بصبر نصیبی

مقابله با شاه، معامله با خمینی

 در حاشیه مقاله منوچهر صالحی

 

با خبر شدم که آقای حمید شوکت مدتی است مقیم جمهوری اسلامی شده اند ویا آنگونه که در مقاله ای نوشته منوچهر صالحی با عنوان هم از توبره هم از آخور، منعکس شده است مانند دیگر لابی ها بین خط تهران / لوس آنجلس ویا نیویورک/ آلمان در تردد هستند، (از نظر من فرقی نمی کند که ایشان مقیم شده اند یا رفت وآمد می کنند.اتقاقا آنان که در داخل میمانند چاره ای ندارندجز اینکه ازسختی هایی که حکومت برمردم تحمیل می کند سهمی ببرند، اما دوزیستیان ،میروند معاملاتشان را انجام می دهند، با باندهای داخل حکومتی از نزدیک آشنا می شنوند، دستور کارشان را می گیرند وبه میان ما برمی گردند، اینها اگر زن باشند ویا مرد،همسروفرزندانشان را همراه نمی برند ، چون دارالخلافه برای خانواده شان قابل زیست نیست فقط پول حلال حکومت آخوند ها ست که باید به جیب اینها ریخته شود وحانواده از برکت  آن مستفیض شوند) من در دوران تبعید رفتار هایی به چشم خود دیده ام که دیگر این اتفاقات چندان برجسته نیست، حمید شوکت فقط نمونه ای است ازبخشی ازجامعه روشنفکری ما که به بهترین وکوتاه ترین واژه ها، خانم هانا آرنت تصویرشان کرده است. میدانیم که خانم آرنت ،فیلسوف برجسته آلمانی ازآلمان هیتلری گریخت و به امریکا پناهنده شد.اما ژرف بینی هانا آرنت فقط رفتار و خلق وخوی روشنفکران آلمانی را مجسم نمی کند بلکه دیگرحکومت های سرکوبگر راهم نشانه می گیرد. هانا آرنت میگوید:

«شکل گیری حکومت های خودکامه بدون حضور روشنفکران کوته بین ونادان ممکن نیست ، این گونه روشنفکران در عمل به رژیمی خدمت می کنند که مدعی مبارزه با آنند»

البته همیشه هم نادانی وکوته بینی روشنفکران، دلیل جلوه فروشی این مدعیان نیست (روشنفکران سارشگر ماچنان جو را مناسب یافته اند که با برگ رو بازی میکنند، حتاادعای مبارزه را هم کنار گذاشته اند).من تصور نمی کنم هوشنگ امیر احمدی، یا تریتا پارسی ویا همین آقای حمید شوکت که از جوانی در جریان های سیاسی بوده واز مبارزه مسلحانه با رژیم پیشین و پیروی از اندیشه های مائو شروع کرده ورسیده است به بارگاه خلیفه مسلمین در دوره پرزیدنت احمدی نژاد که باندی از میان خودشان هم کتمان نمی کنند دولتشان طالبانی/ امنیتی است، نداند چه می کند،نادان باشد وکوته بین؟ من اتفاقا شوکت را نمونه آوردم چون در شهر خودمان بود ویکی از شرکای چاپخانه ای در خیابانNauwieserstr زاربروکن. حالا نه این که بگویم که فقط این یکی به این راه افتاده است، اما شهر ما کوچک است، نمونه ها ومثال هایی را هم که می توانیم بیاوریم ،محدود. میدانیم بزرگ لابی ها در امریکای قبلا جهانخوار! لانه کرده اند( تحقیق ارزشمند آقای حسن داعی بهترین سند برای شناخت نقش لابی های امرکایی/ ایرانی است) اما در شهری کوچک چون زاربروکن این جناب خود عددی می شود، چون آقای شوکت هزینه تحقیقاتشان را از بسیاری از موسسات آلمانی از آن جمله حزب سبز ها تامین میفرمودند ما هم اثر جدیدشان را به عنوان برگ سبزی... تقدیم مشتاقان ولایت مترقی فقیه می نماییم  ...چه کند بینوا ندارد بیش.

