مگر شب ما، سحر ندارد؟

      محسن داوودى

 

 با به صبح رسيدن طولانى ترين شب سال ، شب يلداي امسال، خورشيد بيرون نيامده !! از خواب بيدار شده، براي رفتن ير سر كار، به خيابانهاي لغزنده ناشى از يخ زدن برفهاى الماس گونه ، سرازير شدم.

 كارگران بسيارى بر خلاف ديروز( كه تازه برف نشسته ، خبرى از بارش مجدد آن نبود و برفها ، از ترمى و فرم پذيرى،  زير پا غرچ و قورچ  ميكرد و سرما،  آنها را مجبور به يخ زدن نكرده بود)  بر خلاف ديروز كه، بايد بودند ولى ، هيچ خبرى از آنان نبود!! بسيج شده  تا با كلنگ و بيل و پارو و هرچه در اختيار داشتند ، به جان برفهاى يخزده ي لغزنده ي پياده روها افتاده ، خطر را ، از سر راه مردم ، بردارند. كارشان با مشقت و نيروي زياد و متاسفانه!!  پيشرفت  كم،  دنبال ميشد.

 مثل بچه ها ، تاتى تاتى روي يخهاي شيشه شده ، راه ميرفتم تا خداي ناكرده ، با « سر»  به زمين نخورده ، باعث خنده ي ديگران و گريه ي در طول شب خود، نشوم !! در عين اينكه هنوز ، در ذهن ، به چگونه طى شدن شب يلدا فكر ميكردم. درچگونگى جواب به اين سئوال كه: « پس ، شب ما، بلحاظ سياسي ، اقتصادى ، اجتماعى، فرهنگى، قضايى .... كى به سحر ميرسد؟»  در چگونگى نوشتن ادامه ي مقالات اهميت سلاح راًى ، نوشتن يا ننوشتن ِداشتن يا نداشتن ِلزوم يادآورى خلع سلاحهاى قبلى در انتخابات گذشته و ....كه    سُر خورده ، محكم بر زمين افتادم. متوجه نشدم چه كسانى از زمين خوردنم خنديدند!! ولى متوجه شدم كه كسي براي بلند كردن ، به كمكم نيآمد.( حتماً در دل گفته اند : خود كرده را تدبير نيست!! يا از ترس ، كه خودشان هم زمين بخورند!! يا ... يا اينكه خودشان و يا دوستان و فاميل هايشان از راه  شكسته بندى نون ميخوردند و از خوردن زمين ديگران خوشحال شده !! خدا را شكر كرده اند كه ، روزى رسان است!! و از مسئولان ، به دليل پارو نكردن برفها ، تشكر داشته و .... يا ...) بارى !!   با درد و غرولند به دنيا ، به برف ، اين الماس و جواهر مجانى ، به كفشهاي تخت سابيده ، .... بدون ابراز هيج ناراحتى از و خداي ناكرده غرولندى به كس ديگرى ، از جا بلند شده ، با خود گفتم :« چه ميشد كه همان ديروز، وقتى كه بارش برف ، تازه ختم شده بود ، موقع رفراندم ، وقتى كه  برفها هنوز به اين عمق،  يخ نزده بودند ، با مشاركت و ساماندهى و نيروىكمتر و سريعتر، اين برفها را به كنارى زده ، اين خطر را ، از سر راه مردم برداشته بودند؟ و بوديم؟ كجا بودند آن تصميمگيران بسيج امروز ؟ چرا ما ، هر كارى را ، به موقع خودش ، انجام نميدهيم؟.....  كه ناگهان به ياد بيانيه جديد نهضت آزادي ايران در خصوص مجلس هفتم افتادم:« مردم ايران با اميدهاي فراوان به اصلاح ساختار حقوقى نظام و رفتارهاي حقيقى حاكمان (على الخصوص ) در دو انتخابات رياست جمهورى و مجلس ششم به طور گسترده و بى سابقه در جهان شركت كردند اما......) كمى تسكين يافتم. سعى كردم با يادآورى بقيه ي آن بيانيه ، خود را به مقصد برسانم. « .... در چنين شرايطى ، مردم به حق ، سئوال ميكنند كه چرا، با وجود تجربه هاى تلخ گذشته ، باز ،  در انتخابات شركت كنند؟» به كلمه ي «انتخابات» كه رسيدم ، كمى پايينتر از پشتم !! تير كشيد. متوجه شدم كه پست ترين عضوم هم ، فرق بين انتخاب و نمايش را فهميده !! با ماساژى بر روي درد ، بيانيه ي نهضت آزادي ايران در خصوص شركت يا عدم شركت در مجلس هفتم را در خاطرم ،  ادامه داده ؛  تا هم ، بعد از آن زمين خوردن ، تسكين يافته ، هم آنرا براي فرداها ، حفظ كرده باشم.« ... تجربه ي مجلس ششم نشان داد كه مانع اساسى بر سر راه تحقق  مردمسالارى و انتظارات مردم ،  تنها نظارت استصوابى شوراى نگهبان نيست» با تعجب از ضريب هوشي كسانى كه در نهضت آزادى ،  با تجربه ى دولت موقت و استعفاي آن ، اين بيانيه را تنظيم كرده اند دوباره آنرا در ذهنم چرخاندم: « ... تجربه ي مجلس ششم نشان داد كه مانع اساسى بر سر راه تحقق  مردمسالارى و انتظارات مردم ،  تنها نظارت استصوابى شوراى نگهبان نيست»  واز خود سئوال كردم:« چرا اينقدر دير؟ .... حالا كه من افتاده ام از پا ، چرا؟ حالا كه همه ي برفها ، يخ زده ، چرا؟» با احساس دوباره ي درد و جمله ي " آمدى جانم به قربانت"س، يادآورى بيانيه ي نهضت آزادى را در ذهن ، ادامه دادم:

« زيرا كه : اكثريت مجلس ششم را اصلاح طلبان در دست داشتند ، اما نهادهاي انتصابى ، عملاً مجلس را فلج كردند.» صداي بع بع گوسفند جلوى قصابى سر راه ، رشته ي ياد و خاطر مرا از بيانيه ي اخير نهضت آزادى پاره كرده ،  با ديدن گوسفند لاغر مردنى منتظر سر بريدن ،  برد به اين ضرب المثل كه: « تو كه اينهمه بع بع ميكنى ، كو دنبه ت؟» يادم را ، جمع و جور كرده ،  كه درد ، دو باره به سراغم آمد !! درمان را از روي همان بيانيه ، يعنى اعلاميه ي نهضت آزادى در خصوص نمايش ِانتخاب ناميده ي مجلس هفتم،  ادامه دادم:« و نهادها و مقامات صاحب قدرت ، كمترين ارزشي براى راًى مردم ،  قائل نيستند.» داشتم احساس سلامتى ميكردم كه يكهو ،  يكى محكم زد پشتم و گفت:« محسن ، چرا اينجورى راه ميرى؟» دوست داروخونه ايم بود. ماجراي سر خوردنم را براش گفتم. گفت :

« وقت كردى ،  بيا داروخونه يك پماد آمريكايى برامون آمده ، معجزه ميكنه !! يه بار بمالى ، درد از بين ميره.»

گفتم:« عوارض بعدى كه نداره؟»

 با كج كردن سر و بلند كردن دستهاش گفت:« ؟» از نحوه ي بدون كلام نميدونمش ،« يادم»  رففففففت به موضوع آمريكا، به داروهاي آمريكايى ، نسخه هاي آمريكايى ، اسلحه هاي آمريكايى، ..... صدام آمريكايى ، فوتبال آمريكايى.... مجسمه ي بدون حركت آزادى در آمريكا ، به حرفهاى قشنگ مسئولان آمريكا....... كه اون دوستم يكهو گفت:« اگه ناراحتى و روي ايرانى بودنش تعصب دارى ، ايرانيش هم هست ، ولى بگم: به زودى اون ، درد را تسكين نميده!!»

