" ناجیان جامعه بشری 3"

        سخن امروز

       فریبا مرزبان

مانیفست گنجی و رفراندوم قانون اساسیِ محسن سازگارا، با هدف حفظ نظام طراحی و در جراید و رسانه ها مطرح و علنی شد تا با پذیرش از سوی مردم بتوانند طرحهای پیشنهادی خود را اجرا کنند. بخش عظیمی از مردم در مقابل هر دو پیشنهاد منفعلانه برخورد کرده و عکس العملی نشان ندادند. همچنین از سوی مخالفان جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران پیشنهادات رد و پذیرفته نشدند.

شرایط کنونی و اوضاع به هم ریخته و بی ثبات سیاسیِ جهانی ایجاب می کند به بعضی از مسائل و رویدادهای پیرامون مان، توجهی بیش از پیش داشته باشیم. توجه به نکات مطرح شده از سوی اکبر گنجی ضروری است و ضرورت توجه به مسائل، بدان معنا نیست که اهمیت خاصی به او و هم فکرانش داده بشود؛ اهمیت و لزوم دقت، به این موضوع، از جنبه مجموع حرکتها و اتخاذ عمل رژیم و مامورانش در مقابل نیروهای مخالف حکومتی است و همچنین ضرورت مبارزه با هدف سرنگونی رژیم ایجاب می کند که اعمال ما هوشیارانه باشد.

گنجی در سخنرانیهای اخیرش به موارد مختلفی اشاره کرده است از جمله بخشش از سوی مخالفان رژیم، پذیرفتن عناصر حکومتی، کشتار 1367، حقوق زنان، حقوق بشر و ...

 

چرا تقاضای بخشش می کند؟

آقای گنجی پس از بر زبان آوردن" ببخشید و فراموش نکنید " معلوم نمی کند که مردم، چه چیزی را ببخشند و فراموش نکنند. تقاضای بخشش می کند پیش از آنکه بگوید نقش او در سرکوب فعالان و غیر فعالان سیاسی دهه شصت چه میزان بوده و مشارکت و خدماتش به جمهوری اسلامی در دهه اول انقلاب 1357 چه بوده است؟ ایشان مسئولیتهای خود در ارگانِ سرکوبگر سپاه پاسداران و اداره امور زندانها را نه منکر شده و نه قبول مسئولیت کرده است. اکبر گنجی چنانچه دخالتی در سرکوب و کشتار افراد سیاسی نداشته است چرا بخشش و نه فراموشی می خواهد؟

 

او در میان سخنانش، مخالفانِ جمهوری اسلامی و دیگر تبعیدیان را بدون ذکر نام، مخاطب قرار می دهد به آنها پند می دهد و می گوید عناصر جدا شده از حکومت را به پذیرید.

آیا آقای گنجی از خود پرسیده اند که چند نفر از جداشدگانِ حکومتی خودشان را در صف مخالفان غیر رژیمی قرار داده اند؟

آنچه آشکار است تقریباً هیچ کدام نخواسته اند یا نتوانسته اند مواضع خود را با مخالفان نظام نزدیک بکنند. نکته قابل توجه مواضع کنونی این افراد است. پیشنهاد رفراندوم قانون اساسی، نوشتن مانیفست جمهوری خواهی و هدایت انجمن اسلامی دانشجویان و دفتر تحکیم وحدت، از مجموع کارهای به اصطلاح، جدا شدگانِ از رژیم می باشند. (در ابتدا، انجمن اسلامی دانشگاهها با بودجه هاشمی رفسنجانی و سید احمد خمینی شکل گرفت و نشریه پیام دانشجو از همین محل، تامین بودجه می شد. نشریه پیام دانشجو تعطیل شد اما انجمن اسلامی با رهبری حشمت الله طبرزدی به کار خود ادامه می دهد. دفتر تحکیم وحدت به موازات انجمن اسلامی تشکیل شده و از اصلاحات پیشنهادی سعید حجاریان برای حفظ نظام در دوره ریاست جمهوری خاتمی، دفاع کرده و سپس پشتیبان طرح رفراندوم شدند) با حمایت دفتر تحکیم وحدت از رفراندوم، اختلافات میان اصلاح طلبان حکومتی و دفتر تحکیم تا حدودی علنی شد.

