روشنفكر ايرانى و مسئله زنان

ناهيد كشاورز

بررسْي  ديذگاههاي روشنفكران.مرد ايراني يادآور اين واقعيت تلخ است   كه روشنفكر مرد ايرانى چه مذهبي و چه لائيك هيچگاه به درستي وجديت به طرح پرسشهاي اساسي درباره چگونگي وضعيت زنان و علل آن نپرداخته اند و آن را موضوع انديشه قرار نداده اند. دليل آنهم لابيرانت  در هم پيچيد ه اي است كه عوامل مختلفي را در بر ميگيرد.عللي كه ريشه در عميق ترين سنت هاي واپس گرا ي فرهنگ ما دارد.سنت هاْْيي كه تبديل به دمل هاي چركيني شده اند كه نيشتر زدن به آنها موجب تحمل درد جا نكاهي است  كه عاقبتي خوش در پي دارد اما كجاست كسي كه اين زخم ها را ببيندو فكري براي درمان آنها بكند؟

توجه به حقوق زنان همواره در ميان شعارها ي  اوليه همه گروه هاي سياسي و فعالين اجتماعي بوده است اما اگر اين شعارها تحقق نيافته اند، فقط به دليل شرايط اختناق وفضاي بسته سياسي نبوده است. طرح شعا رهاي سياسي هيچكدام منافع شخصي و خصوصي گروه طرح كننده را به خطر  نمي اندازد. اما عرصه زنان عرصه باورها ي مذهبي سنتي است كه ارزش گذاري شده است و بدين جهت تير حمله نه فقط قوانين اجتماعي كه ذ هنيات افراد را هم مورد تها جم قرار مي دهد. به طور مثال  خشونت زدايى يكي از اركان جامعه مدني است ولي چگونه ميشود ازخشونت زدايى در سطح اجتماع حرف زد بي آنكه خشونت در خانواده را كه علل بروز آن مردان هستندبا ديدي انتقادي نگاه نكردو تلاش براي رقع آن ننمود. اين امر خود مستلزم روانكاوي دقيقي از مردان .و زنان در اين كانون مي باشد و اين آغازي است كه با خوشبيني مي توان گفت در نسل هاي دور به تغييراتي بينجامد. ولي آيا به واقع مي توان انتظار داشت كه روشنفكر مرد ايرانى در اينجا قدمي بردارد نگاهي به گذشته در اين مورد دلسرد كننده است .

روشنفكر مرد ايرانى پيش از انقلاب دغد غه اي به عنوان مسئله  زن نداشته است و اين نه به سهو كه كاملا عمدي بود.روشنفكران در عرصه هنر و ادبيات الگو هاي قابل قبول جامعه مردانه خود را خلق كردند كه يا برگرفته از زنان پيرامونشان بودو يا الگويي براي آنها يا هر دو. درعرصه ادبيات زنان در قالب مادران بودند كه ارزش مي يافتندوتنها حضورشان  دركنار مردان بودكه به آنها هويت مي داد. حضورزنان در عرصه هاي فرهنگي و اجتماعي عملي پسنديده محسوب ميشد به شرط آنكه الزاما زنان فعال اين عرصه هاهمسران مردان ر.وشنفكر نباشندكه در آن صورت ساختار خانواده كه وظيفه كمك به رشد و ترقي مردان را در عرصه هاي فر هنگي و ادبي رابه عهده داشتند به خطر مي افتادو همسران اين بار به شكل رقبايي تقاضاي صرف وقت بيشتري را براي خود داشتند. نگاهي به زندگي خصوصي اغلب روشنفكران ايراني نشان ميدهد كه آنها از زندگي خانوادگي آرامي برخوردار بودندو سهم زنانشان از زندگي مشترك ساعات طولاني تنهايي.انتظلر  كسالت و صرف وقت براي بچه ها بوده است . اگر هم در جايي شعري يا نوشته اي به آنها تقديم شده استت به پاس صبر وبردباريشان بوده است.بديهي است كه اين مردان در برخورد به مسئله زنان نمي توانسته اند منافع شخصي خود را ناديده بگيرند. فعالين سياسي در گروه هاي چپ هم در برخورد به زن انديشه بهتري را پي نگرفته اند.اگر گروه اول در نوشته ها ي خودزن را در نقش هاي بي خطز ستوده اند و جنسيت او را به عنوان  سمبل عشق و محبت و عاملي براي تلطيف تلخي هاي اجتماعي مورد ستايش قرار داده اند.گروه دوم سعي كرده انداز زن موجود بي جنسيتي خلق كنند تا بتوانند در كنار اودر مبارزات سياسي آرمانهاي خود را واقعيت بخشند. زن چريك نه در فرم لباس پوشيدن و نه در منش و رفتار خودجنسيت زنانه خود را بروز ميداد. در فرم ظاهري او به مردان شبيه بود با اين تصور كه فعاليتهاي چريكي  تنها در حيطه عمل مردان است و جسارتي مردانه ميطلبد و اين جسارت اگر در زني تبلور مي يافت مي بايد در فر مي مردانه نشان داده شود. با وجود اينكه در عمليات چريكي زنان زيادي شركت داشتندو تعدادي از آنها هم در اين ميان جان باختند اما در رده هاي بالاي سازماني جايى در خور نيافته اند. تشكيل خانواده به شكل سياسي و تنها با شناخت انديشه هاي سياسي يكديگر با شرايط واقعي جامعه ايران بيگانه بود. نزديكي به اقشار زحمتكش و سزكوب و دوري گزيدن از اقشاز متوسط و بالاي جامعه حتي به تعداد كم نوع ديگري فشار و دور شدن آنها از طبفات اجتماعيشان بودكه در زنان به دليل وابستگي عاطفيشان سخت تر انجام ميشد. ازدواج هاي بعد از انقلاب در گر.وه هاي سياسي تغيير ديگري در مناسبات زن و مرد در اين دوره بود.عدم ارتباط وسيع اين گروه ها با اقشار مختلف جامعه عملا به نوعي اين ازدواج ها را تحميل مي كرد. در بعد از انقلاب چهر هاي تصميم گيرنده در گروهاي سياسي مردان بودند. ضمن اينكه گروه عظيمي از زنان در ميان اعضا و هواداران اين گروه ها بودند. در اين دوره هم شعار برابري حقوق زنان و مردان در كنار شعارهاي ديگر طرح ميشد.فعاليت مستقل زنان كه در بر گيرنده تود هاي زنان باشد امكان عمل نمي يافت. هرگونه جدايى از اهداف اصلي سازمانهاي سياسي و پرداختن به مسئله زنان نه تنها در صفوف سياسي كه در زندگي شخصي آنها هم تزلزلي به وجود مي آورد.در آميخته شدن فعاليت سياسي و زندگي خانوادگي در سالهاي بعد از انقلاب چنان بود كه هر تغييري در انديشه سياسي عملا پايه هاي كا نون خانواده را هم مي لرزاند.در سالهاي فشار و سركوب و مهاجرت هم فرضتي براي انديشيدن به مشكلات زنان وجود نداشت.حزب توده ايران كه در سالهاي بعد از انقلاب تشكيلاتي هم خاص زنان داشت و نشريه اي هم در اين زمينه اما در دفاع واقعي از حقوق و آزاديهاي زنان از آنجا كه دنباله رو حزب بود نقشي كاملا منفي بازي كرد و آزادي زنان  را و يا اصولا طرح خواسته هاي زتان را فداي منافع حزب كرد. در مورد روشنفكران سياسي مذهبي هم وضع به همين  منوال بود با اين تفاوت كه مذهب حقانيتي براي افكار آنها درمورد حقوق زنان ايجاب مي كرد.  اين گروه ها با زنان خود مشكل كمتري داشتند. باورهاي مذهبي خود زنان در پذيرش نقشي كه به عهده داشتند كمك مي كردو شرايط بوجود آ  مده را به عنوان حكم الهي مي پذيرفتند. در اين ميان سازمان مجاهدين خلق نمونه بارز عقب مانده ترين برخورد با زن است كه فرصت بيشتري مي خواهد براي پرداختن به آن .