 گفتم:« نه !! نه !! موضوع اصلاً ترس يا ناراحتى يا تعصب نيست. لااقل ديگه نيست.  اتفاقاً آمريكاييش بهتره ، هرچى باشه ، اوريجيناله !! ديگه  ، دوزاريم افتاده ، ميدونم اگه  آمريكا يا اروپا ، چه فرق ميكنه؟ مثل فيلم هاي ترسناك و تخليلشون ، بخواهند از طريق داروهاشون، كارى را ، تحقق بخشند ،  از طريق هزاران و يا ميليونها عوامل شناخته شده ويا نا شناخته ي خودشون، در هر كجاي دنيا انجام ميدهند!!  اگه نشد با پول ، مشكل را حل ميكنند!! تازه،  چه اعتمادى به نوع ِ ايرانيش؟ ديگه ، فهميدم كه ، « جور ديگر بايد ديد» ، يعنى چه!!... حواسم اگه پرت شد ، فقط به اين دليل بود كه ، توي اين فكر بودم  كه: « بالاخره،  آدم ،  بايد كارى كه ميكنه ، يا ميخواهد بكنه ، از عوارض بعديش هم ، خبر داشته باشه يا ، خبر بگيره؟ يا نه؟ »

وگرنه ،  ديگه ميدونم كه عاقل كسيه كه ، در صورت اجبار ، موقغيتى را ترك و يا موقغيتى را ايجاد ميكنه......  مثلاً الان داشتم با خودم ، بيانيه ي نهضت آزادى را مرور ميكردم. اين دوستان ايرانى در ابراز تصميم جديدشان ، با توكل بر خداوند سميع و حكيم و در راستاى مطالبه ي حقوق ملت  نوشتند:

« نهضت آزادي ايران ، مشاركت در انتخابات؟ را ، حق مردم ميدانند.....»  و فقط ، به همين دليل و بر خلاف دلايل ديگر!!  « تصميم گرفته......» بر خلاف تمام حرفهايى از مردم كه در مقدمه آورده ،  « تعدادى ازاعضاى خود را ... »  با امضا كردن رسمى !! مبنى برناديده گرفتن تمام عوامل ويروس فلج « به عنوان نامزدهاى نمايندگى در مجلس هفتم ، ثبت نام كند» !! ولى هنوز كسى پيدا نشده از اين دوستان ايرانى بپرسد ، شركت در كدام انتخابات؟ همان انتخاباتى كه، در موردش «خودتان»  نوشته ايد:« ...نهادهاي انتصابى ، آنرا فلج كرده اند.» خوب ، من كه ميخواهم از اين نسخه ، و داروي شفابخشش !!!!  دوباره و چند باره  استفاده كنم ، به نظر تو كه دارو سازى،  بايد به عوارض بعديش فكر كنم يا نه؟ على الله ، بصورت عادتى كه مفهوم خودش را هم از دست داده ، فقط شركت كنم تا مشاركت داشته باشم!! آخه ، كسي نيست بپرسه؟ مشاركت در چي؟ مشاركت در بى قانونى؟ مشاركت در ظلم؟ مشاركت دربه رسميت شناختن استبداد فردى؟  مشاركت در جنايت؟ مشاركت در فلج كردن؟ مشاركت در عقبگرد؟ ...

 دوستم گفت: دردت را درك ميكنم. من هم دلم پره!! به هر كى هم ميگم، ميگه ميدونيم!! ولى ، كارى از ما ساخته نيست!!

گفتم: اتفاقاً نكته همين جاست كه ، آن موقع كه كارى ساخته است ، تلقين ميكنند كه كارى ساخته نيست!! مثلاً خود اين دوستان نوشته اند:« در جهان كنونى ، مشروعيت نظامهاي سياسي و اعتبار و اقدام حاكميت بين المللى ، به تحقق حاكميت مليت و برگزارى انتخابات آزاد و سالم بستگى كامل پيدا كرده است»( پايان نقل قول از اعلاميه ي نهضت آزادى ايران ، پيرامون انتخابات مجلس به تاريخ بيست چهارم آذر هشتاد و دو) بعدش ، در پايان همين جملات ، صد در صد برعكس نوشته اند:«عدم مشاركت مردم ، نه موجب توقف انتخابات و نه باعث ناراحتى صاحبان قدرت خواهد شد»( پايان نقل قول ، از همان سند)!!! چطور؟ چطور اگر مردم شركت كنند ، صاحبان قدرت شاد شده ، تشكر كرده ، باد در غبغب مياندازنند.. ولى اگر مردم شركت نكنند ، ناراحت نميشوند؟ مگه  شادى ، مخالف ناراحتى نيست؟ حالا ، فرضاً كه ، آنقدرصاحبان قدرت آنقدر بي رگ و بى احساس باشند كه از شركت نكردن مردم و سيلى خوردن و « نه»  شنيدن هم ، ناراحت  نشوند، با نداشتن مشروعيت در دهكده جهانى ، چه ميكنند؟ آيا باز هم ، باعث قدمى در جهت رد كردن امانت از طرف صاحبان قدرت به صاحبانش يعنى مردم ، نخواهد شد؟ ما بايد ، اسير بمانيم؟ ما بايد بميريم؟.... مگر شب ما ، سحر ندارد؟ 

