از: ميهن جزنی

نقدی بر روشهای مردسالارانه درجنبش چپ

یک ربع قرن از آخرین انقلاب ایران میگذرد. انقلابی که درآن، شرکت گسترده و فعال زنان در مبارزات ضد دیکتاتورِی شاه بی نظیر بود و پس از استقرار رژیم جمهورِی اسلامی زنان اولین قربانیان آن بودند و هم اینک از بزرگترین چالشگران این رژیم به حساب می آیند.

لازم می دانم برای بیان مطلبی که منظور دارم چندین سال به عقب برگردم :

در پروسهء انقلاب و در اوجگیرِی مبارزات توده ها تشکل های زنان نیز به میدان آمدند. نخستین سازمانهائی که اعلام موجودیت کردند،  «جمعیت بیداری زنان» و«جمعیت زنان مبارز» بودند.  اکثر قریب به اتفاق زنانِی که در ایجاد این تشکل ها پیشقدم شدند،  در جریان انقلاب از خارج از کشور به داخل بازگشته بودند و بر خصلت دموکراتیک این سازمانها تأکید داشتند.

قبل از 8 مارس  1357  گروهی از زنان در رابطه با ضرورت یا عدم ضرورت ایجاد یک سازمان مستقل زنان در مدرسهء عالی شمیران گرد آمدند.  در آن اجتماع من و مادر شایگان نیز دعوت داشتیم.

در نشست هاِ بعدی به این نظر مشترک رسیدند که به نام «کمیته برای ایجاد سازمانهای مستقل دموکراتیک و سراسری زنان ایران» فعالیت کنند اعلامیه ای هم به مناسبت بزرگداشت 8 مارس (روز جهانی زن) با این نام منتشر نمودند و همین گروه بود که پس از برگذاری چند جلسه بحث و مذاکره در دانشگاه تهران در 8 فروردین 1358 با نام «اتحاد ملی زنان» اعلام موجودیت کرد.  همزمان سازمانهای متعدد دیگر زنان تشکیل شد که برای جلوگیری از اطالهء کلام از ذکر نام آنها خودداری میشود.  مبارزات زنان در دفاع از حقوق خویش از همان آغاز ظهور رژیم اسلامی آغاز شد.

«در روز 8 مارس 1358 یکماه پس از قیام مسلحانه ای که به سلطنت پایان داد،  آیت الله خمینی طی سخنرانی در شهر قم،  از دولت بازرگان خواست که «انقلابی» عمل کند و اجازه ندهد که زنان مثل زمان طاغوت لخت وارد ادارات شوند و کار کردن زنان را در صورتی مجاز دانست که «حجاب اسلامی» را رعایت کنند.  زمزمهء القای قانون حمایت خانواده نیز شنیده میشد....... هشتم مارس 1979 اولین گرامی داشت روز جهانی زن (در ایران) بود که تقریباً پس از گذشت پنجاه سال برگزار میشد و می باید از آن بعنوان نقطه عطفی درحوادث انقلاب 1357 یاد کرد.  زنان معترض [به هجوم ارتجاع مبارزاتی خود] خیابانهای شمال تهران را به تصاحب درآوردند و این در حالی بود که دانشجویان دانشگاهها و دانش آموزان دبیرستانها،  آموزگاران و زنان کارمند ادارات دولتی و غیر دولتی از همه جا بسوی دانشگاه تهران که برای برگذاری مراسم معین شده بود راهپیمائی کردند. دستجات حزب الله درگیری با زنان مبارز را آغاز کرده بودند.  زنها واکنش شدید نشان دادند. در آن تظاهرات پرخروش معدود بودند کسانی که واقعاً دلشان میخواست به تاریخچهء هشتم مارس و اعتصاب زنان در نیویورک گوش کنند و از هر سو به سخنرانان فشار می آوردند که به مسائل و مشکلات فوری تر آنها بپردازند.  جمعیتی که در دانشکدهء فنی گرد آمده بود به یک اقدام خودانگیخته رأی داد که سالن سخنرانی دانشکدهء فنی دانشگاه تهران را ترک کنند و برای راه پیمائی به خیابانها سرازیر شود.

