ماجرای "معامله بزرگ" و گزارش اخیر اطلاعاتی آمریکا

تهیه و تدوین: حسن داعی
hassan.dai@yahoo.com

http://www.iranianlobby.com/

در اولین روزهای ماه مه 2003، چند روز پس از سقوط حکومت صدام حسین در بغداد، "تام گولدیمن"Tom Guldiman سفیر وقت سوئیس در تهران به واشنگتن آمد. ظاهرآ وی حامل پیشنهادی از طرف رژیم ایران برای حل تمامی مسائل موجود بین ایران و آمریکا و یک "معامله بزرگ" بین دو کشور بود. این ابتکار و پاسخ آمریکا به آن، بمدت سه سال مخفی ماند تا آنکه در اوائل سال 2006 و پس از آنکه پرونده اتمی رژیم ایران به شورای امنیت ارسال شد، تریتا پارسی، رئیس "شورای ملی آمریکائیان ایرانی تبار" یا "NIAC"، نسخه ای از این پیشنهاد را در اختیار خبرنگاران قرار داد. وی اظهار داشت که یکی از مقامات بلند پایه ایران این سند را در اختیار وی گذاشته است. 2

در دو سال گذشته، داستان این "معامله بزرگ" و باصطلاح نرمش رژیم ایران در مقابل آمریکا، به پایه و اساس تبلیغاتی لابی ملایان در آمریکا تبدیل گردیده و در بسیاری از تحلیل ها و بحث هائیکه در مورد ایران انجام میشود، داستان این فرصت سوزی ایالات متحده نقشی محوری داشته است. به ادعای آنان، واقعه مزبور نشان میدهد که رژیم حاکم بر ایران خواهان کنار آمدن با آمریکاست و گناه بن بست در روابط بین دو کشور بر دوش ساکنان کاخ سفید است که با جواب منفی به این پیشنهاد و ادامه سیاست "تغییر رژیم"، راه را بر هر گونه مصالحه بسته اند.

شبکه لابی رژیم ایران در آمریکا از این نیز فراتر رفته و مثلا در بیانیه ایکه در سال گذشته "تریتا پارسی" به امضای تعدادی از گروههای ضد جنگ آمریکا رساند، مدعی گردید که "طی بیست و شش سال گذشته آمریکا از دیالوگ با رژیم ایران امتناع کرده است." 3

داستان "معامله بزرگ" در شرائط کنونی، یعنی پس از گزارش اطلاعاتی جدید آمریکا، اهمیتی دو چندان یافته است و لابی رژیم با تبلیغ پیرامون انعطاف پذیری رژیم، خواهان برداشتن هرگونه فشار از روی حکومت ملایان میباشد. بی دلیل نیست که بلافاصله پس از انتشار این گزارش، تلویزیون سی ان ان که عمدتآ طرفدار کنار آمدن با رژیم ایران است، برنامه ویژه ای تهیه نمود و تریتا پارسی به بحث در مورد پیشنهاد "معامله بزرگ" از طرف رژیم پرداخت. "شورای روابط خارجی آمریکا" Council on Foreign Relations که مهترین انستیتوی تحقیقاتی در این کشور است نیز از وی برای بحث در مورد روابط ایران و آمریکا و "معامله بزرگ" دعوت به سخنرانی نمود.

در گزارش کنونی، ضمن بازبینی این واقعه، نقش ویژه تریتا پارسی و تشکیلات مربوط به وی در دستگاه سیاست خارجی رژیم را در معرض قضاوت خوانندگان گذاشته و همچنین نشان میدهیم که بر خلاف ادعای لابی رژیم، سیاست کلی آمریکا طی سالیان گذشته در برخورد با حکومت ایران نه تنها "تغییر رژیم" نبوده است، بلکه با تکیه بیش از حد بر سیاست "مماشات"، هم به جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران صدمه زده شده و هم باعث هارتر شدن ملایان، و البته رشد بنیادگرائی مذهبی در منطقه و منزوی شدن نیروهای دموکرات و صلح طلب در خاورمیانه گردیده است.

پروژه "معامله بزرگ" با طراحی "صادق خرازی" پدرخوانده لابی رژیم در آمریکا و با همدستی باند "تریتا پارسی" و "باب نی" به اجراء در آمد. هدف اصلی آن، نه حل مسائل جدی با آمریکا و جهان غرب بلکه تنها و تنها کاهش و تخفیف موقتی تشنج بمنظور جلوگیری از سیاست های تخاصمی آمریکا علیه رژیم در آن مقطع خاص بود. هدف رژیم خرید وقت برای تکمیل پروژه های اتمی خویش، تقویت سیاست های توسعه طلبانه اش در عراق، لبنان و فلسطین و همچنین کاهش حساسیت ها نسبت به شکست اصلاح طلبان حکومتی و بدست گیری قدرت توسط باندهای سپاه و احمدی نژاد بود.

مذاکرات آمریکا با رژیم ایران

در حالیکه صادق خرازی با سفیر سوئیس برای طراحی "معامله بزرگ" ملاقات و گفتگو میکرد، در همان زمان و بطور موازی، مسئولان ارشد سیاست خارجی رژیم در حال مذاکرات رسمی و پنهان با مقامات آمریکائی بودند.  شاید برای بسیاری، قبول این واقعیت که آمریکا و رژیم ملایان از مدتها قبل بطور مشترک برای سرنگونی صدام حسین به معامله و بده بستان مشغول بوده اند، امری باور نکردنی و دور از ذهن بنظر برسد. واقعیت اما نشان میدهد که قبل از آنکه مردم آمریکا و بسیاری از سیاستمداران این کشور در مورد تصمیم نهائی کاخ سفید برای حمله به عراق مطلع گردند، سردمداران رژیم و نمایندگان ایالات متحده در حال همکاری و نقشه کشی برای آینده عراق بوده اند. 4-5

مذاکرات و همکاری پنهان دو کشور در آستانه حمله آمریکا به افغانستان در سال 2001 شروع شد و این مذاکرات در مورد عراق نیز ادامه یافت. همانطور که در گزارش قبلی تحت عنوان "شبکه لابی رژیم و جنبش جهانی ضد جنگ- بخش دوم" 6 به تفصیل اشاره شد، این مذاکرات در بالاترین سطح بین نمایندگان دو کشور بمدت نزدیک به 18 ماه ادامه یافت و از طرف رژیم، محمد جواد ظریف، نماینده وقت ملایان در سازمان ملل و همچنین شخص کمال خرازی وزیر خارجه در این گفتگو ها شرکت داشتند. از طرف آمریکا میتوان به "زلمای خلیل زاد" نماینده کاخ سفید (سفیر کنونی آمریکا در سازمان ملل) و "رایان کروکر" از وزارت خارجه (سفیر کنونی آمریکا در عراق) اشاره نمود. "هوشنگ امیر احمدی" رئیس شورای آمریکائی-ایرانی AIC که مهمترین تشکل لابی به نفع رژیم تا سال 2002 بود، شخصا در جریان این مذاکرات قرار داشت و پس از افشای داستان "معامله بزرگ" توسط تریتا پارسی، وی نیز وارد معرکه شد و روزشمار این گفتگوها را بصورت رسمی منتشر نمود.