نتيجه همه اين گفته ها اين است كه ناديده گرفتن حقوق زنان از سوي روشنفكران ايراني سابقه تاريخي دارد. فقدان دمكراسي يكي از دلايلي است كه براي مردان و زنان امكان برخوردو تحليل همه جانبه در مسئله زنان را فراهم نياورده است . در يك  جامعه غير دمكراتيك از آنجا كه فرديت امكان بروز نمي يابد نگاه به فرد هم در قالب جمعي و در نهايت مستحيل شدن او در جمع و به نفع اهداف گروه تعريف ميشود.دربستر چنين شرايطي در ايران حرف بر سر اصلاح طلبي ورسيدن به جامعه مدني است. گذار به جامعه مدني اخلاق مدني هم لازم داردو در اين اخلاق مدني وقتي صحبت از عدالت است مراد عدالت در همه عرصه هاست.نمي توان از عدالت در سطح جامعه سخن گفت و عدالت در خانواده را ناديده گرفت كه نبود آن به خشونت در خانواده به ضرر زن مىانجامد.

مسئله زن همواره با قدرت همراه بوده است. زنان همواره در به قدرت رسيدن مردان و در تحكيم حكومت آنها نقش داشته اند. هر گونه تغيير در ساختار مناسبات خانواده مي تواند اريكه قدرت مردان را بر هم زند. زنان در عين حال نمايندگان و نگهبانان هويت و خصائل ملى هم بوده اند و همينطور نشانگر ميزان پايبندي مردان به سنت ها و مذهب به عنوان يكي از پا يه هاي اساسي سنت ظاهر و رفتار اجتماعي زنان تابلوئى است كه با آن ارزش هاي مردانه نشان داده ميشود

روشنفكران ديني   در شرايط فعلي ايران براي حل جدي مسئله زن به تغييري اساسي و انتقادي در ديدگاه هاي خود نياز  دارند تعداد زيادي از اين روشنفكران در تب و تاب انقلاب باليد ه اند و قبل از اينكه فرصت جدي  براي انديشه در باب مسائل مربوط به زنان را بيابند درگير مسائل حاد سياسي شده اند. فضاي  مذهبي كه در آن رشد كرده اند مسائل مربوط به زنان رادر قالب هاي اسلامي تعريف و توجيه كرده است و جنسيت مردانه آنها هم درعين حال تضاد و درگيري ميان خواسته هاي شخصي وقوانين اجتماعي برايشان ايجاد نكرده است كه آنها را به انديشه واداردو در نتيجه به چاره جوئي.

نگاه به انديشه روشنفكران ديني به بررسي دقيقي در جاي ديگري نياز دارد.