برف سنگینی می بارید و اکثرزنان چتر نداشتند اما هیچ جیز مانع تظاهر ارادهء زنان برای دفاع از حقوق بدیهی آنها نمیشد. آماج اعتراض تنها دولت بازرگان نبود.  شخص آیت الله خمینی هم بود که دولت را به سلب حقوق زنان مأمور کرده بود.  به این ترتیب زنان در واقع موجب اولین کشمکشهای سیاسی پس از انقلاب شدند و با دست زدن به مخالفت رادیکال برضد رهبر انقلاب، اولین چالش نیرومند علیه اقتدار خمینی را بنمایش گذاشتند.  تحمیل حجاب به زنان برای آیت الله خمینی نماد استقرار دوباره هویت اسلامی و تداوم فرهنگی بود که مدعی بود با تغییرات اجتماعی دوران پهلوی دچار اختلال شده است. در مقابل،  شعارهای زنان علیه حجاب اجباری، مبین آگاهی سیاسی شان نسبت به این نکته بود که در صورت تسلیم شدن به خواست بنیادگرایان،  انقلاب به چه جهتی منحرف خواهد شد آنها اعلام  کردند : «آزادی نه شرقیه،  نه غربیه، جهانیه»، «مرگ بر مرتجعین»، «استبداد در هر شکل محکوم است».  رویداد اول مارس نشانهء ظهور اولین جنبش مستقل سوسیالیستی زنان در تاریخ ایران  بود.» (1)

اما واکنش سازمانهای چپ در آن زمان به مبارزات زنان چگونه بود؟ : «واکنش سازمانهای چپ در آن زمان نسبت به مبارزات شدید زنان علیه جمهوری اسلامی با ناباوری و ناخشنودی توأم بود.  با تمام این احوال هیچ سازمان سیاسی پیدا نمیشد که بتواند نسبت به جنبش روبه رشد زنان بی اعتنا بماند.  زنان اعضای بالقوهء همهء احزاب و سازمانهای سیاسی محسوب میشدند.  بسیاری از سازمانهای چپ،  حتی گروه و یا سازمان زنان خودشان بوجود آورده بودند. سازمان فدائی هم نمی توانست چشم خود  را بر این واقعیت ببندد و با فشار هوادارانشان نیز روبرو بودند که از آنها میخواستند به فعالیت بیشتری در جنبش زنان بپردازند و حتی رهبری این جنبش را بدست گیرند.  «میهن جزنی (قریشی) (2) در این باره میگوید: من در یکی از گردهم آئی های اعتراض زنان به حجاب اجباری که در وزارت دادگستری برگزار شده بئد شرکت کردم و پیام همبستگی فدائیان را از طرف آنها خواندم.  شور و شوق و پشتیبانی زنان معترض،  نسبت به فدائیان را هم به سازمان گزارش دادم.  اما واقعیت این است که در آن مقطع سازمان احساس نمیکرد که مسائل زنان از اهمیت چندانی برخوردار باشد». 

 

در هر حال سازمان فدائی سرانجام تحت فشار و وسوسهء سربارگیری از این نیروی عظیم تصمیم گرفت به تأسیس یک سازمان زنان دست زند. از زبان زهره خیام می شنویم : «در آغاز قرار بود که «اتحاد» خصلت دموکراتیک خود را حفظ کند..... فدائیان به فعالین جنبش زنان گفته بودند که برنامهء مشخصی برای [هدایت] یک سازمان زنان در دست ندارند و گرچه آنان میتوانند روی حمایت فدائیان حساب کنند،  ولی باید روی پای خودشان بایستند.  اما این سیاست یک شبه تغییر کرد.  بلافاصله پس از تشکیل «اتحاد» سازمان فدائی کوشید سازمان زنان «خودش» را به خدمت تشکیلات مرکزی درآورد....» و اما پرسیدنی است چرا زنانی که از خودآگاهی بیشتری نسبت به مسأله فمینیستی برخوردار بودند و به گرایش پوپولیستی فدائی انتقاد داشتند، به چنین تعدٌی تن میدادند.  دلیلش همان چیزی است که «شیلا روبوتام»  تشخیص داد و در سالهای نخستین جنبش آزادیبخش زنان دیده شد:

«زنان از طریق ایده ها،  عملیات و شکل هائی به آگاهی سیاست دست یافته اند که عمدتاً توسط مردان بوجود آمده است.  ما خود را تنها در جوامعی بازمی شناسیم که قدرت مذکر و فرهنگ مذکر بر آن چیره است و تنها در آن جنبش های انقلابی بدنبال آلترناتیو میگردیم که معرفش مردان هستند.  برادرخواندگی و آزادی مرد – محور،  ما را در سایه قرار داده است». (3)

 

(1)  – برگرفته و ملخّص مقالهء بازبینی تجربهء «اتحاد ملی زنان»، «یک تجربه سوسیال – فمینیستی ناکام از هایدهء مغیثی از پایه گذاران «اتحاد ملی زنان» عضو اولین هیئت اجرائی و عضو هیئت تحریریهء نشریات این سازمان و ضمناً هوادار سازمانهای چریکهای فدائی خلق ایران. او اکنون در کانادا بسر میِ برد و استاد جامعه شناسی و مطالعات زنان در دانشگاه «یورک» است و نقل قول بالا از ترجمهء دو فصل از کتاب ایشان میباشد:

Populism and Feminism en Iran

(2)    – از مصاحبه ای در سال 1990 توسط هایدهء مغیثی با میهن جزنی روی نوار ضبط شده است.  بازبینی «اتحاد ملی زنان».

(3)    – ایضاً از هایدهء مغیثی در همان کتاب.

 

 

زهره خیام در این باره میگوید : «در هر حال سازمان فدائی با فشار زنان هوادار و سربازگیری از این نیروی جدید تصمیم گرفت یک سازمان زنان تأسیس کند.  چنین بود که شکل گیری «اتحاد ملی زنان» مورد تأئید سازمان فدائی قرار گرفت.  همین زنانی که به ضرورت مبارزهء در یک سازمان دموکراتیک باور داشتند بر این عقیده بودند که تنها زنان سوسیالیستی که از فدائیان رهنمود  میگیرند می بایست این جنبش را رهبری کنند.  برداشت من این بود  که ما باید یک تشکل «دموکراتیک» زنان را تشکیل دهیم.  در عین حال معتقد بودم که هستهء مرکزی چنین سازمانی باید از زنان مارکسیست درست شود.  پس از هر وسیله ای برای تماس با فدائیان استفاده کردم.  به ویژه از طریق زنان شناخته شدهء فدائی مثل رقیهء  دانشگری و میهن جزنی که فدائیان را به ضرورت وجود سازمان زنانی که رهبری اش دست آنها (فدائی ها) باشد متقاعد کنم». (4)

●●

یادآورِی و بازبینی گوشه هائی از روابط درونی سازمانهای چپ مشتی از خروار است که پرداخت انتقادی به آن کار این مقاله نیست.  ولی از طرفی اگر نخواهیم از جادهء انصاف منحرف بشویم باید بپذیریم که بارهمهء انحرافات و کج فهمی های تاریخی – اجتماعی و عدم درک دموکراتیسم را بدوش رفقا و مبارزان انداختن دور از انصاف است. باید اشاره کنم که انقلاب مشروطه ای که نزدیک به صد سال پیش انجام گرفت یکی از اهداف آن تحقق آزادی و حکومت قانون بود که باید در ایران بوجود می آمد  یعنی جامعه ای که در آن مردم از حقوق مدنی برخوردار باشند و دولت در برابر مردم مسئول باشد و نظام دموکراسی برقرار گردد که در نتیجهء آن حقوق فردی،  حقوق انکارناپذیر بشمار آید.