 من علاوه بر حرفهایی که در باره حمید خان شوکت خواهم نوشت به دو مورد دیگر در همین شهر اشاره می کنم . یک مورد مربوط است به یکی ازپادشاهی خواهان ویا سلطنت طلبان شهر ما که مدتها فعال ترین عضو جمع آنان بود وگویا جلساتی هم برای تدارک سرنگونی رژیم برگذار می کردند،اتفاقا فقط اینها متشکل بودند، دیگر گرایش ها، هرکدام چند  پیرو سابق داشتند ومجموعه آنها درجناح چپ ارزیابی می شدند.

یکی از وابستگان جناح چپش همین آقای شوکت بود ودیگری مجید نامی ، در باره سرنوشت آقا مجید هم  چند خطی خواهم نوشت)

اول سیر تحول هوشنگ خان، فعال سلطنت طلبان شاخه زاربروکن را مرور می کنیم. البته حرفه ایشان در ایران فیلمبرداری بود ودر تولید تلویزیون، واحد فیلمبرداران، استخدام شده بود.خوب طبیعی است که او را از گذشته می شناختم ، این سابقه آشنایی در ایران در شرایط تبعید خوشبختانه به دوستی ونزدیکی بیشتر تبدیل نشد ،در حد همان برخورد های کوتاه خیابانی ماند، البته مواضع این جناب نسبت به جمهوری اسلامی خیلی تند وتیز بود.اینجا هم در تلویزیون محلی زاربروکن استخدام شدو همان کار ایران را دنبال می کرد، فیلمبرداری گزارش های تلویزیون SR.

البته یادم مانده بود که در ردیف اول اخراجی های تلویزیون در سال 58 وپاک سازی ها ، نام ایشان هم به چشم میخورد اما کمیته های پاک سازی که به تشخیص این ناپاکان  تشکیل می شد،سندقابل اتکایی نیست، از آن هم می گذرم، بهر حال تصور این بود، لااقل این یکی دیگر بر سر مواضع کنونی اش میماند وتا نزول خاتمی کبیر هم ماند وهر ماه یکی دوبار ،در ودیوار شهر رااز تصاویر رضا پهلوی پر می کرد. خلاصه بگویم مدتی گذشت ، دیگر سر وصد ایی از هوشنگ خان شنیده نمی شدودیگر کسی نبود تااعلامیه های مربوط به آقای رضا پهلوی را بخش کند( هنوز هم نیست). یک باره خبر رسید که همسر محترم آقا به تهران رفته اند. هر چند که این اتفاق هم تعجب آور بود چون خانم محترم، همدوش آقا، برای سقوط جمهوری اسلامی فعالیت می کردند.

اما انگار اشکال عمده ای در کاربوده که خانم برای رفع آن قبلا اعزام شده است. خلاصه کنم ،خانم در تهران تمام حقوق ومزایای! آقای پاک سازی شده را از دولت فخیمه پس می گیرد، آقای فیلمبردار هم اینجا خودش را بازنشسته می کند،گویا میرود در سیمای جمهوری اسلامی در همان شغل سابق دوباره فعال می شود( چند تا توبره برای چندتا آخور!) کی بود که می گفت دولت احمدی نژاد فاشیستی است؟دولت از این مهرورز تر میخواهید که یک سرنگونی طلب سلطنت خواه را این چنین در آغوش پر مهر خود می فشارد؟)