آخرین باری که نمایندگان دو کشور به گفتگو نشستند، در سوم ماه مه 2003 در ژنو بود. دراین ملاقات، خلیل زاد به محمد جواد ظریف گوشزد نمود که طبق اطلاعات آمریکا، قرار است بزودی یک عملیات تروریستی توسط سازمان القاعده در منطقه خاورمیانه انجام شود. خلیل زاد از مقامات ایران خواست که از مسئولین این سازمان تروریستی که در ایران حضور دارند و به ادعای رژیم در زندان به سر میبرند، در مورد این عملیات بازجوئی و کسب اطلاعات کنند.

رژیم ایران که تا آنزمان به بسیاری از اهداف خود در عراق دست یافته بود، این درخواست آمریکا را بی جواب گذاشت و در 12 ماه مه، چند انفجار تروریستی در عربستان به وقوع پیوست که منجمله 7 سرباز آمریکائی کشته شدند. مسئولان آمریکا بطور رسمی اعلام نمودند که عاملان این انفجار با رهبران القاعده در تهران تماس تلفنی داشته اند و رژیم ایران مستقیما مسئول این عملیات میباشد. 7

در 24 ماه مه، "جواد ظریف" برای ملاقات مجدد با هیئت آمریکایی به ژنو رفت اما نمایندگان ایالات متحده در این جلسه حضور نیافتند و به مذاکرات 18 ماهه خود در آن مقطع با رژیم پایان دادند. از نظر آمریکا، حکومت ایران در حالیکه ظاهرآ به دوستی و مذاکره با آمریکا مشغول بود، در حال ضربه زدن به منافع ایالات متحده با استفاده از تمامی امکانات خویش بود و از اینرو این مذاکرات تنها برای خام کردن مسئولان آمریکائی دنبال میگردید. البته توقف مذاکرات با رژیم ایران به معنای روی آوردن آمریکا به سوی سیاست تغییر رژیم نیست که در گزارشات بعدی بآن اشاره میشود.

تام گولدیمن، سفیر سوئیس در تهران درست زمانی وارد واشنگتن شد که آمریکا از رژیم درخواست کمک کرده ولی هنوز انفجار عربستان به وقوع نپیوسته بود.

نقشه راه برای "معامله بزرگ"

پیشنهاد رژیم ایران برای معامله بزرگ که روی یک برگ کاغذ بدون امضاء تایپ شده بود، بهمراه یک یادداشت ضمیمه یک صفحه ای سفیر سوئیس، روز 4 ماه مه از طریق وزارت خارجه سوئیس به وزارت خارجه آمریکا فاکس شد.8 این پیشنهاد شامل دو بخش بود که بخش اول آن به خواسته های رژیم ایران مربوط میشد. به ادعای سفیر سوئیس، این پیشنهاد نتیجه چند دیدار وی با صادق خرازی سفیر رژیم ایران در فرانسه و جمع بندی نظرات دو طرف بود. به گفته خرازی، علی خامنه ای با حدود 85 درصد نوشته های این پیشنهاد موافق بوده است که البته معلوم نیست که 15 در صد بقیه کدام قسمت بوده است. رژیم ایران 6 درخواست از آمریکا داشته است که به قرار زیر هستند:

 

1- دولت آمریکا نباید با دخالت های خود در امور ایران، بدنبال تغییر سیستم سیاسی در ایران باشد .

2- لغو کلیه تحریم های اقتصادی علیه ایران، آزاد سازی دارائی های ایران و همچنین کمک به عضویت ایران در سازمان تجارت جهانی

3- عراق: کمک به تحویل اعضای مجاهدین خلق به ایران، حمایت از درخواست ایران برای غرامت جنگی از عراق، جلوگیری از ورود نظامی ترکیه به شمال عراق، احترام به منافع ملی ایران در داخل عراق و قبول ارتباطات مذهبی ایران با نجف و کربلا

4- دستیابی ایران به تکنولوژی صلح آمیز هسته ای، شیمیائی و بیولوژیک

5- قبول منافع مشروع امنیتی ایران در منطقه و قبول توان دفاعی متناسب با این منافع برای ایران

6-تروریسم: اقدام علیه سازمان مجاهدین خلق و گروههای وابسته به آن در داخل آمریکا

بخش دوم پیشنهاد رژیم، مربوط به خواسته های آمریکاست که از نظر رژیم ایران، میتوان در مذاکرات دوطرفه مورد بحث قرار داد. از نظر رژیم، میتوان در باره صلح در خاورمیانه و عدم حمایت ایران از گروههای تندروی فلسطینی و تبدیل حزب الله به سازمانی سیاسی به گفتگو نشست.

دم خروس پیشنهاد رژیم ایران

پس ازآنکه پیشنهاد رژیم از طریق وزارت خارجه سوئیس به وزارت خارجه آمریکا فاکس گردید، تام گولدیمن  به واشنگتن آمد تا این پیشنهاد تاریخی را شخصا در اختیار مسئولان آمریکائی قرار دهد. وی به ملاقات نمایندگان وزارت خارجه رفت و در اینمورد با آنان به گفتگو نشست. برای مسئولان آمریکائی شگفت آور آن بود که چرا رژیم ایران که در بالاترین سطح در حال مذاکره با نمایندگان کاخ سفید و وزارت خارجه بود و دو تیم مذاکره کننده پس از 18 ماه نشست و برخاست، به درجه بالائی از نزدیکی به یکدیگر رسیده بودند، از این فرصت برای ارائه پیشنهاد معامله بزرگ خود استفاده نکرده و از سفیر سوئیس که تاکنون دخالتی در این مذاکرات نداشته درخواست کمک کرده بود. حتی جواد ظریف که یکروز قبل از فاکس شدن پیشنهاد رژیم، با خلیل زاد دیدار کرده بود، هیچ صحبتی از این موضوع بمیان نیاورده بود.

پس از دیدار سفیر سوئیس با مسئولان وزارت خارجه آمریکا در واشنگتن، ازآنجا که هر سفیری وابسته به وزارت خارجه است، طبیعتا مسئولیت وی در همینجا خاتمه یافته بود ولی نامبرده که برای خویش وظائف دیگری نیز در نظر داشت، تصمیم به ارسال نسخه ای از  پیشنهاد رژیم ایران به کاخ سفید گرفت. شاید از نظر وی، مسئولان وزارت خارجه این پیام را به کاخ سفید نمی رسانده اند. تام گولدیمن در یادداشت ضمیمه خود به وزارت خارجه آمریکا نوشته بود:8

« صادق خرازی از من خواست که پیشنهاد ایران را به یکنفر از مسئولین بالای وزارت خارجه آمریکا برسانم تا ببینم عکس العمل آمریکا چیست. خرازی تأکید کرد که بعلت عدم اعتماد بین دو کشور، ایران مجبور به رعایت حداکثر مخفی کاری و مراقبت است. پس از گفتگو با خرازی فهمیدم که اگر این ابتکار به نتیجه ای نرسیده یا اینکه به مطبوعات درج کند، ایران آنرا انکار خواهد نمود.»