لیکن با آغاز سلطنت رضاشاه و استبداد رضاشاهی دموکراسی در ایران نابود شد و رضاشاه که بانی نمایش جنبه هائی محدود از مدرنیزاسیون معرفی شده است با بی اعتنائی به ضرورت های مدرنیته به این نمایش دست زد و از آنجا که آزادی از میوه های اصلی درخت مدرنیته است که در زمان پهلوی پدر و پسر به شدت لگدکوب و محو و نابود شد،  در نتیجه نیروها و سازمانهای سیاسی نیز نتوانستند در ایران ریشه پیدا کنند.

●●

با اینهمه با توجه به تجارب گذشتهء «سازمانهای موجود» و شکست های پیاپی جنبش چپ،  این انتظار وجود داشت که از آزمون های گذشته درسهائی بیاموزیم.  در حالیکه با کمال تأسف باید پذیرفت که شاهد تحولات جدی در میان مبارزان چپ نیستیم. 

تجربه تلخ گذشته به ما نشان داده که هرگاه و به هر دلیلی زنان،  از جنبش مستقل خود دست برداشته اند،  هم خود زیان دیده اند و هم جنبش عمومی. تازه ترین نمونهء تاریخی آن، قربانی شدن مبارزات زنان در مسلخ مبارزات «ضد امپریالیستی» رژیم متحجر ولایت فقیه بود. برای وارد شدن در این موضوع راه دور نمی روم، بلکه نزدیکترین تجربه را سعی میکنم با رعایت امانت شرح دهم :

در روزهای 5  و 6 ژوئیه 2003  سمیناری از طرف امضاء کنندگان بیانیهء «جمهوری اسلامی، جمهوری دموکراتیک و جایگاه ما»  در پاریس تشکیل شد.  من نیز که از امضاء کنندگان این بیانیه هستم (که اینک بیشتر به صدای سوم معروف شده)  در آن شرکت داشتم. پس از پایان سمینار و رسیدن گزارش آن بدست رفقای زن در برلن،  آنان متوجه کاستی هائی شدند که با کمال احساس مسئولیت درصدد برخورد با آنها برآمدند و پس از تنظیم بیانیه ای با چندین امضاء آنرا برای ما فرستادند.  آنان به چند نکته اشاره کردند که من برای اختصار تنها به دو ایدهء آن اکتفا میکنم : 1- «تمامی افرادی که در تدارک این سمینار شرکت داشتند مرد بودند و دست اندرکاران چنین عنوان کردند که از زنان خواستیم اما نیامدند.  نمیخواستیم هم زنی بعنوان «زینت المجالس» داشته باشیم – که بیانگر واقعیت نبود-  آنها اضافه میکنند دوستان صمیمانه بگوئیم اگر ما به جای شما بودیم بعد از چند جلسهء مردانه، باین نتیجه میرسیدیم که شاید اشکالی در کار باشد.  در این سالها زنان در مبارزه با جمهوری اسلامی و احکام زن ستیز آن و در زمینهء  تحقیق و پژوهش،  به برداشتهائی جدید از مفاهیمی مانند دموکراسی حقوق بشر در جهان مرد – پدرسالار دست یافته اند....».

 

(4) – زهره خیام از زمره بنیادگزاران «اتحاد ملی زنان» بود و در هیئت اجرائی و در شورای مرکزی آن عضویت داشته و در هنگام فعالیت در «اتحاد» از هواداران سازمان فدائی خلق ئ پس از انشعاب از هواداران اقلیت بود،  و از سال 1361 خود را متعلق به چپ منفرد میداند.

