سقوط مصّدق و صعود خمينی!

 

 

تحليل های گوناگونی با زمينه های فکری و ايدئولوژی های راديکال و کمتر راديکال و مغرض در مورد شکست دکتر محمد مصدّّق در 28 مرداد 1332 ارائه شده که جای تامّل دارد. آنچه مصدق را يک رهبر ملی و يک نخبه سياسی زمان خودش کرد، موئلفه ايست که از زمان و مکان خارج است. پديده ای که موجب شکل گيری و محبوب شدن، منجر به پيروزی کوتاه مدت و نهايتا سقوط مصدق و ديگر نخبه گان سياسی شده و چشمگير بوده است، عامل صداقت ،تعهّد و بها ندادن به نان قرض دادن های سياسی است. معامله نکردن خواسته های مردم جهت بر سر قدرت ماندن و دليری و يکدندگی و آرمانی انديشيدن اين نخبه گان تاريخی است.مصدق برای توده مردم احترام خاصی قائل بود، مردمی که با خون خود نوشتند يا مرگ يا مصّدق.

 

مصدق در زمان بسيار کوتاه قدرت خود مانند يک ستاره درخشيد و پنهان شد. توانست به يکی از ارزشمندترين خواسته های ملی استقلال و آزادی دست يازد، خواسته ای که سرنوشت مردم ايران را در مقابل با منافع امپرياليسم قرار داده است . اين گره کور بايد بدست مصدق باز می شدو رهائی از ستم امپرياليسم را به ارمغان می آورد.

 

مصّدق ولی وسعت حيله گری و ترفند سازی امپرياليسم جوان را دستکم گرفته بود و به نيروی مردمی اميد بيش از ظرفيتشان بسته بود. و به مردم و نيروی اراده خودش مجرد از عوامل گمراه کننده و پارامتر های رخنه کننده به طور آرمانی باور داشت. غافل از توطئه های امپرياليسم، دست در دست ارتجاع سياه و دگم بازيهای مستمر و مداوم اپوزسيون چپ به اصطلاح مترقی ولی با محتوای عقب مانده در اواخر قرن نوزدهم، تمام رشته های او را پنبه کرد و خواسته و ناخواسته دست آوردهای دوران را از پيش رفتن و آوانگارد شدن متوقف ساختند.

 

مصّدق هرگز از تلاش جهت احيای شرافت ملی و بازگرداندن منابع ملی به صاحبان اصليش کوتاه نيامد تا جائی که در برابر دوستانش ايستاد و تنها راه چاره را در برابر دشمنان عديده آگاه و نا آگاه خود در ديکتاتوری، جهت دستيابی به مطالبات مردم، بدست خودش ديد. با رعايت تحليل مشخص از شرايط مشخص ، البته مصدق مکانيزم مناسب تری نتوانست پيدا کند، زيرا بين خواسته مردم و بر سر قدرت ماندن، اولی را انتخاب کرده بود و اين  همان موئلفه ايست که او را مصّدق قهرمان کرد.

 

شرايط ويژه ژئو پوليتيک ايران و خاور ميانه عامل طمع امپرياليسم و استعمار کهنه و نو بوده  و شور بختانه ياری رهبران شيفته قدرت و مردم فروش و مزدوران خانگی و خائنين به مطالبات برحق اوليه مردم، موجب شکست او شد.  هميشه اين نخبه گان تاريخ در همان قدم های اول از سر راه برداشته شده اند.

 

مطابق گزارش نقشه عمليات تی پی آژاکسTPAJAX ." هنگاميکه بطور قطع مسلم شد که منافع امريکا ايجاب نمی کنند مصّدق بر سرقدرت بماند و در مارس 1953، وزير امور خارجه ، سيا را از اين امر آگاه کرد. سيا دست به کار تهيه نقشه ای شد که بنا بر آن، از راه عمليات پنهانی ، حکومت مصدق سرنگون می گشت. بر آوردی زير عنوان « عوامل دخيل در سرنگونی مصدق » ، در آوريل 1953 ،( 27 فروردين 1332) بعمل آمد. بر آورد معّين کرد که سرنگون کردن حکومت مصدق از راه عمليات مخفی ميسّر است."