ظاهرآ، بر خلاف درخواست خرازی، سفیر سوئیس تصمیم به ارسال نسخه ای از این پیشنهاد به کاخ سفید میگیرد. (در خلال برنامه اخیر سی ان ان یکی از کارشناسان آمریکایی گفت که دولت سوئیس، بعدا تام گولدیمن را توبیخ کرده بود) اما عجیب ترین بخش داستان و دم خروس "معامله بزرگ" آن است که تام گولدیمن، حافظ منافع آمریکا در ایران، خود را ناتوان از ارسال این پیام به کاخ سفید دانسته و به سراغ "باب نی"، یکی از فاسد ترین نمایندگان کنگره آمریکا و دستیار ایرانی وی "تریتا پارسی" میرود. خود تریتا پارسی در اینمورد میگوید: 9

« تام گولدیمن به واشنگتن آمد و برای توجیه مسئولان وزارت خارجه با آنان دیدار نمود. پس از آن، وی به دیدن باب نی آمد. من در آنزمان مشاور وی بودم. گولدیمن پیشنهاد ایران را به باب نی داد و او نیز آنرا به کاخ سفید فرستاد. حدود دو ساعت بعد، کارل رو، مشاور ارشد جرج بوش به باب نی تلفن زد و در مورد اعتبار این پیشنهاد از وی سوالاتی نمود.»

تریتا پارسی در مورد نقش خود به خبرنگاران گفت که "وی از طرف باب نی برای انجام درست این مأموریت یعنی ارسال پیام رژیم ایران به کاخ سفید انتخاب شده بود." 10

قابل توجه است که "کارل رو" به باب نی تلفن زده و در مورد صحت و سقم و میزان اعتبار پیشنهاد ایران از وی سوال میکند. مشاور ارشد جرج بوش، از سفیر سوئیس در تهران که حافظ منافع آمریکا در ایران است و با صادق خرازی نیز مستقیما در تماس بوده، سوال نکرده و به سراغ باب نی، نماینده ای از کنگره میرود که اصولا وظائف قانونی وی ربطی به سیاست خارجی آمریکا یا ایران نداشته است. "باب نی" یکی از صدها نماینده کنگره آمریکاست و اصولا چه به لحاظ مسئولیت های خود در کنگره، چه بخاطر جایگاه سیاسی اش و چه بدلیل اعتبار خود در دستگاه سیاسی آمریکا، هیچ دلیل موجهی برای مراجعه سفیر سوئیس به وی وجود نداشت.

خوانندگانی که گزارشات قبلی در مورد شبکه لابی رژیم در آمریکا را دنبال کرده اند طبیعتا با نام "باب نی" و مشاور وی "تریتا پارسی" آشنا شده اند. باب نی هم اکنون بجرم فساد مالی و منجمله دریافت رشوه از قاچاقچیان بین المللی وابسته به رژیم ایران، در زندان ایالتی آمریکا به سر میبرد. برای درک گاف رژیم در اینمورد باید به این بخش از یادداشت سفیر سوئیس توجه نمود: 8

«خرازی به من گفت که وی دو بار با رهبر خامنه ای دیدار کرده و در مورد این پیشنهاد بحث کرده است و این ملاقات ها هر بار دو ساعت طول کشیده اند. از آنجا که این مسئله بسیار محرمانه است، در ایران فقط چهار نفر یعنی خامنه ای رهبر، محمد خاتمی رئیس جمهور، کمال خرازی وزیر خارجه و صادق خرازی در جریان این ابتکار قرار دارند و هیچکس دیگر از آن خبر ندارد.»

به ادعای سفیر سوئیس، پیشنهاد رژیم برای معامله بزرگ که گویا چرخشی تاریخی در رابطه با آمریکا بود، آنقدر مخفیانه بود که فقط چهار نفر از آن مطلع بودند. بنابراین، کابینه دولت، سپاه پاسداران، شورای عالی امنیت ملی رژیم و حتی مجلس نیز در جریان آن نبوده اند. طبیعی است که چنین ادعائی با سیستم تصمیم گیری در داخل رژیم همخوانی نداشته و نباید آنرا جدی گرفت.

اما نکته اصلی دراینجاست که آیا تریتا پارسی از رهبران سپاه پاسداران، رفسنجانی، کروبی رئیس مجلس و دیگر سران رژیم  بیشتر مورد اعتماد خامنه ای بوده است؟ طبعآ سفیر سوئیس نمی توانسته با تصمیم شخصی خود به سراغ باب نی و تریتا پارسی برود زیرا اگر خرازی مشخصا چنین درخواستی را از وی نکرده بود، در جریان گذاشتن یکی از نمایندگان کنگره و همچنین دستیار ایرانی وی کل این جریان کاملا سری را به خطر می انداخت. چنین بی ملاحظگی و بی گدار به آب زدن از سفیر کارکشته سوئیس دور از انتظار است. در تأیید این نظریه که انتخاب تریتا پارسی تصادفی و یا به تصمیم سفیر سوئیس نبوده است، باید در نظر داشت که سه سال بعد یعنی در 2006 و در حالیکه هنوز هیچکس در ایران یا آمریکا این مسئله را علنی نکرده بود و رژیم ایران نیاز به افشای این ماجرا داشت، باز هم به سراغ تریتا پارسی رفت.2 این مسئله گویای جایگاه ویژه تریتا پارسی در داستان "معامله بزرگ" و سیاست خارجی و لابی رژیم است.

در حقیقت، این سومین بار در عرض یکسال بود که رژیم ایران برای نیازهای ویژه ایکه در واشنگتن داشت، مستقیما به سراغ باند باب نی و تریتا پارسی رفته بود و دیدار سفیر سوئیس با آنان اصلآ تصادفی  نبود.