 

و نکتهء دیگری که اشاره کرده بودند «نادیده گرفتن استقلال مبارزات جنبش زنان و تأکید تنها بر بُعد دیگر آن یعنی همراهی با جنبش عمومی بود که با توجه به روند مبارزات سالهای گذشته، این بند بیانگر واقعیت نبود.»  قابل ذکر است که تأکید بر استقلال جنبش زنان هرگز به معنای جدائی این جنبش از جنبش های دیگر نبوده است».

 کمی پیشتر برویم: قبل از هرچیز بعنئوان یک زن در عرصهء مبارزاتی گذشته و حال باید اعتراف کنم که روابط و مناسبات هزاران سالهء  مردسالار در ضمیر یکایک ما (زن و مرد) چنان درونی شده که درهم شکستن و محو آن باین زودیها میسر نیست.  به یاد این شعر سعدی افتادم که میگوید :

             سعدی بروزگاران مهری نشسته بر دل       بیرون نمی توان کرد الاٌ بروزگاران

که باید گفت:

           سعدی بروزگاران ظلمی نشسته در صدر       بیرون نمی توان کرد الاٌ بروزگاران!!

آری مبارزه نه تنها با عملکرد مردسالار که با ذهنیت مردسالار یکی از اهداف بسیار بزرگی است که می بایست برای آینده ای بسیار دور که از همین فردا شروع میشود،  درنظر گرفته شود و ما زنها ایمان بیاوریم به اینکه هیچ جنبش به واقع دموکراتیکی نمیتواند بدون حضور آگاه و فعٌال ما پا بگیرد و دموکراسی در ایران آینده بدون برسمیت شناختن این حق،  کامل نخواهد بود. 

و اما باز میگردم به وضعیت «رفقای واقعاً موجود» و برداشتشان از همکاری با رفقای زن:

با توجه به اینکه مردان ما که خواهان برابری اجتماعی هستند و اینرا در برنامه ها اعلام میکنند و در صداقتشان شکی نیست،  عملاً تا چه اندازه به این اصول پای بندند ونیز علت عدم این پای بندی چیست جز آنکه بگویم متأسفانه شعار به شعور تبدیل نشده است؟  نمونه های بیشماری از این شعارهای بی مسٌمی را در تشکل های پیرامون خود براحتی مشاهده میکنیم.

اذعان میکنم مردها بلحاظ تاریخی و شرکت طولانی در مبارزات اجتماعی فرصت داشته اند که در صفوف رهبری جای بگیرند و بطور غالب،  مردان انباشتِ بیشتری از نقطه نظر دانش سیاسی و ایده های اجتماعی پیدا میکنند که در نتیجه تجربه و تخصص بیشتری در ابراز و ارائهء این نقطه نظرها دارند.

اما نکته ای که همیشه نظر مرا جلب کرده این است که در کلیهء جلسات که ظاهراً بر مبنای همکاری و همیاری با رفقای زن انجام میگیرد،  نحوهء برخوردشان پیش از آنکه رفاقت آمیز و نشانه ای از دوستی و احترام حتی ناشی از حسٌ همدردی (5) باشد،  حاکی از حسٌ برتری و تفاخر است – آیا این ادامهء همان تحقیر سالیان سال مردها نسبت به زنها نیست که آنان را شهروند درجه دو و ضعیفه و ناقص العقل و... و در یک کلام پائین تر از خود بشمار می آورند؟  حاشا و کَلا که مردان مبارز ما چنین بهتانهائی را حتی در عرصهء ضمیر ناخودآگاه خود سر سوزنی بپذیرند!  آنها ما را متهم به فمینسم از نوع «ضد مردش» میکنند.