حالا برویم سراغ یک نمونه دیگر، آقا مجید ،یک مبارز چپ گرای تند رو وآشتی ناپذیر، ایشان خیلی برخود میبالید که سارمانش لحظه ای با آخوند ها کنار نیامده ودایم هم برعلیه رفتار ها وخیانت های حزب توده شعار می داد(همین جا بگویم من برای همه مبارزانی که در زندان های جمهوری اسلامی وزیر شکنجه قرون وسطی ای جان باختند ویا به قتل رسیدند جدا از وابستگی سازمانیشان ارزش قایلم واتفاقا وادادن همین افراد وبی تفاوتی ما در برابر اعمالشان است که به موقعیت سازمان ها لطمه میزند) خانواده مجید بیشترین مصیبت را از آخوندها دیده بودند، بستگان نزدیکش را همین رژیم در همان محاکمات چند دقیقه ای اعدام کرده بود. تصور هم نمی شداو حتا برای یک دیدار خانوادگی  هم به دارالخلافه پا بگذارد. در همان دوران درخشان !خاتمی کبیر که شهر ما در سکوت مرگباری فر ورفته بود -سکوتی که تا کنون هم ادامه دارد- تصور من این بود که فعالان سابق پاسیو شده اند اما به تدریج مشخص شد نه خیر جمعی از این حضرات خیلی  هم اکتیو هستند منتها در جهت  گسترش کسب وکاردر دارالخلافه ( مهربانی دولت احمدی نژاد با چپگرای کافر ، ثابت میکند که بر خلاف شایعات باند حامی خاتمی، احمدی نژاد بسیار هم مهر ورز است علاوه بر اینکه خطاهای دوران جوانی را بر این آقای نادم می بخشد ، کارت تجارت را به عنوان جایزه تقدیمش می کند، ایشان هم بیشتر در دارالخلافه ساکن هستند اما همسر وفرزند، بر اساس شیوه متداول درهمین شهر مانده اند. کلی هم پزمی دهند و موقعیت کنونی شان را به رخ ما غافل ها می کشند ! ) دریغ که آقا مجید ما دیر عقلش در آمد وبی جهت سالها فکر می کرد با رژیم ارتجاعی و فاشیست خمینی هم بایدمبارزه کرد. البته گفتم که شهر ما کوچک است وشرمنده ایم ،وقتی لابیمان می شود حمید شوکت خب تاجرمان هم در حد مجید است، برگ سبز دیگر را هم بپذیرید، چه کنیم ما بینوا ها نداریم بیش؟ 

برویم سراغ مائوئیست سابق خودمان واحوالش را بپرسیم( حمید شوکت را می گویم) ایشان پای در سفارت جمهوری اسلامی می گذارد وبعد از طی مراسم با شکوه توبه! به جمهوری اسلامی سفر می کند ولی آنگاه که دلش دوباره هوای! غربت! می کند سوغاتی اش برای ما  کتابی است که میخواهد یک شخصیت مترقی از قوام السلطنه بسازدو کارنامه دکتر مصدق را به نفع قوام مصادره کند. اتفاقا فرمان ودستورات قوام به هنگام نخست وزیری اش خیلی با فرامین جاری جمهوری اسلامی هم آهنگ است ،تکه ای از فرمان حضرت اشرف را از مقاله آقای پرویز داور پناه نقل می کنم:

«...وای بحال کسانی که در اقدامات مصلحانهء من اخلال نمایند و در راهی که در پیش دارم مانع بتراشند یا نظم عمومی را برهم بزنند.اینگونه آشوبگران با شدید ترین عکس العمل از طرف من روبرو خواهند شد ...حتی ممکن است تا جائی بروم که با تصویب اکثریت پارلمان دست به تشکیل محاکم انقلابی زده روزی صد ها تبهکار را از هر طبقه بموجب حکم خشک و بی شفقت قانون قرین تیره روزی سازم. بعموم اعلام میکنم که دورهء عصیان سپری شده و روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا رسیده است.کشتیبان را سیاستی دگر آمد »ــ تهران 27تیر1331  رئیس الوزراء قوام السلطنه

اگر امضای قوام را از زیر این متن برداریم وامضاء نیروی انتظامی جمهوری اسلامی برای مجازات بخت برگشته هایی که دارند گروه، گروه به بهانه مبارزه با اشرار در تهران اعدام می شوند را زیر آن قرار دهیم، آیا کسی متوجه تغیر امضاء متن خواهد شد؟ 

