نبرد خلق شماره 250: جمعه اول اردیبهشت  ۱۳۸۵ - 21 آوريل ۲۰۰۶

یادداشت سیاسی

مهدی سامع

mehdi_samee@yahoo.com

مذاکره مخفی: آب حیات

مذاکره علنی: جام زهر

آيت الله خامنه ای ولی فقیه نظام در روز دوشنبه 29 اسفند سال گذشته طی سخنرانی خود در مشهد ضمن حمایت شرمگینانه از مذاکره با آمريکا به سرهمبندی مشتی دروغ، ریا کاری و عوامفریبی پرداخت.

از عوامفریبی شروع کنیم. سید علی خامنه‌ای در این سخنرانی گفت: «برای مشخص شدن انزوای ايران يا آمريكا پيشنهاد مي‌كنيم همه‌پرسی در جهان اسلام برگزار شود تا با سنجش ميزان محبوبيت رييس جمهور ايران و رييس جمهور آمريكا واقعيت مشخصتر شود و اگر سردمداران آمريكا از نتايج خفتبار اين همه‌پرسی نمي‌ترسند، اين گوی و اين ميدان.» به این می گویند نبوغ در وقاحت. آیا خامنه ای حاضر است در مورد خودش به یک همه پرسی در جامعه ایران تن دهد؟ اگر آیت الله سید علی خامنه ای که خود را مرجع شیعیان جهان می داند حاضر بود به یک همه پرسی تن دهد، اکنون احمدی نژادی در قدرت وجود نداشت که او برایش از حساب دیگران چک سفید صادر کند.

مرجع شیعیان جهان و ولی فقیه نظام در همین سخنرانی به دروغگویی پرداخت و گفت:«ملت ما "شورای امنيت چشيده است" و در جنگ تحميلی نيز اين شورا ...قطعنامه صادر كرد اما چون بر خلاف مصالح كشور بود نظام اسلامی آن را نپذيرفت و هر وقت ديگر نيز كه شورای امنيت بر خلاف مصالح ما تصميم بگيرد آن را نمي‌پذيريم.» در حالی که کمتر از 18 سال از روزی که امام راحل، با سرافکنگی جام زهر پذیرش قطعنامه

598 شورای امنیت سازمان ملل را نوشید می گذرد، خامنه ای برای فریب امت حزب الله مدعی می شود که نظام اسلامی آن قطعنامه را نپذیرفت. بدیهی است که اکثریت قاطع مردم ایران به این دروغ آشکار مرجع شیعیان جهان می خندند و می دانند که این حرف دروغ خامنه ای برای فریب مشتی اراذل و اوباشی است که آقای دکتر احمدی نژاد بر شانه آنان سوار شده و یکه تازی می کند. خامنه ای در مورد عواملی که منجر به پذیرش قطعنامه آتش بس توسط خمینی شد نیز سکوت می کند تا تاثیر تحریمهای احتمالی را کم جلوه دهد. در حالی که در دوران جنگ  رژیم در حد امروز نیازمند به خارج نبود، با این حال بنا به گفته بسیاری از مسئولان وقت جمهوری اسلامی به شمول اکبر هاشمی رفسنجانی همان تحریمهای نیم بند یکی از عوامل مهمی بود که خمینی را مجبور  به نوشیدن جام زهر آتش بس کرد.

امروز اما به مدد سیاستی که پس از جنگ توسط رژیم اتخاذ شد، نه فقط مردم ایران به روز سیاه کشیده شدند، بلکه آن بخش از اقتصاد که مربوط به چرخاندن دستگاه نظامی، انتظامی و امنیتی رژیم است با آن چنان چالشهایی روبروست که تحریمهای احتمالی می تواند خامنه ای را بسیار سرافکنده تر از خمینی مجبور به تسلیم کند. در این مورد ذکر چند نمونه در نشان دادن تصویری از فاجعه ای که نظام جهل و جنایت برای مردم ایران به وجود آورده مفید است.