همین جا مکثی میکنم: رفقائی که خود را دموکرات مینامند آیا دغدغه ای بنام مسائل زنان،  خواستهای زنان و مشکلات زنان در عرصه های اجتماعی – سیاسی و بالاخره اعتقاد به یک جنبش مستقل زنان دادرند؟  آیا حاضرند  بپذیرند که زنان بعنوان یک گروه اجتماعی دارای تمایلات و خواستهای متفاوتی نسبت به مردان در عرصه های مختلف سیاسی و اجتماعی هستند و از این رو مشارکت و حضورشان نه تنها مفید بلکه ضروری است؟  آیا چند درصد از آنان نوشتجات و مقالات زنان را مطالعه میکنند و در جریان آخرین دستاوردهای نویسندگان و نظریه پردازان زن هستند؟

واقعیت های گذشته از «رفقای موجود»  به ما آموخته است که برای رسیدن به اهدافمان راهی بس دور به تناسب تاریخ گذشته مان داریم.

 

(5) – توضیح اینکه در جامعهء گسسته ایرانیان خارج از کشور فشار بر روی زنان خصوصاً اگر فرزند یا فرزندانی را تنها بدوش میکشند بیشتر است.

 

 

اکنون که اغلب احزاب و سازمانهای سیاسی گذشته بدلائل مختلف نا کارآمد گشته اند و جایشان را به تشکل های دموکراتیک داده اند یا خوشبینانه تر بگویم به درک بیشتری از دموکراسی در پیشبرد اهداف نظری و سیاسی رسیده اند،انتظار میرود آگاهانه به تمرین دموکراسی در درون تشکل های خود بپردازند زیرا انصاف باید داد که در کشور استبداد زدهء ما که قرنها از دموکراسی فاصله دارد همگی احتیاج به تمرین داریم تا پای ناتوان خود را قوٌتی ببخشیم بامید آنکه بتوانیم قدمهائی در راه دموکراسی و نهادینه کردن آن لااقل در درون تشکل های خود برداریم.  زیرا اگر این دموکراسی و حق فردی در ما نهادی شود  کمتر این اتفاق خواهد افتاد که رفقای مرد حتی حضور بالفعل زنان را در درون یک تشکل دموکراتیک نادیده بگیرند و یا از آن بدتر  فراموش کنند. متأسفانه باید  بگویم در اکثر تصمیم گیریها زنها عملاً  مورد مشورت قرار نمی گیرند و مناسبات طوری تنظیم میشود که هنگام گفتگو و مشورت زنان غایب هستند!!

جالب اینجاست که این کار نه از روی عمد و اراده بلکه در نهایت بی توجهی و بی اعتنائی به زنهای حاضر در جلسه صورت میگیرد. بعبارت بهتر آنها اصلاً  زنان را نمی بینند (حساب نمی کنند).  گفتنی بسیار است و وقت خوانندگان عزیز،  کم!  تنها به آخرین تصمیم رفقای تنظیم کنندهء اسناد برای طرح در نشست آتی که در ماه آوریل در شهر کُلن انجام خواهد شد اشاره میکنم:

-         مقولهء جمهوری

-         مسألهء ملٌی

-         تعدد احزاب

-         مسأله استقلال و مداخلات خارجی

-         صراحت دادن و تدقیق فرمول لائیسیته

-         اشکال گذار و جایگاهش (شیوهء مبارزه برای تحقق این خواست ها...)

-         مسألهء عدالت اجتماعی (بهبود شرایط کار و غیرو...)

و اشاره کردند که ضمناً مسائل دیگری وجود دارد از جمله زنان و غیرو...

و وقتی جای خالی این مقوله را در تهیه و تنظم اسناد از طرف رفقا جویا شدم گفته شد حقیقتش این است که ما با مسئلهء زنان مخالفتی یا مسئله ای نداریم... در حالیکه مثلاً مقولهء جمهوری بحث برانگیز است که مثلاً پارلمانی باشد یا نوع دیگر و....