 

تریتا پارسی و باب نی، دوستانی برای همه فصول

همان روزیکه تام گولدیمن سفیر سوئیس با "باب نی" دیدار نمود تا پیشنهاد رژیم برای معامله بزرگ را به وی تحویل دهد، نامبرده در تدارک سفر دوم خود به لندن برای دیدار با دو قاچاقچی بین المللی بنام "فواد الزیات" و "نایجل وینفیلد" بود. این دو تن با وزارت دفاع رژیم ملایان برای خرید یک هواپیمای تشریفاتی از سلطان برونئی قرار داد بسته بودند.11 این هواپیمای تشریفاتی برای استفاده سران رژیم در نظر گرفته شده بود. از آنجا که فروش هواپیمای بوئینگ شامل تحریم های آمریکا میشد و رژیم ایران مستقیما قادر به خرید آن نبود، به سراغ این دو دلال بدنام رفت. بخشی از قرارداد رژیم با این دو قاچاقچی، به دریافت اجازه مخصوص از آمریکا مربوط میشد. دو دلال لندنی برای حل و فصل این معامله شیرین که دهها میلیون دلار به جیب آنان سرازیر نمود، به سراغ "روی کافی" یکی از معروفترین لابیست های آمریکا که نزدیک به جرج بوش بود رفتند. اسناد مندرجه در دادگاه لندن، وزارت دادگستری آمریکا و همچنین روزنامه های رژیم به روشنی ابعاد این ارتباطات پشت پرده را نشان میدهد. (به لینک های مربوطه مراجعه کنید) 11

"روی کافی" Roy Coffee یکی از با نفوذترین و گرانترین لابیست های واشنگتن که قبلا از مسئولان تیم انتخاباتی جرج بوش در تگزاس بود، توسط این دو دلال لندنی استخدام شد. وی نیز به سراغ "دی استفانو" دستیار سابق" باب نی" که به تازگی لابیست شده بود رفت و این دو نفر بهمراه "باب نی" در ماه فوریه 2003 (سه ماه قبل از "معامله بزرگ")  برای دیدار با دو قاچاقچی به لندن رفتند. از آنجا که حاصل این سفر برای باب نی بسیار دلپذیر بود، وی یکبار دیگر نیز بهمراه یکی دیگر از دستیاران خود در ماه اگوست 2003 به لندن رفت و در بازگشت از این سفر "توریستی" و ملاقات با دلال وابسته به رژیم، بیش از 50 هزار دلار پول نقد بهمراه خود به آمریکا آورد. بخشی از اسناد وزارت دادگستری آمریکا در مورد فساد مالی باب نی مربوط به همین پول و دریافت رشوه از قاچاقچیان مرتبط با رژیم است.

تیم "روی کافی" و "باب نی" بمنظور برداشتن تحریم فروش هواپیما، منجمله با "کالین پاول" که وزیر خارجه وقت آمریکا بود دیدار کردند. با توجه به این ملاقات ها و همچنین رابطه نزدیک "روی کافی" با "جرج بوش"، میتوان به این باور رسید که کاخ سفید از رابطه ویژه باب نی با رژیم ایران مطلع بوده است.

باید تأکید کنیم که این دو قاچاقچی"ایراندوست" مقیم لندن بطور تصادفی به سراغ باند باب نی نرفته بودند. قبل از آن، یکبار دیگر نیز باب نی و تریتا پارسی مورد مراجعه و التفات چنین افرادی قرار گرفته بودند و آن، تا آنجا که ما اطلاع داریم، در سال 2002 و در رابطه با تأسیس  انجمن نایاک یعنی همان شورای تریتا پارسی بود. "روی کافی"، لابیست گرانقیمت واشنگتن، در سال 2006 که افتضاحات مالی و رشوه گیری مربوط به "باب نی" علنی شد و داستان به روزنامه ها کشید، برای رفع اتهام از خود، نامه ای به یکی از روزنامه های تگزاس نوشت و در بخشی ازاین نامه به راه اندازی تشکیلاتی برای تریتا پارسی اشاره کرد. این بار نیز، دست بر قضا یکنفر از ایران به واشنگتن آمده و بطور "کاملا تصادفی" به سراغ این گروه "ایراندوست" رفته بود: 12

« در اواسط سال 2002 یکی از همکلاسی های سابق من که یک ایرانی بنام "داریوش بقائی" است (وکیل ساکن بورلی هیلز) برای دیدار خانوادگی به ایران رفت. وی قبل از انقلاب به آمریکا آمده و تاکنون به کشورش بازنگشته بود. وی پس ار بازگشت از ایران به من تلفن زد و تعریف کرد که چگونه اقتصاد ایران رونق گرفته و آمریکا دارد فرصت ها را از دست میدهد. وی هنچنین گفت که ملایان با بهانه کردن تحریم های آمریکا علیه ایران برای رفتار خود یک توجیه پیدا کرده اند و بهترین کمک به مردم ایران برداشتن تحریم ها و بهبود روابط دو کشور است. من او را نزد باب نی بردم و ملاقات ایندو که قرار بود یکربع باشد یکساعت و نیم طول کشید که بیشتر به فارسی بود و آنان از احساسات عمیق در مورد آرزوهای خود برای مردم ایران باهم صحبت کردند.  نتیجه آن شد که من، دی استفانو، بقائی و تریتا پارسی که یک ایرانی-آمریکائی است تصمیم گرفتیم که یک کمیته فعالیت سیاسی با عضویت ایرانی-آمریکائیان راه بیندازیم که بتوانیم استراتژی خودمان که عادی سازی روابط بین ایران و آمریکا بود را دنبال کنیم. ما چهارنفر با هم 9 ماه تمام فعالیت کردیم تا این تشکل را راه اندازی کنیم.»

بنابراین، از آوریل 2002 تا ماه مه 2003، گروه "روی کافی"، "باب نی" و دستیار ایرانی اش یعنی "تریتا پارسی"، برای سه مأموریت مختلف که مستقیما برای رژیم ایران بود، مورد مراجعه قرار گرفتند. ازاینرو میتوان بطور طبیعی به این نتیجه رسید که در جریان پیشنهاد "معامله بزرگ" نیز سفیر سوئیس بطور تصادفی به سراغ باب نی نرفته بود.

حال باید دید که رژیم از این گروه یعنی باند "باب نی و تریتا پارسی" چه انتظاری داشت و از آنان چه کاری ساخته بود که دیپلمات های کارکشته رژیم مثل محمد جواد ظریف قادر به انجام آن نبودند؟ قبل از آن باید دید که اصولا آنطور که لابی رژیم مدعی است، آیا دولت ایران با ارسال پیشنهاد موسوم به "معامله بزرگ" واقعا در صدد حل مسائل خود با آمریکا و یا شروع مذاکراتی در این زمینه بود یا اساسآ این داستان از پایه چیزی بجز یک تاکتیک و "سیاه بازی سیاسی" نبود؟

هدف رژیم از ارسال پیشنهاد معامله بزرگ

آنطور که تریتا پارسی و لابی رژیم ادعا میکنند، رژیم ملایان در سال 2003 مصمم به کنار آمدن با آمریکا و خواستار مذاکره ای همه جانبه برای حل تمامی مسائل بین دو کشور بود از اینرو دولت خاتمی و مسئولان وزارت خارجه از طرف خامنه ای وظیفه داشتند تا در این زمینه اقدام کنند. این ادعا، چیزی جز قلب واقعیت و یک جعل تاریخی نیست. مسئولان درجه اول حکومت در آنزمان به روشنی در اینمورد اظهار نظر کرده و پاسخی صریح و آشکار به این مسئله داده اند.

