آقاي خاتمي، شما تبهكاريد!

شما نامه بلند خود را با جمله اي از برتولد برشت شاعر و نمايشنامه نويس بزرگ آلماني خاتمه داده ايد و من نوشته كوتاه خود را با جمله اي از او شروع ميكنم.

 ((آنكس كه حقيقت را نمي داند « نادان » است و آنكس كه حقيقت را ميداند و آنرا انكار ميكند « تبهكار » است.))

حقيقت اينستكه بحران اقتصادي ، اجتماعي و بحران درون حاكميت و بيش از يك دهه جنبش و سركوب مبارزات مردمي، زمينه هاي عيني خيزش دوم خرداد را بوجود آورد . راي مردم به شما در دوم خرداد به قولي نه از حب علي بلكه از بغض معاويه بود . مردم بين سرطان و يرقان ،يرقان را انتخاب كردند و از ترس گرگ به شغال پناه آوردند .

كارنامه بيست و پنج ساله جمهوري اسلامي و نظامي كه شما سنگ آنرا به سينه ميزنيد و سعي در حفظ آن به روش خودتان داشته و داريد ، كارنامه سياه و فاجعه باري است كه مشخصه آن استبداد قرون وسطائي ، اختناق ، كشتار هزاران انسان دگرانديش و آزاديخواه ، اعدام و سنگسار ، ماجراجوئي ، تروريسم ، افروخته نگاه داشتن جنگ ايران و عراق پس از فتح خرمشهر ، تشديد فقر و محروميت ، گسترش بيكاري ، اعتياد ، روسپيگري ، بيماري رواني ، كودكان خياباني ، خيابان خوابي و ... است.

آقاي خاتمي

شما از مظلوم واقع شدن خميني و طرفداري او از آزادي و استقلال و پيشرفت ميگوئيد .

پايمال كردن تمام آزاديهاي فردي و اجتماعي مردم ايران و اعمال آن بدستور خميني يعني آزاديخواهي ؟ اينكه از مردم حق آزادي عقيده ، بيان ، قلم ، اجتماع و تشكل و حتي حق آزادي نوع لباس و آرايش و رنگ آنرا سلب كنند يعني آزاديخواهي ؟زهي بيشرمي و وقاحت!

شايد آزاديخواهي از نظر او و شما يعني آزادي غارت و چپاول مردم ، آزادي شكنجه و كشتار و جنايت ، آزادي دروغ و مكر و نيرنگ.

وقتي شما از جنايتكار آدمخواري مثل لاجوردي با عنوان خدمتگزار تقدير ميكنيد طبعا دركتان از آزاديخواهي چيزي جز اين نبايد باشد .

شما از مرتجعيني چون سيد حسن مدرس و ابوالقاسم كاشاني كه ضربات بزرگي به جنبش آزاديخواهانه و ملي مردم ما زده اند بدون كوچكترين هراس از تاريخ و حقيقت تاريخي به عنوان آزاديخواه ياد ميكنيد .

شما ميگوئيد دين و آزادي مانع الجمع نيستند .

تجربه بيست و پنج ساله حاكميت ديني شما چه چيزي را نشان ميدهد ؟

وقتي خميني« به اصطلاح شماآزاديخواه» به صراحت ميگويد :

((مردم مطرح نيستند! اين اسلام است كه مطرح است ! ))

يعني چه ؟

( شما هم از او نپرسيديد كه آخر اسلام بدون مردم به چه درد ميخورد .)

البته او از ديدگاه خودش درست ميگفت . وقتي دين مقبوليتش را از خدا و دمكراسي مقبوليتش را از مردم ميگيرد ، جمع ناپذيرند . در واقع اتهام مردم گرائي و آزاديخواهي با ده من سريش هم به خميني نمي چسبد .

حاكميت تئوكراتيك در تضاد ماهوي با دمكراسي است .

پايه و اساس تفكر ديني ( بخصوص اسلامي ) بر نفي اختيار و آگاهي انسان ، جبرگرائي ، تقدير گرائي ، پذيرش بي چون و چرا و بي دليل ادعاهاي بي منطق و استدلال ، ضديت با علم و واقعيتگرائي ، گرايش به خشونت ، جنگ ، خونريزي و شكنجه ، حيله گري و مكر ، انتقامجوئي ، بي عدالتي اجتماعي ، زن ستيزي ، غارت و چپاول ، زن بارگي و شكمپرستي استوار است .

آقاي خاتمي

شما از كارنامه درخشان دست آوردهاي اقتصاديتان صحبت كرده ايد .

حقيقت اينستكه ادامه سياست هاي مخرب و ضد ملي « تعديل اقتصادي دولت رفسنجاني و مهمترين برنامه ارائه شده از طرف شما در اين زمينه يعني طرح « ساماندهي اقتصادي » كه ويژگيهاي اساسي آن اعطاء امتيازات ويژه به سرمايه خارجي و لغو قوانين دست و پاگير براي سرمايه داران است ، كاملا در جهت دستورالعمل هاي نئو ليبراليستي صندوق بين المللي پول و بانك جهاني و عليه منافع ملي و در جهت پايمال كردن حقوق كارگران و زحمتكشان جامعه است.

آقاي خاتمي

شايد اگر در چند سال اول بعد از انقلاب كسي از سر صدق به جمهوري اسلامي اعتقاد داشت ميشد پذيرفت كه از سر ناداني و ساده لوحي و توهم باشد ولي بعد از گذشت بيست و پنج سال ، آنهم براي فردي كه از نزديك در جريان تمام جنايت ها و خيانت ها و خباثت هابوده و با اين جريان همكاري كرده اصلا نميتوان پذيرفت كه سر سوزني صداقت در وجودش باشد . شما آگاهانه به مردم دروغ ميگوئيد و آنها را فريب ميدهيد.

آقاي خاتمي شما حقيقت را ميدانيد و آن را انكار ميكنيد و اين مصداق عيني تبهكاريست.

نادر عرفاني