از پايوران  نظام سلطنت مدفون ، براه می افتند  و دوباره به صرافت " جبهه سازی "  با هدف شيرجه زدن به  ميانه  رژيم " ناسيوناليستی ــ ضد امپرياليستی " حاکم بر مرز پر گهر افتاده اند .  با اين تفاوت  که  اگر  فلسفه  جبهه 2 خرداد ظاهرا  " تغيير در رژيم "  و " گذار مسالمت آميز" از باغ وحش " جمهوری اسلامی " به  جامعه مدنی  بود ، اينبار هدف " پشت جبهه صلح " ، حفاظت از " دشمن داخلی" يعنی صاحبان همان باغ وحش در مقابل تهاجم دشمن خارجی  يعنی مدعيان همان جامعه مدنی است.      

وزير اطلاعات  سابق  رژيم ستمشاهی  به تبعيت از همکار معمم خود در حاکميت  راه افتاده است که اگر امريکا به ميهن اسلامی حمله کند با ارتش بيست ميليونيش !  در کنار" جمهوری اسلامی " قرار خواهد گرفت  و بدين ترتيب استکبار جهانی  را با معضلی جدی روبرو کرده است که  بالاخره تکيف ما  با اين شرايط  بغرنج چه خواهد شد و اگر از پس" پوزيسيون" برآمديم  با اين "اپوزيسيون " آماده به جنگ چه کنيم ؟

با اينحال سگ داريوش همايون بر امثال فرخ نگهدار و مهدی فتاپور و مهدی خانبابا تهرانی شرف دارد . او که از زمان عضويتش در حزب فاشيستی " سومکا "  در دهه سی تا همين الان حداقل خط عوض نکرده ( البته کمی دمکرات شده ! ) و مثل نامبردگان بالا ، زمانی  ادعای سوسياليسم و انقلاب  و مبارزه مسلحانه  و چه  و چه  و کذا و کذا را هم نداشته است .

براستی  چقدر نفرت انگيزنند آنانی که  روزی با ادعای خلق  و انقلاب  به همکاری عملی  با  دشمنترين  دشمنان  خلق و انقلاب  روی آوردند ، زمانی  با ادعای  دمکراسی  و حقوق بشر ،

 سر در ميانه  يکی از سرکوبگرترين رژيمهای مستبد و پايمال کننده اوليه ترين حقوق انسانی  فرو کردند  و حالا نيز  با شعار صلح  و مخالفت با جنگ  می روند تا تبديل به پشت جبهه  يکی  از جنگ طلب ترين  ديکتاتوريهای  تاريخ معاصر ايران گردند .

با هم نگاهی به درفشانی های  دو نفر از  دلالانی که طی تمامی اين سالهای سياه  مثل پاندول ميان " پوزيسيون " و اپوزيسيون "  در رفت و آمد بوده اند بياندازيم تا اهميت بند بازی های رژيم ميان  چپ  آمريکای لاتينی  و راست آْلمانی  از يکطرف و بنيادگرايی  اسلامی  و خاخامهای ضد صهيونيست آمريکايی  از طرف ديگر ،  بيشتر روشن شود .

حسين باقرزاده طی  مطلبی  عطای  " منشور 81 "  و " جبهه  دمکراسی "  بر عليه  ديکتاتوری  ولايت فقيه  را  به لقايش بخشيده  و يکراست خواهان " مرز شکنی " با همان ديکتاتوری اسبق  شده است . دقت کنيد : آيا  وقاحت اين تيره را مرزی هست ؟  

" متأسفانه بخش اعظم اپوزيسيون جمهوری اسلامی در مقابله با خطر جنگ كار مؤثر و سازمان‌يافته‌ای انجام نمی‌دهد. بسياری هم‌چنان اسير اختلافات ايدئولوژيك، گروهی و سياسی هستند و مخالفت آنان با جنگ از اتخاذ يك « موضع اصولی » فراتر نمی‌رود. تلاش‌هايی مانند همايش همبستگی پاريس كه به هدف نزديك كردن نيروهای سياسی دموكرات به يك‌ديگر صورت می‌گيرد به جای اين كه به عنوان كانالی برای ايجاد يك جنبش ضد جنگ مورد استقبال واقع شود به بهانه‌هايی در معرض طعن و لعن و اتهام و تخريب قرار می‌گيرد. نداهای مشابهی كه خارج از اين حركت بلند می‌شود نيز، مانند آن چه كه  سهراب مبشری  چند ماه پيش  از     « ضرورت مرزشكنی برای صلح »‌ نام برد، حتا در ميان هممرزمان و هممفكران خود آنان نيز پژواك مناسبی پيدا نكرده‌اند. در يك كلام، جامعه سياسی ايران در شكل اپوزيسيونی آن از فرهنگی چنان قوی‌ و پيش‌رفته برخوردار نيست كه در شرايط اضطراری و بحرانی جامعه ضرورت‌های زمان را درك كند و با احساس مسئوليت و برتری دادن به منافع ملی  بر منافع گروهی   و مسلكی‌ خود به دفاع از منافع ملی جامعه برخيزد  ........ 