محسن امین زاده معاون ارشد وزارت خارجه در زمان معامله بزرگ:

« دولت خاتمي اجازه يافت تا برسر افغانستان و عراق با آمريكا به گفت‌وگو بنشيند و حتي با نوعي همكاري غيرمستقيم بر سر اين كشورها موافقت شد اما از مذاكره برسر رفع مشكلات توسعه‌ي ملي ايران و از جمله تحريم‌ها عليه ايران منع شد. پاسخ عده‌اي به اين سؤال كه چرا دولت آقاي خاتمي اجازه نيافت از فرصت‌هايي كه براي كاهش بحران روابط ايران و آمريكا به‌دست آورده بود استفاده كند و اين فرصت‌ها را به منافع ملي و كاهش موانع توسعه در ايران تبديل نمايد، اين است كه در ايران، گروهي آمادگي نداشت كه بزرگ‌ترين مشكل سياست خارجي و حتي روابط اقتصادي خارجي ايران در دوره‌ي رياست‌جمهوري آقاي خاتمي حل شود.»  سرانجام بحران روابط ایران و آمریکا (ماهنامه نامه شماره 49)

حال اگر رژیم ایران تصمیم به حل جدی مسائل خود با آمریکا را نداشت،13-14 پس هدف از ارسال پیشنهاد برای معامله بزرگ چه بود. صادق خرازی، مبتکر این پیشنهاد میگوید: 15

«در سال 2003 ديوار بي اعتمادي بلندي ميان ايران و آمريكا وجود داشت و هر لحظه ممكن بود آمريكا به ما حمله كند(!)، به همين خاطر به پيشنهاد من دولت هشتم نامه اي به آمريكا نوشت و همراهي اش با برخي سياست هاي خاورميانه اي آمريكا مثل سازش در فلسطين و لزوم تبديل حزب الله لبنان به يك حزب سياسي و شفاف سازي فعاليت هاي هسته اي ايران را اعلام كرد.»

آنطور که از اظهارات خرازی پیداست، هدف از ارسال این پیشنهاد جلوگیری از حمله احتمالی آمریکا  از طریق کاهش تخاصمات بوده است و هیچ صحبتی از حل مسائل بین دو کشور نیست. حتی وی از این نیز فراتر رفته و اصولا شرائط عینی برای یک معامله بزرگ، متوسط یا کوچک در دوره خاتمی را فراهم نمی داند: 16

«براي خاتمي موقعيت فرصت مذاکره با امريکا را فراهم نياوردند. هم رقيب و هم رفيق (جناحهای حکومت ایران) در اين مساله دچار اشتباه و انحراف شدند.مقدمه چيني و زمينه سازي هايي براي از بين بردن بي اعتمادي ها شد ولي در همان حد مقدمه باقي ماند. چه در داخل امريکا و چه در ايران شرايط عيني براي مذاکره فراهم نبود.»

از آنجا که شرائط عینی برای مذاکره فراهم نبود و به گفته امین زاده، دولت خاتمی اجازه گفتگو با آمریکا در مورد مسائل مهم را نداشت، پس هدف از ارسال این پیشنهاد چه بود؟ حمید رضا ترقی، از رهبران هیئت موتلفه در مناظره ایکه با محسن آرمین از مجاهدین انقلاب اسلامی داشت در مورد مذاکرات پنهان رژیم با آمریکا و همچنین اهداف آن میگوید: (رادیو گفتگو، 11 بهمن 85)

« بعد از 11 سپتامبر هم چنين نگراني هایی در داخل كشور ما به وجودآمده بود كه منجر به نامه‌اي به مقام معظم رهبري شد. در تحليلي كه نمايندگان مجلس در آن مقطع ارايه دادند، پيش‌بيني‌شان اين بود كه با اين روند، ما شرايط جنگ جهاني دوم را دوباره پيدا خواهيم كرد و ايران اشغال خواهد شد ولهذا از رهبری خواستند در برابر آمريكا كوتاه بيايند و موضع متعادلي را اتخاذ كنند. خب رهبر هم با درايت، اين شرايط بحراني بعد از 11 سپتامبر را با كمك مسوولان نظام به ويژه رياست جمهوري مديريت كردند و با سياست‌هاي تنش‌زدايي که دولت دنبال مي‌كرد در مجموع با تدبيرهايي كه به كار گرفته شد، كشور ما شرايط بحراني بعد از 11 سپتامبر را به خوبي پشت‌سر گذاشت، بدون اين‌كه تهديدات آمريكا عملي شود.» 17

رضایت "ترقی" از نحوه مدیریت این دوران بحرانی نشان میدهد که هدف رژیم چیزی بجز کاهش تشنج برای عبور از این گردنه و بعبارت دیگر خرید وقت برای محکم کردن موقعیت خویش نبوده است. همینجاست که میتوان به این سوال اساسی پاسخ داد که چرا رژیم از کانال های رسمی و دیپلماتیک خود که در همان دوره مشغول مذاکره و بده بستان با آمریکا بودند، برای ارسال پیشنهاد "معامله بزرگ" استفاده نکرد. اگر این پیشنهاد را مثلا "ظریف" داده بود و دولت آمریکا نیز به آن پاسخ مثبتی میداد، رژیم بایستی وارد فعل و انفعالات جدی و علنی با آمریکا میشد و رژیم ملایان نیز هیچگاه چنین تصمیمی نداشت.

هدف رژیم به اعتراف خود سردمداران سیاست خارجی اش، چیزی بجز ارسال پیامی آشتی جویانه به آمریکا نبود تا از بار تنش موجود بین دو کشور کاسته شده و نتیجتا احتمال درگیری نظامی یا فشارهای سیاسی-اقتصادی نیز کاهش پیدا کند. از اینرو بجای جواد ظریف و دیپلمات های رسمی خود، از سفیر سوئیس استفاده نمود تا محافل تصمیم گیرنده در آمریکا مدتی پیرامون آن به بحث نشسته و به گفته علی لاریجانی دچار تردید در مورد نیات واقعی رژیم گردند. جالب اینجاست که درست در همین ایام، علی لاریجانی به تبلیغ تئوری "خرد گریزی عقلائی" در سیاست خارجی رژیم پرداخت که به گفته وی، برای گیج کردن دشمنان خارجی انقلاب طراحی گردیده بود. از نظر لاریجانی، باید در برخی از مسائل و مقاطع، بطور حساب شده و عقلائی، به یک سیاست خارجی خرد گریزانه یا "خر تو خر" روی آورد و با ارسال سیگنال های مختلف و گاها متضاد و با استفاده از کانال های متعدد، دشمن را دچار سرگیجه نمود تا از درک نیات رژیم عاجز شود. (روزنامه ایران، 9 تیر 1382)

پیشنهاد رژیم برای "معامله بزرگ" بدون امضاء و بدون پشتوانه جدی سیاسی بود و حتی آن بخش از سیاستمداران آمریکائی که همواره خواهان کنارآمدن با رژیم بوده اند نیز در جدی بودن آن، معتبر بودنش و اینکه نویسنده  واقعی آن کیست تردید داشتند. 18 به بیان ساده، اگر آمریکا جواب مثبتی نیز به این ابتکار میداد، معلوم نبود که باید با چه کسی وارد معامله شود. باب نی، سفیر سوئیس، صادق خرازی یا رهبر که با 15 درصد پیشنهادی که خودش نوشته مخالف است.