به باور من پذیرش و قبول نیروهای جدا شده از حکومت اسلامی بدان معنا نیست که یکی پس از دیگری، داعیه رهبری در سر داشته باشند و یا ما آنان را ناجیان بشریت بدانیم؛  سخن من با عقاید مذهبی جوامع مختلف نمی باشد اما همه ادیان که آمدند و همه حکومتها که عوض شدند و تغییرات در نوع نظام و سیستم آنها داده شد؛ خود را منجی بشریت نامیدند! و حاکمان جدید بر زمین، با ادعای نجات بشریت و اجرای قسط و داد آمدند. سوابق شان چه بود نامعلوم است و بعضاً مشخص. سند باقیمانده از این مدعیان، کتاب های آسمانی و مجموعه کتابهای تاریخی است که اغلب به دست تاریخ نگاران حکومتی نگاشته شده اند. بیشترین اسناد موثرِ به جای مانده و در دسترس از میان اوراق، نقل و انتقالات کتبی اشخاصی است که در بعد از انقلاب 1357 و پس به روی کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی، نگاشته شده اند. وقایع نگارانی که از دست جلادان حکومتی جان به در برده اند.

 

اکبر گنجی چنین ادعا می کند: " در جریان کشتار زندانیان سیاسی در سال 1367 نبودم و یک سال بعد که از ترکیه به ایران بازگشتم از اعدامها آگاه شدم" .

آقای گنجی خود را به ناآگاهی زده و عدم حضور خود را در ایران اعلام می کند. او به مهمترین بخش اشاره نمی کند به نبودنش در ایران می پردازد. از چگونگی و شدت سرکوبها، آمار اعدامیان و شکنجه هایی که بر زندانیان سیاسی توسط ماموران سپاه پاسداران اعمال می شود سخنی نمی گوید. لازم به ذکر است آقای گنجی بداند که خانم شیرین عبادی با همه محافظه کاری که در او وجود دارد و همواره به گونه ای عمل کرده که حافظ منافع حکومت جمهوری اسلامی ایران بوده است؛ چند ماه پس از دریافت جایزه صلح نوبل، در مراسمی در دانشگاه صنعتی شریف (علم و صنعت) در میان دانشجویان، تعدادی از اساتید و روسای دانشگاهها به کشتار در سال 67 اشاره کرده و خواهان رسیدگی به کشتار زندانیان سیاسی در سال 1367 شد.

در این سال کشتار زندانیان سیاسی جمعی بوده و بر اساس معاهده منع کشتار جمعی، مسئولان و عاملان کشتار در جمهوری اسلامی ضد بشر شناخته می شوند.

در دسامبر ۱9۴8، مجمع عمومی سازمان ملل متحد معاهده منع و مجازات کشتار جمعی را تصویب کرد. این معاهده که در سال ۱۹۵۱ به اجرا گذاشته شد، به امضای تقریباً ۱۲۰ دولت رسید. در این معاهده کشتار جمعی به مثابه ارتکاب بعضی از اعمال" به نیت نابودی تمام یا بخشی از یک گروه ملی، قومی، نژادی یا دینی" تعریف شده است. کشتار جمعی، اعم از این که در زمان صلح صورت گیرد یا در زمان جنگ، به موجب حقوق بین المللی جنایت محسوب می شود و یکی از انواع جنایت بر ضد بشر است. همچنین در ماده ۶ این معاهده مقرر شده که اشخاص متهم به ارتکاب کشتار جمعی، یا به دادگاه های صالح کشور محل وقوع جرم فرستاده خواهند شد یا به دادگاه کیفری بین المللی، که دولت های عضو این معاهده صلاحیت آن را به رسمیت شناخته اند. این در حالی است که همه ساله از سوی کمیساریای عالی حقوق بشر هیئتی جهت بررسی زندان های ایران و وضعیت حقوق بشر به این کشور اعزام شده و گزارش نهایی خود را تسلیم کمیساریای عالی می کنند. در ایران تصاویر و عکس های به جای مانده از پیکرهای بی جان و پاره پاره شده زندانیان و مراکز دفن و گورستان های دسته جمعی همه و همه حکایت از بی گناهی و بی پناهی این عزیزان دارند. زندانیانی که بی دفاع و بی سلاح بودند. امروزه، کسانیکه از حقوق بشر دم می زنند؛ خود از ناقضین اصلی حقوق بشر در ایران بوده و هستند. اصلی ترین نماد مبارزه، زندانیان سیاسی می باشند ماموران وزارت اطلاعات بطور مستقیم در جریان شکنجه های اعمال شده بر زندانیان، اعدامها و ترور افراد سیاسی قرار داشته اند.