 من اجازه میخواهم وارد بحث وقایع 28 مردادنشوم که نه صلاحیت بررسی اش را دارم ونه ضرورتی دارد که من هم به اینگونه مسایل بپردازم.در این خصوص موافقان ومخالفان محمد مصدق بسیار گفته اند، نوشته اندوسند ارایه داده اند، حالا برای هر انسان کنجکاو وعلاقه مند این امکان وجود دارد که با مقایسه گفته ها ونوشته ها ، خود به داوری بنشیند وبه اعتقاد من در شرایطی که ما اسیر یکی از جنایت کار ترین حکومت های روی زمین هستیم باید مسئله اصلی ما یافتن راهی برای رهایی از شر این اختاپوس باشد. بی جهت نیست که رژیم خود امکان چاپ ونشر در تیررس... را فراهم می کند وبلافاصله هم آقای شوکت اعزام می شود تا اینجا هم سرو صدا راه بیندازد.برای رژیم مشخص بود که تحقیقی که محتوایش حمایت از قوام وبی اعتبار کردن مصدق باشد نمی تواند بدون واکنش بماند ،آخوند بدش نمی آید با دامن زدن به این بحث، هم عناد امام راحلش با مصدق را بوسیله یکی از اعضا سابق کنفدراسیون نشر دهد ،هم اگر تیرش به هدف بخورد از همین طرح هم ، یک وسیله سرگرمی بسازد. انگار من خود نیز در همین تله گرفتار آمده ام .هر چند قصد من از وارد شدن در این بحث تاکید براین واقعیت است که حمید شوکت ها را ما خود پرورش می دهیم. آیا آقای شوکت وقتی خودشان رامائوئیست می دانستند ، اعتقادی به آرمان هایی که ادعایش رامی کردند داشتند؟ یا اینکه چون آن روز ها جو اروپا ومحیط دانشجویی چنین اقتضا می کرد که خود را ضد سلطنت بداند و معتقد به گرایش چپ ، چنان ادعا هایی را به خود نسبت می دادوحالا شرایط مناسب است برای نزدیک شدن به آخوندها، نعلین اینها را جلوی پایشان جفت می کند. آنروز امریکا را جهانخوار بزرگ می دانست وعلیه جنایت های امریکا در وییتنام شعار می داد وامروز خود ش رابا هر شکلی که شده به همان سرزمین استعمار گر می رسانید وزیر عنوان محقق ویا کار شناس از حقوق اهدایی سازمان سیا تغذیه می کند.( آقای صالحی هم این مسئله را می شکافد که چطور آقای شوکت با همکاری عباس میلانی- که میخواست معمای هویدا را حل کند خود تبدلیل یه معما شد- راه برای نفوذ در دایره لابی ها *را میگشاید وبعد هم که شوکت / میلانی دعوایشان می شود وعذر آقا را میخواهند وباقی قضایا). اما چرا حمید شوکت باز هم جرات می کند که با سینه سپر کرده به اروپا برگردد، در همین شهر مابا سرفرازی حضور پیدا کند، به شهرهای دیگر هم سفر کند. هر جا هم کلی عزت واحترام ببیند، در میز گرد برنامه VOA هم شرکت داده می شود؟همه این مسایل بر می گردد به ما و بی تفاوتی وخنثا شدن ما .

 ، حکومت پهلوی 30 سال است سقوط کرده است چرا حالا که نوبت جمهوری اسلامی شده کوچکترین اعتراض به رفتارآخوندها،برخلاف مصالح ملی ارزیابی می شود، بسیاری،اهل صلح وصفا، مسالمت، گفتگو، با این درنده خو های آدمخوار شده اند؟این روزها هم نه تنها سینه چاکان اصلاحات خاتمی محبوب هستند بلکه مبارزان علیه شاه، نظیر حمید خان شوکت تبدیل به تمکین کنندگان وزارت ارشاد احمدی نژاد شد ه اند .

بحث من اینست، فرض کنیم که این جناب در زمینه دیگری که نسبت به آن حساسیت ویژه ای وجود نداشت به نفع حکومت،یک کار تحقیقی مرتکب می شد آیا خشم ومقابله ای را برمی انگیخت؟ چرا تا سوزن به نقطه حساسیت برانگیز خود ما برخورد نکند واکنشی نشان نمی دهیم ؟

مگر این ملی/ مذهبی های توسری خور که دنبالچه در مانده وزبون جمهوری اسلامی هستند، خودشان را پیروان راه مصدق نمی دانند؟ مگر دکتر یزدی که خود الان دبیر نهضت آزادی است در قتل عام خونین اوایل انقلاب شرکت مستقیم نداشت؟ اعضای محترم جبهه ملی در باره آنچه امروز زیر عنوان نهضت آزادی معتقد ومومن به ولایت فقیه در جمهوری اسلامی حضور خفت بار دارند چه نظری دارند؟

آقای صالحی در آغاز مقاله شان می نویسند:

«خانم فولبرایت که وزیر خارجه حکومت بیل کلینتون بود، در دوران ریاست جمهوری خاتمی برای آن که به بهبود روابط آمریکا و ایران کمک کند، در یک مصاحبه مطبوعاتی اذعان کرد که دولت آمریکا در کودتای ۲٨ مرداد دست داشته و با این اقدام به مردم ایران زیان رسانده است. این فرصت خوبی بود برای بهبود روابط ایران و آمریکا، (منظورروابط جمهوری اسلامی ودمکراتها ست) اما خاتمی از ترس پورش‌های تبلیغاتی جناح راست! نتوانست از آن موقعیت به‌نفع منافع و مصالح ایران بهره‌برداری کند. پس از شکست این پروژه و به‌قدرت رسیدن جورج دبلیو بوش، دولت‌مردان جدید دیوانسالاری آمریکا حکومت ایران را جزئی از «محور شَر» نامیدند و سرنگونی این حکومت را در دستور کار خود قرار دادند»

اما چرا آقای صالحی رفتار خاتمی را ترس ازجناح راست قلمدادمی کند؟هرچند همین اظهارنطر هم مشخص میکند که خاتمی شارلاتان در خوشبینانه ترین تعبیر بز دل وبی عرضه ای بیش نبوده است. اما جناب صالحی ،حکومتی که خودش اذعان دارد مافیایی است دیگر،راست وچپ ومیانه، کند رو وتند رو ندارد . دیگر اینکه ، شما از من غیر سیاسی بی اطلاع حتما بهترمی دانید که دو حزب قدرتمند در امریکا هستند که در چهار چوب یک سیستم منسجم فعالیت می کنند، نه اعتراف کلینتون به دست داشتنن امریکا در 28 مرداد به خاطر مردم ایران بود ونه رفتار کنونی آقای بوش برای حفظ منافع مردم ایران است؛ آقای بوش هم، هر گاه صلاح بداند محورشرارت را به محور تجارت بدل خواهد کرد وزمینه هایش هم دارد فراهم می شود.

اتفاقا هفته پیش یکی از همین رژیمی ها در روزی نامه اتتخاب خود به صراحت می گوید:

ما اساسا اصالتی برای این نوع تقسیم‌بندی قائل نیستیم یعنی قبول نداریم که احزاب کشور یا اصلاح‌طلبند یا اصولگرا. سوال می‌کنم آیا احزاب مشهور به اصلاح‌طلب که همه آنها به اسلام معتقدند و حتی بعضا پسوند اسلام را در نام خود دارند نسبت به اصول اسلامی و قانون اساسی پایبند نیستند؟

آفای منوچهر صالحی در بخشی از مطلبشان می نویسند:

«با این‌چنین مواضعی البته می‌توان به‌ایران سفر نمود و به‌مثابه «تاریخدان» و «روشنفکر» با نشریات چاپ ایران مصاحبه کرد، زیرا این ادعاها با مواضع و سیاست رژیم اسلامی هم‌خوانی دارد و شوکت، خواسته و یا ناخواسته مواضع رژیم اسلامی را در مورد مصدق و جنبش ملی شدن صنایع نفت تبلیغ می‌کند».

 اما چرا ناخواسته؟ همه مطلب ایشان حکایت از این دارد که کتاب تیررس... با توصیه وسفارش مقامات دولت احمدی نژاد فراهم شده و نا خواسته بودن رفتار شوکت با محتوای نقد آقای صالحی همخوانی ندارد.کسی که هم از توبره میخو د هم از آخور که رفتارش نا خواسته ونا آگاهانه نیست! البته آقای صالحی اذعان می کند که یک بار بدون ویزا از مرز زاربروکن( نام شهر را من اضافه کردم) وبا یاری حمید شوکت به فرانسه رسیده اند، شاید هم واژه ناخواسته برای قدردانی آقای صالحی از احسان حمید شوکت به مطلب افزوده شده است.

 اما حق بگویم که آنچه آقای صالحی برای شفاف کردن چهره واقعی حمید شوکت بیان داشتند، سدی را شکست وبرنامه ریزی های حمید شوکت ، برای مخفی کردن ارتبلاطش با دولت احمدی نژادرا دچار اختلال کرد .

حالا برای تغییر ذائقه کمی هم در وب سایت شخصی آقای شوکت گردش کنیم.

