" ناجیان جامعه بشری 2 "

سخن امروز

فریبا مرزبان

گنجی در سخنرانی هایی که اخیراً داشته، خود را با گاندی و نلسون ماندلا هم مانند دانسته است و با تلقیناتی که به او، از طرف هماهنگ کنندگان سخنرانی های دوره ایش شده، آنقدر خود را باور کرده است که برای آزادی سه تن از زندانیان سیاسی، پیشنهاد اعتصاب غذا به مدت سه روز می دهد. (نتیجه این چنین پیشنهادها و روشهای اعتصاب غذای او چه بود در بخشهایی از این مقاله خواهد آمد)

یکی از شخصیت های مبارز و محبوب در تاریخ مبارزات خلقها، گاندی است. گاندی در کشتار و سرکوب مردم کشورش، نقشی نداشت بلکه برای استقلال کشورش جنگید و حضور او جلوه گاه استقلال هند شده است. ماندلا هم همینطور. نلسون ماندلا در سرکوب مردم آفریقای جنوبی نه تنها دستی نداشت بلکه 27 سال از عمر خویش را در زندان سپری کرد. او قدرت را برای خویش نمی خواست. برابری را برای هم نژادانش می خواست؛ به همین دلیل، کمی بعد از به روی کار آمدن از قدرت کناره گیری کرد و کارها را به دیگر هموطنانش سپرد.

باید پرسید گاندی کجا، اکبر گنجی کجا؟ نلسون ماندلا کجا، اکبر گنجی کجا؟

 

اعتصاب غذا برای سه تن از زندانیان سیاسی اعلام می شود و نامی از سایر زندانیان سیاسی آورده نمی شود باید به پرسم چرا؟ آیا به جزء این سه تن، زندانیِ سیاسی در ایران وجود ندارد؟ آیا فراموش شده است که دکتر ناصر زرافشان چرا و به چه دلیل در حبس می باشد؟

دکتر زرافشان به دلیل دفاع از پرونده قتل های زنجیره ای (قتل های نویسندگان و شعراء) بازداشت و در بیدادگاههای جمهوری اسلامی محاکمه و به زندان محکوم گردید.

آقای گنجی زندانهای ایران را تهی از فعالان سیاسی می بیند، حال آنکه تعداد زیادی از قربانیان کوی دانشگاه و جنبش دانشجویی ایران از سال 1378 تا کنون در حبس به سر می برند. نمایندگان مختلف بخش های کارگری برای دریافت حقوق معوقه خویش بازداشت و در زندان هستند.  

 

گنجی سخن از صلح و سکولارئیسم به میان می آورد آن هم در کشوری که رعایت قوانین حقوق بشر در آنجا، حکم کیمیا را دارد. در پیکره جمهوری اسلامی، سخن گفتن از صلح، دوستی و دمکراسی حرف یاوه ای بیش نیست. سالهاست که آزادیخواهان، مبارزان و انقلابیون این نیازهای جامعه و اجرای آن را نه با فریاد بلکه به قیمت از دست دادن جانشان  می خواهند. رژیم حاکم بر ایران هیچ صدایی نشنید. گوشهایش، برای شنیدن این فریادها که از سر بیداد و طغیانگری بلند شده است بسته شده و هر ندای حق طلبانه ای را در نطفه خفه کرده و می کند.

حال چه کسی می خواهد حقوق مردم را رعایت بکند؟ از مجموعه قانون اساسی که مادر قوانین است می توان حدیث مفصل خواند.

 

توجه به سوالات بالا و نیاز به پاسخ به آنها، ایجاب می کند که به نحوه خروج اکبر گنجی از ایران و همچنین پیوند سخنرانیهای ایشان، چگونگی تحمل حبس و در زندان بودن او یاد آوری بشود.  

در کشورمان ایران " در حبس بودن، شرایط آزادی از زندان، گرفتن گذرنامه و اجازه خروج از کشور، دریافت دعوتنامه، اخذ ویزا، قلم طلایی، جلسات سخنرانی و کنفرانسهای مطبوعاتی و رادیویی ...  همه و همه یعنی عبور از هفت خان رستم."

بدون استثناء هر زندانی سیاسی که از زندان آزاد می شود در صورت تواب نبودن و همکاری نداشتن با رژیم، تعهد می دهد بعد از آزادی، اظهار مخالفت و اقدام به مبارزه بر علیه رژیم نکند. این تعهد توسط واحد اجرای احکام مستقر در زندانهای مختلف از زندانیان گرفته می شود. حال اکبر گنجی به خارج از کشور آمده اند، چگونه؟ با سپردن چه وثیقه ای او توانسته خارج بشود؟

بر زندانیان سیاسی و آگاهان امور قضایی پوشیده نیست که در جمهوری اسلامی، هر زندانی سیاسی در صورت تواب نبودن پس از خروج از زندان، از سوی دفتر اجرای احکام و واحد پیگیری زندانها، حداقل 5 سال یا بیشتر ممنوع الخروج از کشور می باشد. آقای گنجی در مدت زمان کوتاه، چگونه موفق به دریافت دعوتنامه و اخذ ویزا شده است؟ آیا زمانی که در زندان بود هماهنگی های لازم برایشان انجام نشده است؟