 چون در آن لحظه وقت جلسه رو به پایان بود و صدای اعتراض من در صداها گم میشد... از این رو تصمیم گرفتم این اعتراض و همچنین نوع برخورد رفقا را با زنان کمی ریشه یابی کرده و روی «سیت انترنت» بیاورم و برای اثبات اینکه مسئلهء زنان می بایست منطقاً در جزو لیست تحقیقات رفقا می بود دلیل مستند می آورم : لطفاً به این اعلان در «سیت صدای ما» توجه فرمائید:

 

گزارشی از نشست های جمهوریخواهان لائیک و دموکرات ایران

در شهر کلن – آلمان

 

«بدنبال برگزاری سمینار جمهوریخواهان لائیک ودموکرات ایرانیان در شهر پاریس و ضرورت پیگیری و تدفیق پروژه ای که بیانیهء اولیه و نشست پاریس آغازگران آن بودند، بسیاری علاقمندان این گرایش در کشورهای مختلف برای سامان یابی خود اقدام به همکاری نمودند...».

رفقا و دوستان شرکت کننده در جلسات کلن با تأکید بر ضرورت اجتماعی چنین تجمعی «موفقیت چنین پروژه ای را در ارائهء سندی ارزیابی میکنند که بتواند عمده ترین خطوط اشتراک این گرایش اجتماعی را در مهمترین مطالبات پیشاروی جنبش توده ای ترسیم نماید.  گرایشی که چه در داخل و چه در خارج از کشور دربرگیرندهء نیروی گسترده ای است که میتوانند حول مطالبات دموکراتیک چتری گسترده را سازمان دهند.... نیروئی که بیانگر خواستهای دموکراتیک و سیاسی ترقی خواهانهء اکثریت مردم باشد و در زیر اطلاعیه آورده اند که : این نشست در ماه آوریل 2004 خواهد بود. (کلیهء تأکیدها از من است)

 

●●

 

 

پرسیدنی است آیا اگر ما بآنچه میگوئیم اعتقاد داریم و میخواهیم حول مطالبات دموکراتیک مردم کشورمان نظریه پردازی کرده و بعبارت بهتر زمینهء گامهای مشترک را با سایر نیروهای دموکراتیک فراهم سازیم آیا در حال حاضر یکی ار مبرم ترین مشکلات ایران مسألهء زنان نیست؟  آیا مسألهء  حجاب که ناموس جمهوری اسلامی شده است را نباید به چالش بگیریم؟

من شکی ندارم که نداشتن باصطلاح مشکل با مسألهء زنان نه از مقولهء موافقت با آن بلکه، با عرض معذرت کم اطلاعی یا بی اطلاعی از امور زنان است و در این رابطه از «رفقای واقعاً موجود» در تشکل خودمان و سایر تشکل ها می پرسم چند درصد از شما عزیزان در بارهء مسائل زنان و جنبشهای مختلف فمینیستی چه در ایران و چه در اروپا وچه سایر کشورهای منطقه مطالعه دادرید ولو محدود و مختصر باشد؟  

مشکل نداشتن شما با مسألهء زن دقیقاً مثل مشکل نداشتن من با علم «فیزیک کوانتیک» است زیرا نه اطلاعی از آن دارم و نه مسألهء من است!!

در پایان دست تمنا بسوی همهء رفقای دست اندرکار مسائل دموکراتیک و لائیک دراز میکنم. در این برهه از مبارزات خارج از کشور که همزمان و تحت تأثیر مبارزات هموطنانمان در ایران انجام میگیرد.  به مسائل از دید انتقادی نگریسته و تصور نکنند انتقاد باعث از هم پاشیدگی یا اختلاف میشود،  بر عکس سرپوش گذاشتن بر روی مشکلات و گاه سوء تفاهمات است که باعث انفجارهای ناگهانی «انشعاب» میگردد.

 ما درد خصوصی نداریم. این درد مزمن رنج آور مرد – پدرسالاری، دردی همگانی است که  بدون یک برخورد جدی و پیگیر از طرف زنان و مردان علاج نخواهد شد.

 

پاریس 23 ژانویه 2004

mihan.jazani@wanadoo.fr