آقای شوکت زندگینامه شان راهم به سایت خودشان منتقل فرموده اند، اما زندگی نامه ای که میتوانند با اطمینان خاطر برای الصاق در پرونده توبه نامه شان به مقامات امنیتی تقدیم شود. برای کسانی مثل من که سالها همشهری اش بوده ام وبا او تماس داشته ام براحتی قابل تشخیص است که نکات بسیاری از زندگینامه ایشان حذف شده وبخشی از آنچه گفته شده به عمد کنگ و نا مشخص است . شوکت میگوید:

 بعد از انقلاب به ایران می رود وبعد به اروپا برمی گردد. البته نمی گوید که به مانند ملیون ها ایرانی دیگر از ترس حکومت آخوند ها که نه تنها جبهه دمکراتیکی که ایشان عضوش بودند بلکه هیج جبهه ویا جریان سیاسی را تاب نمی آورد به آلمان گریخت ، این جبهه ( زنده یاد غلامحسین ساعدی هم در این جمع بود) به هنگام تظاهرات در اعتراض به توقیف روزنامه آیندگان فعال بود.چطور آقای شوکت یادش مانده که علیه دخالت  امریکا در ویتنام فعالیت می کرده است، اما یادش رفته که در تظاهرات علیه توقیف آیندگان که اعتراض به شدت گرفتن جو خفقان وشکستن قلمها به فرمان خمینی بود ،جبهه دمکراتیک هم حضور داشته است؟اما کسی که راهی ی جمهوری اسلامی است تا کتابش را برای بررسی وتصمیم گیری به وزارت ارشاد صفار هرندی که تحمل یک واو مخالف مصالحش را ندارد تقدیم کند،  صلاحش چنین است که خاطره آن تظاهرات گسترده از ذهنش  پاک شود. مگر نمی دانید که درهمین شرایط صد ها کتاب در انتظار انتشار در انبار ها خاک میخورد، کتابی که خواندش را مضر بدانند خمیر می کنند، حتا به کتابهایی که بعد از عبور ار هفت خوان سانسورچیان منتشر شده اند، اجازه انتشار مجدد نمی دهند. اما یک پژوهش سیاسی، نوشته یک پژوهشگر ضد انقاب، کافر، با سابقه طولانی فعالیت در گروه های محارب، بدون کوچکترین مانع ای اجازه انتشار می گیرد؟ نویسنده خود با نشریات دوران احمدی نژاد که زیر نظر واواک منتشر می شود دایم مصاحبه و گفت و شنود دارد وهیچ کدام از باند های حکومت، کلامی علیه انتشار این کتاب نمی گویند و نمی نویسند (چرا باور نمی کنید وقتی رژیم ادعا می کند دمکراسی ای که در ج.ا. وجود دارد در هیج جای دنیا نیست؟)

آقای شوکت لطفا به دوستان ،یاران و همراهانتان به خصوص مسعود بهنود وهوشنگ اسدی وروز اون لاین که با ستایش مبلغ این شاهکار شما شده اند بگوئید اینقدر چوب لای چرخ دولت مهروز امام زمان نگذارند وسپاسگزار آنها باشند که به همتشان برگی زرین بر تاریخ سیاسی ایران افزوده شد.

همچنین شوکت فعالیت بعد ازانقلاب خودش در دوران تبعید را هم محدود می کندبه مقاله نویسی برای نامه جمهوری خواهان در صورتیکه او عضو این حزب بود( حسن نزیه وعلی شاهنده* پیشدادو... دیگر اعضایش بودند) عضویت در این جریان را شوکت منکر می شود ،چرا؟فکر نمی کنید دلیل این انکار موقعیت آن وقت جمهوری خواهان بود  که سرنگونی طلب ارزیابی می شد که با موقعیت امروز آقای شوکت همخوانی ندارد. اتفاقا یکی از اختلاف های مهم حسن نزیه یکی از بنیانگذاران جمهوریخواهان( با جریان تازه تشکیل شده سازمان اکثریت اشتباه نشود) با خمینی مربوط به توهین مستقیم خمینی به محمد مصدق بود .خمینی، مصدق رایک تکه استخوان پو سيده نامید ونزیه جلوی این نظر وی ایستاد( در این مطلب مواضع سیاسی آقای نزیه مد نطر من نیست)

 البته در زندگینامه شوکت از کتاب سالهای گمشده هم صحبت می شودخودش ،در مورد خودش ، می نویسد:

«کتاب ديگر شوکت که چند سال بعد تحت عنوان سال‌های گمشده (این کتاب در تابستان 1370 منتشر شد اماچرا شوکت تاریخ انتشار را نمی گوید، فکر می کنید تاریخ انتشار را فراموش کرده است؟)، از انقلاب اکتبر تا مرگ لنين انتشار يافت. ارزيابی همه‌جانبه‌تر نويسنده پيرامون چگونگی شکل‌گيری و رشد انديشه‌های انحصارطلبانه و استبدادی در مارکسيسم روسی و نقش لنين در پايه‌ريزی و تکوين آن به شمار می‌رود»(جدا شده از زندگینامه شوکت از وب سایت خودش)