 

 با اين مقدمه ي طولانى ، كه ميتواند تا سال ديگر ادامه داشته باشد!!  ميخواهم از شما خواننده ي عزيز يك خواهش دوستانه كنم. از شما خواهش ميكنم اگر خواست قلبي يتان اينه كه قضا و قدر خود و هموطنانتان را تغيير دهيد ، فقط ، غم و غصه نخوريد ، فقط افسوس فرصتهاي از دست رفته ي گذشته را نخوريد ، فقط با چند تا فحش به اين يا اون، يا،  با زدن اتهامات آمريكايى ، جاسوس ، خائن ، .... به اين با اون ، خودتون را راحت نكنيد. اگر دوست داريد كه چيزهاى نو، جايى براى نشان دادن خود در زندگي شما داشته باشه ، چيزهاى كهنه را نگه نداريد!!  شما هم ، اگر موافق اين نظر تحريم انتخابات اول اسفند امسال و پيگيرى بعد از آن در مجامع بين المللى و درخواست از كشورها و مردمشان براي تحت فشار قرار دادن راًى نياورده هستيد ، آن را به هر صورت كه لازم است ،  بين اطرافيان خود و آشنايان خود حداقل پخش كنيد و يا، بهتر از آن را نوشته و پخش كنيد. اگر هم با اين نظر مخالفيد ، دليل مخالفتان را بنويسيد و باز پخش كنيد؛ باشد كه تا وقت باقى است ، مردم  نسبت به اهميت جارو كردن برفهاي متاسفانه يخ بسته ي انتخابات اسفند ، آگاهتر شده و مخصوصاً جوانان ، با مقايسه ي نظرات ، بهترينهاي ممكن را در انتخابات و سمت و سوي سلاح آن انتخاب كنند .چرا كه چانه نزدن با فرصت هاي بدست آمده ، بخش مهمى از زندگى است.

    

 در مقاله ي فبل خواستم بر سر موضوع اولين انتخابات و نتايج آن با شما به توافق رسيده!! ؟  به پشتوانه ي اين توافق اوليه ،  موضوع را دنبال كنم  كه ،...  دوستى نوشته بود:" اگر راًى نميدادى ، رژيم غمباد ميگيرفت؟" و به پشتوانه ي آن:« اگه راًى ندهيم ، رژيم غمباد ميگيره؟»

به نظر من ، دقيقاً !! دقيقاً غمباد ميگيره . چرا كه نه؟

چون توافق اوليه ، هنوز با هم حاصل نشده ، بيان نظر خود را ادامه داده ، شايد در ادامه ، به توافق رسيديم. يا شما، مرا به اشتباهم قانع كرديد. با توجه به شمارش دندانهاي اسب و مشخص بودن شماره ي آنها بعد از بيست و پنج سال  ، لااقل امروز ، به نظر من بهترين انتخاب ، در آن موقع هم ، شركت نكردن در آن انتخابات بود. به همين دليل هم  است ، كه امروز ، از شركت در آن ، سخت پشيمانم. ولى چه سود كه قطار از آن ايستگاه رفته !!! و ديگر اجازه ي برگشت ندارد!!