.........  اپوزيسيون می‌ تواند برای نشان دادن وظيفه‌شناسی و احساس مسئوليت‌ در برابر صلح، آمادگی خود را برای عبور از خط قرمز جمهوری اسلامی (به گفته خانم بقراط) نشان دهد. اين امر می‌ تواند به تقويت عناصری در درون حاكميت بينجامد كه احيانا در مورد خطر جنگ احساس مسئوليت می‌كنند و برای پذيرش چنين پيشنهادهايی آمادگی بيشتری دارند  ...... شرط اوليه اين كار البته ‌همصدايی اپوزيسيون برای آمادگی شركت در يك روند آشتی ملی و اتحاد به خاطر صلح و « مرزشكنی »‌ با رقيبان سياسی خود در اپوزيسيون، و دشمن سياسی  خود در حاكميت، است. "

تاکيدها از من است

البته معلوم نيست  که  از چه تاريخی حاکميت سياسی در ايران  برای  جوشکار مربوطه در جايگاه  دشمن سياسی  قرار گرفته ، مگر اينکه  ضرورت مرزشکنی  ايجاب می کند که نام لاس زدن  سياسی  با حاکميت  در طول سالهای اخير به  دشمنی سياسی  تغيير يابد !

مهدی  خانبابا تهرانی  نيز در مصاحبه ای با  تلاش  با اشاره  به شجاعت داريوش همايون در  اعلام مواضعش  چنين می گويد :

" در اين موقعيت ، انسانی که اعلام می کند که اگر ارتش های خارجی به ايران حمله کنند ، با متجاوز می جنگد ، يا انسانی که با شجاعت می گويد که اگر جنگی رخ دهد موقتا در کنار جمهوری اسلامی قرار می گيرد ، برای من صدها هزار بار با ارزش تراند از کسانی که در لباسهای گوناگون به خطر جنگ دامن می زنند. چرا که مشوقان ايرانی حمله نظامی به ايران برای ويرانی کشور و نابودی مردم تلاش می کنند . "

                                                                                                   تاکيدها از من است

سوسياليست ديروز و ناسيوناليست امروز اصلا بروی  نامبارکش نمی آورد که  ويران کنندگان  کشور  و نابود کنندگان  مردم الان نزديک به سه دهه  در حاکميتی لانه کرده اند که دلال مربوطه  قرار است  نقش پشت جبهه آنرا آنهم از راه دور بازی کند . گذشته از همه اينها اگر شمايان  خدای ناکرده اهل جنگ و خشونت بوديد که  در  اين  همه سال بجای  لاس زدن با اين  جناح و آن جناح  ، يکبار در سال هم که شده تکه سنگی   نمادين  به قصد جنگ با اين رژيم پرتاب می کرديد . برای روز مبادايتان هم خوب بود !

جرثومه ديگری بنام  گودرز اقتداری که  قبلا افتخار شرکت در جنگ حق عليه باطل را داشته و بگفته خودش درحاليکه دوستش داريوش درميانه فتح المبين هنوز می‌جنگيده پدر همسرش نيز با گلوله کور مجاهدين   پشت چراغ قرمز  شهيد  شده است ، در سايت اکثريت می نويسد :

" واقعيت اما آن است که برای کاهش خطر جنگ هنوزهم دير نشده است. ترس از اين نوچه‌های نئوکانسرواتيسم نبايد که ما را در مقابل خطری که مملکت مان را تهديد می‌کند بی تفاوت و منفعل سازد. از شجاعت داريوش همايون بايد آموخت که وقتی خطر جنگ را چنين جدی  می ‌بيند دست دشمن را از آن سلاح تهی می‌کند که مدعی است در صورت وقوع جنگ آمريکائيان با آغوش باز ايرانيان و گل و بوسه روبرو خواهند شد. اين پيام بزرگ و فرخنده‌ای است که بايد به صدای رسا به گوش دولت بوش خوانده شود که اگر داريوش همايون با آنهمه اختلاف معرفتی با رژيم اسلامی چنين می‌گويد از ديگران چه می‌توانند انتظار داشته باشند. حداقل کسی نمی‌تواند به بهانه ی شوروی پرستی و امپرياليست ستيزی او را هدف قرار دهد. ‌ای کاش شرافت و صداقت همايون را در ديگر مدعيان مبارزه برای دموکراسی در ايران هم می ‌ديديم. "