نکته اساسی در این داستان، زمان ارسال پیشنهاد "معامله بزرگ" است زیرا مذاکرات پشت پرده و رسمی، به مراحل حساس و جدی رسیده بود.  تا آن مرحله، رژیم ملایان به بسیاری از خواسته های خود در عراق مثل ورود ظفرمندانه باند "حکیم" و "مقتدی صدر" به این کشور و بدست گیری قدرت و همچنین  بمباران مجاهدین خلق دست یافته بود. از این مرحله ببعد، رژیم ایران بایستی بطور جدی با آمریکا در عراق همکاری میکرد که به تبع آن میبایست بسوی تشنج زدائی جدی در روابط دو کشور و مسائل منطقه پیش میرفت. در چنین حالتی، طبیعی است که کانال مذاکرات رسمی از طریق جواد ظریف روش معقول و مناسب برای تعامل و یا حتی "معامله بزرگ" بود. روی آوردن به "سیاه بازی" دیپلماتیک، استفاده از یک برگ کاغذ بدون پشتوانه و کنار زدن جواد ظریف، نشان میداد که ازآن پس، راه رژیم از آمریکا جدا شده بود و برای کاستن از آثار منفی این دوران جدید، بایستی برای مدتی حریف را گیج و ناتوان از تصمیم گیری میکرد.

اما سوال اصلی در اینجاست که چرا سفیر سوئیس در سال 2003 به سراغ تریتا پارسی و باب نی رفت؟ اگر هدف تنها گیج کردن مقامات آمریکا و خرید وقت در آن دوره بود، ارسال این پیشنهاد توسط سفیر سوئیس به تنهائی کفایت میکرد. واقعیت آن است که رژیم هدف درازمدت و مهم دیگری را نیز دنبال مینمود که هم امروز نیز مبنای لابی رژیم در آمریکا قرار گرفته است. تنها با درک این هدف میتوان دلیلی برای مراجعه سفیر سوئیس به باب نی و تریتا پارسی و دخالت آنان در ارسال پیشنهاد رژیم به کاخ سفید پیدا کرد.

 

ساختار تبلیغاتی لابی رژیم در آمریکا

برای درک داستان "معامله بزرگ" بایستی به دو چهره اصلی این داستان یعنی "صادق خرازی" از یکطرف و "تریتا پارسی" از طرف دیگر نگاه کرده و از خود بپرسیم که چرا از میان اینهمه مسئول در سیاست خارجی در داخل رژیم، صادق خرازی (سفیر وقت در فرانسه) آرشیتکت این ابتکار بود و چرا سفیر سوئیس به سراغ تریتا پارسی و باب نی رفت.

در گزارشات قبلی بطور مفصل به نقش صادق خرازی (برادر زاده کمال خرازی) در راه اندازی لابی رژیم در آمریکا و سازماندهی این شبکه از سال 1997 ببعد اشاره کرده و گفتیم که تریتا پارسی به کمک باب نی، در سال 2002 سازمان "نایاک" را که مهمترین تشکل لابی رژیم در آمریکاست براه انداخت. 6

مهمترین وظیفه این لابی، همچنانکه از آغاز تأسیس در سرلوحه اهداف آن قرار داشته است، برداشتن فشار از روی رژیم و جلوگیری از اتخاذ سیاست های تند از طرف آمریکا علیه رژیم بوده است. این هدف را سایت حکومتی آفتاب در سال گذشته و پس از افشای سند "معامله بزرگ" توسط تریتا پارسی بخوبی توضیح میدهد. "آفتاب"، در مقدمه مصاحبه ای با تریتا پارسی نوشت : (به تیتر مقاله آفتاب در کنار عکس تریتا پارسی نگاه کنید) 19

 

«لابی ایرانی در آمریکا فعال می‌شود؟

 زورآزمایی ایران و غرب بر سر پرونده هسته‌ای با تصویب قطعنامه تحریم در شورای امنیت سازمان ملل متحد و اقدام متقابل مجلس در ملزم ساختن دولت به تجدید نظر در همکاری‌ها با آژانس بین‌المللی انرژی هسته‌ای وارد مرحله خطیری شده است. در چنین شرایطی استفاده از تمامی ابزارهای موجود برای پاسداری از منافع ملی نکته‌ای است که بی‌شک می‌بایست در دستور کار مسئولان دستگاه دیپلماسی قرار بگیرد. در این میان وجود جامعه نسبتا بزرگی از ایرانیان در خاک آمریکا پتانسیل بالقوه‌ای برای تاثیر گذاری و تعدیل سیاستهای تندروانه کاخ سفید تلقی می‌شود که البته تاکنون چنانکه باید وشاید مورد توجه قرار نگرفته است...  نباید از یاد برد که به اعتقاد بیشتر صاحب نظران در جهان امروز استفاده هوشمندانه از «دیپلماسی غیر رسمی‌‌‌‌‌» نقش بسیار پراهمیتی در پیشبرد و تحقق اهداف دیپلماسی رسمی دارد.»

یکی از نویسندگان روزنامه شرق بنام "نبی الله ابراهیمی" هدف مرحله ای این لابی را بخوبی توضیح میدهد:20

«تلاش برای جلب افکار عمومی غرب میتواند در ترفیع امنیت ملی کشور مفید ظاهر شود. مثلا تظاهرات ضد جنگ یا مخالفت افکار عمومی و احزاب با تحریم های اقتصادی علیه ایران خود یک کارت برنده در دست مجریان سیاست خارجی است.»

همینجاست که به استفاده تبلیغاتی از "معامله بزرگ" واقف می شویم. لابی رژیم با تکیه بر این داستان، سعی میکند تا حکومت ملایان را رژیمی عمل گرا و اهل معامله نشان دهد. در این دستگاه تبلیغاتی، دلیل اصلی بن بست بین ایران و آمریکا، ناشی از سیاست های افراطی و ماجراجویانه رژیم ایران نیست و ریشه آن در نیات خصمانه واشنگتن قرار دارد. از اینرو، دلیلی برای فشار یا تحریم علیه حکومت ایران وجود ندارد. مصرف تبلیغاتی از سیاه بازی "معامله بزرگ"  آنچنان عیان و روشن است که حتی "ری تکیه" که بعنوان مهمترین کارشناس مسائل ایران در آمریکا از طرف خود محافل طرفدار رژیم جاانداخته شده نیز به همین موضوع اشاره میکند: 21

« از نظر من پیشنهاد معامله بزرگ از نظر اعتبار و اینکه چه کسی مبتکر آن بوده چه کسی با آن موافق بوده و بسیاری از نکات دیگر زیر علامت سوال است. این داستان فقط بدرد این میخورد که آنرا بگیرید و توی سر دولت بوش بزنید. مثلا بروید و بگوئید که کاندالیزا رایس و بوش دروغ میگویند. این داستان برای این خوب است که آنرا چماقی بکنید و بر سر دولت بوش بکوبید که چرا یک فرصت تاریخی برای حل مسائل بین دو کشور را از دست داد.»