 

عواملی که موجب سقوط دولت ملی دکتر مصّدق شدند، تمام در خدمت ظهور و استقرار خمينی ، رهبر ارتجاعی و خائن به مطالبات مردم قرار گرفتند .مثلّث امپرياليسم و نوکران ريز و درشتش ، ارتجاع سياه و چپ عقب مانده هژمونی طلب، مصدق را از قدرت بزير کشيدند و خمينی را بر اريکه قدرت سوار کردند.  عامل مردم، نقش تعين کننده در صحنه، به علت ناآگاهی و بررسی نشدن روان شناسی خاص او، بازيچه ترفند های امپرياليسم شد و در هر دو سر فصل تاريخ کشور ما نا آگاهی مردم در معيت اپوزيسيون متوهّم موجب سقوط مصّدق و صعود خمينی شدند.

 

تی پی آژاکس..." در ايران ، عوامل تبليغاتی سيا و انتليجنت سرويس می بايد ، از راه روزنامه ها، دست نوشته ها و روحانيان تهران، تبليغاتی را رهبری می کردند که شدت روز افزون پيدا می کرد. هدف اين تبليغات تضعيف حکومت مصدق بهر ترتيب ممکن بود. اظهارات وزير خارجه امريکا در کنفرانس مطبوعاتی  28 ژوئيه  1953 ، حاکی از آنست«...فعاليت روز افزون حزب کمونيست غير قانونی در ايران و چشم بستن حکومت ايران بر آن، موجب نگرانی حکومت ما گشته است. دامن گستردن فعاليتهای آن حزب و رويه اغماض حکومت ايران، موافقت با کمک به ايران را مشگل می گرداند.»

اظهارات رئيس جمهوری در اجتماع فرمانداران ايالات امريکا در سياتل، که در آن، پرزيدنت ايزنهاور تصريح کرد امريکا، دست روی دست، شاهد رفتن کشورهای آسيا در پشت پرده آهنين، نمی شود، اثری قطعی کردند.

در همکاری با وزارت خارجه، سيا چند مقاله در روزنامه ها و مجله های عمده امريکا انتشار داد. وقتی ترجمه های اين مقالات در ايران منتشر شدند، اثر روانی منتظر را بر ايران گذاشتند و در جنگ اعصاب بر ضد مصّدق سهم پيدا کردند."

 

در شرايط ويژه تير و مرداد 1332 اکر تصوّر کنيم که مصدق اشتباه کرد و امپرياليسم امريکا را دوست بحساب آوردو يا تا حدودی خود کامگی کرد و يا در برابر دربار کوتاه آمد وگرنه  موفق می شد که اين بار را به سر منزل مقصود برساند، بی انصافی و قضاوتی عجولانه و تحليلی مشخص از شرايط مشخص نيست.

 

صداقت و پايفشاری مصدق بر سر احقاق مطالبات مردم او را چهره محبوب تاريخ کرد ، او يک تنه در برابر تمام ترفند های کوبنده امپرياليسم با نوکرانش ، خود فروختگان وطنی، با استفاده از اقتصاد غير نفتی مبارزه را به پيش برد و از چيزی کم نگذاست. ولی کودتای خونين و ننگين 28 مرداد اول ماهيت جهانخواری امپرياليسم را به مردم آزاده نشان داد و اينکه بدون کمک مزدوران وطنی امپرياليسم نمی تواند سرنوشت ملتی را در راستای اهداف جنايتکارانه ريز و درشت خود رقم زند. البته جای بال نظامی برای مانور کردن مصدق خالی بود. مصّدق در خاطراتش می نويسد... " من بادستگاهی کار می کردم که زير نفوذ استعمار بود. پس از چند تغير و تبديل سرتيپ افشار طوس را در راس اداره کل شهربانی گذاردم شايد اصلاحاتی بکند. او را از بين بردند و با آن همه بيانات و اقاريری که متهمين بقتل او در نوار ضبط نمودند همگی بدون استثتا در دادگاه نظامی تبرئه شدندو پرونده قتل اوکه با آن طرز فحيع از بين رفته بود مختوم گرديد."