                                                                                                   تاکيدها از من است

بروز چند باره ماهيت اين کر نفرت انگيز اصلا چيز عجيبی نيست . ضرورت انکشاف نيرويی در نقطه تعيين تکليف نهايِی  با حاکميت ارتجاعی است .  در اين روند انکشاف نيرويی ، همانگونه که  آرايش نيرويی در ميان اقشار و طبقات اجتماعی  دچار تغيير وتحول می شود ، در صحنه سياسی نيز صف بنديهای قديمی  در هم می ريزند و صف بنديهای جديدی جايگزين می گردد . در اين  راستا  نيروهای بينابينی که  بدليل ماهيت  پارازيت گونه خود همواره  حول

کانونهای مختلف قدرت سياسی چرخ می زنند نيز دچار تحول شده و متناسب با خواستگاههای اجتماعی خود جذب کانونهای نوين قدرت می شوند .

شکست فضاحت بار سرمايه گذاری بر روی" جنبش اصلاحات" از سويی  و"انقلاب مخملی" از سوی ديگر ، تجزيه " جبهه 2 خرداد " ، " جنبش رفراندوم" ، " اتحاد جمهوريخواهان "  و " جبهه دمکراسی خواهی " را  بدنبال داشته  و پارازيتهای  درون آنها را در تحليل نهايی و در تقابل با انقلاب  جذب  دو محور ايالات متحده  و رژيم " جمهوری اسلامی" خواهد کرد .

اين  روند  در کنار خود يک پاسيفيزم  گسترده ای را نيز در ميان بخش بزرگتری از نيروهای درون صف بندی های  قديم ايجاد خواهد کرد که با رها کردن  يکباره  سياست ، به کار و کسب قديمی خود روی خواهند آورد .

ضرورت حياتی  پررنگ کردن " مرزبندی با رژيم "  در مقابله  با " مرز شکنی "

بديهی  است  که  در تقابل با اين  مرزشکنی  خيانتبار ، " جنبش سرنگونی "  نمی تواند  که ساکت  بماند . اين  تقابل  بخشی از  وظايف  بی چون و چرای اين جنبش  در مبارزه انقلابی و دمکراتيک  با رژيم " جمهوری اسلامی " است . 

ماهزينه نزديکی به اين رژيم راآنچنان بالا خواهيم بردکه پرداخت بهای آن بسادگی ميسرنباشد.

ميان ما با تماميت اين نظام خونريز ، دريا دريا خون است و صحرا صحرا  رنج و شکنج .  شنا  در اين دريای خون ، رسيدن  به ساحل عافيت را  در پی نخواهد داشت . ننگ است و ننگ است  و ديگر هيچ !

اگر توانستيد  بشکنيد ، مرزهای ناداشته تان را !  برای  حل و فصل  معضلات فردايمان  بسا ميمون  و مبارک است .  ما  نيز بر ضخامت  مرزهايمان افزوده خواهيم کرد .  دندانهايمان را بر هم می فشاريم  و پاهايمان  را استوار .  کوه ها  بجنبند از جايمان تکان نخواهيم خورد  و " کلام مقدسمان "  را  اگر چه  " عقوبتی جانکاه" را ساليانی است پس پشت نهاده ايم ، هرگز از خاطر نخواهيم برد که  ما  نوادگان  آرشيم  و سياوش .

برافرازيد آی  دريوزگان ،  بيرقهای  سفيدتان  را !  ما خسته نخواهيم شد از پايين کشيدن بی وقفه آن  و بالا  بردن  پرچمهای  سرخ  مقاومتی  که اکنون بر فراز تاريخ ايستاده است .

پرچمهای  سرخی که  " کلام مقدسمان " را بر تارک خود  نقش زده است .  سرنگونی قهرآميز  تام  و تمام  رژيم " جمهوری اسلامی "    و آرمان  رهايی  فرزند انسان  در انتهای مسير صعب العبور " گذار مداوم از قلمرو ضرورت به قلمرو آزادی "

 

                                                            بيژن نيابتی ، پنج مهر 1386 ، 26 سال بعد !