کسانی که در استخدام وزارت اطلاعات هستند از وظایف و کارهایشان کنترل افراد و گزارش دادن است؛ به زبان ساده جاسوسی مردم را برای نظام کردن. عمادالدین باقی یکی  دیگر از مهرهای اصلاح طلب درون حکومتی است که از عناصر سابق وزارت اطلاعات است. باقی در وزارت اطلاعات مسئولیتش بالاتر از جاسوسی بوده است او سابقه خدمت و کار در بخش ضداطلاعات رژیم دارد. (اکنون رئیس انجمن زندانیان سیاسی و عقیدتی است)   

 

اکبر گنجی به طور کامل خود را از جنایات رخ داده در مملکت در سال 1367 مبرا می داند و اظهار می کند که سال 1368 به ایران بازگشته است. (در دوره اول ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی)

 گنجی قلم طلایی خود را از آنِ حجاریان می داند اما، اشاره ای نمی کند به انتخاب رفسنجانی، بروز اختلافات میان او و ماموران اطلاعات، دلائل استعفای حجاریان و ماموران وزارت اطلاعات از پست های خود. و همچنین از چگونگی جا به جا و مستقر شدن آنها در بخشهای بیرون از حوزه وزارت اطلاعات.

با تشکیل دولت هاشمی رفسنجانی و جابه جا شدن بسیاری از مهره ها، گنجی نیز به تغییر پست و حوزه فعالیت خود مجبور شد. این افراد با ترک مشاغل خود، قدرت سیاسی خود را از دست دادند؛ در پی آن ضدیت با رفسنجانی شکل جدی به خود گرفت و ادامه پیدا کرد. با دلخوری و کینه از رفسنجانی و همچنین فلاحیان وزیر سابق اطلاعات، نیاز به اصلاحات درون حکومتی را بهانه کردند. (در مقاله ناجیان جامعه بشری بخش دوم، در این مورد توضیحاتی داده ام) به دنبال این تغییرات، تئوریسین های دوم خرداد خود را آماده مقابله با جریان فکری رفسنجانی و خانواده اش کردند. در دوم خرداد ماه 1376 با ناباوری از حمایت بخشی از مردم به خاتمی، جبهه دوم خرداد تشکیل شد و به تشکیل حزب مشارکت انجامید. از میان تئوریسین های رژیم، صادق زیباکلام به دفاع از هاشمی رفسنجانی پرداخت و همچنان یار وفادار او باقی مانده است.

حقوق زنان پس از گذشت 27 سال یا نزدیک به ربع قرن.

گنجی پس از سفر به کشور آمریکا، در یکی از مصاحبه هایش اعلام کرده است پس از اینکه به ایران باز گردد به دفاع از حقوق زنان خواهد پرداخت. 27 سال است که شیر زنان ایران به پای جوخه های اعدام رفته و فریادهای رهایی بخش آنان به گوش همه جهانیان رسیده است او ظاهراً تا کنون در خواب بوده است و اکنون از خواب خرگوشی قصد بیدار شدن دارد. به گونه ای سخن می گویند که گویا، قانون گذاران و مجریانی به جز خودشان، مجموعه قوانین ضد زن را تصویب کرده و به اجرا در آورده اند یا قوانین و آدم کشان از سرزمینی دیگر، به کشور ما حمله برده و با زنان اینگونه رفتار می کنند. شکایت از حقوق نابرابر نزد چه کسی ببرند؟  دیگر اینکه، در چهارچوب قوانین کشوری جمهوری اسلامی حقوق شهروندی برای چه کسانی در نظر گرفته و رعایت شده است که اکنون دفاع از حقوق زنان را مطرح می کند؟

به گمانم آزادیهای بی حصر و دمکراسی آمریکایی تلنگری به آقای گنجی زده و او را از خواب 27 ساله بیدار کرده است. باید از او سوال بشود چه کسانی تهیه کننده و تدوینگر قوانین حقوقی و قضایی کشور هستند؟ اعدام و سنگسار زنان را چه توجیه حقوقی می توان کرد؟ آیا قتلها و جنایاتی که در ملع عام رخ می دهد کار کسانی خارج از اداره کننده گان و مجریان و وابستگان نظام است که این چنین بی محابا زنان و دختران جوان را تحت عنوان قتلهای ناموسی به قتل می رسانند؟ در پس ماجراها چه مسائل، احادیث فقهی و افرادی هستند که این چنین جنایات ادامه یافته و کشتار زنان ادامه دارد؟    

ادامه دارد.

31/7/ 2006