هنگامیکه در سال 2006  تریتا پارسی این سند را در اختیار خبرنگاران قرار داد، از وی سوال شد که چرا سه سال سکوت کرده و زودتر آنرا علنی نکرده است. وی در پاسخ گفت که چون اکنون صحبت از اتخاذ سیاست های تند علیه حکومت ایران میرود من میخواهم نشان دهم که رژیم ایران اهل مصالحه است و میشود با آن کنار آمد و احتیاجی به سیاست های تند نیست. 22

در حقیقت، سفیر سوئیس به درخواست صادق خرازی، نزد باب نی و تریتا پارسی، افراد مورد اعتماد رژیم رفت و از آنان خواست که شخصا مسئولیت ارسال پیشنهاد رژیم به کاخ سفید را بعهده گیرند. تا بدین ترتیب، دولت آمریکا و سیاستمداران این کشور بدانند که این دو نفر بعنوان شاهد داستان در جریان امور هستند و هروقت که دولت آمریکا در صدد تغییر سیاست در مقابل رژیم باشد، این دوستان رژیم میتوانند با استفاده تبلیغاتی از "معامله بزرگ" افکار عمومی را علیه دولت بوش بسیج کنند. این اتفاق در سال 2006 با ارسال پرونده هسته ای رژیم به شورای امنیت سازمان ملل بوقوع پیوست و از آنزمان تا کنون، لابی رژیم در آمریکا، کارزار بزرگ تبلیغاتی خود را شروع کرده است.

 

"معامله بزرگ" و "گزارش اطلاعاتی آمریکا"

چه رابطه ای بین "معامله بزرگ" که 4 سال قبل اتفاق افتاده با شرائط کنونی وجود دارد و چرا لابی رژیم تا این میزان روی آن تبلیغ میکند؟ همانطور که در مقاله "گزارش اطلاعاتی آمریکا، شاخه زیتون یا اسب تروا" بحث شد، در شرائط کنونی، با فروکش کردن احتمال جنگ، فضای سیاسی برای گفتگو و حل مسائل بین رژیم با غرب بخصوص در زمینه اتمی فراهم شده و بقول بسیاری از کارشناسان، آمریکا ظاهرآ شاخه زیتونی به سوی ملایان دراز کرده است. ازاینرو، توپ در زمین حکومت ایران است تا با برداشتن گام های واقعی و عملی و حل مسائل خویش با جامعه بین المللی، از این فرصت نوظهور بخوبی استفاده کند.

بسیاری از رهبران رژیم، این فرصت بزرگ و در ضمن این گردنه خطرناک را بخوبی درک میکنند و به باند خامنه ای و احمدی نژاد اخطار میکنند که اگر این فرصت را از دست دهند، راه برای اجماع جهانی و فشار بیشتر به رژیم و در نهایت در خطر قرار گرفتن کل نظام باز میشود. محمد حسین عادلی، رئیس سابق بانک مرکزی و سفیر سابق رژیم در لندن و یکی از باتجربه ترین کارگزاران این حکومت می نویسد: (امروز، 19 دیماه 1386)

« بايد دانست که کنار رفتن ابرهاى تيره و مساعد شدن فضا ديرزمانى نخواهد پاييد و دشمنان ايران با توسل به انواع وسايل خواهند کوشيد بار ديگر تصویری نامناسب از کشورمان ارائه دهند. کسى نمى‌داند که چندى ديگر زمانى که مجددا براى قطعنامه سوم تحريم اقتصادى فضاى تبليغاتى اوج مى‌گيرد، وضع چگونه است. بنابراین باید در فرصت کوتاه به‌دست آمده براى نماياندن هر چه بيشتر حقانيت نيات و عملکرد کشورمان بهره گرفت.
در اين ميان،‌ ایران می تواند بدون توجه به نتیجه کار، آمادگی خود را براى مذاکره بى قید و شرط با آمریکا در باره همه مسائل فیمابین اعلام کند. این موضع، گرچه گهگاه از سوى برخی مقامات و سخنگویان کشورمان اعلام شده، ولی لازم است با صدايى رساتر و در سطوحى بالاتر اعلام شود تا بتواند موج مناسب و اثرگذار را در سطح بین‌المللی ايجاد کند.

درک درست از شرایط موجود و آینده‌نگری واقع‌گرایانه می‌تواند ما را به اتخاذ رویکردی مناسب رهنمون شود. تحلیل‌گران کشورمان همواره‌ نگران فرصت‌سوزی‌ها بوده‌اند. اين بار بايد با تدبير، فرصت‌ها را ساخت

آنطور که از اظهارات بالا پیداست، رژیم ایران باید بسوی حل تخاصمات خود با جامعه بین المللی حرکت کند. به گفته عادلی، یکی از مشخصه های این سیاست جدید باید بهبود روابط با آمریکا باشد. آیا رژیم ایران به سوی گفتگو و حل مسائل خود با آمریکا حرکت میکند و قادر به انجام این چرخش کیفی در سیاست خارجی خویش است؟  مهدی تاجیک، یکی از روزنامه نگاران با تجربه رژیم، در پاسخ به اظهارات خوش بینانه بسیاری از محافل طرفدار رژیم ایران که سال جدید میلادی را سال آب شدن یخ های بین ایران و آمریکا اعلام کرده اند، در مقاله ای تحت عنوان "انتظار معجزه نداشته باشید" در روزنامه اعتماد 13 دیماه می نویسد:

«تحلیل گران واقع گرا، انتظاری برای وقوع معجزه در روابط ایران و آمریکا در سال 2008 ندارند و موانع موجود بر سر برقراری روابط بین دو کشور نیز گواهی میدهد که نباید انتظار وقوع معجزه ای ازاین دست را داشت. شاید واقع بینانه تر این باشد که امیدوار باشیم که تنش های میان دو کشور، ازآن چیزی که هست بالاتر نرود. دست کم برای چنین امیدی، قرائنی وجوددارد.»

موانع موجود بر سر عادی سازی روابط دو کشور چیست که رژیم از حل آن عاجز است؟ احمد زید آبادی، تحلیل گر بی بی سی در این زمینه میگوید: (بی بی سی، 24 دسامبر 2007)

«در مجموع چنین به نظر می رسد که تمایل دولت آمریکا به حل اختلاف های خود با ایران از طریقی غیر از توسل به زور و علاقه دولت ایران به کاهش تشنج در روابط خود با ایالات متحده در ماههای مشرف به انتخابات مجلس، زمینه ای برای تعامل بیشتر بین طرفین ایجاد کند. اگر چنین تعاملی شکل گیرد، فرصتی تاریخی برای رفع خصومت بین ایران و آمریکا ظهور خواهد کرد، هر چند که حرکت در این مسیر برای نظام جمهوری اسلامی تا حد تن دادن به یک استحاله بنیادین هزینه بر خواهد بود، از همین رو، کار سهل و آسانی به نظر نمی رسد.»