روز یکشنبه  20 فروردین امسال ایسنا به نقل از تازه ترین گزارش واحد اطلاعات نشریه اكونوميست در مورد چگونگي وضعيت فضاي تجاري ايران در پنج سال آينده اعلام کرد که «ایران از ميان 60 كشور مورد بررسي از سوي موسسه اطلاعات اکونومیست در مكان شصتم قرار گرفت.» قابل توجه این که  ايران در فاصله سالهاي 2001 تا 2005 نيز از لحاظ ريسك‌پذيري فضاي تجاري در قعر جدول اكونوميست قرار داشت. بر اساس پیش بینی اکونومیست «در فاصله‌ سالهاي 2006 تا 2010 ایران با ديگر كشورهاي منطقه نيز مقايسه شده و در مكان هفتم و آخر جدول ريسك‌پذيري فضاي تجاري منطقه‌اي جاي خوش كرده است.»

اما در مورد موضوع انرژی، که سرکردگان رژیم در مورد پروژه اتمی بر آن خیلی تاکید می کنند، در شرایط کنونی در ایران به رغم ذخاير عظيم نفت و گاز، بيش از ۴۰ درصد بنزين مصرفى وارد مى شود. این یک فاجعه برای اقتصاد ایران که 11 در صد ذخایر نفتی شناخته شده جهان در آن است می باشد. در این مورد نشریه اقتصادی مید طی گزارش مفصلی که بخشی از آن در روزنامه شرق یکشنبه 20 فروردین امسال چاپ شده، «وابستگى ايران به واردات بنزين را پاشنه آشيل اقتصاد ايران در برابر تحريمهاى اقتصادى احتمالى شوراى امنيت سازمان ملل» خوانده است.

این وضعیت فاجعه بار اقتصاد ایران که بدون شک منبع و منشا آن نظام حاکم بر ایران است، زندگی مردم را به فلاکت کشیده است. روزنامه جوان در شماره روز شنبه 19 فروردین در گزارش اصلی خود از قول يک مقام دولتی نوشته:« 60 درصد از جمعيت کشور امنيت غذايی ندارند و طبق پژوهشهای صورت گرفته در حال حاضر ۲۰ درصد از جمعيت کشور قادر به سير کردن شکم خود نيستند.»

اما در مورد مذاکره با آمریکا ولی فقیه نظام با سیاست یکی به نعل و یکی به میخ، می خواهد به مزدوران خودش تفهیم کند که هدف او از تائید مذاکره با «شیطان بزرگ» وقت خریدن و استفاده بیشتر از «فرصت» عراق است. خامنه ای ریاکارانه در مورد مذاکره با آمریکا گفت:«مسئولان آمريكا در داخل و خارج عراق بارها از ايران درخواست مذاكره كردند كه مقامات ما اعتنايی نكردند اما با تكرار اين درخواست، مسئولان ايرانی با در نظر گرفتن اين احتمال كه شايد مذاكره درباره اوضاع عراق در جلوگيری از ناامنيهای فاجعه ‌آفرين آن كشور موثر باشد با انتقال ديدگاههای خود به آمريكا موافقت كردند.» اگر هدف از این مذاکره تنها انتقال «دیدگاهها» است، چرا این امر از طریق انتشار یک بیانیه در رسانه ها صورت نمی گیرد.

در ادامه سید علی خامنه‌ای می گوید:«اگر مسئولان ذيربط مي‌توانند ديدگاههای ايران را درباره عراق به آمريكاييها حالی كنند و بفهمانند، گفتگو در اين زمينه ايرادی ندارد اما اگر اين مساله به معنای باز شدن عرصه‌ای برای آمريكاييهای مكار و ادامه زورگوييهای آنان باشد، گفتگو با آمريكاييها در زمينه اوضاع عراق هم مثل بقيه موارد ممنوع است.»  