 بنظرم ، اگر من ِ نوعى ، در آن انتخابات شركت نكرده  و جمهورى اسلامى مبهم ، اكثريت جامعه را  پشت سر خود نميداشت ، آنوقت آن مشروعيتى كه نهضت آزادي هم از اهميت  آن در مناسبتات بين المللى  صحبت بعمل آورده ، حاصل نميشد.ا چرا كه  به واسطه ي آن مشروعيت بود كه ، مسئولان هر كارى را خواستند برخلاف نظر مردم، يا لااقل خلاف نظر افكار عمومى دنيا ، انجام دادند. به نظر شما ، چرا امروز مجبورند به درخواست بيگانگان ، امضا بدهند؟ چون عملاً بر همگان غير رسمي ثابت شده كه نزد مردم مشروعيت ندارند. اگر بيست سال پيش بود ، به نظر شما ، امضا ميدادند؟.....  امروزميتوانند از حكم اعدام سلمان رشدى ، دفاع كنند؟...

به همين دليل و دليل هر موقع ماهى را از آب بگيرى تازه است، شركت نكردن در اين انتخابات و تحريم اين نمايش ، با هزينه ي كم ، ميتواند  اين عدم مشروعيت نهفته در نظام و عدم مشروعيت براي همه كس روشن را، از صغير و كبير تا اصلاح طلب و حتى محافظه كار ، رسمى ميكند.

 اگر  آنروز نيز در انتخاباتى كه سرانجامش معلوم نبود ، شركت نكرده بوديم، بالاخره  مسئولان و طراحان نظام جمهورى ، براى گرفتن مشروعيت از ما  ميپرسيدند كه چرا شركت نكرده ايد ؟ و مردم هم جواب ميدادند كه: مثلاً « چون ماهيت اين جمهورى اسلامى ، براي ما روشن نيست.»  و آنوقت ، مسئولان و طراحان مجبور بودند ، ماهيت آن را بيشتر از پيش روشن كنند و آنوقت ، بطور طبيعى و با هزينه ي پايين  ، ماهيت نظام جمهورى ، اين نميشد كه امروز شده !!

 اگر من ِ نوعى ، در آن انتخابات مبهم و قمار گونه ، شركت نكرده بوديم ، رژيم يه پشتوانه ي مشروعيت مردمى آن ، آنهمه قتل و شكنجه و زندان و تقلب و .... را انجام نداده بود ، چرا كه دقيقاً جامعه ي جهانى ، با كشورى كه درون خود از مشروعيت مردمى برخوردار نيست ، حاضر به همكارى، نخواهد بود ، همانطور كه بجز آمريكا و عربستان ، با دولت طالبان ، تا به آخر ، كشورى حاضر به همكارى ، نشد .

 

 علاوه بر اين ، هر كشورى براي حل مشكلات اقتصادى خود ، ناچاراً نيازمند همكارى با جامعه ي جهانى است. يعنى راًى آنروز ما به رژيم نوپا ، به هر صورت ، خريدن مشروعيت براي مسئولان مملكتى بود. ( يك نكته ظريف را همين جا بازگو و پخته كنم ،  بنظر من ، بسيارى از مسئولان آنموقع انقلاب ، آدمهاي شريف ، پاك و از خود گذشته اى بودند ، مثل امروز كه ميتوان  در صف اصلاح طلبان از آنان پيدا كرد. در صف كمونيستها، ملى مذهبى ها ، سلطنت طلبها ، جمهوريخواهان ....  ميتوان پيدا كرد...... در صف آمريكا هم ميتوان پيدا كرد. در صف اروپا هم ميتوان پيدا كرد.... ، ولى ، بحث بر سر خوبى و بدى فرد در يك سيستم نيست ، بحث بر سر خود سيستم است. بحث ، داشتن و يا نداشتن اختيار در يك نظام است. بحث بر سر ماهيت نظام ولايت فقيه و اهميت نداشتن راًى و نظر مردم است ، بحث بر سر حاكميت نظر اكثريت بر اقليت است و نه حاكميت اقليت بر اكثريت ، بحث بر  بى تفاوتى و سكوت اكثريت مورد ظلم واقع شده است . و گرنه بله ، در هر تغييرى ، كمى بايد ريسك كرد و توكل داشت.)ولى ما در آنروز ، با توكل ، زانوي اشتر را نبستيم!! اگر من ِ نوعى ، در آن انتخابات  شركت نكرده بودم ، فقط يك گناه مرتكب شده  ، و آن ، متهم شدن به بي تفاوتى نسبت به كشورم بود !! ولى  چه باك كه خود  ميدانستم شركت نكردن ، از سر بى تفاوتى نيست ، پس اين اتهام در مقابل آن ضايعاتى كه با شركتم ببار آوردم ، محلى از ترس ، باقى نميگذاشت.