اکبر گنجی به دلیل اینکه سالها از پایه گذاران، چنین سیستمی بوده است خود به خوبی می داند حقوق و حدود آزادی زندانیان سیاسیِ آزاد شده از زندان چقدر است؟

 

در مقاله ناجیان بشری بخش اول اشاره به امکانات آقای گنجی در زندان نمودم؛ در اختیار داشتن سیستم های کامپیوتر و دسترسی به اینترنت، چاپ عکس های مختلف و گزارشهای لحظه به لحظه از وضعیت او ، حق اتخاذ وکیل مدافع. اینها در شرایطی است که هنوز آقای زرافشان برای دفاع حقوقی از خانوادهای قربانیان اهل قلم در زندان به سر می برد. کشتار اهل قلم یا قتلهای زنجیره ای ابعاد وسیعی پیدا کرد پس از کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت. و بسیاری از اعدام شدگان دهه شصت، شناساییِ محل دفن نشده اند و حکومت به فکر تخریب محل هایی است که آنها را بدون نام و نشان در زیر زمین جای داده است. قبرستانها را تخریب بکنند تا آثار جنایات را از بین ببرند.

 

با خروجِ از کشور گنجی، امثال او و سخنرانی هایشان منافع چه کسانی حفظ می شود؟ حکومت جمهوری اسلامی برای خنثی کردن مبارزات مردم و مخالفان در خارج از کشور با هدف تاثیر گذاری بر روند کلی حرکت های اعتراضی مردم و کند کردن جنبش های داخلی، به تشویق و تشکیل نیروی مخالف داخل حکومت اقدام کرده است و چون این نیروها مستقل نیستند حکومتی نامیده می شوند.

در حقیقت جبهه سومی از عناصر حکومتی تشکیل گردیده است که با شعار اصلاحات از درون اقدام به تشکیل حزب و دفتر هماهنگی کردند. عباس عبدی و سعید حجاریان تئوریسین اصلی این جریان (اصلاحات) شدند. محسن سازگارا، جلایی پور، احمد زیدآبادی، محمد رضا خاتمی رئیس جمهور سابق از دیگر عناصر تشکیل دهنده این جبهه هستند. تشکیل جبهه اصلاحات با توجه و با شناخت از خواستهای مردم و روانشناسی جامعه صورت گرفته است. حکومت به تصور اینکه با تقویت و ارسال عناصر سیاسی درهایی را باز می کنند برای گشایش گفتگو با کشورهای طرف قرارداد تجاری و با تصور اینکه، تقویت افرادی که سالها در درون نظام خدمت کرده اند می توانند حرکتها و مخالفان واقعی حکومتی را تضعیف بنمایند اقدام به تشکیل چنین جبهه ای نمود.

مکمل سیاسی این گروه خانم شیرین عبادی شد. یک روز اعلام کرد مورد تهدید عده ای قرار گرفته؛ روز بعد اعلام کرد ما در مقابل آمریکا می ایستیم و اجازه نمی دهیم که بیگانه ای به خاک کشور ما وارد بشود. این مطلب جدیدی نیست که از او شنیده شده است. خانم عبادی از بدو انقلاب به رژیم جمهوری اسلامی وفادار بوده است و افتخار جایزه صلح نوبل را نصیب آدمکشان جمهوری اسلامی کرده است و گفت: جایزه صلح نوبل به رئیس جمهور خاتمی تعلق دارد. 

 

گواهان تاریخ چه کسانی هستند؟ آنها که درگیر مستقیم با حکومت بوده اند و از چنگال حکومت اسلامی، جانی به در برده اند گواهان تاریخ 30 ساله کنونی بر شمرده می شوند. تعدادی از این شاهدان زنده، لب، به سخن گشوده و پرده از بخشی از ددمنشی ها و جنایات شکل گرفته در درون زندانهای ایران برداشته اند. زندانهایی که گنجی ها، حجاریان ها، محسن سازگارا ها، امیر فرشاد ابراهیمی ها، جلایی پورها، شمس الواعظین ها، محسن آرمین ها از طراحان، پایه گذاران، مجریان قوای سرکوب و تشکیلات های مختلف برای جلوگیری از رشد نیروهای مخالف سرکوب و طرفداران واقعی آزادی بشریت از هر قید و بند هستند. این افراد جزء مبلغان روشنفکری دینی هستند.

 شاهدانی که آثار به جای مانده از شکنجه های آنان را در رگه رگه های پوست و استخوانهاشان باید دید تا ادعاهای آنها بیشتر از گذشته عیان بشود. با بودن این شاهدان باید گفت: آقای گنجی خجالت!!!!!!!

 

این مقاله ادامه دارد.

20/ جولای/ 2006