 

نقش مردم بسيار حائز اهميت است و عاملی که بايد مورد کالبد شکافی قرار گيرد که موجب صعود و يا سقوط تاريخی ملتی می شود عامل بينش و آگاهی مردم و رهبران و اپوزيسيون است که اگراز بينش کافی و مترقی برخوردار  نباشند و در سر به زنگاه های تاريخی تحليل در خور ندهند و موضع گيری شايسته نداشته باشند، محکوم به شکست هستند و گرنه امپرياليسم بدون کمک دونمايگان داخلی نمی تواند شاهد پيروزی را در آغوش بکشد.

 

26 سال ، با وجود اين همه اپوزيسيون رنگارنگ در خارج از کشور رژيم جنايتکار خمينی به عمر ننگينش ادامه داده است ، يعنی يک نسل. سئوال من اينست که آيا اگر اين اپوزيسيون هژمونی طلب و شاه و شيخ قورت داده وجود نداشت وضع مردم ايران بد تر از اين که هست می شد؟ بعيد به نظر می رسد. مردم نشان دادند زمانی که اعتماد کنند جان خواهند داد ولی ديوار بی اعتمادی را تنها خمينی بر پا نکرد بلکه مخالفينش هم بر آن بنا کردند.

 

اپوزيسيونی که دچار فترت شده و مردمی که منتظر معجزه هستند، بستر رشد قدرت يافتن و تعين سرنوشت کردن بدست بيگانگان با منافع خلق محروم را، آماده می کند. اپوزيسيونی که خود در کوچه پس کوچه های قرن نوزدهم قدم می زند و با توهّم خود، به ارتجاع سياه چراغ سبز نشان می دهد، چگونه می توان انتظار داشت که امپرياليسم ما را به حال خود رها کرده و کشوری با اين موقعيت ويژه بلحاظ ژئوپليتيک را از ملاحظات منافع جويانه خود بکنار نهد.

 

سوسياليسم تا زمانيکه تنها يک واژه سياسی پسوندسازمانی بماند و مدعيان و پيروان اين مکتب سياسی در اپوزيسيون ايرانی با گرايشات ديکتاتور منشانه و ارتجاع فکری، فرهنگی و کم مايگی معنوی که ريشه در مردسالاری و قدرت سالاری دارد نماينده گان آن شوند، امپرياليسم بر خر مراد سوار است. تنها يک دولت متعهد و شايسته و مترقی می تواند از پشت پا خوردن توسط امپرياليسم خود را حفظ کند و دست يافتن به چنين دولتی، متضمّن داشتن يک آلترناتيو مترّقی و فراگير که در امتداد جنبش دانشجوئی و 18 تير و تحريم انتصابات رژيم غاصب خود را به جوامع بين المللی و امپرياليسم تحميل کرده و سکاّن اين کشتی را بدست توانای توده زحمتکش از غرق شدن برهاند و به سر منزل مقصود برساند، میباشد. 

 

شرايط لازمه انقلاب به لحاظ عينی و شل بودن رنجير امپرياليسم از هر زمانی آماده تر است ، بهر حال از برهه زمانی سال 57 بسيار رسيده تر، ولی فقدان يک شرايط ذهنی موثر و آلترناتيو، هنوز مشهود است. به گفته دانشجوئی " به واسطه خفقان و فشار سیاسی موجود، بین نخبگان سیاسی و مردم فاصله افتاده است،  در گذشته این فاصله را دانشجویان پر می نمودند اما امروز دانشجویان هنوز گیج سیلی خورده از اصلاحات هستند ".

 

بنظر می رسد که فاصله اپوزيسيون داخل وخارج بايد با مصالح اعتماد و شناخت بيشتر پر شده و به موازات و در کنار يکديگر تا سرنگونی رژيم تا خرخره فاسد آخوندی پيش بروند.

زری عرفانی

Za.erfani@freesurf.ch