اگر من نوعى ، در آن انتخابات شركت نكرده بوديم ، مسلماً امروز در جايگاه شرافتمندانه ترى قرار داشتيم. به لحاظ حداقل مشاركت نداشتن در ظلم و جور و فساد و خرابي و عقبگرد و ذلت و تسليم در مقابل بيگانگان ِ و .... اگر من ِ نوعى ، در آن انتخابات شركت نكرده بودم .....

  

 ولى من هم مثل خيل عظيم مردم ، در آن انتخابات محدود شده ، شركت كردم ، آنهم با اين اعتراض ِ در آن زمان مترقى كه : « اين جمهورى اسلامى ، ماهيتش معلوم نيست ،  ولى ،  به خاطر گل روي به زير كشيدن تمام نهادهاي انتصابى ، به خاطر گل روي زندان و تبعيد رهبران و ....به خاطر گل روي امام ، و به خاطر گل روي داشتن مشاركت .... به خاطر گل روي  بر پا شدن حق و اخلاق بعنوان مبناي روشن انسانى ، به خاطر گل روي جو انقلابى ، كه هر مخالفتى، انگ ضد انقلابى ميخورد!! و تكه بزرگه ، گوش ،...... به آن ، راًى  ميدهم. انشاالله كه .....  ولى همان  گفتن « الف » شد كه مجبور شديم « ب » را هم بگوييم و با نگفتن« پ »، مارك ضد انقلاب را بالاخره خورديم و ..... از هستى ، خلع شديم.

و اگر به جاى راًى « آرى» ، در آن انتخاب ، راًى« نه» داده بوديم ، آنوقت با توجه به خواست تغيير نظام ، با راًيمان ، پيام غلط به مسئولان و دنيا داده و راًى ،  بازهم راًي و نظر ما نبود.( آيا شركت كردن دوباره ، در انتخابات اسفند امسال ، پيام غلط به مسئولان صادر نخواهد كرد؟چرا؟) بعد از گرفتن اين راًى در تاريكى ، به ازاى تشكر !! مجلس موسسان به خبرگان تغيير نام پيدا كرد و اولين دزديها ، از سلاح راًى براي حذف بعضي از نمايندگان ، صورت گرفت. عده اى گفتند : طورى نيست ، اسم كه مهم نيست !! مهم قانون اساسى است كه توسط نماينده هاي خبره ي مردم نوشته شود.......

 در گام بعدى ، قانون اساسى  به دم تيغ راًى مردم آمد ( چون در نظام جمهورى ، بالاخره گذر پوست به دباغ خانه ميآفتد!!) ولى متاسفانه ،( به همين دلايلى كه امروز هم با آن مواجه هستيم )  با توجه به ملموس بودن نقصهاي موجود در آن ، مردم ، به دليل اعتماد به رهبرى ، خود را در مقابل آن ، خلع سلاح كردند. خلع سلاحي كه امروز ضعفها و خساراتها را،  با هم ، در مقابل خود داريم. البته ، در آن انتخابات ، 40 درصد مردم ، به اين قانون اساسى پشنهادى ، راًى مثبت ندادند ولى چه سود كه  احترام در نظام جمهورى ، بر نظر اكثريت است . هر چند نا آگاه باشند و ساده باور ، در عوض مسئوليت بردوش روشنفكران و رهبران بيشتر .