محسن امین زاده، معاون وزیر خارجه دولت خاتمی گفته بود که برای جناح خامنه ای، رابطه با آمریکا و عادی سازی روابط، خطری بالقوه محسوب میشود که ازآن دوری میجویند: 23

«(جناح حاکم)  تصور می کند که گشايش در روابط با آمريکا باعث آسيب پذيری بيشتر کشور می شود و لذا از هر راه حلی در جهت کاهش تنش گريزان است. به همين دليل اين طرز تفکر از تشديد تنش با آمريکا خشنود می شود و برقراری ارتباط با آمريکا را تحت هر شرايطی برای کشور خطرناک می داند

اظهارات فوق را امین زاده نزدیک به دو سال پیش بیان داشته بود ولی میتوان هم امروز، بازتاب این ترس و وحشت را در موضعگیری کنونی خامنه ای مشاهده نمود که هفته گذشته بر زبان رانده است: (15 دیماه 1386)

«قطع رابطه با آمريكا از سياستهاي اساسي ماست البته ما هيچ گاه نگفته ايم اين رابطه تا ابد قطع خواهد بود بلكه شرايط دولت آمريكا به گونه اي است كه ايجاد اين رابطه، اكنون به ضرر ملت است و طبعاً آن را دنبال نمي كنيم.
 اولاً اين رابطه خطر آمريكا را كاهش نمي دهد چرا كه آمريكا در حالي به عراق حمله كرد كه با آن كشور رابطه سياسي داشت ثانياً ايجاد رابطه، امكان نفوذ آمريكاييها و زمينه رفت و آمد مأموران اطلاعاتي و جاسوسي آنها در ايران را فراهم مي سازد به همين علت برخلاف ادعاي برخي افراد پرگو، رابطه با آمريكا در حال حاضر براي ملت ايران نفعي ندارد
»

بطور خلاصه میتوان گفت که در فقدان یک سیاست جدی برای حل مسائل بین ایران و آمریکا، لابی رژیم تبلیغات خود روی یک سناریو لورفته و داستان غیرواقعی بنام "معامله بزرگ" را افزایش داده است. تکیه روزافزون روی این واقعه برای کوبیدن طرف آمریکایی، خود نشانی از عدم خواست سیاسی برای تشنج زدائی بین دو کشور است.

در سال 2003، و پس از 18 ماه مذاکرات پشت پرده، رژیم ایران در مقابل یک انتخاب واقعی قرار گرفت تا مشکلات خویش با ایالات متحده را حل نماید. حاکمان ایران و در رأس آن خامنه ای به دلیل ماهیت ضد تاریخی و ضد ایرانی خود به این راه حل پشت کردند و برای گریز از عواقب سیاسی آن، به یک سیاه بازی و تاکتیک سیاسی بنام "معامله بزرگ" روی آوردند. اکنون نیز بنظر میرسد که همان سیاست وقت کشی و فریب افکار عمومی توسط رژیم و شبکه لابی اش در سطحی وسیعتر تکرار میشود.

 

*نسخه انگلیسی این مقاله اخیرآ در برخی نشریات آمریکائی به چاپ رسیده است 1

* برای مشاهده مجموعه مقالات و گزارشات در مورد شبکه لابی رژیم، میتوانید به آدرس سایت زیر مراجعه نمائید: http://www.iranianlobby.com/

 

یادداشت ها:

 

1- مجله American Chronicle: http://www.americanchronicle.com/articles/viewArticle.asp?articleID=46522

مجله Intellectual Conservative:  http://www.intellectualconservative.com/2007/12/18/iran%E2%80%99s-2003-grand-bargain-offer-secrets-lies-and-manipulation/

مجله Global Politician:  http://www.globalpolitician.com/articleshow.asp?ID=3901&cid=2&sid=4

2- http://www.commondreams.org/headlines06/0525-05.htm

3-  http://www.downsizedc.org/blog/2007/mar/08/no_war_with_iran_coalition

4- http://www.american-iranian.org/pubs/articles/The_Grand_Bargain_April-May_2007.pdf

5- http://kristof.blogs.nytimes.com/2007/04/28/

6-  برای مطالعه این گزارش و دیگر گزارشات در مورد لابی رژیم به سایت http://iranianlobby.com/ رجوع کنید.

7-  گذشته از روز شمار هوشنگ امیر احمدی و نیکلا کریستف در نیویورک تایمز، به گزارش شورای روابط خارجی در مورد ایران که در سال 2004 به سرپرستی برژینسکی و رابرت گیتس چاپ شد نیز نگاه کنید (صفحه 29) http://www.cfr.org/content/publications/attachments/Iran_TF.pdf

8- http://media.washingtonpost.com/wp-srv/world/documents/us_iran_roadmap.pdf

9- http://www.democracynow.org/2007/2/26/ex_congressional_aide_karl_rove_personally

10- http://www.huffingtonpost.com/steve-clemons/what-did-rove-do-with-200_b_41472.html

11- برای مطالعه پرونده باب نی و ارتباط دو قاچاقچی لندنی با رژیم و وزارت دفاع به لینک های زیر مراجعه کنید:

وزارت دادگستری آمریکا: : http://www.usdoj.gov/opa/pr/2007/January/07_crm_027.html

گزارش مطبوعاتی از پرونده باب نی: http://www.sourcewatch.org/index.php?title=Bob_Ney

سایت بازتاب: http://baztab.com/news/24835.php

دادگاه لندن برای حل دعوای رژیم با دو قاچاقچی: http://business.timesonline.co.uk/tol/business/law/article2576175.ece

12- http://frontburner.dmagazine.com/archives/013069.html

13- بیانیه سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در مورد رابطه با آمریکا http://emruz.biz/ShowItem.aspx?ID=9194&p=1

14-  عصر امروز در همین مورد http://emruz.info/ShowItem.aspx?ID=6047&p=1

15-  http://www.rajanews.com/News/?6235

16- صادق خرازی، روزنامه روز، 26 بهمن 1385 http://www.roozonline.com/archives/2007/02/post_1194.php

17- http://www.bardianews.com/archives/1386/01/post_423.php

18- به گزارش نیوزویک 19 فوریه 2007، کالین پاول و ریچارد آرمیتاژ به این ابتکار مشکوک بوده و آرمیتاژ شخصا فکر میکرد که این کار خود سفیر سوئیس است.

19- سایت آفتاب: http://www.aftabnews.ir/vdchzqn23vnq-.html

20- آفتاب 16 تیر 1386 به نقل از روزنامه شرق http://www.aftab.ir/articles/politics/iran/c1c1183822467p1.php

21-  ری تکیه، کارشناس ارشد شورای روابط خارجی، http://www.cfr.org/publication/12718/time_for_detente_with_iran.html?breadcrumb=%2Fbios%2F112%2Fgideon_rose

22- http://www.democracynow.org/article.pl?sid=07/02/26/157241

23- سياست خارجی ایران، انتقال از چارچوب فکری اصلاحات به رهيافت مهاجم و تندرو، محسن امین زاده. سایت امروز، 13 فروردین 85