 آن سالی که این کتاب منتشر شد آقای شوکت هنوز لباس اپوزیسیون ضد جکومت بر تن داشتند همین اثر ایشان را رژیم برای کتابخانه زندان اوین ودر س عبرت زندانیان انتخاب کرد. چند نفری انگار اعتراض کرده بودند وکنجکاو بودند بدانند  مقامات امنیتی در این اثر آقا چه یافته اند که خواندنش را برای زندانیان واجب شرعی دانسته اند؟ اما شوکت این انتخاب رژیم را یک رفتار مناسب برای افزایش آگاهی زندانیان! قلم داد می کرد (دقیق یادم نیست که چگونه این قضیه را توجیه کرد اما خوب به یادم مانده که ار این انتخاب راضی وسرفراز بود!) همینطور در سالی که رژیم بورس به حزب الهی ها وبسیجی می داد تا اینان زیر عنوان دانشجو ، مخالفان حکومت را به شیوه جمهوری اسلامی تنبه کنند ، برای شهر ما هم سهمیه ای فرستادند درآن دوران که هنوز زاربروکن به شهر بی هویت کنونی بد ل نشده بود در برابر این اقدام حکومت عده ای موضع گرفتند. می دانید آقای روشنفکر سیاسی ما چه موضعی داشتند؟ ایشان فرمودند حالا هم که ج .ا میخواهد پاسدار ها را با سواد کند اینها نمی گذارند ( نقل به معنا) اما راستی چرا آقای شوکت سفر به جمهوری اسلامی را از زندگینامه شان حذف کرده اند؟ ایا این سفرها انقدر عادی بوده که در ذهنشان نمانده است ؟ایشان چطور در یادش مانده که 29 سال پیش، به هنگام استقرار جمهوری اسلامی به ایران می رود وبعداز دوسال برمی گردد، اما از یادش می رود که همین یکی دوسال گذشته در دوران پر افتخار احمدی نژاد بار دیگر راهی دارالخلافه می شود؟ نه خیر جانم، سفر یک محقق با سوء پیشینه (گرایش مائو ئیستی ،عضویت در کنفدراسیون و سالها همکاری با گروههای ضد انقلاب!) به ج.ا که میخواهند برایش امکان چاپ وتبلیغ کارش را هم فراهم کنند نمی تواند بی حساب وکتاب وناگهانی باشد باید از مدتها قبل برای امکان پذیر شدنش مقدمه چینی می کردند( توضیح بدهم که دکتر سالمی پزشگ زنان، نوه کاشانی یا قول شوکت حضرت آیت الله کاشانی است که در استان ما،شهر زارلویی مطب داشت ، آقای شوکت مدتها اطراف ایشان می پلکید. آیا از این ملاقات ها نتیجه ای حاصل شد که به درد دست آوردن دل آخوندها بخورد؟ ) در چنین شرایطی است که آقای شوکت ترجیح می دهد که در کارنامه اش، سفر به جمهوری اسلامی خط خورده شود.تا سیاه بین هایی نظیر من نتوانند بر دامن پاک آفای شوکت لکه ناجوری بنشانند.

 در پایان مطلبم برمی گردم به مقاله آقای صالحی وبخش پایانی نوشتار ایشان را نقل می کنم، آقای صالحی ضمن انتقاد از مواضع باقر پرهام وعلی میر فطروس وکتاب اخیرش( آسیب شناسی یک شکست) می افزاید:.