در این گفته آیت الله خامنه ای دروغی آشکار وجود دارد. پیش از روی کار آمدن رونالد ریگان مذاکره جمهوری اسلامی با آمریکا شروع شد و در آن مذاکرات که بعدها تحت عنوان اکتبر سورپرایز افشا شد، طرفین برای شکست کارتر در انتخابات برنامه ریزی کردند. بعدها و در دوران ریگان مساله فروش اسلحه به رژیم ایران نیز موضوع مذاکره بین رژیم ایران و دولت آمریکا بود که این موضوع نیز جنجالی به پا کرد. در 16 سالی که رفسنجانی و خاتمی رییس جمهور بودند مذاکرات بین طرفین ادامه داشت. به ویژه در دوران خاتمی این مذاکرات که مسلما بدون تائید خامنه ای امکانپذیر نبود منجر به توافقهایی بین طرفین شد. در همین زمان است که دولت آمریکا نام سازمان مجاهدین خلق ایران و شورای ملی مقاومت ایران را در لیست تروریستی قرار می دهد. پس از 11 سپتامبر 2001 و در جریان اشغال افغانستان و عراق نیز مذاکرات متعددی بین آمریکا و رژیم ایران صورت گرفته و در جریان این مذاکرات بود که ایالات متحده آمریکا به درخواست استبداد مذهبی حاکم بر ایران مبنی بر نابودی مجاهدین پاسخ مثبت داد و نیروهای این سازمان در عراق را مورد شدید ترین و بی سابقه ترین بمبارانها قرار داد. با وجود این همه شواهد که بسیاری از آن در رسانه های جمعی منعکس شده، خامنه ای وقیحانه و به دروغ ادعا می کند که «گفتگو با آمريكاييها در زمينه اوضاع عراق هم مثل بقيه موارد ممنوع است». البته خامنه ای به خوبی می داند که هم خمینی و هم خودش هرگاه که پای منافع نظام در پیش بوده، با مذاکره مخفی و توطئه گرانه مخالف نبوده اند. آن چه که خامنه ای نمی خواهد بروز دهد ترس و وحشت از مذاکره علنی است و همین موضوع است که موجب تنش در ولایت خامنه ای شده است و بر همین پایه است که خامنه ای صادق اشک تلخ عضو شورای مرکزی انصار حزب الله را مامور می کند تا در یالثارات شماره 25 فروردین بنویسد مذاکره با آمریکا «نه آب حیات است نه جام زهر»، و محسن آرمین نماینده سابق مجلس می گوید:«چرا مذاکره با امریکا در مورد مصالح عراق جایز اما برای تامین منافع ایران ممنوع است.»(هفته نامه صدا، 25 فروردین 1385) و ادامه می دهد که:«اگر امریکاییها اهل مذاکره نیستند چرا در مورد عراق با آنها مذاکره می کنید و اگر اهل مذاکره هستند چرا در مورد مسائل ایران حاضر به مذاکره نیستند.»(همانجا)

رسانه های دولتی تا جایی که اجازه می یابند این چالشها را منعکس می کنند. هر یک از دسته بندیهای درون نظام ولایت فقیه می کوشند تا از این نمد برای خود کلاهی دست و پا کنند. اما هنوز یک سوال اساسی بی پاسخ مانده است. سوال این است: علیرغم مذاکرات مخفی که طی سالهای گذشته بین آمریکا و رژیم ایران وجود داشته، آیا ولایت خامنه ای سرانجام و در عمل تن به مذاکره علنی با آمریکا خواهد داد؟ پاسخ قاطع به این سوال برای نویسنده این یادداشت مقدور نیست. اما واقعیت این است که مذاکره مخفی تا کنون برای جمهوری اسلامی آب حیات بوده و در مقابل تن دادن رژیم به مذاکره علنی جام زهری برای ولایت فقیه خواهد بود. اگر مذاکره علنی با آمریکا عملی شود همه ی کسانی که تا کنون به خاطر دفاع از مذاکره با آمریکا مورد حمله و هجوم قرار گرفته اند زبان باز می کنند و شاید بسیاری کارهای پنهان هم علنی شود. بر اساس چنین محاسباتی است که خامنه ای بیش از آن که به عملی شدن مذاکره علنی با آمریکا بیندیشد، به استفاده از فرصت مداکره مخفی و ادامه آن برای خرید زمان فکر می کند.