 

 به هر حال آن 40 درصد شركت نكرده و يا راًى منفى داده  هم ، در عوارض آن تصميم اكثريت مردم ، شريك  و از منافع !!؟ آن ، برخوردار شدند!!  كم كم در طول مسير ، ماهيت جمهورى اسلامى هم ظاهر ميشد و به همين نسبت تعداد بيشترى از آن ، دورى ميكردند. در مقابل و به عوض اين دورى ، رهبران ، زير ساختهاي حفظ نظام به جاي حفظ اصول  را محكمتر ميكردند!! ( نا گفته نماند كه تند رويهاي بعضى ها هم، در سرعت بخشيدن به اين امر، كاتاليزورى شد به نفع صاحبان قدرت)  گويى آنان  ، از قبل پيش بينى در اقليت رفتن خود را ، كرده بودند !! چفت و بستهاي كنترل را يواش يواش ، سفتر كردند.  براي امروز ،  كه تعدادى از مردم به مرگ گرفته  را،  به « تب » راضى كنند!! در انتخاب بعدى ،. انتخاب رياست جمهور،  يكبار ديگر ، اسلحه جمهورى ، در اختيار مردم قرار گرفت. عجيب اينكه عده اى به دليل مخالفت با قانون اساسى و بيان دلايل مخالفت خود و  شركت نكردن در انتخابات قانون اساسى !! از كانديد شدن محروم شدند!! اولين خشت نظارت استصوابى!! (كسى هم جرات نكرد بگويد :« مگر به راًى گذاشتن و انتخابات قانون اساسى، نه اينكه هر كس نظرش را در مورد آن بدهد؟ پس چه مجازاتى؟ مگر نه اينكه ....)  گربه دم حجله كشته شده بود و زهر چشم ، گرفته  .... بناچار تمام گروها مثل دو خرداد كه رفتند پشت سر آقاي خاتمى ، رفتند پشت سر آقاى بنى صدر و از كانديداتورى ايشان ، حمايت همه جانبه كردند. به اين ترتيب سلاحهاى نهفته در راًى خود را تحويل ايشان داده ، خود را درمقابل نظام ، خلع سلاح كردند . ايشان ، با راًى بالاي اكثريت ، از طرف جمهور مردم ، رئيس جمهور شدند. اولين رئيس جمهور..... ولى در عمل ،  به دليل شجاعت و آزادگى و تعهد به قسمى كه در مقابل مردم خورده بودند ، در مقابل حكم حكومتى !! ؟ ايستادند و ..... خلع صلاحيت شدند و .....

 از اين به بعد ، پرده ها ، كاملاً بالا رفت و ماهيت اصلى جمهورى اسلامى كه در روز اول مبهم بود و من هم ،  با توكل بر خداوند سميع و حكيم و در راستاى مطالبه ي حقوق ملت به آن راًى داده بودم ، هويدا شد.

 بساط انتخابات آزاد ، يه كلى بر چيده شد!! و فقط از آن پوستينى باقى ماند كه امروز جلوي چشمان ماست. اراده ملى و مشاركت و خواست مردم و ...... همه و همه ، از محتوا خالى گشت تا..... 2 خرداد كه مردم به خشم آمده ، در مانورى كه براى راضى كردن اروپاييها ، تدارك ديده شده بود !! سعى كردند اسلحه هاي مراسم تبليغاتى رژه ي در مقابل رهبر را كمى ، چرخانده ، فلب استبداد را نشانه روند. عملى كه فقط در شرايط اجبار ، قابل درك است. در اين انتخابات بود كه بار ديگر ، قهر كرده هاى نظام ، جوانان معترض به بي قانونى و تبعيض و ظلم و بيكارى و....  فساد ، بهمراه زنان آزاده به پاي صندوق راًى آمدند  ..... تا  بر صورت رهبر مستبد و غير مشروع از طرف مردم ، سيلى زنند و زدند.......

بازهم مقاله ، بر خلاف ميل ، طولانى شد. پس تا مقاله ايى ديگر در مورد چگونگى قرار داشتن دنيا بر سر انگشتانمان ، اگر امكان دارد ،  اين بار اين سئوال را در اظها نظرهايتان پاسخ دهيد كه:« آيا شب ما ، سحر ندارد؟» اگر دارد ، كى؟

 با سپاس از تمام كسانى كه نظراتشان را به موقع ،  به بهترين نحو طرح كرده ، در اختيار ديگران قرار ميدهند تا با اينور و آنور كردنش توسط ديگران ،  در سطح وسيعتر  و گرفتن تيزى و پستي و بلنديهايش ، اجازه ميدهند  سرانجام ، بهترين هاى نظر و تصميم ، مطلوب همگان، به تحقق در آيد.

                                       

                                                                                                                        دوشنبه _ اول ديماه _ 1382