«....میان «روشنفکرانی» از تبار باقر پرهام و علی میرفطروس با حمید شوکت تفاوتی اساسی وجود دارد. آن دو لااقل علیه رژیم اسلامی دارای مواضع روشنی هستند و به‌همین دلیل پیه تبعید را به‌تن خود مالیده‌اند، اما این یک هم از توبره می‌خورد و هم از آخور. هم از مواضع رژیم اسلامی علیه مصدق دفاع می‌کند و کتاب‌ «در تیررس حادثه» را در ایران انتشار می‌دهد و هم از ما می‌خواهد با امپریالیسم «واقعگرایانه» برخورد کنیم و پا روی دُم (منافع) آنها نگذاریم. بیش از این درباره «در تیررس حادثه» نوشتن، توهین به مردم ایران است، زیرا نویسنده آن کتاب به‌تمامی ارزش‌های والائی دهن کجی کرده است که ایرانیان از انقلاب مشروطه تا به‌امروز، یعنی طی بیش از یک سده به‌خاطر تحقق آنها، یعنی ایرانی مستقل، آزاد و دمکراتیک مبارزه کرده‌اند» ( جدا شده از مقاله آقای صالحی)

آقای حمید شوکت در زندگی نامه ساختگی اش افتخار می کند که در سال های قبل علیه جنگ ویتنام فعال بوده است اما همین روزها که ماشین سلاخی رژیم هر روز دهها نفررا به بهانه های واهی اعدام می کند، زنان ودختران جوان که شجاعانه جلویش ایستاده اند رامضروب ومجروح می کند، حتا موی بلند پسران جوان را  تاب نمی آورد ،اجرای حکم وحشیانه قرون وسطی سنگسار در دستور روزش قرار دارد، زندانهایش پر از مبارزینی است که نمی خواهند زیر با رفرامین ارتجایی اسلام نام محمدی قد خم کنند.  روزنامه نگاران کرد به جرم مرتکب نشده در معرض خطر اعدام قرار دارند و... و... و...سکوت حسابگرانه اختیار می کند. چشمش را به همه وقایع روز ایران می بندد، به هر شهری که روی خوش ببیند وامکانی برای تبلیغ، پا می گذارد تا برای حضرت اشرف، قوام السلطنه شخصیت وموقعیت بسازد.  

آقای شوکت، این رژیم چشم و رو ندارد، لااقل از عاقبت هاله اسفندیاری وکیان تاجبخش  در س عبرت بگیرید، شما هر چقدر در امریکا برای خودتان موقعیت ساخته باشید هرگز موقعیتتان به حد اینان نرسیده است که هر دو حزب قدرتمند امریکا نگران سرنوشتتان باشند. ج. ا هر گاه  تاریخ مصرفتان تمام شود عذرتان را خواهد حواست. اما معلوم نیست شانس بیاوریدوبه شیوه هاله اسفندیاری وکیان تاجبخش برایتان پرونده انقلاب مخملی بسازند. یک وقت دیدید تصمیم گرفتند در ردیف اراذل و اوباش قرارتان دهند آفتابه به گردنتان بیندازند وگرد شهر بچرخانندتان،لطفا خنده تمسخز آمیز را از چهره تان دور کنید، از این رژیم هر رفتار ی برمی آید.

بصیر نصيبی 27  یولی2007 زاربروکن/ آلمان

وبلوگ www.cinemayeazad.blogspot.com

cinema-ye-azad@t-online.de

 زیر نویس

*باز هم تاکید می کنم من نه تاریخ نگارم ونه میخواهم پیشینه گروه های سیاسی را ارزیابی کنم در سازمان های سیاسی هم انسانها یی با اندیشه های مترقی ومبارزحضور داشتند ودارند، ممکن است نان به نرخ روز خور هایی با ماسک مناسب روز در این سازمان ها نفوذ کنندو دکانی بگشاید. در مورد ایران ،کسانی که تجربه نزول خمینی وبعد به خصوص جریان حقه باز دوم خرداد را بدون اینکه دردام شگرد های رژیم بیفتند پشت سرگذاشتند در پیشگاه تاریخ سرفرازند(احمدی نژاد که با برگ رو بازی می کند وروشنفکران همراه او چاره ای ندارند جز اینکه با همین شیوه وارد گود شوند)

*آقای منوچهر صالحی در نوشتارشان رفتار آقای شوکت را با لابی ها ربط نمی دهد، این تشخیص من بوده است.

* با اینکه بیاد داشتم که آقای شوکت عضو جمهوریخواهان بوده اند اما برای بدست آوردن اطمینان کامل در این موردبا آقای علی شاهنده تماس گرفتم ایشان هم گواهی دادند که حمید شوکت عضو  حزب مذکور بوده است.

* حرفهای داخل پرانتز و علامت (! )را من افزوده ام.

*این مطلب، فتو کپی ودر شهر زاربروکن آلمان هم پخش می شود.